اهداف اولیه
مقایسه اثربخشی، یعنی بقای بدون بیماری و بقای کلی با شیمیدرمانی با دوز بالا و پیوند مغز استخوان اتولوگ یا سلولهای بنیادی با درمان متداول در کودکان پُر‐خطر برای نوروبلاستوما.
اهداف ثانویه
تعیین عوارض جانبی (مانند بیماری انسداد ورید کبدی) و عوارض دیرهنگام (برای مثال اختلالات غدد درونریز یا بدخیمی ثانویه) مربوط به پروسیجرهای ارائه شده در این مرور و تاثیرات احتمالی آنها بر کیفیت زندگی.
بر اساس شواهد در دسترس، به نظر میرسد درمان ریشهکن کننده، روی بقای بدون عارضه موثر است. شواهدی برای تاثیر بر بقای کلی، با افزودن دادههای مربوط به پیگیری بیشتر در دست نیست. نمیتوان در مورد عوارض جانبی و کیفیت زندگی نتیجهگیری قطعی کرد، با این حال، امکانپذیر بودن بروز عوارض جانبی در سطح بالاتر را باید مد نظر داشت. نتیجهگیری قطعی برای تاثیر درمان ریشهکن کننده در زیر‐گروههای متفاوت امکانپذیر نیست. این مرور سیستماتیک، تنها در مورد درمان ریشهکن کننده نتیجهگیری میکند؛ اما این نتیجهگیری بر اساس بهترین روش درمانی نیست. در کارآزماییهای بعدی مربوط به استفاده از درمان ریشهکن کننده، برای افراد پُر‐خطر برای نوروبلاستوما، باید بر شناسایی بهینهترین القا و/یا رژیم ریشهکنی تمرکز شود. بهترین طرح مطالعه برای پاسخ به چنین سوالی، یک RCT است. این RCTها باید بر روی جمعیت مطالعه همگون (برای مثال از نظر مرحله بیماری و سن بیمار) انجام شوند و دوره پیگیری طولانی‐مدت داشته باشند. گروههای خطر متفاوت باید با استفاده از آخرین تعاریف در نظر گرفته شوند.
باید در نظر داشته باشید که اخیرا خط برش برای سن، در بیماران پُر‐خطر از یک سال به 18 ماه تغییر یافت. در نتیجه، این امر امکانپذیر است که بیمارانی که اکنون در گروه بیماران با خطر متوسط ردهبندی میشوند، قبلا در گروه بیماران پُر‐خطر بودهاند. متعاقبا ارتباط نتایج این مطالعات با اتفاقی که در عمل میافتد، میتواند سوالبرانگیز باشد. همچنین ممکن است میزان بقا به دلیل داشتن (یا در نظر گرفتن) بیماران با خطر متوسط، بیش از حد برآورد شده باشد.
با وجود توسعه گزینههای درمانی جدید، پیشآگهی بیماران پُر‐خطر برای ابتلا به نوروبلاستوما (neuroblastoma) هنوز ضعیف باقی مانده است، در بیش از نیمی از افراد، بیماری مجددا عود میکند. پیوند سلولهای بنیادی، سلولهای بنیادی خونساز را که توسط شیمیدرمانی با دوز بالا به منظور بهبود مغز استخوان تخریب شدهاند، جایگزین میکند. این روش به عنوان درمان ریشهکن کننده (myeloablative therapy) شناخته شده و ممکن است بقای بیماران را بهبود ببخشد. یک تصمیم کاملا آگاهانه درباره استفاده از این درمان برای کودکان پُر‐خطر نوروبلاستوما، باید بر اساس شواهد سطح بالا درباره اثربخشی بر درمان تومورها و عوارض جانبی آن باشد.
تمرکز این مرور سیستماتیک بر مطالعات تصادفیسازی شدهای است که در آنها اثربخشی درمان ریشهکن کننده با درمان متداول در کودکان پُر‐خطر نوروبلاستوما مقایسه شده است. نویسندگان، سه مطالعه شامل 739 بیمار را یافتند. این مطالعات شواهدی فراهم کردند که نشان میداد درمان ریشهکن کننده، بقای بدون عارضه (زمان تا پیشامد معین، مانند پیشرفت تومور، به وجود آمدن دومین تومور یا رخداد مرگومیر به هر دلیلی) را بهبود میبخشد. برای بقای کلی (که زمان تا مرگ بیمار به هر علتی، نه تنها به دلیل تومور یا درمان آن، برای مثال مرگ در یک تصادف) شواهدی مبنی بر این که بیماران درمان شده با شیمیدرمانی تخریب کننده مغز استخوان دارای پیامد بهتری هستند، مشاهده نشد. عوارض جانبی مانند تاثیر بر کلیه، پنومونی بینابینی (یک نوع بیماری ریوی) و بیماری انسداد کبدی (وضعیتی که در آن برخی از وریدهای کوچک در کبد مسدود میشود) در بیماران تحت درمان با درمان ریشهکن کننده، شایعتر از درمان متداول است. باید توجه شود که در مرور سیستماتیک حاضر، نتیجهگیری بر اساس درمان ریشهکن کننده انجام میشود، هیچ نتیجهگیری خاصی بر اساس بهترین روش درمان، با توجه به مواردی مانند نوع عوامل شیمیدرمانی و استفاده از درمان رادیاسیون نمیتوان گرفت. انجام پژوهشهای بیشتر با کیفیت بالا مورد نیاز است.
لازم به ذکر است که خط برش برای سنین پائین، از یک سال تا 18 ماه تغییر میکند. در نتیجه، این امر امکانپذیر است که بیمارانی که اکنون به عنوان بیماران دارای خطر متوسط، ردهبندی شدهاند، قبلا در گروه پُر‐خطر قرار داشتند. متعاقبا ارتباط نتایج این مطالعات با اتفاقی که در عمل میافتد، میتواند سوالبرانگیز باشد. همچنین ممکن است میزان بقا به دلیل داشتن (یا در نظر گرفتن) بیماران با خطر متوسط، بیش از حد برآورد شده باشد.