یک مطالعه (به کارگیری ۴۸ زن مبتلا به هیپرپرولاکتینمی ایدیوپاتیک) معیارهای ورود به مطالعه ما را داشت؛ ۴۶ زن (۴۲ مورد بارداری در ۴ مورد از ۴۶ زن، لقاح در دوره مطالعه رخ نداد) در تجزیهوتحلیلها انتخاب شدند. این مطالعه، استفاده از آگونیست دوپامین (بروموکریپتین (bromocriptine)؛ ۲,۵ میلیگرم تا ۵.۰ میلیگرم/روز تا پایان هفته نهم حاملگی) را در برابر گروه کنترل عدم درمان مقایسه کرد. این مطالعه، در معرض سوگیری (bias) پُر‐خطر قرار داشت. با توجه به دادههای ناکافی، انجام متاآنالیزها (meta‐analysis) امکانپذیر نبود.
این مطالعه، پیامدهای اولیه مرور را هم درباره سقط جنین و هم درباره زندهزایی گزارش کرد. نتایج به دست آمده از این مطالعه واحد نشان میدهد که در مقایسه با عدم درمان، بروموکریپتین خوراکی در پیشگیری از سقط جنین بعدی (خطر نسبی (RR): ۰,۲۸؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۰۹ تا ۰.۸۷؛ ۴۶ شرکتکننده؛ (شواهد با کیفیت پائین)) در زنان مبتلا به هیپرپرولاکتینمی ایدیوپاتیک موثر بود. هیچ تفاوت روشنی با توجه به پیامد اولیه دیگر درباره زندهزایی وجود نداشت (RR: ۱,۵۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۳ تا ۲.۴۲؛ ۴۶ شرکتکننده؛ (شواهد با کیفیت بسیار پائین)).
با توجه به پیامد ثانویه این مرور درباره لقاح (conception)؛ (RR: ۰,۹۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۷ تا ۱.۰۹؛ ۴۶ شرکتکننده؛ (شواهد با کیفیت بسیار پائین)) بین گروهی از زنان که دوپامین دریافت کردند (در ۲۱ زن از ۲۴ زن باردار شدند) و زنانی که در گروه عدم درمان قرار داشتند (۲۱ زن از ۲۲ زن باردار شدند) هیچ تفاوتی وجود نداشت. مطالعه وارد شده، فقط سطوح پرولاکتین سرمی (serum prolactin levels) را در زنان باردار گزارش کرد و در نتیجه دادهها در این مرور مورد تجزیهوتحلیل قرار نگرفتند. هیچ پیامد ثانویه دیگری مرتبط با این مرور گزارش نشد؛ عوارض جانبی در زنان (تهوع، استفراغ، سردرد، سرگیجه، خستگی، هیپوتانسیون، آریتمی و نشانههای روانپریشی) و نوزادان (نقائص هنگام تولد، وزن پائین، و ناتوانیهای رشدی) گزارش نشد.
سطح کیفیت شواهد را به دلیل خطر سوگیری در دادههای پیامد به دست آمده از یک کارآزمایی (بدون توضیح درباره پنهانسازی تخصیص، عدم کورسازی و سوگیری گزارشدهی احتمالی) و به دلیل عدم‐دقت (تمام تخمینهای اثرگذاری بر اساس حجم نمونه کوچک بودند، سقط جنین بر اساس چند مورد بود، و ۹۵% CIهای مربوط به زندهزایی و لقاح، خط عدم تاثیر را قطع کردند) کاهش دادیم.
در حال حاضر، شواهد کافی (به دست آمده از یک کارآزمایی تصادفیسازی با حجم نمونه کوچک که در معرض خطر بالای سوگیری تشخیص داده شد) برای بررسی اثربخشی آگونیستهای دوپامین در پیشگیری از سقط جنین بعدی در زنان مبتلا به هیپرپرولاکتینمی ایدیوپاتیک و سابقه سقط مکرر وجود ندارد. ما پیامدها را با استفاده از رویکرد درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کردیم. سقط جنین، به دلیل نگرانی از وجود خطر سوگیری در دادههای به دست آمده از یک کارآزمایی، (بدون توضیح درباره پنهانسازی تخصیص، عدم کورسازی و سوگیری گزارشدهی احتمالی) و به دلیل عدم‐دقت (تخمینهای اثرگذاری بر اساس حجم کوچک نمونه و تعداد اندک رویدادها) با کیفیت پائین ارزیابی شد. زندهزایی و لقاح، به دلیل خطر سوگیری مشابه در طراحی مطالعه و عدم‐دقت (با ۹۵% CI گسترده و همسو و سازگار چه برای مزیت و چه آسیب) و حجم کوچک نمونه، دارای کیفیت بسیار پائین ارزیابی شد. هیچ دادهای مربوط به عوارض جانبی مداخله برای مادر یا نوزاد وی وجود نداشت.
انجام پژوهش با کیفیت بالا در این زمینه ضروری است. انجام RCTهای بزرگ به خوبی طراحی شدهای برای تایید و بسط یافتههای کارآزمایی مرور شده در این مطالعه مورد نیاز است. بسیاری از سوالات، بدون پاسخ باقی ماندند. برخی ملاحظات مهم برای پژوهشهای آینده شامل نیاز به انجام RCTهای به خوبی طراحی شده با حجم نمونههای بزرگ، و مطالعاتی برای بررسی پیامدهای مهم (از جمله عوارض جانبی هم برای مادر و هم برای نوزاد او) میشود. مطالعات آینده باید اثربخشی و بیخطری (safety) آگونیستهای دوپامین مختلف را از جمله بروموکریپتین، کابرگولین (cabergoline) و کوئیناگولید (quinagolide) بررسی کنند.
موضوع چیست؟
هیپرپرولاکتینمی (hyperprolactinemia)، وجود سطوح بالای پرولاکتین سرمی در خون (serum levels of prolactin) است و هورمونی است که به داشتن نقش زیاد آن در شیردهی شناخته شده است. عبارت هیپرپرولاکتینمی ایدیوپاتیک (idopathic) زمانی به کار میرود که نتوان هیچ دلیلی برای ترشح بالای پرولاکتین شناسایی کرد و با سقط جنین در زنان باردار، به خصوص زنانی که چندین سقط غیر‐قابل توضیح را تجربه کردهاند، در ارتباط باشد. هیپرپرولاکتینمی نهفته که در آن سطح پرولاکتین در صبح، طبیعی است، اما در طول روز افزایش مییابد، نوع خاصی از هیپرپرولاکتینمی است که با سقط جنین در ارتباط است. آگونیست دوپامین نوعی دارو است که در کاهش میزان پرولاکتین بسیار موثر است. یک دارو بروموکریپتین (bromocriptine) است. این دارو عملکردهای مهم تخمدان را بازیابی میکند تا به زنان اجازه حفظ بارداری را بدهد.
چرا این موضوع مهم است؟
ما علاقهمندیم که بدانیم آگونیستهای دوپامین میتوانند نرخ سقط جنین را کاهش دهند و شانس زنان را برای داشتن یک مورد زندهزایی بهبود بخشند یا خیر. ما شواهد مربوط به اثربخشی و بیخطری (safety) آگونیستهای دوپامین را در پیشگیری از سقط جنین بعدی در زنان با سابقه سقط مکرر مرور کردیم.
ما چه شواهدی به دست آوردیم؟
ما شواهد را تا ۳۰ جون ۲۰۱۶ جستوجو کرده و یک کارآزمایی را با تعداد کمی از زنان (۴۸ زن به کار گرفته شدند) شناسایی کردیم اما ۴۶ زن در تجزیهوتحلیلها انتخاب شدند (۴۲ بارداری در ۴ زن از ۴۶ زن، لقاح در دوره مطالعه رخ نداد). کارآزمایی در ژاپن انجام گرفت و سوگیری (bias) پُر‐خطری را تشخیص دادند. این کارآزمایی، زنان (سن ۲۴ تا ۴۰ سال) مبتلا به هیپرپرولاکتینمی ایدیوپاتیک و دارای سابقه دو تا چهار سقط خودبهخودی را انتخاب کرد؛ ۲۴ زن، هیپرپرولاکتینمی مخفی با تعداد مساوی در هر گروه داشتند. زنان در طول مطالعه (تا پایان هفته نهم بارداری) پیگیری شدند و پس از آن به مدت یک سال تحت پیگیری قرار داشتند. در این مطالعه، یک گروه از زنان، آگونیست دوپامین، بروموکریپتین (۲,۵ تا ۵.۰ میلیگرم/روز تا پایان هفته نهم حاملگی) دریافت کردند، و گروه دیگر زنان، هیچ درمانی دریافت نکردند (گروه کنترل).
شواهد به دست آمده از این مطالعه نشان داد که بروموکریپتین آگونیست دوپامین در پیشگیری از سقط جنین بعدی موثر بود (شواهدی با کیفیت پائین ). با این حال، نرخ زندهزایی و لقاح بین زنانی که بروموکریپتین دریافت کردند و زنانی که درمانی دریافت نکردند، مشابه باقی مانده بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). این مطالعه فقط سطح سرم پرولاکتین را در زنانی که باردار بودند، گزارش کرد. این مطالعه، هیچ عوارض جانبی احتمالی درباره آگونیستهای دوپامین برای زنان (مانند تهوع، استفراغ، سردرد، سرگیجه، خستگی، هیپوتانسیون، آریتمی و نشانههای روانپریشی) یا نوزاد وی (به عنوان مثال نقص هنگام تولد، وزن کم، و معلولیت/ناتوانیهای رشدی) را گزارش نکرد.
این یافتهها چه معنایی دارند؟
به دلیل پرسشهایی که ما در مورد طراحی مطالعه داشتیم و تعداد کم زنان در مطالعه، شواهد مربوط به پیامدهای مرور را درباره سقط جنین با کیفیت پائین و درباره زندهزایی و لقاح با کیفیت بسیار پائین امتیازبندی کردیم، چرا که فقط یک مطالعه تصادفیسازی و کنترل شده شناسایی شد. در حال حاضر، شواهد کافی (به دست آمده از یک کارآزمایی کوچک) برای ارزیابی اثربخشی و بیخطری آگونیستهای دوپامین برای پیشگیری از سقط جنین بعدی در زنان مبتلا به هیپرپرولاکتینمی ایدیوپاتیک و دارای سابقه سقط مکرر وجود ندارد. در این زمینه نیاز به پژوهشهای بعدی با کیفیت بالا وجود دارد. مطالعات آینده (شامل تعداد زیادی از زنان) برای توضیح درباره یافتههای این مرور مورد نیاز است. مطالعات بیشتری باید آگونیستهای دوپامین مختلف (از جمله بروموکریپتین، کابرگولین (cabergoline) و کوئیناگولید (quinagolide)) را بررسی کنند و پیامدهای مهم را در نظر بگیرند (از جمله عوارض جانبی هم برای مادر و هم برای نوزاد وی).
ما ۱۰ کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) را با ۹۶۰ زن وارد کردیم. دو کارآزمایی میفپریستون (mifepristone) را در برابر دارونما یا در برابر یک دوز متفاوت میفپریستون مقایسه کردند، یک کارآزمایی آسوپریسنیل (asoprisnil) را در برابر دارونما، یک کارآزمایی اولیپریستال (ulipristal) را در برابر لوپرولاید استات (acetate leuprolide)، و چهار کارآزمایی ژسترینون (gestrinone) را در برابر دانازول (danazol)، آنالوگهای هورمون آزاد کننده گنادوتروپین (gonadotropin‐releasing hormone; GnRH)، یا یک دوز متفاوت از ژسترینون (gestrinone) مقایسه کردند. کیفیت شواهد از بالا تا بسیار پائین متغیر بود. محدودیتهای اصلی خطر سوگیری (bias) جدی (همراه با گزارشدهی ضعیف روشها و نرخهای بالا یا نامعلوم ریزش نمونه (attrition) در اغلب مطالعات)، عدم دقت بسیار جدی (همراه با نرخهای کم رویدادها و فواصل اطمینان گسترده) و غیر‐مستقیم بودن (پیامد در یک زیرگروه انتخابی شرکتکنندگان ارزیابی شد) بودند.
میفپریستون در برابر دارونما
یک مطالعه این مقایسه را انجام داد و نرخ نشانههای دردناک زنانی را گزارش کرد که نشانههای پایه را گزارش داده بودند.
در سه ماه، گروه میفپریستون نرخ دیسمنوره (dysmenorrhoea) کمتری داشتند (نسبت شانس (OR): ۰,۰۸؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۰۴ تا ۰.۱۷؛ یک RCT؛ ۳۵۲ = n؛ شواهد با کیفیت متوسط)، در واقع، نشان میدهد که اگر ۴۰% زنان مصرف کننده دارونما دیسمنوره را تجربه کنند، پس بین ۳% تا ۱۰% زنان مصرف کننده میفپریستون این تجربه را خواهند داشت. همچنین گروه میفپریستون نرخ کمتر دیسپارونی (dyspareunia) را داشتند (OR: ۰.۲۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۱ تا ۰.۵۱؛ یک RCT؛ n = ۲۲۳؛ شواهد با کیفیت پائین). با این حال، گروه میفپریستون نرخ عوارض جانبی بالایی داشت: تقریبا ۹۰% آمنوره (amenorrhoea) و ۲۴% گرگرفتگی (hot flushes) داشتند، هرچند گروه دارونما فقط یک مورد را از هر یک گزارش کرد (۱%) (شواهد با کیفیت بالا). شواهد برای نشان دادن تفاوتها در نرخ تهوع، استفراغ، یا خستگی، در صورت وجود کافی نبود.
مقایسههای دوز میفپریستون
دو مطالعه دوزهای میفپریستون را مقایسه کرد و شواهد کافی را برای نشان دادن تفاوت بین دوزهای مختلف از لحاظ اثربخشی یا ایمنی، در صورت وجود، پیدا نکرد. با این حال، تجزیهوتحلیل زیرگروهی مقایسهها بین میفپریستون و دارونما نشان میدهد که دوز ۲,۵ میلیگرم ممکن است کمتر از ۵ یا ۱۰ میلیگرم برای درمان دیسمنوره یا دیسپارونی موثر باشد.
مقایسههای ژسترینون
یک مطالعه ژسترینون را با دانازول و مطالعه دیگری ژسترینون را با لوپرولین (leuprolin) مقایسه کرد.
شواهد برای نشان دادن تفاوتها، در صورت وجود، بین ژسترینون و دانازول در نرخ تسکین درد (کسانی که عدم وجود درد یا درد خفیف لگن را گزارش کردند) (OR: ۰,۷۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۳ تا ۱.۵۶؛ دو RCT؛ n = ۲۳۰؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، دیسمنوره (OR: ۰.۷۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۹ تا ۱.۳۳؛ دو RCT؛ n = ۲۱۴؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، یا دیسپارونی (OR: ۰.۸۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۷ تا ۱.۸۶؛ دو RCT؛ n = ۲۲۲؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) کافی نبود. گروه ژسترینون نرخ بالاتر هیرسوتیسم (hirsutism) (OR: ۲.۶۳؛ ۹۵% CI؛ ۱.۶۰ تا ۴.۳۲؛ ۳۰۲ = n؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) و نرخ پائینتر کاهش سایز پستان (OR: ۰.۶۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۸ تا ۰.۹۸؛ دو RCT؛ n = ۳۰۲؛ شواهد با کیفیت پائین) را داشتند. شواهد برای نشان دادن تفاوت بین گروهها، در صورت وجود، در نرخ گرگرفتگی (OR: ۰.۷۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۰ تا ۱.۲۶؛ دو RCT؛ n = ۳۰۲؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) یا آکنه (OR: ۱.۴۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۰ تا ۲.۳۳؛ دو RCT؛ n = ۳۰۲؛ شواهد با کیفیت پائین) کافی نبود.
هنگامی که محققان ژسترینون را در برابر لوپرولین از طریق اندازهگیری در مقیاس ۱ تا ۳ درجهبندی شفاهی (verbal rating) مقایسه کردند (نمره پائینتر به معنی مزیت بیشتر)، میانگین نمره دیسمنوره در گروه ژسترینون بالاتر بود (MD: ۰,۳۵ نقطه؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۲ تا ۰.۵۸؛ یک RCT؛ n = ۵۵؛ شواهد با کیفیت پائین)، اما میانگین نمره دیسپارونی در این گروه پائینتر بود (MD: ۰.۳۳ نقطه؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۲ تا ۰.۰۴؛ شواهد با کیفیت پائین). گروه ژسترینون نرخ پائینتر آمنوره (OR: ۰.۰۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۱ تا ۰.۳۸؛ یک RCT؛ n = ۴۹؛ شواهد با کیفیت پائین) و گرگرفتگی (OR: ۰.۲۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۶ تا ۰.۶۳؛ یک مطالعه؛ n = ۵۵؛ شواهد با کیفیت پائین) اما نرخ بالاتر لکهبینی یا خونریزی را داشتند (OR: ۲۲.۹۲؛ ۹۵% CI؛ ۲.۶۴ تا ۱۹۸.۶۶؛ یک RCT؛ n = ۴۹؛ شواهد با کیفیت پائین).
شواهد برای نشان دادن تفاوتها در اثربخشی یا ایمنی بین دوزهای مختلف ژسترینون، در صورت وجود کافی نبود.
آسوپریسنیل در برابر دارونما
یک مطالعه (n = ۱۳۰) این مقایسه را انجام داد اما داده مناسبی را برای تجزیهوتحلیل گزارش نکرد.
اولیپریستال در برابر لوپرولید استات
یک مطالعه (n = ۳۸) این مقایسه را انجام داد اما داده مناسبی را برای تجزیهوتحلیل گزارش نکرد.
سوال مطالعه مروری
محققان در سازمان همکاری کاکرین شواهدی را در مورد اثربخشی و ایمنی تعدیل کنندههای گیرنده پروژسترون برای زنان مبتلا به اندومتریوز مرور کردند.
پیشینه
اندومتریوز یک بیماری بافت اندومتریال (غدد و استروما) خارج از حفره رحم است. این وضعیت به استروژن وابسته است و بنابراین اساسا در طول سالهای باروری دیده میشود. میتواند سبب درد در شکم، بهطور کلی در طول پریودها (قاعدگی) یا همراه با رابطه جنسی شود. از تعدیل کنندههای گیرنده پروژسترون بهعنوان یکی از درمانهای هورمونی این وضعیت حمایت شده است.
ویژگیهای مطالعه
ما ۱۰ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را شامل ۹۶۰ زن پیدا کردیم؛ شواهد تا نوامبر ۲۰۱۶ بهروز است.
نتایج کلیدی
سه مطالعه میفپریستون (mifepristone) را ارزیابی کردند. شواهد با کیفیت متوسط نشان میدهد که میفپریستون در زنان مبتلا به اندومتریوز، دیسمنوره (dysmenorrhoea) (پریودهای دردناک) را تخفیف میدهد. شواهد نشان میدهد که اگر ۴۰% از زنان با مصرف دارونما (placebo) دیسمنوره را تجربه کنند، در این صورت بین ۳% تا ۱۰% از زنان با مصرف میفپریستون این تجربه را خواهند داشت. شواهد با کیفیت پائین نشان میدهد که میفپریستون همچنین دیسپارونی (dyspareunia) (درد در هنگام رابطه جنسی) را تخفیف میدهد. با اینحال، آمنوره (amenorrhoea) (فقدان دورههای قاعدگی) و گرگرفتگی، عوارض جانبی شایع میفپریستون بودند. تقریبا ۹۰% گروه میفپریستون آمنوره و ۲۴% گرگرفتگی داشتند، هرچند محققان فقط یک عارضه را از هر کدام (۱%) در زنان مصرف کننده دارونما گزارش کردند. شواهد برای نشان دادن تفاوتها در نرخ تهوع، استفراغ، یا خستگی، در صورت وجود کافی نبود.
مقایسه دوزهای مختلف میفپریستون غیر‐قطعی بودند، گرچه شواهد نشان میدهد که تاثیر دوز ۲,۵ میلیگرم ممکن است کمتر از دوزهای بالاتر باشد.
مطالعات دیگر سایر تعدیل کنندههای گیرنده پروژسترون را مورد بررسی قرار دادند. محققان ژسترینون (gestrinone) را در برابر سایر درمانها (دانازول (danazol) یا لوپرولین (leuprolin))، اولیپریستال (ulipristal) را در برابر لوپرولید استات (leuprolide acetate) و آسوپریسنیل (asoprisnil) را در برابر دارونما مقایسه کردند. با این حال، شواهد برای نتیجهگیریهای محکم در مورد ایمنی و اثربخشی این مداخلات کافی نبود.
کیفیت شواهد
کیفیت شواهد از متوسط تا پائین متغیر بود. محدودیتهای اصلی خطر سوگیری (bias) جدی (همراه با گزارشدهی ضعیف روشها و نرخهای بالا یا نامعلوم ریزش نمونه (attrition) در اغلب مطالعات)، عدم دقت بسیار جدی (همراه با نرخهای کم رویدادها و فواصل اطمینان گسترده) و غیر‐مستقیم بودن (پیامد در یک زیرگروه انتخابی شرکتکنندگان ارزیابی شد) بودند.
این یک نسخه بهروز شده از مرور اصیل منتشر شده در بانک اطلاعاتی مرورهای سیستماتیک کاکرین در سال ۲۰۱۱، شماره ۱۱، و بهروز شده در سال ۲۰۱۵، شماره ۴ است.
شیمیدرمانی پیشآگهی را در زنان مبتلا به بیماریهای بدخیم و برخی شرایط غیر‐بدخیم بهطور قابلتوجهی بهبود بخشیده است. با این وجود، این درمان تاثیر سمّی بر تخمدان دارد. استفاده از آنالوگهای هورمون آزاد کننده گنادوتروپین (gonadotropin‐releasing hormone; GnRH)، هم آگونیستها و هم آنتاگونیستها، ممکن است تاثیر محافظتی روی تخمدانها داشته باشد. مکانیسم اولیه عملکرد آنالوگهای GnRH، به این صورت است که سطوح گنادوتروپین را برای شبیهسازی محیط هورمونی پیش از بلوغ کاهش داده و متعاقب آن از بلوغ فولیکولهای (follicles) اولیه پیشگیری کرده و به این ترتیب تعداد فولیکولهایی را که آسیبپذیری بیشتری با شیمیدرمانی دارند، کاهش میدهد.
تعداد ۱۲ RCT را شامل ۱۳۶۹ زن بین ۱۲ و ۵۱,۱ سال وارد کردیم. شرکتکنندگان مبتلا به بدخیمی پستان، بدخیمی تخمدان، یا لنفوم هوچکین تشخیص داده شده، و بیشتر آنها شیمیدرمانی با پایه عوامل کمپلکس آلکیله کننده (alkylating)، یا پلاتینوم (platinum) دریافت کردند. مطالعات وارد شده توسط دانشگاه (n = ۱)، مراکز پژوهشی (n = ۴)، و شرکتهای داروسازی (n = ۱) تامین مالی شدند. کارآزماییها در معرض خطر بالا یا نامشخص سوگیری بودند.
مقایسه ۱: آگونیست GnRH به همراه شیمیدرمانی در برابر شیمیدرمانی بهتنهایی
بروز بهبود یا حفظ قاعدگی در گروه آگونیست GnRH معادل ۱۷۸ نفر از ۲۳۹ شرکتکننده (۷۴,۵%) و در گروه کنترل برابر با ۱۱۰ نفر از ۲۲۱ شرکتکننده (۵۰.۰%) طی یک دوره پیگیری حداکثر ۱۲ ماه (RR: ۱.۶۰؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۴ تا ۲.۲۴؛ ۵ مطالعه؛ ۴۶۰ شرکتکننده؛ I۲ = ۷۹%؛ شواهد با قطعیت پائین)، با تاثیر کلی به نفع درمان با آگونیست GnRH؛ (P = ۰,۰۰۶) بود. با این وجود، طی یک دوره پیگیری بیش از ۱۲ ماه، بین این دو گروه تفاوت معنیداری مشاهده نشد (P = ۰.۲۴). در گروه آگونیست GnRH، تعداد ۳۲۶ نفر از ۴۴۷ شرکتکننده (%۷۲.۹)، در مقایسه با ۲۷۶ نفر از ۴۲۲ شرکتکننده در گروه کنترل، بهبود یا تداوم قاعدگی (۶۵.۴%) را طی یک دوره پیگیری بیش از ۱۲ ماه گزارش کردند (RR: ۱.۰۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۵ تا ۱.۲۲؛ ۸ مطالعه؛ ۸۶۹ شرکتکننده؛ I۲ = ۵۶%؛ شواهد با قطعیت پائین).
بروز نارسایی زودرس تخمدان در گروه آگونیست GnRH در ۴۳ نفر از ۴۰۱ شرکتکننده (۱۰,۷%) و در گروه کنترل در ۹۶ نفر از ۳۷۹ شرکتکننده (۲۵.۳%) (RR: ۰.۴۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱ تا ۰.۶۱؛ ۴ مطالعه؛ ۷۸۰ شرکتکننده؛ I۲ = ۰%؛ شواهد با قطعیت متوسط)، همراه با یک تاثیر کلی به نفع درمان با آگونیست GnRH رخ داد (P < ۰,۰۰۰۰۱).
بروز بارداری در ۳۲ نفر از ۳۵۶ شرکتکننده (۹,۰%) گروه آگونیست GnRH و در ۲۲ نفر از ۳۴۷ شرکتکننده (۶.۳%) گروه کنترل (RR: ۱.۵۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۳ تا ۲.۷۰؛ ۷ مطالعه؛ ۷۰۳ شرکتکننده؛ I۲ = ۰%؛ شواهد با قطعیت پائین)، بدون تفاوت بین گروهها دیده شد (P = ۰,۰۹). با این حال، در مورد این نتیجهگیری محتاط هستیم، زیرا داده کافی در مورد اینکه شرکتکنندگان تمایل داشتند باردار شوند یا خیر، وجود نداشت.
بروز تخمکگذاری در ۲۹ نفر از ۴۷ شرکتکننده (۶۱,۷%) گروه آگونیست GnRH و در ۱۲ نفر از ۴۸ شرکتکننده (۲۵.۰%) گروه کنترل (RR: ۲.۴۷؛ ۹۵% CI؛ ۱.۴۳ تا ۴.۲۶؛ ۲ مطالعه؛ ۹۵ شرکتکننده؛ I۲ = ۰%؛ شواهد با قطعیت پائین) همراه با تاثیر کلی به نفع درمان با آگونیست GnRH رخ داد (P = ۰,۰۰۱).
شایعترین عوارض جانبی آنالوگهای GnRH شامل گرگرفتگی (hot flushes)، خشکی واژن، نشانههای ادراریتناسلی و نوسانات خلقوخو است. تجزیهوتحلیل تجمعی دادههای مربوط به بیخطری مداخله، تفاوتی را در بروز عوارض جانبی بین گروه آگونیست GnRH و گروه کنترل نشان نداد.
مقایسه ۲: درمان همزمان آگونیست‐آنتاگونیست GnRH همراه با شیمیدرمانی در برابر شیمیدرمانی بهتنهایی
فقط یک RCT درمان همزمان آگونیست‐آنتاگونیست GnRH را مورد بحث قرار داد. شواهد محدودی نشان داد که بروز بهبود یا تداوم قاعدگی در ۲۰ از ۲۵ (۸۰%) شرکتکننده در هر دو گروه درمان همزمان و گروه کنترل طی یک دوره پیگیری ۱۲ ماهه (RR: ۱,۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۶ تا ۱.۳۲؛ ۵۰ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین)، بدون وجود تفاوت بین گروهها (P = ۱.۰۰) گزارش شد. در گروه درمان همزمان، ۱۳ نفر از ۲۵ شرکتکننده (۵۲.۰%) در مقایسه با ۱۴ نفر از ۲۵ شرکتکننده (۵۶.۰%) در گروه کنترل، طی دوره پیگیری بیش از ۱۲ ماه، بهبودی یا تداوم قاعدگی را (RR: ۰.۹۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۶ تا ۱.۵۵؛ ۵۰ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین)، بدون وجود تفاوت بین گروهها (P = ۰.۷۸) نشان دادند. بروز بارداری در ۱ از ۲۵ (۴.۰%) نفر در گروه درمان همزمان و ۰ از ۲۵ (۰%) نفر در گروه کنترل (RR: ۳.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳ تا ۷۰.۳۰؛ ۵۰ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین)، بدون وجود تفاوت بین گروهها (P = ۰.۴۹) دیده شد.
سوال مطالعه مروری
این نخستین نسخه بهروز شده از مروری است که در بانک اطلاعاتی مرورهای سیستماتیک کاکرین (۲۰۱۱، شماره ۱۱) منتشر شد.
شیمیدرمانی پیشآگهی افراد مبتلا به سرطان و برخی از شرایط غیر‐سرطانی را بهبود بخشیده، با این حال، این درمان در زنان میتواند با نارسایی عملکرد تخمدان همراه باشد. هورمونی به نام هورمون آزاد کننده گنادوتروپین (gonadotropin‐releasing hormone; GnRH)، هم آگونیست و هم آنتاگونیست، ممکن است حساسیت تخمدانها را به تاثیرات داروهای شیمیدرمانی کمتر کند. این مرور را انجام دادیم تا مشخص شود آنالوگهای GnRH میتوانند از ایجاد آسیب ناشی از شیمیدرمانی به تخمدانها در زنانی که پیش از یائسگی تحت شیمیدرمانی برای درمان سرطان یا دیگر بیماریها قرار میگیرند، پیشگیری کنند یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
منابع علمی پزشکی را تا نوامبر ۲۰۱۸ جستوجو کرده و کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) را وارد کردیم که در آن زنان به صورت تصادفی به دو گروه (یا بیشتر) اختصاص داده شدند تا بررسی شود که آنالوگهای GnRH از قبل تجویز شده یا همراه با شیمیدرمانی میتوانند از آسیب به تخمدان زنان پیشگیری کنند یا خیر. مطالعات وارد شده توسط دانشگاهها، مراکز پژوهشی یا شرکتهای داروسازی تامین مالی شدند. با این حال، کارآزماییها کیفیت روششناسی پائینی داشتند.
نتایج کلیدی
تعداد ۱۲ RCT را شامل ۱۳۶۹ نفر زن تحت شیمیدرمانی وارد کردیم. مطالعات، زنان دریافتکننده آگونیست GnRH را به همراه شیمیدرمانی در مقایسه با شیمیدرمانی بهتنهایی (گروه ۱) یا زنان دریافتکننده درمان همزمان آگونیست و آنتاگونیست GnRH را بههمراه شیمیدرمانی درمقایسه با شیمیدرمانی بهتنهایی (گروه ۲) مورد بررسی قرار دادند.
برای گروه ۱، دریافتیم که آگونیست GnRH تاثیر محافظتی بر عملکرد تخمدان دارد، که میتواند نرخ نارسایی زودرس تخمدان را کاهش (شواهد با قطعیت متوسط) و نرخ تخمکگذاری را افزایش (شواهد با قطعیت پائین) دهد. بروز بهبودی یا تداوم قاعدگی (پریودها) در طول دوره پیگیری ۱۲ ماهه در گروه آگونیست GnRH، بالاتر از گروه کنترل بود، اما در زمانی که زنان بیش از ۱۲ ماه پیگیری شدند، تفاوتی مشاهده نشد (شواهد با قطعیت پائین). تفاوتی در نرخهای بارداری بین گروهها وجود نداشت (شواهد با قطعیت پائین)؛ با این حال، مشخص نبود که زنان در حال تلاش برای باردار شدن بودند یا خیر. در عوارض جانبی از قبیل گرگرفتگی، خشکی واژن، سردرد و افسردگی، تفاوتی بین گروهها وجود نداشت (شواهد با قطعیت بسیار پائین تا متوسط).
یک RCT شواهد محدودی را برای گروه ۲ ارائه کرد و نشان داد که درمان همزمان آگونیست‐آنتاگونیست GnRH تاثیرات محافظتی روی تخمدانها از نظر بهبود یا تداوم قاعدگی و نرخ بارداری ندارد (شواهد با قطعیت بسیار پائین).
نتیجهگیریها
به نظر میرسد آگونیست GnRH در محافظت از تخمدانها طی شیمیدرمانی از لحاظ بهبود یا تداوم قاعدگی، نارسایی زودرس تخمدان و تخمکگذاری موثر باشد. شواهد برای نرخهای بارداری کافی نبود و نیازمند بررسی بیشتر است. همچنین شواهد برای ارزیابی تاثیر درمان همزمان آگونیست‐آنتاگونیست GnRH بر عملکرد تخمدان همراه با شیمیدرمانی کافی نبود.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb