تاثیر میزان وسعت لنفادنکتومی (lymphadenectomy) بر بقای بیماران مبتلا به کارسینومای اولیه قابل برش معده مورد بحث است.
لنفادنکتومی D۲ میتواند DSS را در بیماران مبتلا به کارسینومای قابل برداشت معده ارتقا دهد، هرچند افزایش بروز مورتالیتی پس از جراحی مزایای درمانی آن را کاهش میدهد.
سوال مطالعه مروری
آیا لنفادنکتومی گستردهتر میتواند بقای بیماران مبتلا به سرطان معده را که تحت جراحی قرار میگیرند، افزایش دهد؟
پیشینه
کارسینومای معده یکی از علل اصلی مرگومیر ناشی از سرطان در سراسر دنیا است. درمان اصلی برای بیماران مبتلا به این بیماری، جراحی است که در آن، رزکسیون معده همراه با برداشت غدد لنفاوی اطراف معده انجام میشود (پروسیجری که لنفادنکتومی (lymphadenectomy) نامیده میشود). سه نوع از لنفادنکتومی به تدریج گستردهتر وجود دارد (با نام D۱؛ D۲ و D۳) که مزیت آنها جای بحث دارد.
ویژگیهای مطالعه
دادههای هشت کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را که به بررسی این موضوع پرداخته و در مجموع، ۲۵۱۵ بیمار را در برگرفته بودند، گردآوری کردیم.
نتایج کلیدی
دریافتیم که لنفادنکتومی D۲ میتواند تعداد مرگومیرهای ناشی از پیشرفت بیماری را در مقایسه با لنفادنکتومی D۱ کاهش دهد. البته لنفادنکتومی D۲ همچنین با نرخ بالاتری از مورتالیتی پس از جراحی همراه است. علاوه بر این، شواهد موجود از ارجحیت لنفادنکتومی D۳ در برابر D۲ حمایت نمیکند. در نتیجه، یافتههای ما از استفاده از لنفادنکتومی D۲ در بیماران مبتلا به کارسینومای قابل برداشت معده حمایت میکند، هرچند افزایش بروز مورتالیتی پس از جراحی تاثیر درمانی آن را کاهش میدهد.
کیفیت شواهد
کیفیت شواهد در سطح متوسط است که علت آن هم، سطح متوسط ناهمگونی نتایج در طول کارآزماییهای وارد شده بود.
شش کارآزمایی تمام معیار واجد شرایط بودن را رعایت کرده و دادههای قابل استخراج را در نسخه قبلی ارائه دادند. پس از جستوجوی بهروز شده ما، یک RCT جدید شناسایی شد، به این معنی که هفت کارآزمایی در این مرور بهروز شده گنجانده شدند. علاوه بر این، یک کارآزمایی که قبلا وارد شده بود، دادههای کاملا منتشر شده را برای مدت ۱۰ سال پیگیری ارائه داد، و دیگر کارآزمایی که قبلا انتشار یافته بود، دادههای کاملا منتشر شده را برای مدت ۲۲ سال پیگیری فراهم کرد. چهار کارآزمایی در معرض خطر پائین سوگیری (bias)، یک کارآزمایی در معرض خطر نامشخص و دو کارآزمایی در معرض خطر بالای سوگیری قرار داشتند. شش کارآزمایی در جمعیتهای آسیایی انجام شدند.
در پیشگیری از ابتلای بعدی به سرطان معده، درمان ریشهکنی H. پیلوری برتر از دارونما یا عدم درمان بود (RR: ۰,۵۴؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۴۰ تا ۰.۷۲؛ ۷ کارآزمایی، ۸۳۲۳ شرکتکننده، شواهد با قطعیت متوسط). فقط دو کارآزمایی تأثیر ریشهکنی H. پیلوری را در پیشرفت بعدی به سمت سرطان مری گزارش کردند. شانزده (۰,۸%) نفر از ۱۹۴۷ شرکتکننده اختصاص یافته به درمان ریشهکنی در مقایسه با ۱۳ (۰.۷%) نفر از ۱۹۴۱ شرکتکننده درمان شده با دارونما، متعاقبا مبتلا به سرطان مری شدند (RR: ۱.۲۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۹ تا ۲.۵۴، شواهد با قطعیت متوسط). ریشهکنی H. پیلوری مرگومیر ناشی از سرطان معده را در مقایسه با دارونما یا عدم درمان کاهش داد (RR: ۰,۶۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۰ تا ۰.۹۲؛ ۴ کارآزمایی؛ ۶۳۰۱ شرکتکننده، شواهد با قطعیت متوسط). شواهدی اندک در مورد مورتالیتی به هر علتی وجود داشت یا اصلا شواهدی پیدا نشد (RR: ۰.۹۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۵ تا ۱.۱۲؛ ۵ کارآزمایی، ۷۰۷۹ شرکتکننده، شواهد با قطعیت متوسط). اطلاعات مربوط به عوارض جانبی بهطور ضعیفی گزارش شدند.
سوال مطالعه مروری
آیا بررسی افراد سالم از نظر هلیکوباکتر پیلوری (Helicobacter pylori) و درمان افراد آلوده به آن با یک دوره آنتیبیوتیک، تعداد موارد جدید سرطان معده را کاهش میدهد؟
پیشینه
هلیکوباکتر پیلوری (H. pylori) یک باکتری است که در لایه پوششی داخلی معده با افرادی که معمولا از ابتلا به عفونت آگاهی ندارند، زندگی میکند. افراد مبتلا به عفونت هلیکوباکتر پیلوری نسبت به کسانی که به این باکتری آلوده نیستند، بیشتر در معرض ابتلا به سرطان معده قرار دارند. به همین دلیل، H. pylori به عنوان عامل سرطانزا (ایجاد کننده سرطان) برای انسان طبقهبندی میشود. بسیاری از افراد در سراسر جهان هر ساله در اثر ابتلا به سرطان معده میمیرند، زیرا زمانی به دنبال درمان هستند، که شرایط اغلب پیشرفت کرده است. با این حال، عفونت H. pylori با یک دوره یک‐هفتهای آنتیبیوتیک به راحتی قابل درمان است.
ویژگیهای مطالعه
جستوجوی منابع علمی تا ۲ فوریه ۲۰۲۰، هفت کارآزمایی (شامل ۸۳۲۳ شرکتکننده، چهار مورد در معرض خطر پائین سوگیری قرار داشتند) را پیدا کرد. شش مطالعه در آسیا انجام شد.
نتایج کلیدی
ما دریافتیم که آنتیبیوتیکها برای H. pylori منفعت اندکی در پیشگیری از سرطان معده (۶۸ (۶/۱%) نفر از ۴۲۰۶ شرکتکنندگانی که درمان آنتیبیوتیکی دریافت کردند، در مقایسه با ۱۲۵ نفر (۳/۳%) از ۴۱۱۷ بیماری که در گروه عدم درمان یا دارونما (placebo) بودند، بعدا دچار سرطان شدند)، و در کاهش تعداد مرگومیر ناشی از سرطان معده (۳۶ (۱/۱%) مورد از ۳۱۵۴ نفر، در مقایسه با ۵۹ (۱,۹%) مورد از ۳۱۴۷ نفر) دارند؛ اما مشخص نیست که آنها تعداد مرگومیر ناشی از هر علتی را افزایش میدهند یا کاهش یا تعداد موارد مبتلا به سرطان مری را کم میکنند یا خیر. اطلاعات مربوط به عوارض جانبی درمان ضعیف گزارش شدند.
کیفیت شواهد
چهار کارآزمایی در معرض خطر پائین سوگیری (bias)، یک کارآزمایی در معرض خطر نامشخص و دو کارآزمایی در معرض خطر بالای سوگیری قرار داشتند. یک مطالعه در معرض خطر بالای سوگیری قرار داشت زیرا از دارونما برای رژیم درمان ریشهکنی فعال استفاده نکرد، و بنابراین این بخش از کارآزمایی کورسازی نشد، و مطالعه دیگر به دلیل تناقضها در گزارشدهی دادهها در دو نقطه زمانی پیگیری، خطر بالای سوگیری داشت. ما با وجود تماس با نویسندگان اصلی، نتوانستیم این اختلافها را برطرف کنیم. در نتیجه، به دلیل خطر سوگیری جدی، کیفیت شواهد را از بالا به متوسط کاهش دادیم.
سوال مطالعه مروری
مقایسه تاثیرات تکنیک گایدوایر مجرای پانکراس (pancreatic duct guidewire; PGW) با دیگر تکنیکهای اندوسکوپی برای دسترسی به مجرای صفراوی، زمانی که دسترسی به مجرای صفراوی با استفاده از تکنیکهای مرسوم دشوار است.
پیشینه
اندوسکوپی رتروگرید کلانژیوپانکراتوگرافی (endoscopic retrograde cholangiopancreatography; ERCP) ترکیبی است از اندوسکوپی و اشعه ایکس برای تشخیص و درمان مشکلات مجاری صفراوی و پانکراس. یک اندوسکوپ از مری، از طریق معده عبور کرده و به دئودنوم (duodenum)، جایی که دهانه صفرا و مجاری پانکراس (پاپیلا) قرار دارند، انتقال مییابد. سپس یک کاتتر از راه اندوسکوپ و پاپیلا وارد مجرای صفراوی میشود. کنتراست به مجرای صفراوی تزریق شده و برای بررسی سنگ کیسه صفرا یا انسداد از اشعه ایکس استفاده میشود. خطر اصلی ERCP ایجاد التهاب پانکراس (پانکراتیت) توسط رنگ یا کاتتر است که در ۵% تا ۱۰% از تمام پروسیجرها رخ میدهد. همچنین بروز خطرات کوچکی مانند خونریزی یا ایجاد سوراخ در دیواره روده وجود دارد.
دو روش مرسوم برای دسترسی به مجرای صفراوی طی ERCP وجود دارند. روش اول، شامل جاگذاری کاتتر بهطور مستقیم در پاپیلا و تزریق رنگ برای تایید دسترسی به مجرای صفراوی است و روش دوم، شامل استفاده از یک گایدوایر برای بررسی پاپیلا به منظور دسترسی به مجرای صفراوی است. پس از اینکه از طریق اشعه ایکس تایید شد که گایدوایر داخل مجرای صفراوی قرار دارد، رنگ به داخل مجرای صفراوی تزریق میشود.
اگر دسترسی به مجرای صفراوی با استفاده از تکنیکهای مرسوم دشوار باشد، متخصص اندوسکوپی میتواند با تکنیکهای مرسوم ادامه دهد یا از تکنیکهای پیشرفتهتر مانند برش کور در پاپیلا (پرهکات اسفنکتروتومی (precut sphincterotomy)) یا جاگذاری استنت در مجرای پانکراس (pancreatic duct; PD) برای تسهیل دسترسی به مجرای صفراوی استفاده کند. تکنیک جاگذاری PGW، یک تکنیک جدید برای دسترسی به مجرای صفراوی و کاهش خطر پانکراتیت پس از پروسیجر در افرادی است که تکنیکهای مرسوم در دسترسی به مجرای صفراوی آنها ناکام میمانند. تکنیک PGW شامل جاگذاری اولین گایدوایر در عمق PD است. سپس از گایدوایر دوم برای بررسی پاپیلا جهت دسترسی به مجرای صفراوی استفاده میشود. اولین گایدوایر با مسدود کردن دهانه PD، دسترسی به مجرای صفراوی را تسهیل میکند.
ویژگیهای مطالعه
جستوجو در متون علمی را در تاریخ ۱۵ اپریل ۲۰۱۶ انجام دادیم. هفت کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را شناسایی کردیم که در چین، ژاپن، کره جنوبی، اسپانیا، تایلند و ایالات متحده انجام شده و در مجموع شامل ۵۷۷ شرکتکننده بودند. این کارآزماییها تکنیک PGW را در برابر استفاده مداوم از تکنیکهای مرسوم یا دیگر تکنیکهای پیشرفته در افراد تحت ERCP مقایسه کردند که در آنها دسترسی به مجرای صفراوی با استفاده از تکنیکهای مرسوم توسط متخصصین اندوسکوپی دشوار بود. در عملکرد بالینی، معیارهای مورد استفاده برای تعریف دسترسی دشوار به مجرای صفراوی بین مطالعات بسیار متغیر بود. پیامدهای پانکراتیت پس از ERCP (به اختصار PEP)، نرخ موفقیت در دسترسی به مجرای صفراوی، و دیگر عوارض پس از ERCP (خونریزی، عفونت، سوراخ در دیواره روده، مرگومیر) را ارزیابی کردیم.
نتایج کلیدی
برخلاف تصور رایج، به نظر میرسد تکنیک PGW خطر ابتلا به PEP را افزایش داده و نرخ موفقیت را در دسترسی به مجرای صفراوی در مقایسه با دیگر تکنیکهای اندوسکوپی بهبود نمیبخشد. این تکنیک ممکن است خطر PEP خفیف را افزایش دهد، اما نه PEP متوسط یا شدید را. تفاوت معنیداری در نرخ موفقیت برای دسترسی به مجرای صفراوی وجود نداشت. به نظر میرسد خطرات دیگر عوارض مانند خونریزی، سوراخ در دیواره روده، التهاب مجرای صفراوی و مرگومیر کم باشد.
کیفیت شواهد
بهطور کلی، کیفیت شواهد را برای پیامد PEP در سطح پائین در نظر گرفتیم. هیچ یک از مطالعات وارد شده به مرور را از نظر تمامی معیارها، دارای خطر پائین سوگیری (bias) در نظر نگرفتیم. در اکثر مطالعات، هم شرکتکنندگان و هم کادر پزشکی از روش مورد استفاده آگاه بودند، بنابراین قضاوت آنها ممکن است عینی نبوده و این نتایج باید با احتیاط تفسیر شوند.
تعداد ۲۵ RCT را از ۲۷ مقاله (با ۸۴۵۳ شرکتکننده) شناسایی کردیم که تاثیر PPIها را در بهبود نشانههای کلی سوءهاضمه و کیفیت زندگی افراد مبتلا به FD در برابر دارونما (placebo)، H۲RAها یا پروکینتیکها مطالعه کردند. دوز پائین PPIها اثربخشی مشابهی با دوز استاندارد آنها داشتند، از این رو این زیر‐گروهها را برای آنالیز با یکدیگر ترکیب کردیم. PPI در تسکین نشانههای کلی سوءهاضمه در افراد مبتلا به FD موثرتر از دارونما بود (خطر نسبی (RR): ۰,۸۸؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۸۲ تا ۰.۹۴؛ ۶۱۷۲ شرکتکننده؛ ۱۸ مطالعه؛ تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مفید بیشتر (number needed to treat for an additional beneficial outcome; NNTB): ۱۱؛ شواهد با کیفیت متوسط). PPIها در مقایسه با H۲RAها در کاهش نشانههای کلی سوءهاضمه در افراد مبتلا به FD ممکن است تاثیری اندک یا عدم تاثیر داشته (RR: ۰.۸۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۴ تا ۱.۰۴؛ ۷۴۰ شرکتکننده؛ ۲ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین)، و ممکن است اندکی موثرتر از پروکینتیکها باشند (RR:۰.۸۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۱ تا ۰.۹۹؛ ۱۰۳۳ شرکتکننده؛ ۵ مطالعه؛ NNTB: ۱۶؛ شواهد با کیفیت پائین). PPIها به همراه پروکینتیکها در مقایسه با فقط PPIها در تسکین نشانههای کلی سوءهاضمه احتمالا تاثیری اندک یا عدم تاثیر دارند (RR: ۰.۸۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۸ تا ۱.۰۸؛ ۴۰۷ شرکتکننده؛ ۲ مطالعه؛ شواهد با کیفیت متوسط).
وقتی که از نظر وجود هلیکوباکتر پیلوری (Helicobacter pylori)، کشور مبدا یا وجود ریفلاکس یا زیر‐گروههای Rome III گروهبندی انجام شد، بین آنها تفاوتی وجود نداشت. تفاوتی در تعداد عوارض جانبی مشاهدهشده بین PPIها و انواع درمانهای دیگر وجود نداشت. عوارض جانبی کمتری در استفاده از PPI در ترکیب با پروکینتیکها در مقایسه با پروکینتیکها بهتنهایی وجود داشت (RR: ۰,۶۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۹ تا ۰.۹۳؛ ۴۰۷ شرکتکننده؛ ۲ مطالعه؛ شواهد با کیفیت متوسط).
سوال مطالعه مروری
داروهایی که برای درمان سوءهاضمه در بزرگسالانی که بیماری عمده دیگری ندارند، اسید معده را سرکوب میکنند، تا چه حد موثر هستند؟
پیشینه
سرکوب اسید یک درمان ممکن و احتمالی برای سوءهاضمه عملکردی (functional dyspepsia) (دیر‐هضمی (indigestion)) است، که با درد عود کننده در معده، نفخ، سوزش یا احساس پُری مشخص میشود. داروهای متعددی برای درمان سوءهاضمه عملکردی مورد استفاده قرار میگیرند؛ مهارکنندههای پمپ پروتون (proton pump inhibitors; PPI) و آنتاگونیستهای گیرنده H۲ (H۲RAها) اسید معده را کاهش میدهند، و پروکینتیکها (prokinetics) باعث تسریع تخلیه معده میشوند. هیچ شواهد بارزی وجود ندارد که نشان دهد یک دارو موثرتر از داروهای دیگر است. اگر چه این داروها بیخطر در نظر گرفته میشوند، تعداد کمی از افراد دچار عوارض جانبی میشوند. شایعترین عوارض جانبی عبارتند از سردرد، درد شکم (شکمی)، نفخ، اسهال و احساس بیماری (تهوع). استفاده طولانی‐مدت از PPIها با اسهال عفونی (التهاب معده و روده کوچک)، شکستگی استخوان و رشد بیش از اندازه باکتری همراه است. بنابراین، باید بدانیم که مصرف این داروها برای افراد مبتلا به سوءهاضمه موثر و بیخطر هستند یا خیر.
تاریخ جستوجو
تا می ۲۰۱۷، بانکهای اطلاعاتی پزشکی را برای به دست آوردن کارآزماییهای بالینی جستوجو کردیم که در آنها بزرگسالان مبتلا به سوءهاضمه عملکردی به صورت تصادفی در گروه درمانی خود قرار گرفتند (به نام کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده). نتایج به دست آمده را از ۲۵ مطالعه برگرفته از ۲۷ مقاله وارد مرور کردیم. همچنین دو مطالعه را که در انتظار جزئیات بیشتری از آنها بودیم پیدا کردیم، هیچ مطالعه در حال انجام را نیافتیم.
ویژگیهای مطالعه
تعداد ۲۵ مطالعه (با ۸۴۵۳ شرکتکننده) را وارد کردیم. در شش مطالعه (۲۳۰۴ شرکتکننده) دوزهای کم PPIها در برابر دوزهای استاندارد آنها (دوز مورد استفاده در عملکرد بالینی)؛ در ۱۸ مطالعه (۶۱۷۲ شرکتکننده) PPIها با دارونما (درمان ساختگی)؛ در دو مطالعه (۷۴۰ شرکتکننده) PPIها با H۲RAها؛ در پنج مطالعه (۱۰۳۳ شرکتکننده) PPIها با پروکینتیکها؛ و در دو مطالعه (۴۰۷ شرکتکننده) PPIها به علاوه پروکینتیکها در برابر پروکینتیکها بهتنهایی مقایسه شدند.
درمان حداقل دو هفته طول کشید. هفت مطالعه درمان را به مدت دو هفته، ۱۲ مطالعه درمان را به مدت چهار هفته و پنج مطالعه بیش از شش هفته درمان را گزارش کردند. دوره درمان در یک مطالعه نامشخص بود.
منابع تامین مالی مطالعه
هفده مورد از ۲۵ مطالعه توسط یک شرکت داروسازی و دو مورد توسط یک موسسه مالی، حمایت یا تامین مالی شدند. در هشت مطالعه اطلاعات مربوط به بودجه وجود نداشت.
نتایج کلیدی
مرور ما نشان داد که PPIها موثرتر از دارونما بوده، و احتمالا برای درمان سوءهاضمه عملکردی اندکی موثرتر از پروکینتیکها هستند. دوز پائین و استاندارد PPIها بهطور مشابهی در تسکین سوءهاضمه موثر بودند، بنابراین نتایج دو دوز PPI را با هم ترکیب کردیم. PPI موثرتر از دارونما بود، ۳۱% از بیماران گروه PPI در مقایسه با ۲۶% از بیماران گروه دارونما، نداشتن نشانه یا حداقل نشانهها را گزارش کردند. تاثیر PPI احتمالا کمی بیشتر از H۲RAها بود؛ هر چند دو مطالعهای که آنالیز شدند بسیار متفاوتتر از آن بودند که بتوانند نتایج را تحت تاثیر قرار دهند. تفاوتی در تعداد عوارض جانبی گزارششده بین PPIها، H۲RAها و پروکینتیکها وجود نداشت.
کیفیت شواهد
بهطور کلی مطالعاتی که به بررسی تاثیر PPIها در مقایسه با دارونما یا PPIها همراه با پروکینتیکها در برابر پروکینتیکها بهتنهایی پرداختند، کیفیت خوبی داشتند. اما، مطالعاتی که PPIها را در برابر H۲RAها و پروکینتیکها مقایسه کردند، اشکالات کیفیتی جدی داشتند.
تعداد ۱۰ RCT را وارد کردیم که در مجموع ۱۶۲۹ شرکتکننده را ثبتنام کردند. ویژگیهای همه مطالعات با الزامات مقایسه دو نوع بازسازی جراحی پس از پانکراتودئودنکتومی مطابقت داشتند. همه مطالعات بروز فیستول پانکراس پس از جراحی (عارضه اصلی) و مورتالیتی پس از جراحی را گزارش کردند.
بهطور کلی، خطر سوگیری (bias) در مطالعات وارد شده در سطح بالا بود؛ فقط یک مطالعه دارای خطر پائین سوگیری ارزیابی شد.
تفاوتی اندک یا عدم تفاوت بین PJ و PG در خطر کلی بروز فیستول پانکراس پس از جراحی وجود داشت (PJ: %۲۴,۳؛ PG: %۲۱.۴؛ RR: ۱.۱۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۸ تا ۱.۶۲؛ ۷ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). گنجاندن مطالعاتی که بروز فیستول پانکراس مهم از نظر بالینی را به وضوح متمایز کردند، باعث شد در مورد اینکه PJ خطر بروز فیستول پانکراس را در مقایسه با PG بهبود میبخشد یا خیر، نامطمئن باشیم (۱۹.۳% در برابر ۱۲.۸%؛ RR: ۱.۵۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۲ تا ۲.۴۷؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). PJ در مقایسه با PG احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت را در خطر مورتالیتی پس از جراحی ایجاد میکند (۳.۹% در برابر ۴.۸%؛ RR: ۰.۸۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۳ تا ۱.۳۴؛ شواهد با کیفیت متوسط).
شواهدی را با کیفیت پائین یافتیم که PJ ممکن است تفاوت کمی با PG از نظر طول مدت بستری در بیمارستان (MD؛ ۱,۰۴ روز؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۸‐ تا ۳.۲۷؛ ۴ مطالعه، N = ۵۰۲) یا خطر نیاز به مداخله مجدد جراحی (۱۱.۶% در برابر ۱۰.۳%؛ RR: ۱.۱۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۶ تا ۱.۶۱؛ ۷ مطالعه، N = ۱۲۶۳) داشته باشد. شواهدی را با کیفیت متوسط پیدا کردیم که تفاوت کمی بین PJ و PG از نظر خطر هرگونه عارضه جراحی وجود دارد (۴۶.۵% در برابر ۴۴.۵%؛ RR: ۱.۰۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۰ تا ۱.۱۸؛ ۹ مطالعه، N = ۱۵۱۳). PJ ممکن است خطر خونریزی پس از جراحی را تا حدودی بهبود بخشد (۹.۳% در برابر ۱۳.۸%؛ RR: ۰.۶۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۱ تا ۰.۹۳؛ شواهد با کیفیت پائین؛ ۸ مطالعه، N = ۱۳۸۶)، اما میتواند خطر تشکیل آبسه داخل شکمی را کمی بدتر کند (۱۴.۷% در برابر ۸.۰%؛ RR: ۱.۷۷؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۱ تا ۲.۸۱؛ ۷ مطالعه، N = ۱۱۲۱؛ شواهد با کیفیت پائین). فقط یک مطالعه کیفیت زندگی را گزارش کرد (N = ۳۲۰)؛ PG نسبت به PJ ممکن است برخی از پارامترهای کیفیت زندگی را بهبود بخشد (شواهد با کیفیت پائین). هیچ مطالعهای دادههای آنالیز هزینه را گزارش نکرد.
سوال مطالعه مروری
آیا پانکراتیکوگاستروستومی ((pancreaticogastrostomy; PG)، جراحی برای اتصال پانکراس به معده) نسبت به پانکراتیکوژژونوستومی ((pancreaticojejunostomy; PJ)، جراحی برای اتصال پانکراس به روده) از نظر میزان بروز فیستول پانکراس پس از جراحی پس از «ویپل» (یک جراحی بزرگ دربرگیرنده پانکراس، دئودنوم (duodenum) و دیگر اندامها) بهتر است؟
پیشینه
پانکراتودئودنکتومی (جراحی «ویپل») یک پروسیجر جراحی برای درمان بیماریهای (اغلب سرطان) سر پانکراس و گاهی اوقات دئودنوم است. در جراحی ویپل، پانکراس از روده جدا شده و سپس دوباره متصل میشود تا شیره پانکراس حاوی آنزیمهای گوارشی بتواند وارد سیستم گوارشی شود. یک عارضه شایع پس از جراحی ویپل، بروز فیستول پانکراس است و زمانی رخ میدهد که اتصال مجدد به درستی بهبود نیابد و منجر به نشت شیره پانکراس از پانکراس به بافتهای شکمی شود. این وضعیت دوره نقاهت جراحی را به تاخیر انداخته و اغلب نیاز به درمان بیشتر برای اطمینان از بهبودی کامل دارد. PJ و PG پروسیجرهای جراحی هستند که اغلب برای بازسازی استامپ پانکراس پس از جراحی ویپل استفاده میشوند و هر دوی این پروسیجرها با نرخ غیر قابل اغماض بروز فیستول پانکراس پس از جراحی روبهرو هستند. مشخص نیست که کدام پروسیجر عملکرد بهتری دارد.
تاریخ جستوجو
تا سپتامبر ۲۰۱۶ به جستوجو پرداختیم.
ویژگیهای مطالعه
تعداد ۱۰ مطالعه تصادفیسازی و کنترل شده (۱۶۲۹ شرکتکننده) را وارد کردیم که PJ و PG را در افرادی که مقایسه کردند که تحت جراحی ویپل قرار گرفتند. ویژگیهای مطالعات برای امکانپذیر ساختن و مقایسه برنامهریزی شده بین دو تکنیک جراحی کافی بودند. پیامدهای اولیه، فیستول پانکراس و مرگومیر بیماران بودند. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از طول مدت بستری، مداخله مجدد جراحی، عوارض کلی، خونریزی، آبسه شکمی، کیفیت زندگی و هزینهها.
نتایج کلیدی
نتوانستیم نشان دهیم که یک پروسیجر جراحی بهتر از دیگری است. PJ نسبت به PG ممکن است تفاوتی اندک یا عدم تفاوت را در نرخ کلی فیستول پانکراس پس از جراحی (PJ: %۲۴,۳؛ PG: %۲۱.۴)، مدت زمان بستری در بیمارستان، یا نیاز به مداخله مجدد جراحی (۱۱.۶% در برابر ۱۰.۳%) ایجاد کند. فقط هفت مطالعه فیستول پانکراس با اهمیت بالینی را که نیاز به تغییر در مدیریت درمانی بیمار داشت، به وضوح متمایز کردند. ما مطمئن نیستیم که PJ خطر فیستول پانکراس با اهمیت بالینی را در مقایسه با PG بهبود میبخشد (۱۹.۳% در برابر ۱۲.۸%). PJ در مقایسه با PG احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت را در نرخ مرگومیر (۳.۹% در برابر ۴.۸%) یا عوارض (۴۶.۵% در برابر ۴۴.۵%) ایجاد میکند. خطر خونریزی پس از جراحی در شرکتکنندگانی که تحت PJ قرار گرفتند تا حدودی کمتر از افرادی بود که تحت PG قرار داشتند (۹.۳% در برابر ۱۳.۸%)، اما به نظر میرسد که این مزیت با خطر بالاتر ایجاد آبسه شکمی در شرکتکنندگان تحت PJ متعادل میشود (۱۴.۷% در برابر ۸.۰%). فقط یک مطالعه کیفیت زندگی را گزارش کرد؛ PG ممکن است در برخی از پارامترهای کیفیت زندگی بهتر از PJ باشد. دادههای مربوط به هزینه مداخله در هیچ مطالعهای گزارش نشدند.
کیفیت شواهد
اکثر مطالعات دارای نواقصی در کیفیت روششناسی (methodology)، گزارشدهی، یا هر دو، بودند. بهطور کلی، سطح کیفیت شواهد پائین است.
هفت مطالعه را شامل مجموعا ۱۸۰۵ شرکتکننده وارد این مرور کردیم.
خطر سوگیری (bias) را در تمامی هفت مطالعه بالا یا نامشخص قضاوت کردیم. بررسیها هیچ شواهدی را مبنی بر وجود تاثیر مداخله بر پیشگیری از عود دیورتیکولیت، در مقایسه میان ۵‐ASA و کنترل، نشان ندادند (۳۱,۳% در مقابل ۲۹.۸%؛ RR: ۰.۶۹؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۴۳ تا ۱.۰۹؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین).
پنج مطالعه از هفت مطالعه دادههای مربوط به عوارض جانبی ناشی از درمان را با ۵‐ASA ارائه کردند. شایعترین عوارض جانبی گزارش شده عبارت بودند از نشانههای مربوط به دستگاه گوارش (درد اپیگاستر (epigastric pain)، حالت تهوع (nausea)، و اسهال (diarrhoea)). هیچ اختلاف معنیدار (۶۷,۸% در مقابل ۶۴.۶%؛ RR: ۰.۹۸؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۹۱ تا ۱.۰۶؛ P = ۰.۶۳؛ شواهد با کیفیت متوسط) و نیز هیچ ناهمگونی معنیداری (I۲ = ۰%؛ P = ۰,۵۰) میان ۵‐ASA و کنترل مشاهده نشد.
