جستجو در مقالات منتشر شده


۲ نتیجه برای Simon Jones

Elisabeth Jameson، Simon Jones، Tracey Remmington،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
موکوپلی‌ساکاریدوز نوع I؛ (mucopolysaccharidosis type I) را می‌توان به سه زیر‐گروه بالینی طبقه‌بندی کرد: سندرم هورلر (Hurler syndrome)، سندرم هورلر‐‌شای (Hurler‐Scheie syndrome)، و سندرم شای (Scheie syndrome)، که از نظر مقیاس شدت بیماری، سندرم هورلر شدید‌ترین و سندرم شای خفیف‌ترین در این دسته‌بندی هستند. این وضعیت، یک اختلال نادر اتوزومال مغلوب ناشی از کمبود آلفا‐ال‐ایدورونیداز (alpha‐L‐iduronidase) است. کمبود این آنزیم منجر به تجمع گلیکوزآمینوگلیکان‌ها (glycosaminoglycans) درون بافت‌ها می‌شود. تظاهرات بالینی آن شامل بد‐شکلی(dysmorphism) صورت، بزرگی کبد و طحال (hepatosplenomegaly)، انسداد راه‌های هوایی فوقانی، تغییر شکل سیستم اسکلتی و کاردیومیوپاتی است. اگر سندرم هورلر درمان نشود، منجر به مرگ‌ومیر بیمار تا سنین نوجوانی خواهد شد. واریانت‌های ضعیف‌تر این وضعیت، سندرم هورلر‐‌شای یاچ شای نامیده می‌شوند، که به‌طور بالقوه وجود دارند و تا زمان بلوغ تظاهر نمی‌یابند. چند سالی است که درمان جایگزینی آنزیم در درمان سندرم هورلر استفاده می‌شود، اگرچه درمان استاندارد طلایی کنونی در افرادی که تا ۲,۵ سالگی بیماری آن‌ها تشخیص داده می‌شود، پیوند سلول‌های بنیادی هموپوئیتیک (haemopoietic) است. این یک نسخه به‌روز شده از مرور اصلی کاکرین است که در سال ۲۰۱۳ منتشر و قبلا در سال ۲۰۱۵ به‌روز شد.
اهداف
بررسی اثربخشی و ایمنی درمان موکوپلی‌ساکاریدوز نوع I با درمان جایگزینی آنزیم لارونیداز (laronidase) در مقایسه با دارونما (placebo).
روش های جستجو

پایگاه ثبت کارآزمایی‌های مربوط به مشکلات متابولیسم مادرزادی گروه فیبروز سیستیک و اختلالات ژنتیکی در کاکرین (Cochrane Cystic Fibrosis and Genetic Disorders Group)، MEDLINE از طریق OVID و Embase را جست‌وجو کردیم.

تاریخ آخرین جست‌وجو: ۳۰ ژانویه ۲۰۱۹.

معیارهای انتخاب
مطالعات تصادفی‌سازی و شبه‐تصادفی‌سازی شده و کنترل شده با محوریت درمان جایگزینی آنزیم لارونیداز در مقایسه با دارونما.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده به‌طور جداگانه، مطالعات شناسایی شده را غربالگری کردند. پس از آن، نویسندگان مطالعات را ارزیابی و داده‌ها را استخراج کردند. کیفیت شواهد با استفاده از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی شد.
نتایج اصلی
یک مطالعه (۴۵ شرکت‌کننده) معیارهای ورود را به مطالعه داشت. این مطالعه چند‐ملیتی، دوسو‐کور، تصادفی‌سازی شده و کنترل شده با دارونما به بررسی لارونیداز با دوز ۰,۵۸ میلی‌گرم/کیلوگرم/هفته در برابر دارونما در بیماران مبتلا به موکوپلی‌ساکاریدوز نوع I پرداخت. تمام پیامدهای اولیه ذکر شده در این مرور، در این مطالعه بررسی شدند. میزان بهبودی در درصد ظرفیت حیاتی اجباری پیش‌بینی شده، MD: ۵.۶۰؛ (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۲۴ تا ۹.۹۶) (شواهد با کیفیت پائین) و بهبودی در تست شش دقیقه پیاده‌روی (میانگین بهبودی معادل ۳۸.۱ متر در گروه لارونیداز؛ ۰.۰۳۹ = P؛ که با استفاده از تجزیه‌وتحلیل برنامه‌ریزی شده آینده‌نگر کوواریانس (covariance) به‌ دست آمد) میان بیماران گروه لارونیداز نسبت به گروه دارونما از اهمیت آماری قابل توجهی برخوردار بود. سطوح گلیکوآمینوگلیکان‌های ادراری نیز به‌طور قابل توجهی کاهش یافتند (شواهد با کیفیت پائین). علاوه بر این، بهبودهایی در هپاتومگالی (hepatomegaly)، آپنه خواب و هیپوپنی (hypopnea) نیز دیده شد. آنتی‌بادی‌های لارونیداز تقریبا در تمام شرکت‏‌کنندگان گروه درمان، بدون هیچگونه تاثیر بالینی واضح شناسایی شدند و تیترها نیز تا پایان دوره مطالعه کاهش داشتند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). واکنش‌های جانبی مرتبط با اینفیوژن در هر دو گروه رخ داد، اما همگی خفیف بودند و در هیچ ‌یک از موارد، ضرورتی برای مداخله پزشکی یا توقف اینفیوژن وجود نداشت. تغییرات در «شاخص معلولیت (Disability Index)»، همانطور که توسط پرسشنامه‌ها ارزیابی شد، پس از درمان اندک بوده و بین گروه‌ها تفاوت چندانی نداشتند (شواهد با کیفیت پائین). هیچ موردی از مرگ‌ومیر در هر دو گروه گزارش نشد (شواهد با کیفیت پائین).
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
شواهد موجود نشان می‌دهد که لارونیداز، زمانی که با دارونما مقایسه می‌شود، در درمان موکوپلی‌ساکاریدوز نوع I موثر است. مطالعه وارد شده یک مطالعه جامع، با تعداد اندک شرکت‌کنندگان و کیفیت پائین بود. این مطالعه شامل تمام معیارهای پیامد کلیدی بود که مایل به بررسی آنها بودیم. نتایج نشان دادند که لارونیداز در رابطه با کاهش پارامترهای بیوشیمیایی (کاهش دفع گلیکوزآمینوگلیکان ادرار) و ظرفیت عملکردی بهبود یافته که بر اساس ظرفیت حیاتی اجباری و تست پیاده‌روی شش دقیقه‌ای ارزیابی شد، موثر است. علاوه بر این، ذخیره‌سازی گلیکوزآمینوگلیکان که براساس کاهش در حجم کبد تعیین شد، کاهش یافت. به‌ نظر می‌رسد که تجویز لارونیداز بی‌خطر است و، با وجود آنکه آنتی‌بادی‌ها تولید می‌شدند، این تیترها تا پایان مطالعه کاهش یافتند. انجام مطالعات بیشتر برای تعیین اثربخشی و ایمنی طولانی‐‌مدت و ارزیابی تاثیر آن بر کیفیت زندگی، مورد نیاز است. می‌توان درمان جایگزینی آنزیم با لارونیداز را پیش از یا حول‌وحوش زمان پیوند سلول‌های بنیادی هموپوئیتیک، که در حال حاضر درمان استاندارد طلایی برای آن دسته از بیمارانی است که بیماری آنها قبل از ۲,۵ سالگی تشخیص داده می‌شود، استفاده کرد. انجام کارآزمایی‌های بیشتر را در این زمینه پیش‌بینی نمی‌کنیم و بنابراین قصد نداریم این مرور را به‌روز کنیم.
خلاصه به زبان ساده

درمان جایگزینی آنزیم با لارونیداز به عنوان درمان موکوپلی‌ساکاریدوز نوع I؛ (MPS I)

سوال مطالعه مروری

شواهد موجود را در مورد تاثیر و ایمنی درمان جایگزینی آنزیم با لارونیداز برای افراد مبتلا به موکوپلی‌ساکاریدوز نوع I؛ (mucopolysaccharidosis type I; MPS I) که تحت درمان پیوند سلول‌های بنیادی هموپوئیتیک قرار نمی‌گیرند، و در افراد مبتلا به MPS I که درمان جایگزینی آنزیم را پیش از پیوند سلول‌های بنیادی هموپوئیتیک دریافت می‌کنند، بررسی کردیم. این یک نسخه به‌روز شده از مرور اصلی کاکرین است که در سال ۲۰۱۳ منتشر و قبلا در سال ۲۰۱۵ به‌روز شد.

پیشینه

سندرم هورلر (Hurler syndrome) یا موکوپلی‌ساکاریدوز نوع I، یک اختلال ژنتیکی نادر است و زمانی رخ می‌دهد که یک آنزیم مورد نیاز بدن وجود ندارد یا به اندازه کافی خوب عمل نمی‌کند. این وضعیت منجر به تشکیل تعدادی از مولکول‌های پیچیده در سلول‌ها و بافت‌های خاص بدن می‌شود. در صورت عدم درمان، این اختلال منجر به یک تصویر کلاسیک از کوتاهی قد، بزرگ شدن اندام‌های بدن و کاهش در توانایی تفکر خواهد شد. زمانی که یک فرد دو کپی از ژن معیوب (یکی از هر والد) را به ارث می‌برد، این بیماری رخ می‌دهد و در مردان به اندازه زنان شایع است. این وضعیت به‌طور کلاسیک در دوران نوزادی ظاهر می‌شود، با این حال، نسخه‌های خفیف‌تر آن می‌توانند در بزرگسالی بروز کنند. هدف درمان جایگزینی آنزیم با لارونیداز، جایگزین کردن آنزیم‌های از دست رفته است؛ با این حال، با توجه به هزینه‌های بالای آن، ارزیابی میزان اثربخشی و ایمنی این درمان ضروری است.

تاریخ جست‌و‌جو

شواهد تا این تاریخ به‌روز است: ۳۰ ژانویه ۲۰۱۹.

ویژگی‌های مطالعه

یک مطالعه تصادفی‌سازی و کنترل شده ۲۶ هفته‌ای (۴۵ شرکت‏‌کننده) در این مرور وارد شد. سن شرکت‏‌کنندگان بین شش و ۴۳ سال متغیر بود. مطالعه مذکور در چندین مرکز در سراسر جهان انجام شد. شرکت‏‌کنندگان، اینفیوژن داخل وریدی لارونیداز را با دوز ۰,۵۸ میلی‌گرم/کیلوگرم یا دارونما (placebo) (اینفیوژن «ساختگی») دریافت کردند.

‌نتایج کلیدی

شواهد موجود محدود است، زیرا فقط یک کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده را در منابع علمی پزشکی یافتیم، که شرکت‌کنندگان زیادی هم نداشت. درمان جایگزینی آنزیم در مقایسه با دارونما توانست عملکرد ریه را بهبود بخشد، توانایی فرد را برای راه رفتن افزایش دهد، و ترشح گلیکوزآمینوگلیکان‌های غیر‐طبیعی (نوعی از مولکول کربوهیدرات) را در ادرار کاهش دهد و توقف تنفس مربوط به خواب را نیز کم کند. واکنش‏‌های جانبی در رابطه با اینفیوژن‌ها در هر دو گروه رخ دادند، اما همگی خفیف بوده و هیچ موردی نیاز به مداخله پزشکی یا توقف اینفیوژن نداشت. درمان جایگزینی آنزیم می‌تواند پیش از و در حول‌وحوش زمان انجام پیوند سلول‌های بنیادی استفاده شود، که در حال حاضر درمان استاندارد طلایی برای سندرم هورلر در افرادی است که پیش از سن دو سال و نیم، بیماری آن‌ها تشخیص داده شده باشد. انجام مطالعات بیشتری برای پی بردن به تاثیرات طولانی‐‌مدت این درمان و هم‌چنین بررسی تاثیرات آن بر کیفیت زندگی بیماران مورد نیاز است. انجام کارآزمایی‌های بیشتر را در این زمینه پیش‌بینی نمی‌کنیم و بنابراین قصد نداریم این مرور را به‌روز کنیم.

کیفیت شواهد

مطالعه وارد شده حجم نمونه کم و کیفیت پائینی داشت.


Fiona Barker، Emma Mackenzie، Lynette Elliott، Simon Jones، Simon de Lusignan،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
کاهش شنوایی اکتسابی که در بزرگسالی شروع می‌شود، یک عارضه مزمن شایع است که رایج‌ترین مداخله برای آن، استفاده از سمعک است. با این حال، تا ۴۰% از افرادی که مجهز به سمعک می‌شوند، موفق به استفاده از آن نشده یا ممکن است نتوانند به مزایای مطلوب آن دست یابند. این مطالعه یک به‌روزرسانی از مروری است که برای نخستین‌بار در سال ۲۰۱۴ در کتابخانه کاکرین منتشر شد.
اهداف
ارزیابی اثربخشی طولانی‌مدت مداخلات به منظور ترویج استفاده از سمعک در بزرگسالان مبتلا به کاهش شنوایی اکتسابی که حداقل دارای یک سمعک هستند.
روش های جستجو
متخصصین اطلاعات گروه ENT در کاکرین برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر‌ شده و منتشر‌ نشده به جست‌وجو در پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه ENT در کاکرین؛ پایگاه مرکزی ثبت کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۵؛ ۲۰۱۶)؛ PubMed؛ EMBASE؛ CINAHL؛ Web of Science؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و منابع دیگر پرداخت. تاریخ جست‌وجو، ۱۳ جون ۲۰۱۶ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ (randomised controlled trials; RCTs) را از مداخلاتی وارد کردیم که برای بهبود یا ترویج استفاده از سمعک در بزرگسالان مبتلا به کاهش شنوایی اکتسابی در مقایسه با مراقبت‌های معمول یا مداخلات دیگر، طراحی و انجام شدند. مداخلاتی را حذف کردیم که فناوری سمعک‌ها را با هم مقایسه کردند. مداخلات را بر اساس «مدل مراقبت مزمن» (chronic care model; CCM) طبقه‌بندی کردیم. پیامد‌های اولیه شامل استفاده از سمعک (سنجش آن به صورت پایبندی به درمان یا تعداد ساعات روزانه استفاده از آن) و عوارض جانبی (مشاوره یا عملکرد بالینی نامناسب، یا شکایات بیمار) بودند. پیامدهای ثانویه که توسط بیمار گزارش شدند، عبارت بودند از کیفیت زندگی، معلولیت شنوایی، مزایای استفاده از سمعک و برقراری ارتباط. پیامدها به شکل کوتاه‌مدت (</= ۱۲ هفته)، میان‌مدت (> ۱۲ تا < ۵۲ هفته) و طولانی‌مدت (بیش از یک سال) سنجیده شدند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از روش‌های استاندارد روش‌شناسی (methodology) مورد نظر کاکرین استفاده کردیم.
نتایج اصلی

تعداد ۳۷ مطالعه را، شامل ۴۱۲۹ شرکت‌کننده، وارد کردیم. خطر سوگیری (bias) در مطالعات وارد شده متفاوت بود. سطح کیفیت درجه‌بندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (Grading of Recommendations Assessment, Development and Evaluation; GRADE) شواهد را برای پیامدهای اولیه، بسیار پائین یا پائین ارزیابی کردیم.

اکثر شرکت‌کنندگان بیش از ۶۵ سال سن داشته و دارای کاهش شنوایی خفیف تا متوسط با شروع در بزرگسالی بودند. ترکیبی از بیماران جدید و افراد باتجربه در استفاده از سمعک حضور داشتند. در شش مطالعه (۲۸۷ شرکت‌کننده)، پیامدهای طولانی‌مدت ارزیابی شدند.

همه ۳۷ مطالعه مداخلاتی را بررسی کردند که قابل طبقه‌بندی با استفاده از CCM به صورت حمایت خود‐مدیریتی (راه‌هایی برای کمک به فرد به منظور مدیریت بهتر کاهش شنوایی و سمعک(ها) با ارائه اطلاعات، تمرین و تجربه در گوش دادن/برقراری ارتباط یا درخواست از آنها برای تمرین کارهای خود در منزل) و/یا مداخلات طراحی‌شده براساس شیوه انتقال (فقط تغییر در نحوه خدمات‌رسانی) بودند.

مداخلات حمایت خود‐مدیریتی

هیچ مطالعه‌ای را پیدا نکردیم که تاثیر این مداخلات را بر پایبندی به درمان، عوارض جانبی یا مزایای سمعک بررسی کرده باشد. دو مطالعه ساعات روزانه استفاده را از سمعک گزارش کردند، اما قادر به ترکیب آنها در یک متاآنالیز (meta‐analysis) نبودیم. هیچ شواهدی از تاثیر چشمگیر مداخلات از نظر آماری بر کیفیت زندگی در میان‌مدت وجود نداشت. حمایت خود‐مدیریتی، معلولیت شنوایی کوتاه‌مدت تا بلند‌مدت را کاهش داده (دو مطالعه؛ ۸۷ شرکت‌کننده؛ تفاوت میانگین (MD): ۱۲,۸۰‐؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۲۳.۱۱‐ تا ۲.۴۸‐ (مقیاس ۰ تا ۱۰۰)) و استفاده از استراتژی‌های ارتباط کلامی را در کوتاه‌مدت تا بلند‌مدت افزایش داد (یک مطالعه؛ ۵۲ شرکت‌کننده؛ MD: ۰.۷۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۱ تا ۱.۲۳ (مقیاس ۰ تا ۵)). معنا‌داری بالینی این یافته‌های آماری، نامطمئن است. احتمال دارد که این پیامدها برای برخی از نظر بالینی چشمگیر باشند، اما نه برای همه شرکت‌کنندگان. سطح اعتماد ما به کیفیت شواهد بسیار پائین بود. هیچ مطالعه حمایت از خود‐مدیریتی، پیامدهای بلند‌مدت را گزارش نکرد.

مداخلات طراحی شده بر اساس شیوه انتقال

این مداخلات تاثیر چشمگیر و معنی‌داری بر پایبندی به درمان یا ساعات روزانه استفاده از سمعک در کوتاه‌مدت تا میان‌مدت، یا بر عوارض جانبی در طولانی‌مدت نداشتند. هیچ مطالعه‌ای را نیافتیم که تاثیر این مداخلات را بر کیفیت زندگی سنجیده باشد. هیچ شواهدی از تاثیر چشمگیر مداخلات از لحاظ آماری یا بالینی بر معلولیت شنوایی، مزایای استفاده از سمعک یا استفاده از استراتژی‌های ارتباط کلامی در کوتاه‌مدت تا میان‌مدت دیده نشد. اعتماد ما به کیفیت شواهد پائین یا بسیار پائین بود. سنجش پیامدهای بلند‌مدت، به ندرت انجام شد.

ترکیب مداخلات حمایت خود‐مدیریتی/طراحی شده بر اساس شیوه انتقال

یک مطالعه با ترکیب مداخلات، نشان‌دهنده شواهدی از تاثیر چشمگیر آنها از نظر آماری بر استفاده مداوم از سمعک در کوتاه‌مدت داشت (یک مطالعه؛ ۱۶۷ شرکت‌کننده؛ خطر نسبی (RR): ۱,۰۶؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۰ تا ۱.۱۲). با این وجود، هیچ شواهدی از تاثیر چشمگیر آماری یا بالینی بر ساعات روزانه استفاده از سمعک در طولانی‌مدت، یا کوتاه‌مدت تا میان‌مدت وجود نداشت. هیچ مطالعه‌ای این نوع عوارض جانبی را بررسی نکرد. شواهدی از تاثیر مداخله بر کیفیت زندگی در طولانی‌مدت یا کوتاه‌مدت تا میان‌مدت دیده نشد. این مداخلات ترکیبی، معلولیت شنوایی را در کوتاه‌مدت تا میان‌مدت کاهش دادند (۱۴ مطالعه؛ ۶۸۱ شرکت‌کننده؛ تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): ۰.۲۶‐؛ ۹۵% CI؛ ۰۵۰‐ تا ۰.۰۲‐). این نتایج حاکی از اندازه تاثیرگذاری (effect size) پائین تا متوسط مداخلات است، اما شواهدی از تاثیر قابل‌توجه مداخلات از نظر آماری در بلند‌مدت وجود نداشت. شواهدی از تاثیر چشمگیر آماری اما نه بالینی بر مزایای بلند‌مدت استفاده از سمعک به دست آمد (دو مطالعه؛ ۶۹ شرکت‌کننده؛ MD: ۰.۳۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۲ تا ۰.۵۸ (مقیاس ۱ تا ۵))؛ ولی شواهدی از تاثیر آنها در کوتاه‌مدت تا میان‌مدت وجود نداشت. شواهدی از تاثیر چشمگیر از نظر آماری اما نه بالینی مداخلات بر استفاده از استراتژی‌های ارتباط کلامی در کوتاه‌مدت وجود داشت (چهار مطالعه؛ ۲۲۳ شرکت‌کننده؛ MD: ۰.۴۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۵ تا ۰.۷۴ (مقیاس ۰ تا ۵))؛ اما در بلند‌مدت دیده نشد. اعتماد ما به کیفیت شواهد پائین یا بسیار پائین بود.

هیچ مطالعه‌ای را نیافتیم که تاثیر دیگر مداخلات CCM (پشتیبانی از تصمیم‌گیری، سیستم اطلاعات بالینی، منابع جامعه یا تغییرات نظام سلامت) را ارزیابی کرده باشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
برخی شواهد با کیفیت پائین تا بسیار پائین برای حمایت از استفاده از پشتیبانی خود‐مدیریتی، و مداخلات پیچیده در ترکیب با پشتیبانی خود‐مدیریتی و بر اساس شیوه انتقال در توان‌بخشی شنوایی بزرگسالان وجود دارند. با این حال، اندازه تاثیرگذاری آنها پائین و اندک است. طیفی از مداخلاتی که آزموده شدند، نسبتا محدود هستند. پژوهش‌های آینده باید اولویت‌بندی شوند: ارزیابی پیامدهای طولانی‌مدت؛ ایجاد هسته‌ای از مجموعه پیامدها برای توان‌بخشی شنوایی بزرگسالان؛ و طراحی‌های مطالعه و سنجش پیامدها که به شناسایی تاثیرات افزایشی ناشی از تغییرات نظام مراقبت سلامت و درمان توان‌بخشی کمک می‌کنند.
خلاصه به زبان ساده

مداخلات برای بهبود استفاده از سمعک در توان‌بخشی شنوایی در بزرگسالان

سوال مطالعه مروری

ما می‌خواستیم بدانیم آیا مداخله‌ای وجود دارد که به افراد کمک کند تا بیشتر از سمعک خود استفاده کنند. تاثیرات مداخلات را طی دوره‌های کوتاه‌مدت (کمتر از ۱۲ هفته)، میان‌مدت (از ۱۲ تا ۵۲ هفته) و طولانی‌مدت (بیش از یک سال) سنجیدیم. این مطالعه یک به‌روزرسانی از مروری است که برای نخستین‌بار در سال ۲۰۱۴ در کتابخانه کاکرین منتشر شد.

پیشینه

کم‌شنوایی وضعیتی است بسیار شایع. به کسانی که در بزرگسالی مبتلا به کاهش شنوایی می‌شوند، اغلب استفاده از سمعک پیشنهاد می‌شود. با این حال، تا ۴۰% از افرادی که مجهز به سمعک هستند، از آن استفاده نمی‌کنند.

ویژگی‌های مطالعه

شواهد تا جون ۲۰۱۶ به‌روز است. تعداد ۳۷ مطالعه را، شامل ۴۱۲۹ نفر، پیدا کردیم. اکثر افراد در این مطالعات بالای ۶۵ سال داشتند. ترکیبی از بیماران جدید و افراد باتجربه در استفاده از سمعک حضور داشتند. هفت مطالعه که توسط انجمن کهنه سربازان ایالات متحده تامین مالی شدند، اغلب شواهد را فراهم کردند. تعداد ۱۲۹۷ نفر در این مطالعات در ارتش خدمت می‌کردند یا کهنه سرباز بودند. در همه مطالعات به جز دو مورد، کمتر از ۱۰۰ نفر در هر مطالعه شرکت کردند.

نتایج

سی‌ و سه مورد از ۳۷ مطالعه، راه‌هایی را برای کمک به بهبود مدیریت کاهش شنوایی و سمعک توسط افراد با ارائه اطلاعات، تمرین و تجربه در گوش دادن/برقراری ارتباط یا درخواست از آنها برای تمرین تکالیف خود در منزل بررسی کردند. آنها، انواعی از حمایت خود‐مدیریتی هستند. هم‌چنین اغلب این مطالعات چگونگی ارائه حمایت خود‐مدیریتی را تغییر دادند، برای مثال، تعداد جلسات ملاقات یا پیگیری را با استفاده از تلفن یا ایمیل تغییر دادند.

شش مطالعه، تاثیر فقط تغییر نحوه خدمت‌رسانی را بررسی کردند. هیچ مطالعه‌ای تاثیر استفاده از گایدلاین‌ها یا استاندارد‌ها، سیستم‌های رایانه‌ای ثبت سوابق پزشکی، منابع جامعه یا تغییر نظام سلامت را ارزیابی نکرد.

هیچ شواهدی را مبنی بر کمک مداخلات به اشخاص در استفاده از سمعک طی ساعات بیشتری از روز در کوتاه‌مدت، میان‌مدت یا بلند‌مدت پیدا نکردیم. یک مطالعه که از فیلم‌های تعاملی برای ارائه اطلاعات پس از نصب سمعک بهره برد، افراد بیشتری را به استفاده از سمعک تشویق کرد.

شواهدی را از بروز عوارض جانبی در هیچ یک از مداخلات پیدا نکردیم، اما بررسی عوارض جانبی توسط مطالعات به ندرت انجام شد.

ارائه حمایت خود‐مدیریتی سبب شد افراد در کوتاه‌مدت، کمتر معلولیت شنوایی داشته و بیشتر ارتباط کلامی با دیگران برقرار کنند. هم‌چنین زمانی که این مداخله با تغییر در نحوه خدمت‌رسانی ترکیب شد، مزایای سمعک اندکی بیشتر در بلند‌مدت گزارش شد.

فقط شش مطالعه (۲۸۷ نفر) وضعیت افراد را در یک سال یا بیشتر بررسی کردند.

نتیجه‌گیری‌ها

مداخلات پیچیده‌ای که روش‌های مختلف حمایت خود‐مدیریتی را ارائه می‌کنند، برخی پیامدها را در بعضی از افراد مبتلا به کاهش شنوایی که از سمعک استفاده می‌کردند، بهبود بخشیدند. هیچ مداخله‌ای را نیافتیم که ساعات گزارش شده را توسط بیمار در مورد استفاده از سمعک در روز افزایش دهد. تعداد کمی از مطالعات تعداد افرادی را که از سمعک استفاده می‌کنند، در مقایسه با تعداد افرادی که دائما از آن استفاده می‌کنند (پایبندی به درمان) بررسی کردند. بسیاری از شیوه‌هایی که ممکن است ساعات روزانه استفاده از سمعک را افزایش دهند یا افراد بیشتری را تشویق به نصب سمعک کنند، ارزیابی نشدند. ترکیب داده‌ها از مطالعات مختلف دشوار بود زیرا بسیاری از معیارهای پیامد استفاده شده و نتایج همیشه به‌طور کامل گزارش نشدند. این نتایج در آینده مفید خواهند بود، اگر محققان:

‐ از دستورالعمل‌های بالینی موجود برای ارائه نتایج خود استفاده کنند؛

‐ مجموعه‌ای را از معیار‌های پیامد برای استفاده در این نوع مطالعه به کار گیرند؛ و

‐ بر پیامدهای طولانی‌مدتی تمرکز کنند که در آنها افراد برای حداقل یک سال پیگیری شوند.

کیفیت شواهد

سطح کیفیت شواهد را بسیار پائین یا پائین در نظر گرفتیم. خطر سوگیری (bias) در نحوه انجام یا چگونگی گزارش‌دهی نتایج مطالعات وجود داشت. بزرگترین مطالعات فقط شامل کهنه سربازان ارتش بودند. ما نمی‌دانیم که انجام مطالعات در جمعیت‌های متفاوت‌تر نیز به نتایج مشابهی دست خواهند یافت یا خیر. بسیاری از دیگر مطالعات حجم نمونه کوچکی داشتند. مطالعات بسیار کمی، پیامدهای طولانی‌مدت را بررسی کردند.



صفحه ۱ از ۱