جستجو در مقالات منتشر شده


۳ نتیجه برای Susan Furness

Kelvin KW Chan، Anne-Marie Glenny، Jo C Weldon، Susan Furness، Helen V Worthington، Helen Wakeford،
دوره ۲۰۱۵، شماره ۰ - ( ۶-۱۳۹۴ )
چکیده

پیشینه
سرطان‌های دهان ششمین سرطان شایع در سراسر جهان هستند، اما پس از تشخیص سرطان‌های حفره دهان یا اوروفارنژیال پیش‌آگهی آن‌ها ضعیف بوده، و تقریبا ۵۰% بیماران بقای پنج سال دارند. هرچند تحقیقات در زمینه درمان‌های مولکولار هدفمند افزایش چشمگیری داشته و شمار کارآزمایی‌های بالینی ارزیابی‌کننده درمان‌های هدفمند جدید گسترش سریعی داشته، نقش آن‌ها در درمان سرطان‌های دهان مشخص نیست. بنابراین، خلاصه کردن شواهد به‌منظور تعیین اثربخشی و سمیّت (toxicity) درمان‌های هدفمند و ایمونوتراپی‌ها برای درمان این سرطان‌ها اهمیت دارد.
اهداف
ارزیابی اثرات درمان‌های مولکولار هدفمند و ایمونوتراپی‌ها، به همراه درمان استاندارد، در درمان سرطان‌های حفره دهان و اوروفارنژیال.
روش های جستجو
در بانک‌های اطلاعاتی الکترونیکی زیر به جست‌وجو پرداختیم: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه سلامت دهان در کاکرین (Cochrane Oral Health Group Trials Register) (تا ۳ فوریه ۲۰۱۵)، پایگاه مرکزی ثبت کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL) (کتابخانه کاکرین (Cochrane Library)) (شماره ۱؛ ۲۰۱۵)، MEDLINE از طریق Ovid (۱۹۴۶ تا ۳ فوریه ۲۰۱۵)، و EMBASE از طریق Ovid (۱۹۸۰ تا ۳ فوریه ۲۰۱۵). برای یافتن کارآزمایی در حال انجام، در پایگاه ثبت کارآزمایی‌های موسسه ملی سلامت ایالات متحده (Clinicaltrials.gov)، پلت‌فرم ثبت کارآزمایی‌های بالینی سازمان جهانی بهداشت، چکیده‌های مقالات کنفرانس انجمن انکولوژی بالینی آمریکا (American Society of Clinical Oncology) و پروتکل‌های کارآزمایی‌های بالینی گروه پرتودرمانی اونکولوژی (Radiation Therapy Oncology Group) نیز جست‌وجو کردیم. هیچگونه محدودیتی را از نظر زبان یا تاریخ انتشار مقاله اعمال نکردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای را وارد کردیم که بیش از ۵۰% شرکت‌کننده‌های آن‌ها مبتلا به تومورهای اولیه حفره دهان یا اوروفارنژیال بوده، و درمان هدفمند یا ایمونوتراپی را، به‌ همراه درمان استاندارد، با درمان استاندارد به‌تنهایی مقایسه کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم نتایج حاصل از جست‌وجوهای الکترونیکی را بررسی کرده، داده‌ها را استخراج کرده و احتمال وجود سوگیری (bias) را در مطالعات وارد شده ارزیابی کردند. در صورت لزوم، برای کسب اطلاعات بیشتر یا شفاف‌سازی اطلاعات به برقراری تماس با نویسندگان مطالعات مبادرت کردیم. مطالعاتی را که به اندازه کافی با هم تشابه داشتند، در متاآنالیز (meta‐analysis) ترکیب کرده و چنانچه تعداد مطالعات حداقل چهار مورد بود، از مدل اثرات‐تصادفی و برای کمتر از چهار مطالعه از مدل اثر‐ثابت استفاده کردیم. در صورت امکان، برای پیامدهای اولیه نسبت خطر (HR) و ۹۵% فاصله اطمینان (CI) را به دست آورده یا محاسبه کردیم. برای پیامدهای دو‐حالتی، خطر نسبی (RR) و ۹۵% CIs را گزارش کردیم.
نتایج اصلی

دوازده کارآزمایی (۲۴۸۸ شرکت‌کننده) معیارهای لازم را برای ورود به مطالعه داشتند. در این کارآزمایی‌ها، ۱۲% شرکت‌کنندگان (۲۹۸ نفر) تومور حفره دهان و ۵۹% آن‌ها (۱۴۶۸ نفر) تومورهای ناحیه اوروفارنژیال داشتند. ۲۹% دیگر مبتلا به تومور لارنکس (larynx) یا هیپوفارنکس (hypopharynx) بوده و کمتر از ۱% تومور مناطق دیگر را داشتند.

در هیچ یک از کارآزمایی‌ها خطر سوگیری، پائین نبود؛ در هفت مورد خطر سوگیری نامشخص بوده، و پنج مورد خطر بالای سوگیری را نشان دادند. کارآزمایی‌ها را بر اساس نوع مداخله در سه مقایسه اصلی گروه‌بندی کردیم: درمان استاندارد به‌علاوه درمان آنتی‌بادی مونوکلونال گیرنده فاکتور رشد اپیدرمی (EGFR mAb) (دوره پیگیری ۲۴ تا ۷۰ ماه)؛ درمان استاندارد به همراه مهارکننده‌های تیروزین کیناز (tyrosine kinase inhibitors; TKIs) (دوره پیگیری: ۴۰ تا ۶۰ ماه) و درمان استاندارد به همراه ایمونوتراپی (دوره پیگیری: ۲۴ تا ۷۰ ماه)، همه در مقابل درمان استاندارد به‌تنهایی.

شواهدی با کیفیت متوسط نشان داد که چنانچه درمان EGFR mAb به درمان استاندارد اضافه شود، می‌تواند مرگ‌ومیر بیماران را تا ۱۸% کاهش دهد (HR مورتالیتی: ۰,۸۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۹ تا ۰.۹۷؛ سه مطالعه؛ ۱۴۲۱ شرکت‌کننده؛ ۶۷% تومورهای اوروفارنژیال؛ ۲% تومورهای حفره دهان).

هم‌چنین شواهدی با کیفیت متوسط نشان دادند اگر EGFR mAb به رادیوتراپی (radiotherapy; RT) اضافه شود می‌تواند ۳۲% شکست موضعی (locoregional failures) را کمتر کند (HR: ۰,۶۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۲ تا ۰.۸۹؛ یک مطالعه؛ ۴۲۴ شرکت‌کننده؛ ۶۰% تومور اوروفارنژیال).

تجزیه‌وتحلیل زیر‐گروه که مطالعات را بر اساس نوع درمان استاندارد (رادیوتراپی (RT) یا شیمی‌درمانی (chemoradiotherapy; CRT)) جدا کرد، شواهدی را به دست آورد مبنی بر اینکه افزودن درمان mAb EGFR به RT ممکن است منجر به کاهش ۳۰% در تعداد افرادی شود که بیماری آنها پیشرفت می‌کند (HR: ۰,۷۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۴ تا ۰.۹۱؛ ۴۲۴ شرکت‌کننده، یک مطالعه، ۶۰% تومورهای اوروفارنژیال، خطر سوگیری نامشخص). در زیر‐گروهی که EGFR mAb به‌علاوه CRT با CRT تنها مقایسه شد، برای تعیین اینکه افزودن EGFR mAb به CRT بر بقای بیمار بدون پیشرفت بیماری تاثیری دارد یا خیر، شواهد ناکافی بود (HR: ۱.۰۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۹ تا ۱.۳۲؛ ۸۹۱ شرکت‌کننده؛ یک مطالعه؛ ۷۰% تومور اوروفارنژیال؛ خطر سوگیری بالا). ناهمگونی بالا در زیر‐گروه‌ها باعث شد نتوانیم آن‌ها را با هم یکی کنیم.

شواهدی وجود داشت مبنی بر اینکه افزودن ستوکسیمب (cetuximab) به درمان استاندارد می‌تواند عوارض پوستی و بروز راش را افزایش دهد (RR: ۶,۵۶؛ ۹۵% CI؛ ۵.۳۵ تا ۸.۰۳؛ دو مطالعه؛ ۱۳۱۱ شرکت‌کننده)، اما برای تعیین اینکه بروز عوارض پوستی و راش در استفاده از نیموتوزومب (nimotuzumab) متفاوت است یا خیر، شواهد کافی وجود نداشت (RR: ۱.۰۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۵ تا ۱.۳۱؛ یک مطالعه؛ ۹۲ شرکت‌کننده).

شواهد کافی وجود نداشت تا تعیین کنیم افزودن TKIها به درمان استاندارد بر بقای کلی (RR: ۰,۹۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۲ تا ۱.۵۷؛ دو مطالعه؛ ۲۷۱ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، کنترل موضعی (locoregional) تومور (HR: ۰.۸۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۳ تا ۱.۴۹؛ دو مطالعه؛ ۲۷۱ شرکت‌کننده؛ کیفیت شواهد بسیار پائین)، بقای عاری از بیماری (HR: ۱.۵۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۱ تا ۳.۷۱؛ یک مطالعه؛ ۶۰ شرکت‌کننده؛ کیفیت شواهد بسیار پائین) یا بقای بیمار بدون پیشرفت بیماری (HR: ۰.۸۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۱ تا ۱.۲۸؛ دو مطالعه؛ ۲۷۱ شرکت‌کننده؛ کیفیت شواهد بسیار پائین) چه تاثیری می‌گذارد. به شواهدی دست یافتیم که نشان‌دهنده افزایش بروز راش پوستی (ارلوتینیب (erlotinib): RR: ۶.۵۷؛ ۹۵% CI؛ ۳.۶۰ تا ۱۲.۰۰؛ یک مطالعه؛ ۱۹۱ شرکت‌کننده؛ لاپاتینیب (lapatinib): RR: ۲.۰۲؛ ۹۵% CI؛ ۱.۲۳ تا ۳.۳۲؛ یک مطالعه؛ ۶۷ شرکت‌کننده) و عوارض گوارشی (لاپاتینیب: RR: ۱۵.۵۳؛ ۹۵% CI؛ ۲.۱۸ تا ۱۱۰.۵۵؛ یک مطالعه؛ ۶۷ شرکت‌کننده) بودند.

شواهدی با کیفیت بسیار پائین از یک کارآزمایی کوچک نشان داد افزودن اینترلوکین نوترکیب (recombinant interleukin; rIL‐۲) به جراحی می‌تواند بقای کلی بیمار را افزایش دهد (HR: ۰,۵۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱ تا ۰.۸۷؛ ۲۰۱ شرکت‌کننده؛ ۶۲% تومورهای حفره دهانی؛ ۳۸% تورموهای اوروفارنژیال) و شواهد کافی برای تعیین تاثیرات rIL‐۲ بر عوارض جانبی وجود نداشت.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

به شواهدی دست یافتیم که افزودن EGFR mAb به درمان استاندارد می‌تواند بقای کلی، بقای عاری از پیشرفت و کنترل موضعی تومور را بهبود ببخشد، اما برخی آنتی‌بادی‌های مونوکلونال (مثل cetuximab) عوارض پوستی را افزایش می‌دهند.

برای تعیین اینکه افزودن TKIها به درمان‌های استاندارد هیچ‌یک از پیامدهای اولیه مدنظر ما را تغییر می‌دهند یا خیر، شواهد کافی در دست نبود.

شواهدی با کیفیت بسیار پائین از یک مطالعه تکی نشان داد ترکیب rIL‐۲ با جراحی، در مقایسه با جراحی تنها، بقای کلی بیمار را افزایش می‌دهد.

خلاصه به زبان ساده

درمان‌های سرطان‌های حفره دهان و گلو: درمان‌های هدفمند روی سلول‌های سرطانی و درمان‌هایی برای تقویت سیستم ایمنی بدن

سوال مطالعه مروری

این مرور به بررسی شواهد مربوط به مزایای انواع جدید درمان‌ها برای درمان سرطان دهان (oral cavity) و سرطان گلو (سرطان اوروفارنژیال) همراه با درمان‌های استاندارد می‌پردازد. یکی از آن‌ها، هدف قرار دادن سلول‌های سرطانی به طور مستقیم، و دیگری کمک به تقویت سیستم ایمنی فرد جهت مقابله موثرتر با سرطان است. آیا این درمان‌ها منجر به ایجاد تفاوتی در بقای کلی، بقای بدون سرطان، محدود نگه داشتن سرطان به همان ناحیه از بدن، عود سرطان، کیفیت زندگی و عوارض جانبی یا ناخواسته می‌شوند؟

پیشینه

سرطان‌های حفره دهان ششمین سرطان شایع در سراسر جهان، و مسوول ۴% از کل سرطان‌ها هستند. این سرطان‌ها در مردان شیوع بیشتری دارند. سیگار کشیدن، مصرف الکل و جویدن برگ تنبول (betel quid) مهم‌ترین عوامل خطر ابتلا به آن‌ها به حساب می‌آیند. سرطان گلو با عفونت ناشی از ویروس پاپیلومای انسانی (human papilloma virus; HPV)، که از طریق ارتباط جنسی منتقل می‌شود، همراهی دارد. پائین بودن وضعیت اجتماعی‌اقتصادی (معیارهای درآمد بیمار، تحصیلات و شغل فرد در ارتباط با افراد دیگر) با شیوع بیشتر سرطان‌های حفره دهان و نرخ بقای پائین‌تر بیمار همراه است. نرخ بقای فردی که در وی سرطان دهان یا گلو تشخیص داده شده، همچنان اندک است، و فقط ۵۰% این افراد پس از گذشت پنج سال زنده می‌مانند (بقای پنج‐سال).

درمان‌های جدید که سلول‌های سرطانی را هدف قرار می‌دهند برای درمان سرطان‌های حفره دهان در حال گسترش هستند. برتری این درمان‌ها نسبت به شیمی‌درمانی مرسوم که هم بر سلول‌های سالم و هم بر سلول‌های سرطانی اثر می‌گذارند، این است که فقط سلول‌های سرطانی را هدف قرار می‌دهند.

ایمونوتراپی (که به نام‌های بیولوژیکال‐‌تراپی، بیو‐تراپی یا درمان‌های تعدیل‌کننده پاسخ بیولوژیک نیز شناخته می‌شود) عملکرد سیستم ایمنی را بهبود بخشیده و بنابراین بر تخریب سلول‌های سرطانی موثرند. در ایمونوتراپی موضعی، درمان مستقیما روی تومور اعمال می‌شود و ایمونوتراپی سیستمیک کل بدن را هدف قرار می‌دهد که می‌تواند در جلوگیری از گسترش سرطان یا بازگشت تومورهای اولیه در سرطان پیشرفته‌تر نقش داشته باشد.

ویژگی‌های مطالعه

شواهد موجود در این مرور تا فوریه ۲۰۱۵ به‌روز است. تعداد ۱۲ مطالعه مناسب را با مجموع ۲۴۸۸ شرکت‌کننده پیدا کردیم. دوازده درصد شرکت‏‌کنندگان (۲۹۸ نفر) تومور حفره دهانی و ۵۹% (۱۴۶۸ نفر) تومور ناحیه گلو داشتند. در ۲۹% باقی‌مانده، تومور تارهای صوتی یا قسمت‌های پائین‌تر گلو گزارش شد، و کمتر از ۱% تومور نواحی دیگر را داشتند. کارآزمایی‌ها را براساس نوع درمان به سه گروه اصلی تقسیم کردیم: درمان استاندارد با یا بدون درمان آنتی‌بادی مونوکلونال گیرنده فاکتور رشد اپیدرمی (EGFR mAb) (که یک درمان هدفمند است)، درمان استاندارد با یا بدون مهارکننده‌های تیروزین کیناز (TKI) (که یک درمان هدفمند است) و درمان استاندارد با یا بدون ایمونوتراپی (که یک درمان تقویت کننده سیستم ایمنی است).

‌نتایج کلیدی

افزودن EGFR mAb که یک درمان هدفمند است، به درمان استاندارد می‌تواند بقای کلی و بقای بدون سرطان را افزایش دهد، سرطان را محدود به همان قسمت بدن نگه دارد و نیز عود سرطان را کاهش دهد. با این حال، در برخی افراد ممکن است مشکلات و عوارض پوستی ایجاد کند.

در مورد تاثیر افزودن TKIها به درمان استاندارد و نقش آن‌ها در تغییر بقای کلی، بقای بدون سرطان، محدود نگه داشتن سرطان یا عود آن، شواهد کافی وجود ندارد.

یک مطالعه نشان داد که نوعی از ایمونوتراپی، یعنی rIL‐۲ (اینترلوکین نوترکیب)، در صورتی که به جراحی اضافه شود، می‌تواند بقای کلی بیمار را افزایش دهد.

کیفیت شواهد

به‌طور کلی، کیفیت شواهد در دسترس از متوسط (برای EGFR mAb) تا بسیار پائین (برای TKIها و rIL‐۲) متغیر بود، که اطمینان ما را به قابل اعتماد بودن یافته‌هایمان محدود می‌کند.


Terry C Simpson، Jo C Weldon، Helen V Worthington، Ian Needleman، Sarah H Wild، David R Moles، Brian Stevenson، Susan Furness، Zipporah Iheozor-Ejiofor،
دوره ۲۰۱۵، شماره ۰ - ( ۶-۱۳۹۴ )
چکیده

پیشینه
کنترل سطح قند خون (glycaemic control) یک نکته کلیدی در مراقبت از افراد مبتلا به دیابت ملیتوس (diabetes mellitus; DM) به حساب می‌آید. بیماری پریودنتال (periodontal disease)، التهاب و خرابی پایه‌های حمایت از بافت دندان است. برخی از مطالعات پیشنهاد کرده‌اند که یک ارتباط دو‐سویه میان کنترل سطح قند خون و بیماری پریودونتال دیده می‌شود. این مرور نسخه پیشین را که در سال ۲۰۱۰ منتشر شده، به‌روز می‌کند.
اهداف
هدف از این مرور، بررسی تاثیر درمان پریودونتال بر کنترل سطح قند خون در افراد مبتلا به دیابت ملیتوس است.
روش های جستجو
ما بانک‌های اطلاعاتی الکترونیکی زیر را جست‌وجو کردیم: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه سلامت دهان در کاکرین (تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴)، پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL) (کتابخانه کاکرین؛ شماره ۱۱، سال ۲۰۱۴)؛ MEDLINE via OVID (از ۱۹۴۶ تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴)؛ EMBASE via OVID (از ۱۹۸۰ تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴) و LILACS via BIREME (از ۱۹۸۲ تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴) وCINAHL via EBSCO (از ۱۹۳۷ تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴). ZETOC (از ۱۹۹۳ تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴) و Web of Knowledge (از ۱۹۹۰ تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴) برای یافتن خلاصه مقالات کنفرانس‌ها جست‌وجو شدند. علاوه بر این، دو نشریه پریودونتولوژی برای تکمیل، Annals of Periodontology (از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۳) و Periodontology ۲۰۰۰ (از ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۳) به صورت دستی جست‌وجو شدند. پایگاه ثبت کارآزمایی‌های بالینی مؤسسه‌های ملی سلامت ایالات متحده (http://clinicaltrials.gov) و پلت‌فرم پایگاه ثبت کارآزمایی‌های بالینی سازمان جهانی بهداشت را برای یافتن کارآزمایی‌های در حال انجام جست‌وجو کردیم. هیچ محدودیتی از نظر زبان یا تاریخ انتشار در زمان جست‌وجوی بانک‌های اطلاعاتی الکترونیکی اعمال نشد.
معیارهای انتخاب

ما به جست‌وجوی کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) با حضور افراد مبتلا به دیابت نوع ۱ یا ۲ (T۱DM/T۲DM) با تشخیص پریودونتیت پرداختیم. مداخلات شامل درمان‌های پریودونتال مانند دبریدمان مکانیکال (mechanical debridement)، درمان جراحی و درمان ضد‐میکروبی. دو مقایسه گسترده در این مطالعه مد نظر قرار گرفت:

۱) درمان پریودونتال در برابر عدم درمان فعال/مراقبت معمول؛
۲) درمان پریودونتال در برابر درمان جانبی پریودونتال.

گردآوری و تحلیل داده‌ها

برای به‌روز کردن این مرور، حداقل دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم، عناوین و چکیده مقالات بازیابی شده از طریق جست‌وجو را بررسی کردند، کارآزمایی‌های وارد شده را انتخاب کردند، داده‌ها را از کارآزمایی‌های وارد شده استخراج و خطر سوگیری (bias) کارآزمایی‌های وارد شده را ارزیابی کردند.

پیامد اولیه ما سطح گلوکز خون بود که در آزمایش هموگلوبین گلیکاته (گلیکوزیله (glycosylated)) (HbA۱c) اندازه‌گیری شد.

پیامدهای ثانویه ما عبارت بودند از عوارض جانبی، شاخص‌های پریودونتال (خونریزی روی پروبینگ (bleeding on probing; BOP)، سطح بالینی اتصال (clinical attachment level; CAL)، شاخص ژینژیوال (gingival index; GI)، ایندکس پلاک (plaque index; PI) و محاسبه عمق پروبینگ (probing pocket depth; PPD))، پیامدهای هزینه و عوارض دیابت.

نتایج اصلی

ما ۳۵ مطالعه (از جمله هفت مورد از نسخه قبلی این مرور) را وارد کردیم که در مجموع دربرگیرنده ۲۵۶۵ شرکت‌کننده بود. همه مطالعات از طراحی موازی RCT استفاده کرده بودند، و ۳۳ مطالعه (۹۴%) فقط بیماران مبتلا به T۲DM را هدف قرار داده بودند. بین مطالعات از نظر سن گروه‌ها (سنین ۱۸ تا ۸۰)، دوره پیگیری (۳ تا ۱۲ ماه)، استفاده از درمان با داروهای آنتی‌دیابتیک و سطح HbA۱c شرکت‌کنندگان در خط پایه (از ۵,۵% تا ۱۳.۱%) تغییراتی وجود داشت.

۲۹ مطالعه (۸۳%) را در معرض خطر بالای سوگیری، دو مطالعه (۶%) را در معرض خطر پائین سوگیری و چهار مطالعه (۱۱%) را با خطر سوگیری نامشخص ارزیابی کردیم. سی‌وچهار مطالعه داده‌های مناسب را برای تجزیه‌و‌تحلیل، برای یک یا هر دو مقایسه فراهم آورده بودند.

مقایسه ۱: شواهد با کیفیت پائین از ۱۴ مطالعه (۱۴۹۹ شرکت‌کننده) به مقایسه درمان پریودونتال با عدم مداخله فعال/مراقبت معمول پرداختند که نتایج حاکی از آن بودند، میانگین HbA۱c؛ ۳ تا ۴ ماه پس از درمان، ۰,۲۹% کمتر (۹۵% فاصله اطمینان (CI)؛ ۰.۴۸% تا ۰.۱۰% کمتر)، و ۰.۰۲% کمتر پس از ۶ ماه درمان (پنج مطالعه، ۸۲۶ شرکت‌کننده؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۰% کمتر تا ۰.۱۶% بیشتر) بوده است.

مقایسه ۲. ۲۱ مطالعه (۹۲۰ شرکت‌کننده) درمان‌های مختلف پریودونتال را با یکدیگر مقایسه کرده بودند. شواهد با کیفیت بسیار پائین از چندین مقایسه سربه‌سر، که اغلب آنها برای تجمیع مناسب نبودند، وجود داشتند و شواهدی واضح حاکی از مزیت یک مداخله پریودونتال نسبت به دیگری دیده نشد. ما نتوانستیم مقایسه خاصی را میان مقیاس‌بندی و برنامه‌ریزی ریشه (scaling and root planing; SRP) همراه با داروهای ضد‐میکروبی در برابر SRP به تنهایی تجمیع کنیم و شواهد هم‌سو و سازگاری وجود نداشت که نشان دهد افزودن ضد‐میکروب‌ها به SRP مزیت خاصی نسبت به تجویز SRP به تنهایی داشته باشد (میانگین HbA۱c؛ ۰,۰۰% کمتر: ۱۲ مطالعه، ۴۵۰ شرکت‌کننده؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۲% کمتر تا ۰.۲۲% بیشتر) طی ۳ تا ۴ ماه پس از درمان یا ۶ ماه (میانگین HbA۱c؛ ۰.۰۴% کمتر: پنج مطالعه، ۲۰۶ بیمار؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۱% کمتر تا ۰.۳۲% بیشتر).

کمتر از نیمی از مطالعات عوارض جانبی را اندازه‌گیری کرده بودند. شواهد برای نتیجه‌گیری این موضوع که هر نوع درمان با آسیب‌هایی همراه است، کافی نبودند. پیامدهای دیگری که به وسیله خود بیمار گزارش شده باشد (مانند کیفیت زندگی)، در مطالعات وارد شده اندازه‌گیری نشده بودند و هیچ یک پیامدهای هزینه یا عوارض دیابتیک را اندازه‌گیری نکرده بودند.

مطالعات درجات متفاوت موفقیت را از نظر دستیابی به سلامت پریودونتال نشان دادند، بعضی نیز درجات بالایی را از التهاب باقی‌مانده به دنبال درمان مشخص کردند. بهبود قابل توجه و دارای اهمیت آماری برای همه شاخص‌های پریودونتال (BOP؛ CAL؛ GI؛ PI و PPD) در ۳ تا ۴ و ۶ ماه در مقایسه ۱ نشان داده شد؛ به هر حال، این نکته برای مقایسه‌های فردی درون گروه‌های گسترده مقایسه ۲ کمتر واضح بود.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

شواهد با کیفیت پائین نشان داد که درمان بیماری پریودونتال به وسیله SRP کنترل سطح قند خون را در افراد مبتلا به دیابت بهبود می‌بخشد، با یک میانگین درصد کاهش HbA۱c معادل ۰,۲۹% در ۳ تا ۴ ماه؛ به هرحال، شواهد کافی وجود ندارد که نشان دهند این مزیت پس از ۴ ماه نیز باقی می‌ماند یا خیر.

شواهدی در حمایت از برتری یک درمان پریودونتال نسبت به دیگری در بهبود کنترل سطح قند خون در افراد مبتلا به دیابت ملیتوس وجود ندارد.

در کار بالین، درمان‌های حرفه‌ای پریودونتال بیشتری مورد نیاز است تا بهبود بالینی بیشتر از ۶ ماه به طول انجامد. پژوهش بیشتری باید انجام شود تا مشخص شود که درمان‌های دارویی اضافی با درمان پریودونتال انجام شود یا خیر. کارآزمایی‌های آینده باید این موضوع را بررسی کرده و دوره‌های پیگیری طولانی‌تری را فراهم آورند و بازوی کنترل «عدم درمان» را نیز در معیارهای ورود مطالعات بگنجانند.

لازم است مطالعات بزرگ‌تر با طراحی خوب و گزارش‌های واضح انجام شوند تا درمان بالقوه پریودونتال برای بهبود کنترل سطح قند خون میان افراد مبتلا به دیابت ملیتوس مشخص شود. علاوه بر این، مهم است که در مطالعات آینده، مداخلات در کاهش التهاب پریودونتال موثر بوده و آن را در طول دوره مشاهده، در سطح پائین نگاه دارند.

خلاصه به زبان ساده

آیا درمان بیماری لثه به افراد مبتلا به دیابت در کنترل سطح قند خون کمک می‌کند؟

سوال مطالعه مروری

سوال اصلی که به وسیله این مرور پاسخ داده شد این است: درمان بیماری لثه برای کنترل سطح قند خون (تحت عنوان کنترل سطح قند خون)، در مقایسه با عدم درمان فعال یا مراقبت معمول، در افراد مبتلا به دیابت تا چه اندازه اثربخش است؟

پیشینه

درمان بیماری لثه برای کاهش تورم و عفونت ناشی از بیماری لثه به کار می‌رود. تحت کنترل نگاه داشتن سطح قند خون یک موضوع کلیدی در افراد مبتلا به دیابت است و بعضی از پژوهش‌های بالینی پیشنهاد کرده‌اند که ارتباطی میان درمان بیماری لثه و کنترل سطح قند خون وجود دارد. در نتیجه، فهمیدن این نکته مهم است که درمان بیماری لثه کنترل سطح قند خون را به منظور تشویق برای استفاده بهتر از منابع بالینی، بهبود می‌بخشد یا خیر.

طیف گسترده‌ای از درمان‌های بیماری لثه برای درمان افراد مبتلا به دیابت در دسترس هستند. این مرور دو نوع از آنها را بررسی می‌کند:

۱. آیا درمان بیماری لثه کنترل سطح قند خون را در افراد مبتلا به دیابت بهبود می‌بخشد؟
۲. آیا یک نوع از درمان بیماری لثه در مقایسه با دیگری تاثیر بیشتری در بهبود کنترل سطح قند خون دارد؟

ویژگی‌های مطالعه

این مرور از کارآزمایی‌های بالینی موجود، به وسیله نویسندگانی از گروه سلامت دهان در کاکرین انجام شده و نسخه قبلی آن را که در سال ۲۰۱۰ منتشر شده بود، به‌روز می‌کند. شواهد تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴ به‌روز است.

در این مرور ۳۵ کارآزمایی (شامل ۲۵۶۵ شرکت‌کننده) حضور دارند که در فاصله ۱۹۹۷ و ۲۰۱۴ منتشر شده و افراد در آنها به طور تصادفی تحت درمان با یک نوع از درمان‌های بیماری لثه (شامل مقیاس‌بندی و تسطیح سطح ریشه (scaling and root planing; SRP) به تنهایی و SRP در ترکیب با دیگر انواع درمان)، یا مراقبت معمول/عدم درمان فعال قرار گرفتند.

کارآزمایی‌های وارد شده در این مرور از SRP با یا بدون یک درمان اضافی استفاده کرده‌اند. درمان‌های جانبی عبارت بودند از دستورالعمل‌هایی برای تمیز کردن دندان به درستی (تحت عنوان دستورالعمل بهداشت دهان (oral hygiene instruction; OHI)) و دیگر درمان‌های لثه (مثلا، ضد‐میکروب‌ها، که برای درمان عفونت‌ها استفاده می‌شوند.)

نتایج کلیدی

ما ۳۵ کارآزمایی را پیدا کردیم که برای ورود به این مرور مناسب بودند. سی‌وچهار مورد از این مطالعات نتایجی را فراهم آوردند که می‌توانستند در حداقل یک یا دو مورد از مقایسه‌ها وارد شوند.

۱. شواهد به دست آمده از ۱۴ کارآزمایی (۱۴۹۹ شرکت‌کننده) نشان داد که SRP، در مقایسه با درمان معمول/عدم درمان فعال، سطح قند خون را در بیماران دیابتیک، تا ۴ ماه پس از دریافت مراقبت، تا ۰,۲۹% کاهش می‌دهد. پس از ۶ ماه، شواهدی در دست نبود که نشان دهد این کاهش پایدار باقی می‌ماند یا خیر.

۲. شواهد به دست آمده از ۲۱ کارآزمایی (۹۲۰ شرکت‌کننده) که به بررسی انواع مختلف درمان‌های بیماری لثه پرداخته بودند، در نشان دادن برتری یک درمان بر دیگری با شکست مواجه شدند.

مطالعات کافی وجود نداشتند که با اندازه‌گیری عوارض جانبی، بتوانند نشان دهند درمان‌های بیماری لثه موجب آسیب به بیمار می‌شود.

کیفیت شواهد

در حال حاضر، شواهد با کیفیت پائین وجود دارند که نشان می‌دهند استفاده از SRP برای کنترل سطح قند خون تا ۴ ماه پس از دریافت درمان، اثربخش هستند. درمان‌های در حال انجام برای بیماری لثه به منظور کنترل و نگهداشت ارتقای سطح قند خون توصیه می‌شود.


Fang Hua، Huixu Xie، Helen V Worthington، Susan Furness، Qi Zhang، Chunjie Li،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
پنومونی وابسته به ونتیلاتور (ventilator‐associated pneumonia; VAP) به معنای وقوع پنومونی در افرادی است که برای حداقل ۴۸ ساعت ونتیلاسیون مکانیکی دریافت کرده‌اند. VAP یک عارضه بالقوه بسیار جدی در بیمارانی است که از قبل بسیار بد‐حال بوده‌اند. مراقبت از بهداشت دهان (oral hygiene care; OHC)، استفاده از دهان‌شویه، ژل، سواب (swab)، مسواک، یا ترکیبی از آن‌ها همراه با مکش ترشحات، ممکن است خطر VAP را در این بیماران کاهش دهد.
اهداف
ارزیابی اثرات مراقبت از بهداشت دهان (OHC) بر بروز پنومونی مرتبط با ونتیلاتور در بیماران به شدت بد‐حال که ونتیلاسیون مکانیکی را در بخش‌های مراقبت‌های ویژه بیمارستان (hospital intensive care units; ICUs) دریافت می‌کنند.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات سلامت دهان در کاکرین بانک‌های اطلاعاتی زیر را جست‌وجو کرد: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه سلامت دهان در کاکرین (۲۵ فوریه ۲۰۲۰)، پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل‌ شده کاکرین (CENTRAL) (کتابخانه کاکرین، ۲۰۲۰، شماره ۱)، MEDLINE Ovid (۱۹۴۶ تا ۲۵ فوریه ۲۰۲۰)؛ و Embase Ovid (۱۹۸۰ تا ۲۵ فوریه ۲۰۲۰)، LILACS BIREME Virtual Health Library (۱۹۸۲ تا ۲۵ فوریه ۲۰۲۰) و CINAHL EBSCO (۱۹۳۷ تا ۲۵ فوریه ۲۰۲۰). همچنین بانک اطلاعاتی VIP (ژانویه ۲۰۱۲ تا ۸ مارچ ۲۰۲۰) را جست‌وجو کردیم. برای یافتن کارآزمایی‌های در حال انجام، پایگاه ثبت کارآزمایی‌های موسسات ملی سلامت آمریکا (ClinicalTrials.gov) و پلت‌فرم بین‌المللی پایگاه ثبت کارآزمایی‌های بالینی سازمان جهانی بهداشت جست‌وجو شدند. در جست‌وجوی انجام شده در بانک‌های اطلاعاتی الکترونیکی، هیچ محدودیتی را برای زبان یا تاریخ انتشار قائل نشدیم.
معیارهای انتخاب
ما کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) را با ارزیابی اثرات OHC (دهان‌شویه، ژل، سواب، مسواک یا ترکیب آن‌ها) در بیماران بد‐حال وارد کردیم که ونتیلاسیون مکانیکی را برای حداقل ۴۸ ساعت دریافت کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
حداقل دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم نتایج جست‌وجو را بررسی کرده، داده‌‌ها را استخراج و خطر سوگیری (bias) را در مطالعات وارد شده ارزیابی کردند. برای به‌ دست آوردن اطلاعات بیشتر با نویسندگان مطالعه تماس گرفتیم. هنگامی که داده‌های چهار یا چند کارآزمایی ترکیب شدند، خطر نسبی (RR) را برای پیامدهای دو‐حالتی و تفاوت میانگین (MD) را برای پیامدهای پیوسته، با استفاده از مدل اثرات تصادفی متاآنالیز گزارش کردیم.
نتایج اصلی

ما ۴۰ RCT (۵۶۷۵ شرکت‌کننده) را وارد کردیم که در کشورهای مختلف از جمله چین، ایالات متحده آمریکا، برزیل و ایران انجام شدند. کارآزمایی‌ها را به پنج گروه عمده دسته‌بندی کردیم: دهان‌شویه یا ژل کلرهگزیدین (CHX) در برابر دارونما (placebo)/مراقبت‌های معمول؛ دهان‌شویه CHX در برابر سایر عوامل مراقبت از دهان؛ مسواک زدن (± آنتی‌سپتیک) در برابر عدم استفاده از مسواک (± آنتی‌سپتیک)؛ مسواک برقی در برابر مسواک دستی؛ و مقایسه سایر عوامل مراقبت از دهان مورد استفاده در OHC (سایر عوامل مراقبت از دهان و دندان در مقایسه با دارونما/مراقبت‌های معمول، یا مقایسه سر‐به‐سر بین سایر عوامل مراقبت از دهان). خطر کلی سوگیری را در ۳۱ کارآزمایی در سطح بالا و در دو کارآزمایی در سطح پائین ارزیابی کردیم، و برای بقیه موارد نامشخص بود.

شواهدی با قطعیت متوسط از ۱۳ RCT (۱۲۰۶ شرکت‌کننده، ۹۲% بزرگسالان) نشان می‌دهد که دهان‌شویه یا ژل CHX، در مقایسه با دارونما یا مراقبت‌های معمول، به عنوان بخشی از OHC، احتمال بروز VAP را از ۲۶% به حدود ۱۸% کاهش می‌دهد (RR: ۰,۶۷؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۴۷ تا ۰.۹۷؛ ۰.۰۳ = P؛ I۲ = ۶۶%). به عبارت دیگر، تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت بیشتر (number needed to treat for an additional beneficial outcome; NNTB) معادل ۱۲ (۹۵% CI؛ ۷ تا ۱۲۸) است، یعنی ایجاد OHC شامل CHX برای ۱۲ بیمار تحت ونتیلاسیون مکانیکی در بخش مراقبت‌های ویژه از وقوع VAP در یک بیمار پیشگیری می‌کند. هیچ شواهدی دال بر تفاوت بین مداخلات برای پیامدهای مرگ‌ومیر (RR: ۱,۰۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۰ تا ۱.۳۳؛ P = ۰.۸۶؛ I۲ = ۰%؛ ۹ کارآزمایی؛ ۹۴۴ شرکت‌کننده؛ شواهد با قطعیت متوسط)، مدت زمان ونتیلاسیون مکانیکی (MD؛ ۱,۱۰‐ روز، ۹۵% CI؛ ۳.۲۰‐ تا ۱.۰۰ روز؛ P = ۰.۳۰؛ I۲ = ۷۴%؛ ۴ کارآزمایی، ۵۹۴ شرکت‌کننده؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین) یا مدت زمان اقامت در بخش مراقبت‌های ویژه (intensive care unit; ICU) (MD؛ ۰,۸۹‐ روز، ۹۵% CI؛ ۳.۵۹‐ تا ۱.۸۲ روز؛ P = ۰.۵۲؛ I۲ = ۶۹%؛ ۵ کارآزمایی، ۶۲۷ شرکت‌کننده؛ شواهد با قطعیت پائین) وجود نداشت. اکثر مطالعات عوارض جانبی را بیان نکردند. یک مطالعه وقوع عوارض جانبی خفیفی را در گروه CHX، با فراوانی مشابه در گروه کنترل گزارش کرد و یک مطالعه اظهار داشت که هیچ عارضه جانبی‌ای وجود نداشت.

مسواک زدن (± آنتی‌سپتیک) در مقایسه با OHC بدون مسواک (± آنتی‌سپتیک) ممکن است بروز VAP را کاهش دهد (RR: ۰,۶۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۱ تا ۰.۹۱؛ P = ۰.۰۱؛ I۲ = ۴۰%؛ ۵ کارآزمایی، ۹۱۰ شرکت‌کننده؛ شواهد با قطعیت پائین). همچنین برخی شواهد نشان می‌دهد که مسواک زدن ممکن است مدت زمان بستری را در ICU کاهش دهد (MD؛ ۱,۸۹‐ روز، ۹۵% CI؛ ۳.۵۲‐ تا ۰.۲۷‐ روز؛ P = ۰.۰۲؛ I۲ = ۰%؛ ۳ کارآزمایی، ۷۴۹ شرکت‌کننده)، اما قطعیت شواهد بسیار پائین است. شواهدی با قطعیت پائین کاهش مرگ‌ومیر (RR: ۰,۸۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۷ تا ۱.۰۵؛ P = ۰.۱۲؛ I۲ = ۰%؛ ۵ کارآزمایی، ۹۱۰ شرکت‌کننده) یا مدت زمان ونتیلاسیون مکانیکی (MD؛ ۰,۴۳‐؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۷‐ تا ۰.۳۰؛ P = ۰.۲۵؛ I۲ = ۴۶%؛ ۴ کارآزمایی، ۸۱۰ شرکت‌کننده) را نشان نداد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
دهان‌شویه یا ژل کلرهگزیدین، به عنوان بخشی از OHC، در مقایسه با دارونما یا مراقبت‌های معمول، احتمالا میزان ابتلا به پنومونی مرتبط با ونتیلاتور (VAP) را در بیماران به شدت بد‐حال از ۲۶% به حدود ۱۸% کاهش می‌دهد. ما تفاوتی را در مرگ‌ومیر، مدت زمان ونتیلاسیون مکانیکی یا مدت زمان اقامت در بخش مراقبت‌های ویژه پیدا نکردیم، اگرچه شواهد از قطعیت پائینی برخوردار بودند. OHC شامل استفاده از آنتی‌سپتیک‌ها و مسواک زدن ممکن است برای کاهش بروز VAP و مدت زمان بستری در ICU موثرتر از OHC فقط با آنتی‌سپتیک باشد، اما باز هم شواهد قطعیت پائینی دارند. شواهد کافی برای تعیین اینکه هر یک از مداخلات ارزیابی شده در مطالعات با عوارض جانبی مرتبط است یا خیر، وجود ندارد.
خلاصه به زبان ساده

نقش مراقبت از بهداشت دهان در بیماران به شدت بد‐حال به منظور پیشگیری از بروز پنومونی مرتبط با ونتیلاتور

چرا این سوال مهم است؟

پنومونی وابسته به ونتیلاتور (ventilator‐associated pneumonia; VAP) نوعی عفونت ریوی است. این مشکل در بیمارانی ایجاد می‌شود که بیش از ۴۸ ساعت با دستگاه‌های تنفس مصنوعی (ونتیلاتور) در بیمارستان تنفس می‌کنند. این بیماران اغلب بسیار بد‐حال هستند ‐ آن‌ها ممکن است دچار حمله قلبی یا سکته مغزی، تصادف جدی، یا جراحی ماژور شده باشند. آن‌ها ممکن است به‌خودی‌خود قادر به نفس کشیدن نباشند زیرا حین درمان هوشیاری ندارند یا داروهای آرام‌بخش (sedate) گرفته‌اند.

ونتیلاتورها اکسیژن را از طریق لوله‌ای که در دهان یا بینی بیمار قرار می‌گیرد، یا از سوراخی جلوی گردن تأمین می‌کنند. اگر میکروبی از طریق لوله وارد شده و به ریه‌های بیمار برسد، می‌تواند منجر به VAP شود. VAP یک عارضه بالقوه بسیار جدی در بیمارانی است که از قبل بسیار بد‐حال بوده‌اند. این امر می‌تواند باعث بدتر شدن وضعیت سلامت و افزایش خطر مرگ بیماران شود.

تمیز نگه‌داشتن دهان بیمار و بدون بیماری (بهداشت دهان) می‌تواند به پیشگیری از VAP کمک کند. مراقبت از بهداشت دهان شامل موارد زیر است:

‐ استفاده از دهان‌شویه؛

‐ ژل آنتی‌سپتیک (ماده‌ای که میکرو‐ارگانیسم‌های مضر موجود در دهان را از بین می‌برد) برای لثه‌ها و دندان‌ها؛

‐ یک اسفنج نرم فومی (سواب (swab)) یا مسواک، برای تمیز کردن دهان و دندان‌ها؛ و

‐ ابزارهایی (به عنوان مثال یک لوله مکش) برای مکش مایعات اضافی، خمیر دندان یا سایر بقایای موجود در دهان.

این موارد را می‌توان به‌تنهایی یا به صورت ترکیبی استفاده کرد.

برای اینکه بفهمیم مراقبت از بهداشت دهان از VAP پیشگیری می‌کند یا خیر، و اینکه برخی از انواع مراقبت‌های بهداشت دهان بهتر از سایرین است یا خیر، شواهد حاصل از مطالعات پژوهشی را مرور کردیم.

چگونه شواهد را شناسایی و ارزیابی کردیم؟

نخست، برای یافتن مطالعات تصادفی‌سازی و کنترل ‌شده به جست‌وجو پرداختیم. این‌ها مطالعات بالینی هستند که افراد را به‌طور تصادفی در یکی از دو یا چند گروه درمانی قرار می‌دهند، تا اثرات درمان‌های مختلف را با هم مقایسه کنند. سپس نتایج را با هم مقایسه کرده، و شواهد حاصل از کلیه مطالعات را خلاصه کردیم. در نهایت، اطمینان خود را به شواهد موجود بر اساس عواملی مانند روش‌ها و حجم نمونه مطالعه، و ثبات یافته‌ها را در طول مطالعات، ارزیابی کردیم.

ما چه چیزی را یافتیم؟

ما ۴۰ مطالعه را با مجموع ۵۶۷۵ فرد پیدا کردیم. همه افراد تحت مطالعه در بخش‌های مراقبت ویژه بیمارستان تحت درمان قرار گرفتند. آن‌ها برای مراقبت از بهداشت دهان خود به کادر بهداشت و درمان احتیاج داشتند. بیشتر مطالعات فقط با حضور بزرگسالان انجام شدند، اگرچه یک مطالعه روی کودکان و دیگری روی نوزادان تازه متولد شده انجام گرفتند. این مطالعات در طیفی از کشورها، از جمله چین (۱۰ مطالعه)، برزیل (۶ مطالعه)، ایالات متحده آمریکا (۶ مطالعه) و ایران (۵ مطالعه) انجام شدند.

مطالعات طیفی را از مراقبت‌های بهداشت دهان (مانند دهان‌شویه‌ها، ژل‌ها یا مسواک‌ها) در برابر یکدیگر مقایسه کردند:

‐ دارونما (placebo) (درمان با «قرص ساختگی»)؛

‐ مراقبت معمول؛ یا

‐ شکل دیگری از درمان‌های مراقبت از بهداشت دهان.

در اینجا یافته‌ها را برای دو مقایسه گزارش می‌دهیم:

۱) کلرهگزیدین (chlorhexidine; CHX، یک آنتی‌سپتیک) به شکل دهان‌شویه یا ژل، در برابر دارونما یا مراقبت‌های معمول (۱۳ مطالعه)؛ و

۲) مسواک زدن در برابر عدم استفاده از مسواک، با یا بدون آنتی‌سپتیک (۸ مطالعه).

CHX در برابر دارونما یا مراقبت‌های معمول

شواهد نشان می‌دهد که، CHX در مقایسه با دارونما یا مراقبت‌های معمول:

‐ احتمالا از پیشرفت VAP در بیماران بسیار بد‐حال پیشگیری می‌کند (۱۳ مطالعه)؛

‐ احتمالا تاثیری اندک یا عدم تاثیر بر خطر مرگ دارد (۹ مطالعه)؛

‐ ممکن است تفاوتی اندک تا عدم تفاوت بر طول مدت بستری بیماران در بخش مراقبت‌های ویژه ایجاد کند (۵ مطالعه).

ما نمی‌دانیم که CHX تاثیری بر مدت زمانی که بیماران از دستگاه ونتیلاتور استفاده می‌کنند، دارد یا خیر، یا منجر به اثرات جانبی (ناخواسته) می‌شود یا خیر. این موضوع به این دلیل است که به شواهد اعتماد چندانی نداریم، چرا که مطالعات:

‐ نتایج نادرست یا ناسازگاری را گزارش کردند؛

‐ به‌صورتی انجام شدند که احتمالا خطا را در نتایج وارد کردند؛ یا

‐ اطلاعات بسیار اندکی را گزارش دادند.

مسواک زدن در برابر عدم استفاده از مسواک، با آنتی‌سپتیک یا بدون آن

شواهد نشان می‌دهد که، مسواک زدن در مقایسه با عدم استفاده از مسواک، ممکن است:

‐ از پیشرفت VAP در بیماران بسیار بد‐حال پیشگیری می‌کند (۵ مطالعه)؛

‐ تاثیری اندک یا عدم تاثیر بر خطر مرگ دارد (۵ مطالعه)؛

‐ تفاوتی اندک تا عدم تفاوت در مدت زمانی که بیماران از ونتیلاتور استفاده می‌کنند، ایجاد می‌کند (۴ مطالعه).

ما نمی‌دانیم که مسواک زدن بر طول مدت اقامت بیماران در بخش مراقبت‌های ویژه تأثیری دارد، یا منجر به عوارض جانبی می‌شود یا خیر. این موضوع به این دلیل است که به شواهد اعتماد چندانی نداریم، چرا که مطالعات:

‐ نتایج نادرست یا ناسازگاری را گزارش کردند؛ یا

‐ به‌ روشی انجام شدند که احتمالا خطا را وارد نتایج کردند.

این به چه معنا است؟

رعایت بهداشت دهان با CHX ممکن است از پیشرفت VAP در بیماران بسیار بد‐حال تحت درمان در بخش‌های مراقبت‌های ویژه پیشگیری ‌کند. این نوع مداخله احتمالا تاثیری اندک یا عدم تاثیر بر خطر مرگ، یا طول مدت اقامت بیماران در بخش مراقبت‌های ویژه دارد.

مسواک زدن ممکن است از پیشرفت VAP در بیماران بسیار بد‐حال تحت درمان در بخش‌های مراقبت‌های ویژه پیشگیری کند. این مداخله ممکن است تاثیری اندک یا عدم تاثیر بر خطر مرگ بیماران یا مدت زمانی که آن‌ها با ونتیلاتور تنفس می‌کنند، داشته باشد.

ما نمی‌دانیم CHX یا مسواک زدن منجر به عوارض جانبی می‌شود یا خیر، زیرا شواهد کافی در این مورد وجود ندارد.

این مرور تا چه زمانی به‌روز است؟

شواهد در این مرور کاکرین تا فوریه ۲۰۲۰ به‌روز است.



صفحه ۱ از ۱