پیشینه
دیورتیکول (diverticula) کیسههای برجسته کوچکی (small bulging pouches) هستند که میتوانند در لایه داخلی پوشاننده دستگاه گوارش به ویژه در کولون تشکیل شوند. دیورتیکولیت (diverticulitis) التهاب این کیسهها بوده، و یک عارضه مهم از بیماری دیورتیکولار (diverticular disease) به حساب میآید. تقریبا یک‐سوم تا یک‐چهارم از بیمارانی که پس از یک اپیزود از دیورتیکولیت بهبود مییابند، در معرض عود این بیماری قرار خواهند گرفت. التهاب زمینهای دیورتیکولیت ممکن است مشابه التهابی باشد که در بیماری التهابی روده (inflammatory bowel disease) مشاهده میشود. ۵‐آمینوسالیسیلیک اسید (۵‐Aminosalicylic acid یا ۵‐ASA) یک داروی ضد‐التهابی است که اثربخشی آن در درمان کولیت اولسراتیو (ulcerative colitis) به اثبات رسیده و بنابراین ممکن است در پیشگیری از عود دیورتیکولیت نیز سودمند باشد.
اهداف
هدف ما ارزیابی اثربخشی ۵‐ASA در پیشگیری از عود دیورتیکولیت بود.
ویژگیهای مطالعه
مرور منابع منجر به شناسایی هفت مطالعه شد که در مجموع ۱۸۰۵ شرکتکننده را برای تحلیل در بر میگرفت. مرور منابع در تاریخ ۹ سپتامبر ۲۰۱۷ به اجرا درآمد. این کارآزماییها شرکتکنندگان مبتلا به دیورتیکولیت را برای دریافت ۵‐ASA یا یک روش درمان جایگزین اختصاص دادند. چهار کارآزمایی به مقایسه ۵‐ASA در مقابل دارونما (placebo)، یک کارآزمایی به مقایسه ۵‐ASA به همراه پروبیوتیک (probiotic) در مقابل پروبیوتیک بهتنهایی، یک کارآزمایی به مقایسه ۵‐ASA به همراه پروبیوتیک در مقابل آنتیبیوتیک، و یک کارآزمایی به مقایسه ۵‐ASA در مقابل عدم درمان پرداخته بودند. شرکتکنندگان برای مقایسه نرخ عود دیورتیکولیت و عوارض جانبی میان بازوهای درمانی پیگیری شدند.
یافتههای کلیدی
تحلیلهای ما نشان دادند که تقریبا یک‐سوم از شرکتکنندگانی که ۵‐ASA دریافت کرده بودند (۳۱,۳%)، دچار عود دیورتیکولیت شدند. نرخ عود بیماری در شرکتکنندگانی که دارویی را به غیر از ۵‐ASA دریافت کردند، مشابه بود (۲۹.۸%). نرخ عوارض جانبی میان درمانشدگان با ۵‐ASA و بازوهای مقایسه تحت درمان مشابه بودند. شایعترین عوارض جانبی گزارش شده ناشی از ۵‐ASA عبارت بودند از علائم مربوط به دستگاه گوارش (درد اپیگاستر، حالت تهوع، و اسهال).
کیفیت شواهد
در مجموع، کیفیت شواهد در دسترس برای تحلیل عود دیورتیکولیت بسیار پائین است. در میان مطالعات وارد شده به مرور، مطالعهای وجود نداشت که از نظر خطر سوگیری (bias) منتسب به تمامی معیارها، در سطح پائین باشد. این کارآزماییها دارای طراحیهای مطالعاتی متفاوتی بودند. برای مثال، برخی مطالعات برای تشخیص دیورتیکولیت به سیتی اسکن (CT scan) نیاز داشتند و دیگر مطالعات از معیارهای آزمایشگاهی و بالینی با درجه اعتماد پائینتری استفاده کردند. درمانهای مقایسهای متنوع بودند، برخی مطالعات از دارونما و دیگر موارد از آنتیبیوتیکها و پروبیوتیکها استفاده کرده بودند. اگرچه یافتههای به دست آمده را از این مطالعات در تحلیلهایمان تجمیع کردیم، این بازوهای مقایسهای متفاوت مقایسههای مستقیم را با مشکل مواجه ساختند. فاصله اطمینان، مزیت محسوس (appreciable benefit) یا عدم اختلاف را رد نمیکند.
در مجموع، کیفیت شواهد در دسترس برای تحلیل عوارض جانبی متوسط بود. دو مطالعه از مطالعات وارد شده به مرور، هیچگونه داده قابل استفادهای را ارائه نکرده بودند.
از ۱۳۸۸ استناد اولیه، ۴۳ مطالعه را در ۴۰ مقاله شناسایی کردیم. از این تعداد، ۲۹ مطالعه با ۱۰,۰۴۴ شرکتکننده به مقایسه شش داروی پروکینتیک با دارونما از نظر پیامد رفع نشانهها یا بهبود نشانه پرداخته بودند. تاثیر درمان با پروکینتیک در کاهش نشانههای کلی FD دارای اهمیت آماری بود (RR دیسپپتیک باقیمانده: ۰,۸۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۴ تا ۰.۸۹؛ تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت بیشتر (number needed to treat for an additional beneficial outcome; NNTB): ۷؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، به طوری که ناهمگونی قابل توجهی وجود دارد؛ I۲ = %۹۱ (P < ۰,۰۰۰۰۱). بعد از خروج سیزاپراید (cisapride) از تجزیهوتحلیل، تاثیر داروهای پروکینتیک در مقایسه با دارونما، از نظر بهبود کلی نشانه همچنان پابرجا بود (RR: ۰.۸۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۰ تا ۰.۹۴) اما کیفیت شواهد همواره بسیار پائین بود. نتایج این مقایسه نشان دهنده پایداری بهبود قابل توجه در زیر‐گروههای مطالعات با خطر نامشخص یا پائین سوگیری (RR: ۰.۸۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۰ تا ۰.۹۲) و در زیر‐گروهها بر اساس مولکولهای سیزاپراید (RR: ۰.۷۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۴ تا ۰.۹۳؛ NNTB = ۴)، آکوتیامید (acotiamide) (RR: ۰.۹۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۱ تا ۰.۹۸؛ NNTB = ۲۰) و تگاسرود (tegaserod) (RR: ۰.۸۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۲ تا ۰.۹۶؛ NNTB = ۱۴) بود.
ده مطالعه به مقایسه انواع مختلفی از داروهای پروکینتیک با یکدیگر پرداخته و شایعترین مبنای مقایسه کننده دومپریدون (domperidone)، به میزان ۱۰ میلیگرم سه مرتبه در روز (هشت مورد از ۱۰ مطالعه) بود. نمرات نشانه پس از درمان در سایر داروهای پروکینتیک در مقایسه با دومپریدون به طور معنیداری بهتر بود (SMD: ‐۰,۱۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۵‐ تا ۰.۰۳‐؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) اما هیچ تفاوتی به لحاظ کاهش کلی نشانه (RR: ۰.۹۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۳ تا ۱.۰۷) و تفاوت میانگین نمرات نشانه (SMD: ‐۰.۱۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱‐ تا ۰.۰۵) وجود نداشت. پنج مطالعه را به دست آوردیم که QoL را ارزیابی کرده بودند، اما هیچ مزیتی به لحاظ بهبودی در QoL به دنبال دریافت درمان پروکینتیک وجود نداشت (SMD: ۰.۱۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۰‐ تا ۰.۳۳؛ شرکتکنندگان = ۱۷۷۴). حوادث جانبی در داروهای پروکینتیک مجرد نسبت به دارونما تفاوتی نداشت (RR: ۱.۰۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۵ تا ۱.۲۵؛ شرکتکنندگان = ۳۸۱۱؛ مطالعات = ۱۷). با وجود این، زمانی که ما عوارض جانبی مربوط به هر پروکینتیک را نگاه کردیم، در مجموع عوارض جانبی بیشتری در گروه درمان فعال با سیزاپراید وجود داشت (RR: ۱.۳۱؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۳ تا ۱.۶۵؛ P = ۰.۰۳). شایعترین عوارض جانبی عبارت بودند از اسهال، درد شکم و تهوع. نمودار قیفی (funnel plot) نامتقارن بود (تست ایگر (Eggerchr's test)؛ P = ۰.۰۲) به این معنی که خطر سوگیری گزارشدهی یا سایر تاثیرات مطالعه کوچک (small‐study effects) ممکن است، به طور نسبی، مزیت داروهای پروکینتیک را در مقایسه با دارونما در این متاآنالیز تحت تاثیر قرار داده باشد. ارزیابی کیفیت شواهد در هر یک از پیامدها بر اساس رویکرد GRADE، به دلیل نگرانیهای موجود درباره خطر سوگیری در طراحی مطالعه، ناهمگونی توضیح داده نشده و خطر سوگیری احتمالی انتشار عمدتا پائین یا بسیار پائین هستند.
پیشینه
دیسپپسی عملکردی (functional dyspepsia) در افرادی که در ناحیه فوقانی شکم، بدون علت خاص و مشهودی، دچار درد هستند، اتفاق میافتد. داروهای پروکینتیک (prokinetics) ممکن است از طریق بهبود حرکات معده، به افراد مبتلا به دیسپپسی عملکردی کمک کنند.
ویژگیهای مطالعه
۴۳ مطالعه را وارد مرور کردیم که به مقایسه داروهای پروکینتیک با دارونما (placebo) (پودری که ظاهری شبیه به دارو دارد) یا یک داروی پروکینتیک دیگر برای درمان دیسپپسی عملکردی پرداخته بودند. مطالعات به مواردی محدود میشدند که فقط به ارزیابی بزرگسالان با درد ناحیه فوقانی شکم، بدون علت مشخص پس از بررسی دقیق، پرداخته بودند.
نتایج کلیدی
ما مطمئن نیستیم که داروهای پروکینتیک در مقایسه با عدم درمان با داروهای پروکینتیک، نشانههای دیسپپتیک را کاهش میدهند. همچنین درباره اینکه کدام یک از داروهای پروکینتیک بیشترین اثربخشی را در کاهش نشانههای دیسپپتیک، بهبود نمرات نشانه پس از درمان، یا بهبود تفاوت میانگین نمره نشانه دارد، نامطمئن هستیم. ما مطمئن نیستیم که درمان پروکینتیک میتواند کیفیت زندگی را بهبود دهد یا خیر. ما مطمئن نیستیم که داروهای پروکینتیک (به استثنای سیزاپراد (cisapride)) در تولید نشانههای ناخوشایند نسبت به عدم استفاده از پروکینتیک تفاوت دارد یا خیر. شایعترین نشانههای نامطلوب برای داروهای پروکینتیک عبارت بودند از اسهال، درد شکمی و تهوع.
کیفیت شواهد
کیفیت شواهد در سطح پائین یا بسیار پائین رتبهبندی شد. برای اثبات مزیت داروهای پروکینتیک برای درمان افراد مبتلا به دیسپپسی عملکردی به پژوهش بیشتری نیاز داریم.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb