پیشینه
پس از جراحی برای سرطان در کولون یا رکتوم (سرطان کولورکتال)، بسیاری از افراد حداقل به مدت پنج سال برای پایش علائم عود سرطان، به شدت پیگیری میشوند. هنگامی که عود سرطان رخ میدهد، معمولا باعث افزایش پروتئین خون به نام CEA (آنتیژن کارسینوامبریونیک (carcino‐embryonic antigen)) میشود. سطح CEA افزایش یافته را میتوان با یک تست خون، که به طور معمول هر سه تا شش ماه بعد از جراحی سرطان کولورکتال انجام میشود، تشخیص داد. افرادی با سطح CEA افزایش یافته، توسط تصویربرداری اشعه ایکس (معمولا یک اسکن قفسه سینه، شکم و لگن)، بیشتر بررسی میشوند. مرور حاضر برای کمک به تصمیمگیری درباره این که چه سطحی از CEA را در خون باید به منزله شروع بررسی بیشتر بیماران تلقی کرد، انجام شد.
نتایج کلیدی
این مرور نشان میدهد که تنظیم یک خط برش پائین، باعث افزایش تعداد موارد واقعی عود سرطان کولورکتال میشود که تشخیص داده میشوند (مثبت واقعی)، اما از طرفی، خط برش پائین، با سطحبندی نادرست تعداد زیادی از بیماران که در واقع عود نداشتهاند (مثبت کاذب)، سبب هشدار غیر‐ضروری میشود. به علاوه، این مرور نشان میدهد که در تقریبا ۲۰% از بیمارانی که دچار عود شدهاند (منفی کاذب)، افزایش CEA رخ نمیدهد. شواهد موجود، از به کارگیری بالاترین خط برش (یعنی ۱۰ میکروگرم/لیتر) ارزیابی شده پشتیبانی میکند، اما به منظور جلوگیری از موارد از دست رفته، اضافه کردن یک روش تشخیصی دیگر (مانند اسکن تک قفسه سینه، شکم و لگن در ۱۲ تا ۱۸ ماه) نیز لازم است.
ارزیابی اینکه هدایت درمان با پایش سریالی BNP یا NT‐proBNP (بهطور کلی به عنوان NP نامیده میشود) در برابر هدایت درمان فقط با ارزیابی بالینی، پیامدهای درمان را بهبود میبخشد یا خیر.
کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده مربوط به درمان نارسایی قلبی را تحت هدایت NP در مقابل درمان صرفا تحت هدایت ارزیابی بالینی، بدون محدودیت در طول دوره پیگیری بیماران، وارد کردیم. بزرگسالانی انتخاب شدند که به دلیل نارسایی قلبی درمان شدند، هم به صورت بستری در بیمارستان و هم به صورت سرپایی، و کارآزماییهایی که پیامد بالینی آنها را گزارش کردند.
ما ۱۸ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را با ۳۶۶۰ شرکتکننده (محدوده میانگین سنی: ۵۷ تا ۸۰ سال) وارد کردیم که به مقایسه درمان با هدایت NP در مقابل درمان تحت هدایت ارزیابی بالینی پرداختند. شواهد برای پیامد مورتالیتی به هر علتی با استفاده از درمان با هدایت NP (RR: ۰,۸۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۶ تا ۱.۰۱؛ ۳۱۶۹ بیمار؛ ۱۵ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین)، و برای مورتالیتی ناشی از نارسایی قلبی (RR: ۰.۸۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۴ تا ۱.۳۰؛ ۸۵۳ بیمار؛ ۶ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین) با عدم‐قطعیت همراه بود. شواهد حاکی از آن بود که درمان با هدایت NP تعداد موارد بستری را در بیمارستان به دلیل نارسایی قلبی کاهش داد (۳۸% در مقابل ۲۶%؛ RR: ۰.۷۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۱ تا ۰.۸۰؛ ۱۹۲۸ بیمار؛ ۱۰ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین)، اما شواهد نشان دهنده عدم‐قطعیت برای تعداد موارد بستری به هر دلیلی بود (۵۷% در مقابل ۵۳%؛ RR: ۰.۹۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۴ تا ۱.۰۳؛ ۱۱۴۲ بیمار؛ ۶ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). شش مطالعه عوارض جانبی را گزارش کردند، هر چند، نتایج را نمیتوان ادغام کرد (۱۱۴۴ بیمار؛ شواهد با کیفیت پائین). فقط چهار مطالعه اطلاعات مربوط به هزینههای درمان را ارائه کردند، سه مورد به هزینه کمتر برای درمان تحت هدایت NP اشاره داشتند، در حالی که یک مورد هزینه بالاتری را گزارش کرد (نتایج قابل تجمیع نبودند، ۹۳۱ بیمار؛ شواهد با کیفیت پائین). شواهد نشاندهنده عدم‐قطعیت برای دادههای کیفیت زندگی بود (MD؛ ۰.۰۳‐؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۸‐ تا ۱.۱۳؛ ۱۸۱۲ بیمار؛ ۸ مطالعه؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). ارزیابی «خطر سوگیری» را برای تمام مطالعات کامل کردیم. تاثیر خطر سوگیری ناشی از فقدان کورسازی (blinding) برای ارزیابی پیامد و سطوح بالای ریزش نمونه (attrition)، از طریق محدود کردن آنالیزها به مطالعاتی با «خطر سوگیری» پائین، بررسی شد.
شواهدی با کیفیت پائین نشان دهنده کاهش موارد بستری بیماران مبتلا به نارسایی قلبی تحت درمان با هدایت NP است، در حالی که شواهدی با کیفیت پائین حاکی از عدم‐قطعیت تاثیر درمان با هدایت NP بر مورتالیتی به هر علتی، مورتالیتی ناشی از نارسایی قلبی، و همه موارد پذیرش در بیمارستان است. عدم‐قطعیت در تاثیر درمان، بیشتر با شواهدی با کیفیت بسیار پائین برای کیفیت زندگی بیمار نشان داده شد. شواهد مربوط به عوارض جانبی و هزینه درمان کیفیت پائینی داشت و نتوانستیم نتایج را با هم ادغام کنیم.
سوال مطالعه مروری
هدف ما بررسی این موضوع بود که مدیریت درمانی بیماران مبتلا به نارسایی قلبی تحت هدایت ناترییورتیک پپتید نوع‐B موثرتر است یا تحت هدایت فقط یک طرح سلامت.
پیشینه
نارسایی قلب وضعیت پیچیدهای است که در آن، قلب خون کافی را برای رفع نیازهای بدن بهطور موثر پمپاژ نمیکند. این وضعیت ناشی از طیف وسیعی از بیماریهایی است که باعث اختلال در ساختار و عملکرد قلب شده و میتواند باعث بروز تنگی نفس، خستگی و احتباس مایعات در بیمار شود. افراد مبتلا به نارسایی قلبی غالبا از مصرفکنندگان امکانات عمومی و بیمارستانها، بهویژه به عنوان بیماران بستری در بیمارستان، هستند. علاوه بر این، امید به زندگی در آنها کاهش مییابد، هرچند داروها و درمانهای دیگر میتوانند شانس زنده ماندن بیماران را بهبود بخشند.
ناترییورتیک پپتید نوع‐B یا NP مادهای است که در قلب تولید میشود. اندازهگیری NP میتواند شاخصی باشد از چگونگی وضعیت قلب. بعضی مواقع NP برای تشخیص نارسایی قلب و پیشبینی آنچه احتمالا رخ خواهد داد، به کار برده میشود. ما میخواستیم ببینیم NP میتواند راهی را برای مدیریت و استفاده بهتر از داروها نیز ارائه دهد یا خیر.
انتخاب و ویژگیهای مطالعه
مروری را بر تمام مطالعات انجام دادیم و شواهد تا ۱۵ مارچ ۲۰۱۶ بهروز است. ۱۸ مطالعه مربوط به درمان با هدایت NP را پیدا کردیم که در آنها ۳۶۶۰ بیمار مبتلا به نارسایی قلبی شرکت داشتند. بیماران هنگام ورود به مطالعه ۶۲ تا ۸۰ سال سن داشتند. طول دوره هر مطالعه از یک ماه تا ۵۴ ماه متغیر بود.
قسمتی یا تمام هزینههای مالی هشت مورد از ۱۸ مطالعه توسط شرکتهای دارویی تامین شد، یک نهاد پژوهشی ملی عهدهدار تمامی هزینههای یکی از مطالعات شد، پنج مطالعه نیز تا قسمتی توسط کمکهای تحقیقاتی ملی، قرعهکشیها، منابع بیمارستانی و/یا شرکتهای دارویی تامین مالی شدند و چهار مطالعه نیز منابع مالی خود را گزارش نکردند.
نتایج کلیدی
شواهد مشخصی وجود نداشت که تعداد موارد مرگومیر به هر علتی، بین بیماران مبتلا به نارسایی قلبی تحت درمان با هدایت NP، در مقایسه با بیمارانی که فقط از طرح سلامت استفاده کردند، تفاوت داشته باشد. همچنین مشخص نشد اگر نتایج بر اساس سن بیماران، به صورت پیرتر یا جوانتر از ۷۵ سال تقسیم شوند، تعداد موارد مرگومیر کمتر خواهد بود (نتایج فقط در سه مطالعه بر اساس سن آمده است). علاوه بر این، دریافتیم که شواهد مشخصی وجود ندارد مبنی بر اینکه تعداد موارد مرگومیر ناشی از نارسایی قلبی، بین گروههای تحت درمان با هدایت NP یا طرح سلامت بهتنهایی متفاوت باشد.
میزان پذیرش در بیمارستان ناشی از نارسایی قلبی در بیماران تحت درمان با هدایت NP در مقایسه با بیمارانی که درمان آنها فقط بر پایه یک برنامه سلامت هدایت میشود، کاهش مییابد. براساس این نتایج انتظار میرود که از هر ۱۰۰۰ بیمار مبتلا به نارسایی قلبی که فقط با یک برنامه سلامت هدایت میشوند، ۳۷۷ بیمار به علت نارسایی قلبی در بیمارستان بستری شوند. در حالی که در صورت دریافت درمان تحت هدایت NP، بین ۲۳۰ و ۳۰۱ بیمار به علت نارسایی قلبی در بیمارستان بستری خواهند شد. با این حال، شواهد روشنی در دست نیست که تعداد پذیرش بیمارستانی این بیماران به هر دلیلی تحت تاثیر قرار گیرد.
اطلاعات محدودی در مورد آسیب به بیماران، یا هزینه درمان وجود دارد. ترکیب نتایج حاصل از این مطالعات برای این پیامدها امکانپذیر نبود. با این حال، چهار مطالعه از شش مطالعه توضیح دادند که تفاوتی اندک یا عدم تفاوت بین میزان آسیب وارده به بیماران تحت درمان با هدایت NP و بیمارانی که درمان آنها فقط با یک برنامه سلامت هدایت شد، وجود داشت، در دو مطالعه دیگر توضیحی داده نشد. چهار مطالعه در مورد نتایج مربوط به هزینهها به ارائه گزارش پرداختند، سه مورد از آنها گزارش کردند که در گروه تحت درمان با هدایت NP در مقایسه با درمان فقط با هدایت یک برنامه سلامت ، هزینهها ممکن است کمتر باشند. به نظر میرسد هزینههای پائینتر ناشی از هزینه کمتر برای اقامت در بیمارستان باشد. هر چند، یک مطالعه گزارش کرد که بعید است درمان با هدایت NP هزینه‐اثربخش باشد.
هنگام مقایسه بین گروه تحت درمان با هدایت NP و گروه درمان فقط با هدایت یک برنامه سلامت، شواهد روشنی درباره اینکه فایدهای در پاسخهای مربوط به بررسی کیفیت زندگی دیده شد، به دست نیامد.
کیفیت شواهد
کیفیت شواهد درباره مرگومیر به هر علتی، مرگومیر ناشی از فقط نارسایی قلبی، و برای بستری در بیمارستان، پائین بود. برای پیامدهای آسیب به بیمار و هزینه، سطح کیفیت شواهد پائین گزارش شد، در حالی که در بررسیهای کیفیت زندگی بیمار، کیفیت شواهد بسیار پائین بودند. با توجه به روش انجام مطالعات، شواهد کمی در مورد تمام پیامدها وجود داشت. علاوه بر این، در نوع اطلاعات موجود برای آسیب به بیماران و هزینههای درمان، تفاوتهایی دیده شد.
بانک اطلاعاتی مرورهای سیستماتیک کاکرین (Cochrane Database of Systematic Reviews)، پایگاه اطلاعاتی خلاصههای مرور اثرات (Database of Abstracts of Reviews of Effects; DARE)، MEDLINE؛ Embase؛ CINAHL؛ PsycINFO و Science Citation Index را تا جون ۲۰۱۶ جستوجو کردیم. همچنین به جستوجو در فهرست منابع تمام مرورهای وارد شده پرداختیم. جستوجوی پیش از انتشار را در می ۲۰۱۷ انجام داده و مطالعات بیشتر را در گروه «در انتظار طبقهبندی» قرار دادیم.
مرورهای کاکرین و غیر‐کاکرین را از کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده وارد کردیم که به بررسی تاثیر هر گونه مداخله متمرکز بر پزشک بر رفتار تجویز آنتیبیوتیک در سیستم مراقبت اولیه پرداختند. دو نویسنده بررسی اجمالی بهطور مستقل از هم دادهها را استخراج کرده و کیفیت روششناسی مرورهای وارد شده را با استفاده از ابزار ROBIS ارزیابی کردند، اختلافنظرها با توافق یا بحث با نویسنده سوم بررسی اجمالی حل شد. ما از سیستم درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برای ارزیابی کیفیت شواهد در مرورهای وارد شده استفاده کردیم. نتایج به صورت یک بررسی اجمالی روایتگونه (narrative overview) ارائه میشوند.
در این بررسی اجمالی هشت مرور را وارد کردیم: پنج مرور کاکرین (شامل ۳۳ کارآزمایی) و سه مرور غیر‐کاکرین (شامل ۱۱ کارآزمایی). سه مرور (تمامی مرورهای کاکرین) دارای خطر پائین در تمامی حوزههای ROBIS در فاز ۲ و بهطور کلی دارای خطر پائین سوگیری (bias) بودند. پنج مرور باقیمانده در حوزه ۴ از فاز ۲ در معرض خطر بالا قرار گرفتند زیرا ارزیابی «خطر سوگیری» به طور خاص بررسی نشده و در نتایج و نتیجهگیریهای این مرور مورد بحث قرار نگرفتند. کارآزماییهایی که در این مرورها وارد شدند، هم از نظر حجم نمونه و هم از نظر خطر سوگیری، متفاوت بودند. مداخلات با مراقبت معمول مقایسه شدند.
شواهدی با کیفیت متوسط نشان داد که تستهای پروتئین واکنشی‐C یا CRP قابل انجام در بالین بیمار (point‐of‐care testing) (خطر نسبی (RR): ۰,۷۸؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۶۶ تا ۰.۹۲؛ ۳۲۸۴ شرکتکننده، ۶ کارآزمایی)، تصمیمگیری مشترک (نسبت شانس (OR): ۰.۴۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۶ تا ۰.۷۵؛ ۳۲۷۴ شرکتکننده، ۳ کارآزمایی؛ RR: ۰.۶۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۹ تا ۰.۸۴؛ ۴۶۲۳ شرکتکننده، ۲ کارآزمایی؛ تفاوت خطر (risk difference): ۱۸.۴۴‐؛ ۹۵% CI؛ ۲۷.۲۴‐ تا ۹.۶۵‐، ۴۸۱,۸۰۷ شرکتکننده، ۴ کارآزمایی)، و مدیریت هدایت شده توسط پروکلسیتونین (procalcitonin) (OR تعدیل شده: ۰.۱۰، ۹۵% CI؛ ۰.۰۷ تا ۰.۱۴؛ ۱۰۰۸ شرکتکننده، ۲ کارآزمایی) احتمالا تجویز آنتیبیوتیک را در طبابت بالینی کاهش میدهند. شواهدی را با کیفیت متوسط یافتیم که مدیریت هدایت شده با پروکلسیتونین احتمالا تجویز آنتیبیوتیک را در بخشهای اورژانس کاهش میدهد (OR تعدیل شده: ۰.۳۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۸ تا ۰.۴۳؛ ۲۶۰۵ شرکتکننده، ۷ کارآزمایی). تاثیر کلی این مداخلات کوچک بود (تعداد کمی از مداخلات به کاهش بیش از ۵۰% در تجویز آنتیبیوتیک دست یافتند، اکثرا حدود یک‐چهارم یا کمتر)، اما این میزان احتمالا از نظر بالینی مهم باشد.
تصمیمگیری مشترک در مقایسه با مراقبت معمول احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در مشاوره مجدد برای همان بیماری ایجاد میکند (RR: ۰,۸۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۴ تا ۱.۰۳، ۱۸۶۰ شرکتکننده، ۴ کارآزمایی، شواهد با کیفیت متوسط)، و ممکن است تفاوتی اندک یا عدم تفاوت از نظر رضایت بیمار بر جای بگذارد (RR: ۰.۸۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۷ تا ۱.۳۰، ۱۱۱۰ شرکتکننده، ۲ کارآزمایی، شواهد با کیفیت پائین). بهطور مشابه، تست CRP احتمالا تاثیری اندک یا عدم تاثیر بر رضایت بیمار (RR: ۰.۷۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۷ تا ۱.۰۸؛ ۶۸۹ شرکتکننده، ۲ کارآزمایی، شواهد با کیفیت متوسط) یا بر مشاوره مجدد (RR: ۱.۰۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۳ تا ۱.۲۷؛ ۵۱۳۲ شرکتکننده، ۴ کارآزمایی،، شواهد با کیفیت متوسط) داشته باشد. مدیریت هدایت شده با پروکلسیتونین در مقایسه با مراقبت معمول، منجر به تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در شکست درمان در طبابت بالینی میشود (OR تعدیل شده: ۰.۹۵، ۹۵% CI؛ ۰.۷۳ تا ۱.۲۴، ۱۰۰۸ شرکتکننده، ۲ کارآزمایی، شواهد با کیفیت متوسط)، با این حال در مقایسه با مراقبت معمول، احتمالا شکست درمان را در بخش اورژانس کاهش میدهد (OR تعدیل شده: ۰.۷۶؛، ۹۵% CI؛ ۰.۶۱ تا ۰.۹۵؛ ۲۶۰۵ شرکتکننده، ۷ کارآزمایی، شواهد با کیفیت متوسط).
سطح کیفیت شواهد مربوط به مداخلات متمرکز بر موارد آموزش پزشک و حمایت از تصمیمگیری در مورد کاهش تجویز آنتیبیوتیک در طبابت بالینی، پائین یا بسیار پائین بود (هیچ نتیجه تجمعی گزارش نشد) و نتایج کارآزمایی بسیار ناهمگون بودند، بنابراین قادر به نتیجهگیری در مورد اثرات این مداخلات نبودیم. استفاده از تست تشخیص سریع ویروسی در بخش اورژانس ممکن است تفاوتی اندک یا عدم تفاوت بر تجویز آنتیبیوتیک داشته باشد (RR: ۰,۸۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۱ تا ۱.۲۲، ۸۹۱ شرکتکننده، ۳ کارآزمایی، شواهد با کیفیت پائین) و میتواند منجر به تفاوتی اندک تا عدم تفاوت در مشاوره مجدد شود (RR: ۰.۸۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۹ تا ۱.۲۵، ۲۰۰ شرکتکننده، ۱ کارآزمایی، شواهد با کیفیت پائین).
هیچ یک از کارآزماییهایی که در این مرورها وارد شدند، مدیریت هزینههای درمان ARI یا هر گونه عوارض مرتبط را با نوع مداخله گزارش نکردند.
ما شواهدی را یافتیم که نشان دادند تست CRP، تصمیمگیری مشترک، و مدیریت هدایت شده با پروکلسیتونین، تجویز آنتیبیوتیک را در بیماران مبتلا به ARI در مراقبتهای اولیه کاهش میدهد. بنابراین این مداخلات ممکن است سبب کاهش مصرف کلی آنتیبیوتیک و در نتیجه بروز مقاومت آنتیبیوتیکی شوند. به نظر نمیرسد که مداخلات مذکور اثرات منفی بر پیامدهای رضایت بیمار و مشاوره مجدد داشته باشند، اگرچه اندازهگیریهای این پیامدها در این کارآزماییها محدود بود. این مشکل باید در کارآزماییهای آینده اصلاح شود.
ما نتوانستیم هیچ اطلاعاتی را در مورد هزینههای مدیریت درمانی گردآوری کنیم، و این موضوع همراه با کمبود اندازهگیریها به این معنی بود که سنجیدن منافع و هزینههای اجرای این مداخلات در بالین بسیار دشوار بود.
بیشتر این تحقیقات در کشورهای با درآمد بالا صورت گرفتند، و ممکن است به سایر کشورها تعمیم داده نشوند. سطح کیفیت شواهد برای مداخلات مواد و ابزار آموزشی برای بیماران و پزشکان پائین یا بسیار پائین بود، که این موضوع مانع نتیجهگیری شد. انجام کارآزماییهایی با کیفیت بالا برای بررسی بیشتر این مداخلات مورد نیاز هستند.
سوال مرور اجمالی
هدف این بررسی اجمالی (overview) خلاصه کردن همه شواهد به دست آمده از مرورهای سیستماتیک مربوط به استراتژیهایی است که پزشکان را به کاهش تجویز آنتیبیوتیک برای بیماران مبتلا به عفونتهای حاد تنفسی (عفونتهای گوش، بینی، گلو یا قفسه سینه) سوق میدهند.
پیشینه
این موضوع مهم است که آنتیبیوتیکها برای بیماریهایی تجویز میشوند که در آن موارد میتوانند نشانهها و روند بهبودی بیمار را تغییر دهند و برای آن دسته از عفونتهایی در دسترس باشند که جدی بوده و به ناتوانی یا مرگ منجر میشوند. این دسته از داروها ممکن است تفاوتی اندک یا عدم تفاوت را برای بیماران مبتلا به عفونتهای گوش، بینی، گلو، یا قفسه سینه که توسط ویروس ایجاد میشوند (مانند سرماخوردگی، آنفلوآنزا، یا گلودرد) ایجاد کنند. پزشکان میتوانند آنتیبیوتیکها را به راحتی برای بیماران مبتلا به این نشانهها تجویز کنند. استراتژیهایی برای تغییر عادتهای تجویز آنتیبیوتیک توسط پزشکان به منظور کاهش تعداد آنتیبیوتیکهایی که به بیماران مبتلا به این نشانهها داده میشود، توسعه یافتهاند. چندین نوع استراتژی وجود دارد، و مهم است که همه اطلاعات را در مورد نحوه عملکرد آنها گردآوری کنیم.
ویژگیهای مطالعه
پنج مرور کاکرین و سه مرور غیر‐کاکرین را شناسایی کردیم. این مرورها از لحاظ اینکه چند کارآزمایی را وارد خود کرده و از نظر تعداد شرکتکنندگان حاضر در آنها متفاوت بودند. کیفیت مرورها و کارآزماییها متنوع بودند.
نتایج کلیدی
شواهدی را با کیفیت متوسط یافتیم که سه نوع استراتژی احتمالا به کاهش تجویز آنتیبیوتیک در سیستم مراقبت اولیه کمک میکنند. استراتژیهایی که استفاده از تصمیمگیری مشترک را بین پزشکان و بیماران آنها تشویق میکنند، تستهای پروتئین واکنشی‐C، و مدیریت هدایت شده توسط پروکلسیتونین (procalcitonin) (هر دو تست مقدار پروتئینهای خونی را اندازهگیری میکنند، که ممکن است به دلیل عفونت افزایش یابند)، همگی احتمالا تجویز آنتیبیوتیک را در طبابت بالینی کاهش میدهند. مدیریت هدایت شده توسط پروکلسیتونین نیز احتمالا تجویز آنتیبیوتیک را در بخش اورژانس کاهش میدهد. به نظر میرسد این استراتژیها تجویز آنتیبیوتیک را تغییر دهند، در حالی که بیماران را از مشاوره خود راضی نگه داشته و اطمینان میدهند که آنها نیازی به مراجعه مجدد به پزشک خود برای بیماری مشابه ندارند. هیچ اطلاعاتی در مورد هزینه این استراتژیها وجود نداشت، به همین دلیل وزندهی به منافع و هزینههای آنها دشوار بود.
سطح کیفیت شواهد برای استراتژیهایی که هدف آنها آموزش پزشکان در زمینه تجویز آنتیبیوتیک، به منظور کمک به تصمیمگیری پزشکان و کمک به آنها برای تغییر تجویز داروها، و برای استفاده از تشخیصهای سریع ویروسی در بخشهای اورژانس بود، پائین یا بسیار پائین گزارش شد، به این معنی که قادر به نتیجهگیری قطعی در مورد اثرات این استراتژیها نبودیم.
در نتیجهگیری، مشخص شد که هدف برخی از استراتژیها کمک به پزشکان بود تا احتمالا بتوانند میزان تجویز آنتیبیوتیک را در سیستم مراقبت اولیه کاهش دهند. با توجه به آنکه اطلاعات کمی در مورد تاثیر این رویهها بر تغییر تجویز آنتیبیوتیکها وجود دارد، انجام مطالعات بیشتری درباره انواع دیگر استراتژیها مورد نیاز است.
ما ۲۸ کارآزمایی را، شامل ۱۷ RCT؛ ۵ Q‐RCT، و ۶ مطالعه ITS، وارد کردیم. بیشتر آنها (۲۱/۲۸) در آمریکا، و ۱۹ مورد در محیط دانشگاهی انجام شدند، که ۱۴ مطالعه عمدتا دانشجویان یا کارمندان دانشگاه را وارد کردند. بیشتر کارآزماییها (۲۰/۲۸) تاثیر برچسبهای ارزش غذایی محصولات را در منوها یا تابلوهای منو، یا در کنار فهرستی از مواد غذایی و نوشیدنیهایی که شرکتکنندگان میتوانستند از میان آنها انتخاب کنند، ارزیابی کردند. در هشت کارآزمایی شرکتکنندگان فقط یک گزینه برچسب خوراکی یا نوشیدنی (حضور برچسب ارزش غذایی محصول روی بوفه یا بستهبندی آن، در مجاورت غذا یا روی تابلوی نمایش) را در اختیار داشتند، و مقدار مصرف مواد غذایی اندازهگیری شد. اغلب (۱۲/۲۸) برچسبهای غذایی ارزیابی شده، اطلاعات انرژی (یعنی کالری) بودند.
یازده کارآزمایی تاثیر برچسبهای ارزش غذایی محصولات را بر خرید گزینههای غذایی یا نوشیدنیها در دنیای واقعی، از جمله خرید از ماشینهای فروش مواد غذایی (یک RCT خوشهای)، سوپر مارکتها (یک ITS)، یا رستورانها، کافهتریاها، یا کافیشاپها (سه RCT، یک Q‐RCT و پنج ITS)، ارزیابی کردند. یافتههای به دست آمده از ماشینهای فروش مواد غذایی و سوپرمارکتها غیر‐قابل تفسیر بوده، و کیفیت بسیار پائینی داشتند. یک متاآنالیز از سه RCT، که همه آنها برچسبهای انرژی را بر منوها در رستورانها بررسی کردند، کاهش آماری قابل توجهی را، برابر با ۴۷ کیلوکالری، در میزان انرژی مصرفی نشان دادند (MD؛ ۴۶,۷۲‐ کیلوکالری؛ ۹۵% CI؛ ۷۸.۳۵‐ تا ۱۵.۱۰‐؛ N = ۱۸۷۷). با در نظر گرفتن میانگین ۶۰۰ کیلوکالری برای هر وعده غذایی، استفاده از برچسبهای انرژی غذایی روی منوها تا ۷.۸% از میزان انرژی دریافتی را در هر وعده غذایی کاهش داد (۹۵% CI؛ ۲.۵% تا ۱۳.۱%). سطح کیفیت شواهد در این سه مطالعه پائین بود، بنابراین اعتماد ما به این برآورد تاثیر محدود بوده و ممکن است با انجام مطالعات بیشتر تغییر کند. از میان شش کارآزمایی باقی مانده، فقط دو مورد از آنها (که هر دو ITS بوده و تاثیر برچسب انرژی را روی منوها یا تابلوهای منو در کافیشاپها یا کافهتریاها بررسی کردند)، همراه با خطر سوگیری پائینی بوده، و نتایج آنها متاآنالیز را پشتیبانی کردند. نتایج چهار کارآزمایی دیگر که در رستورانها، کافهتریاها (۲ مطالعه) یا کافیشاپ انجام شدند، بهطور شفافی گزارش نشده و خطر سوگیری بالایی داشتند.
هفده مطالعه تاثیر استفاده از برچسبهای ارزش غذایی محصولات را بر میزان مصرف در محیطها یا سناریوهای ساختگی بررسی کردند (که از این پس کارآزماییهای آزمایشگاهی نامیده میشوند). از این میان، هشت مورد (همه RCT) تاثیر برچسبها را روی منوها یا قرار دادن آنها را روی طیفی از گزینههای غذایی ارزیابی کردند. متاآنالیز این مطالعات کاهشی را در میزان مصرف انرژی در یک وعده غذایی بهطور قطعی نشان نداد (MD؛ ۵۰‐ کیلوکالری؛ ۹۵% CI؛ ۱۰۴,۴۱‐ تا ۳.۸۸؛ N = ۱۷۰۵). سطح کیفیت شواهد در این کارآزماییها پائین بود، بنابراین اعتماد ما به برآورد اثر محدود بوده و ممکن است با انجام مطالعات بیشتر تغییر کند.
شش مطالعه آزمایشگاهی (چهار RCT و دو Q‐RCT) تاثیر برچسبهای ارزش غذایی محصولات را بر میانگین مصرف انرژی در فقط یک گزینه خوراکی یا نوشیدنی (مانند شکلات، ماکارونی یا یک نوشیدنی بدون الکل) در یک وعده غذایی یا میان‐وعده بررسی کردند. متاآنالیز این کارآزماییها اختلاف آماری معناداری را در میزان انرژی مصرفی (کیلوکالری) نشان نداد (SMD: ۰,۰۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۷‐ تا ۰.۲۷؛ N = ۷۳۲). با این حال ، فواصل اطمینان گسترده بودند، که نشان دهنده عدم اطمینان در اندازه واقعی تاثیرگذاری مداخله است. سطح کیفیت شواهد در این کارآزماییها پائین بود، بنابراین اعتماد ما به برآورد اثر محدود بوده و ممکن است با انجام مطالعات بیشتر تغییر کند.
هیچ شواهدی وجود نداشت که برچسبهای ارزش غذایی محصولات تاثیر ناخواستهای بر افزایش انرژی خریداری یا مصرف شده داشته باشند. شواهد غیر‐مستقیمی از پنج مطالعه آزمایشگاهی به دست آمد که در آنها برچسبگذاری غلط بر محتوای یک ماده مغذی تکی (یعنی نشان دادن مواد غذایی پر‐انرژی به عنوان مواد کم‐انرژی یا کم‐چربی) در طول یک وعده غذایی یا میان‐وعده انجام شد. متاآنالیز یافتههای این کارآزماییها تفاوت معنیداری را در افزایش میزان انرژی مصرفی، بر حسب کیلوکالری، نشان نداد (SMD: ۰,۱۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۴‐ تا ۰.۵۱؛ N= ۷۱۸). میزان کم تاثیر مداخله و فواصل اطمینان وسیع، نشان دهنده عدم قطعیت در اندازه تاثیرگذاری نتایج بود. سطح کیفیت شواهد این کارآزماییها بسیار پائین بود، به همین جهت اطمینان بسیار کمی به برآورد اثر این کارآزماییها داریم.
نتایج به دست آمده از شواهدی با کیفیت پائین نشان میدهند که استفاده از برچسبهای ارزش تغذیهای محصولات حاوی اطلاعات مربوط به انرژی مواد غذایی در منوی غذایی ممکن است باعث کاهش انرژی مصرف شده در رستورانها شود. شواهد ارزیابی کننده تاثیر ارائه اطلاعات روی منوها یا روی طیفی از گزینههای غذایی بر میزان مصرف انرژی در شرایط آزمایشگاهی، تاثیر مشابهی را با آنچه که برای خرید مشاهده شد، نشان دادند، اگرچه این شواهد قطعیت کم و همچنین کیفیت پائینی داشتند.
بر این اساس، و به دلیل عدم مشاهده آسیب از مداخله، موقتا پیشنهاد میشود که استفاده از برچسبهای ارزش تغذیهای محصولات در منوی رستورانها میتواند به عنوان قسمتی از یک مجموعه وسیعتر از اقدامات برای مقابله با چاقی استفاده شود. برای به دست آوردن نتایج قطعیتر، به انجام تحقیقاتی با کیفیت بالاتر و در دنیای واقعی نیاز داریم.
همچنین برای رفع کمبود شواهد از فروشگاههای مواد غذایی و ماشینهای فروش مواد غذایی و برای ارزیابی اثر عوامل واسطه بالقوه در تاثیرگذاری مداخلات، نیاز به انجام تحقیقات بیشتر و با کیفیت بالا داریم.
در پیش گرفتن رژیم غذایی ناسالم همراه با مصرف بیش از اندازه انرژی یکی از دلایل مهم مشکلات مربوط به سلامت است. برچسبهای ارزش غذایی ممکن است به مردم کمک کنند تا غذاهای سالمتر را انتخاب کنند.
هدف این مطالعه مروری چیست؟
در این مرور بررسی شد که برچسبهای ارزش غذایی (یعنی برچسبهایی که حاوی اطلاعاتی درباره محتوای ارزش تغذیهای مواد غذایی هستند) میتوانند افراد را برای خرید و مصرف مواد غذایی سالمتر متقاعد کنند یا خیر. ما تمام شواهد موجود را برای یافتن جواب این پرسش جستوجو کرده و ۲۸ مطالعه را یافتیم.
پیامهای کلیدی
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد برچسبهای ارزش تغذیهای مواد غذایی با اطلاعات مربوط به انرژی (مثلا میزان کالری) در منوها، ممکن است میزان مصرف انرژی را در رستورانها کاهش دهد، اما برای قطعیتر کردن این نتایج، نیاز به کارآزماییهایی با کیفیت بالاتر داریم.
در این مرور چه موضوعی بررسی شد؟
برخی از کارآزماییها میزان خرید مواد خوراکی و آشامیدنی را از ماشینهای فروش، فروشگاههای مواد غذایی، رستورانها، کافهتریاها یا کافیشاپها، بررسی کردند. سایر کارآزماییها میزان مصرف مواد خوراکی و نوشیدنی را در طول یک وعده یا میان‐وعده در محیطها یا سناریوهای از پیش طراحی شده (تحت عنوان مطالعات یا شرایط آزمایشگاهی) بررسی کردند.
نتایج اصلی این مرور چه هستند؟
استفاده از برچسبهای ارزش تغذیهای در رستورانها میزان انرژی (یعنی کالری) خریداری شده را کاهش دادند، اما کیفیت شواهد سه کارآزمایی که برای رسیدن به این یافتهها کمک کردند، پائین بود، بنابراین اعتماد ما به این برآورد اثر محدود بوده و ممکن است با کارآزماییهای بیشتر تغییر کند. هشت کارآزمایی مداخلات مشابهی را در شرایط آزمایشگاهی بررسی کردند، اما به جای برآورد میزان انرژی خریداری شده توسط شرکتکنندگان، میزان انرژی مصرفی آنان را سنجیدند. این کارآزماییها میزان کاهش انرژی مصرفی را در زمان استفاده از برچسب انرژی در منوها یا غذاها بهطور قطعی نشان نمیدهند، و البته از کیفیت پائینی هم برخوردار بودند.
علاوه بر این، شش مطالعه آزمایشگاهی میزان مصرف انرژی شرکتکنندگان را در زمانی که فقط یک گزینه خوراکی یا نوشیدنی را با یا بدون برچسب در اختیار داشتند، بررسی کرده، و پنج مطالعه آزمایشگاهی میزان مصرف انرژی را در زمانی که برچسب کم‐کالری و کم‐چربی بهطور عمد روی مواردی با میزان انرژی یا چربی بالا قرار گرفتند (mislabeling)، ارزیابی کردند. نتایج حاصل از این دو دسته از کارآزماییها غیر‐قطعی، با کیفیت پائین بوده، یا در کارآزماییهای استفاده کننده از برچسب اشتباه، کیفیت خیلی پائینی داشتند. ما مطالعاتی را یافتیم که برچسبگذاری را در ماشینهای فروش و فروشگاههای مواد غذایی بررسی کردند، اما نتایج آنها به راحتی قابل تفسیر نبود، بنابراین نتوانستیم از آنها در این مرور استفاده کنیم.
این مرور تا چه زمانی بهروز است؟
شواهد تا تاریخ ۲۶ اپریل ۲۰۱۷ بهروز است.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb