ما 22 مطالعه را با 1097 شرکتکننده تصادفیسازی شده وارد کردیم. بیستویک مطالعه با 890 شرکتکننده دادهها را برای متاآنالیز (meta‐analysis) به اشتراک گذاشتند. شرکتکنندگان در این مطالعات مبتلا به دمانس با درجات مختلفی از شدت بودند، و همه در موسسات مراقبتی اقامت داشتند. هفت مطالعه مداخله موسیقی را به صورت فردی ارائه کردند؛ مطالعات دیگر، مداخله را به گروههایی از شرکتکنندگان ارائه دادند. اکثر مداخلات شامل هر دو عنصر موسیقی فعال و گیرنده بودند. کیفیت روششناسی مطالعات متفاوت بود. تمام مطالعات در معرض خطر سوگیری (bias) بالای عملکرد و برخی از مطالعات در معرض خطر بالای سوگیری تشخیص یا سوگیریهای دیگر قرار داشتند.
در پایان درمان، شواهدی را با کیفیت پائین یافتیم که نشان دادند این مداخلات ممکن است موجب بهبود بهزیستی (well‐being) عاطفی و کیفیت زندگی (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): 0.32؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.02 تا 0.62؛ 9 مطالعه؛ 348 شرکتکننده) و کاهش اضطراب (SMD: ‐0.43؛ 95% CI؛ 0.72‐ تا 0.14‐؛ 13 مطالعه؛ 478 شرکتکننده) شوند. ما شواهدی را با کیفیت پائین یافتیم که نشان دادند مداخلات درمانی مبتنی بر موسیقی تاثیری اندک یا عدم تاثیر بر شناخت دارند (SMD: 0.15؛ 95% CI؛ 0.06‐ تا 0.36؛ 7 مطالعه؛ 350 شرکتکننده). شواهد با کیفیت متوسط وجود داشت که نشان داد این مداخلات نشانههای افسردگی (SMD: ‐0.27؛ 95% CI؛ 0.45‐ تا 0.09‐؛ 11 مطالعه؛ 503 شرکتکننده) و مشکلات رفتاری کلی (SMD: ‐0.23؛ 95% CI؛ 0.46‐ تا 0.01‐؛ 10 مطالعه؛ 442 شرکتکننده) را کاهش میدهند، اما آشفتگی یا خشونت را کاهش نمیدهند (SMD: ‐0.07؛ 95% CI؛ 0.24‐ تا 0.10؛ 14 مطالعه؛ 626 شرکتکننده). کیفیت شواهد مربوط به رفتار اجتماعی بسیار پائین بود، بنابراین تاثیرات بسیار نامطمئن بودند.
کیفیت شواهد مربوط به پیامدهای بلندمدت اندازهگیری شده در چهار هفته یا بیشتر پس از پایان درمان، برای اضطراب و رفتار اجتماعی، بسیار پائین، و برای پیامدهای دیگر در مورد تاثیری اندک یا عدم تاثیر، پائین بود (با SMDهای کوچک؛ بین 0.03 تا 0.34).
پیشینه
افراد مبتلا به دمانس (dementia)، به تدریج در حافظه، تفکر، زبان و انجام فعالیتهای روزمره دچار مشکل میشوند. دمانس اغلب با مشکلات عاطفی و رفتاری همراه بوده و ممکن است کیفیت زندگی فرد را کاهش دهد. در مراحل بعد از دمانس ممکن است برقراری ارتباط با استفاده از کلمات برای این افراد مشکل باشد، اما حتی زمانی که دیگر نمیتوانند صحبت کنند نیز ممکن است بتوانند آهنگی را زمزمه کرده یا به همراه موسیقی بنوازند. بنابراین درمان با موسیقی ممکن است به ویژه برای افراد مبتلا به دمانس مناسب باشد. درمانگران موسیقی مخصوصا برای کار به صورت فردی یا گروههایی از افراد، با استفاده از موسیقی برای کمک به رفع نیازهای جسمی، روحی و اجتماعی آنها مناسب هستند. متخصصان دیگر نیز ممکن است برای ارائه درمانهای مشابه آموزش ببینند.
هدف این مطالعه مروری
ما میخواستیم ببینیم که میتوانیم شواهدی بیابیم که نشان دهد درمانهای مبتنی بر موسیقی باعث بهزیستی (well‐being) عاطفی و کیفیت زندگی افراد مبتلا به دمانس میشود یا خیر. همچنین علاقمند به یافتن شواهدی در مورد تاثیرات آن بر مشکلات عاطفی، رفتاری، اجتماعی یا شناختی (مانند تفکر و یادآوری) افراد مبتلا به دمانس بودیم.
آنچه ما انجام دادیم
ما به جستوجوی کارآزماییهای بالینی پرداختیم که این تاثیرات را اندازهگیری کردند و در آن افراد مبتلا به دمانس بهطور تصادفی به درمان مبتنی بر موسیقی یا به گروه مقایسه اختصاص داده شدند. گروههای مقایسه ممکن است درمان خاصی نداشته باشند، یا ممکن است فعالیتهای مختلفی به آنها ارائه شده باشد. حداقل به پنج جلسه درمان نیاز داشتیم زیرا ما فکر میکردیم کمتر از پنج جلسه درمان تاثیر زیادی نخواهد داشت. نتایج حاصل از کارآزماییها را برای تخمین تاثیر درمان تا جایی که امکانپذیر بود بهطور دقیق ترکیب کردیم. شواهد تا 19 جون 2017 بهروز است.
آنچه ما یافتیم
ما 22 کارآزمایی را برای ورود به این مرور یافتیم و توانستیم نتایج را برای حداقل برخی از پیامدهای حاصل از 890 شرکتکننده ترکیب کنیم. تمام افراد حاضر در کارآزماییها در خانههای سالمندان یا بیمارستانها ماندند. برخی از کارآزماییها درمانهای مبتنی بر موسیقی را با مراقبت معمول و برخی از کارآزماییها، آنها را با فعالیتهای دیگر مانند آشپزی یا نقاشی مقایسه کردند. کیفیت کارآزماییها و چگونگی گزارشدهی آنها متفاوت بود، و این امر اطمینان ما را به نتایج تحت تاثیر قرار داد. اولا، به دنبال پیامدهایی بودیم که بلافاصله پس از یک دوره درمان پایان یافته به دست آمده بودند. با توجه به نتایج، ما توانستیم اطمینان متوسطی داشته باشیم که درمانهای مبتنی بر موسیقی نشانههای افسردگی و مشکلات رفتاری کلی را بهبود میبخشند، اما بهطور خاص رفتار مضطربانه یا پرخاشگرانه را بهبود نمیبخشند. آنها همچنین ممکن است اضطراب و بهزیستی (well‐being) عاطفی را از جمله کیفیت زندگی بهبود ببخشند، اگر چه ما در مورد این نتایج کمتر مطمئن بودیم. ممکن است تاثیری اندک یا عدم تاثیر بر شناخت داشته باشند. ما اطمینان بسیار کمی به نتایج خود درباره تعاملات اجتماعی داشتیم. بعضی از مطالعات نیز به بررسی این موضوع پرداختند که پس از پایان درمان چهار هفتهای یا بیشتر تاثیرات پایداری وجود داشت. با این حال، دادههای کمی وجود داشت و ما در مورد نتایج نامطمئن یا بسیار نامطمئن بودیم. به احتمال زیاد کارآزماییهای بیشتر تاثیر قابل توجهی بر آنچه که ما در مورد تاثیرات درمانهای مبتنی بر موسیقی بر افراد مبتلا به دمانس میدانیم، دارند، بنابراین انجام پژوهش مداوم مهم است.