, Hilary Thomson
, Kasia Banas
, Vittoria Lutje
, Martin J McKee
, Susan P Martin
, Candida Fenton
, Clare Bambra
, Lyndal Bond
دوازده مطالعه شامل 27,482 شرکتکننده معیارهای ورود ورود به این مرور را داشتند. مداخلات هم به صورت اجباری و هم داوطلبانه انجام شده و شامل 10 جزء مستقل از یکدیگر بودند که در ترکیبهای مختلفی بررسی شده بودند. همه مطالعات، به جز یک مورد، در آمریکای شمالی انجام شده بود. اگرچه ما پیامدها را در والدین جستوجو کردیم، اکثر قریب به اتفاق شرکتکنندگان در مطالعات وارد شده، زن بودند. بنابراین پیامدهای سلامت بزرگسالان را در بخش نتایج به عنوان پیامدهای «مادران» آوردیم. کیفیت همه شواهد را حداقل یک سطح کاهش دادیم زیرا ارزیابان پیامد کور نشده بودند. دوره پیگیری در مطالعات از 18 ماه تا شش سال متغیر بود. تاثیر مداخلات welfare‐to‐work در سطح سلامت شرکتکنندگان عموما مثبت بود، اما بعید است تاثیر ملموسی داشته باشد.
در T1، شواهد با کیفیت متوسط وجود داشت که تاثیر منفی بسیار کمی را در سلامت روان مادران نشان میداد (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): 0.07؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.00 تا 0.14؛ N = 3352؛ مطالعات = 2)؛ در T2، شواهد با کیفیت متوسط وجود داشت که هیچ تاثیری را نشان نمیداد (SMD: 0.00؛ 95% CI؛ 0.05 تا 0.05؛ N = 7091؛ مطالعات = 3) و در T3، شواهدی با کیفیت پائین حاکی از تاثیر مثبت بسیار کم وجود داشت (SMD: ‐0.07؛ 95% CI؛ 0.15‐ تا 0.00؛ N = 8873؛ مطالعات = 4). شواهدی حاکی از تاثیرات مثبت بسیار کم در سلامت روان و جسم مادران در T1 (خطر نسبی (RR): 0.85؛ 95% CI؛ 0.54 تا 1.36؛ N= 311؛ 1 مطالعه، کیفیت پائین) و T2 (RR: 1.06؛ 95% CI؛ 0.95 تا 1.18؛ N = 2551؛ 2 مطالعه، کیفیت متوسط) وجود داشت؛ تاثیر منفی بسیار کمی در سلامت روان و جسم مادران در T3 دیده شد (RR: 0.97؛ 95% CI؛ 0.91 تا 1.04؛ N= 1854؛ 1 مطالعه؛ کیفیت پائین).
در T1، شواهد با کیفیت متوسط حاکی از تاثیر منفی بسیار کم بر سلامت روان کودکان وجود داشت (SMD: 0.01؛ 95% CI؛ 0.06‐ تا 0.09؛ N = 2762؛ مطالعات = 1). در T2، یک تاثیر مثبت بسیار کم (SMD: ‐0.04؛ 95% CI؛ 0.08‐ تا 0.01؛ N = 7560؛ مطالعات = 5) و در T3 شواهدی با کیفیت پائین از یک تاثیر مثبت بسیار کم وجود داشت (SMD: ‐0.05؛ 95% CI؛ 0.16‐ تا 0.05؛ N = 3643؛ مطالعات = 3). شواهد با کیفیت متوسط پیرامون میزان تاثیر بر سلامت جسم کودکان نشان میداد که تاثیر منفی بسیار کمی در دوره T1 (SMD: ‐0.05؛ 95% CI؛ 12.0‐ تا 0.03؛ N = 2762؛ مطالعات = 1)، تاثیر مثبت بسیار کم در دوره T2 (SMD: 0.07؛ 95% CI؛ 0.01 تا 12.0؛ N = 7195؛ مطالعات = 3)، و تاثیر مثبت بسیار کم در دوره T3 (SMD: 0.01؛ 95% CI؛ 0.04‐ تا 0.06؛ N = 8083؛ مطالعات = 5)، مشاهده شده است. البته شواهدی از تاثیر منفی بیشتر در سلامت کودکان وجود داشت، اما این شواهد کیفیت پائین یا بسیار پائین داشتند.
تاثیرات مثبت کمی در میزان به کارگیری و درآمد شرکتکنندگان در دوره 18 تا 48 ماهه وجود داشت (کیفیت شواهد متوسط) اما این تاثیرات عمدتا در دوره 49 تا 72 ماهه وجود نداشتند (شواهد با کیفیت بسیار پائین تا متوسط) که این اغلب به آن دلیل بود که اعضای گروه کنترل، به صورت سرخود مشغول به کار میشدند. از آنجایی که اغلب مطالعات پیش از سال 2000 میلادی در آمریکای شمالی انجام شده بود، عمومیتپذیری نتایج ممکن است محدود باشد. با این حال، تمام سایتهای مطالعه از این نظر که در کشورهایی با سطح درآمد بالا و سیستم رفاهی‐اجتماعی توسعه یافته انجام شده بودند، مشابه بودند.
والدین تنها در کشورهای ثروتمند به شکل نامتناسبی با درجات بالایی از فقر و مشکلات سلامت روبهرو هستند. حکومتها اعتقاد دارند که هر دو عامل فقر و میزان سلامت ممکن است با شروع به کار والدین یا کار کردن بیشتر آنها بهبود یابد، در حالیکه بعضی از محققان فکر میکنند، کار کردن همزمان با بزرگ کردن کودکان برای این دست از والدین استرسآور بوده و شرایط سلامت آنان را بدتر میکند.
مداخلات Welfare‐to‐work (به اختصار WtW) به گونهای طراحی شدهاند که والدین تنها را تشویق یا مجبور به جستوجو برای یافتن کار بکنند. به دست آوردن درآمد اضافی، لغو یا کاهش مزایا، آموزش، کمک به والدین برای پرداخت هزینههای مراقبت از کودکان و اعمال محدودیتهایی در اعطای مزایای طولانیمدت از عواملی بودند که در جهت تلاش برای افزایش میزان اشتغال والدین تنها به کار گرفته شدند. به منظور درک چگونگی تاثیر حضور والدین تنها در برنامههای WtW بر سلامت آنها و کودکانشان، به طور سیستماتیک مطالعاتی را مرور کردیم که اطلاعاتی پیرامون این تاثیر جمعآوری کرده بودند.
ما 12 مطالعه را شامل 27,482 شرکتکننده یافتیم که در آنها گروهی از والدین تنها که در مداخلات WtW وارد شده بودند، با گروه دیگری از والدین تنها که بهطور عادی مزایای رفاهی خود را دریافت میکردند، مقایسه شده بودند. تمام مطالعات با خطر سوگیری (bias) بالایی همراه بودند زیرا کارکنانی که اطلاعات را جمعآوری میکردند، میدانستند کدام یک از شرکتکنندگان در گروه مداخله قرار گرفتهاند. در برخی از مطالعات، والدینی که در گروه مداخله قرار داشتند به دلیل اعمال سیاستهای رفاهی که توسط دولتها برای همه والدین در نظر گرفته میشد، با تغییرات مشابهی با گروه مداخله تحت تاثیر قرار میگرفتند. از تکنیکهای آماری برای ترکیب نتایج حاصل از مطالعات مختلف استفاده کردیم. این تجزیهوتحلیلها نشان میداد که مداخلات WtW تاثیرات مهمی در سلامت افراد ندارند. میزان درآمد و اشتغال افراد در طول بازه 18 تا 48 ماهه بعد از شروع مداخلات اندکی بالاتر رفته بود، اما در دوره زمانی 49 تا 72 ماهه پس از شروع مطالعات تفاوت کمی وجود داشت. در بعضی از مطالعات، والدینی که در گروه مداخله قرار نداشتند، در طول زمان تحقیق برای خود کار پیدا کرده بودند. میزان کم تاثیر بر سلامت والدین، به دلیل تغییرات نه چندان زیاد در میزان اشتغال یا درآمد آنها امکانپذیر است. حتی زمانی که میزان استخدام و درآمد والدین تنها در گروه مداخله بیشتر بود، اغلب شرکتکنندگان همچنان فقیر ماندند. شاید به همین دلیل، میزان افسردگی در والدین تنها، فارغ از این که در برنامه WtW حضور داشتند یا خیر، همچنان بالا باقی مانده بود.
همه مطالعات به جز یک مورد در ایالات متحده یا کانادا پیش از سال 2000 انجام شده است. این بدان معناست که اطمینان از اینکه WtW در زمانهای دیگر در کشورهای مختلف تاثیرات یکسانی خواهد داشت، دشوار است.