جستجو در مقالات منتشر شده


۸ نتیجه برای Tudor Phillips

Brian Walitt، Petra Klose، Nurcan Üçeyler، Tudor Phillips، Winfried Häuser،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
این مرور یکی از مجموعه مرورهای صورت گرفته روی داروهایی است که برای درمان فیبرومیالژی (fibromyalgia) مورد استفاده قرار می‌گیرند. فیبرومیالژی یک وضعیت مزمن است که از نظر بالینی به خوبی شناخته شده و اتیولوژی (aetiology) ناشناخته‌ای دارد و با درد مزمن و گسترده که اغلب همراه با اختلالات خواب و خستگی همراه است، مشخص می‌شود. وضعیت مذکور تقریبا ۲% از جمعیت عمومی ‌را تحت تاثیر قرار می‌دهد. تا ۷۰% از بیماران مبتلا به فیبرومیالژی معیارهای یک اختلال افسردگی یا اضطراب را نشان می‌دهند. افراد اغلب سطوح بالایی را از ناتوانی و کیفیت زندگی ضعیف مرتبط با سلامت گزارش می‌کنند. درمان‌های دارویی بر کاهش نشانه‌های کلیدی و ناتوانی، و بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت تمرکز دارند. آنتی‌سایکوتیک‌ها ممکن است فیبرومیالژی و نشانه‌های سلامت روان مرتبط با آن را کاهش دهند.
اهداف

ارزیابی اثربخشی، تحمل‌پذیری و بی‌خطری (safety) مصرف آنتی‌سایکوتیک‌ها در درمان فیبرومیالژی در بزرگسالان.

روش های جستجو
CENTRAL (سال ۲۰۱۶؛ شماره ۴)؛ MEDLINE و EMBASE را تا ۲۰ می ۲۰۱۶، همراه با فهرست منابع مقالات و مرورهای بازیابی شده، و دو پایگاه ثبت کارآزمایی بالینی را جست‌وجو کردیم. با نویسندگان کارآزمایی نیز تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های کنترل‌ شده را با حداقل طول دوره چهار هفته انتخاب کردیم که از هر نوع فرمولاسیونی از آنتی‌سایکوتیک‌ها برای درمان فیبرومیالژی در بزرگسالان استفاده کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
داده‌ها را از همه مطالعات وارد شده استخراج کرده و دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم خطرات سوگیری (bias) مطالعه را ارزیابی کردند. اختلاف نظرات را از طریق بحث، حل‌و‌فصل کردیم. آنالیز را با استفاده از سه دسته از شواهد انجام دادیم. نخستین دسته از شواهد را از داده‌هایی به دست آوردیم که بهترین‌ استانداردهای اخیر را داشته و در معرض حداقل میزان خطر سوگیری قرار داشتند (پیامد معادل با کاهش قابل‌‌توجه در شدت درد، آنالیز قصد درمان (intention‐to‐treat) بدون توجه به موارد خروج از درمان، حضور حداقل ۲۰۰ شرکت‌کننده در گروه‌های مقایسه، طول دوره هشت تا ۱۲ هفته‌ای، طراحی موازی)؛ دومین دسته از شواهد، از داده‌هایی گرفته شدند که یک یا چند مورد از این معیارها را نداشته و آنها را دارای سطحی از خطر سوگیری در نظر گرفتیم، اما شرکت‏‌کنندگان کافی در گروه‌های مقایسه شرکت کردند؛ و سومین دسته از شواهد، از داده‌های حاصل از مطالعاتی با تعداد کمی از شرکت‌کنندگان به دست آمدند که به نظر می‌رسید احتمالا دارای سوگیری بوده یا از پیامدهایی با کاربرد بالینی محدود، یا هر دو، استفاده کردند. کیفیت شواهد را با استفاده از رویکرد درجه‌بندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (Grading of Recommendations Assessment, Development and Evaluation; GRADE) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی

در کل تعداد چهار مطالعه را با ۲۹۶ شرکت‌کننده وارد کردیم.

سه مطالعه با ۲۰۶ شرکت‌کننده کوئتیاپین (quetiapine)، یک آنتی‌سایکوتیک آتیپکال (نسل دوم) را با دارونما (placebo) مقایسه کردند. یک مطالعه از طراحی متقاطع (cross‐over) و دو مطالعه از طراحی گروه موازی (parallel‐group) استفاده کردند. طول دوره مطالعه هشت یا ۱۲ هفته بود. کوئتیاپین در تمام مطالعات با دوز قبل از خواب میان ۵۰ و ۳۰۰ میلی‌گرم/روز استفاده شد. همه مطالعات دارای یک یا چند منبع سوگیری عمده بالقوه بودند که آنها را در کل در معرض خطر متوسط سوگیری ارزیابی کردیم. پیامدهای اولیه در این مرور عبارت بودند از تسکین درد به میزان ۵۰% یا بیشتر که توسط شرکت‌کننده گزارش شد، برداشت کلی بیمار از تغییر (PGIC) در حد بهبودی زیاد یا بسیار زیاد، خروج از درمان به دلیل بروز عوارض جانبی (تحمل‌پذیری) و بروز عوارض جانبی جدی (بی‌خطری (safety)).

شواهد دسته دوم نشان داد که کوئتیاپین از نظر آماری نسبت به دارونما در تعداد شرکت‌کنندگان با کاهش درد به میزان ۵۰% یا بیشتر برتری نداشت (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ مطالعه‌ای داده‌های مربوط به PGIC را گزارش نکرد. نسبت بیشتری از شرکت‌کنندگانی که کوئتیاپین مصرف کردند، کاهش درد را ۳۰% یا بیشتر گزارش کردند (تفاوت خطر (risk difference; RD): ۰,۱۲؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۰۰ تا ۰.۲۳؛ تعداد افراد مورد نیاز برای درمان جهت حصول یک مزیت بیشتر (number needed to treat for an additional benefit; NNTB): ۸؛ ۹۵% CI؛ ۵ تا ۱۰۰) (شواهد با کیفیت بسیار پائین). نسبت بیشتری از شرکت‌کنندگانی که کوئتیاپین مصرف کردند، بهبودی مرتبط را از نظر بالینی در کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در مقایسه با دارونما گزارش کردند (RD: ۰.۱۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۵ تا ۰.۳۱؛ NNTB: ۵؛ ۹۵% CI؛ ۳ تا ۲۰) (شواهد با کیفیت بسیار پائین). کوئتیاپین از نظر آماری در کاهش مشکلات خواب (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): ۰.۶۷‐؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۰‐ تا ۰.۲۳‐)، افسردگی (SMD: ‐۰.۳۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۴‐ تا ۰.۰۴‐) و اضطراب (SMD: ‐۰.۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۹‐ تا ۰.۱۱‐) برتر از دارونما بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). کوئتیاپین از نظر آماری در کاهش خطر خروج از مطالعه به دلیل فقدان اثربخشی برتر از دارونما ظاهر شد (RD: ‐۰.۱۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۳‐ تا ۰.۰۵‐) (شواهد با کیفیت بسیار پائین). تفاوتی با اهمیت آماری میان کوئتیاپین و دارونما از لحاظ نسبت شرکت‌کنندگانی که به دلیل عوارض جانبی از مطالعه خارج شدند (تحمل‌پذیری) (شواهد با کیفیت بسیار پائین)، از لحاظ فراوانی عوارض جانبی جدی (بی‌خطری) (شواهد با کیفیت بسیار پائین) و نسبت شرکت‌کنندگانی که سرگیجه و خواب‌آلودگی را به عنوان یک عارضه جانبی گزارش کردند (شواهد با کیفیت بسیار پائین)، وجود نداشت. در تعداد بیشتری از شرکت‌کنندگان گروه کوئتیاپین افزایش وزن قابل‌توجهی مشاهده شد (RD: ۰.۰۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۲ تا ۰.۱۵؛ تعداد افراد مورد نیاز برای درمان جهت حصول یک آسیب بیشتر (number needed to treat for an additional harm; NNTH): ۱۲؛ ۹۵% CI؛ ۶ تا ۵۰) (شواهد با کیفیت بسیار پائین). به دلیل محدودیت‌های طراحی مطالعه، غیر مستقیم بودن (بیماران مبتلا به بیماری‌های عمده پزشکی و اختلالات روانی حذف شدند) و عدم دقت (کمتر از ۴۰۰ بیمار آنالیز شدند)، کیفیت شواهد را با سه سطح کاهش به رتبه بسیار پائین تنزل دادیم.

یک مطالعه طراحی موازی با ۹۰ شرکت‌کننده، کوئتیاپین (۵۰ تا ۳۰۰ میلی‌گرم/روز قابل انعطاف هنگام خواب) را با آمی‌تریپتیلین (amitriptyline) (۱۰ تا ۷۵ میلی‌گرم/روز انعطاف‌پذیر هنگام خواب) مقایسه کرد. این مطالعه دارای سه خطر عمده سوگیری بود و آن را به‌طور کلی در معرض خطر متوسط سوگیری قرار دادیم. به دلیل غیر مستقیم بودن (بیماران مبتلا به بیماری‌های عمده پزشکی و اختلالات روانی حذف شدند) و عدم دقت (کمتر از ۴۰۰ بیمار آنالیز شدند)، کیفیت شواهد را با دو سطح کاهش به رتبه پائین تنزل دادیم. شواهد دسته سوم نشان داد که هیچ تفاوتی با اهمیت آماری میان دو دارو وجود ندارد. بین هر دو دارو از نظر کاهش میانگین نمرات درد، خستگی، مشکلات خواب، افسردگی، اضطراب و محدودیت‌های کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و نسبت شرکت‌کنندگانی که سرگیجه، خواب‌آلودگی و افزایش وزن را به‌عنوان عارضه جانبی گزارش کردند، تفاوتی با اهمیت آماری وجود نداشت (شواهد با کیفیت پائین). در مقایسه با آمی‌تریپتیلین، شرکت‌کنندگان بیشتری به دلیل عوارض جانبی مطالعه را ترک کردند (شواهد با کیفیت پائین). بروز عارضه جانبی جدی گزارش نشد (شواهد با کیفیت پائین).

هیچ مطالعه‌ای را مرتبط با دیگر آنتی‌سایکوتیک‌ها به جز کوئتیاپین برای درمان فیبرومیالژی پیدا نکردیم.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
شواهدی با کیفیت بسیار پائین نشان می‌دهد که کوئتیاپین ممکن است در یک کارآزمایی با دوره محدود (۴ تا ۱۲ هفته) برای کاهش درد، مشکلات خواب، افسردگی و اضطراب در بیماران فیبرومیالژی مبتلا به افسردگی اساسی در نظر گرفته شود. هنگام تصمیم‌گیری مشترک با بیمار، می‌بایست عوارض جانبی بالقوه مانند افزایش وزن در مقابل مزایای بالقوه آن متعادل شوند.
خلاصه به زبان ساده

استفاده از آنتی‌سایکوتیک‌ها در درمان نشانه‌های فیبرومیالژی در بزرگسالان

حرف آخر

تجویز کوئتیاپین (quetiapine) ممکن است به مدت ۴ تا ۱۲ هفته برای کاهش درد، مشکلات خواب، افسردگی و اضطراب در بیماران فیبرومیالژی (fibromyalgia) مبتلا به افسردگی اساسی در نظر گرفته شود. عوارض جانبی بالقوه مانند افزایش وزن باید در مقابل مزایای بالقوه متعادل شوند.

پیشینه

افراد مبتلا به فیبرومیالژی، اغلب دچار درد منتشر مزمن (بیش از سه ماه) بوده، هم‌چنین با مشکلاتی در خواب، تفکر، و خستگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. آنها اغلب محدودیت‌های شدیدی را در عملکرد روزانه خود و کیفیت زندگی ضعیف گزارش می‌کنند. درمان‌ها روی کاهش نشانه‌های کلیدی و ناتوانی، و بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت تمرکز دارند. علاوه بر این، بسیاری از بیماران مبتلا به فیبرومیالژی از افسردگی رنج می‌برند. داروهای مورد استفاده در درمان افسردگی می‌توانند نشانه‌های اصلی را در برخی از افراد مبتلا به فیبرومیالژی کاهش دهند. کوئتیاپین، دارویی است برای درمان روان‌پریشی (وضعیت غیر طبیعی که در آن ذهن تماس خود را با واقعیت از دست می‌دهد) که برای درمان افسردگی اساسی نیز در برخی کشورها مجوز دارد.

ویژگی‌های مطالعه

در ماه می ۲۰۱۶، به جست‌وجوی کارآزمایی‌های بالینی پرداختیم که در آنها از آنتی‌سایکوتیک‌ها برای درمان نشانه‌های فیبرومیالژی در بزرگسالان استفاده شد. در کل تعداد چهار مطالعه را با ۲۹۸ شرکت‌کننده پیدا کردیم. سه مطالعه را با ۲۰۸ شرکت‌کننده پیدا کردیم که هشت تا ۱۲ هفته طول کشیده و کوئتیاپین، یک آنتی‌سایکوتیک، را با یک داروی تقلبی (دارونما (placebo)) مقایسه کردند. یک‌صد و شصت‌ و شش شرکت‌کننده مبتلا به افسردگی اساسی تشخیص داده شدند. یک مطالعه را نیز شامل ۹۰ بیمار یافتیم که کوئتیاپین را با یک داروی ضد افسردگی به نام آمی‌تریپتیلین (amitriptyline)، که اغلب در درمان فیبرومیالژی استفاده می‌شود، مقایسه کرد. پنج نفر در این مطالعه مبتلا به افسردگی اساسی تشخیص داده شدند.

⁧⁩نتایج کلیدی و کیفیت شواهد⁧⁩

کوئتیاپین در دستیابی به کاهش درد به میزان ۵۰% یا بیشتر بهتر از یک داروی تقلبی نبود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). کوئتیاپین در کاهش درد به میزان ۳۰% یا بیشتر، کاهش مشکلات خواب و بهبود خلق‌وخوی افسرده و اضطراب بهتر از داروی تقلبی بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). کوئتیاپین در بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بهتر از داروی تقلبی بود. تعداد کمتری از شرکت‌کنندگان به دلیل عدم اثربخشی کوئتیاپین نسبت به داروهای تقلبی از کارآزمایی خارج شدند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ تفاوتی از نظر تحمل‌پذیری و بی‌خطری (safety) میان کوئتیاپین و یک داروی تقلبی وجود نداشت (شواهد با کیفیت بسیار پائین). در برخی افراد، کوئتیاپین منجر به افزایش وزن و خواب‌آلودگی شد.

بین کوئتیاپین و آمی‌تریپتیلین (یک داروی ضد افسردگی که اغلب برای بهبود خواب و کاهش درد در افراد مبتلا به فیبرومیالژی استفاده می‌شود) تفاوتی از نظر کاهش میانگین نمرات درد، خستگی، مشکلات خواب، افسردگی، اضطراب و محدودیت‌هایی در کیفیت زندگی مرتبط با سلامت وجود نداشت. هر دو دارو در نسبتی از بیماران که سرگیجه، خواب‌آلودگی و افزایش وزن را به عنوان یک عارضه جانبی گزارش کردند، تفاوتی نداشتند (شواهد با کیفیت پائین). تعداد افراد بیشتری که تحت درمان با کوئتیاپین بودند، در مقایسه با آمی‌تریپتیلین، دچار عوارض جانبی شده و به همین دلیل از مطالعه خارج شدند (شواهد با کیفیت پائین). هیچ عارضه جانبی جدی با هر دو دارو گزارش نشد (شواهد با کیفیت پائین).

هیچ مطالعه‌ای را مرتبط با دیگر آنتی‌سایکوتیک‌ها به جز کوئتیاپین برای درمان فیبرومیالژی پیدا نکردیم.


Brian Walitt، Petra Klose، Mary-Ann Fitzcharles، Tudor Phillips، Winfried Häuser،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
این مرور یکی از مجموعه مرورهای صورت گرفته روی داروهایی است که برای درمان فیبرومیالژیا (fibromyalgia) مورد استفاده قرار می‌گیرند. فیبرومیالژیا یک وضعیت مزمن است که از نظر بالینی به خوبی شناخته شده و اتیولوژی (aetiology) ناشناخته‌ای دارد و با درد مزمن و گسترده که اغلب همراه با اختلالات خواب و خستگی بوده و تقریبا ۲% از جمعیت عمومی را متاثر می‌کند، توصیف می‌شود. افراد اغلب سطوح بالایی را از ناتوانی و کیفیت زندگی ضعیف مرتبط با سلامت (health‐related quality of life; HRQoL) گزارش می‌کنند. دارو درمانی روی کاهش نشانه‌های کلیدی و ناتوانی، و نیز بهبود HRQoL تمرکز می‌کند. هزاران سال است که کانابیس (cannabis) برای کاهش درد و سایر نشانه‌های روان‌شناختی و سوماتیک (somatic) استفاده شده است.
اهداف
ارزیابی اثربخشی، تحمل‌پذیری و ایمنی کانابینوئیدها (cannabinoids) برای درمان نشانه‌های فیبرومیالژیا در بزرگسالان.
روش های جستجو
ما پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل‌ شده کاکرین (CENTRAL)؛ MEDLINE و EMBASE را تا اپریل ۲۰۱۶، همراه با فهرست منابع مقالات و مرورهای بازیابی ‌شده، سه پایگاه ثبت کارآزمایی بالینی را جست‌وجو کرده و با نویسندگان کارآزمایی تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل‌ شده‌ای را با حداقل طول مدت چهار هفته انتخاب کردیم که از هر نوع فرمولاسیونی از محصولات کانابیس برای درمان بزرگسالان مبتلا به فیبرومیالژیا استفاده کرده بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم به استخراج داده‌ها از تمامی مطالعات وارد شده پرداخته و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند. اختلاف‌نظرها را از طریق مباحثه حل‌وفصل کردیم. تجزیه‌و‌تحلیل را با استفاده از سه دسته (tiers) از شواهد انجام دادیم. نخستین دسته از شواهد، از داده‌هایی به‌دست آمدند که بهترین‌ استانداردهای اخیر را داشته و در معرض حداقل میزان خطر سوگیری قرار داشتند (پیامد معادل با کاهش قابل‌توجه در شدت درد، آنالیز قصد درمان (intention‐ to‐treat) بدون توجه به موارد خروج از درمان؛ حداقل ۲۰۰ شرکت‌کننده در گروه‌های مقایسه، طول دوره هشت تا ۱۲ هفته‌ای، طراحی موازی)، دومین دسته از شواهد، از داده‌هایی به‌دست آمدند که یک یا چند مورد از این معیارها را نداشته و دارای سطحی از خطر سوگیری بودند، در عین حال تعداد کافی از شرکت‌کننده در گروه‌های مقایسه داشتند (یعنی داده‌های به دست آمده از حداقل ۲۰۰ شرکت‌کننده)، و سومین دسته از شواهد، از داده‌های حاصل از مطالعاتی با تعداد محدودی از شرکت‌کنندگان به دست آمدند که به نظر می‌رسید احتمالا دارای سوگیری بوده یا از پیامدهایی با کاربرد بالینی محدود، یا هر دو، استفاده کردند. شواهد را با استفاده از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی

دو مطالعه را با ۷۲ شرکت‌کننده وارد مرور کردیم. در مجموع، هر دو مطالعه دارای سطح متوسطی از خطر سوگیری بودند. شواهد از میانگین داده‌های گروه (group mean data) و تجزیه‌و‌تحلیل کامل کننده (completer) به‌دست آمدند (در کل شواهد با کیفیت بسیار پائین). بر اساس رویکرد GRADE، کیفیت پیامدها را به دلیل غیر‐مستقیم بودن (indirectness)، عدم دقت (imprecision) و سوگیری گزارش‌دهی بالقوه، در سطح بسیار پائین ارزیابی کردیم.

پیامدهای اولیه در مرور ما عبارت بودند از تسکین درد به میزان ۵۰% یا بیشتر که توسط شرکت‌کننده گزارش شد، برداشت کلی بیمار از تغییر (Patient Global Impression of Change; PGIC) در حد بهبودی زیاد یا بسیار زیاد، خروج از درمان به دلیل بروز حوادث جانبی (تحمل‌پذیری) و بروز حوادث جانبی جدی (ایمنی). نابیلون (nabilone) در یک مطالعه با دارونما (placebo) و در مطالعه دیگر با آمی‌تریپتیلین (amitriptyline) مقایسه شد. حجم نمونه‌های مطالعه ۳۲ و ۴۰ شرکت‌کننده بودند. یک مطالعه از طراحی متقاطع (cross‐over) و مطالعه دیگر از طراحی گروه موازی استفاده کرد؛ طول دوره مطالعه چهار یا شش هفته بود. هر دو مطالعه از نابیلون، که یک کانابینوئید صناعی (synthetic cannabinoid) است، با دوز ۱ میلی‌گرم در روز به هنگام خواب شبانه استفاده کردند. هیچ مطالعه‌ای نسبت شرکت‌کنندگانی را که تسکین درد را به میزان حداقل ۳۰% یا ۵۰% گزارش کردند یا به میزان بسیار زیادی بهبود یافتند، گزارش نکرد. هیچ مطالعه‌ای به ارائه شواهد دسته اول یا دوم (با کیفیت بالا تا متوسط) برای پیامد اثربخشی، تحمل‌پذیری و ایمنی، نپرداخت. شواهد دسته سوم (با کیفیت بسیار پائین) حاکی از کاهش بیشتر درد و محدودیت‌های HRQoL در مقایسه با دارونما در یک مطالعه بود. در رابطه با خستگی و افسردگی، به تفاوت‌های معنی‌داری با دارونما اشاره نشد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). شواهد دسته سوم حاکی از تاثیرات بهتر نابیلون بر خواب نسبت به آمی‌تریپتیلین بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). تفاوت‌های معنی‌داری بین دو دارو برای درد، خلق‌و‌خو و HRQoL وجود نداشت (شواهد با کیفیت بسیار پائین). تعداد شرکت‌کنندگان بیشتری در گروه نابیلون (۴/۵۲ شرکت‌کننده) نسبت به گروه‌های کنترل (۱/۲۰ شرکت‌کننده در گروه دارونما و ۰/۳۲ شرکت‌کننده در گروه آمی‌تریپتیلین) در اثر عوارض جانبی از گروه درمانی خارج شدند. گشایع‌ترین عوارض جانبی عبارت بودند از سرگیجه، تهوع، خشکی دهان و خواب‌آلودگی (شش شرکت‌کننده با نابیلون). هیچ مطالعه‌ای بروز حوادث جانبی جدی را در طول دوره هر دو مطالعه گزارش نکرد. برای ایجاد جدول «خلاصه‌ای از یافته‌ها» بر اساس درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برنامه‌ریزی کردیم، اما به دلیل محدود بودن داده‌ها موفق به انجام این کار نشدیم. هیچ مطالعه مرتبطی را پیدا نکردیم که به بررسی کانابیس گیاهی، کانابینوئیدها با منشا گیاهی یا کانابینوئیدهای صناعی غیر از نابیلون برای درمان فیبرومیالژیا پرداخته باشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
هیچ شواهد قانع ‌کننده، بدون سوگیری و با کیفیت بالایی را نیافتیم که نشان دهند نابیلون در درمان افراد مبتلا به فیبرومیالژیا اثربخش است. میزان تحمل‌پذیری نابیلون در افراد مبتلا به فیبرومیالژیا، پائین بود.
خلاصه به زبان ساده

نقش محصولات کانابیس در درمان افراد مبتلا به فیبرومیالژیا

پیشینه

فیبرومیالژیا (fibromyalgia) با درد مزمن (بیشتر از ۳ ماه) و گسترده شناخته می‌شود که اغلب با اختلالات خواب، مشکلات مربوط به تفکر و خستگی (فرسودگی (exhaustion)) همراه است. افراد مبتلا به این وضعیت اغلب محدودیت‌های شدیدی را در عملکرد روزانه خود و کیفیت زندگی ضعیف مرتبط با سلامت گزارش می‌کنند. درمان‌ها روی کاهش نشانه‌های کلیدی و ناتوانی، و بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت تمرکز می‌کنند. حدود ۳۰۰۰ سال است که کانابیس‌ برای کاهش درد و سایر نشانه‌ها، از جمله از دست دادن اشتها و اضطراب مورد استفاده قرار گرفته است.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

در اپریل ۲۰۱۶ برای دستیابی به گزارش‌های مربوط به کارآزمایی‌های بالینی که از محصولات کانابیس‌ برای درمان نشانه‌ها در بزرگسالان مبتلا به فیبرومیالژیا استفاده کردند، به جست‌وجو پرداختیم. ما دو مطالعه کوچک را با کیفیت متوسط، و طول دوره چهار و شش هفته‌ای، شامل ۷۲ شرکت‌کننده پیدا کردیم. هر دو مطالعه نابیلون (nabilone) را که یک محصول کانابیس صناعی (ساخته شده توسط انسان) است، در مقایسه با دارونما (placebo) (قرص ساختگی (dummy)) یا آمی‌تریپتیلین (amitriptyline) (داروی ضد‐افسردگی که به‌طور متداول در درمان فیبرومیالژیا استفاده می‌شود) بررسی کردند.

نابیلون، نشانه‌های فیبرومیالژیا (درد، خواب و خستگی) را به‌طور قانع‌کننده‌ای بهتر از دارونما یا آمی‌تریپتیلین تسکین نمی‌بخشد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). تعداد افراد بیشتری که تحت درمان با نابیلون بودند، در مقایسه با دارونما و آمی‌تریپتیلین، دچار عوارض جانبی شده و به همین دلیل از مطالعه خارج شدند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ موردی از بروز عوارض جانبی جدی گزارش نشد. هیچ مطالعه مرتبطی را درباره کانابیس‌ گیاهی، کانابینوئیدهای مشتق شده از گیاه یا دیگر کانابینوئیدهای صناعی به غیر از نابیلون، در درمان فیبرومیالژیا پیدا نکردیم.

شواهد کافی و با کیفیت بالا برای هر گونه نتیجه‌گیری قطعی وجود نداشت. هیچ مطالعه‌ای را درباره کانابیس‌ دارویی (medical cannabis) در درمان فیبرومیالژیا نیافتیم.


Sheena Derry، Malene Cording، Philip J Wiffen، Simon Law، Tudor Phillips، R Andrew Moore،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه

این مرور، بخشی از یک مرور کاکرین قبلی را با عنوان «نقش پرگابالین برای درمان درد شدید و مزمن در بزرگسالان» به‌روز می‌کند (Moore ۲۰۰۹) و فقط درد فیبرومیالژی (fibromyalgia) را در نظر می‌گیرد.

داروهای ضد‐صرع برای مدیریت درد از دهه ۱۹۶۰ توصیه شده‌اند. پرگابالین (pregabalin) یک داروی ضد‐صرع است که برای مدیریت درد مزمن از جمله فیبرومیالژی به کار می‌رود. پاسخ پرگابالین در کاهش درد مزایای عمده‌ای برای سایر نشانه‌ها به همراه دارد و کیفیت زندگی و عملکرد را در افراد با موقعیت‌های دردناک مزیت بهبود می‌بخشد.

اهداف
هدف این مطالعه، بررسی اثربخشی آنالژزیک و حوادث جانبی پرگابالین برای درد فیبرومیالژی در بزرگسالان در مقایسه با دارونما (placebo) یا هر مقایسه کننده فعال است.
روش های جستجو
پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل‌ شده کاکرین (CENTRAL)؛ MEDLINE؛ EMBASE را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده از ابتدا تا می ۲۰۰۹ برای مرور اصیل و تا ۱۶ مارچ ۲۰۱۶ برای این نسخه به‌روز جست‌وجو کردیم. هم‌چنین فهرست منابع مطالعات و مرورهای بازیابی شده و پایگاه‌های ثبت آنلاین کارآزمایی بالینی را جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی شده و دوسو‐کوری را وارد مرور کردیم که هشت هفته یا بیشتر به طول انجامیده بودند و فیبرومیالژی را در بزرگسالان درمان کرده و پرگابالین را با دارونما (placebo) یا یک درمان فعال دیگر برای رهایی از درد مقایسه کرده بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم داده‌ها را استخراج و کیفیت کارآزمایی و سوگیری (bias) بالقوه را ارزیابی کردند. پیامدهای اولیه شامل شرکت‏‌کنندگان با کاهش درد متوسط (حداقل ۳۰% از خط پایه یا بهبود زیاد یا بسیار زیاد در مقیاس درک کلی بیمار از تغییر (Patient Global Impression of Change scale; PGIC)) یا رهایی از درد قابل ملاحظه (حداقل ۵۰% از خط پایه یا بهبود بسیار زیاد در PGIC) بود. زمانی که انجام تجزیه‌و‌تحلیل تجمعی امکان‌پذیر بود، از داده‌های دو‐حالتی برای محاسبه خطر نسبی (RR) و تعداد افراد مورد نیاز برای درمان (NNT) با روش‌های استاندارد استفاده کردیم. کیفیت شواهد را با استفاده از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی و جداول «خلاصه‌‌ای از یافته‌ها» را ایجاد کردیم.
نتایج اصلی

جست‌وجوهای ما به پیدا شدن دو مطالعه جدید منتشر شده با طراحی کلاسیک، و یک مطالعه منتشر شده جدید دیگر با طراحی enriched enrolment randomised withdrawal (EERW) انجامید.

هشت مطالعه را وارد کردیم. پنج مورد از آنها (۳۲۸۳ شرکت‌کننده) طراحی کلاسیک داشتند که شرکت‌کنندگان در ابتدای مطالعه برای دریافت پرگابالین (با دوزهای ۱۵۰، ۳۰۰، ۴۵۰، یا ۶۰۰ میلی‌گرم در روز) یا دارونما (placebo) تصادفی‌سازی شده بودند و برای رسیدن به ثبات ۸ تا ۱۳ هفته به درمان ادامه داده بودند. هیچ مطالعه‌ای از گروه‏‌های مقایسه فعال استفاده نکرده بود. مطالعات، خطر پائین سوگیری داشتند، البته به غیر از آخرین مطالعه مشاهده‌ای آینده‌نگر، (last observation carried forward; LOCF) که نسبت دادن به تجزیه‌و‌تحلیل پیامدهای اولیه، ممکن است اثر درمان را بیش از آنچه هست تخمین بزند.

پرگابالین تعداد شرکت‌کنندگانی را که مزیت قابل توجه برده بودند، افزایش داد (حداقل ۵۰% کاهش درد بعد از ۱۲ یا ۱۳ هفته ثبات درمان ( دوز ۴۵۰ میلی‌گرم: RR: ۱,۸؛ ۹۵% CI؛ ۱.۴ تا ۲.۱؛ ۱۸۷۴ شرکت‌کننده، ۵ مطالعه، شواهد با کیفیت بالا)). مزیت زیاد با دوز ۳۰۰ تا ۶۰۰ میلی‌گرم در حدود ۱۴% از شرکت‌کنندگان با دارونما حاصل شد اما حدود ۹% بیشتر در گروه پرگابالین با دوز ۳۰۰ تا ۶۰۰ میلی‌گرم (۲۲% تا ۲۴%) بود (شواهد با کیفیت بالا). پرگابالین تعداد شرکت‏‌کنندگانی را که مزیت متوسطی را تجربه کردند، افزایش داد (حداقل ۳۰% کاهش شدت درد بعد از ۱۲ یا ۱۳ هفته از ثبات درمان) (دوز ۴۵۰ میلی‌گرم: RR: ۱.۵؛ ۹۵% CI؛ (۱.۳ تا ۱.۷)؛ ۱۸۷۴ شرکت‌کننده، ۵ مطالعه، شواهد با کیفیت بالا). مزیت متوسط با پرگابالین دوز ۳۰۰ تا ۶۰۰ میلی‌گرم در ۲۸% از شرکت‌کنندگان مصرف کننده دارونما تجربه شد، اما حدود ۱۱% بیشتر در گروه پرگابالین با دوز ۳۰۰ تا ۶۰۰ میلی‌گرم (۳۹% تا ۴۳%) رخ داد ( شواهد با کیفیت بالا). بزرگی تاثیر مشابهی با استفاده از PGIC به صورت «بهبود بسیار زیاد» و «بهبود زیاد یا بسیار زیاد» رخ داد. NNTها برای این پیامدها در طیفی بین ۷ تا ۱۴ قرار داشتند (شواهد با کیفیت بالا).

یک مطالعه کوچک (با ۱۷۷ شرکت‌کننده) مصرف شبانه را با مصرف دو بار در روز پرگابالین مقایسه کرد و عنوان کرد که تفاوتی در تاثیر مشاهده نمی‌شود.

دو مطالعه (با ۱۴۹۲ شرکت‌کننده شروع کننده مطالعه با دوز تیتراسیون، ۶۸۷ شرکت‌کننده تصادفی‌سازی شده) با طراحی EERW که در آن دوزی که رهایی از درد خوبی بعد از تیتراسیون ایجاد کرده بود به طور تصادفی، دوسو‐کور، در دو گروه برای ادامه درمان به مدت ۱۳ یا ۲۶ هفته قرار گرفتند؛ یکی با دوز موثر دارو ( ۳۰۰ تا ۶۰۰ میلی‌گرم پرگابالین روزانه) یا دیگری با تیتراسیون پائین به عنوان دارونما. پیامد مربوط به پاسخ درمانی نگهدارنده (maintained therapeutic response; MTR) را بدون خروج از درمانی که مزیت متوسطی ایجاد می‌کند، محاسبه کردیم. از اینها، ۴۰% با پرگابالین MTR داشتند و ۲۰% با دارونما (شواهد با کیفیت بالا). NNT معادل ۵ بود اما وقتی با توجه به جمعیت نرمالیزه تست می‌شد به ۱۲ می‌رسید. حدود ۱۰% از جمعیت به پیامد MTR دست یافتند و این مشابه نتایجی بود که از مطالعاتی با طراحی کلاسیک گرفته شده بود. برای MTR هیچ گونه نگرانی عنوان نشد.

اکثر شرکت‌کنندگان (۷۰% تا ۹۰%) در تمام گروه‌های درمان دچار حوادث جانبی شدند. حوادث جانبی خاص در گروه پرگابالین نسبت به گروه دارونما شایع‌تر بود و شامل سرگیجه، خواب‌آلودگی، اضافه وزن و ادم محیطی با تعداد افراد مورد نیاز برای آسیب به ترتیب ۳,۷؛ ۷.۴؛ ۱۸ و ۱۹ برای همه دوزها بود (شواهد با کیفیت بالا). حوادث جانبی جدی بین گروه‌های درمان فعال و دارونما تفاوتی نداشت (شواهد با کیفیت بسیار پائین). خروج از درمان به هر علتی، در گروه پرگابالین نسبت به گروه دارونما، فقط در دوز ۶۰۰ میلی‌گرم در مطالعات با طراحی کلاسیک شایع‌تر بود. خروج به علت حوادث جانبی در گروه پرگابالین ۱۰% بیشتر از دارونما بود؛ اما به علت عدم اثربخشی حدود ۶% پائین‌تر بود (شواهد با کیفیت بالا).

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
پرگابالین با دوز ۳۰۰ تا ۶۰۰ میلی‌گرم با مصرف بیش از ۱۲ تا ۲۶ هفته با تحمل حوادث جانبی‌ای که در برخی افراد ایجاد می‌کند، کاهش قابل توجهی در شدت درد (به میزان ۱۰% بیشتر از دارونما) در افرادی که درد متوسط یا شدید را به علت فیبرومیالژی تجربه می‌کنند، ایجاد می‌کند. درجه رهایی از درد با همراهی با بهبود در دیگر نشانه‌ها مثل کیفیت زندگی و عملکرد مشخص می‌شود. این نتایج شبیه اثربخشی دیگر درمان‌های فیبرومیالژی است (مثل میلناسیپران (milnacipran) و دولوکستین (duloxetine)).
خلاصه به زبان ساده

پرگابالین برای درمان درد در بزرگسالان مبتلا به فیبرومیالژی

حرف آخر

این مطالعه شواهد با کیفیت بالایی ارائه کرد که از توصیه به مصرف پرگابالین (pregabalin) روزانه با دوزهای ۳۰۰ تا ۶۰۰ میلی‌گرم، برای کاهش قابل قبول درد در ۱ نفر از ۱۰ فرد مبتلا به درد متوسط یا شدید ناشی از فیبرومیالژی (fibromyalgia) حمایت کند. کاهش درد با بهبود در دیگر نشانه‌ها مانند کیفیت زندگی و توانایی عملکرد همراه است.

پیشینه

فیبرومیالژی یک اختلال است که با درد و حساسیت لمسی (tenderness) پایدار و گسترده، مشکلات خواب و خستگی تشخیص داده می‌شود. ضد‐دردهای معمول مثل پاراستامول (paracetamol) و ایبوپروفن (ibuprofen) معمولا موثر واقع نمی‌شوند. داروهای ضد‐صرع یا ضد‐افسردگی به طور معمول برای برخی افراد مبتلا به فیبرومیالژی و دیگر دردهای مزمنی (درد پایدار و طولانی‌مدت) که منشا آسیب عصبی دارند، موثر واقع می‌شوند. پرگابالین دارویی ضد‐صرع است که مجوز را برای درمان فیبرومیالژی در برخی نقاط جهان مخصوصا در امریکا دارد.

این مرور، یک نسخه به‌روز از مرور اصیلی است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده و تاثیرات پرگابالین را بر انواع درد بررسی کرده است. در این مرور ما فقط درد ناشی از فیبرومیالژی را مد نظر قرار دادیم. مرور اولیه نشان داده بود که پرگابالین در نسبت کوچکی از افراد مبتلا به فیبرومیالژی موثر واقع می‌شود. این شبیه همه درمان‌های فیبرومیالژی تا به امروز است و برای دردهای مزمن عمومیت دارد. منظور ما از تاثیر شامل هم میزان زیاد رهایی از درد است و هم توانایی استفاده از دارو به مدت طولانی بدون عوارض جانبی غیر‐قابل تحمل.

ویژگی‌های مطالعه

بانک‌های اطلاعاتی علمی را برای یافتن مطالعاتی که به دنبال تاثیر پرگابالین در بزرگسالان مبتلا به درد متوسط یا شدید ناشی از فیبرومیالژی بودند، جست‌وجو کردیم. درمان باید حداقل هشت هفته طول می‌کشید. شواهد تا مارچ ۲۰۱۶ به‌روز است.

هشت مطالعه معیارهای ورود را داشتند، که سه مطالعه برای این نسخه به‌روز جدید بودند. پنج مطالعه ۳۲۸۳ شرکت‌کننده را تصادفی‌سازی کرده بود که فورا از درمان با پرگابالین یا دارونما (placebo) استفاده کرده بودند. دو مطالعه، ۶۸۷ نفر از ۱۴۹۲ شرکت‌کننده را که پاسخ خوبی به درمان داشتند و می‌توانستند دارو مصرف کنند مشخص کرد و آنها را برای ادامه درمان با پرگابالین یا دارونما تصادفی‌سازی کردند. کیفیت مطالعه بالا بود. یک مطالعه دیگر وجود داشت که داده قابل استفاده‌ای در اختیارمان نگذاشت.

نتایج کلیدی

شواهد با کیفیت بالا نشان دادند که ۱ نفر از ۱۰ نفری که درد متوسط یا شدید به علت ابتلا به فیبرومیالژی دارند، کاهش درد قابل قبولی را در درد به میزان یک سوم تا نصف در مصرف ۱۲ تا ۲۶ هفته دارو تجربه کردند. این پیامد نشان می‌دهد که دارو موثر واقع شده است. دوز پرگابالین بین ۳۰۰ تا ۶۰۰ میلی‌گرم روزانه بود.

عوارض جانبی در ۸ یا ۹ نفر از هر ۱۰ نفر رخ داد، اغلب وقتی که دارو در حال تنظیم دوز بود. عوارض جانبی خاص عبارت بودند از سرگیجه (۱ نفر از هر ۴ شرکت‌کننده)، خواب‌آلودگی (۱ نفر از هر ۷ شرکت‌کننده)، اضافه وزن (۱ نفر از ۱۸ شرکت‌کننده)، ادم محیطی (۱ از ۱۹ شرکت‌کننده) (شواهد با کیفیت بالا). عوارض جانبی جدی در گروه پرگابالین شایع‌تر از گروه دارونما نبود و حدودا ۱ یا ۲ نفر را از هر ۱۰۰ نفر گرفتار کرد. حدودا ۱ نفر بیشتر از هر ۱۰ شرکت‌کننده گروه پرگابالین، درمان را به علت عوارض جانبی ترک کرد و ۱ نفر کمتر از ۱۷ شرکت‌کننده در گروه پرگابالین مطالعه را به علت عدم اثربخشی درمان ترک کردند.

کیفیت شواهد

شواهد عمدتا از کیفیت بالایی برخوردار بودند، به این معنی که ما بسیار مطمئن هستیم که تاثیر واقعی نزدیک به تخمین تاثیر ارائه شده در این مرور است. نگرانی در مورد مدیریت اطلاعات در شرایطی که افراد تحت مطالعه از مطالعات خارج شده بودند با سایر اطلاعات تعدیل شد؛ که نشان می‌داد نتایج در اثر خارج شدن افراد به میزان مهمی دست‌خوش تغییر نشده است.


Sheena Derry، Tess E Cooper، Tudor Phillips،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
ترکیب دو نوع مختلف از آنالژزیک‌ها با دوز ثابت در یک قرص، بهتر از هر دارویی به تنهایی می‌تواند در رهایی از درد حاد موثر واقع شود. به نظر می‌رسد که این مسئله در مورد ترکیب طیفی از داروها در درمان درد پس از جراحی و سردرد میگرنی صدق می‌کند. یک ترکیب جدید از دکسکتوپروفن (dexketoprofen) (یک داروی غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی) به علاوه ترامادول (tramadol) (یک اوپیوئید) برای درد حاد پس از جراحی تست شده است. این ترکیب هنوز مجوزی برای استفاده ندارد. این مرور یکی از مجموعه مرورهایی است که آنالژزیک‌های خوراکی را برای درد حاد پس از جراحی بررسی کرده است. مرورهای مجزا در دو بررسی اجمالی به همراه هم آورده شده‌اند تا اطلاعات لازم را در مورد اثربخشی و آسیب نسبی مداخلات مختلف نشان دهند.
اهداف
هدف این مرور، بررسی اثربخشی آنالژزیک‌ها و عوارض جانبی تک‌دوز ثابت دکسکتوپروفن خوراکی به همراه ترامادول برای درد متوسط تا شدید پس از جراحی در بزرگسالان در مقایسه با دارونما (placebo)، با استفاده از روش‌هایی است که اجازه مقایسه با سایر آنالژزیک‌ها را در کارآزمایی‌های استاندارد شده، با استفاده از روش‌ها و پیامدهایی تقریبا یکسان می‌دهد. هدف ثانویه مقایسه این ترکیب با هر یک از آنالژزیک‌های مجزا به تنهایی است.
روش های جستجو
پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل‌ شده کاکرین (CENTRAL)؛ از طریق CRSO؛ MEDLINE via Ovid؛ Embase via Ovid را از ابتدا تا ۳۱ می ۲۰۱۶ جست‌وجو کردیم. هم‌چنین فهرست منابع مطالعات و مرورهای بازیابی شده و دو پایگاه ثبت آنلاین کارآزمایی بالینی را نیز جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی شده و دوسو‐کوری را وارد مرور کردیم که تک‌دوز دکسکتوپروفن خوراکی را به علاوه ترامادول برای رهایی از درد حاد پس از جراحی در بزرگسالان به کار برده و آن را با دارونما مقایسه کرده بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها

دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم به بررسی کارآزمایی‌ها برای ورود به مرور پرداختند و کیفیت مطالعه و سوگیری (bias) بالقوه را ارزیابی و داده‌ها را استخراج کردند. برای پیامدهای دو‐حالتی، خطر نسبی (RR) و تعداد افراد مورد نیاز برای درمان جهت حصول یک پیامد مثبت اضافی (NNT) را برای دکسکتوپروفن به علاوه ترامادول، در مقایسه با دارونما، با ۹۵% فاصله اطمینان (CI) محاسبه کردیم. اطلاعات شرکت‌کنندگانی را که حداقل ۵۰% کاهش درد از شدیدترین درد ممکن طی شش ساعت داشتند، میانه زمان سپری شده تا استفاده از داروی نجات، و نسبت شرکت‏‌کنندگانی که به داروی نجات نیاز پیدا کردند، جمع‌آوری کردیم. هم‌چنین اطلاعاتی را در مورد حوادث جانبی و تعداد موارد خروج از مرور گردآوری کردیم. کیفیت شواهد را با استفاده از روش درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کرده و جدول «خلاصه‌ای از یافته‌ها» را تهیه کردیم.

هم‌چنین اطلاعاتی را در مورد تعداد شرکت‏‌کنندگانی که حداقل ۵۰% رهایی از شدیدترین درد ممکن را، طی شش ساعت از مصرف داروی دکسکتوپروفن به تنهایی و ترامادول به تنهایی تجربه کرده بودند، گردآوری کردیم.

نتایج اصلی

سه مطالعه را با ۱۸۵۳ شرکت‌کننده وارد مرور کردیم، شرکت‌کنندگان جراحی دندان عقل، تعویض مفصل ران یا هیسترکتومی (hysterectomy) انجام داده بودند. در کل خطر سوگیری (bias) در این سه مطالعه وارد شده پائین بود؛ اما خطر سوگیری در رابطه با اندازه و حجم مطالعات نامشخص بود. دو مطالعه همه پیامدهای از پیش مشخص شده ما را گزارش نکرده بودند، این امر تجزیه‌وتحلیل ما را با محدودیت مواجه کرد.

نسبت شرکت‌کنندگانی که حداقل ۵۰% کاهش درد طی شش ساعت با مصرف ترکیب ۲۵ میلی‌گرم دکسکتوپروفن به علاوه ۷۵ میلی‌گرم ترامادول داشتند، ۶۶%، در مقایسه با ۳۲% در گروه دارونما بود، NNT برابر ۳,۰ بود (۹۵% CI؛ ۲.۵ تا ۳.۷) (RR: ۲.۱؛ ۹۵% CI؛ ۱.۷ تا ۲.۴؛ ۷۴۸ شرکت‌کننده، ۳ مطالعه) (شواهد با کیفیت متوسط). نرخ پاسخ با ۲۵ میلی‌گرم دکسکتوپروفن به تنهایی ۵۳% (RR: ۱.۳؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱ تا ۱.۴؛ ۷۴۴ شرکت‌کننده؛ ۳ مطالعه) و با ترامادول به تنهایی ۴۵% (RR: ۱.۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳ تا ۱.۷؛ ۷۴۱ شرکت‌کننده؛ ۳ مطالعه) (شواهد با کیفیت متوسط) گزارش شد. سطح کیفیت شواهد را به دلیل برخی ناهمگونی‌ها در نتایج کاهش دادیم.

میانه زمان سپری شده تا استفاده از داروی نجات به طور دقیق قابل تخمین نبود اما حدودا هشت ساعت یا بیشتر بود که نشان دهنده مدت زمان طولانی تاثیر بود (شواهد با کیفیت متوسط). کیفیت شواهد را به این دلیل کاهش دادیم که تخمین دقیق از تاثیر درمان در دو مطالعه با دوز چند‐گانه به علت عدم‐دقت، امکان‌پذیر نبود. شرکت‌کنندگان کمی از داروی نجات با دوزهای بالاتر درمان فعال استفاده کرده بودند (خلاصه آماری محاسبه نشد؛ ۱۲۳ شرکت‌کننده؛ ۱ مطالعه) (شواهد با کیفیت بسیار پائین). سطح کیفیت شواهد را کاهش دادیم زیرا داده‌ها از یک مطالعه واحد با تعداد شرکت‌کنندگان و رویدادهای معدود به دست آمده بودند.

حوادث جانبی و حوادث جانبی جدی برای فاز تک‌دوز مطالعات هم‌سو و سازگار گزارش نشد. در مطالعه تک‌دوز، ۱۱% از شرکت‌کنندگان حوادث جانبی را با ترکیب دکسکتوپروفن ۲۵ میلی‌گرم به علاوه ترامادول ۷۵ میلی‌گرم تجربه کردند که شامل تهوع خفیف تا متوسط، استفراغ یا سرگیجه می‌شد که برای این داروها معمول است. در گروه دارونما و دوزهای پائین‌تر دارو، نرخ عوارض کمتر بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). سطح کیفیت شواهد را کاهش دادیم زیرا داده‌ها از یک مطالعه واحد با تعداد شرکت‌کنندگان و رویدادهای معدود به دست آمده بودند. اطلاعات مربوط به دوزهای چند‐گانه دارو در سه و پنج روز، از نرخ پائین رویدادهای ناشی از داروهای ترکیبی حمایت کرد. در کل این نرخ‌ها به طور معمول در تمام درمان‌ها کم بود، در مورد ترک مطالعه به دلیل بروز حوادث جانبی یا سایر دلایل نیز هم همین‌طور بود.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

تک‌دوز خوراکی ۲۵ میلی‌گرم دکسکتوپروفن به علاوه ۷۵ میلی‌گرم ترامادول سطح خوبی از رهایی از درد را برای افراد بیشتری، نسبت به دارونما یا همین دوز از این دو دارو به تنهایی، به مدت طولانی مهیا می‌کند. میزان این تاثیر شبیه دیگر آنالژزیک‌های مناسب است. نرخ حوادث جانبی کم است.

عدم‐قطعیت نسبتا کمی در مورد دقت نقطه تخمین اثربخشی وجود دارد اما NNT برابر ۳، و هم‌سو و سازگار با دیگر آنالژزیک‌هایی است که موثر شناخته شده و معمولا استفاده می‌شوند.

خلاصه به زبان ساده

تک‌دوز ثابت خوراکی دکسکتوپروفن به علاوه ترامادول برای درمان درد حاد پس از جراحی در بزرگسالان

خط آخر

این مرور دریافت که اکثر افراد مبتلا به درد متوسط یا شدید پس از یک جراحی، با مصرف ۲۵ میلی‌گرم دکسکتوپروفن (dexketoprofen) به همراه ۷۵ میلی‌گرم ترامادول (tramadol)، تسکین درد بهتری دارند.

پیشینه

درد حاد، درد کوتاه‌مدتی است که اغلب بلافاصله پس از جراحت از جمله پس از جراحی به وجود می‌آید. بیشتر افرادی که جراحی شده‌اند درد متوسط یا شدیدی را پس از آن تجربه می‌کنند. داروهای مسکّن در افرادی که درد حاد دارند، مثلا به دنبال جراحی دندان عقل، تست شده‌اند. این درد معمولا با داروهای مسکّن خوراکی درمان می‌شود. ما باور داریم که این نتایج می‌تواند در مورد دیگر انواع درد حاد نیز صدق کنند.

به کار بردن دو نوع مختلف از داروهای مسکّن در یک قرص با دوز ثابت، رهایی از درد را به میزان خوبی در افراد مبتلا به درد متوسط یا شدید، پس از جراحی ایجاد می‌کنند. این مرور یک ترکیب با دوز ثابت از دو داروی مسکّن متفاوت را که یکی داروی غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی (دکسکتوپروفن) و دیگری داروی اوپیوئیدی (ترامادول) بود، مورد ارزیابی قرار داد.

ویژگی‌های مطالعه

در می ۲۰۱۶، سه مطالعه را با ۱۸۵۳ نفر وارد مرور کردیم. مقایسه اصلی بین تک‌دوز با میزان ثابت ۲۵ میلی‌گرم دکسکتوپروفن به علاوه ۷۵ میلی‌گرم ترامادول با دارونما (placebo) (درمان ساختگی) بود. این مطالعات تک‌دوزهای بعد از کشیدن دندان عقل، جراحی‌های جایگزینی مفصل ران و جراحی زنان (دستگاه تناسلی زنانه) را تست کردند. مطالعات شامل بزرگسالانی می‌شد که سن‌شان از حدی بالاتر بود و ۷ نفر از ۱۰ شرکت‌کننده زن بودند. پیامد اصلی، تعداد شرکت‏‌کنندگانی بود که حداقل نیمی از آنها بهبودی از حداکثر درد ممکن را در شش ساعت پس از خوردن قرص تجربه کرده بودند.

نتایج کلیدی

هر سه مطالعه پیامد اصلی مربوط به ۲۵ میلی‌گرم دکسکتوپروفن را به علاوه ۷۵ میلی‌گرم ترامادول گزارش کرده بودند. ۷۴۸ شرکت‌کننده در مقایسه انجام شده با دارونما حضور داشتند. حدود ۷ نفر از ۱۰ فرد حاضر در گروه ۲۵ میلی‌گرم دکسکتوپروفن به علاوه ۷۵ میلی‌گرم ترامادول در مقایسه با ۳ نفر از ۱۰ فرد حاضر در گروه دارونما این پیامد را تجربه کردند. این ترکیب به طور قابل توجهی بهتر از دارونما و بهتر از دکسکتوپروفن یا ترامادول به تنهایی بود. درد به مدت طولانی کنترل شد شاید هشت ساعت یا بیشتر، اما زمان دقیق قابل تخمین نبود. در گروه درمان ترکیبی، نسبت به گروه دارونما، افراد کمتری برای کاهش درد به مصرف داروی مسکّن اضافی نیاز پیدا کردند.

حدود ۱ نفر از هر ۱۰ نفر عوارض جانبی را با ترکیب دکسکتوپروفن ۲۵ میلی‌گرم به علاوه ترامادول ۷۵ میلی‌گرم تجربه کردند. این عوارض اغلب شامل تهوع خفیف یا متوسط (احساس کسالت)، استفراغ، و سرگیجه بودند که این عوارض برای این داروها معمولی بودند. عوارض جانبی جدی شایع نبودند. تعداد کمی از افراد مطالعه را ترک کردند.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد مربوط به برای تاثیر ضد‐دردی دکسکتوپروفن ۲۵ میلی‌گرم به علاوه ترامادول ۷۵ میلی‌گرم را در سطح متوسط برآورد کردیم. برای عوارض جانبی، کیفیت شواهد را برای تک‌دوز، بسیار پائین برآورد کردیم چون شرکت‌کنندگان کم و شواهد ناچیزی در اختیار داشتیم؛ اما وقتی که شواهد مربوط به مطالعات سه تا پنج روزه را اضافه کردیم، کیفیت شواهد در سطح متوسط بود. شواهد با کیفیت متوسط به این معناست که اطلاعات بیشتر، ممکن است که تخمین ما از تاثیر را تغییر بدهد. شواهد با کیفیت بسیار پائین به این معناست که ما درباره نتایج بسیار نامطمئن هستیم.


Philip J Wiffen، Roger Knaggs، Sheena Derry، Peter Cole، Tudor Phillips، R Andrew Moore،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
پاراستامول (paracetamol)، به‌تنهایی یا همراه با کدئین (codeine) یا دی‌هیدروکدئین (dihydrocodeine)، معمولا برای درمان درد مزمن نوروپاتیک تجویز می‌شود. این مرور به دنبال شواهدی از مطالعات تصادفی‌سازی شده و دوسو‐کور برای تعیین اثربخشی و آسیب ناشی از این مداخله بود.
اهداف
ارزیابی اثربخشی آنالژزیک و عوارض جانبی پاراستامول با یا بدون کدئین یا دی‌هیدروکدئین در مدیریت درمانی درد مزمن نوروپاتیک در بزرگسالان.
روش های جستجو
پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL)، MEDLINE، و Embase را از آغاز به کار آنها تا جولای سال ۲۰۱۶، همراه با فهرست منابع مقالات و مرورهای بازیابی شده، و دو پایگاه ثبت مطالعات آنلاین را جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
مطالعات تصادفی‌سازی شده و دوسو‐کور را با دوره دو هفته‌ای یا بیشتر وارد کردیم، که به مقایسه پاراستامول، به‌تنهایی یا در ترکیب با کدئین یا دی‌هیدروکدئین، با دارونما (placebo) یا سایر روش‌های درمانی فعال در تسکین درد نوروپاتیک مزمن پرداختند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم به جست‌وجوی مقالات پرداختند، داده‌های اثربخشی و عوارض جانبی را استخراج کرده، و مطالعات را از نظر کیفیت و پتانسیل سوگیری (bias) ارزیابی کردند. آنالیزهای تجمعی و یکپارچه را انجام ندادیم. کیفیت شواهد را با کمک درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) سنجیدیم.
نتایج اصلی
هیچ مطالعه‌ای پیدا نشد که با معیارهای ورود انطباق داشته باشد. از آن‌جایی که هیچ مطالعه‌ای یافت نشد، اثرات مداخلات مورد ارزیابی قرار نگرفتند. فقط شواهدی را با کیفیت بسیار پائین در دست داریم و هیچ نشانه قابل اتکایی درباره اثر احتمالی مداخله موجود نیست.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
شواهد ناکافی برای حمایت یا رد توصیه به تجویز پاراستامول به‌تنهایی، یا در ترکیب با کدئین یا دی‌هیدروکدئین، به چشم می‌خورد، که در تمامی وضعیت‌های درد نوروپاتیک موثر باشد.
خلاصه به زبان ساده

پاراستامول (استامینوفن) به‌تنهایی، یا در ترکیب با کدئین یا دی‌هیدروکدئین، در مدیریت درمانی درد نوروپاتیک در بزرگسالان

حرف آخر

شواهد خوبی برای حمایت یا رد این پیشنهاد وجود ندارد که تجویز پاراستامول به‌تنهایی، یا در ترکیب با کدئین (codeine) یا دی‌هیدروکدئین (dihydrocodeine)، در تمامی وضعیت‌های درد نوروپاتیک موثر است.

پیشینه

درد نوروپاتیک دردی است که در نتیجه آسیب به اعصاب ایجاد می‌شود. این نوع درد متفاوت از پیام‌های دردی است که در طول اعصاب سالم از سمت بافت آسیب‌ دیده (برای مثال درد ناشی از سقوط یا بریدگی با ورم مفاصل زانو (arthritic knee)) مخابره می‌شوند. درد نوروپاتیک معمولا با داروهای متفاوتی نسبت به داروهای مورد استفاده برای تسکین درد‌ ناشی از بافت آسیب ‌دیده، که معمولا تحت عنوان داروی مسکّن می‌شناسیم، درمان می‌شود. گاهی داروهای تجویزی برای درمان افسردگی یا صرع (epilepsy/fits) می‌توانند در تسکین درد نوروپاتیک در برخی افراد بسیار اثربخش باشند. اما گاهی اوقات از پاراستامول برای درمان درد نوروپاتیک، به‌تنهایی یا همراه با داروهای مسکّن اوپیوئیدی کدئین یا دی‌هیدروکدئین، استفاده می‌شود.

پاراستامول بیش از ۵۰ سال است که به‌طور گسترده‌ای در دسترس است. شواهدی وجود دارد که این دارو در برخی از دردهای کوتاه‐مدت به عنوان یک داروی مسکّن عمل می‌کند، اما به نظر نمی‌رسد برای دردهای طولانی‐مدت نیز اثربخشی خوبی داشته باشد. ما واقعا نمی‌دانیم که عملکرد آن چگونه است. پاراستامول معمولا همراه با داروهای اوپیوئیدی استفاده می‌شود.

داروهای مسکّن اوپیوئیدی داروهایی شبیه به مورفین (morphine) هستند. مورفین از گیاه به دست می‌آید، اما بسیاری از اپیوئیدها به جای آنکه از گیاهان گرفته شوند، در آزمایشگاه تولید می‌شوند. کدئین و دی‌هیدروکدئین اغلب با پاراستامول ترکیب می‌شوند.

ویژگی‌های مطالعه

در جولای ۲۰۱۶، به دنبال کارآزمایی‌های بالینی بودیم که در آنها از پاراستامول به‌تنهایی، یا در ترکیب با کدئین یا دی‌هیدروکدئین، برای درمان درد نوروپاتیک در بزرگسالان استفاده شد. ما هیچ مطالعه‌ای را نیافتیم که شرایط لازم را برای ورود به این مرور داشته باشد.

نتایج کلیدی

از آنجا که هیچ مطالعه ای وجود ندارد که بتواند به روشی قابل اعتماد به سوالات پاسخ دهد، بنابراین نمی‌توان گفت پاراستامول به‌تنهایی، یا در ترکیب با کدئین یا دی‌هیدروکدئین، برای درد مزمن نوروپاتیک موثر است یا خیر.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد را در سطح بسیار پائین ارزیابی کردیم زیرا هیچ مطالعه‌ای به دست نیامد. شواهدی با کیفیت بسیار پائین بدان معنی است که در مورد تأثیر پاراستامول به‌تنهایی، یا در ترکیب با کدئین یا دی‌هیدروکدئین، در هر شرایطی از درد نوروپاتیک بسیار نامطمئن هستیم.


Sheena Derry، Philip J Wiffen، Eija A Kalso، Rae F Bell، Dominic Aldington، Tudor Phillips، Helen Gaskell، R Andrew Moore،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
از آنالژزیک‌های موضعی در مدیریت درمانی انواع بیماری‌های دردناک استفاده می‌شود. بعضی از این دردها حاد هستند، معمولا شامل کشیدگی‌ها یا پیچ‌خوردگی‌ها (strains or sprains)، تاندینوپاتی (tendinopathy)، یا دردهای عضلانی. سایر دردها مزمن هستند، اغلب استئوآرتریت دست یا زانو (osteoarthritis of hand or knee)، یا درد نوروپاتیک.
اهداف
ارائه یک بررسی اجمالی از اثربخشی آنالژزیک‌ها و عوارض جانبی مرتبط با مصرف آنالژزیک‌های موضعی (عمدتا داروی غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی، سالیسیلات روبفاسنت (rubefacients)، کپسایسین (capsaicin)، و لیدوکائین (lidocaine)) که روی پوست سالم برای درمان درد حاد و مزمن در بزرگسالان استعمال می‌شوند.
روش های جستجو
مرورهای سیستماتیک را در زمینه مدیریت درد حاد و مزمن که تا فوریه ۲۰۱۷ در بانک اطلاعاتی مرورهای سیستماتیک کاکرین (کتابخانه کاکرین) منتشر شدند، شناسایی کردیم. پیامد اولیه، تسکین حداقل ۵۰% از میزان درد (گزارش شده توسط شرکت‌کننده) در مدت زمان مناسب بود. اطلاعات مرتبط با تعداد افراد مورد نیاز برای درمان تا حصول یک پیامد مفید بیشتر (NNT) را برای پیامدهای اثربخشی برای هر نوعی از آنالژزیک‌ها یا فرمولاسیون موضعی، و تعداد افراد مورد نیاز برای درمان تا حصول یک پیامد مضر بیشتر (NNH) را برای عوارض جانبی استخراج کردیم. هم‌چنین اطلاعات مربوط به خروج بیماران از مطالعه به دلیل فقدان اثربخشی یا عوارض جانبی، عوارض جانبی سیستمیک و موضعی، و عوارض جانبی جدی استخراج شدند. به اطلاعات به دست آمده از حداقل ۲۰۰ شرکت‌کننده، از حداقل دو مطالعه نیاز داشتیم. اگر چهار مطالعه بیشتر با حجم نمونه معمول (۴۰۰ شرکت‌کننده) با تاثیر صفر باعث افزایش NNT در مقایسه با دارونما (placebo) تا ۱۰ (حداقل سود بالینی) می‌شد، احتمال بالقوه سوگیری (bias) انتشار وجود داشت. داده‌های ارزیابی درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) را از مقالات اصلی استخراج کرده، و ارزیابی GRADE خودمان را انجام دادیم.
معیارهای انتخاب
گردآوری و تحلیل داده‌ها
نتایج اصلی

سیزده مرور کاکرین (۲۰۶ مطالعه با حدود ۳۰,۷۰۰ شرکت‌کننده) اثربخشی و آسیب‌های طیف وسیعی را از آنالژزیک‌های موضعی استعمال شده روی پوست سالم، در تعدادی از بیماری‌های دردناک حاد و مزمن ارزیابی کردند. مرورها تحت نظارت چندین گروه مطالعه مروری (Review Group) بودند، و بر شواهد مربوط به مقایسه آنالژزیک‌های موضعی با دارونمای موضعی متمرکز شدند؛ مقایسه آنالژزیک‌های موضعی و خوراکی نادر بودند.

برای تسکین حداقل ۵۰% در درد، کیفیت شواهد مربوط به چندین روش درمانی را، براساس کیفیت زمینه‌ای مطالعات و حساسیت به سوگیری انتشار، در سطح متوسط یا بالا در نظر گرفتیم.

درمان‌های درد حاد عضلانی‌اسکلتی (کشیدگی‌ها و پیچ‌خوردگی‌ها) با ارزیابی در حدود هفت روز، عبارت بودند از دیکلوفناک امول‌ژل (diclofenac Emulgel)؛ (۷۸% امول‌ژل؛ ۲۰% دارونما؛ ۲ مطالعه، ۳۱۴ شرکت‌کننده، NNT؛ ۱,۸ (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۵ تا ۲.۱))، ژل کتوپروفن (ketoprofen gel)؛ (۷۲% کتوپروفن؛ ۳۳% دارونما؛ ۵ مطالعه، ۳۴۸ شرکت‌کننده، NNT؛ ۲.۵ (۲.۰ تا ۳.۴))، ژل پیروکسیکام (piroxicam gel)؛ (۷۰% پیروکسیکام؛ ۴۷% دارونما؛ ۳ مطالعه، ۵۲۲ شرکت‌کننده، NNT؛ ۴.۴ (۳.۲ تا ۶.۹))، پلاستر دیکلوفناک فلکتور (diclofenac Flector plaster)؛ (۶۳% فلکتور؛ ۴۱% دارونما؛ ۴ مطالعه، ۱۰۳۰ شرکت‌کننده، NNT؛ ۴.۷ (۳.۷ تا ۶.۵))، و سایر پلاستر دیکلوفناک (۸۸% دیکلوفناک پلاستر؛ ۵۷% دارونما؛ ۳ مطالعه، ۴۷۴ شرکت‌کننده، NNT: ۳.۲ (۲.۶ تا ۴.۲)).

درمان‌ها در درد عضلانی‌اسکلتی مزمن (عمدتا استئوآرتریت دست و زانو) شامل محصولات دیکلوفناک موضعی به مدت کمتر از شش هفته (۴۳% دیکلوفناک؛ ۲۳% دارونما؛ ۵ مطالعه، ۷۳۲ شرکت‌کننده، NNT؛ ۵,۰ (۳.۷ تا ۷.۴))، کتوپروفن بیش از ۶ تا ۱۲ هفته (۶۳% کتوپروفن؛ ۴۸% دارونما؛ ۴ مطالعه، ۲۵۷۳ شرکت‌کننده، NNT؛ ۶.۹ (۵.۴ تا ۹.۳))، و محصولات دیکلوفناک موضعی بیش از ۶ تا ۱۲ هفته (۶۰% دیکلوفناک؛ ۵۰% دارونما؛ ۴ مطالعه، ۲۳۴۳ شرکت‌کننده، NNT؛ ۹.۸ (۷.۱ تا ۱۶))، بودند. در نورالژی پس از هرپس (postherpetic neuralgia)، کپسایسین موضعی با غلظت بالا شواهدی را با کیفیت متوسط از اثربخشی محدود آن نشان داد (۳۳% کپسایسین؛ ۲۴% دارونما؛ ۲ مطالعه، ۵۷۱ شرکت‌کننده، NNT؛ ۱۱ (۶.۱ تا ۶۲)).

سطح کیفیت شواهد را از اثربخشی درمان‌های دیگر، پائین یا بسیار پائین قضاوت کردیم. شواهد محدود شده‌ای از اثربخشی درمان برای محصولات موضعی کرم‌ها و ژل‌های ایبوپروفن، فرمولاسیون‌های نامشخص دیکلوفناک و ژل دیکلوفناک به جای امول‌ژل، ایندومتاسین (indomethacin)، و پلاستر کتوپروفن در مدیریت شرایط درد حاد، و برای سالیسیلات روبفاسنت در مدیریت شرایط درد مزمن به دست آمدند، که در معرض سوگیری انتشار قرار داشت. سطح کیفیت شواهد برای مداخلات دیگر (سایر NSAIDهای موضعی، سالیسیلات موضعی در شرایط درد حاد، کپسایسین با غلظت پائین، لیدوکائین، کلونیدین (clonidine) برای درد نوروپاتیک، و داروهای گیاهی برای هر وضعیتی) بسیار پائین بوده و عموما محدود به مطالعات تکی یا مقایسه‌هایی با داده‌های پراکنده می‌شدند.

به دلیل تعداد کم حوادث، کیفیت شواهد مربوط به خروج از مطالعه را در سطح متوسط یا بسیار پائین ارزیابی کردیم. در شرایط درد مزمن، فقدان اثربخشی درمان که منجر به خروج بیمار از مطالعه شود، با دیکلوفناک موضعی (۶%) پائین‌تر از دارونما (۹%) (۱۱ مطالعه؛ ۳۴۵۵ شرکت‌کننده؛ تعداد افراد مورد نیاز برای درمان تا پیشگیری (number needed to treat to prevent; NNTp): ۲۶؛ شواهد با کیفیت متوسط)، و سالیسیلات موضعی (۲% در برابر ۷% برای دارونما) (۵ مطالعه؛ ۵۰۱ شرکت‌کننده؛ NNTp؛ ۲۱؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، گزارش شد. میزان خروج بیمار از مطالعه به دلیل بروز عوارض جانبی با کپسایسین موضعی در غلظت پائین آن (۱۵%) نسبت به دارونما (۳%) (۴ مطالعه؛ ۴۷۷ شرکت‌کننده؛ NNH؛ ۸؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، سالیسیلات موضعی (۵% در برابر ۱% برای دارونما) (۷ مطالعه؛ ۷۳۵ شرکت‌کننده: NNH؛ ۲۶؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، و دیکلوفناک موضعی (۵% در برابر ۴% برای دارونما) (۱۲ مطالعه؛ ۳۵۵۲ شرکت‌کننده؛ NNH؛ ۵۱؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، بالاتر بود.

در موارد درد حاد، نرخ عوارض جانبی سیستمیک یا موضعی با NSAIDهای موضعی (۴,۳%) بیشتر از دارونمای موضعی (۴.۶%) نبود (۴۲ مطالعه؛ ۶۷۴۰ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت بالا). در شرایط درد مزمن، عوارض جانبی با غلظت پائین کپسایسین موضعی (۶۳%) بیشتر از دارونمای موضعی گزارش شد (۵ مطالعه؛ ۵۵۷ شرکت‌کننده؛ تعداد افراد مورد نیاز برای درمان برای حصول آسیب (NNH): ۲.۶؛ شواهد با کیفیت بالا). شواهدی با کیفیت متوسط نشان داد عوارض جانبی موضعی بیشتری با دیکلوفناک موضعی (NNH: ۱۶) و درد موضعی با کپسایسین موضعی در غلظت بالا (NNH: ۱۶)، نسبت به دارونما، در شرایط درد مزمن رخ دادند. شواهدی با کیفیت متوسط حاکی از آن بود که کتوپروفن موضعی نسبت به دارونمای موضعی در مدیریت درد مزمن، عوارض جانبی موضعی بیشتری ایجاد نمی‌کند. بروز عوارض جانبی جدی نادر بودند (شواهد با کیفیت بسیار پائین).

به دلیل تعداد اندک شرکت‌کنندگان و حوادث، طیف ارزیابی‌های GRADE از کیفیت متوسط یا پائین تا بسیار پائین در برخی از مرورها در نظر گرفته شدند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

شواهد خوبی وجود دارد که برخی از فرمولاسیون‌های دیکلوفناک و کتوپروفن موضعی در شرایط درد حاد مانند کشیدگی‌ها یا پیچ‌خوردگی‌ها، با مقادیر پائین (خوب) NNT، مفید هستند. پیام قوی این مطالعه حاکی از آن است که فرمولاسیون دقیق استفاده شده در شرایط حاد بسیار مهم است، و ممکن است در سایر شرایط درد نیز مورد استفاده قرار گیرند. در بیماری‌های مزمن عضلانی‌اسکلتی با ارزیابی‌های بیش از ۶ تا ۱۲ هفته، دیکلوفناک و کتوپروفن موضعی اثربخشی محدودی را در استئوآرتریت دست و زانو نشان دادند، همانند کپسایسین موضعی با غلظت بالا در نورالژی پس از هرپس. اگرچه NNTها بالاتر بودند، هنوز نشان می‌دهد که درصد کوچکی از افراد به تسکین خوبی در درد رسیدند.

استفاده از GRADE در مرورهای کاکرین با تعداد کمی از شرکت‌کنندگان و حوادث، نیاز به توجه و بررسی بیشتر دارد.

خلاصه به زبان ساده

آیا داروهای مسکّن که روی پوست استعمال می‌شوند، واقعا موثر هستند؟

حرف آخر

امول‌ژل دیکلوفناک (diclofenac Emulgel)، ژل کتوپروفن (ketoprofen)، ژل پیروکسیکام (piroxicam) و پلاستر (plaster) دیکلوفناک به‌طور قابل قبولی برای کشیدگی‌ها و پیچ‌خوردگی‌ها (strains and sprains) خوب عمل می‌کنند. برای استئوآرتریت دست و زانو، داروهای غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی (NSAID) دیکلوفناک موضعی و کتوپروفن موضعی که به مدت حداقل ۶ تا ۱۲ هفته روی پوست مالیده می‌شوند، به کاهش شدت درد تا حداقل نیمی از میزان آن در تعداد نسبتا کمی از افراد کمک می‌کنند. برای نورالژی پس از هرپس (درد ناشی از زونا)، کپسایسین (capsaicin) موضعی با غلظت بالا (گرفته شده از فلفل چیلی) می‌تواند شدت درد را تا حداقل نیمی از میزان آن در تعداد کمی از افراد کاهش دهد.

پیشینه

داروهای مسکّن که روی پوست استعمال می‌شوند، داروهای مسکّن (آنالژزیک‌ها) موضعی (local) نامیده می‌شوند. در مورد اینکه این دسته از داروها آیا، چگونه، و در چه شرایط دردناکی، عمل می‌کنند، بحث‌های قابل‌توجهی صورت گرفته است.

ویژگی‌های مطالعه

ما به دنبال مرورهای سیستماتیک مربوط به بررسی داروهای مسکّن موضعی در بانک‌های اطلاعاتی مرورهای سیستماتیک کاکرین (کتابخانه کاکرین Cochrane Library) بودیم که تا فوریه ۲۰۱۷ منتشر شدند. مرورهای مذکور به ارزیابی درمان وضعیت‌های کوتاه‌‐مدت (حاد، کمتر از سه ماه) یا طولانی‌‐مدت (مزمن، بیش از سه ماه) درد پرداختند. ما بررسی کردیم که داروهای مسکّن موضعی تا چه حد موثر هستند، باعث ایجاد آسیب می‌شوند یا خیر، و اینکه افراد از مطالعه خارج شدند یا خیر. کیفیت شواهد نیز ارزیابی شدند.

نتایج کلیدی

اکثر مرورها تاثیرات یک داروی مسکّن موضعی را با یک دارونمای (placebo) موضعی ارزیابی کردند. دارونمای موضعی شبیه ماده فعال است، ولی داروی مسکّن ندارد. استفاده از دارونما ممکن است عوارضی را که استعمال برخی از این آنالژزیک‌های موضعی ایجاد می‌کنند، در پی نداشته باشد.

برای کشیدگی‌ها و پیچ‌خوردگی‌ها، چندین نوع مسکّن NSAID موضعی که روی پوست مالیده می‌شوند، به کاهش شدت درد تا حداقل نیمی از آن در مدت زمان حدود یک هفته در تقریبا ۱ مورد از هر ۲ نفر تا ۱ مورد از هر ۵ نفر کمک می‌کند. این مسکّن‌ها عبارت بودند از: امول‌‌ژل دیکلوفناک، ژل کتوپروفن، ژل پیروکسیکام، پلاستر دیکلوفناک فلکتور (diclofenac Flector plaster)، و دیگر پلاسترهای دیکلوفناک‌. چگونگی درست کردن داروها در تعیین میزان کارایی آن‌ها مهم است.

برای استئوآرتریت دست و زانو، دیکلوفناک موضعی و کتوپروفن موضعی از داروهای مسکّن NSAID که روی پوست مالیده می‌شوند، به کاهش شدت درد تا حداقل نیمی از آن در مدت زمان حداقل ۶ تا ۱۲ هفته در حدود ۱ مورد از هر ۵ نفر تا ۱ مورد از هر ۱۰ نفر کمک می‌کنند. برای نورالژی پس از هرپس، یک بار استعمال کپسایسین موضعی با غلظت بالا می‌تواند شدت درد را تا حداقل نیمی از آن در حدود ۱ مورد از هر ۱۲ نفر در مدت ۸ تا ۱۲ هفته کاهش دهد.

شواهد خوبی برای حمایت از تجویز هر نوع داروی مسکّن موضعی دیگر در هر وضعیت دردناک دیگری وجود ندارد.

کپسایسین موضعی با غلظت پائین باعث ایجاد عوارض جانبی موضعی (مانند خارش یا راش) در ۴ نفر از هر ۱۰ بیمار، و عوارض جانبی باعث خروج ۱ نفر از هر ۱۲ بیمار شد. عوارض جانبی و خروج از مطالعه ناشی از ابتلا به عوارض جانبی شایع نبودند یا از این لحاظ تفاوتی با دارونمای موضعی نداشتند. وقوع عوارض جانبی جدی غیر‐معمول بودند.

کیفیت شواهد

سطح کیفیت شواهد از بالا تا بسیار پائین متغیر بود. دلیل اصلی کیفیت بسیار پائین شواهد، تعداد کم شرکت‌کنندگان در برخی از مطالعات بود، که باعث می‌شد برآورد مزیت یا آسیب ناشی از مداخله غیر‐ممکن (یا خطرزا) شود.


Philip J Wiffen، Sheena Derry، Rae F Bell، Andrew SC Rice، Thomas Rudolf Tölle، Tudor Phillips، R Andrew Moore،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
داروی گاباپنتین (gabapentin) معمولا برای درمان درد نوروپاتیک (درد ناشی از آسیب به عصب) تجویز می‌شود. این مرور، مطالعه‌ای را که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده، و مرورهای قبلی را که در سال‌های ۲۰۱۱، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۰ منتشر شدند، به‌روز می‌کند.
اهداف
ارزیابی اثربخشی ضد‐دردی و عوارض جانبی گاباپنتین بر درد مزمن نوروپاتیک در بزرگسالان.
روش های جستجو
برای این به‌روزرسانی، CENTRAL؛ MEDLINE و Embase را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل‌ شده، از ژانویه ۲۰۱۴ تا ژانویه ۲۰۱۷، جست‌وجو کردیم. همچنین فهرست منابع مطالعات و مرورهای بازیابی شده، و پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌های بالینی آنلاین را جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی شده، دوسو‐کور را با طول مدت دو هفته یا بیشتر وارد کردیم، که به مقایسه گاباپنتین (با هر روش تجویزی) با دارونما (placebo) یا درمان فعال دیگری برای مدیریت درد نوروپاتیک، با ارزیابی درد گزارش شده توسط شرکت‌کننده، پرداختند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم داده‌ها را استخراج کرده و کیفیت کارآزمایی و سوگیری (bias) بالقوه را ارزیابی کردند. پیامدهای اولیه عبارت بودند از شرکت‌کنندگانی با تسکین قابل ملاحظه درد (حداقل ۵۰% تسکین درد بیشتر از خط پایه یا بهبود بسیار زیاد در مقیاس درک کلی بیمار از تغییر (Patient Global Impression of Change; PGIC))، یا تسکین متوسط درد (حداقل ۳۰% تسکین درد بیشتر از خط پایه یا بهبود زیاد یا بسیار زیاد در مقیاس PGIC). تجزیه‌وتحلیل تجمعی را برای هر مزیت قابل توجه یا در حد متوسط انجام دادیم. در جایی که انجام تجزیه‌وتحلیل تجمعی امکان‌پذیر بود، از داده‌های دو‐حالتی برای محاسبه خطر نسبی (RR) و تعداد افراد مورد نیاز برای درمان (number needed to treat; NNH) تا حصول یک پیامد مفید یا یک پیامد مضر (NNH) بیشتر، استفاده کردیم. کیفیت شواهد را با استفاده از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کرده و جداول «خلاصه‌ای از یافته‌ها» را ایجاد کردیم.
نتایج اصلی

چهار مطالعه جدید (۵۳۰ شرکت‌کننده) را وارد کرده، و سه مطالعه وارد شده قبلی (۱۲۶ شرکت‌کننده) را خارج کردیم. در مجموع، ۳۷ مطالعه اطلاعات مربوط به ۵۹۱۴ شرکت‌کننده را ارائه کردند. اکثر مطالعات از گاباپنتین خوراکی یا گاباپنتین اناکاربیل (encarbil) در دوزهای ۱۲۰۰ میلی‌گرم یا بیشتر در روز در بیماری‌های مختلف درد نوروپاتیک، اغلب نورالژی پس از هرپس (postherpetic neuralgia) و نوروپاتی دیابتی دردناک (painful diabetic neuropathy)، استفاده کردند. طول مدت مطالعه معمولا چهار تا ۱۲ هفته بود. برخی از مطالعات پیامدهای مهم مورد نظر را گزارش نکردند. خطر بالای سوگیری عمدتا به دلیل حجم نمونه کوچک (به ویژه در مطالعات متقاطع)، و دستکاری داده‌ها پس از خروج بیماران از مطالعه رخ داد.

در نورالژی پس از هرپس، بیشتر شرکت‌کنندگان (۳۲%) با مصرف گاباپنتین به میزان ۱۲۰۰ میلی‌گرم در روز یا بیشتر، منفعت قابل‌ توجهی (حداقل ۵۰% تسکین درد یا بهبودی بسیار زیاد در مقیاس PGIC) را نسبت به دارونما (۱۷%) (RR: ۱,۸؛ (۹۵% CI؛ ۱.۵ تا ۲.۱)؛ NNT = ۶.۷ (۵.۴ تا ۸.۷)؛ ۸ مطالعه، ۲۲۶۰ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت متوسط) داشتند. شرکت‌کنندگان بیشتری (۴۶%) با مصرف گاباپنتین به میزان ۱۲۰۰ میلی‌گرم در روز یا بیشتر منفعت متوسطی (حداقل ۳۰% تسکین درد یا بهبودی زیاد یا بسیار زیاد در مقیاس PGIC) را نسبت به دارونما (۲۵%) (RR: ۱.۸؛ (۹۵% CI؛ ۱.۶ تا ۲.۰)؛ NNT = ۴.۸ (۴.۱ تا ۶.۰)؛ ۸ مطالعه؛ ۲۲۶۰ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت متوسط) گزارش کردند.

در نوروپاتی دیابتی دردناک، بیشتر شرکت‌کنندگان (۳۸%) با مصرف گاباپنتین به میزان ۱۲۰۰ میلی‌گرم در روز یا بیشتر، مزیت قابل‌ توجهی (حداقل ۵۰% تسکین درد یا بهبود بسیار زیاد در مقیاس PGIC) را نسبت به دارونما (۲۳%) (RR: ۱,۷؛ (۹۵% CI؛ ۱.۴ تا ۲.۰)؛ NNT = ۶.۶؛ (۵.۰ تا ۱۰)؛ ۶ مطالعه، ۱۳۳۱ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت متوسط) نشان دادند. شرکت‌کنندگان بیشتری (۵۲%) با مصرف گاباپنتین به میزان ۱۲۰۰ میلی‌گرم در روز یا بیشتر، مزیت متوسطی (حداقل ۳۰% تسکین درد یا بهبودی زیاد یا بسیار زیاد در مقیاس PGIC) را نسبت به دارونما (۳۷%) (RR: ۱.۴؛ (۹۵% CI؛ ۱.۳ تا ۱.۶)؛ NNT = ۶.۶ (۴.۹ تا ۹.۹)؛ ۷ مطالعه؛ ۱۴۳۹ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت متوسط) گزارش کردند.

برای همه بیماری‌های ترکیب شده، خروج از مطالعه به دلیل بروز عوارض جانبی، با مصرف گاباپنتین (۱۱%) بسیار شایع‌تر از دارونما (۸,۲%) (RR: ۱.۴؛ (۹۵% CI؛ ۱.۱ تا ۱.۷)؛ NNH = ۳۰ (۲۰ تا ۶۵)؛ ۲۲ مطالعه، ۴۳۴۶ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت بالا) بود. میزان بروز عوارض جانبی جدی با گاباپنتین (۳.۲%) در مقایسه با دارونما (۲.۸%) شایع‌تر نبود (RR: ۱.۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸ تا ۱.۷)؛ ۱۹ مطالعه؛ ۳۹۴۸ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت متوسط)؛ هشت مورد مرگ‌ومیر گزارش شد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). تعداد بیشتری از شرکت‌کنندگان با گاباپنتین (۶۳%) در مقایسه با دارونما (۴۹%) دچار حداقل یک مورد عارضه جانبی شدند (RR: ۱.۳؛ (۹۵% CI؛ ۱.۲ تا ۱.۴)؛ NNH = ۷.۵ (۶.۱ تا ۹.۶)؛ ۱۸ مطالعه؛ ۴۲۷۹ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت متوسط). عوارض جانبی فردی به‌طور معنی‌داری با گاباپنتین بیشتر رخ داد. شرکت‌کنندگان مصرف‌کننده گاباپنتین، دچار سرگیجه (۱۹%)، خواب‌آلودگی (۱۴%)، ادم محیطی (۷%)، و اختلال در راه رفتن (۱۴%) شدند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
گاباپنتین در دوزهای ۱۸۰۰ میلی‌گرم تا ۳۶۰۰ میلی‌گرم در روز (۱۲۰۰ تا ۳۶۰۰ میلی‌گرم گاباپنتین اناکاربیل) می‌تواند سطوح خوبی را از تسکین درد برای برخی از افراد مبتلا به نورالژی پس از هرپس و نوروپاتی محیطی دیابتی فراهم کند. شواهد برای دیگر انواع درد نوروپاتیک بسیار محدود است. پیامد کاهش حداقل ۵۰% در شدت درد به‌عنوان یک پیامد مفید درمان برای بیماران محسوب می‌شود، و دستیابی به این میزان از تسکین درد با اثرات مفید مهمی بر تداخل خواب، خستگی، و افسردگی، همچنین کیفیت زندگی، عملکرد، و کار کردن همراه است. حدود ۳ یا ۴ شرکت‌کننده از هر ۱۰ مورد درمان شده با گاباپنتین، در مقایسه با ۱ یا ۲ مورد از هر ۱۰ شرکت‌کننده تحت درمان با دارونما، این میزان تسکین درد را به دست آوردند. بیش از نیمی از افرادی که با گاباپنتین درمان شدند، تسکین درد چشمگیری نخواهند داشت اما ممکن است دچار عوارض جانبی شوند. نتیجه‌گیری‌ها از زمان به‌روزرسانی قبلی این مرور تغییر نکرده‌اند.
خلاصه به زبان ساده

نقش گاباپنتین در مدیریت درد مزمن نوروپاتیک در بزرگسالان

حرف آخر

شواهدی با کیفیت متوسط وجود دارد که مصرف گاباپنتین (gabapentin) خوراکی در دوزهای ۱۲۰۰ میلی‌گرم در روز یا بیشتر تاثیر مهمی بر درد در برخی از افراد مبتلا به درد نوروپاتیک با شدت متوسط یا شدید پس از زونا یا ناشی از دیابت دارد.

پیشینه

درد نوروپاتیک، درد ناشی از اعصاب آسیب ‌دیده است. این نوع درد متفاوت از پیام‌های دردی است که در طول اعصاب سالم از بافت آسیب‌ دیده (به‌عنوان مثال، زمین خوردن یا بریده شدن، یا زانوی دچار آرتریت) فرستاده می‌شوند. درد نوروپاتیک اغلب با داروهایی متفاوت از مواردی که برای درد ناشی از بافت آسیب دیده استفاده می‌شوند، تحت درمان قرار می‌گیرند، که ما اغلب آن‌ها را به‌عنوان داروی مسکّن می‌شناسیم. داروهایی که گاهی اوقات برای درمان افسردگی یا صرع استفاده می‌شوند، ممکن است در برخی از افراد مبتلا به درد نوروپاتیک موثر باشند. یکی از این داروها گاباپنتین است. تعریف ما از یک نتیجه خوب عبارت است از فردی با سطح بالای تسکین درد و توانسته باشد مصرف دارو را ادامه دهد، بدون اینکه عوارض جانبی باعث توقف مصرف آن شود.

ویژگی‌های مطالعه

در ژانویه ۲۰۱۷، برای یافتن کارآزمایی‌های بالینی‌ای به جست‌وجو پرداختیم که در آن‌ها از گاباپنتین برای درمان درد نوروپاتیک در بزرگسالان استفاده شد. ما ۳۷ مطالعه را پیدا کردیم که متناسب با معیارهای ورود بودند، ۵۹۱۴ شرکت‌کننده را برای درمان با گاباپنتین، دارونما (placebo)، یا سایر داروها تصادفی‌سازی کردند. مطالعات ۴ تا ۱۲ هفته طول کشیدند. بیشتر مطالعات پیامدهای مفیدی را گزارش کردند که افراد مبتلا به درد نوروپاتیک آن‌ها ‌را مهم می‌دانند. نتایج به‌طور عمده در مورد درد پس از زونا و درد ناشی از آسیب به عصب در دیابت بود.

نتایج کلیدی

بروز درد پس از زونا، در ۳ نفر از هر ۱۰ بیماری که گاباپنتین دریافت کردند و در ۲ نفر از هر ۱۰ بیماری که با دارونما درمان شدند، تا نصف یا بیشتر کاهش یافت. این نوع درد برای ۵ نفر از هر ۱۰ بیماری که گاباپنتین دریافت کردند و برای ۳ نفر از هر ۱۰ بیماری که دارونما گرفتند، تا یک‐سوم یا بیشتر کاهش یافت. درد ناشی از دیابت، با گاباپنتین در ۴ نفر از هر ۱۰ بیمار و با دارونما در ۲ نفر از هر ۱۰ بیمار، به میزان نصف یا بیشتر کاهش پیدا کرد. این نوع درد با گاباپنتین در ۵ نفر از هر ۱۰ بیمار و با دارونما در ۴ نفر از هر ۱۰ بیمار به میزان یک‐سوم یا بیشتر کاهش یافت. شواهد قابل اطمینانی برای دیگر انواع درد نوروپاتیک وجود نداشت.

وقوع عوارض جانبی با گاباپنتین (۶ از ۱۰) شایع‌تر از دارونما (۵ از ۱۰) بود. سرگیجه، خواب‌آلودگی، احتباس آب (water retention)، و مشکلاتی در راه رفتن هر کدام در تقریبا ۱ نفر از هر ۱۰ بیماری که گاباپنتین مصرف کردند، رخ داد. عوارض جانبی جدی شایع نبوده، و تفاوتی بین گاباپنتین و دارونما وجود نداشت. تعداد بیمارانی که مصرف گاباپنتین را به علت ابتلا به عوارض جانبی متوقف کردند، اندکی بیشتر بود.

گاباپنتین برای برخی از افراد مبتلا به درد مزمن نوروپاتیک مفید است. پیش از مصرف دارو نمی‌توان گفت چه کسی از مصرف آن منفعت خواهد برد و برای چه کسی منفعتی نخواهد داشت. دانش فعلی نشان می‌دهد که انجام یک کارآزمایی کوتاه‐‌مدت بهترین راه برای پاسخ به این سوال است.

کیفیت شواهد

شواهد عمدتا کیفیت متوسطی داشتند. این بدان معنی است که انجام تحقیق اندیکاسیون خوبی را از تاثیر احتمالی مداخله نشان می‌دهد. احتمال اینکه این تاثیر به‌طور قابل‌ ملاحظه‌ای متفاوت باشد، متوسط است.


Martin Mücke، Tudor Phillips، Lukas Radbruch، Frank Petzke، Winfried Häuser،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه
این مرور یکی از مجموعه مطالعات انجام شده روی داروهایی است که برای درمان دردهای نوروپاتیک مزمن استفاده می‌شود. تخمین‌ها از شیوع شدید درد مزمن با مولفه‌های نوروپاتیک بین ۶% تا ۱۰% است. گزینه‌های فعلی درمان دارویی برای درد نوروپاتیک، مزایای قابل توجهی را برای فقط تعداد کمی از بیماران دارد، اغلب با عوارض جانبی که از مزایای آن بیشتر است. نیاز به کشف گزینه‌های دیگر درمانی با مکانیسم‌های مختلف عملکرد برای درمان شرایط با دردهای مزمن نوروپاتیک وجود دارد. کانابیس (cannabis) برای هزاران سال برای کاهش درد مورد استفاده قرار گرفته‌ است. در حال حاضر گیاه کانابیس به شدت توسط برخی از بیماران و مدافعان آنها برای درمان هر نوع درد مزمن ارتقا یافته ‌است.
اهداف
ارزیابی اثربخشی، تحمل‌پذیری، و ایمنی داروهای با پایه کانابیس (گیاهی، مشتق شده از گیاه، مصنوعی) در مقایسه با مصرف دارونما (placebo) یا داروهای سنتی برای شرایطی با درد مزمن نوروپاتیک در بزرگسالان.
روش های جستجو
در نوامبر ۲۰۱۷، ما CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase و دو پایگاه ثبت کارآزمایی‌ها را برای کارآزمایی‌های منتشر شده و در حال انجام جست‌وجو کردیم و فهرست منابع مقالات مرور شده را بررسی کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی شده، دوسو‐کور و کنترل شده را از کانابیس دارویی، داروهای با پایه کانابیس، گرفته شده از گیاهان و به صورت صناعی درست شده، در برابر دارونما یا هر نوع درمان فعال دیگر شرایط با درد مزمن نوروپاتیک در بزرگسالان، با مدت‌زمان درمان حداقل دو هفته و حداقل ۱۰ شرکت‌کننده در هر بازوی درمانی وارد کردیم.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
سه نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم داده‌های ویژگی‌های مطالعه و پیامدهای اثربخشی، تحمل‌پذیری و ایمنی را استخراج کردند، مسائل مربوط به کیفیت مطالعه را بررسی کردند و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند. اختلافات را با بحث حل‌و‌فصل کردیم. برای اثربخشی، تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت بیشتر (number needed to treat for an additional beneficial outcome; NNTB) برای تسکین درد ۳۰% و ۵۰% یا بزرگ‌تر، برداشت کلی بیمار از اینکه زیاد یا خیلی زیاد بهبود یافته، نرخ خروج از مطالعه به دلیل فقدان اثربخشی، و تفاوت‌های میانگین استاندارد شده برای شدت درد، مشکلات خواب، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (HRQoL) و دیسترس روانی را محاسبه کردیم. برای تحمل‌پذیری، تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مضر بیشتر (number needed to treat for an additional harmful outcome; NNTH) برای خروج از مطالعه به دلیل حوادث جانبی خاص، اختلالات سیستم عصبی و اختلالات روانی را محاسبه کردیم. برای ایمنی، NNTH را برای حوادث جانبی جدی محاسبه کردیم. متاآنالیز با استفاده از یک مدل اثرات‐تصادفی انجام شد. کیفیت شواهد را با استفاده از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی و جدول «خلاصه یافته‌ها» را ایجاد کردیم.
نتایج اصلی

۱۶ مطالعه را با ۱۷۵۰ شرکت‌کننده وارد این مرور کردیم. مطالعات ۲ تا ۲۶ هفته طول کشیدند و یک اسپری اوروموکوزال را از ترکیب تتراهیدروکانابینول (tetrahydrocannabinol; THC) مشتق شده از گیاه و کانابیدیول (cannabidiol; CBD) (۱۰ مطالعه)، یک کانابینوئید صناعی که تاثیرات THC را تقلید کند (نابیلون (nabilone)) (دو مطالعه)، کانابیس گیاهی استنشاقی (دو مطالعه) و THC مشتق از گیاه (درونابینول (dronabinol)) (دو مطالعه) در برابر مصرف دارونما (۱۵ مطالعه) و یک آنالژزیک (دی‌هیدروکدئین (dihydrocodeine)) (یک مطالعه) مقایسه کردند. از ابزار «خطر سوگیری (bias)» کاکرین برای ارزیابی کیفیت مطالعه استفاده کردیم. مطالعات را با صفر تا دو مورد خطر بالا یا نامشخص سوگیری، مطالعات با کیفیت بالا، با سه‌ تا پنج مورد خطر بالا یا نامشخص سوگیری، مطالعات با کیفیت متوسط، و با شش تا هشت مورد خطر نامشخص یا بالا سوگیری، مطالعات با کیفیت پائین قضاوت کردیم. کیفیت مطالعه در دو مطالعه پائین، در ۱۲ مطالعه در سطح متوسط و در دو مطالعه، بالا بود. نه مطالعه در معرض خطر بالای سوگیری برای حجم نمونه مطالعه بودند. کیفیت شواهد را بر اساس GRADE بسیار پائین تا متوسط رتبه‌بندی کردیم.

پیامدهای اولیه

داروهای با پایه کانابیس ممکن است تعداد افرادی را که به تسکین ۵۰% یا بیشتر در درد می‌رسند، در مقایسه با دارونما افزایش دهد (۲۱% در برابر ۱۷%؛ تفاوت خطر (RD): ۰,۰۵؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۰۰ تا ۰.۰۹)؛ NNTB: ۲۰؛ (۹۵% CI؛ ۱۱ تا ۱۰۰)؛ ۱۰۰۱ شرکت‌کننده؛ هشت مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). ما شواهد را برای بهبود در برداشت کلی بیمار از تغییر (PGIC) با کانابیس، با کیفیت بسیار پائین رتبه‌بندی کردیم (۲۶% در برابر ۲۱%؛ RD: ۰.۰۹؛ ۹۵% C؛ ۰.۰۱ تا ۰.۱۷)؛ NNTB: ۱۱؛ (۹۵% CI؛ ۶ تا ۱۰۰)؛ ۱۰۹۲ شرکت‌کننده؛ شش مطالعه). شرکت‌کنندگان بیش‌تری از مطالعات به دلیل حوادث جانبی ناشی از داروهای با پایه کانابیس (۱۰% از شرکت‌کنندگان) در مقایسه با دارونما (۵% از شرکت‌کنندگان) از مطالعه خارج شدند (RD: ۰.۰۴؛ ۹۵% C؛ ۰.۰۲ تا ۰.۰۷؛ NNTB: ۲۵؛ (۹۵% CI؛ ۱۶ تا ۵۰)، ۱۸۴۸ شرکت‌کننده؛ ۱۳ مطالعه؛ شواهد با کیفیت متوسط). ما شواهد کافی نداشتیم که تعیین کنیم داروهای با پایه کانابیس فراوانی حوادث جانبی جدی را در مقایسه با دارونما افزایش می‌دهند یا خیر (RD: ۰.۰۱؛ ۹۵% C؛ ۰.۰۱‐ تا ۰.۰۳)؛ ۱۸۷۶ شرکت‌کننده؛ ۱۳ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین).

پیامدهای ثانویه

داروهای با پایه کانابیس احتمالا تعداد افرادی را که به ۳۰% یا بیشتر در تسکین درد دست می‌یابند، در مقایسه با دارونما، افزایش می‌دهد (۳۹% در برابر ۳۳%؛ RD: ۰,۰۹؛ ۹۵% C؛ ۰.۰۳ تا ۰.۱۵؛ NNTB: ۱۱؛ (۹۵% CI؛ ۷ تا ۳۳)؛ ۱۵۸۶ شرکت‌کننده؛ ۱۰ مطالعه؛ شواهد با کیفیت متوسط). داروهای با پایه کانابیس ممکن است در مقایسه با دارونما، حواث جانبی سیستم عصبی را افزایش دهند (۶۱% در برابر ۲۹%؛ RD: ۰.۳۸؛ ۹۵% C؛ ۰.۱۸ تا ۰.۵۸؛ NNTB: ۳؛ (۹۵% CI؛ ۲ تا ۶)؛ ۱۳۰۴ شرکت‌کننده؛ نه مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). اختلالات روانی در ۱۷% از شرکت‌کنندگان مصرف کننده داروهای با پایه کانابیس و ۵% از شرکت‌کنندگان دارونما رخ داد (RD: ۰.۱۰؛ ۹۵% C؛ ۰.۰۶ تا ۰.۱۵؛ NNTB: ۱۰؛ (۹۵% CI؛ ۷ تا ۱۶)؛ ۱۳۱۴ شرکت‌کننده؛ نه مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین).

ما هیچ اطلاعاتی را در مورد خطرات طولانی‌مدت در مطالعاتی که تجزیه‌وتحلیل شدند، پیدا نکردیم.

تجزیه‌وتحلیل‌های زیر‐گروه

ما مطمئن نیستیم که کانابیس، میانگین شدت درد را کاهش می‌دهد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). کانابیس گیاهی و دارونما در تحمل‌پذیری تفاوتی نداشتند (شواهد با کیفیت بسیار پائین).

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
مزایای بالقوه داروهای با پایه کانابیس (کانابیس گیاهی، THC مشتق شده از گیاه یا به صورت صناعی، اسپری اوروموکوزال THC/CBD) در دردهای مزمن نوروپاتیک ممکن است از آسیب‌های بالقوه آنها بکاهد. کیفیت شواهد برای پیامدهای تسکین درد، منعکس کننده خروج شرکت‌کنندگان با سابقه سوء‌مصرف مواد و دیگر کوموربیدیتی‌های قابل توجه از مطالعات، همراه با حجم نمونه کوچک آنها است.
خلاصه به زبان ساده

محصولات کانابیس برای بزرگسالان مبتلا به درد مزمن نوروپاتیک

حرف آخر

شواهد خوبی در مورد این موضوع وجود ندارد که هر محصول مشتق از کانابیس برای هر درد مزمن نوروپاتیک کار می‌کند.

پیشینه

درد نوروپاتیک درد ناشی از اعصاب آسیب‌ دیده است. این وضعیت با پیام‌های دردی که در طول اعصاب سالم از بافت آسیب‌ دیده (برای مثال، افتادن، یا بریدگی یا زانوی آرتریتی) منتقل می‌شوند، متفاوت است. درد نوروپاتیک با داروهای مختلفی که برای درد ناشی از بافت آسیب‌ دیده مورد استفاده قرار می‌گیرند، درمان می‌شود.

استفاده از چندین محصول بر پایه گیاه کانابیس به عنوان درمان درد، از جمله دردهای نوروپاتیک، پیشنهاد شده‌ است. این محصولات شامل کانابیس گیاهی استنشاقی، اسپری‌ها یا قرص‌های مختلف حاوی کانابیس فعال به ‌دست‌ آمده از گیاه یا ساخته شده به صورت صناعی می‌شوند.

برخی از افراد مبتلا به درد نوروپاتیک، ادعا می‌کنند که محصولات با پایه کانابیس برای آنها موثر هستند و این امر اغلب در رسانه‌ها برجسته می‌شود.

ویژگی‌های مطالعه

در نوامبر ۲۰۱۷، به جست‌وجوی کارآزمایی‌های بالینی پرداختیم که از محصولات کانابیس برای درمان شرایطی با درد مزمن نوروپاتیک در بزرگسالان استفاده ‌کردند. ما ۱۶ مطالعه را با ۱۷۵۰ نفر پیدا کردیم. مطالعات ۲ تا ۲۶ هفته طول کشیدند. مطالعات به مقایسه داروهای مختلف با پایه کانابیس پرداختند. ده مطالعه به مقایسه اسپری اوروموکوزال (دهانی) با ترکیبی مشتق‌ از گیاه تتراهیدروکانابینول (tetrahydrocannabinol; THC)، جزء اصلی روان‌گردان کانابیس و کانابیدول (cannabidiol; CBD)، جزء ضد‐التهاب کانابیس، در برابر داروی ساختگی (دارونما (placebo)) پرداختند. دو مطالعه هر کدام کانابیس گیاهی استنشاقی و THC مشتق از گیاه را با دارونما (placebo) مقایسه کردند و یک مطالعه کانابینوئید صناعی را که تاثیرات THC (نابیلون (nabilone)) را تقلید می‌کردند با دارونما مقایسه ‌کرد. یک مطالعه به مقایسه نابیلون با یک ضد‐درد (دی‌هیدروکدئین (dihydrocodeine)) پرداخت.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

کیفیت شواهد به دست آمده از مطالعات راغ با استفاده از چهار سطح رتبه‌بندی کردیم: بسیار پائین، پائین، متوسط، یا بالا. شواهد با کیفیت بسیار پائین به این معنی است که در مورد نتایج بسیار نامطمئن هستیم. شواهد با کیفیت بالا به این معنی است که در مورد نتایج بسیار مطمئن هستیم.

هیچ شواهدی با کیفیت بالا وجود نداشت.

تمامی داروهای گیاهی که بر پایه کانابیس با هم تجمیع شدند، برای پیامدهای قابل توجه و تسکین متوسط درد و بهبود کلی بهتر از دارونما بودند. همه داروهای گیاهی که بر پایه کانابیس با هم تجمیع شدند، در کاهش شدت درد، مشکلات خواب و دیسترس سایکولوژیک بهتر از دارونما عمل کردند (شواهد با کیفیت بسیار پائین تا متوسط).

هیچ تفاوتی بین همه داروهای گیاهی با پایه کانابیس که با هم تجمیع شدند و دارونما در بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت، توقف مصرف دارو به دلیل عدم تاثیر آن و در فراوانی عوارض جانبی جدی وجود نداشت (شواهد با کیفیت پائین).

افراد بیش‌تری، خواب‌آلودگی، گیجی و مشکلات ذهنی (به عنوان مثال سردرگمی) را با همه داروهای گیاهی بر پایه کانابیس که با هم تجمیع شدند در مقایسه با دارونما گزارش کردند (شواهد با کیفیت پائین). شواهدی با کیفیت متوسط وجود داشت که نشان می‌داد افراد بیش‌تری به دلیل عوارض جانبی ناشی از داروهای با پایه کانابیس نسبت به دارونما از مرور خارج شدند.

کانابیس گیاهی در مقایسه با دارونما از نظر کاهش درد و تعداد افرادی که به دلیل عوارض جانبی (با کیفیت بسیار پائین) از مطالعه خارج شدند، متفاوت نبود.



صفحه ۱ از ۱