تعداد پانزده مطالعه (۲,۲۲۳,۵۹۲ شرکتکننده؛ ۲۵,۰۰۸ فرد درمان شده و ۲,۱۹۸,۵۸۴ درمان نشده) که با استفاده از جستوجوی منابع علمی انجام شده دارای معیارهای ورود به مرور بودند، شناسایی شد. نتایج حاصل از انجام متاآنالیز (meta‐analysis) نشان داد که دریافت درمان CIN، تاثیر منفی بر احتمال لقاح ندارد. نرخ کلی بارداری برای گروهی از زنان که درمان دریافت کرده بودند (۴۳%) در برابر زنانی که هیچ درمانی دریافت نکرده بودند (۳۸%) بالاتر بود (RR: ۱,۲۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۲ تا ۱.۶۴؛ ۴ مطالعه؛ ۳۸,۰۵۰ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، البته ناهمگونی بین مطالعات، قابل توجه بود (۰.۰۱ > P). نرخ بارداری در زنان درمان شده و درمان نشده که قصد بارداری داشتند، (۸۸% در برابر ۹۵%؛ RR: ۰.۹۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۰ تا ۱.۰۸؛ ۲ مطالعه؛ ۷۰ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، همچنین، تعداد زنانی که برای بارداری به بیش از ۱۲ ماه زمان نیاز داشتند (۱۴% در برابر ۹%؛ RR: ۱.۴۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۹ تا ۲.۳۷؛ ۳ مطالعه؛ ۱۳۴۸ شرکتکننده، شواهد با کیفیت بسیار پائین) متفاوت نبود. اگر چه نرخ کلی سقط جنین (۴.۶% در برابر ۲.۸%؛ RR: ۱.۰۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۰ تا ۱.۲۱؛ ۱۰ مطالعه؛ ۳۹,۵۰۴ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین) و نرخ سقط جنین در سه ماهه اول (۹.۸% در برابر ۸.۴%؛ RR: ۱.۱۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۰ تا ۱.۶۹؛ ۴ مطالعه؛ ۱۱۰۳ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین) برای دو گروه زنان درمان شده و درمان نشده، یکسان بود، اما گروه دریافت کننده درمان CIN با افزایش خطر سقط جنین در سه ماهه دوم همراه بود (۱.۶% در برابر ۰.۴%؛ RR: ۲.۶۰؛ ۹۵% CI؛ ۱.۴۵ تا ۴.۶۷؛ ۸ مطالعه؛ ۲,۱۸۲,۲۶۸ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین). علاوه براین، تعداد بارداریهای خارج رحمی (۱.۶% در برابر ۰.۸%؛ RR: ۱.۸۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۵۰ تا ۲.۳۹؛ ۶ مطالعه؛ ۳۸,۱۹۳ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین) و بارداری خاتمه یافته ( ۱۲.۲% در برابر ۷.۴%؛ RR: ۱.۷۱؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۱ تا ۲.۲۲؛ ۷ مطالعه؛ تعداد ۳۸,۲۰۸ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین) در گروه زنان دریافت کننده درمان، بالاتر بود. باید توجه داشت که این نتایج با احتیاط تفسیر شوند. مطالعات وارد شده، اغلب کوچک و دارای طراحی ناهمگون بودند. بسیاری از این مطالعات به صورت گذشتهنگر و دارای کیفیت پائین و یا بسیار پائین بودند (ارزیابی بر اساس روش درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE))، به همین دلیل مستعد داشتن سوگیری (bias) بودند. تجزیهوتحلیل زیر‐گروه برای روشهای درمانی به صورت مجزا و مقایسه گروهها و همچنین انجام آنالیز برای طبقهبندی کردن بر اساس طول cone، امکانپذیر نبود.
موضوع چیست؟
خطر زایمان زودرس حتی پس از درمان موضعی سرطان سرویکس، بالاست، با این حال، درباره بررسی تاثیر درمان بر پیامدهای باروری و بارداری زودهنگام به دنبال درمان، مطالعات پژوهشی کمی وجود دارد.
هدف مرور
هدف مرور حاضر بررسی این موضوع بود که درمان این نوع سرطان ‐ نئوپلازی اینترااپیتلیال سرویکس (cervical intra‐epithelial neoplasia; CIN) بر شانس پیامدهای بارداری یا لقاح موفق در سه ماهه اول و دوم (کمتر از ۲۴ هفته بارداری) تاثیر نامطلوب میگذارد یا خیر.
یافتههای اصلی چه هستند؟
تمام مطالعاتی را که در آنها پیامدهای باروری و بارداری زودهنگام در زنان مبتلا به CIN تحت درمان موضعی، در برابر زنان درمان نشده ارزیابی شده بود، وارد کردیم. تعداد پانزده مطالعه، طبق معیارهای ورود، مناسب تشخیص داده شدند.
پیامدهای باروری
نتایج نشان میدهد که درمان موضعی سرویکس، نمیتواند تاثیر منفی بر توانایی لقاح داشته باشد، در واقع نرخ کلی بارداری، در گروه زنان درمان شده در مقایسه با زنان درمان نشده بالاتر بود (۴۳% در برابر ۳۸%). هیچ تفاوتی در نرخ بارداری در زنانی که قصد بارداری داشتند (۸۸% در زنان درمان شده در برابر ۹۵% در زنان درمان نشده) یا در تعداد زنانی که برای بارداری به بیش از ۱۲ ماه زمان نیاز داشتند (۱۵% در زنان درمان شده در برابر ۹% در زنان درمان نشده)، وجود نداشت.
پیامدهای بارداری زودهنگام
نرخ سقط جنین، در کل (کمتر از ۲۴ هفته بارداری) و در سه ماهه اول (کمتر از ۱۲ هفته بارداری) متفاوت نبود. با این حال، نرخ سقط جنین در سه ماهه دوم (بین ۱۲ و ۲۴ هفته بارداری) در زنان، در گروه بعد از درمان، به طور قابل توجهی نسبت به گروه کنترل درمان نشده (۱,۶% در برابر ۰.۴%) بالاتر بود. نرخ بارداری خارج رحمی و بارداری خاتمه یافته برای زنان درمان شده در برابر زنان درمان نشده نیز بالاتر بود.
کیفیت شواهد
نتایج به دست آمده، باید با احتیاط تفسیر شوند، زیرا مطالعات وارد شده، کوچک و دارای طراحی متفاوت هستند. بسیاری از مطالعات دارای کیفیت پائین و به صورت گذشتهنگر بودند (بررسی اطلاعات از پیش رکورد شده). بررسی تاثیر روشهای مختلف درمان و اندازه بافت برداشتهش شده (یعنی طول cone) امکانپذیر نبود.
نتیجهگیریها چه هستند؟
نتایج نشان میدهد که درمان CIN، اثر نامطلوبی بر شانس لقاح موفق نمیگذارد، اگرچه درمان با افزایش خطر سقط جنین در سه ماهه دوم در ارتباط است. این نتیجهگیریها با توجه به این که کیفیت مطالعات وارد شده در سطح پائین یا بسیار پائین بود، باید با احتیاط تفسیر شوند. پژوهشهای آینده باید تاثیر مربوط به نرخ یا وسعت درمان و روش درمان مورد استفاده را نیز بررسی کند.
ما ۱۹ RCT (۱۷۲۰ زن) را با کیفیت متغیر روششناسی در این مرور وارد کردیم. در این کارآزماییها انواع مداخلات با هدف کاهش درد در زنانی که تحت CIN قرار گرفتند، مقایسه شدند، از جمله تزریق سرویکس با لیگنوکائین (lignocaine) بهتنهایی، لیگنوکائین با آدرنالین، لیگنوکائین بافر شده با آدرنالین، پریلوکائین (prilocaine) با فیلیپرسین (felypressin)، مسکنهای خوراکی (داروهای غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی (NSAIDs))، ضد‐درد استنشاقی (مخلوط گازی ایزوفلوران (isoflurane) و دسفرلوران (desflurane))، اسپری لیگنوکائین، اسپری کوکائین، استفاده موضعی از ژل بنزوکائین (benzocaine)، کرم لیگنوکائین‐پریلوکائین (کرم EMLA) و تحریک الکتریکی عصب از طریق پوست (transcutaneous electrical nerve stimulation; TENS).
بیشتر مقایسهها فقط به تجزیهوتحلیلهای یک کارآزمایی محدود شد و برای تشخیص تفاوتها در نمرات درد بین درمانهایی که ممکن است وجود داشته یا نداشته باشند، قدرت پائینی داشت. تفاوتی در تسکین درد بین زنانی که تحت تزریق بیحسی موضعی (لیگنوکائین ۲%؛ به صورت تزریق پاراسرویکال یا مستقیم به سرویکس) و دارونما (placebo) سالین قرار گرفتند، دیده نشد (تفاوت میانگین (MD): ۱۳,۷۴‐؛ ۹۵% CI؛ ۳۴.۳۲‐ تا ۶.۸۳؛ ۲ کارآزمایی، ۱۳۰ زن، شواهد با کیفیت پائین). با این حال، هنگامی که بیحس کننده موضعی با یک عامل انقباض عروقی ترکیب شد (در یک کارآزمایی از لیگنوکائین همراه با آدرنالین استفاده شد، در حالی که کارآزمایی دوم از پریلوکائین بهعلاوه فیلیپرسین استفاده کرد)، درد کمتری (در مقیاس آنالوگ بصری (visual analogue scale; VAS)) در مقایسه با عدم درمان حس شد (MD: ‐۲۳.۷۳؛ ۹۵% CI؛ ۳۷.۵۳‐ الی ۹.۹۳‐؛ ۲ کارآزمایی؛ ۹۵ زن؛ شواهد با کیفیت پائین). با مقایسه دو داروی بیحس کننده موضعی همراه با منقبض کننده عروق، پریلوکائین بهعلاوه فیلیپرسین تفاوتی با لیگنوکائین بهعلاوه آدرنالین در کنترل درد نداشت (MD: ‐۰.۰۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۶‐ تا ۰.۱۶؛ ۱ کارآزمایی؛ ۲۰۰ زن). گرچه میانگین (± انحراف معیار (standard deviation; SD)) نمره مقدار خون از دست رفته در گروه لیگنوکائین بهعلاوه آدرنالین (۱.۰۵ ± ۱.۳۳) در مقایسه با پریلوکائین بهعلاوه فیلیپرسین (۰.۹۸ ± ۱.۷۴) کمتر بود، تفاوت از نظر بالینی مهم دیده نشد، زیرا امتیازات کلی در هر دو گروه پائین بودند (MD: ۰.۴۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳ تا ۰.۶۹؛ ۱ کارآزمایی؛ ۲۰۰ زن). استنشاق مخلوط گاز (ایزوفلوران و دسفروران) علاوه بر تزریق استاندارد سرویکس با پریلوکائین بهعلاوه فیلیپرسین باعث درد کمتری طی پروسیجر LLETZ (اکسیزیون لوپ از ناحیه تغییر (loop excision of the transformation zone)) شد (MD: ‐۷.۲۰؛ ۹۵% CI؛ ۱۲.۴۵‐ تا ۱.۹۵‐؛ ۱ کارآزمایی؛ ۳۸۹ زن). لیگنوکائین بهعلاوه اورنیپرسین (ornipressin) منجر به کاهش اتلاف خون (MD؛ ۸.۷۵‐ میلیلیتر؛ ۹۵% CI؛ ۱۰.۴۳‐ تا ۷.۰۷‐؛ ۱ کارآزمایی؛ ۱۰۰ زن) و مدت زمان کوتاهتر درمان (MD؛ ۷.۷۲‐ دقیقه؛ ۹۵% CI؛ ۸.۴۹‐ تا ۶.۹۵‐، ۱ کارآزمایی، ۱۰۰ زن) در مقایسه با انفیلتراسیون سرویکس فقط با لیگنوکائین میشود. محلول بافر شده (بافر بیکربنات سدیم در ترکیب با لیگنوکائین بهعلاوه آدرنالین) در کاهش درد طی پروسیجر، برتری نسبت به محلول بافر نشده لیگنوکائین بهعلاوه آدرنالین نداشت (MD: ‐۸.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۱۷.۵۷‐ تا ۱.۵۷؛ ۱ کارآزمایی؛ ۵۲ زن).
یک متاآنالیز هیچ تفاوتی را در درد با استفاده از VAS بین زنانی که مسکن خوراکی دریافت کردند و زنانی که دارونما مصرف کردند، پیدا نکرد (MD: ‐۳,۵۱؛ ۹۵% CI؛ ۱۰.۰۳‐ تا ۳.۰۱؛ ۲ کارآزمایی؛ ۱۲۹ زن؛ شواهد با کیفیت پائین).
اسپری کوکائین نسبت به دارونما با درد (MD: ‐۲۸,۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۳۷.۸۶‐ تا ۱۸.۱۴‐؛ ۱ کارآزمایی؛ ۵۰ زن) و از دست دادن خون (MD ۰.۰۴؛ ۹۵% CI؛ ۰ تا ۰.۷۰؛ ۱ کارآزمایی، ۵۰ زن) کمتری همراه بود.
هیچ یک از کارآزماییها عوارض جانبی جدی را گزارش نکرده و اکثر کارآزماییها در معرض خطر متوسط یا بالای سوگیری قرار داشتند (۱۳ کارآزمایی).
موضوع چیست؟
درمان نئوپلازی اینترااپیتلیال سرویکس (cervical intraepithelial neoplasia; CIN) معمولا در کلینیک سرپایی کولپوسکوپی (colposcopy) برای از بین بردن سلولهای پیش‐سرطانی از دهانه رحم (قسمت تحتانی رحم) انجام میشود. این کار معمولا شامل برداشتن سلولها از دهانه رحم با سیم گرم شده به صورت الکتریکی (دیاترمی (diathermy)) یا لیزر، یا تخریب سلولهای غیر‐طبیعی با روشهای انجماد (سرمادرمانی (cryotherapy)) است. این یک پروسیجر بالقوه دردناک است.
هدف مطالعه مروری
هدف از این مرور تعیین این است که، برای تسکین درد، در صورت وجود، حین انجام کولپوسکوپی گردن رحم از چه درمانی استفاده شود.
ما چه شواهدی را یافتیم؟
ما ۱۹ کارآزمایی بالینی را تا مارچ ۲۰۱۶ شناسایی کردیم که اشکال مختلف تسکین درد را قبل، در حین و پس از کولپوسکوپی گزارش کردند. شواهد حاصل از دو کارآزمایی کوچک نشان داد زنانی که حین درمان کولپوسکوپی در گردن رحم خود ترکیبی را از داروی بیحسی موضعی و دارویی که باعث انقباض (تنگ شدن) رگهای خونی میشود، دریافت کنند، در مقایسه با دارونما (placebo)، درد کمتری را تحمل کرده و خونریزی کمتری نیز دارند. اگرچه مصرف داروهای خوراکی تسکین دهنده درد (به عنوان مثال ایبوپروفن) پیش از درمان روی گردن رحم در کلینیک کولپوسکوپی توسط اکثر دستورالعملها توصیه میشود، شواهد حاصل از دو کارآزمایی کوچک نشان نمیدهد که این کار باعث کاهش درد طی پروسیجر شود.
کیفیت شواهد
بیشتر شواهد کیفیت پائین تا متوسط داشتند و انجام تحقیقات بیشتر ممکن است این یافتهها را تغییر دهد.
بهعلاوه، ما نتوانستیم شواهدی را در رابطه با میزان بیحسی موضعی یا روش تجویز بیحسی موضعی در گردن رحم به دست آوریم.
نتیجهگیریها چه هستند؟
نیاز به انجام کارآزماییهایی با کیفیت بالا با تعداد کافی از زنان برای به دست آوردن دادههای لازم جهت تعیین نوع تسکین درد در درمان سرپایی کولپوسکوپی وجود دارد.
معیار پیامد اولیه که مورد مطالعه قرار گرفت، وقوع نئوپلازی داخل اپیتلیالی سرویکس (cervical intra‐epithelial neoplasia; CIN) بود. معیارهای پیامد ثانویه مورد مطالعه، عبارت بودند از میزان شکست، اضطراب و افسردگی معنیدار از نظر بالینی، و سایر عوارض جانبی گزارش شده توسط فرد.
مطالعات را بر اساس دوره مراقبت و نظارت طبقهبندی کردیم: ۶؛۱۲؛ ۲۴ یا ۳۶ ماه، همچنین در ۱۸ ماه، که از معاینات خروج احتمالی مستثنی شدند. خطرات نسبی (RR) تجمعی و ۹۵% فواصل اطمینان (CI) را با استفاده از مدل اثرات تصادفی با وزندهی معکوس واریانس محاسبه کردیم. ناهمگونی داخل مطالعات از طریق آماره I۲ ارزیابی شد.
پنج RCT را با ۱۱,۴۶۶ شرکتکننده شناسایی کردیم که واجد معیارهای ورود به مطالعه بودند. هجده مورد سرطان تهاجمی سرویکس وجود داشت، بهترتیب، هفت مورد در گروه کولپوسکوپی فوری و ۱۱ مورد در گروه مراقبت سیتولوژیکی. اگرچه کولپوسکوپی فوری سریعتر از سیتولوژی موارد +CIN۲ و +CIN۳ را شناسایی کرد، این تفاوتها طی ۲۴ ماه دیگر قابل مشاهده نبودند (+CIN۲: ۳ مطالعه؛ ۴۳۳۱ زن؛ ۱۷,۹% در برابر ۱۸.۳%؛ RR: ۱.۱۴؛ CI؛ ۰.۶۶ تا ۱.۹۷؛ +CIN۳: ۳ مطالعه، ۴۳۳۱ زن؛ ۱۰.۳% در برابر ۱۱.۹%؛ RR: ۱.۰۲؛ CI؛ ۰.۵۳ تا ۱.۹۷). ناهمگونی داخل مطالعات قابل توجه بود (I۲ بزرگتر از ۹۰%). علاوه بر این، وارد کردن نتایج معاینات خروج در طی ۲۴ ماه که میتوانست میزان تشخیص CIN را در مراقبت سیتولوژیکی بالا ببرد، ممکن است منجر به سوگیری (bias) ناشی از طراحی مطالعه شده باشد؛ بنابراین کیفیت این شواهد را پائین در نظر گرفتیم.
هنگامی که معاینات زمان خروج (exit examination) را خارج کردیم، میزان تشخیص ضایعات با درجه بالا در مدت ۱۸ ماه پیگیری پس از کولپوسکوپی فوری بالاتر بود (+CIN۲: ۲ مطالعه؛ ۴۰۲۸ زن؛ ۱۴,۳% در برابر ۱۰.۱%؛ RR: ۱.۵۰؛ CI؛ ۱.۱۲ تا ۲.۰۱؛ +CIN۳: ۲ مطالعه؛ ۴۰۲۸ زن؛ ۷.۸% در برابر ۶.۹%؛ RR: ۱.۲۴؛ CI؛ ۰.۷۷ تا ۱.۹۸) هر دو آنها ناهمگونی داخل مطالعاتی اساسی داشتند (I۲ بزرگتر از ۶۰%) و کیفیت این شواهد را در سطح متوسط در نظر گرفتیم).
متاآنالیز نشان داد که ارجاع فوری به کولپوسکوپی برخلاف تکرار سیتولوژی بعد از ۲۴ ماه نظارت بیمار، تشخیص اختلالات بدون اهمیت بالینی سرویکس را بهطور معناداری افزایش میدهد (وقوع کویلوسیتوز (koilocytosis): ۲ مطالعه؛ ۶۵۶ زن؛ ۳۲% در برابر ۲۱%؛ RR: ۱,۴۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۷ تا ۱.۹۰؛ شواهد با کیفیت متوسط) بروز هرگونه CIN: ۲ مطالعه؛ ۶۵۶ زن؛ ۶۴% در برابر ۳۲%؛ RR: ۲.۰۲؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۳ تا ۳.۰۸؛ شواهد با کیفیت پائین؛ بروز هرگونه CIN۱: ۲ مطالعه؛ ۶۵۶ زن؛ ۲۱% در برابر ۸%؛ RR: ۲.۵۸؛ ۹۵% CI؛ ۱.۶۹ تا ۳.۹۴؛ شواهد با کیفیت متوسط).
به دلیل تفاوتهای موجود در طراحی و شرایط کارآزماییها، تنوع زیادی در میزان قصور میان مطالعات وارد شده وجود داشت. خطر قصور در گروه سیتولوژی مجدد، بیشتر بود، ۴ برابر افزایش طی ۶ ماه، شش برابر طی ۱۲ ماه و ۱۹ برابر در مدت ۲۴ ماه (۶ ماه: ۳ مطالعه؛ ۵۱۱۷ زن؛ ۶,۳% در برابر ۱۳.۳%؛ RR: ۳.۸۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۲۷ تا ۱۱.۶۳؛ شواهد با کیفیت متوسط؛ ۱۲ ماه: ۳ مطالعه؛ ۵۱۱۵ زن؛ ۶.۳% در برابر ۱۴.۸%؛ RR: ۶.۳۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۴۹ تا ۲۹.۲۹؛ شواهد با کیفیت متوسط؛ ۲۴ ماه: ۳ مطالعه؛ ۴۳۳۱ زن؛ ۰.۹% در برابر ۱۶.۱%؛ RR: ۱۹.۱؛ ۹۵% CI؛ ۹.۰۲ تا ۴۰.۴۳؛ شواهد با کیفیت متوسط).
موضوع
برنامههای غربالگری سرویکس، از طریق بهکارگیری سیتولوژی سرویکس (تستهای اسمیر) خطر سرطان دهانه رحم را کاهش میدهند، که هدف این تستها، تشخیص و درمان هر نوع تغییرات پیشسرطانی است که میتوانند برخی زنان را در معرض خطر ابتلا به بیماری تهاجمی (سرطان تهاجمی سرویکس) در آینده قرار دهند. معمولا فقط تغییرات پیشسرطانی شدید نیازمند درمان هستند، با این حال، در صورت موجود نبودن آزمایش HPV (ویروس پاپیلومای انسانی) بهطور معمول، تفاوتهایی در نحوه مدیریت زنان مبتلا به تغییرات سیتولوژیک خفیف (سلولهای سنگفرشی غیرمعمول با اهمیت نامعین (atypical squamous cells of undetermined significance; ASCUS/borderline) یا ضایعات سنگفرشی داخل اپیتلیالی با درجه پائین (low‐grade squamous intra‐epithelial lesion; LSIL/دیسکاریوز (dyskaryosis) خفیف) وجود دارد.
هدف مطالعه مروری
هدف ما، ارزیابی این نکته بود که برای زنان مبتلا به اختلالات خفیف سیتولوژیکی سرویکس، کولپوسکوپی فوری بهتر است یا «انتظار همراه با مشاهده» همراه با تکرار سیتولوژی سرویکس.
یافتههای اصلی چه هستند؟
ما ۵ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را با ۱۱,۴۶۶ شرکتکننده مبتلا به اختلالات خفیف در سیتولوژی سرویکس وارد کردیم، که تحت درمان با کولپوسکوپی فوری یا سیتولوژی مکرر قرار گرفتند. مطالعات وارد شده، تفاوتهای موجود را بین این دو درمان از نظر وقوع ضایعات پیشسرطانی سرویکس ارزیابی کردند.
نتایج نشان دادند که احتمال شناسایی یافتههای بدون اهمیت بالینی در زنانی که در کولپوسکوپی فوری پس از یک آزمایش سیتولوژی غیرطبیعی سرویکس با درجه پائین شرکت داشتند، نسبت به زنانی که با «انتظار همراه با مشاهده» مدیریت شدند، بیشتر بود.
هجده مورد ابتلا به سرطان تهاجمی دهانه رحم وجود داشت، هفت بیمار در گروه کولپوسکوپی فوری و ۱۱ مورد در گروههای نظارت بیمار با سیتولوژی. میزان تشخیص ضایعات بدون اهمیت از نظر بالینی با درجه پائین، همچنین میزان تشخیص ضایعات پیشسرطانی با اهمیتتر از نظر بالینی با درجه بالا (CIN۲ یا CIN۳ یا بدتر) طی ۱۸ ماه، اما نه در ۲۴ ماه، در گروه کولپوسکوپی فوری بیشتر بود.
خطر عدم همکاری، بهطور معناداری در بازوی سیتولوژی مکرر بالاتر بوده و با طول مدت پیگیری، افزایش یافت.
کیفیت شواهد چگونه است؟
ما شواهد را با کیفیت پائین تا متوسط رتبهبندی کردیم.
نتیجهگیریها چه هستند؟
نشان داده شده که تست HPV DNA، ابزار تریاژ موثری برای زنان مبتلا به اختلالات خفیف سیتولوژی سرویکس است. با این حال، این تست در حال حاضر در سراسر جهان بهصورت معمول در دسترس نیست. بنابراین، اگر امکان انجام تست HPV DNA نباشد، احتمال تشخیص سریعتر ضایعات پیشسرطانی بیشتر در کولپوسکوپی فوری نسبت به نظارت بیمار با سیتولوژی بالاتر است، اما پس از دو سال، بهنظر نمیرسد که تفاوتی میان این دو رویکرد وجود داشته باشد. اگر همکاری بیمار در روش نظارت با سیتولوژی ضعیف تلقی شود، میتوان زنان را بعد از یک آزمایش سیتولوژی غیرطبیعی سرویکس با درجه پائین یا حد مرزی، برای کولپوسکوپی فوری ارجاع داد. زمانی که همکاری بیمار در پیگیری خوب تصور شود، میتوان تکرار سیتولوژی سرویکس را توصیه کرد، زیرا میتواند خطر تشخیص و درمان بیش از حد را کاهش دهد.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb