جستجو در مقالات منتشر شده


۱۳ نتیجه برای Martin J Burton

Karen Head، Lee Yee Chong، Claire Hopkins، Carl Philpott، Anne GM Schilder، Martin J Burton،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه

این مرور یکی از مطالعات شش‎گانه مرور کاکرین درباره گزینه‌های اولیه مدیریت طبی برای بیماران مبتلا به رینوسینوزیت (rhinosinusitis) مزمن است.

رینوسینوزیت مزمن بیماری شایعی است که باعث التهاب مخاط بینی و سینوس‌های پارانازال می‌شود. مشخصه این بیماری انسداد بینی، ترشحات بینی، درد/فشار در ناحیه صورت و از دست دادن حس بویایی است. این وضعیت ممکن است همراه با پولیپ بینی یا بدون آن پیش آید. برای کنترل پاسخ التهابی و بهبود نشانه‌های این بیماری از کورتیکواستروییدهای خوراکی استفاده می‌شود.

اهداف
بررسی تاثیرات یک دوره کوتاه‐مدت استفاده از کورتیکواستروئیدهای خوراکی به مثابه درمان کمکی («درمان افزودنی») در افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن که از قبل تحت درمان‌های استاندارد قرار دارند.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات گروه گوش و حلق و بینی در کاکرین وظیفه جست‌وجوی اطلاعات را در مراکز زیر داشت: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه ENT در کاکرین؛ پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده (CENTRAL؛ شماره ۷؛ ۲۰۱۵)؛ MEDLINE؛ EMBASE؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و سایر منابع اضافی برای کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده. تاریخ جست‌وجو: ۱۱ آگوست ۲۰۱۵.
معیارهای انتخاب
معیار انتخاب، کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای (randomised controlled trials; RCTs) بودند که در آنها یک دوره استفاده کوتاه‌‐مدت (تا ۲۱ روز) از کورتیکواستروییدهای خوراکی با دارونما (placebo) یا عدم درمان مقایسه شده بود، در تمام این کارآزمایی‌ها بیماران تحت درمان فارماکولوژیک رینوسینوزیت مزمن قرار داشتند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد نظر کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه ما عبارت بودند از: کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (HRQL) مختص بیماری، شدت بیماری طبق گزارش بیمار و عوارض جانبی مربوط به خلق‌وخو یا اختلالات رفتاری بیمار. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از: HRQL عمومی، درجه و نمره آندوسکوپیک پولیپ بینی، نمره اسکن توموگرافی کامپیوتری (computerised tomography; CT) و عوارض جانبی شامل بی‌خوابی، اختلالات گوارشی و استئوپوروز. برای ارزیابی کیفیت شواهد برای هر پیامد از روش درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) استفاده کردیم، این مورد به صورت ایتالیک نشان داده شده است.
نتایج اصلی

دو کارآزمایی با مجموع ۷۸ شرکت‌کننده، معیارهای ورود را داشتند. در این دو مطالعه هم جمعیت‌های آماری و هم درمان‎‌های «استاندارد» از هم متفاوت بودند.

استروئیدهای خوراکی، به عنوان مکملی برای کورتیکواستروئیدهای داخل بینی

در یک کارآزمایی مخصوص بزرگسالان، ۳۰ شرکت‌کننده مبتلا به پولیپ بینی حضور داشتند. تمام شرکت‌کنندگان از کورتیکواستروئیدهای داخل بینی استفاده کرده بودند، به طور تصادفی به آنان یا استفاده کوتاه‌‐مدت از استروئیدهای خوراکی (متیل‌پردنیزولون (methylprednisolone) خوراکی، ۱ میلی‌گرم/کیلوگرم و کاهش تدریجی در طول یک دوره درمان ۲۱ روزه) تجویز شد یا اینکه تحت هیچ درمان اضافی قرار نگرفتند. هیچ یک از معیارهای پیامد اولیه مورد نظر این مرور در مطالعه گزارش نشده است. ممکن است در پایان دوره درمان (۲۱ روز) کاهش قابل توجهی در اندازه پولیپ (اندازه‌گیری شده طبق درجه و نمره پولیپ بینی، معیار پیامد ثانویه) در بیمارانی که استروئیدهای خوراکی و کورتیکواستروئیدهای داخل بینی دریافت کرده بودند، در مقایسه با بیمارانی که فقط از کورتیکواستروئیدهای داخل بینی استفاده کرده بودند، وجود داشته باشد (تفاوت میانگین (MD): ۰,۴۶‐؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۸۷‐ تا ۰.۰۵‐؛ ۳۰ شرکت‌کننده؛ مقیاس ۱ تا ۴). این امر با اندازه تاثیرگذاری زیاد متناظر است، اما ما در خصوص صحت این تخمین بسیار نامطمئن هستیم، زیرا خطر سوگیری (bias) را در این مطالعه پُر‐خطر می‌دانیم. افزون بر این، داده‌های به دست آمده در طولانی‌‐مدت‌تر در دسترس نبودند و گزارشی نیز از دیگر پیامدهای مربوطه وجود نداشت.

استروئیدهای خوراکی،‌ به عنوان مکملی برای آنتی‌بیوتیک‌ها

یک کارآزمایی مربوط به کودکان (با میانگین سنی هشت سال) بدون پولیپ بینی شامل ۴۸ شرکت‌کننده بود. در این کارآزمایی کورتیکواستروئیدهای خوراکی (متیل‌پردنیزولون خوراکی، ۱ میلی‌گرم/کیلوگرم با کاهش تدریجی در طول یک دوره درمان ۱۵ روزه) با دارونما در شرکت‌کنندگانی مقایسه شد که طی یک دوره ۳۰ روزه آنتی‌بیوتیک دریافت کرده بودند. در این مطالعه به یکی از معیارهای پیامد اولیه (شدت بیماری) و یک پیامد ثانویه (نمره CT) پرداخته شد. برایشدت بیماری چهار نشانه کلیدی که برای تعریف رینوسینوزیت مزمن در کودکان (انسداد بینی، ترشحات بینی، فشار صورت، سرفه) به کار می‌روند، با یک نمره ترکیب شدند. ۳۰ روز پس از آغاز درمان در بیمارانی که استروئیدهای خوراکی و آنتی‌بیوتیک دریافت کرده بودند، بهبودی بیشتری در مقایسه با دارونما و آنتی‌بیوتیک مشاهده شد (MD: ‐۷,۱۰؛ ۹۵% CI؛ ۹.۵۹‐ تا ۴.۶۱‐؛ ۴۵ شرکت‌کننده؛ مقیاس ۰ تا ۴۰). تفاوت میانگین مشاهده شده با اندازه تاثیرگذاری زیاد متناظر است. همزمان، اختلاف در نمره CT اسکن نیز وجود داشت (MD: ‐۲.۹۰؛ ۹۵% CI؛ ۴.۹۱‐ تا ۰.۸۹‐؛ ۴۵ شرکت‌کننده؛ مقیاس ۰ تا ۲۴). ارزیابی ما از کیفیت شواهد پائین بود.

هیچ داده‌ای برای طولانی‐مدت (سه ماه) در دسترس نبود.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

ممکن است در شدت نشانه، اندازه پولیپ‌ها و وضعیت سینوس‌ها هنگام استفاده از CT اسکن، در بیمارانی که کورتیکواستروئیدهای خوراکی را در قالب درمان کمکی به همراه آنتی‌بیوتیک یا کورتیکوستروئید داخل بینی مصرف کرده بودند، بهبودی حاصل شده باشد، اما کیفیت شواهدی که این امر را تایید کند، پائین یا بسیار پائین بود (در رابطه با تخمین اثرگذاری مورد نظر نامطمئن هستیم؛ تاثیر واقعی ممکن است به نحو چشمگیری از تخمین تاثیر متفاوت باشد). معلوم نیست که مزایای کورتیکواستروئیدهای خوراکی به مثابه درمان کمکی، بیشتر از دوره کوتاه‌‐مدت پیگیری (تا ۳۰ روز) باقی مانده است یا خیر، زیرا هیچ داده طولانی‌‐مدت‌تری در دسترس نبود.

در این مرور هیچ داده‌ای در خصوص عوارض جانبی همراه با دوره‌های کوتاه‌‐مدت استفاده از کورتیکواستروئیدهای خوراکی به مثابه درمان کمکی وجود ندارد.

در این زمینه، به پژوهش بیشتر، به ویژه درباره ارزیابی پیامدهای طولانی‌‐مدت‌تر و عوارض جانبی، نیاز است.

خلاصه به زبان ساده

استفاده کوتاه‌‐مدت از کورتیکواستروئیدهای خوراکی همراه با روش‌های درمانی دیگر برای درمان رینوسینوزیت مزمن

سوال مطالعه مروری

شواهد مربوط به مزایا و ضررهای افزودن یک دوره درمان کوتاه‌‐مدت (معمولا تا ۱۴ روز) را با کورتیکواستروئید خوراکی، برای افراد مبتلا به رینوسینوزیت (rhinosinusitis) مزمن که تحت نوع دیگری از درمان (مانند دریافت کورتیکواستروئید از راه بینی) قرار داشتند، مرور کردیم.

پیشینه

رینوسینوزیت مزمن بیماری شایعی است که مشخصه آن التهاب بینی و سینوس‌های پارانازال (گروهی از فضاهای پر از هوا در پشت بینی، چشم‌ها و گونه‌ها) است. بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن دست‌کم دو یا بیش از دو نشانه زیر را به مدت حداقل ۱۲ هفته از خود بروز می‌دهند: گرفتگی بینی، ترشح از بینی یا آبریزش بینی، درد یا فشار در ناحیه صورت و/یا کاهش حس بویایی (hyposmia). برخی از افراد نیز پولیپ بینی دارند که مشخصه آن بروز تورم‌های انگور مانند در دیواره بینی نرمال در داخل مسیر بینی و سینوس‌ها است.

از کورتیکواستروئیدهای خوراکی در دوره‌های کوتاه‌‐مدت به طور گسترده برای درمان رینوسینوزیت مزمن استفاده می‌شود. وظیفه آنها کنترل التهاب است و زمانی که پولیپ‌ها به وجود می‌آیند، کورتیکواستروئیدهای خوراکی به سرعت اندازه پولیپ‌ها را کاهش داده و موجب بهبود نشانه‌های بیماری می‌شوند. عوارض جانبی کورتیکواستروئیدها می‌تواند بی‌خوابی، تغییرات خلق‌وخو و تغییرات دستگاه گوارش (مانند درد معده، سوزش سر دل، اسهال، یبوست، تهوع و استفراغ) باشد. وقتی کورتیکواستروئیدها در طولانی‐مدت استفاده شوند یا حتی در بسیاری از دوره‌های کوتاه‌‐مدت گزارش شده، احتمال استئوپروز نیز وجود دارد.

ویژگی‌های مطالعه

این مرور شامل شواهد به ثبت رسیده تا ۱۱ آگوست ۲۰۱۵ است. ما دو کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده را با مجموع ۷۸ شرکت‌کننده وارد مرور کردیم.

یک کارآزمایی شامل ۳۰ بزرگسال مبتلا به پولیپ بینی بود. شرکت‌کنندگان یا کورتیکواستروئیدهای داخل بینی را همراه با کورتیکواستروئیدهای خوراکی، دریافت کردند یا فقط کورتیکواستروئیدهای داخل بینی مصرف کردند. تنها نتیجه گزارش شده مربوط به این مرور این بود که اندازه پولیپ بینی با اتمام دوره درمان (سه هفته) کاهش یافته یا خیر.

یک کارآزمایی دیگر شامل ۴۸ کودک (با میانگین سنی هشت سال) مبتلا به رینوسینوزیت مزمن اما بدون پولیپ بینی بود. شرکت‌کنندگان این کارآزمایی یا آنتی‌بیوتیک همراه با کورتیکواستروئیدهای خوراکی یا فقط آنتی‌بیوتیک و دارونما (placebo) (حبه قند) دریافت کرده بودند. کورتیکواستروئیدهای خوراکی و دارونما به مدت ۱۵ روز و آنتی‌بیوتیک به مدت ۳۰ روز به شرکت‌کنندگان داده شد. در گزارش این کارآزمایی به یافته‌هایی اشاره شده که هنگام پایان درمان (در یک ماه) با آنتی‌بیوتیک به دست آمده است.

نتایج کلیدی

در پایان یک دوره درمان سه‌هفته‌ای، افرادی که هم کورتیکواستروئیدهای داخل بینی و هم استروئیدهای خوراکی دریافت کرده بودند، احتمالا اندازه پولیپ بینی آنها در مقایسه با افرادی که فقط کورتیکوستروئید داخل بینی دریافت کرده بودند، کوچک‌تر شده بود. در کارآزمایی مورد نظر وضعیت افراد پیگیری نشدند تا مشخص شود اندازه پولیپ پس از پایان مدت کارآزمایی افزایش یافته یا خیر. این کارآزمایی درباره عوارض جانبی یا سایر پیامدهای مهم برای بیماران، مانند شدت نشانه‌ها یا کیفیت زندگی اطلاعاتی را ارائه نمی‌دهد.

کودکانی که هم آنتی‌بیوتیک و هم کورتیکواستروئیدهای خوراکی دریافت کرده بودند، در مقایسه با کودکان دریافت کننده آنتی‌بیوتیک و درمان کنترل، ظاهرا پس از درمان مجموع نمرات نشانه‌های آنان پائین‌تر و نمره اسکن توموگرافی کامپیوتری (computerised tomography; CT) بهتری داشتند. گزارش مربوط به عوارض جانبی در این کارآزمایی چندان روشن نبود، بنابراین بسیار دشوار است بگوییم که همه شرکت‌کنندگان دچار اختلالات گوارشی، تغییرات خلق‌وخو یا اختلالات خواب شدند یا خیر.

کیفیت شواهد

ارزیابی ما از کیفیت شواهد برای استروئیدهای خوراکی همراه با استروئید داخل بینی برای بزرگسالان با پولیپ بینی بسیار پائین است (درباره این تخمین بسیار نامطمئن هستیم)، زیرا تعداد شرکت‌کنندگان در این کارآزمایی اندک است و بنابراین، شواهد به دست آمده از آن قابل اطمینان نیست. با توجه به شیوه‌ای که این کارآزمایی بر اساس آن صورت گرفته (یعنی هدایت شده بود)، خطر سوگیری (bias) در آن بالا بود. در این کارآزمایی به عوارض جانبی و نتایج پس از پایان درمان اشاره‌ای نشده بود.

کیفیت شواهد مربوط به استروئیدهای خوراکی و آنتی‌بیوتیک را برای کودکان پائین ارزیابی کردیم (به احتمال فراوان انجام پژوهش بیشتر، تاثیر مهمی بر اعتماد ما در خصوص تخمین اثرگذاری این روش‌های درمانی و تغییر در این تخمین خواهد داشت)، زیرا شواهد موجود از یک کارآزمایی در ابعاد کوچک به دست آمده ‌است. سوگیری در این کارآزمایی پُر‐خطر نبود، اما تنها شامل کودکان بدون پولیپ بینی می‌شد که ممکن است این نتایج درباره بزرگسالان مبتلا به پولیپ بینی صدق نکند. در این کارآزمایی نتایج پس از پایان درمان و هم‌چنین عوارض جانبی درمان به خوبی گزارش نشده بود.


Lee Yee Chong، Karen Head، Claire Hopkins، Carl Philpott، Anne GM Schilder، Martin J Burton،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه

این مطالعه مروری یکی از شش مطالعه موجود درباره گزینه‌های اولیه مدیریت دارویی برای بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن است.

رینوسینوزیت مزمن وضعیت شایعی است که مشخصه آن، التهاب مخاط بینی و سینوس‌های پارانازال است که به گرفتگی بینی، رینوره، درد/ فشار در ناحیه صورت و از دست دادن حس بویایی می‌انجامد. این وضعیت ممکن است همراه با پولیپ بینی یا بدون آن رخ دهد. به‌طور گسترده‌ای از کورتیکواستروئیدهای موضعی (داخل بینی) برای درمان رینوسینوزیت مزمن استفاده می‌شود، با این باور که التهاب جزء اصلی این وضعیت است.

اهداف
بررسی تاثیرات استفاده از کورتیکواستروئیدهای داخل بینی در افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات گروه گوش و حلق و بینی (ENT) در کاکرین وظیفه جست‌وجو را در مراکز زیر عهده داشت: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه گوش و حلق و بینی در کاکرین؛ پایگاه مرکزی ثبت کارآزمایی‌های کنترل شده (CENTRAL؛ شماره ۸، ۲۰۱۵)؛ MEDLINE؛ EMBASE؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و دیگر منابع برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده. تاریخ جست‌وجو، ۱۱ آگوست ۲۰۱۵ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) با دوره پیگیری حداقل سه ماه که کورتیکواستروئیدهای داخل بینی (مانند بکلومتازون دیپروپیونات (beclomethasone dipropionate)، تریامسینولون استوناید (triamcinolone acetonide)، فلونیزولید (flunisolide)، بودزونید (budesonide)) را با دارونما (placebo) یا عدم‐درمان، در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن مقایسه کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد نظر کاکرین را به کار بردیم. پیامدهای اولیه عبارت بودند از: کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (HRQL) در ارتباط با یک بیماری خاص، شدت بیماری طبق گزارش خود بیمار و شایع‌ترین عارضه جانبی ‐ اپیستاکسی یا خونریزی از بینی (epistaxis). پیامدهای ثانویه شامل HRQL عمومی، نمره آندوسکوپیک پولیپ بینی، نمره اسکن توموگرافی کامپیوتری (CT) و عوارض جانبی ناشی از التهاب موضعی یا دیگر عوارض جانبی سیستمیک بودند. برای ارزیابی کیفیت شواهد برای هر پیامد از GRADE استفاده کردیم؛ این مورد به صورت ایتالیک نشان داده می‌شود.
نتایج اصلی

تعداد ۱۸ RCT را با مجموع ۲۷۳۸ شرکت‌کننده وارد کردیم. در چهارده مطالعه شرکت‌کنندگانی با پولیپ بینی و در چهار مطالعه شرکت‌کنندگانی بدون پولیپ بینی حضور داشتند. فقط یک مطالعه به کودکان اختصاص داشت.

کورتیکواستروئیدهای داخل بینی در برابر دارونما

فقط یک مطالعه (۲۰ شرکت‌کننده بزرگسال بدون پولیپ) پیامد اولیه ما را یعنیHRQL مختص بیماری، با استفاده از معیارهای پیامد رینوسینوزیت‐۳۱ (RSOM‐۳۱) اندازه‌گیری کرد. آنها تفاوت معنی‌داری را گزارش نکردند (داده‌های عددی در دسترس نیست) (شواهد با کیفیت بسیار پائین).

دومین پیامد اولیه،شدت بیماری، با استفاده از Chronic Sinusitis Survey در مطالعه دوم (۱۳۴ شرکت‌کننده بدون پولیپ) اندازه‌گیری شد، که تفاوت مهمی را پیدا نکرد (تفاوت میانگین (MD): ۲,۸۴؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۵.۰۲‐ تا ۱۰.۷۰؛ مقیاس ۰ تا ۱۰۰). مطالعه دیگر (رینوسینوزیت مزمن با پولیپ‌های بینی) افزایش احتمال بهبودی را در گروه کورتیکواستروئیدهای داخل بینی گزارش کرد (RR: ۲.۷۸؛ ۹۵% CI؛ ۱.۷۶ تا ۴.۴۰؛ ۱۰۹ شرکت‌کننده). سطح کیفیت شواهد پائین بود.

شش مطالعه داده‌هایی را در مورد حداقل دو مورد ازنشانه‌های جداگانه مورد استفاده در معیارهای EPOS ۲۰۱۲ برای تعریف رینوسینوزیت مزمن (انسداد بینی، رینوره، از دست دادن حس بویایی و درد/فشار صورت) ارائه دادند. هنگامی که هر چهار نشانه در معیارهای EPOS در مقیاس ۰ تا ۳ (بالاتر = نشانه شدیدتر) در دسترس بودند، میانگین MD در تغییر از پایه ۰,۲۶‐ (۹۵% CI؛ ۰.۳۷‐ تا ۰.۱۵‐؛ ۲۴۳ شرکت‌کننده؛ دو مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین) گزارش شد. اگر چه زمانی که فقط انسداد بینی و رینوره در نظر گرفته شدند، مطالعات و شرکت‌کنندگان بیشتری وجود داشتند (MD: ‐۰,۳۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۸‐ تا ۰.۲۴‐؛ ۱۷۰۲ شرکت‌کننده، شش مطالعه)، MD تقریبا مشابه زمانی بود که از دست دادن حس بویایی نیز در نظر گرفته شد (۱۳۴۵ شرکت‌کننده، چهار مطالعه؛ شواهد با کیفیت متوسط).

هنگام در نظر گرفتن نتایج برای نشانه‌های جداگانه، منفعت درمان در گروه کورتیکواستروئیدهای داخل بینی نمود پیدا کرد. اندازه تاثیرگذاری برای انسداد بینی (MD: ‐۰,۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۲‐ تا ۰.۲۹‐، ۱۷۰۲ شرکت‌کننده، شش مطالعه) بزرگتر از رینوره (MD: ‐۰.۲۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۳‐ تا ۰.۱۷‐؛ ۱۷۰۲ شرکت‌کننده، شش مطالعه) یا از دست دادن حس بویایی (MD: ‐۰.۱۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۸‐ تا ۰.۱۱‐؛ ۱۳۴۵ شرکت‌کننده؛ چهار مطالعه) بود. در تجزیه‌و‌تحلیل برای درد/فشار صورت، ناهمگونی وجود داشت (MD: ‐۰.۲۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۶‐ تا ۰.۰۲؛ ۲۴۳ شرکت‌کننده، دو مطالعه). کیفیت شواهد برای انسداد بینی، رینوره و از دست دادن حس بویایی در سطح متوسط، اما برای درد/فشار صورت در سطح پائین قرار داشت.

کورتیکواستروئیدهای داخل بینی خطر بروز اپیستاکسی را افزایش دادند (خطر نسبی (RR): ۲,۷۴؛ ۹۵% CI؛ ۱.۸۸ تا ۴.۰۰؛ ۲۵۰۸ شرکت‌کننده؛ ۱۳ مطالعه؛ شواهد با کیفیت بالا).

با در نظر گرفتن پیامد ثانویه، HRQL عمومی، یک مطالعه (۱۳۴ شرکت‌کننده بدون پولیپ) آن را با استفاده از SF‐۳۶ اندازه‌گیری کرده و یک مزیت آماری معنی‌دار را فقط در خرده‐مقیاس سلامت عمومی گزارش کرد. سطح کیفیت شواهد بسیار پائین بود.

مشخص نیست که تفاوتی در خطر تحریک موضعی وجود دارد یا خیر (RR: ۰,۹۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۳ تا ۱.۶۴؛ ۲۱۲۴ شرکت‌کننده؛ ۱۱ مطالعه) (شواهد با کیفیت پائین).

هیچ یک از مطالعات به اندازه کافی بیماران را درمان یا پیگیری نکردند تا داده‌های معناداری را در مورد خطر پوکی استخوان یا کاهش رشد (کودکان) ارائه دهند.

مقایسه‌های دیگر

هیچ مطالعه دیگری را شناسایی نکردیم که کورتیکواستروئیدهای داخل بینی را به همراه مداخله مشترک A در مقابل دارونما به همراه مداخله مشترک A مقایسه کرده باشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
بیشتر شواهد موجود از مطالعات انجام‌شده روی بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن با پولیپ بینی به دست آمد. اطلاعات اندکی درباره کیفیت زندگی (شواهد با کیفیت بسیار پائین) وجود دارد. برای شدت بیماری، به نظر می‌رسد که همه نشانه‌های بیماری بهبود یافته باشند (شواهد با کیفیت پائین)، و تاثیر مثبت متوسطی برای گرفتگی بینی و تاثیر مثبت کوچکی برای آبریزش بینی (شواهد با کیفیت متوسط) مشاهده شد. خطر ابتلا به خونریزی از بینی افزایش یافت (شواهد با کیفیت بالا)، اما این داده‌ها تمام سطوح شدت بیماری را در بر گرفتند؛ لکه‌های کوچک خون نگرانی عمده‌ای برای بیماران تلقی نمی‌شود. مشخص نیست که تفاوتی در خطر ابتلا به التهاب موضعی وجود دارد یا خیر (شواهد با کیفیت پائین).
خلاصه به زبان ساده

استروئیدهای داخل بینی در مقایسه با دارونما یا عدم‐مداخله در درمان رینوسینوزیت مزمن

سوال مطالعه مروری

شواهد مربوط به فواید و مضرات استعمال استروئیدهای داخل بینی را برای افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن مرور کردیم.

پیشینه

رینوسینوزیت مزمن وضعیت شایعی است که مشخصه آن التهاب بینی و سینوس‌های پارانازال (گروهی از فضاهای پر از هوا در پشت بینی، چشم‌ها و گونه‌ها) است. بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن دست‌کم دو یا بیش از دو نشانه زیر را به مدت حداقل ۱۲ هفته از خود بروز می‌دهند: گرفتگی بینی، ترشح از بینی یا آبریزش بینی (rhinorrhoea)، درد یا فشار در ناحیه صورت و/یا کاهش حس بویایی (hyposmia). برخی از افراد نیز پولیپ بینی دارند، که مشخصه آن بروز تورم‌های انگور‐مانند پوشش داخلی بینی نرمال به داخل مسیر بینی و سینوس‌ها است. از کورتیکواستروئیدهای موضعی (داخل بینی) با هدف کاهش التهاب به منظور بهبود نشانه‌های بیماری استفاده می‌شود.

ویژگی‌های مطالعه

تعداد ۱۸ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل‌ شده (RCT) را با مجموع ۲۷۳۸ شرکت‌کننده در این مرور وارد کردیم. بیشتر مطالعات نسبتا کوچک بوده و در هر بازوی مداخله ۹ یا ۱۰ بیمار حضور داشت. بزرگ‌ترین مطالعه شامل جمعا ۷۴۸ بیمار بود. اکثر این مطالعات در مراکز ارجاع سوم در شمال اروپا، ایالات متحده و کانادا انجام شدند. چهارده مطالعه صرفا شامل شرکت‌کنندگان مبتلا به رینوسینوزیت مزمن با پولیپ بینی و چهار مطالعه نیز شامل شرکت‌کنندگان بدون پولیپ بینی بودند. فقط یک مطالعه به کودکان اختصاص داشت. مطالعات، شامل طیفی از انواع، دوزها و روش‌های تجویز (مثلا اسپری، قطره) کورتیکواستروئیدهای داخل بینی می‌شدند.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

در یک مطالعه (۲۰ شرکت‌کننده) تفاوت آماری معناداری در کیفیت زندگی سلامت‌‐محور مرتبط با یک بیماری خاص گزارش نشد. مطالعه دیگر به بررسی کیفیت عمومی زندگی مرتبط با سلامت‌ پرداخت و مزیت آماری معنادار فقط در خرده‐مقیاس برای سلامت عمومی گزارش شد. در هر دو مطالعه شرکت‌کنندگان مبتلا به رینوسینوزیت مزمن بدون پولیپ بینی حضور داشتند. سطح کیفیت شواهد بسیار پائین بود (اطمینان بسیار اندکی به تخمین اثرگذاری مداخله داریم: تاثیر حقیقی احتمالا به‌طور چشمگیری متفاوت از برآورد ما از میزان اثربخشی درمان خواهد بود).

شدت بیماری در یک مطالعه اندازه‌گیری شد (رینوسینوزیت مزمن بدون پولیپ بینی، ۱۳۴ شرکت‌کننده) که در آن هیچ تفاوت مهمی یافت نشد. در مطالعه دیگر (رینوسینوزیت مزمن با پولیپ بینی) از افزایش احتمال بهبودی در گروه کورتیکواستروئیدهای داخل بینی گزارش شد. کیفیت شواهد پائین بود (اعتماد ما به تخمین اثرگذاری آن محدود است: تاثیر واقعی ممکن است بسیار متفاوت با برآورد ما از میزان اثربخشی مداخله باشد).

هنگامی که همه نشانه‌ها (گرفتگی بینی، آبریزش بینی، از دست دادن حس بویایی، درد/ فشار در ناحیه صورت) به‌طور جداگانه اندازه‌گیری شدند، تاثیر مثبت در گروه کورتیکواستروئیدهای داخل بینی مشاهده شد. سطح کیفیت شواهد برای گرفتگی بینی، آبریزش بینی و از دست دادن حس بویایی در حد متوسط، و برای درد/ فشار در ناحیه صورت در حد پائین بود (شواهد با کیفیت متوسط به این معنا است که تا حدی به تخمین اثرگذاری آن اطمینان داریم: تاثیر حقیقی احتمالا به برآورد ما از میزان اثربخشی نزدیک خواهد بود، اما این احتمال نیز وجود دارد که تفاوت عمده‌ای با آن داشته باشد).

استفاده از کورتیکواستروئیدهای داخل بینی افزایش خطر بروز خونریزی بینی را به دنبال داشت (شواهد با کیفیت بالا). با این حال، مشخص نبود که تفاوتی در خطر بروز التهاب موضعی (بینی یا گلو) وجود داشت یا خیر (شواهد با کیفیت پائین).

هیچ یک از مطالعات به اندازه کافی بیماران را درمان یا پیگیری نکردند تا داده‌های معنی‌داری را در مورد خطر پوکی استخوان (osteoporosis) یا توقف رشد (در کودکان) ارائه دهند.

نتیجه‌گیری‌ها

بیشتر شواهد موجود از مطالعات انجام‌شده روی بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن با پولیپ بینی به دست آمد. اطلاعات اندکی درباره کیفیت زندگی وجود دارد و سطح کیفیت این شواهد بسیار پائین است. برای شدت بیماری، به نظر می‌رسد که همه نشانه‌های بیماری بهبود یافته باشند (شواهد با کیفیت پائین)، و تاثیر مثبت متوسطی برای گرفتگی بینی و تاثیر مثبت کوچکی برای آبریزش بینی (شواهد با کیفیت متوسط) مشاهده شد. خطر اپیستاکسی افزایش یافت (شواهد با کیفیت بالا)، اما شامل همه سطوح شدت بیماری بود؛ وجود لکه‌های کوچک خون نگرانی عمده‌ای برای بیماران تلقی نمی‌شود. مشخص نیست که تفاوتی در خطر ابتلا به التهاب موضعی وجود دارد یا خیر (شواهد با کیفیت پائین).


Karen Head، Lee Yee Chong، Patorn Piromchai، Claire Hopkins، Carl Philpott، Anne GM Schilder، Martin J Burton،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه

این مرور یکی از مرورهای شش‎گانه درباره گزینه‌های اولیه مدیریت طبی برای بیماران مبتلا به رینوسینوزیت (rhinosinusitis) مزمن است.

رینوسینوزیت مزمن بیماری شایعی است که مشخصه آن، التهاب مخاط بینی و سینوس‌های پارانازال است که منجر به گرفتگی بینی، ترشحات بینی، درد یا فشار در ناحیه صورت و از دست دادن حس بویایی می‌شود. این وضعیت ممکن است همراه با پولیپ بینی یا بدون آن رخ دهد. از آنتی‌بیوتیک‌های سیستمیک و موضعی با هدف از بین بردن عفونت در کوتاه‌‐مدت (و گاه برای کاهش التهاب در طولانی‐مدت)، به منظور طبیعی کردن موکوس بینی و بهبود نشانه‌های بیماری استفاده می‌شود.

اهداف
بررسی تاثیرات آنتی‌بیوتیک‌های سیستمیک و موضعی در افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات گروه گوش و حلق و بینی در کاکرین وظیفه جست‌وجوی اطلاعات را در این مراکز به عهده داشت: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه ENT؛ CENTRAL (۲۰۱۵، شماره ۸)؛ MEDLINE؛ EMBASE؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و سایر منابع اضافی برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده. تاریخ جست‌وجو ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۵ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) با دوره پیگیری حداقل سه ماهه که درمان با آنتی‌بیوتیک سیستمیک یا موضعی را با (الف) دارونما (placebo) یا (ب) عدم درمان یا (ج) سایر مداخلات فارماکولوژیک مقایسه کرده بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد نظر کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه عبارت بودند از کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (HRQL) مختص بیماری، شدت بیماری طبق گزارش بیمار و شایع‌ترین عارضه جانبی یعنی اختلال در دستگاه گوارش. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از: HRQL عمومی، درجه و نمره آندوسکوپیک پولیپ بینی، درجه و نمره اسکن توموگرافی کامپیوتری (computerised tomography; CT) و عوارض جانبی مانند واکنش آلرژیک مشکوک (راش یا التهاب پوستی) و آنافیلاکسی (anaphylaxis) یا سایر واکنش‌های بسیار جدی. برای ارزیابی کیفیت شواهد برای هر پیامد از روش درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) استفاده کردیم، این مورد به صورت ایتالیک نشان داده شده است.
نتایج اصلی

پنج RCT (با ۲۹۳ شرکت‌کننده) را وارد مرور کردیم که در همه آنها آنتی‌بیوتیک‌های سیستمیک با دارونما یا مداخله فارماکولوژیک دیگر مقایسه شده بود.

تنوع در ویژگی‌های این مطالعه کار مقایسه را دشوار ساخته بود. چهار مطالعه تنها به بزرگسالان و یک مطالعه نیز به کودکان اختصاص داشت. در سه مطالعه، از ماکرولید (macrolide)، در یک مطالعه از تتراسایکلین (tetracycline) و در یک مطالعه دیگر نیز از یک آنتی‌بیوتیک نوع سفالوسپورین (cephalosporin) استفاده شده بود. سه مطالعه صرفا به بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن بدون پولیپ بینی اختصاص داشت، در یک مطالعه، بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن با پولیپ بینی و در یک مطالعه دیگر نیز آمیزه‌ای از بیماران مختلط حضور داشتند. در سه مطالعه، پیگیری وضعیت بیماران به مدت ۱۰ تا ۱۲ هفته پس از پایان درمان ادامه یافت.

آنتی‌بیوتیک‌های سیستمیک در برابر دارونما

در سه مطالعه، استفاده از آنتی‌بیوتیک در مقایسه با دارونما بررسی شده بود (۱۷۶ شرکت‌کننده).

در یک مطالعه (۶۴ شرکت‌کننده، بدون پولیپ) HRQL مختص بیماری با استفاده از SNOT‐۲۰ (۰ تا ۵؛ ۰ برابر است با بهترین کیفیت زندگی) گزارش شد. در پایان مدت درمان (سه ماه) نمره SNOT‐۲۰ در گروه دریافت کننده آنتی‌بیوتیک ماکرولید کمتر از گروه دریافت کننده دارونما (تفاوت میانگین (MD): ۰,۵۴‐ امتیاز؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۹۸‐ تا ۰.۱۰‐) و متناظر با اندازه تاثیرگذاری متوسط به نفع آنتی‌بیوتیک‌ها بود (شواهد با کیفیت متوسط). سه ماه پس از درمان، اینکه تفاوتی بین دو گروه پدید آمد یا خیر، نامطمئن بود.

با انجام یک مطالعه (۳۳ شرکت‌کننده، با پولیپ) اطلاعات مربوط به اختلالات گوارشی و واکنش آلرژیک مشکوک (راش یا سوزش و التهاب پوست) پس از یک دوره کوتاه مصرف آنتی‌بیوتیک تتراسایکلین در مقایسه با دارونما به دست آمد. در رابطه با اینکه آنتی‌بیوتیک‌ها ارتباطی با افزایش اختلالات گوارشی (خطر نسبی (RR): ۱,۳۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۲ تا ۸.۵۰) یا سوزش پوست (RR: ۶.۶۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۴ تا ۱۲۸.۸۶) داشتند یا خیر، بسیار نامطمئن هستیم (شواهد با کیفیت بسیار پائین ).

آنتی‌بیوتیک‌های سیستمیک همراه با شستشو با سالین و کورتیکواستروئیدهای داخل بینی در برابر دارونما همراه با شستشو با سالین و کورتیکواستروئیدهای داخل بینی

در یک مطالعه (۶۰ شرکت‌کننده، برخی با پولیپ و برخی بدون پولیپ) مصرف یک دوره سه ماهه آنتی‌بیوتیک ماکرولید با دارونما مقایسه شده بود، همه شرکت‌کنندگان از شستشو با سالین و ۷۰% آنان نیز از کورتیکواستروئیدهای داخل بینی استفاده کرده بودند. HRQL مختص بیماری طبق SNOT‐۲۲ (۰ تا ۱۱۰، ۰ برابر است با بهترین کیفیت زندگی) گزارش شده بود. تفسیر داده‌ها کار دشواری بود (چولگی (skewed) شدید و عدم تعادل پایه) و معلوم نیست که در هر نقطه زمانی تفاوت مهمی وجود داشت یا خیر (شواهد با کیفیت پائین ). به منظور ارزیابی شدت بیماری گزارش شده توسط بیمار شرکت‌کنندگان، تاثیر درمان در پایان دوره درمان (سه ماه) را بر اساس مقیاس پنج امتیازی درجه‌بندی کردند (از ۲‐ برای «به شدت بد» تا ۲ برای «درمان شده»). برای بهبود نشانه‌های بیماری تفاوتی بین گروه مصرف کننده آنتی‌بیوتیک‌ و گروه مصرف کننده دارونما مشاهده نشد؛ RR: ۱,۵۰؛ (۹۵% CI؛ ۰.۸۱ تا ۲.۷۹؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین )، هرچند افرادی نیز بودند که پس از درمان با آنتی‌بیوتیک احساس بدتری داشتند. هیچ تفاوت قابل توجهی در نرخ اختلالات گوارشی بین دو گروه مشاهده نشد (RR: ۱,۰۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۶ تا ۷.۱۰). HRQL عمومی با استفاده از پرسشنامه SF‐۳۶ اندازه‌گیری شد. نویسندگان اظهار داشتند که در پایان دوره درمان (۱۲ هفته) یا دو هفته پس از آن، هیچ تفاوتی بین دو گروه دیده نشد.

آنتی‌بیوتیک‌های سیستمیک در برابر کورتیکواستروئیدهای داخل بینی

در یک مطالعه (۴۳ شرکت‌کننده، بدون پولیپ)، یک دوره سه ماهه مصرف آنتی‌بیوتیک ماکرولید با مصرف کورتیکواستروئیدهای داخل بینی مقایسه شد. شدت بیماری طبق گزارش بیمار با استفاده از نمره نشانه ترکیبی (۰ تا ۴۰؛ ۰ برابر است با بدون نشانه) ارزیابی شد. اینکه تفاوتی وجود دارد یا خیر بسیار نامطمئن است زیرا شدت بیماری گزارش شده توسط بیمار بین گروه‌ها مشابه بود (MD: ‐۰,۳۲؛ ۹۵% CI؛ ‌۲.۱۱ تا ۱.۴۷؛ شواهد با کیفیت پائین).

مصرف آنتی‌بیوتیک‌های سیستمیک در برابر کورتیکواستروئیدهای خوراکی

در یک مطالعه (۲۸ شرکت‌کننده با پولیپ)، دوره کوتاه‌‐مدت مصرف آنتی‌بیوتیک تتراسایکلین (مدت زمان مشخص نیست، حدود ۲۰ روز) با یک دوره ۲۰ روزه مصرف کورتیکواستروئیدهای خوراکی مقایسه شد. ما نمی‌توانستیم داده‌های مربوط به هر یک از پیامدهای اثربخشی اولیه را استخراج کنیم. اینکه تفاوتی از لحاظ اختلالات گوارشی (RR:۱,۰۰؛ ۹۵% CI؛ ‌۰.۱۶ تا ۶.۱۴) یا التهاب پوستی (RR: ۲.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۰ تا ۱۹.۶۲) وجود داشت یا خیر، نامطمئن است، زیرا نتایج این پیامدها بین گروه‌ها مشابه بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین ).

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

ما به شواهد کافی دست نیافتیم که نشان دهد در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن مصرف آنتی‌بیوتیک‌های سیستمیک موثر است. شواهد با کیفیت متوسط درباره بهبود نسبی در کیفیت زندگی مختص بیماری در بزرگسالان مبتلا به رینوسینوزیت مزمن بدون پولیپ که به مدت سه ماه آنتی‌بیوتیک ماکرولید مصرف کرده بودند، به دست آوردیم. میزان بهبود، متوسط بود (۰,۵ امتیاز در مقیاس پنج امتیازی) و تنها در پایان دوره سه ماهه درمان دیده شد، تا سه ماه بعد از آن، هیچ تفاوتی مشاهده نشد.

با وجود این درک کلی که آنتی‌بیوتیک‌ها می‌توانند عوارض جانبی مانند اختلالات گوارشی داشته باشند، نتایج در این مرور بسیار نامطمئن بودند، زیرا مطالعات در ابعاد کوچک صورت گرفته و تنها به گزارش چند رویداد بسنده شده بود.

هیچ یک از RCTهای مربوط به آنتی‌بیوتیک‌های موضعی، معیارهای ورود را نداشت.

در این زمینه، به پژوهش بیشتری به ویژه ارزیابی پیامدهای طولانی‐مدت‌تر و عوارض جانبی نیاز است.

خلاصه به زبان ساده

نقش آنتی‌‌بیوتیک‌های سیستمیک و موضعی برای درمان رینوسینوزیت مزمن

سوال مطالعه مروری

شواهد مربوط به مزایا و مضرات آنتی‌بیوتیک‌های سیستمیک (از طریق دهان) و موضعی (از طریق بینی) را در افراد مبتلا به رینوسینوزیت (rhinosinusitis) مزمن بررسی کردیم.

پیشینه

رینوسینوزیت مزمن بیماری شایعی است که مشخصه آن التهاب بینی و سینوس‌های پارانازال (گروهی از فضاهای پر از هوا در پشت بینی، چشم‌ها و گونه‌ها) است. بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن دست‌کم دو یا بیش از دو نشانه زیر را به مدت حداقل ۱۲ هفته از خود بروز می‌دهند: گرفتگی بینی، ترشح از بینی یا آبریزش بینی، درد یا فشار در ناحیه صورت و/یا کاهش حس بویایی (hyposmia). برخی از افراد نیز پولیپ بینی دارند که مشخصه آن بروز تورم‌های انگورمانند در دیواره بینی طبیعی در داخل مسیر بینی و سینوس‌ها است.

ویژگی‌های مطالعه

تعداد پنج کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) را جمعا با ۲۹۳ شرکت‌کننده وارد کردیم. مطالعات انجام شده در ابعاد کوچک انجام شده بودند (۴۳ تا ۷۹ شرکت‌کننده). چهار مطالعه به بزرگسالان و پنجمین مطالعه به کودکان اختصاص داشت. سه مطالعه فقط شامل افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن بدون پولیپ بینی، یک مطالعه شامل ترکیبی از افراد با پولیپ و بدون پولیپ و مطالعه آخر فقط شامل افراد با پولیپ بود. در همه این مطالعات از انواع مختلف آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی استفاده شده بود؛ هیچ کدام از این مطالعات به آنتی‌بیوتیک‌های موضعی اختصاص نداشت. آنتی‌بیوتیک‌های ارائه شده به بیماران یا عوامل ضد‐میکروبی بودند یا ضد‐التهابی و برای دوره‌های زمانی متفاوت به کار رفته بودند، هر چند در تمام موارد توانستیم پیامدهای پس از دوره سه ماهه را بررسی کنیم. آنتی‌بیوتیک‌ها با دارونما (placebo)، با استروئیدهای داخل بینی یا با استروئیدهای خوراکی مقایسه شدند. در یک مطالعه، از آنتی‌بیوتیک به مثابه درمان مکمل علاوه بر شستشوی بینی با سالین استفاده شد و اکثر افراد حاضر در این مطالعه نیز استروئید داخل بینی را به کار بردند.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

هنگام مقایسه با یک دارونما (سه مطالعه)، شواهد با کیفیت متوسط در یک مطالعه وجود داشت، این امر یعنی اینکه ممکن است در کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (HRQL) مختص بیماری همراه با تجویز آنتی‌بیوتیک خوراکی به افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن (بدون پولیپ) در پایان مدت درمان (سه ماه) بهبود حاصل شده باشد، اما مشخص نیست که HRQL هم‌چنان سه ماه پس از آن نیز بهبود یافته یا خیر. ممکن است مصرف آنتی‌بیوتیک موجب افزایش میزان اختلالات گوارشی و واکنش آلرژیک مشکوک (راش یا التهاب پوست) شده باشد، اما در این باره‌ بسیار نامطمئن هستیم و کیفیت شواهد بسیار پائین است.

در یک مطالعه، آنتی‌بیوتیک به همراه شستشوی بینی با سالین و مصرف استروئیدهای داخل بینی (در مقایسه با دارونما به اضافه شستشوی بینی با سالین و مصرف استروئیدهای داخل بینی) استفاده شده بود. معلوم نیست که تفاوت مهمی در HRQL مختص بیماری پس از درمان (سه ماه) یا در سه ماه پس از پایان درمان وجود داشته یا خیر (شواهد با کیفیت پائین). ممکن است افراد بیشتری در گروه مصرف کننده آنتی‌بیوتیک باشند که در پایان دوره درمان احساس «بهبود» کرده باشند، اما افراد دیگری هم وجود داشته‌اند که نشانه‌های بدتری را در هر دو گروه از خود بروز داده‌اند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). اینکه تفاوتی در اختلالات گوارشی بین دو گروه وجود داشته یا خیر؛ بسیار نامطمئن است.

با مقایسه استروئید داخل بینی در افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن (بدون پولیپ)، نمی‌توان با قطعیت گفت که تفاوتی در شدت بیماری (با استفاده از نمره ترکیبی برای چهار نشانه متفاوت) بین گروه‌های مصرف کننده آنتی‌بیوتیک‌ و استروئید داخل بینی در یک مطالعه وجود داشته یا خیر (شواهد با کیفیت پائین). درباره عوارض جانبی نیز هیچ گونه اطلاعاتی ارائه نشد.

با انجام یک مطالعه که طی آن به مقایسه آنتی‌بیوتیک‌ها با استروئیدهای خوراکی پرداخته شده بود (در افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن با پولیپ) هیچ گونه نتیجه اثربخشی که بتوان آن را به کار گرفت، ارائه نشد. اینکه تغییری در اختلالات گوارشی یا تحریک پوست در گروه مصرف کننده آنتی‌بیوتیک پدید آمده یا خیر، نامطمئن بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین).

در هیچ یک از این مطالعات، گزارشی درباره هرگونه عوارض جانبی جدی مشاهده نشد.

نتیجه‌گیری‌ها

در خصوص موثر بودن آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن، به شواهد بسیار اندکی دست یافتیم. شواهد با کیفیت متوسط مربوط به بهبود نسبی در کیفیت زندگی مختص بیماری در بزرگسالان مبتلا به رینوسینوزیت مزمن بدون پولیپ که به مدت سه ماه آنتی‌بیوتیک ماکرولید دریافت کرده بودند، به دست آوردیم. میزان بهبود، در حد متوسط بود (۰,۵ امتیاز در مقیاس پنج امتیازی) و همین مقدار نیز تنها در پایان سه ماه درمان دیده شد، تا سه ماه بعد از پایان دوره درمان هیچ تفاوتی مشاهده نشد.

با وجود این درک کلی که آنتی‌بیوتیک‌ها می‌توانند عوارض جانبی مانند اختلالات گوارشی داشته باشند، نتایج در این مرور بسیار نامطمئن بودند، زیرا مطالعات در ابعاد کوچک صورت گرفته و تنها به گزارش چند رویداد بسنده شده بود.

در این زمینه، به پژوهش بیشتری به ویژه ارزیابی پیامدهای طولانی‐مدت‌تر و عوارض جانبی نیاز است.


Lee Yee Chong، Karen Head، Claire Hopkins، Carl Philpott، Simon Glew، Glenis Scadding، Martin J Burton، Anne GM Schilder،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه

این مطالعه مروری یکی از شش مرور انجام‌شده در زمینه بررسی گزینه‌های اولیه مدیریت پزشکی در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت (rhinosinusitis) مزمن است.

رینوسینوزیت مزمن وضعیت شایعی است که مشخصه آن، التهاب مخاط بینی و سینوس‌های پارا‐نازال است که به انسداد بینی، ترشحات بینی، درد/فشار در ناحیه صورت و از دست دادن حس بویایی می‌انجامد. این وضعیت ممکن است همراه با پولیپ بینی یا بدون آن پیش آید. شست‌وشوی بینی با آب نمک معمولا برای بهبود نشانه‌های بیماری استفاده می‌شود.

اهداف
ارزیابی تاثیرات شست‌وشوی بینی با آب نمک در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات گروه گوش و حلق و بینی (ENT) در کاکرین وظیفه جست‌وجوی اطلاعات را در این مراکز بر عهده داشت: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های ENT؛ پایگاه مرکزی ثبت کارآزمایی‌های کنترل شده (CENTRAL؛ شماره ۹؛ ۲۰۱۵)؛ MEDLINE؛ EMBASE؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و دیگر منابع برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده. تاریخ جست‌وجو ۳۰ اکتبر ۲۰۱۵ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) با دوره پیگیری حداقل سه‐ماه که شست‌و‌شوی بینی را با آب نمک به شیوه‌های گوناگون (دوش (douche) بینی، شست‌وشوی معمول بینی، قطره، اسپری، یا نبولایزر (nebuliser)) با (الف) دارونما (placebo)، (ب) عدم‐درمان، یا (ج) دیگر مداخلات دارویی مقایسه کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد نظر کاکرین را به کار بردیم. پیامدهای اولیه عبارت بودند از کیفیت زندگی سلامت‐محور (HRQL) مرتبط با یک بیماری خاص، شدت بیماری طبق گزارش بیمار و شایع‌ترین عوارض جانبی ‐ خونریزی از بینی (epistaxis). پیامدهای ثانویه عبارت بودند از: HRQL عمومی، نمره آندوسکوپیک پولیپ بینی، نمره سی‌تی اسکن و عوارض جانبی ناشی از سوزش و ناراحتی موضعی. برای ارزیابی کیفیت شواهد برای هر پیامد از روش درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) استفاده کردیم؛ این مورد به صورت ایتالیک نشان داده می‌شود.
نتایج اصلی

دو RCT (با ۱۱۶ شرکت‌کننده بزرگسال) را وارد کردیم. در یکی از این دو مطالعه، شست‌وشوی بینی با حجم زیادی (۱۵۰ میلی‌لیتر) از آب نمک هیپرتونیک (۲%) با درمان معمول طی یک دوره شش ماهه مقایسه شد؛ در دومین کارآزمایی نیز ۵ میلی‌لیتر آب نمک نبولایز شده دو بار در روز با کورتیکواستروئیدهای داخل‐بینی مقایسه شدند، که طی آن، درمان شرکت‌کنندگان به مدت سه ماه طول کشید و پس از اتمام درمان و سه ماه پس از آن، ارزیابی از بیماران به عمل آمد.

سالین بینی هیپرتونیک با حجم زیاد در مقایسه با مراقبت‌های معمول

شرکت‏‌کنندگان یک کارآزمایی شامل ۷۶ بزرگسال (۵۲ مداخله و ۲۴ کنترل) با یا بدون پولیپ.HRQL خاص بیماری با استفاده از Rhinosinusitis Disability Index (RSDI؛ ۰ تا ۱۰۰، ۱۰۰ = بهترین کیفیت زندگی) گزارش شد. در پایان سه ماه درمان، بیماران در گروه سالین بهتر از گروه دارونما بودند (تفاوت میانگین (MD): ۶,۳ امتیاز؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۸۹ تا ۱۱.۷۱) و در شش ماه تاثیر درمان بیشتر بود (MD؛ ۱۳.۵ امتیاز؛ ۹۵% CI؛ ۹.۶۳ تا ۱۷.۳۷). کیفیت شواهد را برای سه ماه پیگیری در سطح پائین و برای شش ماه پیگیری در سطح بسیار پائین ارزیابی کردیم.

شدت بیماری طبق گزارش بیمار با استفاده از «ارزیابی تک‐موردی شدت نشانه سینوس» بررسی شد، اما دامنه امتیازها بیان نشدند، که معنای داده‌های ارائه شده را غیر‐ممکن می‌سازد.

هیچ داده‌ای ازعوارض جانبی در گروه کنترل جمع‌آوری نشد، اما ۲۳% از شرکت‌کنندگان در گروه آب نمک، از عوارض جانبی مانند خونریزی از بینی شکایت داشتند.

HRQL عمومی طبق SF‐۱۲ (۰ تا ۱۰۰، ۱۰۰ = بهترین کیفیت زندگی) گزارش شد. پس از سه ماه درمان، تفاوتی مشاهده نشد (شواهد با کیفیت پائین) اما در شش ماه تفاوت کمی به نفع گروه سالین وجود داشت، که ممکن است اهمیت بالینی نداشته و عدم‐قطعیت بالایی دارد (MD؛ ۱۰,۵ امتیاز؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۶ تا ۲۰.۳۴) (شواهد با کیفیت بسیار پائین).

سالین نبولایز شده و کم‐حجم در مقایسه با کورتیکواستروئیدهای داخل‐بینی

یک کارآزمایی شامل ۴۰ شرکت‌کننده بزرگسال مبتلا به پولیپ بود. در این مطالعه، پیامد اولیهHRQL مختص بیماری گزارش نشد. در پایان درمان (سه ماه) بیمارانی که کورتیکواستروئید داخل‐بینی دریافت کردند،نشانه‌های کمتر‐شدیدی داشتند (MD: ‐۱۳,۵۰؛ ۹۵% CI؛ ۱۴.۴۴‐ تا ۱۲.۵۶‐)؛ این امر معادل است با یک اندازه تاثیرگذاری بزرگ از مداخله. کیفیت شواهد را بسیارپائین ارزیابی کردیم.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
این دو مطالعه از نظر جمعیت وارد شده، مداخلات و مقایسه‌ها بسیار متفاوت از هم بودند، و بنابراین، نتیجه‎گیری از آن‌ها برای استفاده از نتایج، کار دشواری بود. شواهد حاکی از آن است که اسپری سالین نبولایز شده با حجم کم (۵ میلی‌لیتر) نسبت به استروئیدهای داخل‐بینی فایده‌ای ندارد. شست‌وشوی روزانه و با حجم زیاد (۱۵۰ میلی‌لیتر) سالین با محلول هیپرتونیک در مقایسه با دارونما فوایدی دارد، اما کیفیت شواهد برای سه ماه پائین و برای شش ماه درمان بسیار پائین است.
خلاصه به زبان ساده

تاثیر شست‌وشوی بینی با آب نمک در مدیریت بالینی رینوسینوزیت مزمن

سوال مطالعه مروری

شواهد مرتبط با منفعت و مضرات شست‌شوی بینی را با آب نمک در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن بررسی کردیم.

پیشینه

رینوسینوزیت مزمن وضعیت شایعی است که مشخصه آن التهاب بینی و سینوس‌های پارانازال (گروهی از فضاهای پر از هوا در پشت بینی، چشم‌ها و گونه‌ها) است. بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن دست‌کم دو یا بیش از دو نشانه زیر را به مدت حداقل ۱۲ هفته از خود بروز می‌دهند: گرفتگی بینی، ترشح از بینی یا آبریزش بینی، درد یا فشار در ناحیه صورت و/یا کاهش حس بویایی (hyposmia). برخی از افراد نیز دچار پولیپ بینی هستند، که مشخصه آن بروز تورم‌های انگور‐مانند در دیواره بینی طبیعی، در داخل مسیر بینی و سینوس‌ها است.

شست‌وشوی بینی (که به آن دوش (douche) بینی، شستن یا لاواژ نیز می‌گویند) روشی است که طی آن، حفره بینی با محلول سالین (آب نمک) ایزوتونیک یا هیپرتونیک شست‌وشو داده می‌شود. بیمار آب نمک را به یکی از سوراخ‌های بینی می‌ریزد و منتظر می‌ماند تا محلول نمکی از دیگر سوراخ بینی خارج شود، و حفره بینی را شست‌وشو دهد. شست‌وشوی بینی را با آب نمک می‌توان با فشار پائین مثبت از یک اسپری، پمپ یا فشاندن از طریق یک بطری (squirt bottle)، با یک نبولایزر، یا با فشار مبتنی بر جاذبه با استفاده از یک لوله متصل به بینی مانند neti pot انجام داد. این روش درمانی روی پیشخوان داروخانه‌ها قابل دسترس است و بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن آن را به مثابه روش درمانی تکی یا کمکی به کار می‌برند.

ویژگی‌های مطالعه

در این مطالعه مروری دو کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده را با مجموع ۱۱۶ شرکت‌کننده بزرگسال وارد کردیم. در یکی از این کارآزمایی‌ها روش شست‎وشو با آب نمک هیپرتونیک با حجم زیاد (۱۵۰ میلی‌لیتر) با درمان معمول طی یک دوره شش‌‐ماهه مقایسه شد. در کارآزمایی دوم استفاده از ۵ میلی‌لیتر آب نمک نبولایز شده دو بار در روز، با کورتیکواستروئیدهای داخل‐بینی مقایسه شد که طی آن، شرکت‌کنندگان به مدت سه ماه تحت درمان قرار گرفته و پس از اتمام درمان و سه ماه پس از آن ارزیابی شدند. این دو مطالعه با محدودیت‌های مهمی در روش‌شناسی خود روبه‌رو بوده و از نظر ما خطر سوگیری (bias) در آن‌ها بالا بود.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

شست‌وشوی بینی با آب نمک هیپرتونیک و با حجم بالا در مقایسه با مراقبت معمول

در کارآزمایی کوچک شامل ۷۶ شرکت‌کننده، پیامد اولیه از کیفیت زندگی سلامت‌‐محور (HRQL) مرتبط با یک بیماری خاص با استفاده از مقیاس ۰ تا ۱۰۰ امتیاز گزارش شد. در پایان سه ماه درمان، بیمارانی که آب نمک دریافت کردند، بهتر از کسانی بودند که به آن‌ها دارونما داده شد و شش ماه پس از درمان، تاثیر به دست آمده چشمگیرتر بود. سطح کیفیت شواهد را برای سه ماه پیگیری درمان، پائین، و برای شش ماه پیگیری درمان، بسیار پائین ارزیابی کردیم.

شدت بیماری طبق گزارش بیمار نیز ارزیابی شد، اما در کارآزمایی‌ها به دامنه امتیازات به کار رفته اشاره‌ای نشد، که این امر، تشخیص معنای داده‌های ارائه شده را برای ما ناممکن ساخت.

در گروه کنترل هیچ داده‌ای از عوارض جانبی جمع‌آوری نشد، اما ۲۳% از شرکت‌کنندگان در گروه دریافت‌کنندگان آب نمک، از عوارض جانبی مانند خونریزی از بینی شکایت داشتند.

در این مطالعه «کیفیت زندگی سلامت‌‐محور عمومی» نیز اندازه‌گیری شد. پس از سه ماه درمان، هیچ تفاوتی مشاهده نشد، اما طی شش ماه اختلاف ناچیزی به چشم خورد (اگرچه نتیجه قطعی نیست). ما کیفیت شواهد را پائین ارزیابی کردیم.

شست‌وشو با آب نمک نبولایزر کم حجم، در مقایسه با کورتیکواستروئیدهای داخل‐بینی

در یک کارآزمایی کوچک تعداد ۲۰ بیمار حضور داشتند که در دو دسته با هم مقایسه شدند. پیامد اولیه، کیفیت زندگی سلامت‌‐محور مرتبط با یک بیماری خاص، گزارش نشد. در پایان درمان (سه ماه) بهبودی در نشانه‌ها دیده شد.

نتیجه‌گیری‌ها

این دو مطالعه از نظر جمعیت وارد شده، مداخلات و مقایسه‌ها بسیار متفاوت از هم بودند، و بنابراین، نتیجه‎گیری از آن‌ها برای استفاده از نتایج، کار دشواری بود. شواهد نشان می‌دهد که استفاده از اسپری آب نمک نبولایز شده در حجم کم (۵ میلی‌لیتر) نسبت به استروئید داخل‐بینی برتری ندارد، اما استفاده از شست‌وشو با آب نمک و با حجم زیاد (۱۵۰ میلی‌لیتر) همراه با محلول هیپرتونیک در مقایسه با دارونما ممکن است فوایدی داشته باشد، هرچند کیفیت شواهد برای سه ماه درمان، پائین و برای شش ماه درمان بسیار پائین بود.


Roderick P Venekamp، Martin J Burton، Thijs MA van Dongen، Geert J van der Heijden، Alice van Zon، Anne GM Schilder،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
اوتیت میانی با افیوژن (otitis media with effusion; OME) با تجمع مایع در گوش میانی پشت پرده صماخ سالم، بدون علائم یا نشانه‌های عفونت حاد، مشخص می‌شود. از آنجایی که اکثر موارد OME خودبه‌خود برطرف می‌شوند، فقط کودکان مبتلا به افیوژن پایدار گوش میانی و کاهش شنوایی مرتبط با آن، به‌طور بالقوه نیاز به درمان دارند. مطالعات پیشین کاکرین بر اثربخشی کارگذاری لوله ونتیلاسیون، آدنوئیدکتومی (adenoidectomy)، خود باد کردن بینی (nasal autoinflation)، آنتی‌هیستامین‌ها، دکونژستانت‌ها و کورتیکواستروئیدها در OME متمرکز بوده‌اند. تمرکز این مرور بر اثربخشی آنتی‌بیوتیک‌ها در کودکان مبتلا به OME معطوف شده، و به‌روز شده یک مرور کاکرین است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد.
اهداف

ارزیابی فواید و مضرات استفاده از آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی در کودکان زیر ۱۸ سال مبتلا به OME.

روش های جستجو
متخصص اطلاعات گروه گوش و حلق و بینی (ENT) در کاکرین به جست‌وجو در پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه گوش و حلق و بینی (ENT) در کاکرین؛ پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده (CENTRAL؛ ۲۰۱۶، شماره ۳)؛ PubMed؛ Ovid EMBASE؛ CINAHL؛ Web of Science؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و منابع بیشتر برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده پرداخت. تاریخ جست‌وجو به ۱۴ اپریل ۲۰۱۶ بازگشت.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) که آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی را با دارونما (placebo)، عدم درمان یا درمان بدون اثربخشی اثبات شده در کودکان مبتلا به OME مقایسه کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از روش‌های استاندارد روش‌شناسی (methodology) مورد نظر کاکرین استفاده کردیم.
نتایج اصلی

بیست و پنج کارآزمایی، با مشارکت ۳۶۶۳ کودک، واجد شرایط گنجاندن در این بررسی بودند. در دو کارآزمایی هیچ گزارشی از پیامدهای مربوطه ارائه نشد، و ۲۳ کارآزمایی باقی‌مانده (۳۲۵۸ کودک) طیفی از آنتی‌بیوتیک‌ها، شرکت‌کنندگان، اندازه‌گیری پیامدها و نقاط زمانی را برای ارزیابی تحت پوشش قرار دادند. به‌طور کلی، خطر سوگیری (bias) در بیشتر مطالعات در سطح پائین تا متوسط ارزیابی شد.

شواهدی را با کیفیت متوسط (شش کارآزمایی شامل ۴۸۴ کودک) یافتیم که کودکان درمان شده با آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی در مقایسه با کودکان گروه کنترل، بیشتر احتمال داشت طی دو تا سه ماه پس از تصادفی‌سازی، به بهبودی کامل دست یابند (پیامد اولیه) (خطر نسبی (RR): ۲,۰۰؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۵۸ تا ۲.۵۳؛ تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک منفعت (number needed to treat for a benefit; NNTB): ۵). با این حال، شواهدی وجود دارد (البته با کیفیت پائین، پنج کارآزمایی، ۷۴۲ کودک) که کودکان در گروه تحت درمان با آنتی‌بیوتیک در مقایسه با گروه کنترل با احتمال بیشتری دچار اسهال، استفراغ یا بثورات پوستی (پیامد اولیه) شدند (RR: ۲.۱۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۲۹ تا ۳.۶۰؛ تعداد افراد مورد نیاز برای درمان تا بروز آسیب (number needed to treat to harm; NNTH): ۲۰).

در خصوص پیامد ثانویه مربوط به بهبودی کامل در هر نقطه زمانی، شواهدی را با کیفیت پائین تا متوسط از پنج متاآنالیز، شامل دو تا ۱۴ کارآزمایی یافتیم، که بیانگر تاثیر مثبت استفاده از آنتی‌بیوتیک‌ها، با NNTB از ۳ تا ۷، بودند. دوره‌های زمانی از ۱۰ تا ۱۴ روز تا شش ماه متغیر بودند.

در خصوص دیگر پیامدهای ثانویه، فقط دو کارآزمایی (۸۴۹ کودک) سطح شنوایی بیماران را در فاصله دو تا چهار هفته از آغاز درمان گزارش کردند که البته نتایج متناقضی را نشان دادند. در هیچ‌کدام از کارآزمایی‌ها داده‌هایی درباره سخن گفتن، زبان‌آموزی و تکامل شناختی یا کیفیت زندگی گزارش نشدند. شواهدی با کیفیت پائین نشان نداد که ارتباطی میان مصرف آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی و کاهش نرخ قرار دادن لوله ونتیلاسیون (دو کارآزمایی، ۱۲۱ کودک) یا کاهش در عوارض پرده صماخ (یک کارآزمایی، ۱۰۳ کودک) وجود داشت، در حالی که شواهدی با کیفیت پائین بیانگر آن بودند که در کودکان درمان شده با آنتی‌بیوتیک، احتمال کمتری از بروز اپیزودهای اوتیت میانی حاد در فواصل زمانی چهار تا هشت هفته (پنج کارآزمایی، ۱۰۸۶کودک، NNTB: ۱۸) و طی شش ماه پس از آغاز تصادفی‌سازی وجود داشت (دو کارآزمایی، ۱۹۹ کودک، NNTB: ۵). با این حال، باید این نکته را در نظر داشت که پس از حذف مطالعات با خطر بالای سوگیری، تاثیرات سودمند استفاده از آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی بر اپیزودهای اوتیت میانی حاد طی چهار تا هشت هفته کم‌رنگ شد و معنی‌دار نبودند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

این مرور، شواهدی را در خصوص فواید و مضرات استفاده از آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی در درمان کودکان زیر ۱۶ سال مبتلا به OME ارائه می‌دهد. اگرچه شواهد بیانگر آن هستند که استفاده از آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی احتمال درمان کامل OME را در فواصل زمانی مختلف افزایش می‌دهد، شواهدی را نیز یافتیم مبنی بر اینکه احتمال ابتلا به اسهال، استفراغ و بثورات جلدی در این کودکان بالا است. تاثیر مصرف آنتی‌بیوتیک‌ها بر شنوایی کوتاه‌مدت بیماران نامعلوم است و شواهدی با کیفیت پائین نشان ندادند که مصرف آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی با کاهش فراوانی جاگذاری لوله ونتیلاسیون در ارتباط بودند. علاوه بر این، داده‌ای را درباره تاثیر مصرف آنتی‌بیوتیک‌ها بر دیگر پیامدهای مهم مانند سخن گفتن، زبان‌آموزی، رشد و تکامل شناختی یا کیفیت زندگی بیماران مشاهده نکردیم.

حتی در مواردی که فواید استفاده از آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی کاملا به اثبات رسیده، باید به دقت تعادلی را بین این فواید و مواردی مانند عوارض جانبی و امکان بروز مقاومت باکتریایی در برابر مصرف آنتی‌بیوتیک‌ها برقرار کرد. این موضوع به‌طور خاص با استفاده گسترده از آنتی‌بیوتیک‌ها برای بیماری‌های شایع مانند اوتیت میانی مرتبط است.

خلاصه به زبان ساده

استفاده از آنتی‌بیوتیک‌ها در درمان کودکان مبتلا به اوتیت میانی همراه با افیوژن (گوش چسبنده یا glue ear)

سوال مطالعه مروری

این مرور، تاثیرات مصرف آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی را بر کودکان مبتلا به اوتیت میانی همراه با افیوژن (گوش چسبنده یا glue ear) در مقایسه با مصرف دارونما (placebo)، عدم درمان یا درمان‌های دیگر مورد بررسی قرار داد.

پیشینه

گوش چسبنده یکی از شایع‌ترین بیماری‌ها در اوایل سنین کودکی است. در این وضعیت، تجمع مایع در فضای گوش میانی و پشت پرده گوش رخ می‌دهد. این حالت می‌تواند با اختلالات شنوایی همراه باشد و رفتار کودکان، زبان‌آموزی و پیشرفت آنان را در مدرسه تحت تاثیر قرار دهد. در تقریبا یک کودک از هر سه کودک مبتلا به گوش چسبنده، باکتری در مایع گوش میانی شناسایی می‌شود. بنابراین، محققان پیشنهاد کرده‌اند که مصرف آنتی‌بیوتیک‌ها ممکن است در درمان این بیماران سودمند باشد.

ویژگی‌های مطالعه

این مرور، شامل شواهدی بود که تا ۱۴ اپریل سال ۲۰۱۶ به‌روز بودند. در مجموع، ۲۵ مطالعه (۳۶۶۳ کودک) واجد شرایط برای ورود بودند. دو مطالعه در مورد هیچ یک از پیامدهای مورد نظر گزارشی نداده و ۲۳ مطالعه (۳۲۵۸ کودک) باقی ماندند. به‌طور کلی، خطر سوگیری (bias) در بیشتر مطالعات در سطح پائین تا متوسط ارزیابی شد. در ۲۳ مطالعه، بسیاری از آنتی‌بیوتیک‌های مختلف استفاده شد و کودکان در سنین مختلف بودند و برای مدت‌های مختلف از این وضعیت رنج می‌بردند. آنها فواید مداخلات را در مقاطع زمانی مختلف پس از انجام درمان بررسی کردند.

‌نتایج کلیدی

مهم‌ترین پیامدی که اندازه‌گیری شد، تفاوت در نسبتی از کودکان بود که پس از دو تا سه ماه از آغاز درمان، دیگر مبتلا به تجمع مایع در گوش میانی نبودند و دچار عوارض جانبی ناشی از مصرف آنتی‌بیوتیک (اسهال، استفراغ و بثورات جلدی) نشدند.

شواهدی را با کیفیت متوسط (شش کارآزمایی شامل ۴۸۴ کودک) یافتیم که کودکان درمان شده با آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی در مقایسه با کودکانی که در گروه کنترل قرار داشتند، با احتمال بیشتری پس از دو تا سه ماه به بهبودی کامل دست یافتند. تعداد کودکان مورد نیاز برای درمان برای رسیدن به یک پیامد مفید (NNTB)، پنج بود. با این حال، شواهدی وجود دارد (البته با کیفیت پائین؛ پنج کارآزمایی، ۷۴۲ کودک) که نشان می‌دهد احتمال بروز اسهال، استفراغ یا بثورات پوستی در کودکان گروه تحت درمان با آنتی‌بیوتیک خوراکی نسبت به گروه کنترل افزایش یافت. تعداد کودکان مورد نیاز برای درمان برای یک پیامد مضر (NNTH)، ۲۰ بود.

در خصوص پیامد ثانویه مربوط به بهبودی کامل در هر نقطه زمانی، شواهدی را با کیفیت پائین تا متوسط از پنج متاآنالیز، شامل دو تا ۱۴ کارآزمایی یافتیم، که بیانگر تاثیر مثبت استفاده از آنتی‌بیوتیک‌ها، با NNTB از سه تا هفت، بودند. دوره‌های زمانی از ۱۰ تا ۱۴ روز تا شش ماه متغیر بودند.

در خصوص دیگر پیامدهای ثانویه، فقط دو کارآزمایی (۸۴۹ کودک) سطح شنوایی بیماران را در فاصله دو تا چهار هفته از آغاز درمان گزارش کردند که البته نتایج متناقضی را نشان دادند. در هیچ‌کدام از کارآزمایی‌ها داده‌هایی درباره سخن گفتن، زبان‌آموزی و تکامل شناختی یا کیفیت زندگی گزارش نشدند. شواهدی با کیفیت پائین نشان نداد که ارتباطی میان مصرف آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی و کاهش میزان قرار دادن لوله ونتیلاسیون (grommet) در گوش (دو کارآزمایی، ۱۲۱ کودک) یا در کاهش عوارض در پرده صماخ (یک کارآزمایی، ۱۰۳ کودک) وجود دارد. شواهدی با کیفیت پائین بیانگر آن بودند که در کودکان درمان شده با آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی، احتمال کمتری از بروز اپیزودهای اوتیت میانی حاد در فواصل زمانی چهار تا هشت هفته (پنج کارآزمایی، ۱۰۸۶کودک، NNTB: ۱۸) و طی شش ماه پس از آغاز درمان وجود داشت (دو کارآزمایی، ۱۹۹کودک، NNTB: ۵). با این حال، باید این نکته را در نظر داشت که پس از آن که مطالعاتی را با خطر بالای سوگیری را از مرور خود حذف کردیم، اهمیت تاثیرات سودمند استفاده از آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی در بروز اپیزودهای اوتیت میانی حاد طی چهار تا هشت هفته از بین رفت و دیگر معنی‌دار نبود.

کیفیت شواهد

شواهدی با کیفیت متوسط در دسترس است که نشان می‌دهد کودکان مبتلا به گوش چسبنده از آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی در مقایسه با درمان کنترل از نظر رفع این وضعیت در مقاطع زمانی مختلف و کاهش اپیزودهای بروز اوتیت میانی حاد در طول پیگیری سود می‌برند. همچنین شواهدی با کیفیت پائین در دسترس است که نشان می‌دهد کودکان تحت درمان با آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی نسبت به گروه کنترل با احتمال بیشتری دچار اسهال، استفراغ و بثورات پوستی می‌شوند. در حال حاضر فقط در دو کارآزمایی تاثیر مصرف آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی را بر بهبود وضعیت شنوایی مورد ارزیابی قرار گرفت که البته نتایج متناقضی داشتند (شواهد با کیفیت پائین). همچنین شواهدی با کیفیت پائین نشان ندادند که آنتی‌بیوتیک‌های خوراکی تاثیری بر میزان استفاده از جاگذاری لوله ونتیلاسیون داخل گوش و عوارض ایجاد شده در پرده گوش دارند.


Karen Head، Lee Yee Chong، Claire Hopkins، Carl Philpott، Martin J Burton، Anne GM Schilder،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه

این مرور یکی از مرورهای شش‐گانه کاکرین درباره گزینه‌های اولیه مدیریت طبی برای درمان بیماران مبتلا به رینوسینوزیت (rhinosinusitis) مزمن است.

رینوسینوزیت مزمن بیماری شایعی است که مشخصه آن، التهاب مخاط بینی و سینوس‌های پارانازال است. که به گرفتگی بینی، ترشحات بینی، درد یا فشار در ناحیه صورت و از دست دادن حس بویایی منجر می‌شود. این وضعیت ممکن است همراه با پولیپ بینی یا بدون آن رخ دهد. از استروئیدهای خوراکی برای کنترل واکنش‎‌های التهابی و بهبود نشانه‌های بیماری استفاده می‎‌شود.

اهداف
بررسی تاثیرات کورتیکواستروئیدهای خوراکی در مقایسه با دارونما (placebo)/عدم مداخله یا دیگر مداخلات دارویی (کورتیکواستروئیدهای داخل بینی، آنتی‌بیوتیک‌ها، ضد‐قارچ‌ها) برای درمان رینوسینوزیت مزمن.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات پایگاه ثبت تخصصی گروه گوش و حلق و بینی در کاکرین (ENT) به جست‌وجو در پایگاه ثبت کارآزمایی‌های ENT؛ پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده (CENTRAL؛ ۲۰۱۵، شماره ۷)؛ MEDLINE؛ EMBASE؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و سایر منابع برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده پرداخت. تاریخ جست‌وجو: ۱۱ آگوست ۲۰۱۵ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) که در آنها یک دوره درمان با کورتیکواستروئیدهای خوراکی به صورت کوتاه‌‐مدت (تا ۲۱ روز) با دارونما یا عدم درمان یا با سایر مداخلات دارویی مقایسه شده بود.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد نظر کاکرین را به کار بردیم. پیامدهای اولیه ما عبارت بودند از: کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (HRQL) مختص یک بیماری، شدت بیماری طبق گزارش بیمار و حوادث جانبی مانند اختلالات در خلق‌وخو و اختلالات رفتاری. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از: HRQL عمومی، درجه و نمره آندوسکوپیک پولیپ بینی، درجه و نمره اسکن توموگرافی کامپیوتری (computerised tomography; CT) و حوادث جانبی مانند بی‌خوابی، اختلالات گوارشی و استئوپوروز. برای ارزیابی کیفیت شواهد برای هر پیامد از روش درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) استفاده کردیم؛ این موارد به صورت ایتالیک نشان داده شده است.
نتایج اصلی

ما هشت RCT (با ۴۷۴ شرکت‌کننده) را وارد مرور کردیم که در همه آنها کورتیکواستروئیدهای خوراکی با دارونما یا عدم مداخله مقایسه شده بود. تمام کارآزمایی‌ها صرفا شامل بزرگسالان مبتلا به رینوسینوزیت مزمن با پولیپ بینی بودند. در همه کارآزمایی‌ها پیامدهای حاصل طی دو تا سه هفته، در پایان دوره کوتاه‌‐مدت درمان با استروئید خوراکی گزارش شده بود. در سه کارآزمایی دیگر علاوه بر این، پیامدهای حاصل طی سه تا شش ماه نیز گزارش شده بود. در دو مورد از این مطالعات به بیماران حاضر در هر دو گروه کارآزمایی در پایان دوره درمان با استروئید خوراکی، استفاده از استروئید داخل بینی تجویز شد.

استروئیدهای خوراکی در برابر دارونما یا عدم مداخله

کیفیت زندگی مرتبط با سلامت مختص بیماری توسط یک مطالعه گزارش شد. در این مطالعه، بهبود کیفیت زندگی پس از درمان (دو تا سه هفته) در گروه دریافت کننده استروئید خوراکی در مقایسه با گروه دریافت کننده دارونما گزارش شد (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): ۱,۲۴‐؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۹۲‐ تا ۰.۵۶‐؛ ۴۰ شرکت‌کننده؛ RSOM‐۳۱ اصلاح شده)، این امر با اندازه تاثیرگذاری زیاد متناظر است. ما شواهد را دارای کیفیت پائین ارزیابی کردیم (درباره تخمین اثرگذاری نامطمئن هستیم؛ ممکن است تاثیر حقیقی اساسا متفاوت از تخمین ما از تاثیر باشد).

شدت بیماری در دو مطالعه، شدت بیماری اندازه‌گیری شده با نمرات نشانه‌های بیماری طبق گزارش بیمار بیان شده بود، به همین سبب، چهار نشانه کلیدی (گرفتگی بینی، ترشحات بینی، فشار صورت، از بین رفتن حس بویایی) که برای تعریف رینوسینوزیت مزمن به کار می‌رفتند، در یک نمره ادغام شدند. نتایج به دست آمده در پایان دوره درمان (دو تا سه هفته) از بهبود بیمارانی حکایت داشت که در مقایسه با گروه دارونما، از استروئیدهای خوراکی استفاده کرده بودند، هم به عنوان میانگین مقدار نهایی (SMD: ‐۲,۸۴؛ ۹۵% CI؛ ۴.۰۹‐ تا ۱.۵۹‐؛ ۲۲ شرکت‌کننده) و هم به مثابه یک تغییر از خط پایه (SMD: ‐۲.۲۸؛ ۹۵% CI؛ ۲.۷۶‐ تا ۱.۸۰‐؛ ۱۱۴ شرکت‌کننده). این امر با اندازه تاثیرگذاری زیاد متناظر است، با این حال، ما شواهد را دارای کیفیت پائین ارزیابی کردیم.

در یک مطالعه (۱۱۴ شرکت‌کننده) وضعیت بیماران به مدت ۱۰ هفته پس از دوره دو هفته‌ای درمان پیگیری شد. همه بیماران در هر دو گروه، در پایان دوره درمان با استروئید خوراکی، استروئید داخل بینی نیز دریافت کردند. این نتایج نشان داد که نتایج اولیه پس از درمان پایدار نماند (SMD: ‐۰,۲۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۹‐ تا ۰.۱۵؛ ۱۱۴ شرکت‌کننده، درصد بهبود از خط پایه). این امر با اندازه تاثیرگذاری کم متناظر است، شواهد را دارای کیفیت پائین ارزیابی کردیم.

بروز حوادث جانبی در افرادی که استروئید خوراکی دریافت کرده بودند، در مقایسه با افرادی که دارونما دریافت کرده بودند، در موارد زیر بالاتر بود: اختلالات گوارشی (خطر نسبی (RR): ۳,۴۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۱ تا ۱۰.۷۸؛ ۱۸۷ شرکت‌کننده؛ سه مطالعه) و بی‌خوابی (HR: ۳.۶۳؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۰ تا ۱۱.۹۵؛ ۱۸۷ شرکت‌کننده؛ سه مطالعه). استروئیدهای خوراکی هیچ تاثیر قابل توجهی بر اختلالات خلق‌وخو در دوز مورد استفاده در مطالعه وارد شده نداشتند (خطر نسبی (RR): ۲.۵۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۵ تا ۱۱.۴۱؛ ۴۰ شرکت‌کننده؛ یک مطالعه). شواهد را دارای کیفیت پائین ارزیابی کردیم، زیرا حوادث جانبی تعریف نشده بودند و تعداد رویدادها و حجم نمونه یا هر دو اندک بود.

سایر مقایسه‌ها

هیچ مطالعه‌ای یافت نشد که در آن استروئیدهای خوراکی در دوره کوتاه‌‐مدت با دیگر روش‌های درمانی برای درمان رینوسینوزیت طبق معیارهای ورود مقایسه شده باشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

در پایان دوره درمان (دو تا سه هفته) در کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و شدت نشانه‌های بیماری در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن با پولیپ بینی که کورتیکواستروئیدهای خوراکی مصرف کرده بودند، در مقایسه با بیماران تحت دارونما یا عدم درمان قرار گرفته بودند، بهبودی مشاهده شد. شواهد حمایت کننده این ادعا کیفیت پائین بودند. در سه تا شش ماه پس از پایان دوره درمان با استروئید خوراکی، در کیفیت زندگی مرتبط با سلامت یا شدت نشانه‌های بیماری در بیمارانی که دوره اولیه درمان با استروئیدهای خوراکی را در مقایسه با دارونما یا عدم درمان گذرانده بودند، میزان بهبود ناچیز بود یا اینکه اصلا هیچ گونه بهبودی مشاهده نشد.

داده‌های مربوط به عوارض جانبی همراه با دوره‌های کوتاه‌‐مدت استفاده از کورتیکواستروئیدهای خوراکی از افزایش احتمالی میزان بی‌‎خوابی و اختلالات گوارشی حکایت دارند، اما در عین حال مشخص نیست که این امر افزایش اختلالات خلق‌وخو را نیز به همراه دارد یا خیر. تمام نتایج مربوط به حوادث جانبی بر اساس شواهد با کیفیت پائین به دست آمده‌اند.

در این زمینه، به پژوهش بیشتری نیاز است، به ویژه ارزیابی بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن بدون پولیپ بینی، پیامدهای طولانی‌‐مدت و عوارض جانبی آن.

هیچ شواهدی برای استروئیدهای خوراکی در مقایسه با سایر درمان‌ها وجود ندارد.

خلاصه به زبان ساده

مصرف کوتاه‌‐مدت کورتیکواستروئیدهای خوراکی در مقایسه با عدم درمان یا روش‌های دیگر برای درمان رینوسینوزیت مزمن

سوال مطالعه مروری

ما شواهد مربوط به مزایا و آسیب‌های یک دوره کوتاه (به طور معمول تا ۲۱ روز) کورتیکواستروئید را که از طریق دهان به افراد مبتلا به رینوسینوزیت (rhinosinusitis) مزمن داده می‌شود، در مقایسه با دادن دارونما (placebo) یا عدم درمان یا نوع دیگری از درمان مرور کردیم.

پیشینه

رینوسینوزیت مزمن بیماری شایعی است که مشخصه آن التهاب بینی و سینوس‌های پارانازال (گروهی از فضاهای پر از هوا در پشت بینی، چشم‌ها و گونه‌ها) است. بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن دست‌کم دو یا بیش از دو نشانه زیر را به مدت حداقل ۱۲ هفته از خود بروز می‌دهند: گرفتگی بینی، ترشح از بینی یا آبریزش بینی، درد یا فشار در ناحیه صورت و/یا کاهش حس بویایی (hyposmia). برخی از افراد نیز پولیپ بینی دارند که مشخصه آن بروز تورم‌های انگور مانند در دیواره بینی نرمال در داخل مسیر بینی و سینوس‌ها است.

از دوره‌های کوتاه‌‐مدت مصرف کورتیکواستروییدهای خوراکی به طور گسترده برای درمان رینوسینوزیت مزمن استفاده می‌شود. کارآیی این دوره‌های درمانی کنترل واکنش‌ التهابی است و زمانی که پولیپ وجود داشته باشد، این روش‌های درمانی به سرعت موجب کاهش اندازه پولیپ و در نتیجه بهبود نشانه‌های بیماری می‌شوند. عوارض جانبی کورتیکواستروئیدها ممکن است این موارد را در بر بگیرند: بی‌خوابی، تغییرات خلق‌وخو و ناخوشی‌های دستگاه گوارش (مانند درد معده، سوزش سر دل، اسهال، یبوست، تهوع و استفراغ). هنگامی که از کورتیکواستروئیدها در طولانی‐مدت یا به صورت دوره‌های کوتاه‌‐مدت متناوب استفاده شود، بروز استئوپروز امکان‌پذیر است.

ویژگی‌های مطالعه

این مرور، شواهد به دست آمده تا تاریخ ۱۱ آگوست ۲۰۱۵ را در بر می‌گیرد. ما تعداد هشت کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده را در کل با حضور ۴۷۴ شرکت‌کننده وارد کردیم. همه بیماران، بزرگسالان مبتلا به رینوسینوزیت مزمن با پولیپ بینی بودند. در تمام مطالعات، تا پایان دوره درمان (دو تا سه هفته) و در سه مطالعه (۲۱۰ شرکت‌کننده) برای سه تا شش ماه پس از اتمام درمان اولیه، وضعیت افراد پیگیری شده بود. در پنج مورد از هشت گزارش به چگونگی تامین مالی کارآزمایی‌ها اشاره شد. هیچ کدام از منابع مالی، شرکت داروسازی نبود.

نتایج کلیدی

در پایان دوره درمان دو یا سه هفته‌‎ای، افرادی که استروئیدهای خوراکی دریافت کرده بودند، در مقایسه با افرادی که دارونما مصرف کرده یا تحت هیچ درمان دیگری قرار نگرفته بودند، کیفیت بهتر زندگی، نشانه‌های بیماری با شدت کمتر و پولیپ بینی با اندازه کوچک‌تر داشتند. پس از سه تا شش ماه، در کیفیت زندگی، شدت نشانه‌های بیماری یا پولیپ بینی میان افرادی که استروئید خوراکی دریافت کرده و افرادی که تحت دارونما یا عدم مداخله قرار گرفته بودند، تفاوتی اندک یا عدم تفاوت مشاهده شد.

افرادی که استروئیدهای خوراکی دریافت کرده بودند، احتمالا نسبت به افرادی که تحت دارونما یا عدم مداخله قرار داشتند، از اختلالات گوارشی و بی‌خوابی بیشتری رنج بردند. معلوم نیست افرادی که استروئید خوراکی دریافت کرده بودند، در مقایسه با افراد دریافت کننده دارونما یا عدم مداخله، به اختلالات خلقی بیشتری دچار شدند یا خیر.

کیفیت شواهد

ما کیفیت شواهد مربوط به استروئیدهای خوراکی و استروئیدهای داخل بینی را برای بزرگسالان مبتلا به پولیپ بینی پائین ارزیابی کردیم (به احتمال بسیار، پژوهش‌های بیشتر در این زمینه بر میزان اعتماد ما به تخمین اثرگذاری این روش‌های درمانی تاثیر مهم خواهد گذاشت و احتمالا این تخمین را تغییر خواهند داد)، زیرا برخی از نتایج موجود از یک یا دو مطالعه به دست آمده که شمار شرکت‌کنندگان در آنها چندان درخور توجه نیست. خطر سوگیری (bias) در بیشتر کارآزمایی‌ها بالا نیست، اما تنها افراد دچار پولیپ بینی در این مرور حضور داشتند.


Brent A Chang، Andrew Thamboo، Martin J Burton، Chris Diamond، Desmond A Nunez،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه

آبسه پری‌تونسیلار (peritonsillar abscess) یک عفونت شایع است که به صورت تجمع چرک (pus) در ناحیه پری‌تونسیلار تظاهر پیدا می‌کند. مشخصه آن یک گلودرد شدید، بلع مشکل و دردناک، تب، و بی‌حالی، و تریسموس (trismus) است. آسپیراسیون سوزنی (needle aspiration)، و ایجاد برش و درناژ (incision and drainage) دو مورد از مهم‌ترین روش‌های درمانی هستند که در حال حاضر برای درمان این وضعیت مورد استفاده قرار می‌گیرند. اثربخشی یکی در مقابل دیگری هنوز به اثبات نرسیده و جای بحث دارد.

اهداف

بررسی اثربخشی و خطرات آسپیراسیون سوزنی در مقایسه با ایجاد برش و درناژ برای درمان آبسه پری‌تونسیلار در کودکان با سن بالا (هشت سال و بالاتر)، نوجوانان و بزرگسالان.

روش های جستجو

متخصص اطلاعات در گروه گوش و حلق و بینی (ENT) در کاکرین برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده در منابع زیر جست‌وجو کرد: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه گوش و حلق و بینی (ENT) در کاکرین، پایگاه مرکزی ثبت کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ ۲۰۱۶، شماره ۷)؛ Ovid MEDLINE؛ Ovid EMBASE؛ CINAHL؛ Web of Science؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و چندین منبع دیگر. تاریخ جست‌وجو ۲۵ آگوست ۲۰۱۶ بود.

معیارهای انتخاب

کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) که آسپیراسیون سوزنی را با ایجاد برش و درناژ مقایسه کردند.

گردآوری و تحلیل داده‌ها

از روش‌های استاندارد روش‌شناسی (methodology) مورد نظر کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه، نرخ عود آبسه (نسبتی از بیماران که به مداخله مجدد نیاز پیدا کردند) و عوارض جانبی مرتبط با مداخله بودند. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از زمان بازگشت به رژیم غذایی نرمال، عوارض مرتبط با پیشرفت بیماری و نمرات نشانه‌های آن. از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برای ارزیابی کیفیت شواهد مرتبط با هر پیامد استفاده کردیم؛ این موارد به صورت ایتالیک نشان داده می‌شوند.

نتایج اصلی

تعداد ۱۱ مطالعه (۶۷۴ شرکت‌کننده) را وارد کردیم. خطر سوگیری (bias) در تمامی مطالعات، در سطح بالا یا نامشخص بود. تمامی مطالعات آسپیراسیون سوزنی را با ایجاد برش و درناژ مقایسه کردند. تمامی ۱۱ مطالعه، به جز یکی از آنها، پیامد اولیه «عود» را گزارش کردند. با ادغام داده‌های این ۱۰ مطالعه، نرخ عود در گروه آسپیراسیون سوزنی بالاتر از گروه ایجاد برش و درناژ بود (خطر نسبی (RR): ۳,۷۴؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۶۳ تا ۸.۵۹؛ ۶۱۲ شرکت‌کننده). ناهمگونی (heterogeneity) متوسطی در این آنالیز وجود داشت (I ۲ = ۴۸%). در تفسیر نتیجه ادغام شده، توجه به این نکته مهم است که شواهد برای این پیامد کیفیت بسیار پائین داشتند. هیچ‌یک از پیامدهای دیگر ( عوارض جانبی مداخله، زمان بازگشت به رژیم غذایی نرمال ، عوارض فرآیند بیماری و نمرات نشانه بیماری ) به‌طور هم‌سو و سازگار، در مطالعات مورد بررسی قرار نگرفتند. فقط سه مطالعه عوارض/رویدادهای جانبی مرتبط با مداخله ⁩ را گزارش کرده و وقوع فقط یکی از این عوارض در یک بیمار گزارش شد (خونریزی پس از پروسیجر ایجاد برش و درناژ: ۱/۲۸؛ ۳,۶%) ( شواهد با کیفیت بسیار پائین ). زمان بازگشت به رژیم غذایی نرمال در دو مطالعه مقایسه شدند؛ هیچ یک از آنها تفاوت قابل‌توجهی را میان دو گروه درمانی مشاهده نکرد ( شواهد با کیفیت بسیار پائین ). فقط سه مطالعه اقدام به گزارش عوارض مرتبط با پروسه بیماری کردند⁩. در این سه مطالعه، تنها عارضه گزارش شده، بستری در بیمارستان به دلیل دهیدراتاسیون در دو بیماری بود که تحت ایجاد برش و درناژ قرار گرفتند (۲/۱۳؛ ۶,۷%). نمرات نشانه بیماری در چهار مطالعه اندازه‌گیری شدند؛ سه مورد درد را با استفاده از مقیاس‌های مختلف و یک مطالعه نشانه‌های دیگر را ارزیابی کردند. امکان ادغام داده‌ها در قالب یک متاآنالیز وجود نداشت. دو مطالعه‌ای که به بررسی درد ناشی از پروسیجر پرداختند، این پیامد را در گروه آسپیراسیون سوزنی پائین‌تر گزارش کردند. یک مطالعه متوجه وجود تفاوت قابل مقایسه از نظر نرخ برطرف شدن درد طی پنج روز پس از پروسیجر میان دو گروه درمانی شد. کیفیت شواهد مرتبط با نمرات نشانه‌های بیماری، بسیارپائین بود.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

اگر چه مطالعات مختلفی تلاش کردند تا دریابند آسپیراسیون سوزنی در بیماران دارای آبسه پری‌تونسیلار موثرتر است یا ایجاد برش و درناژ، هیچ شواهدی با کیفیت بالا وجود ندارد که اجازه دهد یک نتیجه‌گیری قطعی گرفته شود و پاسخ نامشخص باقی می‌ماند ( شواهد با کیفیت بسیار پائین ). شواهد نشان می‌دهد که ایجاد برش و درناژ ممکن است با احتمال کمتری برای عود نسبت به آسپیراسیون سوزنی همراه باشند. برخی از آنها شواهدی با کیفیت بسیار پائین هستند. ⁦ ⁩شواهد ⁩نشان می‌دهد که آسپیراسیون با سوزن درد کمتری ایجاد می‌کند.

خلاصه به زبان ساده

مقایسه آسپیراسیون سوزنی در برابر ایجاد برش و درناژ در درمان آبسه پری‌تونسیلار (quinsy)

سوال مطالعه مروری

این مرور به مقایسه اثربخشی دو مورد از مهم‌ترین درمان‌های آبسه پری‌تونسیلار پرداخت: آسپیراسیون سوزنی و ایجاد برش و درناژ.

پیشینه

آبسه‌های پری‌تونسیلار عبارتند از عفونت‌های پشت گلو که در آنها تجمع چرک (آبسه) نزدیک لوزه ایجاد می‌شوند. مشخصه آن درد شدید گلو، بلع سخت و دردناک، تب و بی‌حالی و تریسموس (ناتوانی در باز کردن دهان به‌طور کامل) است. درمان معمولا به یکی از دو روش فوق صورت می‌گیرد. روش اول، آسپیراسیون سوزنی (ساکشن چرک با استفاده از یک سرنگ و سوزن) و روش دوم «ایجاد برش و درناژ» (قرار دادن یک چاقوی کوچک روی آبسه تا چرک‌های آن خارج شود) هستند. هنوز مشخص نیست کدام روش درمانی بهتر از دیگری عمل می‌کند.

ویژگی‌های مطالعه

تعداد ۱۱ مطالعه با مجموعه ۶۷۴ شرکت‌کننده شناسایی شدند. شرکت‌کنندگان از ۸ تا ۷۹ سال سن داشتند. مطالعات در کشورهای مختلف انجام شدند (شش مورد در پاکستان، دو مورد در ایالات متحده، یک مورد در تایوان و دو مورد در آفریقای جنوبی). تمامی ۱۱ مطالعه، به جز یکی از آنها، تفاوت را در نرخ عود میان این دو روش درمانی گزارش کردند. چهار مطالعه به مقایسه نمرات نشانه‌های بیماری مرتبط با پروسیجر و دو مطالعه به مقایسه زمان بازگشت به رژیم غذایی نرمال پرداختند. سه مطالعه عوارض/رویدادهای نامطلوب مرتبط با مداخله را گزارش کردند. دو مطالعه عوارض مرتبط با پروسه خود بیماری را گزارش کردند.

شواهد تا آگوست ۲۰۱۶ به‌روز است.

نتایج کلیدی

ده مطالعه نرخ عود آبسه پری‌تونسیلار (مهم‌ترین پیامد) را گزارش کردند. اکثر آنها به‌طور واضح «عود» را تعریف نکرده و از نظر زمان‌بندی در ارزیابی‌های آنها تفاوت وجود داشت، با این وجود توانستیم داده‌های مرتبط با این مطالعات را با هم ادغام کنیم. پس از ادغام داده‌ها، نرخ عود در گروه آسپیراسیون سوزنی در مقایسه با گروه دیگر بالاتر بود. البته توجه به این نکته حائز اهمیت است که این شواهد کیفیت بسیار پائین داشتند. برخی از مطالعات دریافتند درد در بیماران گروه ایجاد برش و درناژ بیشتر بود.

کیفیت شواهد

وجود مشکلات یا مشکلات بالقوه را در همه مطالعات وارد شده شناسایی کردیم. مهم‌ترین آنها این بود که همه مطالعات نرخ عود را به شیوه یکسان، در زمان یکسان، و با استفاده از معیارهای یکسان، ارزیابی نکردند. سطح کیفیت شواهد مرتبط با تمامی پیامدها بسیار پائین بود.


Lee Yee Chong، Karen Head، Claire Hopkins، Carl Philpott، Martin J Burton، Anne GM Schilder،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه

این مرور یکی از مرورهای شش‎‌گانه درباره گزینه‌های مدیریت اولیه دارویی در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن است.

رینوسینوزیت مزمن وضعیت شایعی است که مشخصه آن، التهاب مخاط بینی و سینوس‌های پارا‐نازال است که به انسداد بینی، ترشحات بینی، درد/فشار در ناحیه صورت و از دست دادن حس بویایی می‌انجامد. این وضعیت ممکن است همراه با پولیپ‌های بینی یا بدون آن رخ دهد. از کورتیکواستروئیدهای موضعی (داخل‐بینی) با هدف کاهش التهاب در مخاط سینوس و بینی به منظور بهبود نشانه‌های بیماری استفاده می‌شود.

اهداف
بررسی تاثیرات انواع گوناگون استروئیدهای داخل‐بینی در افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات گروه گوش و حلق و بینی در کاکرین، وظیفه جست‌وجو را در پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه ENT، پایگاه مرکزی ثبت کارآزمایی‌های کنترل‌ شده (CENTRAL؛ ۲۰۱۵، شماره ۷)، MEDLINE؛ EMBASE؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و دیگر منابع برای کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده بر عهده داشت. تاریخ جست‌وجو، ۱۱ آگوست ۲۰۱۵ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) با دوره پیگیری حداقل سه ماه که نسل اول کورتیکواستروئیدهای داخل‐بینی (مانند بکلومتازون (beclomethasone)، دیپروپیونات (dipropionate)، تریامسینولون استوناید (triamcinolone acetonide)، فلونیزولاید (flunisolide)، بودزوناید (budesonide)) را با نسل دوم کورتیکواستروئیدهای داخل‐بینی (مانند سیکلزوناید (ciclesonide)، فلوتیکازون فوروآت (fluticasone furoate)، فلوتیکازون پروپیونات (fluticasone propionate)، مومتازون فوروآت (mometasone furoate)، بتامتازون فسفات سدیم (betamethasone sodium phosphate))، یا اسپری را در مقابل قطره، یا دوز پائین را در مقابل دوز بالای کورتیکواستروئیدهای داخل‐بینی، مقایسه کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد نظر کاکرین را به کار بردیم. پیامدهای اولیه عبارت بودند از: کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (HRQL) مختص یک بیماری خاص، شدت بیماری طبق گزارش بیمار و شایع‌ترین عوارض جانبی ‐ اپیستاکسی (epistaxis). پیامدهای ثانویه شامل HRQL عمومی، نمره آندوسکوپیک پولیپ بینی، نمره سی‌تی اسکن و عوارض جانبی التهاب موضعی بودند. برای ارزیابی کیفیت شواهد برای هر پیامد از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) استفاده کردیم؛ این مورد به صورت ایتالیک نشان داده می‌شود.
نتایج اصلی

نه RCT (۹۱۱ شرکت‌کننده) را شامل چهار مقایسه‌ متفاوت وارد کردیم. در هیچ‌یک از این مطالعات، نخستین معیار پیامد اولیه، HRQL خاص بیماری، ارزیابی نشد.

فلوتیکازون پروپیونات در مقایسه با بکلومتازون دیپروپیونات

دو مطالعه کوچک (۵۶ شرکت‌کننده با پولیپ) را شناسایی کردیم که در آن‌ها شدت بیماری و عوارض جانبی اولیه مورد توجه قرار گرفت:اپیستاکسی اما هیچ پیامد دیگری ارزیابی نشد. ما نمی‌توانیم همه داده‌های عددی را گزارش کنیم، اما نویسندگان این مطالعه گزارش کردند که هیچ تفاوتی بین دو استروئید وجود نداشت. سطح کیفیت شواهد بسیار پائین بود.

فلوتیکازون پروپیونات در مقایسه با مومتازون فوروآت

فقط یک مطالعه (۱۰۰ شرکت‌کننده با پولیپ) را یافتیم که به ارزیابیشدت بیماری (نمرات نشانه‌های بینی) پرداخته، و هیچ تفاوتی را گزارش نگرد (داده‌های عددی در دسترس نبودند). سطح کیفیت شواهد بسیار پائین بود.

دوز بالا در مقایسه با دوز پائین استروئیدها

پنج مطالعه را وارد کردیم (۶۶۳ شرکت‌کننده با پولیپ بینی)، سه مورد از این مطالعات از مومتازون فوروآت (۴۰۰ میکروگرم در برابر ۲۰۰ میکروگرم در بزرگسالان و کودکان بزرگ‌تر، ۲۰۰ میکروگرم در برابر ۱۰۰ میکروگرم در کودکان کوچک‌تر) و دو مطالعه دیگر از قطره فلوتیکازون پروپیونات (۸۰۰ میکروگرم در مقابل ۴۰۰ میکروگرم) استفاده کردند. شواهدی را با کیفیت پائین برایشدت بیماری و اندازه پولیپ بینی یافتیم، که با نتایج حاصل از گروه‌های دوزهای بالا و دوزهای پائین استروئیدها مشابه است. با اینکه در تمام مطالعات بهبودی در نمره پولیپ در گروه دوز بالای استروئید گزارش شد، به دلیل ناچیز بودن میزان بهبودی، اهمیت این امر نامشخص است.

عوارض جانبی اولیه،اپیستاکسی ، با دوزهای بالاتر استروئیدها شایع‌تر بود (خطر نسبی (RR) ۲,۰۶؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۲۰ تا ۳.۵۴؛ ۶۳۷ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت متوسط). اغلب مطالعاتی که از داده‌های آن‌ها برای این پیامد استفاده شد، تعریف گسترده‌ای را از اپیستاکسی به کار بردند که این گستره، خونریزی قابل رؤیت و مشخص را تا ترشحات خونی از بینی و لکه‌های خونی در مخاط در بر می‌گیرد.

اسپری بینی با پایه آبی در مقایسه با اسپری آئروسل

ما فقط یک مطالعه را با گزارش‌دهی ضعیف شناسایی کردیم (تعداد شرکت‌کنندگان برای مقایسه مورد نظر نامشخص بود، ۹۱ نفر بین سه بازوی درمان)، که در آن تفاوت‌های پایه‌ای معناداری بین شرکت‌کنندگان در دو گروه وجود داشت. ما نتوانستیم از داده‌های موجود به نتیجه‌گیری معناداری دست یابیم.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

ما به شواهد کافی دست نیافتیم که نشان دهد در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن یک نوع استروئید داخل‐بینی موثرتر از دیگری عمل می‌کند، همانطور که برای ما اثبات نشد اثربخشی اسپری در قیاس با آئروسل متفاوت است. هیچ مطالعه‌ای را شناسایی نکردیم که در آن به مقایسه قطره با اسپری پرداخته شده باشد.

مشخص نیست که دوزهای بالاتر منجر به بهبود نشانه‌ها می‌شوند یا خیر (شواهد با کیفیت پائین )، اما شواهدی با کیفیت متوسط از افزایش خطر بروز اپیستاکسی به عنوان عارضه جانبی درمان هنگام استفاده از دوز بالاتر حکایت داشتند. این عارضه شامل تمام سطوح شدت اپیستاکسی می‌شد، و احتمالا نسبتی از رویدادهایی که نیازمند قطع درمان بودند ناچیز است، زیرا تعداد کسانی که از ادامه درمان انصراف دادند، پائین بود. اگر اپیستاکسی به رگه‌هایی از خون در مخاط محدود باشد، ممکن است بیمار بتواند آن را تحمل کند و شاید ادامه درمان بی‌خطر باشد. با این حال، ممکن است این امر عاملی باشد که بر پذیرش درمان از سوی بیمار تاثیر بگذارد.

شواهد کافی وجود ندارد مبنی بر اینکه انواع گوناگون کورتیکواستروئیدها یا اسپری در مقایسه با آئروسل تاثیرات متفاوتی دارند. دوزهای پائین‌تر، اثربخشی مشابه، اما عوارض جانبی کمتری دارند.

مشخص است که انجام تحقیقات بیشتر در این زمینه، با رویکرد خاص نسبت به طراحی کارآزمایی، پیامدهای کیفیت زندگی مرتبط با سلامت خاص یک بیماری و ارزیابی پیامدها و عوارض جانبی طولانی‌‐مدت‌تر، مورد نیاز است.

خلاصه به زبان ساده

مقایسه انواع گوناگون استروئیدهای داخل‐بینی در درمان رینوسینوزیت مزمن

سوال مطالعه مروری

شواهد مربوط به فواید و مضرات انواع مختلف استروئیدهای داخل‐بینی (intranasal) را مرور کردیم که برای افراد مبتلا به رینوسینوزیت مزمن تجویز شدند.

پیشینه

رینوسینوزیت مزمن وضعیت شایعی است که مشخصه آن التهاب بینی و سینوس‌های پارا‐نازال (گروهی از فضاهای پر از هوا در پشت بینی، چشم‌ها و گونه‌ها) است. بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن دست‌کم دو یا بیش از دو علامت زیر را به مدت حداقل ۱۲ هفته از خود نشان می‌دهند: گرفتگی بینی، ترشح از بینی یا آبریزش بینی، درد یا فشار در ناحیه صورت و/یا کاهش حس بویایی (hyposmia). برخی از بیماران نیز پولیپ بینی دارند، که عبارتند از تورم‌های انگور‐مانند پوشش طبیعی بینی داخل مسیر بینی و سینوس‌ها. از کورتیکواستروئیدهای موضعی (داخل‐بینی) با هدف کاهش التهاب به منظور بهبود نشانه‌های بیمار استفاده می‌شود.

ویژگی‌های مطالعه

در این مرور، تعداد نه کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) را جمعا با ۹۱۰ شرکت‌کننده وارد کردیم. حجم نمونه مطالعات انجام شده متفاوت بودند: برخی کوچک با ۲۰ نفر شرکت‌کننده، و برخی دیگر بیش از ۲۰۰ شرکت‌کننده داشتند. شرکت‌کنندگان در بیشتر مطالعات افراد بزرگسال بودند، اما فقط یک مطالعه به کودکان اختصاص داشت. در اکثر مطالعات مربوط به بزرگسالان، بیشتر شرکت‌کنندگان مرد بودند (۷۲% تا ۷۹%). در تمام مطالعات، شرکت‌کنندگان مبتلا به رینوسینوزیت مزمن با پولیپ بینی بودند. این مطالعات به مقایسه انواع گوناگون استروئیدها (سه مطالعه)، دوز بالای استروئید با دوز پائین آن (پنج مطالعه)، مصرف دو بار در روز استروئید با یک بار در روز، روش‌های مختلف استفاده (اسپری بینی آئروسل در مقایسه با پایه آبی ‐ یک مطالعه) با هم پرداختند. تمام مطالعات دارای گروه دارونما (placebo) بودند.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

استروئیدهای گوناگون: فلوتیکازون پروپیونات در مقایسه با بکلومتازون دیپروپیونات

در دو مطالعه کوچک (۵۶ شرکت‌کننده، خطر نامشخص سوگیری (bias))، شدت بیماری، عوارض جانبی اولیه و خونریزی از بینی بررسی شدند، اما هیچ پیامد دیگری مشاهده نشد. همچنین هیچ تفاوتی بین این دو استروئید وجود نداشت، اما کیفیت شواهد را بسیار پائین ارزیابی کردیم.

استروئیدهای گوناگون: فلوتیکازون پروپیونات در مقابل مومتازون فوروآت

در یک مطالعه (۱۰۰ شرکت‌کننده، خطر نامشخص سوگیری) هیچ تفاوتی در شدت بیماری (نمره‌های نشانه‌های بینی) مشاهده نشد. کیفیت این شواهد را بسیار پائین ارزیابی کردیم.

استروئید با دوز بالا در مقایسه با دوز پائین آن

پنج مطالعه (۶۶۳ شرکت‌کننده، خطر پائین یا نامشخص سوگیری) را یافتیم که دوز بالا و دوز پائین استروئید را با هم مقایسه کردند، سه مطالعه به بررسی مومتازون فوروآت (۴۰۰ میکروگرم در برابر ۲۰۰ میکروگرم در بزرگسالان و کودکان بزرگ‌تر، ۲۰۰ میکروگرم در برابر ۱۰۰ میکروگرم در کودکان کوچک‌تر)، و دو مطالعه نیز به ارزیابی قطره فلوتیکازون پروپیونات (۸۰۰ میکروگرم در مقابل ۴۰۰ میکروگرم) پرداختند. میزان اثربخشی (شدت بیماری و اندازه پولیپ بینی) بین دو گروه دوز پائین و دوز بالا مشابه بود (شواهد با کیفیت پائین). در تمام مطالعات، بهبودی بیشتری در نمره پولیپ در گروه با دوز بالا گزارش شد، اما اهمیت و معنای این امر مشخص نیست، زیرا بهبودی‌های به دست آمده ناچیز بودند.

عارضه جانبی اولیه، اپیستاکسی، به هنگام استفاده از دوزهای بالاتر شایع‌تر بود (شواهد با کیفیت متوسط).

روش‌های گوناگون تجویز: اسپری بینی بر پایه آبی در مقایسه با اسپری آئروسل

فقط یک مطالعه را با گزارش‌دهی ضعیف با خطر سوگیری بالا شناسایی کردیم. تعداد شرکت‌کنندگان مشخص نبود: ۹۱ نفر در سه بازو جای گرفتند. هنگام آغاز مطالعه تفاوت معناداری بین شرکت‌کنندگان در این دو گروه دیده نشد. ما نتوانستیم از این مطالعه به نتیجه‌گیری‌های معناداری دست یابیم.

نتیجه‌گیری‌ها

هیچ شواهدی را پیدا نکردیم که نشان دهد یک نوع استروئید داخل‐بینی در بیماران مبتلا به رینوسینوزیت مزمن موثرتر از نوع دیگر آن است، یا اینکه دوزهای بالاتر بهتر از دوزهای پائین‌تر بوده، یا اثربخشی یک اسپری با آئروسل متفاوت است. هیچ مطالعه‌ای را نیافتیم که در آن قطره‌ بینی با اسپری مقایسه شده باشد. شواهدی را با کیفیت متوسط از افزایش خطر اپیستاکسی (خون دماغ) به عنوان یک عارضه جانبی درمان هنگام استفاده از دوزهای بالاتر پیدا کردیم.

در این زمینه به انجام تحقیقات بیشتری نیاز است. در آینده، طراحی مطالعات باید به نحو مطلوبی صورت گیرد: در این مطالعات باید کیفیت زندگی مرتبط با سلامت خاص رینوسینوزیت خاص مزمن و عوارض جانبی آن به مثابه پیامدهای مربوطه سنجیده شود، و به این نکته توجه شود که چه اتفاقی برای بیمارانی می‌افتد که در طولانی‐مدت استروئید داخل‐بینی مصرف می‌کنند.


Anne GM Schilder، Lee Yee Chong، Saoussen Ftouh، Martin J Burton،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
کم‌شنوایی اکتسابی (acquired hearing loss) شایع است و بروز آن به‌طور قابل توجهی با سن افزایش می‌یابد. در اکثر افراد، کم‌شنوایی «مرتبط با سن» حسی‌عصبی (sensorineural) (به دلیل از دست دادن سلول‌های حساس مویی در حلزون گوش (cochlear)) و دوطرفه است، که هر دو گوش را به یک‌ اندازه تحت تاثیر قرار می‌دهد. کم‌شنوایی طبقه‌بندی شده به‌صورت خفیف، متوسط و شدید در درجه اول با سمعک مدیریت می‌شود. به افراد مبتلا به کم‌شنوایی دوطرفه ممکن است یک سمعک متناسب با یک گوش خاص، یا دو سمعک متناسب با هر دو گوش پیشنهاد شود. در مورد مزایای مربوط به این استراتژی‌های متفاوت برای افراد مبتلا به کم‌شنوایی، عدم قطعیت وجود دارد.
اهداف
ارزیابی تاثیرات سمعک دوطرفه در برابر یک‌طرفه در بزرگسالان مبتلا به اختلالات شنوایی دوطرفه.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات گروه گوش و حلق و بینی (ENT) در کاکرین، پایگاه ثبت کارآزمایی‌های ENT؛ پایگاه ثبت مطالعات آنلاین کاکرین؛ PubMed؛ Ovid Embase؛ CINAHL؛ Web of Science؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و منابع اضافی را برای کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده جست‌وجو کرد. تاریخ آخرین جست‌وجو ۸ جون ۲۰۱۷ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) که تناسب سمعک آکوستیک دوطرفه را در برابر یک‌طرفه در بزرگسالان (بالای ۱۸ سال) مبتلا به اختلالات شنوایی دوطرفه، مقایسه کردند، هر دو گوش برای دریافت سمعک واجد شرایط بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد انتظار کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه ما اولویت بیمار برای سمعک دوطرفه یا یک‌طرفه، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت خاص شنوایی و عوارض جانبی (درد یا ناراحتی در گوش، شروع یا تشدید عفونت گوش میانی یا بیرونی) بودند. پیامدهای ثانویه عبارتند از: استفاده از سمعک‌ها (اندازه‌گیری شده با، برای مثال، ثبت داده‌ها یا مصرف باتری)، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت عمومی، توانایی شنوایی و مزایای ادیومتری (audiometric) اندازه‌گیری شده به‌ عنوان جمع شدن صدای بلند دو گوش. ما برای ارزیابی کیفیت شواهد مربوط به هر پیامد از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) استفاده کردیم، که به صورت ایتالیک آمده‌اند.
نتایج اصلی

ما چهار مورد RCT متقاطع را با مجموع ۲۰۹ شرکت‌کننده، در محدوده سنی ۲۳ تا ۸۵ سال و غالبا مرد، وارد کردیم. تمام مطالعات اجازه استفاده از سمعک را برای یک دوره کلی حداقل هشت هفته پیش از پرسش در مورد اولویت بیمار، داده بودند. تمام مطالعات بیماران مبتلا به کم‌شنوایی دوطرفه را به‌کار گرفتند اما تغییرات قابل توجهی در نوع و درجه کم‌شنوایی حسی‌عصبی که شرکت‌کنندگان به آن دچار بودند، وجود داشت.

سه مطالعه پیش از اواسط دهه ۱۹۹۰ منتشر شده بود، در حالی که مطالعه چهارم در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. بنابراین، فقط مطالعه اخیر از تکنولوژی ترکیبی سمعک‌ها استفاده کرده بود که در حال حاضر با آنچه در کشورهای با سطح درآمد بالا به راحتی در دسترس قرار دارند، قابل مقایسه است. از چهار مطالعه، دو مطالعه در UK از بیماران خدمات ملی سلامت (National Health Service) (NHS‐ بخش عمومی) انجام شد: یک مطالعه بیماران مبتلا به کم‌شنوایی را از بخش مراقبت‌های اولیه که توسط برنامه غربالگری شناسایی ‌شده بودند؛ انتخاب‌ کرد، در حالی که مطالعه دیگر بیمارانی را که توسط متخصص مراقبت‌های اولیه به بخش گوش، حلق و بینی برای سمعک ارجاع داده بودند، انتخاب کرد. دو مطالعه دیگر در ایالات متحده انجام شدند: یک مطالعه فقط پرسنل نظامی و کهنه‌سربازان مبتلا به کم‌شنوایی ناشی از سروصدا را انتخاب‌ کرد، در حالی که در مطالعه دیگر حدود نیمی از شرکت‌کنندگان کهنه‌سربازان بودند.

فقط یک پیامد اولیه (اولویت بیمار) در تمام مطالعات گزارش شده‌ است. درصد بیمارانی که سمعک‌های دوطرفه را ترجیح دادند، بین مطالعات متفاوت بود: این درصدها به ترتیب ۵۴% (۵۱ نفر از ۹۴ شرکت‌کننده)، ۳۹% (۲۲ نفر از ۵۶ شرکت‌کننده)، ۵۵% (۱۶ نفر از ۲۹ شرکت‌کننده) و ۷۷% (۲۳ نفر از ۳۰ شرکت‌کننده) بودند. ما داده‌های این چهار مطالعه را ترکیب نکردیم. کیفیت شواهد برای این پیامد بسیار پائین است.

سایر پیامدهای مورد نظر، در مطالعات وارد شده گزارش نشده‌ بودند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

این مرور فقط چهار مطالعه را برای مقایسه سمعک یک‌طرفه با دوطرفه شناسایی کرد. مطالعات کوچک و شامل شرکت‌کنندگان در سنین مختلف بودند. هم‌چنین تفاوت‌های قابل توجهی در نوع و درجه کم‌شنوایی حسی‌عصبی که شرکت‌کنندگان به آن دچار بودند، وجود داشت.

در بیشتر موارد نوع سمعک‌هایی ارزیابی شده در مطالعات، در کشورهای با سطح درآمد بالا، به‌عنوان «تکنولوژی قدیمی» در نظر گرفته می‌شوند، و فقط یک مطالعه سمعک‌های دیجیتال «مدرن» را بررسی کرد. با این حال، ارتباط این موضوع نامطمئن است، زیرا این مرور تفاوت‌ را در پیامدهای بین انواع مختلف تکنولوژی ارزیابی نکرده است.

ما قادر به ترکیب داده‌های حاصل از چهار مطالعه نبودیم و کیفیت بسیار پائین شواهد ما را به این نتیجه رساند که ما نمی‌دانیم افراد مبتلا به کم‌شنوایی، سمعک یک‌طرفه یا دوطرفه را ترجیح می‌دهند. به‌طور مشابه، ما نمی‌دانیم که کیفیت زندگی مرتبط با سلامت مربوط به شنوایی، یا هر کدام از سایر پیامدهای ما، با سمعک یک‌طرفه یا دوطرفه بهتر است.

خلاصه به زبان ساده

استفاده از سمعک دوطرفه در برابر یک‌طرفه برای اختلالات شنوایی دوطرفه در بزرگسالان

سوال مطالعه مروری

آیا بیماران بزرگسال مبتلا به کم‌شنوایی دوطرفه باید دارای یک یا دو سمعک باشند؟

پیشینه

کم‌شنوایی می‌تواند از زمان تولد باشد یا در طول زندگی اتفاق بیفتد. کم‌شنوایی اخیر «اکتسابی» نامیده‌ می‌شود و شایع است. بروز آن به‌طور قابل توجهی با بالا رفتن سن افزایش می‌یابد. در اکثر افراد، کم‌شنوایی «مرتبط با سن» به دلیل از دست دادن سلول‌ها در گوش داخلی («کم‌شنوایی حسی‌عصبی» نامیده می‌شود) رخ می‌دهد و هر دو گوش را به یک اندازه تحت تاثیر قرار می‌دهد. کم‌شنوایی طبقه‌بندی شده به‌صورت خفیف، متوسط و شدید در درجه اول با سمعک مدیریت می‌شود. به افراد مبتلا به کم‌شنوایی دوطرفه ممکن است یک سمعک متناسب با یک گوش خاص، یا دو سمعک متناسب با هر دو گوش پیشنهاد شود. در مورد مزایای مربوط به این استراتژی‌های متفاوت برای بیماران، عدم قطعیت وجود دارد.

ویژگی‌های مطالعه

ما چهار مطالعه را با مجموع ۲۰۹ شرکت‌کننده، در محدوده سنی ۲۳ تا ۸۵ سال که تعداد مردان بیشتر از زنان بود، وارد کردیم. تمام مطالعات اجازه استفاده از سمعک را برای یک دوره کامل حداقل هشت هفته پیش از پرسش در مورد اولویت بیماران برای یک یا دو سمعک، داده بودند. در تمام مطالعات بیماران کم‌شنوایی دوطرفه داشتند اما تغییرات قابل توجهی در نوع کم‌شنوایی که آنها تحمل می‌کردند و میزان بد بودن شنوایی آنها، وجود داشت.

سه مطالعه پیش از اواسط دهه ۱۹۹۰ منتشر و مطالعه چهارم در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. بنابراین، فقط مطالعه اخیر از سمعک‌های «مدرن»، شبیه به مواردی که در کشورهای با سطح درآمد بالا به راحتی در دسترس قرار دارند، استفاده کرد. از چهار مطالعه، دو مطالعه در UK روی بیماران خدمات ملی سلامت (NHS‐ بخش عمومی) انجام شد. یکی از آنها بیماران بخش مراقبت‌های اولیه را که کم‌شنوایی آنها توسط یک برنامه غربالگری مشخص شده بود، بررسی کرد. مطالعه دیگر بیمارانی را که ممکن بود سمعک برای آنها مزیتی به همراه داشته باشد و توسط پزشک مراقبت‌های اولیه به بخش ENT برای گرفتن سمعک ارجاع شده بودند، بررسی کردند. دو مطالعه دیگر در ایالات متحده انجام شدند: یک مطالعه فقط نظامیان در حال خدمت، یا افرادی را که در ارتش خدمت کرده بودند و به دلیل قرار داشتن در معرض صداهای بلند مبتلا به کم‌شنوایی بودند، انتخاب‌ کرد. حدود نیمی از افراد در مطالعه دیگر، نظامی سابق بودند.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

فقط یکی از پیامدها که ما فکر می‌کنیم مهم‌تر بود، اولویت بیمار، در تمام مطالعات گزارش شده بود. درصدی از بیماران که دو سمعک‌ را به یک سمعک ترجیح دادند، بین مطالعات متفاوت بود: این درصدها به ترتیب ۵۴% (۵۱ نفر از ۹۴ شرکت‌کننده)، ۳۹% (۲۲ نفر از ۵۶ شرکت‌کننده)، ۵۵% (۱۶ نفر از ۲۹ شرکت‌کننده) و ۷۷% (۲۳ نفر از ۳۰ شرکت‌کننده) بودند. ما اعداد این چهار مطالعه را ترکیب نکردیم زیرا این کار درست نبود. کیفیت شواهد را برای این پیامدها در یک مقیاس بالا‐ متوسط‐ پائین‐ بسیار پائین ، بسیار پائین در نظر گرفتیم. در این چهار مطالعه در مورد سایر پیامدهای مورد علاقه ما، اطلاعات کافی وجود نداشت.

نتیجه‌گیری‌ها

این مرور فقط چهار مطالعه را برای مقایسه سمعک یک‌طرفه با دوطرفه شناسایی کرد. مطالعات، کوچک و شامل افراد در سنین مختلف بودند. هم‌چنین تفاوت‌های قابل توجهی در نوع ناشنوایی آنها و این‌که چگونه آنها ناشنوا شده بودند، وجود داشت.

در بیش‌تر موارد نوع سمعک‌های ارزیابی شده در مطالعات، در کشورهای با سطح درآمد بالا، به‌عنوان «تکنولوژی قدیمی» در نظر گرفته می‌شوند، و فقط یک مطالعه سمعک‌های دیجیتال «مدرن» را بررسی کرد. با این حال، ما نمی‌دانیم این موضوع مرتبط است یا خیر. این مرور تفاوت‌ بین سایر انواع سمعک‌های «قدیمی» و «جدید» را بررسی نکرده است.

ما قادر به ترکیب اعداد حاصل از چهار مطالعه نبودیم. به‌طور کلی، واقعیت و کیفیت بسیار پائین شواهد ما را به این نتیجه رساند که ما نمی‌دانیم بیماران، یک یا دو سمعک را ترجیح می‌دهند. به‌طور مشابه، ما نمی‌دانیم که کیفیت زندگی بیماران با یک سمعک بهتر است یا دو سمعک.


Melissa Pynnonen، Jennifer V Brinkmeier، Marc C Thorne، Lee Yee Chong، Martin J Burton،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
تونسیلکتومی (tonsillectomy) یک عمل بسیار شایع است و با استفاده از روش‌های مختلف جراحی انجام می‌شود. کوبلیشن (برش سرد) (coblation) یک روش محبوب است زیرا به نظر می‌رسد نسبت به سایر روش‌های جراحی باعث درد کم‌تری می‌شود. با این حال، برتری کوبلیشن اثبات نشده است.
اهداف
مقایسه تاثیرات کوبلیشن تونسیلکتومی برای تونسیلیت مزمن (chronic tonsillitis) یا هیپرتروفی تونسیلار (tonsillar hypertrophy) با سایر تکنیک‌های جراحی، هم گرم و هم سرد، بر موربیدیتی (morbidity) حین جراحی، موربیدیتی پس از جراحی و هزینه پروسیجرال.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات گروه ENT کاکرین، پایگاه‌ ثبت کارآزمایی‌های بالینی ENT، پایگاه ثبت مطالعات آنلاین کاکرین، پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ ۲۰۱۷؛ شماره ۳)؛ PubMed؛ Ovid Embase؛ CINAHL؛ Web of Science؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و منابع اضافی را برای کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده جست‌وجو کردیم. تاریخ جست‌وجو ۲۰ اپریل ۲۰۱۷ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) که کودکان و بزرگسالان تحت عمل تونسیلکتومی با کوبلیشن را با هر تکنیک جراحی دیگری مقایسه کرده بود. این مرور محدود به کارآزمایی‌های مربوط به تونسیلکتومی فوق‌کپسولر (extracapsular) (مرسوم) است و شامل کارآزمایی‌های مربوط به برداشتن لوزه‌های داخل کپسول (intracapsular) (تونسیلوتومی (tonsillotomy)) نمی‌شود.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما از روش‌های استاندارد کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه عبارت بودند از: میزان درد گزارش شده توسط بیمار با استفاده از یک مقیاس درد معتبر در روز‌های ۱، ۳ و ۷ پس از جراحی؛ ازدست دادن خون حین جراحی؛ خونریزی اولبه پس از جراحی (طی ۲۴ ساعت) و خونریزی ثانویه پس از جراحی (بیش‌تر از ۲۴ ساعت پس از جراحی). پیامدهای ثانویه عبارت بودند از: زمان لازم تا شروع رژیم غذایی معمولی، زمان لازم تا شروع فعالیت معمولی، طول مدت جراحی و عوارض جانبی شامل ترانسفیوژن خون و نیاز به جراحی مجدد. برای ارزیابی کیفیت شواهد مربوط به هر پیامد از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) استفاده کردیم، که به صورت ایتالیک آمده‌اند.
نتایج اصلی

ما ۲۹ مطالعه را با مجموع ۲۵۶۱ شرکت‌کننده وارد کردیم. تمام مطالعات خطر متوسط یا بالای سوگیری (bias) داشتند. شانزده مطالعه از تکنیک تصادفی‌سازی مناسب استفاده کرده بودند، با این حال عدم‌ توانایی برای پنهان کردن تیم جراحی و/یا ارائه روش‌های مناسب برای کم کردن خطر سوگیری، تقریبا تمام مطالعات را در خطر متوسط یا بالای سوگیری تشخیص یا اندازه‌گیری برای از دست دادن خون حین جراحی، و خونریزی اولیه و ثانویه قرار داد. در برابر، بیش‌تر مطالعات (۲۰) در معرض خطر پائین سوگیری برای تخمین درد بودند. بیش‌تر مطالعات داده‌ها را با روشی ارائه ندادند که مورد استفاده در متاآنالیز (meta‐analysis) باشد.

اکثر مطالعات به طور واضح مشخصات شرکت‌کننده، اندیکاسیون جراحی یا این‌که بیماران تحت تونسیلکتومی یا آدنوتونسیلکتومی (adenotonsillectomy) قرار گرفتند را گزارش ندادند. بیش‌تر مطالعات گزارش دادند که تونسیلیت (عفونت) و/یا هیپرتروفی تونسیلار (انسداد) اندیکاسیونی برای جراحی بودند. هفت مطالعه فقط شامل بزرگسالان، ۱۶ مطالعه فقط شامل کودکان و شش مطالعه شامل هر دو بودند.

درد

شواهد با کیفیت بسیار پائین نشان داد که ۱ روز پس از جراحی بیماران در گروه کوبلیشن درد کم‌تری، با تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD) ۰,۷۹‐ دارند (۹۵% فاصله اطمینان (CI)؛ ۱.۳۸‐ تا ۰.۱۹‐؛ ۵۳۸ شرکت‌کننده؛ شش مطالعه). این تاثیر در ۳ روز با SMD: ‐۰.۴۴ کاهش یافته است (۹۵% CI؛ ۰.۹۷‐ تا ۰.۰۹؛ ۴۰۱ شرکت‌کننده؛ پنج مطالعه؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین ) و در ۷ روز شواهد با کیفیت بسیار پائین وجود دارد که نشان‌می‌دهد تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در درد وجود دارد (SMD: ‐۰,۰۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۲‐ تا ۰.۱۹؛ ۴۲۰ شرکت‌کننده؛ پنج مطالعه). اگرچه این مطالعه نشان داد که درد ممکن است در گروه کوبلیشن بین روزهای ۱ و ۳، اندکی کمتر باشد، اهمیت بالینی آن مشخص نیست.

از دست دادن خون حین جراحی

تفاوت‌های روش‌شناسی بین مطالعات در اندازه‌گیری از دست دادن خون حین جراحی مانع از انجام متاآنالیز شد.

خونریزی اولیه و ثانویه

خطر خونریزی اولیه مشابه بود (خطر نسبی (RR): ۰,۹۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۸ تا ۲.۰۵؛ ۲۰۵۵ شرکت‌کننده؛ ۲۵ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین ). خطر خونریزی ثانویه در گروه کوبلیشن با خطر نسبی ۱,۳۶، بیش‌تر بود (۹۵% CI؛ ۰.۹۵ تا ۱.۹۵؛ ۲۱۱۸ شرکت‌کننده؛ ۲۵ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). با استفاده از میانه گروه کنترل به عنوان خطر پایه، خطر مطلق در گروه کوبلیشن ۵% در برابر ۳,۶% در گروه کنترل بود. تفاوت ۱.۳%، یک ۹۵% CI از ۰.۲% کم‌تر در گروه کوبلیشن تا ۳.۵% بالاتر دارد.

پیامدهای ثانویه

تفاوت در طراحی مطالعات و گزارش‌دهی داده‌ها، مانعی سر راه شناسایی تفاوت‌های زمانی برای شروع رژیم و فعالیت معمولی، یا این‌که در طول مدت جراحی تفاوت وجود داشت، قرار داد.

اگرچه برای ما مقایسه هزینه‌های تجهیزات یا امکانات عملیاتی، هزینه‌های بیهوشی و جراحی در سیستم‌های مختلف مراقبت سلامت امکان‌پذیر نبود، اما از طول مدت جراحی به عنوان یک پراکسی برای هزینه‌ها استفاده کردیم. اگرچه این پیامد به طور شایع در مطالعات گزارش شد، این امکان وجود نداشت که داده‌ها برای تعیین این‌که تفاوتی وجود دارد یا خیر، با هم تجمیع شوند.

حوادث جانبی به غیر از خونریزی، به خوبی گزارش نشده است. این که تفاوتی در عفونت‌های پس از جراحی یا نیاز به جراحی مجدد وجود دارد یا خیر، نامشخص است.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

تکنیک کوبلیشن ممکن است باعث درد کم‌تر در ۱ روز پس از جراحی شود، اما تفاوت کوچک است و ممکن است از نظر بالینی بی‌معنی باشد. ۳ روز پس از جراحی، تفاوت کاهش بیش‌تری دارد و ۷ روز پس از جراحی تفاوتی اندک یا عدم تفاوت را نشان‌ می‌دهد. نرخ مشابهی از خونریزی اولیه را یافتیم، اما نمی‌توانیم یک افزایش کوچک را در خطر خونریزی ثانویه همراه با کوبلیشن منتفی بدانیم. کیفیت شواهد پشتیبانی کننده این یافته‌ها پائین یا بسیار پائین است، بدان معنی که میزان عدم قطعیت بالایی در مورد نتایج وجود دارد. علاوه بر این، برای بیش‌تر پیامدها داده‌ها فقط از تعداد اندکی از ۲۹ مطالعه وارد شده در دسترس بود.

کیفیت شواهد موجود بسیار پائین است، بنابراین این‌که تکنیک کوبلیشن مزایایی بیش‌تر از تکنیک‌های مرسوم تونسیلکتومی دارد یا خیر، نامطمئن است. با وجود تعداد زیاد مطالعات، عدم موفقیت در اندازه‌گیری پیامد‌های معتبر و استاندارد شده مانع از توانایی یکی کردن داده‌های مربوط به مطالعات شد. بنابراین، RCTهای به خوبی انجام شده، با استفاده از اندازه‌گیری پیامدهای معتبر و هم‌سو و سازگار برای تعیین این که تکنیک کوبلیشن مزیت بیش‌تری نسبت به سایر روش‌ها دارد یا خیر، مورد نیاز است. در مطالعات وارد شده ما تفاوت واضحی را در حوادث جانبی شناسایی نکردیم. با این حال، با توجه به نادر بودن این حوادث، کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی شده توانایی تشخیص یک تفاوت را ندارند. داده‌های از رجیستری‌ها در مقیاس بزرگ تخمین بهتری را از هر تفاوتی در این پیامدهای نادر ارائه می‌دهد.

خلاصه به زبان ساده

جراحی برداشتن لوزه‌ها (تونسیلکتومی) با کوبلیشن یا سایر روش‌های جراحی

سوال مطالعه مروری

این مرور روش کوبلیشن را با سایر روش‌های برداشتن لوزه برای ارزیابی وضعیت بهبود به دنبال عمل تونسیلکتومی (tonsillectomy) یا آدنوتونسیلکتومی (adenotonsillectomy) مقایسه کرد.

پیشینه

جراحی برداشتن لوزه‌ها (تونسیلکتومی) یک عمل بسیار شایع است. بیماران ممکن است تا دو هفته پس از جراحی درد داشته باشند. خونریزی ممکن است بلافاصله پس از جراحی («خونریزی اولیه» طی ۲۴ ساعت نخست پس از جراحی) یا دیرتر («خونریزی ثانویه» بیش‌تر از ۲۴ ساعت پس از جراحی) رخ دهد. روش‌های زیادی از تونسیلکتومی وجود دارد؛ روش مرسوم با ابزارهای جراحی فلزی است. کوبلیشن (coblation) یک روش جدید است که جراح از دستگیره الکتریکی استفاده می‌کند که بافت‌ها را با استفاده از دمای پائین می‌سوزاند.

ویژگی‌های مطالعه

این مرور، شامل شواهد موجود تا اپریل ۲۰۱۷ است. ما ۲۹ مطالعه را با مجموع ۲۵۶۱ شرکت‌کننده وارد کردیم. تمام مطالعات خطر متوسط یا بالای سوگیری (bias) داشتند. هفت مطالعه شامل بزرگسالان، ۱۶ مطالعه شامل کودکان و شش مطالعه شامل بزرگسالان و کودکان بودند.

اکثر مطالعات درد را با استفاده از مقیاس گزارش شده توسط بیمار اندازه‌گیری کردند (برای مثال، از افراد خواسته می‌شود میزان درد خود را در مقیاس ۱ تا ۱۰ گزارش کنند).

نتایج کلیدی

تکنیک کوبلیشن ممکن است باعث اندکی درد کمتر در یک روز پس از جراحی و سه روز پس از جراحی شود، اما بعید است تفاوتی در درد، هفت روز پس از جراحی وجود داشته باشد. ما بسیار نامطمئن هستیم که میزان کاهش درد مشاهده شده در روزهای ۱ و ۳ پس از جراحی برای بیماران مهم است یا خیر.

در روز اول پس از جراحی تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در خطر خونریزی وجود دارد، اما ممکن است افزایش کمی در خطر خونریزی همراه با کوبلیشن در روز اول وجود داشته ‌باشد. برای هر ۱۰۰۰ بیمار با عمل تونسیلکتومی، ۵۰ بیمار با کوبلیشن در مقایسه با ۳۶ بیمار با تکنیک‌های مرسوم جراحی، دچار خونریزی می‌شوند.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد برای تفاوت در درد، پائین یا بسیار پائین و برای تفاوت در خونریزی پس از جراحی پائین است. این بدان معنی است که ما اطمینان کمی به نتایج داریم؛ تاثیر واقعی ممکن است بسیار متفاوت باشد ‐ ما به سادگی در این مرحله اطلاعاتی نداریم.


Ksenia Aaron، Tess E Cooper، Laura Warner، Martin J Burton،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه

موم گوش (cerumen)، ترشح طبیعی بدن است که می‌تواند در صورت مسدود کردن کانال گوش، مشکل‌ساز شود. نشانه‌های مرتبط با موم (مانند ناشنوایی و درد) میان شایع‌ترین دلایل بیماران برای مراجعه به بخش مراقبت اولیه با مشکل گوش قرار دارند.

موم بخشی از مکانیسم خود‌ تمیز‐کنندگی (self‐cleaning) گوش است و معمولا به صورت طبیعی بدون ایجاد مشکل از کانال گوش به بیرون رانده می‌شود. هنگامی‌که این مکانیسم به درستی انجام نشود، موم در کانال انباشته شده و می‌تواند فشرده شود؛ ممکن است نیاز به مداخلات برای تحریک تخلیه آن وجود داشته باشد. استفاده از قطره‌های گوشی یکی از این روش‌ها است. مایعات مورد استفاده برای تخلیه و نرم کردن موم از انواع مختلفی هستند: ترکیبات با پایه روغنی (مانند روغن زیتون یا بادام)؛ ترکیبات با پایه آبی (مانند بی‌کربنات سدیم یا خود آب)؛ ترکیبی از آن‌ها یا محلول‌های غیر‌‐آبی و غیر‌‐روغنی مثل کربامید پروکساید (carbamide peroxide) (ترکیب هیدروژن پروکساید‐اوره (hydrogen peroxide‐urea)) و گلیسرول.

اهداف
ارزیابی اثرات قطره‌های گوشی (یا اسپری‌ها) برای تخلیه یا کمک به تخلیه موم گوش در بزرگسالان و کودکان.
روش های جستجو
در پایگاه ثبت کارآزمایی‌های ENT کاکرین؛ پایگاه ثبت مطالعات کاکرین؛ PubMed؛ Ovid Embase؛ CINAHL؛ Web of Science؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و منابع بیش‌تر برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر‌ شده و منتشر نشده جست‌وجو کردیم. تاریخ آخرین جست‌وجو، ۲۳ مارچ ۲۰۱۸ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) که در آن‌ها یک سرومنولیتیک (cerumenolytic) با عدم درمان، آب یا سالین، یک درمان مایع جایگزین (روغن یا روغن بادام) یا سرومنولیتیک دیگر در بزرگسالان یا کودکان دچار انسداد یا موم گوش فشرده‌ شده مقایسه شدند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد انتظار کاکرین استفاده کردیم. پیامد‌های اولیه شامل ۱) نسبتی از بیماران (یا گوش‌ها) با پاک‌سازی کامل موم گوش و ۲) عوارض جانبی (ناراحتی، تحریک‌پذیری یا درد) بودند. پیامد‌های ثانویه عبارت بودند از: میزان پاک‌سازی موم؛ نسبتی از افراد (یا گوش‌ها) با بهبود نشانه‌های ناشی از موم؛ نسبتی از افراد (یا گوش‌ها) که نیاز به مداخله بیشتر برای تخلیه موم دارند؛ موفقیت در تخلیه مکانیکی موم باقیمانده پس از درمان؛ هر عارضه جانبی ثبت‌شده دیگر و هزینه. ما از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) جهت ارزیابی کیفیت شواهد برای هر پیامد استفاده کردیم؛ که به صورت ایتالیک نشان داده می‌شود.
نتایج اصلی

ما ۱۰ مطالعه را با ۶۲۳ شرکت‌کننده (۹۰۰ گوش) انتخاب کردیم. مداخلات شامل درمان‌هایی با پایه روغنی (تری‌اتانول‌آمین پلی‌پپتید (triethanolamine polypeptide)، روغن بادام، بنزوکائین (benzocaine)، کلروبوتانول (chlorobutanol))، درمان‌هایی با پایه آبی (دوکوزات سدیم (docusate sodium)، کربامید پروکساید، فنازون (phenazone)، کولین سالیسیلات (choline salicylate)، پروکساید اوره (urea peroxide)، پتاسیم کربنات)، سایر مقایسه‌گرهای فعال (مانند سالین یا آب به‌تنهایی) و عدم درمان بودند. نه مورد از مطالعات، بیش از ۱۵ سال طول کشیدند.

خطر سوگیری (bias) کلی در طول ۱۰ مطالعه وارد شده، پائین یا نامشخص بود.

پیامد اولیه: نسبت بیماران (یا گوش‌ها) با پاک‌سازی کامل موم گوش

شش مطالعه (۳۶۰ مطالعه؛ ۴۹۱ گوش)، داده‌های کمّی ارائه کرده و در متاآنالیز ما گنجانده شدند.

درمان فعال در مقابل عدم درمان

فقط یک مطالعه این مقایسه را مورد توجه قرار داد. نسبتی از گوش‌ها با پاک‌سازی کامل موم گوش پس از پنج روز درمان در گروه درمان فعال (۲۲%) در مقایسه با گروه عدم درمان (۵%) بالاتر بود (خطر نسبی (RR): ۴,۰۹؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۰۰ تا ۱۶.۸۰؛ یک مطالعه؛۱۱۷ گوش؛ NNTB = ۸) (شواهد با کیفیت پائین).

درمان فعال در برابر آب یا سالین

ما هیچ شواهدی را از تفاوت در نسبتی از بیماران (یا گوش‌ها) با پاک‌سازی کامل موم گوش هنگام مقایسه گروه درمان فعال با گروه آب یا سالین نیافتیم (RR: ۱,۴۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۹ تا ۲.۷۵؛ سه مطالعه؛ ۲۱۳ شرکت‌کننده؛ ۲۵۷ گوش) (شواهد با کیفیت پائین). دو مطالعه از قطره‌ها به مدت پنج روز استفاده کردند، اما یک مطالعه فقط قطره‌ها را برای ۱۵ دقیقه تجویز کرد. زمانی که این مطالعه را از تجزیه‌و‌تحلیل حساسیت خارج کردیم، نتیجه را تغییر نداد.

آب یا سالین در مقابل عدم درمان

این مقایسه فقط در یک مطالعه که در بالا ذکر شد، انجام شد (درمان فعال در برابر عدم درمان) و هیچ شواهدی را از تفاوت در نسبتی از گوش‌های با پاک‌سازی کامل موم در مقایسه آب یا سالین با عدم درمان پس از پنج روز وجود نداشت (RR: ۴,۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۱ تا ۱۷.۶۲؛ یک مطالعه؛ ۷۶ گوش) (شواهد با کیفیت پائین).

درمان فعال A در مقابل درمان فعال B

مطالعات تکی زیادی، مقایسه‌های سر‐به‐سر (head‐to‐head) را بین دو درمان فعال ارزیابی کردند. ما هیچ شواهدی را از برتری یکی در مقابل دیگری نیافتیم.

تجزیه‌و‌تحلیل زیر‌گروه درمان‌های فعال با پایه روغنی در مقابل درمان‌های فعال با پایه غیر‌‐روغنی

ما شواهدی را از اختلاف در این پیامد در مقایسه درمان‌های با پایه روغنی با درمان‌های فعال با پایه غیر‐روغنی پیدا نکردیم.

پیامد اولیه: عوارض جانبی: ناراحتی، التهاب یا درد

فقط هفت مطالعه برای سنجش این پیامد برنامه‌ریزی و آن را گزارش کردند. فقط دو مورد (۱۴۱ شرکت‌کننده؛۱۷۶ گوش) داده‌های قابل استفاده‌ای را ارائه دادند. شواهدی از تفاوت چشمگیر در تعداد عوارض جانبی بین انواع قطره‌های گوشی در این دو مطالعه وجود نداشت. ما پنج مطالعه باقیمانده را به صورت روایت‌گونه (narrative) خلاصه کردیم. همه رخدادها خفیف بوده و در کم‌تر از ۳۰ شرکت‌کننده میان هفت مطالعه گزارش شدند (شواهد با کیفیت پائین).

پیامدهای ثانویه

سه مطالعه، عوارض جانبی «دیگر» را گزارش کردند (تعداد مطالعات برنامه‌ریزی‌شده برای گزارش این موضوع، نامشخص است). اطلاعات موجود محدود بوده و شامل گزارش‌های گاه‌به‌گاه از سرگیجه، بوی نامطبوع، وزوز گوش و کاهش شنوایی بود. اختلاف معناداری بین گروه‌ها گزارش نشد. هیچ مورد اورژانسی یا عوارض جانبی جدی در هیچ‌کدام از ۱۰ مطالعه ذکر نشد.

اطلاعات بسیار محدودی درباره پیامدهای ثانویه باقیمانده ما وجود داشت یا اطلاعاتی به دست نیامد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

اگرچه هدف تعدادی از مطالعات، ارزیابی این موضوع بود که یک نوع سرومنولیتیک مؤثر‌تر از دیگری است یا خیر، هیچ شواهدی با کیفیت بالا وجود ندارد که یک نتیجه‌گیری قاطع را امکان‌پذیر سازد و این پاسخ نامشخص باقی می‌ماند.

یک مطالعه تکی نشان می‌دهد که ریختن قطره‌های گوشی به مدت پنج روز می‌تواند منجر به احتمال بیش‌تر پاک‌سازی کامل موم نسبت به عدم درمان شود. با این حال، نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که یک نوع درمان فعال، مؤثرتر از دیگری است و هیچ شواهدی از تفاوت در اثربخشی بین درمان‌های فعال با پایه روغنی و با پایه آبی وجود نداشت.

شواهدی که نشان دهد استفاده از سالین یا آب به‌تنهایی بهتر یا بدتر از سرومنولیتیک‌های تولید‌شده تجاری است، وجود ندارد. هم‌چنین هیچ شواهدی حاکی از بهتر بودن استفاده از سالین یا آب به‌تنهایی نسبت به عدم درمان در دست نیست.

خلاصه به زبان ساده

استفاده از قطره‌های گوش برای خارج کردن موم گوش

پیشینه

تجمع موم (wax) در گوش شایع است. این امر می‌تواند برای بیمار ناخوشایند باشد و موجب مشکلات شنوایی شود. قطره‌های گوشی به عنوان یک ابزار بالقوه برای نرم کردن موم و پیشگیری از نیاز به درمان بیش‌تر مانند شستشوی گوش مطالعه شده‌اند. این مرور بررسی می‌کند که کدام درمان (قطره‌ها یا اسپری‌هایی با پایه روغن و آب) می‌تواند به برطرف شدن تجمع موم کمک کند.

ویژگی‌های مطالعه

ما در مارچ ۲۰۱۸ به دنبال کارآزمایی‌های بالینی جست‌وجو کردیم که از قطره‌ها گوشی برای کمک به نرم شدن و تخلیه تجمع موم گوش در گوش‌های بیماران استفاده کرده بودند. ما ۱۰ مطالعه را با مجموع ۶۲۳ شرکت‌کننده یافته و وارد کردیم. با این‌ حال، فقط شش مطالعه از این مطالعات، داده‌هایی را فراهم کردند که می‌توانستیم پیامد اولیه خود را یعنی نسبتی از بیماران را با پاک‌سازی کامل موم گوش تجزیه‌و‌تحلیل کنیم. این شش مطالعه شامل مجموعا ۳۶۰ شرکت‌کننده، هم کودک و هم بزرگسال (از هر سنی)، با انسداد نسبی یا کامل کانال گوش خارجی با موم گوش بودند.

نتایج اصلی

۱۰ مطالعه وارد شده، به بررسی قطره‌هایی با پایه روغنی (تری‌اتانول‌آمین پلی‌پپتید (triethanolamine polypeptide)، روغن بادام، بنزوکائین (benzocaine)، کلروبوتانول (chlorobutanol))، قطره‌هایی با پایه آبی (دوکوزات سدیم (docusate sodium)، کربامید پروکساید (carbamide peroxide)، فنازون (phenazone)، کولین سالیسیلات (choline salicylate)، پروکساید اوره (urea peroxide)، پتاسیم کربنات (potassium carbonate))، سالین (آب نمک) یا آب به‌تنهایی یا عدم درمان پرداختند.

فقط یک مطالعه استفاده از قطره‌ها را با یک ماده فعال با عدم استفاده از آنها مقایسه کرد. قطره‌ها ممکن است به افزایش نسبتی از گوش‌های پاک‌شده از موم از ۱ مورد در هر ۲۰ بیمار (در صورتی که کاری انجام نگیرد) تا حدود ۱ مورد در هر ۵ بیمار (در صورت استفاده از قطره‌ها) کمک کنند.

ما شواهدی را نیافتیم که قطره‌هایی با پایه آبی یا با پایه روغنی، هیچ‌گونه تفاوتی را با سالین یا آب داشته باشند. با این وجود، هیچ شواهدی را نیز نیافتیم که آب یا سالین بهتر از انجام ندادن کاری باشد.

عوارض جانبی شایع نبودند. کم‌تر از ۳۰ بیمار دچار عوارض جانبی هنگام استفاده از قطره‌ها شدند و آن‌ها خفیف بودند (مانند تحریک‌پذیری یا درد اندک، یا بوی ناخوشایند). هیچ موردی از عارضه جانبی جدی توسط شرکت‌کنندگان ذکر نشد.

کیفیت شواهد

ما کیفیت شواهد مطالعات را با بهره‌گیری از چهار سطح ارزیابی کردیم: کیفیت بسیار پائین، پائین، متوسط یا بالاشواهد با کیفیت بالا به معنای این است که اعتماد زیادی به این نتایج داریم. شواهد با کیفیت بسیار پائین به معنای عدم قطعیت زیاد درباره نتایج است. برای پاک‌سازی موم، شواهد را در سطح پائین رتبه‌بندی کردیم. سطح کیفیت شواهد را برای عوارض جانبی در سطح پائین ارزیابی کردیم.

نتیجه‌گیری‌ها

ما دریافتیم که استفاده از قطره‌های گوش، زمانی که دچار انسداد نسبی یا کامل کانال گوش هستید، می‌تواند به تخلیه موم گوش از گوش شما کمک کند. روشن نیست که یک نوع قطره برتری نسبت به دیگری دارد یا قطره‌های محتوی ماده فعال بهتر از آب یا آب نمک هستند یا خیر.


Anna Sutherland، Katrien Naessens، Emma Plugge، Lynda Ware، Karen Head، Martin J Burton، Bee Wee،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه
اولانزاپین (olanzapine) به عنوان یک ضد‐تهوع استفاده جدیدی را از داروی آنتی‌سایکوتیک نشان می‌دهد. افرادی که مبتلا به سرطان هستند، ممکن است هنگام دریافت شیمی‌درمانی یا پرتودرمانی، یا در حالی که در مرحله تسکین‌بخش بیماری هستند دچار تهوع و استفراغ شوند.
اهداف
ارزیابی اثربخشی و ایمنی اولانزاپین زمانی که به عنوان یک داروی ضد‐تهوع در پیشگیری و درمان تهوع و استفراغ مرتبط با سرطان در بزرگسالان استفاده می‌شود.
روش های جستجو
ما CENTRAL؛ MEDLINE و Embase را برای داده‌های منتشر شده در ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۷ و هم‌چنین ClinicalTrials.gov و پلت‌فرم بین‌المللی پایگاه ثبت کارآزمایی‌های بالینی سازمان جهانی بهداشت را برای کارآزمایی‌های منتشر نشده جست‌وجو کردیم. فهرست منابع را بررسی کردیم و با متخصصان این زمینه و نویسندگان مطالعات تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) را از اولانزاپین در برابر هر مقایسه کننده دیگر با یا بدون روش‌های درمانی کمکی برای پیشگیری یا درمان، یا هر دوی آنها، از تهوع یا استفراغ در افرادی با سن ۱۸ سال یا بیش‌تر، در هر زمینه‌ای، با هر طول مدتی، با حداقل ۱۰ شرکت‌کننده در هر بازوی درمان وارد کردیم.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از روش‌شناسی استاندارد کاکرین استفاده کردیم. از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برای ارزیابی کیفیت شواهد برای هر پیامد اصلی استفاده کردیم. ما داده‌هایی را برای نبود تهوع یا استفراغ و فراوانی حوادث جانبی جدی به عنوان پیامدهای اولیه استخراج کردیم. داده‌ها را برای درک بیمار از درمان، دیگر حوادث جانبی، خستگی، تهوع یا استفراغ، خواب‌آلودگی، شدت تهوع و استفراغ، پیشرفت تهوع و استفراغ، استفاده از داروی نجات ضد‐تهوع و تهوع و استفراغ به عنوان پیامدهای ثانویه در نقاط زمانی مشخص استخراج کرده‌ایم.
نتایج اصلی

ما چهارده RCT (۱۹۱۷ شرکت‌کننده) را از کشورهای با سطح درآمد بالا، متوسط و پائین وارد کردیم که بیش از ۲۴ سرطان مختلف را بررسی کرده بودند. سیزده مطالعه در مورد تهوع و استفراغ ناشی از شیمی‌درمانی بود. اولانزاپین خوراکی طی دوره شیمی‌درمانی بسیار تهوع‌زا (highly emetogenic; HEC) یا نسبتا تهوع‌زا (moderately emetogenic; MEC) (۱۲ مطالعه)؛ شیمی‌درمانی‐پرتودرمانی (یک مطالعه)؛ یا تسکینی (یک مطالعه) تجویز شده بود. هشت مطالعه در انتظار طبقه‌بندی و ۱۳ مطالعه در حال انجام بودند.

مقایسه اصلی، اولانزاپین در برابر دارونما (placebo)/عدم درمان بود. دیگر مقایسه‌ها عبارت بودند از آنتاگونیست NK۱، پروکینتیک‌ها، آنتاگونیست ۵‐HT۳ یا دگزامتازون.

ما همه مطالعات را در معرض خطر بالای سوگیری (bias) ارزیابی کردیم، به جز یک مطالعه با داشتن یک یا تعداد بیش‌تری حوزه در معرض خطر سوگیری. هشت RCT با تعداد کم‌تر از ۵۰ شرکت‌کننده در هر بازوی درمانی و ۱۰ RCT با مسائل مربوط به کورسازی، در معرض خطر بالای سوگیری قرار داشتند. ما ارزیابی‌های درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) را به دلیل عدم دقت، ناهمگونی و محدودیت‌های مطالعه کاهش دادیم.

اولانزاپین در برابر دارونما/عدم درمان

پیامدهای اولیه

زمانی که اولانزاپین به درمان استاندارد افزوده شود، احتمالا شانس نداشتن تهوع و استفراغ را در طول شیمی‌درمانی از ۲۵% تا ۵۰% دو برابر می‌کند (خطر نسبی (RR): ۱,۹۸؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۵۹ تا ۲.۴۷؛ ۵۶۱ شرکت‌کننده؛ ۳ مطالعه؛ تومورهای تو پر؛ درمان HEC یا MEC؛ شواهد با کیفیت متوسط). تعداد افراد مورد نیاز برای درمان جهت حصول پیامد مفید اضافی (NNTB) معادل ۵ بود (۹۵% CI؛ ۳.۳ تا ۶.۶).

این موضوع که اولانزاپین خطر حوادث جانبی جدی را افزایش می‌دهد، نامطمئن است (تفاوت خطر مطلق: ۰,۷% بیش‌تر؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲ تا ۵.۲) (RR: ۲.۴۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۸ تا ۱۲.۵۵؛ ۷ مطالعه؛ ۸۸۹ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت پائین).

پیامدهای ثانویه

چهار مطالعه در مورد درک بیمار از درمان گزارش کردند. یک مطالعه (۴۸ شرکت‌کننده) تفاوتی را در ترجیح بیمار ذکر نکردند. چهار مطالعه کیفیت زندگی را گزارش کردند اما داده‌ها برای متاآنالیز ناکافی بودند.

اولانزاپین ممکن است حوادث جانبی دیگر را افزایش دهد (RR: ۱,۷۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۹ تا ۲.۹۶؛ ۳۳۲ شرکت‌کننده؛ ۴ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین) و احتمالا خواب‌آلودگی و خستگی را در مقایسه با عدم درمان یا دارونما افزایش دهد (RR: ۲.۳۳؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۰ تا ۴.۱۸؛ خطر مطلق پیش‌بینی شده: ۸.۲% بیش‌تر؛ ۹۵% CI؛ ۱.۹ تا ۱۸.۸؛ ۴۶۴ شرکت‌کننده؛ ۵ مطالعه؛ شواهد با کیفیت متوسط). اولانزاپین احتمالا بر ریزش نمونه (attrition) به هر دلیلی تاثیر نمی‌گذارد (RR: ۰.۹۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۷ تا ۱.۷۳؛ ۹۴۳ شرکت‌کننده؛ ۸ مطالعه؛ I² = ۰%). ما مطمئن نیستیم که اولانزاپین ریزش نمونه (attrition) را به دلیل حوادث جانبی افزایش می‌دهد (RR: ۳.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳ تا ۷۰.۱۶؛ ۴۲۲ شرکت‌کننده؛ ۶ مطالعه). هیچ شرکت‌کننده‌ای به دلیل عدم اثربخشی از مطالعه کنار گذاشته نشد.

ما مطمئن نیستیم که اولانزاپین پیشرفت تهوع و استفراغ را در مقایسه با دارونما یا عدم درمان کاهش می‌دهد (RR: ۰,۳۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۰ تا ۱.۴۷؛ ۵۰۱ شرکت‌کننده ؛ ۲ مطالعه؛ I² = ۵۴%). هیچ مطالعه‌ای کاهش ۵۰% را در شدت تهوع و استفراغ، استفاده از داروهای ضد‐تهوع یا ریزش نمونه (attrition) گزارش نکردند.

ما از اثربخشی اولانزاپین در کاهش تهوع و استفراغ حاد نامطمئن هستیم. اولانزاپین احتمالا تهوع (RR: ۱,۷۱؛ ۹۵% CI؛ ۱.۴۰ تا ۲.۰۹؛ ۵۸۵ شرکت‌کننده؛ ۳ مطالعه) و استفراغ (RR: ۱.۲۸؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۴ تا ۱.۴۲؛ ۷۰۲ شرکت‌کننده؛ ۵ مطالعه) تاخیری را کاهش می‌دهد.

تجزیه‌وتحلیل زیر‐گروه: ۵ میلی‌گرم در برابر ۱۰ میلی‌گرم

تجزیه‌وتحلیل زیر‐گروه برنامه‌ریزی شده دریافتند که مشخص نیست اولانزاپین ۵ میلی‌گرمی به اندازه ۱۰ میلی‌گرمی آن تاثیر ضد‐تهوعی دارد. شواهد ناکافی برای رد احتمال این موضوع وجود دارد که اولانزاپین ۵ میلی‌گرمی نسبت به دوز ۱۰ میلی‌گرمی آن ممکن است خطر کمتر خواب‌آلودگی و خستگی داشته باشد.

دیگر مقایسه‌ها

یک مطالعه (۲۰ شرکت‌کننده) اولانزاپین را در برابر آنتاگونیست NK۱ مقایسه کرد. ما هیچ تفاوتی را در پیامدهای گزارش شده نیافتیم.

یک مطالعه (۱۱۲ شرکت‌کننده) اولانزاپین را با یک پروکینتیک (متوکلوپرامید (metoclopramide)) مقایسه کرده و گزارش کرد که اولانزاپین ممکن است تهوع کلی (RR: ۲,۹۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۷۳ تا ۵.۰۲) و استفراغ کلی (RR: ۳.۰۳؛ ۹۵% CI؛ ۱.۷۸ تا ۵.۱۴) را برطرف کند.

یک مطالعه (۶۲ شرکت‌کننده) اولانزاپین را در برابر آنتاگونیست ۵‐HT۳ مقایسه کرده و گزارش کرد که اولانزاپین احتمال کاهش ۵۰% یا بیش‌تر را در تهوع و استفراغ در ۴۸ ساعت (RR: ۱,۸۲؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۱ تا ۲.۹۷) و ۲۴ ساعت (RR: ۱.۳۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۰ تا ۲.۳۴) افزایش می‌دهد.

یک مطالعه (۲۲۹ شرکت‌کننده) اولانزاپین را در برابر دگزامتازون مقایسه کرد و گزارش داد که اولانزاپین تهوع کلی (RR: ۱,۷۳؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۷ تا ۲.۱۸)، استفراغ کلی (RR: ۱.۲۷؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۰ تا ۱.۴۸)، تهوع تاخیری (RR: ۱.۶۶؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۳ تا ۲.۰۸) و استفراغ تاخیری (RR: ۱.۲۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۷ تا ۱.۴۵) را کاهش می‌دهد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

شواهدی با کیفیت متوسط وجود دارد که اولانزاپین خوراکی ممکن است احتمال نداشتن تهوع و استفراغ را طی شیمی‌درمانی از ۲۵% تا ۵۰% در بزرگسالان مبتلا به تومورهای جامد، علاوه بر درمان استاندارد، در مقایسه با دارونما یا عدم درمان، افزایش دهد. در رابطه با اینکه درمان حوادث جانبی جدی را افزایش می‌دهد یا خیر، عدم قطعیت وجود دارد. اولانزاپین ممکن است احتمال سایر حوادث جانبی را افزایش دهد، احتمالا باعث خواب‌آلودگی و خستگی شود. در مورد مزایا و آسیب‌های نسبی ۵ میلی‌گرم در برابر ۱۰ میلی‌گرم عدم قطعیت وجود دارد.

ما فقط RCTهایی را شناسایی کردیم که اولانزاپین خوراکی را بررسی کرده بودند. یافته‌های این مرور نمی‌تواند برای ارائه شواهدی در مورد اثربخشی و ایمنی هر فرم تزریقی (داخل وریدی، عضلانی یا زیر‐جلدی) از الانزاپین مورد توجه قرار گیرد.

خلاصه به زبان ساده

اولانزاپین برای پیشگیری و درمان تهوع و استفراغ ناشی از سرطان در بزرگسالان

پیشینه

اولانزاپین (olanzapine) مورد مطالعه قرار گرفته تا مشخص شود این دارو ممکن است به عنوان یک داروی ضد‐تهوع عمل کند یا خیر و اینکه ایمن است یا خیر. افرادی که مبتلا به سرطان هستند، معمولا در معرض تهوع و استفراغ ناراحت کننده هستند، علیرغم داروهای موجود، پیش، حین و بعد از شیمی‌درمانی یا پرتودرمانی، و در مرحله تسکینی بیماری (زمانی که هدف از درمان، تسکین نشانه است نه درمان). بعضی از افراد هم‌چنان تهوع و استفراغ را با شیمی‌درمانی تجربه می‌کنند حتی زمانی که داروهای استاندارد ضد‐تهوع دریافت می‌کنند.

مطالعات پژوهشی که اخیرا انجام شده بر پیشگیری و درمان تهوع و استفراغ ناشی از شیمی‌درمانی تمرکز داشته است.

سوال مطالعه مروری

ما مزایا و آسیب‌های استفاده از اولانزاپین را برای پیشگیری و درمان تهوع و استفراغ در بزرگسالان مبتلا به سرطان بررسی کردیم.

تاریخ جست‌وجو

ما به جست‌وجوی مطالعات در سپتامبر ۲۰۱۷ بودیم.

ویژگی‌های مطالعه

ما ۱۴ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) را وارد کردیم زیرا آنها قابل اطمینان‌ترین شواهد را ارائه می‌دهند، با ۱۹۱۷ شرکت‌کننده در مجموع که از سراسر جهان گردآوری شده و استفاده از اولانزاپین خوراکی را در درمان یا پیشگیری تهوع و استفراغ بررسی کردند.

همه مطالعات وارد شده از اولانزاپین در ترکیب با داروهای دیگر، معمولا داروهای ضد‐تهوع استفاده کردند. نه مطالعه اولانزاپین را با دارونما (placebo) (یک ماده بدون تاثیر درمانی) یا عدم درمان مقایسه کرد. سایر مطالعات اولانزاپین را با سایر داروهای ضد‐تهوع مقایسه کردند.

آیا شرکت‌کنندگان درمان‌های ضد‐سرطان دریافت کردند؟

سیزده RCT شامل شرکت‌کنندگانی بودند که شیمی‌درمانی دریافت کردند. شیمی‌درمانی بر اساس میزان احتمال تهوع و استفراغی که ایجاد می‌کند (یعنی اینکه تا چه اندازه تهوع‌زا باشد) درجه‌بندی می‌شود. در شش RCT، شرکت‌کنندگان شیمی‌درمانی بسیار تهوع‌زا (highly emetogenic chemotherapy; HEC) یا شیمی‌درمانی با تهوع‌زایی متوسط (moderately emetogenic chemotherapy; MEC) دریافت کردند. در شش RCT شرکت‌کنندگان فقط HEC دریافت کردند. یک RCT اعلام نکرد که شرکت‌کنندگان HEC دریافت کرده‌اند یا MEC.

هیچ RCT شامل شرکت‌کنندگان دریافت کننده پرتودرمانی به‌تنهایی نبود. یک کارآزمایی شامل شرکت‌کنندگانی بود که هر دو درمان شیمی‌درمانی و پرتودرمانی را برای سرطان خود دریافت کردند. یک کارآزمایی شامل شرکت‌کنندگانی بود که شیمی‌درمانی یا پرتودرمانی دریافت نکردند.

منابع تامین مالی مطالعه

هیچ یک از RCTهای وارد شده منابع مالی خود را از شرکت‌های دارویی دریافت نکرده بودند. پنج مطالعه ذکر کردند که منابع مالی خود را از بنیادهای سرطان، خیریه‌ها یا دانشگاه‌ها گرفته‌اند. نه مطالعه هیچ توضیحی در این مورد نداده بودند.

نتایج کلیدی

پنجاه درصد از افرادی که اولانزاپین و هم‌چنین درمان استاندارد دریافت کردند، در مقایسه با ۲۵% از کسانی که درمان استاندارد را دریافت کردند، احتمالا در طول شیمی‌درمانی، تهوع و استفراغ نداشته‌اند. احتمالا اولانزاپین باعث خواب‌آلودگی ناخواسته می‌شود. ما مطمئن نیستیم که در صورت استفاده از ۵ میلی‌گرم اولانزاپین در روز به جای ۱۰ میلی‌گرم اولانزاپین در روز، بدون کاهش مزایای ضد‐تهوعی آن، احتمال خواب‌آلودگی کاهش می‌یابد. در مورد خطر بروز دیگر عوارض جانبی یا عوارض جانبی جدی مطمئن نیستیم، بنابراین مهم است آگاه باشیم که ممکن است این اتفاق بیفتد. برخی از پیشنهادات وجود دارد که افرادی که اولانزاپین را با درمان استاندارد دریافت می‌کنند، نسبت به افرادی که فقط درمان استاندارد استفاده می‌کنند، کیفیت زندگی بهتری دارند، اما در مورد این موضوع بسیار نامطمئن هستیم، زیرا ما قادر به تجزیه‌و‌تحلیل داده‌ها نبودیم. شواهد کافی برای گفتن اینکه افراد ترجیح می‌دهند اولانزاپین دریافت کنند یا خیر، وجود ندارد.

شواهد کافی وجود ندارد که بگوییم اولانزاپین به همان خوبی، بدتر یا بهتر از سایر داروهای ضد‐تهوع کنونی است که استفاده می‌شوند.

کیفیت شواهد

ما کیفیت شواهد به دست آمده را از مطالعات با استفاده از چهار سطح: بسیار پائین، پائین، متوسط یا بالا رتبه‌بندی کردیم. «شواهد با کیفیت بسیار پائین» به این معنی است که ما در مورد نتایج بسیار نامطمئن هستیم. «شواهد با کیفیت بالا» بدان معنی است که ما در مورد نتایج بسیار مطمئن هستیم. شواهد با کیفیت متوسط را پیدا کردیم که نشان داد الانزاپین تهوع و استفراغ را کاهش می‌دهد اما هم‌چنین باعث افزایش خواب‌آلودگی ناخواسته در مقایسه با دارونما یا عدم درمان می‌شود. شواهدی با کیفیت متوسط در مورد اولویت بیمار و شواهدی با کیفیت پائین در مورد حوادث جانبی وجود دارد. کیفیت شواهد باقیمانده، پائین یا بسیار پائین بود.

کاربردهای مرور

اولانزاپین احتمالا یک داروی ضد‐ تهوع موثر است. ما مطمئن نیستیم که دوز بهتر کدام است، ۵ میلی‌گرم یا ۱۰ میلی‌گرم، یا ممکن است ۵,۲ میلی‌گرم نیز مناسب باشد. با این حال، این مرور فقط اطلاعاتی را در مورد تجویز خوراکی اولانزاپین پیدا کرده و هیچ گونه اطلاعاتی در مورد تزریق آن پیدا نکرده است. پژوهش بیش‌تر برای اطلاع‌رسانی در طبابت بالینی مورد نیاز است.


Jonathan Joseph، Pablo Martinez‐Devesa، Jenny Bellorini، Martin J Burton،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه
اپیستاکسی (epistaxis) (خونریزی از بینی) کودکان و سالمندان را بیشتر تحت تاثیر قرار می‌دهد. اکثر اپیزودها در خانه با اقدامات ساده‌ای مدیریت می‌شوند. در موارد شدیدتر، مداخله پزشکی لازم است که یا عروق خونریزی دهنده را کوتریزه کرده (می‌سوزانند)، یا بینی را با مواد مختلف پک می‌کنند. ترانکسامیک اسید (tranexamic acid) در شرایط بالینی مختلف استفاده می‌شود تا خونریزی را از طریق پیشگیری از تخریب لخته خونی (فیبرینولیز (fibrinolysis)) متوقف کند. این دارو ممکن است در مدیریت اپیستاکسی به عنوان یک درمان کمکی درمان‌های استاندارد نقش داشته باشد، تا نیاز به مداخله بیش‌تر را کاهش دهد.
اهداف
تعیین تاثیرات ترانکسامیک اسید (خوراکی، داخل وریدی یا موضعی) در مقایسه با دارونما (placebo)، عدم مداخله اضافی یا هر عامل هموستاتیک دیگر در مدیریت بیماران مبتلا به اپیستاکسی.
روش های جستجو
متخصص اطلاعات گروه گوش و حلق و بینی (ENT) در کاکرین برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر شده و منتشر نشده به جست‌وجو در پایگاه ثبت گروه گوش و حلق و بینی (ENT) در کاکرین (via CRS Web)؛ پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL) (via CRS Web)؛ PubMed؛ Ovid Embase؛ CINAHL؛ Web of Science؛ ClinicalTrials.gov؛ ICTRP و منابع اضافی پرداخت. تاریخ جست‌وجو ۲۹ اکتبر ۲۰۱۸ بود.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) در مورد ترانکسامیک اسید (علاوه بر مراقبت معمول) در مقایسه با مراقبت معمول به‌همراه دارونما، مراقبت معمول به‌تنهایی یا مراقبت معمول به همراه هر عامل هموستاتیک دیگر، برای کنترل اپیستاکسی در بزرگسالان یا کودکان.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما از روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد انتظار کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه عبارت بود از کنترل اپیستاکسی: خونریزی مجدد (که بر اساس نسبت بیمارانی که در یک دوره ۱۰ روزه خونریزی مجدد داشتند، اندازه‌گیری شد) و عوارض جانبی قابل توجه (تشنج‌ها، عوارض ترومبوآمبولیک). پیامدهای ثانویه عبارت بود از کنترل اپیستاکسی که بر اساس زمان لازم تا توقف خونریزی اولیه (نسبت بیمارانی که خونریزی آنها در یک دوره ۳۰ دقیقه‌ای کنترل می‌شود)؛ شدت خونریزی مجدد (بر اساس (a) نسبت بیماران نیازمند به مداخله بیش‌تر و (b) نسبت بیماران نیازمند به ترانسفیوژن خون)؛ طول مدت بستری در بیمارستان و سایر عوارض جانبی اندازه‌گیری شد. ما از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برای ارزیابی کیفیت شواهد مربوط به هر پیامد استفاده کردیم؛ این موارد به صورت ایتالیک نشان داده شدند.
نتایج اصلی

شش مورد RCT را وارد کردیم (۶۹۲ شرکت‌کننده). خطر کلی سوگیری (bias) در این مطالعات پائین بود. دو مطالعه تجویز خوراکی ترانکسامیک اسید را که به‌طور منظم طی چند روز ارائه شد، ارزیابی و آن را با دارونما مقایسه کرد. در چهار مطالعه دیگر، یک استفاده واحد از ترانکسامیک اسید موضعی با دارونما (یک مطالعه) و ترکیبی از اپی‌نفرین (epinephrine) و لیدوکایین (lidocaine) یا فنیل‌افرین (phenylephrine) (سه مطالعه) مقایسه شد. همه شرکت‌کنندگان بزرگسال بودند.

ترانکسامیک اسید در برابر دارونما

برای پیامد اولیه ما، کنترل اپیستاکسی: خونریزی مجدد (نسبت خونریزی مجدد درون ۱۰ روز)، ما قادر به ترکیب داده‌های به دست آمده از سه مطالعه بودیم. نتایج تجمعی مزیتی را از ترانکسامیک اسید در مقایسه با دارونما نشان دادند، خطر خونریزی مجدد از ۶۷% به ۴۷% کاهش یافت (خطر نسبی (RR): ۰,۷۱؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۵۶ تا ۰.۹۰؛ سه مطالعه؛ ۲۲۵ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت متوسط).

هنگامی ‌که ما تاثیرات ترانکسامیک اسید خوراکی و موضعی را به‌طور جداگانه مقایسه کردیم، خطر خونریزی مجدد با ترانکسامیک اسید خوراکی از ۶۹% به ۴۹%؛ RR: ۰,۷۳؛ (۹۵% CI؛ ۰.۵۵ تا ۰.۹۶؛ دو مطالعه؛ ۱۵۷ شرکت‌کننده؛ شواهدبا کیفیت متوسط) کاهش یافت و با ترانکسامیک اسید موضعی از ۶۶% به ۴۳%؛ RR: ۰,۶۶؛ (۹۵% CI؛ ۰.۴۱ تا ۱.۰۵؛ یک مطالعه واحد؛ ۶۸ شرکت‌کننده) کاهش یافت. ما کیفیت شواهد ارائه شده را توسط فقط یک مطالعه پائین ارزیابی کردیم، بنابراین این‌که ترانکسامیک اسید موضعی در متوقف کردن خونریزی در یک دوره ۱۰ روزه پس از یک برنامه کاربردی واحد موثر است یا خیر، نامطمئن است.

هیچ مطالعه‌ای به‌طور خاص به دنبال شناسایی و گزارش پیامد اولیه ما نبود: عوارض جانبی قابل توجه (یعنی تشنج؛ عوارض ترومبوآمبولیک).

پیامد ثانویه که عبارت بود از مدت زمان لازم تا توقف خونریزی اولیه (نسبت با خونریزی کنترل شده درون ۳۰ دقیقه) در یک مطالعه با استفاده از ترانکسامیک اسید موضعی اندازه‌گیری شد و هیچ شواهدی که حاکی از تفاوت در ۳۰ دقیقه باشد، وجود نداشت (RR: ۰,۷۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۶ تا ۱.۱۱؛ ۶۸ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت پائین).

هیچ مطالعه‌ای نسبت بیماران نیازمند به مداخله بیش‌تر (برای مثال پانسمان (بستن) مجدد (repacking)، جراحی، آمبولیزاسیون (embolisation)) را گزارش نکرد.

یک مطالعه در مورد ترانکسامیک اسید خوراکی، نسبت بیماران نیازمند به ترانسفیوژن خون را گزارش کرد و تفاوتی بین گروه‌ها نیافت: ۵/۴۵؛ (۱۱%) در برابر ۶/۴۴؛ (۱۴%) (RR: ۰,۸۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۷ تا ۲.۴۸؛ ۸۹ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت پائین).

دو مطالعه طول مدت بستری در بیمارستان را گزارش کردند. یک مطالعه گزارش کرد که طول مدت بستری در گروه ترانکسامیک اسید خوراکی به‌طور معنی‌داری کوتاه‌تر بود (تفاوت میانگین (MD): ۱,۶۰‐ روز؛ ۹۵% CI؛ ۲.۴۹‐ تا ۰.۷۱‐؛ ۶۸ شرکت‌کننده). مطالعه دیگر هیچ شواهدی از تفاوت بین گروه‌ها نیافت.

ترانکسامیک اسید در برابر سایر عوامل هموستاتیک

هنگامی‌ که ما داده‌های به دست آمده از سه مطالعه را تجمیع کردیم، نسبت بیمارانی که خونریزی آنها در عرض ۱۰ دقیقه متوقف شد، در گروه ترانکسامیک اسید موضعی در مقایسه با گروه دریافت کننده عامل هموستاتیک دیگر، به‌طور معنی‌داری بالاتر بود (۷۰% در برابر ۳۰%: RR: ۲,۳۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۹۰ تا ۲.۹۲؛ ۴۶۰ شرکت‌کننده) (شواهد با کیفیت متوسط).

عوارض جانبی در تمام مطالعات

پنج مطالعه، «عوارض جانبی» را به صورت کلی رکورد کردند. هیچ مطالعه‌ای تفاوتی را بین گروه‌ها از لحاظ وقوع عوارض جانبی جزئی (مانند تهوع و اسهال خفیف، مزه ناخوشایند ژل) نیافت. در یک مطالعه یک بیمار پس از ترخیص در هر دو پا دچار ترومبوفلبیت سطحی (superficial thrombophlebitis) شد، اما گزارش نشد که این عارضه در کدام گروه اتفاق افتاد. در هیچ یک از مطالعات «عوارض جانبی جدی دیگری» گزارش نشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

ما شواهد با کیفیت متوسط یافتیم که نشان دادند احتمال کاهش خطر خونریزی مجدد با استفاده از ترانکسامیک اسید خوراکی یا موضعی به همراه مراقبت معمول در بیماران بزرگسال مبتلا به اپیستاکسی، در مقایسه با دارونما با مراقبت معمول، وجود دارد. با این حال، کیفیت شواهد مربوط به فقط ترانکسامیک اسید موضعی پائین بود (فقط یک مطالعه)، بنابراین ما مطمئن نیستیم که ترانکسامیک اسید موضعی در متوقف کردن خونریزی در یک دوره ۱۰ روزه، پس از فقط یک بار استفاده موثر است یا خیر. ما شواهد با کیفیت متوسط یافتیم که نشان دادند ترانکسامیک اسید موضعی در متوقف کردن خونریزی در ۱۰ دقیقه اول، احتمالا بهتر از سایر عوامل موضعی است.

از سال ۱۹۹۵ فقط سه RCT در مورد این موضوع وجود داشته است. از آن زمان تاکنون تغییرات قابل توجهی در کوتریزاسیون بینی و روش‌های پانسمان وجود داشته است (به‌عنوان مثال، تکنیک‌هایی شامل آندوسکوپی بینی و روش‌های تهاجمی‌تر ‌مانند لیگاسیون آندوسکوپیک شریان اسفنوپالاتین (endoscopic sphenopalatine artery ligation)). در سایه این پیشرفت‌ها، کارآزمایی‌های جدید ما را از اثربخشی ترانکسامیک اسید آگاه خواهند کرد.

خلاصه به زبان ساده

نقش ترانکسامیک اسید برای کمک به درمان خونریزی از بینی (اپیستاکسی)

پیشینه

خونریزی بینی یک وضعیت بسیار شایع است، که اغلب کودکان یا افراد بالای ۶۰ سال را تحت تاثیر قرار می‌دهد. خونریزی بینی اغلب خودبه‌خود یا به سادگی با فشردن بینی با انگشتان متوقف می‌شوند، اگرچه تعداد کمی ‌از افراد نیاز به رسیدگی پزشکی دارند. این رسیدگی شامل سوزاندن یا کوتریزه کردن (بستن (sealing)) رگ‌های خونی، در صورت مشاهده، یا پک کردن داخل بینی با موادی بود که منجر به فشار برای بستن و توقف خونریزی می‌شود («مراقبت معمول»). گاهی اوقات خونریزی علیرغم این اقدامات ادامه می‌یابد، یا پس از کنترل اولی آن مجددا آغاز می‌شود. این می‌تواند منجر به بستری طولانی‌مدت در بیمارستان و احتمالا استفاده از پروسیجرهای بیشتر مانند پک کردن مجدد با انواع متفاوت پک بینی یا جراحی شود.

ترانکسامیک اسید (tranexamic acid) یک داروی شناخته شده برای کمک به پیشرفت لخته‌شدن خون با پیشگیری از یک فرآیند طبیعی به‌نام فیبرینولیز (fibrinolysis) (انحلال یک لخته) است. این دارو در حال حاضر در مواردی استفاده می‌شود که خونریزی به‌طور قابل توجهی نگران کننده است، مانند پس از جراحی قلب یا ترومای ماژور. این دارو می‌تواند از طریق دهان (به صورت خوراکی)، به‌طور مستقیم روی محل خونریزی (موضعی) یا تزریق به داخل ورید (داخل وریدی) استفاده شود.

ویژگی‌های مطالعه

ما به جست‌وجوی کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده در مورد بیماران در هر سنی پرداختیم که به دلیل خونریزی بینی نیاز به مداخله داشتند. بیماران با ترانکسامیک اسید (به همراه مراقبت معمول) در مقایسه با دارونما (placebo)، عدم درمان یا هر نوع عامل دیگر برای متوقف کردن خونریزی درمان شدند. شش مطالعه را با مجموع ۶۹۲ شرکت‌کننده یافتیم که معیارهای ورود ما را داشتند. دو مطالعه از تجویز خوراکی ترانکسامیک اسید و چهار مطالعه از تجویز موضعی آن استفاده کردند. تمام شرکت‌کنندگان در این مطالعات بزرگسال بودند. سه مورد از این شش مطالعه بیش از ۲۰ سال قبل انجام شده بودند.

نتایج کلیدی

سه مطالعه خونریزی مجدد درون ۱۰ روز را اندازه‌گیری کردند. هنگامی ‌که ما نتایج را ترکیب کردیم، متوجه شدیم که تعداد کم‌تری از بیمارانی که ترانکسامیک اسید خوراکی یا موضعی را دریافت کرده بودند، نسبت به بیمارانی که با مراقبت معمول درمان شدند، دارای اپیزودهای بیش‌تری از خونریزی مجدد پس از خونریزی بینی اولیه بودند.

زمان لازم تا توقف خونریزی اولیه (کنترل خونریزی درون ۳۰ دقیقه) در چهار مطالعه اندازه‌گیری شد. در سه مطالعه، نسبت بیمارانی که خونریزی آنها درون ۱۰ دقیقه متوقف شد، به‌طور معنی‌داری بالاتر از گروه دریافت کننده ترانکسامیک اسید موضعی در مقایسه با گروه دریافت کننده داروهای مختلف (اپی‌نفرین موضعی و لیدوکایین یا فنیل‌افرین) بود. در مطالعه دیگر، هنگام مقایسه ترانکسامیک اسید موضعی در مقایسه با دارنما، تفاوت معنی‌داری از لحاظ توقف خونریزی در ۳۰ دقیقه وجود نداشت.

هیچ مطالعه‌ای نسبت بیماران نیازمند به مداخله بیش‌تر (برای مثال پانسمان مجدد، جراحی) را گزارش نکرد.

فقط یک مطالعه درباره ترانکسامیک اسید خوراکی، نسبت بیماران نیازمند به ترانسفیوژن خون را گزارش کرد و هیچ شواهدی مبنی بر تفاوت بین گروه‌ها وجود نداشت.

طول مدت بستری در بیمارستان در دو مطالعه گزارش شد. یک مطالعه گزارش کرد که طول مدت بستری در گروه ترانکسامیک اسید خوراکی به میزان قابل توجهی کوتاه‌تر بود، در حالی که مطالعه دیگر هیچ شواهدی را مبنی بر وجود تفاوت نیافت.

پنج مطالعه به رکورد «عوارض جانبی» اشاره کردند. هیچ مطالعه‌ای تفاوتی را بین گروه‌ها از لحاظ وقوع عوارض جانبی جزئی (مانند تهوع و اسهال خفیف، مزه ناخوشایند ژل) نیافت. در یک مطالعه یک بیمار پس از ترخیص مبتلا به ترومبوفلبیت (thrombophlebitis) سطحی (التهاب و لخته خونی در یک ورید در نزدیکی سطح پوست) در هر دو پا شد اما این مطالعه گزارش نکرد که این عارضه در کدام گروه درمان اتفاق داد. هیچ حادثه جانبی جدی در هیچ یک از مطالعات مشاهده نشد.

کیفیت شواهد و نتیجه‌گیری‌ها

به‌طور کلی، خطر سوگیری در شش مطالعه پائین بود. ما کیفیت شواهد را برای پیامد اصلی (کنترل اپیستاکسی (epistaxis): خونریزی مجدد درون ۱۰ روز) متوسط ارزیابی کردیم، که به این معنی است انجام پژوهش‌های بیش‌تر احتمالا تاثیر مهمی‌ بر اطمینان ما به تخمین این تاثیر و احتمالا بر تغییر این تخمین دارد. با توجه به این موضوع و این واقعیت که «مراقبت معمول» تغییر کرده، با پیشرفت روش‌های مدرن‌تر کوتریزاسیون (سوزاندن) و پک کردن، از آن‌جا که سه مورد از مطالعات وارد شده انجام شدند، عدم قطعیت در مورد نقش ترانکسامیک اسید در درمان بیماران مبتلا به اپیستاکسی هم‌چنان وجود دارد. پژوهش‌های جدید در مورد تاثیر ترانکسامیک اسید به عنوان درمانی برای خونریزی بینی، تصمیم‌گیری‌های مدیریتی آینده را برای این وضعیت اعلام خواهد کرد.

شواهد این مرور تا اکتبر ۲۰۱۸ به‌روز است.



صفحه ۱ از ۱