RCT ۲۰ با ۳۰۵۷ شرکتکننده را وارد مرور کردیم. تعداد شرکتکنندگان به ازای هر کارآزمایی بین ۱۵ تا ۶۴۵ نفر بود. مدت پیگیری بین ۲۴ هفته تا دو سال بود. هجده کارآزمایی RCTهای موازی و دو کارآزمایی، RCTهای خوشهای بودند. دوازده RCT، دو مورد مقایسه و هشت RCT، سه مورد مقایسه داشتند. مداخلات به طور گستردهای متفاوت بودند و مدت، محتوی و پیگیری مداخلات ناهمگون بود. مقایسه کنندهها نیز متفاوت بودند. این مرور، مقایسهها را به چهار دسته تقسیم کرد: والد به تنهایی در برابر والد‐کودک، والد به تنهایی در برابر کنترلهای لیست انتظار، والد به تنهایی در برابر حداقل مداخلات تماسی و والد به تنهایی در برابر دیگر مداخلات والد به تنهایی.
کیفیت کارآزمایی به طور کلی پائین در نظر گرفته شد و بخش بزرگی از کارآزماییها، خطر سوگیری بالایی در خطر معیارهای تکی سوگیری داشت.
در کارآزماییهایی که مداخله مخصوص والدین با مداخله والدین‐کودک مقایسه شد، تغییر امتیاز Z شاخص توده بدنی (body mass index; BMI)، تفاوت میانگین (MD) به اندازه ۰,۰۴‐ را در طولانیترین دوره پیگیری (۱۰ تا ۲۴ ماه) نشان داد (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۱۵‐ تا ۰.۰۸؛ P = ۰.۵۶؛ ۲۶۷ شرکتکننده؛ ۳ کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین). در کارآزمایی که مداخله مخصوص والدین را با کنترل فهرست انتظار مقایسه می کرد، تغییر امتیاز Z در BMI به نفع مداخله مخصوص والدین در طولانیترین دوره پیگیری (۱۰‐۱۲ ماه)، MD برابر ۰.۱۰‐ بود (۹۵% CI؛ ۰.۱۹‐ تا ۰.۰۱)؛ ۰.۰۴ = P؛ ۱۳۶ شرکتکننده؛ ۲ کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین). تغییر امتیاز Z در BMI در مداخلات مخصوص والدین وقتی که با حداقل مداخلات کنترل تماس در طولانیترین دوره پیگیری (۹ تا ۱۲ ماه) مقایسه شدند، MD برابر ۰.۰۱ را نشان داد (۹۵% CI؛ ۰.۰۷‐ تا ۰.۰۹؛ ۰.۸۱ = P؛ ۱۶۵ شرکتکننده؛ ۱ کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین). شباهتهای کمی بین مداخلات و مقایسهها در کارآزماییهای وارد شده در مداخلات مخصوص والدین در برابر دیگر مداخلات مخصوص والدین وجود داشت و این دادهها را با هم یکی نکردیم. به طور کلی، این کارآزماییها هیچ تفاوت چشمگیری بین گروههای مربوطه مخصوص والدین در پیامدهای BMI نشان ندادند.
پیامدهای دیگر از قبیل ارزیابیهای رفتاری، ارتباط والدین و کودک و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت به صورت متناقض گزارش شدند. عوارض جانبی این مداخلات به طور کلی گزارش نشد و دو کارآزمایی نشان دادند که هیچ عارضه جانبی جدی وجود ندارد. هیچ کارآزمایی مورتالیتی به هر علتی، موربیدیتی یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی را گزارش نکرد.
به دلیل کیفیت پائین، مقایسه کنندهها و مداخلات ناهمگون و نرخهای بالای عدم تکمیل، ضروری است که همه نتایج با احتیاط تفسیر شوند.
سوال مطالعه مروری
مداخلات رژیم غذایی، فعالیتی و رفتاری مخصوص والدین در کاهش وزن کودکان مبتلا به اضافه‐وزن و چاقی تا چه اندازه موثر است؟
پیشینه
در سراسر جهان تعداد کودکان مبتلا به اضافه‐وزن و چاق در حال افزایش است. این کودکان به احتمال بیشتری در همان دوران کودکی یا در آینده دچار مشکلات سلامت خواهند شد. والدین میتوانند نقش مهمی در مشخص کردن تغذیه کودک داشته باشند. در مورد اینکه کمک به والدین برای ایجاد تغییر در رژیم خانواده و سبک زندگی میتواند این مشکل را برطرف کند یا خیر، مطالعات بیشتری مورد نیاز است.
ویژگیهای مطالعه
۲۰ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شدهای (مطالعات بالینی که افراد در آنها به طور تصادفی در یکی از دو یا چند گروه درمانی قرار میگیرند) را گرد آوردیم که درمانهای رژیمی، فعالیتی و رفتاری (عادتهای تغییر یا بهبود یافته) را با انواع گروههای کنترل (افرادی که هیچ درمانی نگرفتند) در ارتباط با والدین ۳۰۵۷ کودک (با سن ۵ تا ۱۱ سال) مقایسه کردند. شباهتهای کمی بین کارآزماییها از لحاظ ماهیت و نوع مداخله مورد استفاده وجود داشت. کارآزماییها را بر اساس نوع مقایسه گروهبندی کردیم. مرور سیستماتیک ما تاثیرات مداخلات مخصوص والدین را در مقایسه با مداخلات والدین و کودک، کنترلهای فهرست انتظار (یعنی مداخله تا زمان پایان کارآزمایی به تعویق انداخته میشود)، دیگر مداخلات دارای ارتباط یا اطلاعات حداقلی و انواع دیگر مداخلات مخصوص والدین گزارش کرد. کودکان تحتنظر در کارآزماییهای وارد شده برای شش ماه تا دو سال تحت کنترل بودند (که پیگیری نامیده میشود). این شواهد تا مارچ ۲۰۱۵ بهروز است.
نتایج کلیدی
بیشترین پیامد گزارش شده به صورت شاخص توده بدنی (body mass index; BMI) بود. BMI معیاری از میزان چربی بدن است و با اندازهگیری وزن (بر حسب کیلوگرم) تقسیم بر قد به توان دو (به متر) به دست میآید (kg/m۲). این مطالعات، BMI را با محاسبه جنس، وزن و قد با بزرگ شدن کودک اندازهگیری کردند (مانند نمره z در BMI و صدک BMI).
در مقایسه با کنترل لیست انتظار، شواهد محدودی وجود داشت که نشان میداد مداخلات والدین به کاهش BMI کمک میکرد. در بررسی طولانیترین دورههای پیگیری کارآزماییهای وارد شده، شواهد محکمی مبنی بر مزیت یا مضرات مداخلات فقط والدین در مقایسه با مداخلات والدین و کودک، یا در مقایسه با اطلاعات محدود، پیدا نکردیم. این مرور داده بسیار کمی در مورد چگونگی مقایسه انواع مختلف مداخلات والدین یافت. هیچ کارآزمایی، مرگومیر به هر علتی، بیماری و تاثیرات اجتماعیاقتصادی را گزارش نکرد (مثلا اینکه هزینه مداخلات مخصوص والدین نسبت به مداخلات کودک و والدین کمتر است یا خیر). دو کارآزمایی عوارض جانبی نه چندان جدی را گزارش کردند و بقیه کارآزماییها هیچ موردی از عوارض جانبی را گزارش نکردند. اطلاعات در مورد روابط والدین و کودک و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت به ندرت گزارش شد.
کیفیت شواهد
کیفیت کلی شواهد پائین بود، به دلیل اینکه کارآزماییهای کمی به ازای هر ارزیابی وجود داشت یا تعداد کودکانی که گردآوری شدند، کم بود. علاوه بر این، بسیاری از کودکان پیش از پایان کار، کارآزمایی را ترک کردند.
تعداد ۷ RCT را با مجموع ۹۲۳ شرکتکننده وارد کردیم: ۵۲۹ شرکتکننده بهطور تصادفی به گروه مداخله و ۳۹۴ شرکتکننده به گروه مقایسه کننده تخصیص یافتند. تعداد شرکتکنندگان به ازای هر کارآزمایی بین ۱۸ و ۴۷۵ بود. شش کارآزمایی به صورت RCTهای موازی، و یک مورد به صورت RCT خوشهای انجام شدند. دو کارآزمایی دارای سه بازو بودند، که هر یک از آنها به مقایسه دو مداخله با یک گروه کنترل پرداختند. مداخلات و مقایسه کنندهها در کارآزماییها متفاوت بودند. مقایسه کنندهها را در دو گروه دستهبندی کردیم: مداخلات چند جزئی و مداخلات رژیم غذایی. کیفیت کلی شواهد پائین یا بسیار پائین بود، و شش کارآزمایی با توجه به معیارهای مجزای «خطر سوگیری»، دارای خطر بالای سوگیری بودند. کودکان در کارآزماییهای وارد شده برای مدت زمان میان شش ماه و سه سال پیگیری شدند.
در کارآزماییهایی که به مقایسه مداخله چند جزئی با مراقبت معمول، مراقبت معمول تقویت شده، یا کنترل اطلاعات پرداختند، کاهش بیشتری را در نمره Z شاخص توده بدن (BMI) در گروه مداخله در پایان مداخله (۶ تا ۱۲ ماه): تفاوت میانگین (MD): ۰,۳‐ واحد (۹۵% CI؛ ۰.۴‐ تا ۰.۲‐)؛ ۰.۰۰۰۰۱ > P؛ ۲۱۰ شرکتکننده؛ ۴ کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین؛ در ۱۲ تا ۱۸ ماه پیگیری: MD؛ ۰.۴‐ واحد (۹۵% CI؛ ۰.۶‐ تا ۰.۲‐)؛ ۰.۰۰۰۱ = P؛ ۲۰۲ شرکتکننده؛ ۴ کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین؛ و در ۲ سال پیگیری: MD؛ ۰.۳‐ واحد (۹۵% CI؛ ۰.۴‐ تا ۰.۱‐)؛ ۹۶ شرکتکننده؛ ۱ کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین، مشاهده کردیم.
یک کارآزمایی اعلام کرد که هیچ موردی از عوارض جانبی گزارش نشدند؛ کارآزماییهای دیگر مطلبی درباره عوارض جانبی ارائه ندادند. سه کارآزمایی کیفیت زندگی مرتبط با سلامت را گزارش دادند و در برخی از آنها بهبودی را مشاهده کردند، اما نه در همه زمینهها. پیامدهای دیگر، مانند تغییر رفتار و ارتباط والدین‐کودک، به صورت متناقضی اندازهگیری شدند.
در یکی از کارآزماییهای دارای سه بازو که به مقایسه دو نوع رژیم غذایی با کنترل پرداخت، شواهدی با کیفیت بسیار پائین نشان داد که در پایان دوره مداخله، هر دو رژیم غذایی غنی از لبنیات (MD تغییر در نمره z از BMI؛ ۰,۱‐ واحد (۹۵% CI؛ ۰.۱۱‐ تا ۰.۰۹‐)؛ ۵۹ شرکتکننده؛ ۰.۰۰۰۱ > P) و رژیم غذایی دارای کالری محدود (MD تغییر در نمره z از BMI؛ ۰.۱‐ واحد (۹۵% CI؛ ۰.۱۱‐ تا ۰.۰۹‐)؛ ۵۷ شرکتکننده؛ ۰.۰۰۰۱ > P) نسبت به مقایسه کننده باعث کاهش بیشتری در BMI شدند، اما فقط رژیم غذایی غنی از لبنیات این کاهش را در ۳۶ ماه پیگیری حفظ کرد (MD تغییر در نمره z از BMI؛ ۰.۷‐ واحد (۹۵% CI؛ ۰.۷۱‐ تا ۰.۶۹‐)؛ ۵۲ شرکتکننده؛ ۰.۰۰۰۱ > P). در این دوره پیگیری، رژیم غذایی دارای کالری محدود، پیامد BMI بدتری نسبت به کنترل داشت (MD تغییر در نمره z از BMI؛ ۰.۱ واحد (۹۵% CI؛ ۰.۰۹ تا ۰.۱۱)؛ ۴۷ شرکتکننده؛ ۰.۰۰۰۱ > P) هیچ تفاوت قابلتوجهی در میانگین مصرف انرژی روزانه میان گروهها وجود نداشت. پیامدهای کیفیت زندگی مرتبط با سلامت، عوارض جانبی، دیدگاه شرکتکنندگان، و فرزندپروری اندازهگیری نشدند.
هیچیک از کارآزماییها درباره مورتالیتی به هر علتی (all‐cause mortality)، موربیدیتی، یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی گزارشی را ارائه ندادند.
با توجه به کیفیت پائین و ناهمگونی مداخلات و مقایسه کنندهها، همه نتایج باید با احتیاط تفسیر شوند.
به نظر میرسد که مداخلات چند جزئی، یک گزینه درمانی موثر برای کودکان پیش دبستانی دارای اضافه وزن یا چاقی تا سن ۶ سال است. با این حال، شواهد موجود محدود بوده، و بسیاری از کارآزماییها در معرض خطر بالای سوگیری قرار داشتند. اغلب کارآزماییها، عوارض جانبی را اندازهگیری نکردند. چهار کارآزمایی در حال انجام را شناسایی کردیم که در بهروزرسانی آینده این مطالعه مروری در نظر گرفته خواهند شد.
نقش مداخلات غذایی مبهمتر است، یک کارآزمایی نشان میدهد که مداخلات لبنی ممکن است در طولانیمدت موثر باشند، اما رژیمهای غذایی دارای محدودیت انرژی اینگونه نیستند. این کارآزمایی در معرض خطر بالای سوگیری قرار داشت.
سوال مطالعه مروری
مداخلات رژیم غذایی، فعالیت بدنی، و رفتاری در کاهش وزن کودکان پیش دبستانی چاق و دارای اضافه وزن، چقدر موثر هستند؟
پیشینه
در سراسر جهان تعداد کودکان مبتلا به اضافه وزن و چاق در حال افزایش است. این کودکان به احتمال بیشتری از مشکلات سلامت رنج میبرند، چه در کودکی و چه در دوره پس از آن. اطلاعات بیشتری در مورد آنچه که بهترین درمان برای این مشکل است، مورد نیاز است.
ویژگیهای مطالعه
تعداد ۷ کارآزمایی بالینی تصادفیسازی و کنترل شده (مطالعات بالینی که در آنها افراد به صورت تصادفی به یکی از دو یا چند گروه درمانی تخصیص مییابند) را یافتیم که به مقایسه درمانهای (مداخلات) رژیم غذایی، فعالیت بدنی و رفتاری (که در آن عادات، تغییر داده شده یا بهبود مییابند) با انواع گروههای کنترل (که درمان دریافت نمیکنند) در ۹۲۳ کودک پیش دبستانی مبتلا به اضافه وزن یا چاقی تا سن ۶ سال پرداختند. مطالعات را طبق نوع مداخله، گروهبندی کردیم. در مرور سیستماتیک حاضر، تاثیرات مداخلات چند جزئی و مداخلات رژیم غذایی را در مقایسه با عدم دریافت هیچ نوع مداخلهای، مراقبت معمول، مراقبتهای معمول تقویت شده یا برخی از درمانهای دیگر، در صورتی که در بازوی مداخله نیز استفاده شده بودند، گزارش کردیم. کودکان در مطالعات وارد شده بین شش ماه و سه سال تحت نظر قرار گرفتند (پیگیری).
نتایج کلیدی
اغلب مطالعات نمره z شاخص توده بدن (BMI) را گزارش کردند. BMI یک معیار از چربی بدن است و با تقسیم وزن (به کیلوگرم) بر مجذور قد بدن با مقیاس متر (کیلوگرم/متر مربع (kg/m²)) محاسبه میشود. در کودکان، BMI به طریقی محاسبه میشود که با بزرگتر شدن کودکان، جنس، وزن و قد لحاظ شوند (نمره z از BMI). نتایج حاصل از ۴ کارآزمایی را شامل ۲۰۲ کودک خلاصه کردیم که نمره z از BMI را گزارش کردند، که در گروه مداخله چند جزئی بهطور متوسط ۰,۴ واحد کمتر از گروه کنترل بود. واحدهای کمتر نشان دهنده از دست دادن وزن بیشتر است. به عنوان مثال، یک دختر ۵ ساله با قد ۱۱۰ سانتیمتر و وزن ۳۲ کیلوگرم دارای BMI برابر ۲۶.۴ و نمره z در BMI برابر ۲.۹۹ است. اگر این دختر در مدت یک سال، ۲ کیلوگرم وزن از دست دهد (و قد او ۱ سانتیمتر افزایش یابد)، نمره z در BMI او حدود ۰.۴ واحد کاهش مییابد (BMI او برابر ۲۴.۳ و نمره z در BMI او برابر ۲.۵۸ خواهد شد). بر این اساس، میانگین تغییر در وزن در مداخلات چند جزئی ۲.۸ کیلوگرم کمتر از گروه کنترل بود. دیگر تاثیرات مداخلات، مانند بهبود در کیفیت زندگی مرتبط با سلامت یا بررسی رابطه والدین‐کودک، چندان روشن نیست، و بسیاری از مطالعات عوارض جانبی را اندازهگیری نکردند. هیچ یک از مطالعات مرگومیر به هر علتی، موربیدیتی، یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی را بررسی نکردند. یک مطالعه نشان داد که نمره z در BMI، در پایان هر دو مداخله رژیم غذایی غنی از لبنیات و مداخلات رژیم غذایی با کالری محدود شده، در مقایسه با فقط ارائه آموزش شیوه زندگی سالم، کاهش بیشتری داشت. با این حال، فقط رژیم غذایی غنی از لبنیات برای نشان دادن منافع مداخله دو تا سه سال پس از آن، ادامه یافت، در حالی که گروه رژیم غذایی با کالری محدود شده نسبت به گروه کنترل، افزایش بیشتری را در نمره z در BMI نشان داد.
این شواهد تا مارچ ۲۰۱۵ بهروز است.
کیفیت شواهد
سطح کیفیت کلی شواهد، پائین یا بسیار پائین بود، عمدتا به این دلیل که به ازای اندازهگیری هر پیامد، تعداد کمی مطالعه وجود داشت و تعداد کودکان انتخاب شده اندک بودند. علاوه بر این، بسیاری از کودکان مطالعات را پیش از به پایان رساندن آنها، ترک کردند.
چاقی کودکان و نوجوانان در سطح جهان افزایش یافته و میتواند با پیامدهای مهم کوتاهمدت و طولانیمدت سلامت همراه باشد.
ارزیابی اثربخشی مداخلات دارویی برای درمان چاقی در کودکان و نوجوانان.
ما ۲۱ کارآزمایی را وارد کرده و هشت کارآزمایی در حال انجام را شناسایی کردیم. کارآزماییهای وارد شده به ارزیابی متفورمین (metformin) (۱۱ کارآزمایی)، سیبوترامین (sibutramine) (شش کارآزمایی)، اورلیستات (orlistat) (چهار کارآزمایی) پرداخته و یک بازوی کارآزمایی، ترکیب متفورمین و فلوکستین (fluoxetine) را بررسی کرد. کارآزماییهای درحال انجام متفورمین (چهار کارآزمایی)، توپیرامات (topiramate) (دو کارآزمایی) و اگزناتید (exenatide) (دو کارآزمایی) را ارزیابی میکنند. در مجموع ۲۴۸۴ نفر در این کارآزماییها شرکت کردند، ۱۴۷۸ شرکتکننده بهصورت تصادفی به گروه مداخله با دارو و ۹۰۴ نفر در گروههای مقایسه شونده (۹۱ شرکتکننده در دو کارآزمایی متقاطع شرکت کردند؛ ۱۱ شرکتکننده نیز مشخص نبودند) اختصاص یافتند. هجده کارآزمایی از دارونما (placebo) در گروه مقایسه شونده استفاده کردند. دو کارآزمایی دارای طراحی متقاطع بوده، در حالی که ۱۹ کارآزمایی باقیمانده RCTهای موازی بودند. طول دوره مداخله از ۱۲ هفته تا ۴۸ هفته و طول مدت پیگیری از ابتدای ورود به مطالعه، بین شش ماه تا ۱۰۰ هفته متغیر بود.
بهطور کلی کارآزماییها برای تولید تصادفی توالی، پنهانسازی تخصیص و کورسازی (شرکتکنندگان، پرسنل و ارزیابان پیامد) برای پیامدهای عینی (objective) و ذهنی (subjective) دارای خطر پائین سوگیری (bias) بودند. ما خطر سوگیری را در یک یا چند حوزه مانند گزارشدهی انتخابی در تقریبا نیمی از کارآزماییها، در سطح بالایی ارزیابی کردیم.
پیامدهای اولیه این مرور عبارت بودند از تغییر در شاخص توده بدنی (BMI)، تغییر در وزن و حوادث جانبی. تمامی ۲۱ کارآزمایی این پیامدها را اندازهگیری کردند. پیامدهای ثانویه شامل کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (فقط یافتههای یک کارآزمایی تفاوت واضحی را نشان نداد؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین)، توزیع چربی بدن (اندازهگیری شده در ۱۸ کارآزمایی)، تغییر رفتار (اندازهگیری در شش کارآزمایی)، نظرات شرکتکنندگان در مورد مداخله (گزارش نشد)، موربیدیتی ناشی از مداخله (اندازهگیری شده در یک کارآزمایی اورلیستات که فقط وجود سنگهای صفراوی جدید بیشتری را در گروه مداخله گزارش کرد؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین)، مورتالیتی به هر علتی (یک مورد خودکشی در گروه مداخله اورلیستات؛ شواهد با قطعیت پائین) و تأثیرات اقتصادی‐ اجتماعی (گزارش نشد) بودند.
مداخله در برابر بازوی مقایسه برای تفاوت میانگین (MD) در تغییر BMI معادل ۱,۳‐ kg/m۲؛ (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱,۹‐ تا ۰.۸‐؛ P < ۰.۰۰۰۰۱؛ ۱۶ کارآزمایی؛ ۱۸۸۴ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت پائین) بود. هنگامی که بر اساس نوع دارو تقسیم شد، سیبوترامین، متفورمین و اورلیستات کاهش BMI را به نفع مداخله نشان دادند.
مداخله در برابر بازوی مقایسه برای تغییر در وزن، تفاوت میانگینی را معادل ۳,۹‐ کیلوگرم (۹۵% CI؛ ۵.۹‐ تا ۱.۹‐؛ P < ۰.۰۰۰۰۱؛ ۱۱ کارآزمایی؛ ۱۱۸۰ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت پائین) نشان داد. مانند BMI، هنگامی که کارآزماییها براساس نوع دارو تقسیم شدند، سیبوترامین، متفورمین و اورلیستات همگی کاهش وزن را به نفع مداخله نشان دادند.
۵ کارآزمایی حوادث جانبی جدی را گزارش کردند: تعداد ۲۴/۸۷۸ (۲,۵%) شرکتکننده در گروههای مداخله در مقابل ۸/۴۶۹ (۱.۷%) شرکتکننده در گروههای مقایسه (خطر نسبی (RR): ۱.۴۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۳ تا ۳.۲۵؛ ۱۳۴۷ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت پائین). مجموع ۵۲/۱۰۴۳ (۵.۰%) شرکتکننده در گروههای مداخله در برابر ۱۷/۶۲۱ (۲.۷%) شرکتکننده در گروههای مقایسه به دلیل حوادث جانبی از ادامه مطالعه انصراف دادند (RR: ۱.۴۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۳ تا ۲.۵۲؛ ۱۰ کارآزمایی؛ ۱۶۶۴ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت پائین). شایعترین حوادث جانبی در کارآزماییهای اورلیستات و متفورمین، عوارض گوارشی (مانند اسهال، درد یا ناراحتی خفیف شکمی، مدفوع چرب) بودند. شایعترین حوادث جانبی در کارآزماییهای سیبوترامین عبارت بودند از تاکیکاردی، یبوست و فشار خون بالا. تنها مطالعه فلوکستین، خشکی دهان و شل شدن مدفوع را گزارش کرد. هیچ کارآزماییای به بررسی درمان دارویی در کودکان دارای اضافه وزن نپرداخت.
سوال مطالعه مروری
آیا مداخلات دارویی باعث کاهش وزن در کودکان و نوجوانان چاق میشود و آیا استفاده از آنها ایمن است؟
پیشینه
در سراسر جهان کودکان و نوجوانان بیشتری مبتلا به اضافه وزن و چاقی میشوند. این کودکان و نوجوانان، بیشتر در معرض مشکلات سلامت قرار دارند، چه در دوران کودکی و نوجوانی و چه در سنین بالاتر. اطلاعات بیشتری در مورد آنچه که برای درمان این مشکل به بهترین نحو جواب میدهد، مورد نیاز است، به این معنی که به اصطلاح تغییر سبک زندگی (رژیم غذایی، ورزش و مشاوره) اثربخشی محدودی دارند.
ویژگیهای مطالعه
ما ۲۱ مطالعه تصادفیسازی و کنترل شده (مطالعات بالینی که افراد بهطور تصادفی در یکی از دو یا چند گروه درمانی قرار میگیرند) را پیدا کردیم که به مقایسه داروهای مختلف در کنار مداخله تغییر رفتار مانند رژیم غذایی، ورزش یا هر دو (= گروههای مداخله) اغلب در برابر دارونما (placebo) (یک داروی ظاهری) همراه با مداخله تغییر رفتار (= گروههای کنترل) پرداختند. ما همچنین هشت مطالعه در حال انجام را شناسایی کردیم (مطالعاتی که در حال حاضر درحال اجرا هستند اما هنوز کامل نشدهاند). در مجموع ۲۴۸۴ کودک و نوجوان در این مطالعات شرکت کردند. طول دوره مداخله از ۱۲ هفته تا ۴۸ هفته و طول مدت پیگیری از شش ماه تا ۱۰۰ هفته متغیر بود.
نتایج کلیدی
مطالعات وارد شده به بررسی متفورمین (metformin) (۱۰ مطالعه)، سیبوترامین (sibutramine) (شش مطالعه)، اورلیستات (orlistat) (چهار مطالعه) و یک گروه مطالعه، ترکیب متفورمین و فلوکستین (fluoxetine) را بررسی کردند. مطالعات در حال اجرا، به ارزیابی متفورمین (چهار مطالعه)، توپیرامات (topiramate) (دو مطالعه) و اگزناتید (exenatide) (دو مطالعه) میپردازند.
بیشتر مطالعات گزارشهای خود را روی شاخص توده بدنی (BMI) و وزن بدن ارائه کردند: BMI معیار چربی بدن است و از اندازههای وزن و قد محاسبه میشود (kg/m۲). در کودکان، BMI اغلب به شکلی اندازهگیری میشود که با بزرگترشدن کودک، جنسیت، وزن و قد وی را در آن دخیل میکنند (نمره BMI z). میانگین تغییر BMI در گروههای کنترل بین ۱,۸ kg/m۲ کاهش تا ۰,۹ kg/m۲ افزایش بود، در حالیکه میان تمامی گروههای مداخله، متوسط کاهش برجستهتر گزارش شد (کاهش ۱,۳ kg/m۲). اثر مشابهی در مورد تغییر وزن دیده شد: بهطور متوسط، کودکان و نوجوانان در گروههای مداخله نسبت به کودکان و نوجوانان در گروههای کنترل، ۳,۹ کیلوگرم بیشتر وزن از دست دادند. نویسندگان مطالعه عوارض جانبی جدی را به طور متوسط در ۲۴ نفر از هر ۱۰۰۰ شرکتکننده در گروههای مداخله نسبت به میانگین ۱۷ نفر از هر ۱۰۰۰ شرکتکننده در گروههای کنترل گزارش کردند. تعداد شرکتکنندگانی که به دلیل عوارض جانبی مطالعه را ترک کردند، ۴۰ نفر از هر ۱۰۰۰ نفر در گروههای مداخله و ۲۷ نفر از هر ۱۰۰۰ نفر در گروههای کنترل بود. شایعترین عوارض جانبی در مطالعات اورلیستات و متفورمین، گوارشی (مانند اسهال و درد خفیف شکم) بود. عوارض جانبی شایع در کارآزماییهای سیبوترامین شامل افزایش ضربان قلب (تاکیکاردی)، یبوست و فشار خون بالا بود. مطالعه فلوکستین خشکی دهان و شل شدن مدفوع را نشان داد. در یک مطالعه، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (معیاری از عملکرد جسمانی، روانی، عاطفی و اجتماعی) گزارش شد و تفاوت معنیداری بین گروه مداخله و کنترل وجود نداشت. هیچ مطالعهای نظرات شرکتکنندگان را در رابطه با مداخله یا اثرات اقتصادی‐اجتماعی آن را گزارش نکرد. فقط یک مطالعه در مورد عوارض بیماری (morbidity) (یک بیماری چند بار در یک جای خاص رخ میدهد) مرتبط با مداخله گزارشی را ارائه کرد که نشان داد بعد از درمان با اورلیستات، سنگ صفراوی بیشتری وجود داشت. نویسندگان این مطالعه یک مورد خودکشی را در گروه مداخله اورلیستات گزارش کردند. با این حال، مطالعات به اندازه کافی طولانی نبودند تا بتوانند مرگومیر ناشی از هر علتی را بررسی کنند. هیچ مطالعهای در مورد درمان دارویی برای کودکانی که فقط اضافه وزن داشتند، انجام نشد (کودکان چاق، دارای وزن، BMI یا BMI z score بسیار بالاتری از کودکان دارای اضافه وزن هستند).
شواهد تا مارچ ۲۰۱۶ بهروز هستند.
کیفیت شواهد
قطعیت کلی شواهد پائین یا خیلی پائین بود، عمدتا به دلیل اینکه برای هر معیار پیامد تعداد اندکی مطالعه وجود داشت، تعداد کودکان یا نوجوانان وارد شده در مطالعات کم بودند و همچنین به دلیل اختلاف در نتایج مطالعات. علاوه بر این، بسیاری از کودکان یا نوجوانان قبل از پایان مطالعه، مطالعات را ترک کردند.
شش RCT را با ۱۰,۰۱۸ شرکتکننده وارد کردیم؛ ۴۷۹۱ شرکتکننده با دادههایی از تخصیص به گروه مداخله، برای دریافت سولفونیلاوره نسل دوم یا سوم یا آنالوگهای مگلیتینید به صورت تک‐درمانی (monotherapy) و ۲۹ شرکتکننده برای دریافت سولفونیلاوره نسل دوم به اضافه متفورمین تصادفیسازی شدند. سه کارآزمایی سولفونیلاوره نسل دوم، دو کارآزمایی سولفونیلاوره نسل سوم و یک کارآزمایی آنالوگهای مگلیتینید را بررسی کردند. در مجموع ۴۸۷۳ شرکتکننده با دادههایی از تخصیص به گروه کنترل، برای حضور در گروه مقایسهکننده تصادفیسازی شدند؛ ۴۸۲۰ شرکتکننده برای دریافت دارونما، ۲۳ شرکتکننده برای رژیم غذایی و ورزش، و ۳۰ شرکتکننده برای تکدرمانی با متفورمین تصادفیسازی شدند. یک RCT از ناتگلینید (nateglinide)، ۹۵% از همه شرکتکنندگان را تشکیل داد. طول دوره مداخله از شش ماه تا پنج سال متغیر بود. هیچ یک از کارآزماییهای وارد شده، در تمام حوزههای خطر سوگیری (bias)، در معرض خطر پائین سوگیری قرار نداشتند.
مورتالیتی به هر علتی و به علل قلبیعروقی، به دنبال درمان با سولفونیلاوره (گلیمپیرید (glimepiride)) به ندرت مشاهده شدند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). RR برای بروز T۲DM در تکدرمانی با گلیمپیرید در مقایسه با دارونما برابر با ۰,۷۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۴ تا ۱.۰۴؛ ۰.۰۸ = P؛ ۲ کارآزمایی؛ ۳۰۷ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین، گزارش شد. در یکی از کارآزماییهایی که بروز T۲DM را گزارش کردند، معیارهای تشخیصی استفاده شده تعریف نشدند. معیار کارآزمایی دیگر برای تشخیص T۲DM، دو گلوکز خون ناشتای متوالی به صورت مقادیر ≥ ۶.۱ میلیمول/لیتر بود. TSA نشان داد که تاکنون فقط ۴.۵% از اندازه اطلاعات مورد نیاز تعدیل برای تنوع، جمعآوری شده است. هیچ یک از کارآزماییها، دادهای را در مورد حوادث جانبی جدی، انفارکتوس میوکارد (MI) غیر‐کشنده، سکته مغزی غیر‐کشنده، نارسایی احتقانی قلبی (HF)، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی گزارش نکردند.
در یک کارآزمایی با پیگیری پنج ساله یک آنالوگ مگلیتینید (ناتگلینید) با دارونما مقایسه شد. در مجموع ۳۱۰/۴۶۴۵ (۶,۷%) شرکتکننده تحت درمان با ناتگلینید در مقایسه با ۳۱۲/۴۶۶۱ (۶.۷%) شرکتکننده تحت درمان با دارونما فوت کردند (نسبت خطر (HR): ۱.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۵ تا ۱.۱۷؛ ۰.۹۸ = P؛ شواهد با کیفیت متوسط). دو معیار اصلی برای تشخیص T۲DM، سطح گلوکز پلاسمای ناشتا ≥ ۷.۰ میلیمول/لیتر یا سطح گلوکز ۲‐ساعت پس از غذا ≥ ۱۱.۱ میلیمول/لیتر بود. ۱۶۷۴/۴۶۴۵ شرکتکننده (۳۶.۰%) در گروه ناتگلینید و ۱۵۸۰/۴۶۶۱ شرکتکننده (۳۳.۹%) در گروه دارونما به T۲DM مبتلا شدند (HR: ۱.۰۷؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۰ تا ۱.۱۵؛ ۰.۰۵ = P؛ شواهد با کیفیت متوسط). بروز یک یا چند عارضه جانبی جدی در ۲۰۶۶/۴۶۰۲ (۴۴.۹%) شرکتکننده در گروه تحت درمان با ناتگلینید در مقایسه با ۲۰۸۹/۴۵۹۹ (۴۵.۶%) شرکتکننده که دارونما گرفتند، گزارش شد. در مجموع ۱۲۶/۴۶۴۵ (۲.۷%) شرکتکننده تحت درمان با ناتگلینید در مقایسه با ۱۱۸/۴۶۶۱ (۲.۵%) شرکتکننده که دارونما گرفتند، بهدلیل بیماری قلبیعروقی فوت کردند (HR: ۱.۰۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۳ تا ۱.۳۸؛ ۰.۶۰ = P؛ شواهد با کیفیت متوسط). نرخ پیامدهای MI، سکته مغزی غیر‐کشنده و HF در شرکتکنندگان دریافت کننده ناتگلینید در مقایسه با کسانی که دارونما گرفتند، به شرح زیر است: MI؛ ۱۱۶/۴۶۴۵ (۲.۵%) در برابر ۱۲۲/۴۶۶۱ (۲.۶%)؛ سکته مغزی؛ ۱۰۰/۴۶۴۵ (۲.۲%) در برابر ۱۱۰/۴۶۶۱ (۲.۴%)؛ تعداد موارد بستری شده به دلیل HF؛ ۸۵/۴۶۴۵ (۱.۸%) در برابر ۱۰۰/۴۶۶۱ (۲.۱%) ‐ (HR: ۰.۸۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۴ تا ۱.۱۴؛ ۰.۲۷ = P). کیفیت شواهد برای تمام این پیامدها در سطح متوسط بود. کیفیت زندگی مرتبط با سلامت یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی گزارش نشدند.
سوال مطالعه مروری
آیا داروهای پائین آورنده سطح گلوکز خون که افزایشدهندههای ترشح انسولین (insulin secretagogues) نامیده میشوند، میتوانند از بروز دیابت ملیتوس نوع ۲ و عوارض همراه آن در افراد در معرض خطر ابتلا به آن پیشگیری کنند یا آن را به تاخیر اندازند؟
پیشینه
داروهای افزایشدهنده ترشح انسولین بهطور وسیعی برای درمان افراد مبتلا به دیابت ملیتوس نوع ۲ استفاده میشوند. این داروها میتوانند به دو گروه اصلی از داروهای پائین آورنده سطح گلوکز خون تقسیم شوند که عبارتند از: سولفونیلاورهها (sulphonylureas) (برای مثال، گلیبنکلامید (glibenclamide)/گلیبورید (glyburide)؛ گلیپیزید (glipizide) و گلیکلازید (gliclazide)) و آنالوگهای مگلیتینید (meglitinide analogues) (ناتگلینید (nateglinide) و رپاگلینید (repaglinide)). این داروها با تحریک ترشح انسولین در بدن، سطوح گلوکز خون را پائین آورده و به تبع آن سطوح انسولین را بالا میبرند. افراد مبتلا به سطوح نسبتا بالای گلوکز اغلب در معرض خطر بالای ابتلا به دیابت نوع ۲ (که مرحله پیش‐دیابت (prediabetes) نامیده میشود) قرار دارند. بنابراین به افراد با سطوح نسبتا بالای گلوکز توصیه میشود تا ورزش کنند و مصرف کالری را پائین بیاورند (تغییر رفتار یا مداخلات «سبک زندگی») تا از ابتلا به دیابت نوع ۲ پیشگیری شود. در حال حاضر مشخص نیست که داروهای افزایشدهنده ترشح انسولین باید برای افراد مبتلا به افزایش گلوکز خون که معیارهای تشخیصی دیابت ملیتوس نوع ۲ را فعلا ندارند، تجویز شود یا خیر. ما میخواستیم دریابیم که این داروها میتوانند از ابتلا به دیابت ملیتوس نوع ۲ در افراد مبتلا به سطح نسبتا بالای گلوکز پیشگیری کنند یا آن را به تاخیر اندازند یا خیر. همچنین، در پی آن بودیم که تاثیرات آنها را بر پیامدهایی که از نظر بیمار مهم هستند، مانند عوارض دیابت (مثلا بیماری کلیه و چشم، حملات قلبی، سکته مغزی)، مرگومیر به هر علتی، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و عوارض جانبی داروها، تجزیهوتحلیل کنیم.
ویژگیهای مطالعه
منابع علمی پزشکی و پایگاههای ثبت کارآزماییهای در حال انجام را برای شناسایی کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده با دوره حداقل ۱۲ هفتهای برای مقایسه تجویز داروهای افزایشدهنده ترشح انسولین با داروی کاهش دهنده گلوکز، دارونما (placebo) یا عدم‐مداخله جستوجو کردیم. این کارآزماییها مطالعاتی بالینی هستند که در آنها افراد بهطور تصادفی به یکی از دو یا چند گروه تقسیم میشوند به نحوی که میتوان تاثیرات مداخلات مختلف را مستقیما مقایسه کرد. شرکتکنندگان وارد شده در مطالعات میبایست سطوح گلوکز بالاتر از حد نرمال داشتند، اما این مقدار باید زیر حدی میبود که برای تشخیص دیابت ملیتوس نوع ۲ استفاده میشود. یافتههای چندین مطالعه را با هم ترکیب کردیم تا به سوالات مطالعه مروریمان پاسخ دهیم. شش کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را پیدا کردیم. در مجموع ۱۰,۰۱۸ شرکتکننده وارد شدند. طول دوره مداخلات بین شش ماه تا پنج سال متغیر بود.
این شواهد تا اپریل ۲۰۱۶ بهروز است.
نتایج کلیدی
شرکتکنندگان اندکی به دنبال درمان با سولفونیلاورهها فوت کردند. سولفونیلاورهها (اکثر شواهد مرتبط بود به داروی گلیمپیرید) در مقایسه با دارونما خطر ابتلا را به دیابت ملیتوس نوع ۲ کاهش ندادند. در هیچ مطالعهای عوارض جانبی جدی، حملات قلبی غیر‐کشنده، سکته مغزی غیر‐کشنده، نارسایی قلبی، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی با سولفونیلاورهها گزارش نشد.
فقط در یک مطالعه به دادههای مربوط به آنالوگ مگلیتینید (ناتگلینید) اشاره شد. این مطالعه بزرگ شامل ۹۵% از کل شرکتکنندگان مرور ما بود. ما نتوانستیم شواهد محکمی را برای پیامدهای مرگومیر به هر علتی، خطر ابتلا به دیابت ملیتوس نوع ۲ یا عوارض جانبی جدی به دست آوریم. در این مطالعه گزارشی درباره کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و تاثیرات اجتماعیاقتصادی وجود نداشت.
مطالعات بعدی باید پیامدهایی را که از نظر بیمار مهم هستند و، خصوصا، عوارض جانبی داروها را بررسی کنند، زیرا مطمئن نیستیم که وضعیت «پیش‐دیابت» فقط وضعیتی است که بهطور دلخواه به وسیله معیارهای آزمایشگاهی تعریف میشود یا واقعا یک عامل خطرساز برای دیابت ملیتوس نوع ۲ به شمار میرود که میتواند قابل درمان باشد.
کیفیت شواهد
همه مطالعات وارد شده در روش اجرا یا در چگونگی گزارش موارد کلیدی، نقایصی را داشتند. برای مقایسههای مجزا تعداد شرکتکنندگان اندک بود و این موجب بروز خطر بالای خطاهای تصادفی (random errors) میشود (بازی شانس).
۷۰ کارآزمایی را، با مجموع ۸۴۶۱ شرکتکننده تصادفیسازی شده در گروههای مداخلات یا کنترل، در مرور گنجاندیم. تعداد شرکتکنندگان هر کارآزمایی از ۱۶ تا ۶۸۶ متغیر بود. پنجاهوپنج کارآزمایی، یک مداخله تغییر رفتار را با عدم درمان/مراقبت معمول مقایسه کرده و ۱۵ مورد اثربخشی افزودن یک مولفه اضافی را به مداخلات تغییر رفتار ارزیابی کرده بودند. شصتوچهار کارآزمایی، RCTهای با طرح موازی و چهار کارآزمایی RCTهای با طرح خوشهای بودند. شصتوچهار کارآزمایی چند‐جزئی بودند، دو مورد فقط رژیم غذایی و چهار مورد فقط فعالیت فیزیکی را ارزیابی کرده بودند. ده کارآزمایی بیشتر از دو بازو داشتند. کیفیت کلی شواهد پائین یا بسیار پائین بود و ۶۲ کارآزمایی برای حداقل یک معیار دارای خطر سوگیری (bias) بالا بودند. طول مدت کلی کارآزماییها از شش ماه تا سه سال متغیر بود. میانه سن شرکتکنندگان ۱۰ سال و میانه نمره z در BMI معادل ۲,۲ بود.
تجزیهوتحلیل اولیه نشان داد که مداخلات تغییر رفتار در مقایسه با عدم درمان/مراقبت معمول در طولانیترین دوره پیگیری باعث کاهش BMI، نمره z در BMI و وزن فرد شد. تفاوت میانگین (MD) در BMI معادل ۰,۵۳‐ کیلوگرم/m۲ بود (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰,۸۲‐ تا ۰.۲۴‐)؛ P < ۰.۰۰۰۰۱؛ ۲۴ کارآزمایی؛ ۲۷۸۵ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین. MD در نمره z در BMI معادل ۰.۰۶‐ واحد (۹۵% CI؛ ۰.۱۰‐ تا ۰.۰۲‐)؛ P = ۰.۰۰۱؛ ۳۷ کارآزمایی؛ ۴۰۱۹ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین و MD در وزن ۱.۴۵‐ کیلوگرم بود (۹۵% CI؛ ۱.۸۸‐ تا ۱.۰۲‐)؛ P < ۰.۰۰۰۰۱؛ ۱۷ کارآزمایی؛ ۱۷۷۴ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین.
سیویک کارآزمایی حوادث جانبی جدی را گزارش کردند، که ۲۹ کارآزمایی وقوع صفر مورد را گزارش داد، RR معادل ۰,۵۷ بود (۹۵% CI؛ ۰.۱۷ تا ۱.۹۳)؛ P = ۰.۳۷؛ ۴/۲۱۰۵ شرکتکننده در گروه مداخلات تغییر رفتار در مقایسه با ۷/۱۹۹۱ شرکتکننده در گروه مقایسه کننده). تعداد کمی از کارآزماییها کیفیت زندگی مرتبط با سلامت یا پیامدهای تغییر رفتار را گزارش کرده بودند، و هیچ کدام از تجزیهوتحلیلها تفاوت قابل توجهی را در این پیامدها بین گروه مداخله و کنترل نشان نداده بودند. در دو کارآزمایی که تعداد دقایق تماشای تلویزیون در هر روز گزارش شده بود، کاهش اندکی در حد ۶.۶ دقیقه در روز (۹۵% CI؛ ۱۲.۸۸‐ تا ۰.۳۱‐)؛ P = ۰.۰۴؛ ۲ کارآزمایی؛ ۵۵ شرکتکننده) به نفع گروه مداخله پیدا شد. هیچ کارآزمایی گزارشی در مورد مورتالیتی به هر علتی، موربیدیتی یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی نداده بود، و تعداد کمی از کارآزماییها نظرات شرکتکنندگان را گزارش کرده بودند، که هیچ کدام از آنها نمیتوانستند متاآنالیز شوند.
از آنجایی که متاآنالیزها ناهمگونیهای قابل ملاحظهای را نشان دادند، ما تجزیهوتحلیل زیر‐گروه را برای بررسی تاثیرات انواع مقایسه کننده، نوع مداخله، خطر سوگیری ریزش نمونه (attrition bias)، موقعیت، مدت زمان دوره پیگیری پس از انجام مداخله، دخالت والدین و نمره z در BMI نسبت به خط پایه انجام دادیم. تاثیرات زیر‐گروه برای هیچ یک از زیر‐گروهها روی هر یک از پیامدها نشان داده نشد. بعضی از دادهها نشان میدهد که کاهش BMI بلافاصله پس از انجام مداخله در پیگیری کمتر از شش ماه آن چنان مشهود نیست، که باید در کارآزماییهای بعدی بررسی شود.
سوال مطالعه مروری
رژیم غذایی، فعالیت فیزیکی و مداخلات رفتاری در کاهش وزن کودکان دارای اضافه‐وزن یا چاق بین ۶ تا ۱۱ سال چقدر موثر هستند؟
پیشینه
در سراسر جهان تعداد کودکان مبتلا به اضافه‐وزن و چاق در حال افزایش است. این کودکان به احتمال بیشتری از مشکلات سلامت رنج میبرند، چه در کودکی و چه در دوره بعد از آن. اطلاعات بیشتر در مورد آنچه که بهترین درمان برای این مشکل است، مورد نیاز است.
ویژگیهای مطالعه
ما ۷۰ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (کارآزماییهای بالینی که افراد به صورت تصادفی در یکی از دو یا چند گروه قرار میگیرند) را یافتیم که درمانهای رژیم غذایی، فعالیت فیزیکی و رفتار (زمانی که عادات تغییر کرده یا بهبود یافته است)، را در گروههای کنترل شده برای ۸۴۶۱ کودک دارای اضافه‐وزن یا چاق ۶ تا ۱۱ ساله تجویز کرده بودند. تاثیرات ۶۴ مداخله چند‐جزئی (ترکیبهای متفاوت از رژیم غذایی و فعالیت فیزیکی و تغییرات رفتاری)، چهار مداخله فعالیتهای فیزیکی و دو مداخله رژیم غذایی را با عدم مداخله، مراقبت معمول یا درمانهای دیگر، در صورتی که در بازوی مداخله هم به کار گرفته شده بودند، گزارش کردیم. کودکان در مطالعات وارد شده بین شش ماه تا سه سال پیگیری شدند.
نتایج کلیدی
میانگین سنی کودکان ۱۰ سال بود. بیشتر مطالعات، نمره z شاخص توده بدنی (BMI) را گزارش کرده بودند: BMI اندازهگیری چربی بدن است و با تقسیم وزن (به کیلوگرم) بر مجذور قد به متر (کیلوگرم/متر مربع) محاسبه میشود. در کودکان، BMI اغلب به روشی اندازهگیری میشود که جنسیت و سن، وزن و تغییرات قد را با توجه به رشد کودک نشان دهد (نمره z در BMI).
نتایج ۳۷ کارآزمایی را با ۴۰۱۹ کودک که نمره z در BMI را گزارش کرده بودند، خلاصه کردیم، که به طور میانگین در گروه مداخله ۰,۰۶ واحد کمتر از گروه کنترل بود. نتایج ۲۴ کارآزمایی را در ۲۷۸۵ کودک که BMI را گزارش کرده بودند، خلاصه کردیم، که در آنها در گروه مداخله به طور میانگین ۰.۵۳ کیلوگرم/m۲ کمتر از گروه کنترل بود. نتایج ۱۷ کارآزمایی را در ۱۷۷۴ کودک که وزن آنها گزارش شده بود خلاصه کردیم که در گروه مداخله به طور میانگین ۱,۴۵ کیلوگرم کمتر از گروه کنترل بود.
تاثیرات دیگر مداخلات، مانند بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت، کمتر مشخص بود. هیچ مطالعهای مرگومیر به هر علتی، موربیدیتی یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی را بررسی نکرده بود. حوادث جانبی جدی نادر بود: فقط دو مورد از ۳۱ کارآزمایی دادههایی را از حوادث جانبی جدی گزارش کرده بودند (۴/۲۱۰۵ شرکتکننده در گروه مداخلات تغییر رفتاری در مقایسه با ۷/۱۹۹۱ در گروههای مقایسه کننده). شواهد تا جولای ۲۰۱۶ بهروز است.
کیفیت شواهد
کیفیت کلی شواهد پائین یا بسیار پائین بود، عمدتا به دلیل محدودیت اطمینان در مورد چگونگی انجام مطالعات، و اینکه نتایج بین مطالعات ناسازگار بود. همچنین تعداد مطالعات برای برخی پیامدها پائین، و تعداد کودکان کمی در آنها گنجانده شده بود.
تعداد ۴۴ RCT کامل شده (۴۷۸۱ شرکت کننده) و ۵۰ مطالعه در حال انجام را وارد این مرور کردیم. تعداد شرکتکنندگان در هر کارآزمایی (۱۰ تا ۵۲۱) و مدت زمان پیگیری هم (۶ تا ۲۴ ماه) متغیر بودند. میانگین سنی شرکتکنندگان در تمام کارآزماییهایی که آن را در ابتدای مطالعه گزارش کردند، از ۱۲ تا ۱۷,۵ سال متغیر بود. اغلب کارآزماییها از مداخلات چند‐مولفهای با ترکیبی از رژیم غذایی، فعالیت فیزیکی و عناصر رفتاری استفاده کردند. محتوا و مدت مداخله، شیوه ارائه آن و مقایسههای آن در تمام کارآزماییها متفاوت بودند. مطالعاتی که بیشترین اطلاعات را در مورد پیامدهای وزن و شاخص توده بدنی (BMI) ارائه کردند، مواردی بودند که در معرض خطر پائین سوگیری قرار داشتند، اما مطالعاتی با خطر بالای سوگیری، دادههای مربوط به عوارض جانبی و کیفیت زندگی را ارائه دادند.
تفاوت میانگین (MD) تغییرات در BMI در طولانیترین دوره پیگیری به نفع BCI و به میزان ۱,۱۸‐ kg/m۲ (۹۵% CI؛ ۱,۶۷‐ تا ۰.۶۹‐؛ ۲۷۷۴ شرکتکننده؛ ۲۸ کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین) بود. BCI تغییر را در نمره BMI z به اندازه ۰.۱۳‐ واحد کاهش داد (۹۵% CI؛ ۰.۲۱‐ تا ۰.۰۵‐؛ ۲۳۹۹ شرکتکننده؛ ۲۰ کارآزمایی؛ کیفیت شواهد پائین). BCI وزن بدن را تا ۳.۶۷‐ کیلوگرم کاهش داد (۹۵% CI؛ ۵.۲۱‐ تا ۲.۱۳‐؛ ۱۹۹۳ شرکتکننده، ۲۰ کارآزمایی؛ کیفیت شواهد متوسط). تاثیر مداخله بر معیارهای وزن در کارآزماییهایی با دوره ۱۸ تا ۲۴ ماه پیگیری هم برای BMI؛ (MD؛ ۱.۴۹‐ kg/m۲؛ (۹۵% CI؛ ۲,۵۶‐ تا ۰.۴۱‐؛ ۷۶۰ شرکتکننده؛ ۶ کارآزمایی) و هم برای نمره BMI z MD؛ ۰.۳۴‐ (۹۵% CI؛ ۰.۶۶‐ تا ۰.۰۲‐؛ ۶۰۲ شرکتکننده؛ ۵ کارآزمایی) ثابت باقی ماند.
در مطالعاتی که مداخلات را با کنترل عدم‐مداخله/لیست انتظار یا مراقبت معمول مقایسه کردند، تفاوتهای زیر‐گروهی نشاندهنده تاثیرات بزرگتری از مداخله برای BMI و نمره BMI z، در مقایسه با آن دسته از مداخلات همزمانی بود که به هر دو گروه مداخله و کنترل ارائه شدند. هیچ تفاوت زیر‐گروهی بین مداخلات با و بدون دخالت والدین یا بر اساس نوع مداخله یا محیط (مراقبتهای سلامت، جامعه، مدرسه) یا نحوه ارائه (فردی در مقابل گروه) وجود نداشت.
نرخ عوارض جانبی در گروههای مداخله و کنترل نامشخص بوده و فقط در پنج کارآزمایی گزارش شدند، و از آنها، جزئیات فقط در یک مورد ارائه شد (شواهد با کیفیت پائین). هیچ یک از مطالعات وارد شده در مورد مورتالیتی به هر علتی، موربیدیتی یا تاثیرات اجتماعی‐اقتصادی گزارشی ندادند.
BCIها در طولانیترین دوره پیگیری، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت نوجوان را تا حدودی بهبود بخشیدند (تفاوت میانگین استاندارد شده: ۰,۴۴؛ (۹۵% CI؛ ۰.۰۹ تا ۰.۷۹؛ P = ۰.۰۱؛ ۹۷۲ شرکتکننده؛ ۷ کارآزمایی؛ ۸ مقایسه؛ شواهد با کیفیت پائین) اما تاثیری روی اعتماد به نفس آنها نداشتند.
کارآزماییها در مورد چگونگی محاسبه جذب مواد غذایی، رفتار رژیم غذایی، فعالیت فیزیکی و رفتار ناهمگون بودند.
سوال مطالعه مروری
رژیم غذایی، فعالیت فیزیکی و مداخلات رفتاری در کاهش وزن نوجوانان ۱۲ تا ۱۷ سال دارای اضافه‐وزن و چاق تا چه میزان موثر هستند؟
پیشینه
در سرتاسر جهان، نوجوانان بیشتری دچار اضافه‐وزن و چاقی میشوند. این افراد با احتمال بیشتری در معرض آسیب ناشی از مشکلات سلامت در دوره بعدی زندگی خود هستند. به اطلاعات بیشتری در مورد بهترین راه حل درمان این مشکل نیاز است.
ویژگیهای مطالعه
تعداد ۴۴ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (مطالعات بالینی که افراد در آنها به صورت تصادفی در یکی از دو یا چند گروه درمانی قرار میگیرند) را یافتیم که درمانهای (مداخلات) رژیم غذایی، فعالیت فیزیکی و رفتار (عادات تغییر یابند یا بهبود پیدا کنند) را با گروههای مختلف کنترل در ۴۷۸۱ نوجوان دارای اضافه‐وزن یا چاق در سنین ۱۲ تا ۱۷ سال مقایسه کردند. مرور سیستماتیک ما مقایسه تاثیرات مداخلات چند‐مولفهای، مداخلات رژیم غذایی و مداخلات فعالیت فیزیکی را با گروه کنترل (عدم‐مداخله، «مراقبت معمول»، مراقبت معمول بهبود یافته یا برخی درمانهای دیگر، اگر به گروه مداخله نیز ارائه شده بود) گزارش میکند. نوجوانان در مطالعات وارد شده بین شش ماه و دو سال تحت نظارت (پیگیری) قرار داشتند.
نتایج کلیدی
میانگین سنی نوجوانان بین ۱۲ و ۱۷,۵ سال بود. اکثر مطالعات شاخص توده بدنی (BMI) را گزارش کردند. BMI معیاری است از چربی بدن و با تقسیم وزن (به کیلوگرم) بر مجذور قد به متر (kg/m۲) محاسبه میشود. ما نتایج ۲۸ مطالعه را با حضور ۲۷۷۴ نوجوان خلاصه کردیم که BMI را گزارش کردند، که متوسط BMI در گروه مداخله به طور متوسط ۱,۱۸ kg/m۲ کمتر از گروه کنترل بود. اطلاعات ۲۰ مطالعه را با مشارکت ۱۹۹۳ نوجوان که وزن را گزارش کردند، خلاصه کردیم، که در گروه مداخله بهطور متوسط ۳,۶۷ کیلوگرم کمتر از گروه کنترل بود. کاهش BMI در طول دوره پیگیری ۱۸ تا ۲۴ ماهه (نظارت بر شرکتکنندگان تا پایان دوره مطالعه) حفظ شد، که در گروه مداخله بهطور متوسط ۱.۴۹ kg/m۲ کمتر از گروه کنترل به دست آمد. مداخلات، سطح کیفیت زندگی مرتبط با سلامت را به طور نسبی افزایش دادند (معیار رضایت فرد از زندگی و سلامت خود) اما شواهدی را در مورد مزیت یا زیانبار بودن این مداخلات در بهبود اعتماد به نفس، فعالیت فیزیکی و دریافت غذا نیافتیم. هیچ مطالعهای درباره مرگ به هر دلیلی، موربیدیتی (بیماریها) یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی (از قبیل روزهای غیبت از مدرسه) گزارشی را ارائه نکرد. سه مطالعه اظهار داشتند که عارضه جانبی رخ نداده، یکی از آنها اعلام کرد که عوارض جانبی جدی مشاهده نشده، یکی از آنها جزئیات عوارض جانبی را ارائه نداد و بقیه مطالعات هم گزارش ندادند که عوارض جانبی وجود داشته یا نه.
ما ۵۰ مطالعه در حال انجام را شناسایی کردیم که در به روزرسانیهای آینده این بررسی گنجانده خواهند شد.
بهروز بودن شواهد
شواهد تا جولای ۲۰۱۶ بهروز است.
کیفیت شواهد
کیفیت کلی شواهد برای اغلب پیامدها (نتایج) در سطح پائین رتبهبندی شد، عمدتا به دلیل اطمینان محدود به نحوه انجام مطالعات، نتایج متضاد بین مطالعات و نحوه استفاده از برخی پیامدها، که پیامدهای چاقی را مستقیما در بر نمیگرفتند. همچنین، فقط معدودی مطالعه، با تعداد کمی از نوجوانان برای برخی از پیامدها وجود داشت.
هفت RCT کاملشده را وارد کردیم؛ با حدود ۹۸ شرکتکننده که بهطور تصادفی تحت تک‐درمانی (monotherapy) یک مهارکننده DPP‐۴ و ۱۶۲۰ نفر که بهطور تصادفی تحت تک‐درمانی با یک آنالوگ GLP‐۱ قرار گرفتند. در دو کارآزمایی یک مهارکننده DPP‐۴ و در پنج کارآزمایی یک آنالوگ GLP‐۱ بررسی شدند. در مجموع ۹۲۴ شرکتکننده تصادفیسازی شدند؛ ۸۸۹ شرکتکننده در گروه دارونما و ۳۳ نفر در گروه تک‐درمانی با متفورمین جای گرفتند. یک RCT از لیراگلوتاید (liraglutide) حدود ۸۵% از کل شرکتکنندگان را در خود جای داد. طول دوره مداخلات از ۱۲ هفته تا ۱۶۰ هفته متغیر بود. هیچیک از کارآزماییهای وارد شده با خطر پائین سوگیری برای همه حوزههای «خطر سوگیری» ارزیابی نشدند و متاآنالیز را انجام ندادیم چرا که تعداد کارآزماییها کافی نبود.
یک کارآزمایی به مقایسه ویلداگلپتین (vildagliptin)، مهارکننده DPP‐۴، با دارونما پرداخت، و هیچ موردی را از وقوع مرگومیر گزارش نکرد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). بروز T۲DM بر اساس معیارهای تشخیصی WHO در ۳/۹۰ شرکتکننده تصادفیشده به گروه ویلداگلیپتین، در مقایسه با ۱/۸۹ شرکتکننده تصادفیشده به گروه دارونما گزارش شد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). همچنین، ۱/۹۰ شرکتکننده در گروه ویلداگلیپتین در مقایسه با ۲/۸۹ شرکتکننده در گروه دارونما دچار یک عارضه جانبی جدی شدند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). یکی از هر ۹۰ نفر شرکتکننده، دچار نارسایی احتقانی قلب در گروه ویلداگلپتین، در مقایسه با هیچ موردی در گروه دارونما شد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ اطلاعاتی در مورد انفارکتوس میوکارد غیر‐کشنده، سکته مغزی، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت یا تاثیرات اجتماعی‐اقتصادی گزارش نشد.
مورتالیتی قلبیعروقی و مورتالیتی به هر علتی متعاقب درمان با آنالوگهای GLP‐۱ به ندرت گزارش شدند؛ یک کارآزمایی از اگزناتاید (exenatide) فوت هیچ شرکتکنندهای را اعلام نکرد. کارآزمایی دیگری از لیراگلوتاید ۳,۰ میلیگرمی نشان داد که ۲/۱۵۰۱ نفر از گروه لیراگلوتاید در مقابل ۲/۷۴۷ نفر از گروه دارونما پس از ۱۶۰ هفته درمان فوت کردند (شواهد با کیفیت بسیار پائین).
بروز T۲DM پس از درمان با لیراگلوتاید ۳,۰ میلیگرمی در مقایسه با دارونما پس از ۱۶۰ هفته، معادل ۲۶/۱۴۷۲ (۱.۸%) در شرکتکنندگان تصادفیسازی شده به گروه لیراگلوتاید در مقایسه با ۴۶/۷۳۸ (۶.۲%) شرکتکننده تصادفیسازی شده به گروه دارونما (شواهد با کیفیت بسیار پائین) بود. این کارآزمایی خطر (تشخیص) T۲DM را با معیار HbA۱c معادل ۵.۷% تا ۶.۴% (۶.۵% یا بیشتر)، گلوکز ناشتای پلاسما معادل ۵.۶ میلیمول/لیتر یا بیشتر تا ۶.۹ میلیمول/لیتر یا کمتر (۷.۰ میلیمول/لیتر یا بیشتر) یا سطح گلوکز پلاسما دو ساعت پس از صرف غذا معادل ۷.۸ میلیمول/لیتر یا بیشتر تا ۱۱.۰ میلیمول/لیتر (۱۱.۱ میلیمول/لیتر) در نظر گرفت. در مجموع، ۷۰/۱۴۷۲ (۶۶%) شرکتکننده در گروه مداخله، در مقایسه با ۲۶۸/۷۳۸ (۳۶%) شرکتکننده در گروه دارونما، از هیپرگلیسمی متوسط به قند خون طبیعی رسیدند. میزان بروز T۲DM پس از دوره تمدید بدون درمان ۱۲‐هفتهای (یعنی پس از ۱۷۲ هفته) نشان داد که پنج شرکتکننده دیگر در گروه لیراگلوتاید، در مقایسه با یک شرکتکننده در گروه دارونما، مبتلا به T۲DM شدند. پس از ۱۲‐هفته قطع درمان، ۷۴۰/۱۴۷۲ (۵۰%) شرکتکننده در گروه لیراگلوتاید در مقایسه با ۲۶۳/۷۳۸ (۳۶%) شرکتکننده در گروه دارونما دارای قند خون طبیعی بودند.
در یک کارآزمایی از اگزناتاید استفاده شد و ۲/۱۷ شرکتکننده تصادفیسازی شده به گروه اگزناتاید در مقابل ۱/۱۶ شرکتکننده تصادفیسازی شده به گروه دارونما به سمت T۲DM پیشرفت کردند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). این کارآزمایی تعریف T۲DM را ارائه نداد. یک کارآزمایی عوارض جانبی جدی را در ۲۳۰/۱۵۲۴ (۱۵,۱%) شرکتکننده گروه لیراگلوتاید با دوز ۳.۰ میلیگرمی در مقایسه با ۹۶/۷۵۵ (۱۲.۷%) شرکتکننده در بازوی دارونما گزارش کرد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ گزارشی از وقوع عارضه جانبی جدی در کارآزمایی استفاده کننده از اگزناتاید وجود نداشت. وقوع انفارکتوس میوکارد غیر‐کشنده در ۱/۱۵۲۴ شرکتکننده در بازوی لیراگلوتاید و در ۰/۵۵ شرکتکننده در بازوی دارونما در ۱۷۲ هفته گزارش شد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). یک کارآزمایی نارسایی احتقانی قلب را در ۱/۱۵۲۴ شرکتکننده بازوی لیراگلوتاید و در ۱/۷۵۵ شرکتکننده بازوی دارونما گزارش کرد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). شرکتکنندگان دریافتکننده لیراگلوتاید در مقایسه با گروه دارونما بهبود اندکی را در جزء فیزیکی مقیاس ۳۶ آیتمی Short Form داشتند که اختلاف ۰.۸۷ امتیازی را نشان داد (۹۵% CI؛ ۰.۱۷ تا ۱.۵۸؛ P = ۰.۰۲؛ ۱ کارآزمایی، ۱۷۹۱ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) هیچ یک از کارآزماییهای ارزیابیکننده آنالوگهای GLP‐۱ دادههایی را درباره سکته مغزی، عوارض میکروواسکولار یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی ارائه ندادند.
سوال مطالعه مروری
آیا داروهای کاهشدهنده سطح گلوکز، مهارکنندههای DPP‐۴ (مانند لیناگلیپتین (linagliptin) یا ویلداگلیپتین (vildagliptin)) و آنالوگهای GLP‐۱ (مثل اگزناتاید (exenatide) یا لیراگلوتاید (liraglutide)) قادر به پیشگیری یا به تاخیر انداختن پیشرفت دیابت نوع ۲ و عوارض مرتبط با آن در افرادی هستند که در معرض خطر ابتلا به دیابت نوع ۲ قرار دارند؟
پیشینه
مهارکنندههای DPP‐۴ و آنالوگهای GLP‐۱ بهطور گستردهای برای درمان افراد مبتلا به دیابت نوع ۲ مورد استفاده قرار میگیرند. گفته میشود افراد دارای سطح نسبتا بالای قند خون، در معرض خطر بیشتر ابتلا به دیابت نوع ۲ قرار دارند (اغلب تحت عنوان «پیشدیابت» نامیده میشود). در حال حاضر مشخص نیست مهارکنندههای DPP‐۴ یا آنالوگهای GLP‐۱ باید برای افرادی که سطح قند خون بالایی دارند ولی مبتلا به دیابت نوع ۲ نیستند، تجویز شوند یا خیر. ما میخواستیم بدانیم این داروها میتوانند از بروز دیابت نوع ۲ در افرادی که در معرض خطر بالاتر هستند، پیشگیری کنند یا بروز آن را به تاخیر اندازند یا خیر. ما همچنین به دنبال بررسی تاثیرات آنها بر پیامدهای مهم مربوط به بیمار مثل عوارض دیابت (مانند بیماریهای کلیه و چشم، حملات قلبی، سکته مغزی)، مرگومیر به هر علتی، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (معیاری از رضایت افراد از زندگی و سلامتشان) و عوارض جانبی داروها، بودیم.
ویژگیهای مطالعه
شرکتکنندگان میبایست سطوح قند خون بالاتر از حد طبیعی، اما کمتر از میزانی داشتند که برای تشخیص دیابت ملیتوس نوع ۲ مورد استفاده قرار میگیرد. هفت کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (مطالعات بالینی که افراد به صورت تصادفی در دو گروه یا بیشتر قرار داده میشوند) را با ۲۷۰۲ شرکتکننده یافتیم. طول دوره درمان از ۱۲ هفته تا ۱۶۰ هفته متغیر بود. یکی از مطالعاتی که به بررسی لیراگلوتاید اختصاص داشت، اغلب شواهد (۲۲۸۵/۲۷۰۲ شرکتکننده) را در اختیار داشت. شرکتکنندگان در این مطالعه دارای اضافه‐وزن یا چاق بودند.
این شواهد تا ژانویه ۲۰۱۷ بهروز است.
نتایج کلیدی
مهارکنندههای DPP‐۴ در مقایسه با دارونما (یک داروی ساختگی) خطر ابتلا را به دیابت نوع ۲ کاهش ندادند. در یک مطالعه بزرگ با حضور لیراگلوتاید که یک آنالوگ GLP‐۱ است، با دوزی که برای افراد چاق تجویز میشود (۳,۰ میلیگرم)، بروز دیابت نوع ۲ به تعویق افتاد: ۲۶/۱۴۷۲ (%۱.۸) شرکتکننده جای گرفته بهطور تصادفی در گروه لیراگلوتاید در مقایسه با ۴۶/۷۳۸ (۶.۲%) شرکتکننده جای گرفته بهطور تصادفی در گروه دارونما پس از ۱۶۰ هفته به دیابت نوع ۲ مبتلا شدند. از سوی دیگر، ۹۷۰/۱۴۷۲ (۶۶%) شرکتکننده تصادفیسازی شده به گروه لیراگلوتاید در مقایسه با ۲۶۸/۷۳۸ (%۳۶) شرکتکننده تصادفیسازی شده به گروه دارونما به سطوح طبیعی گلوکز خون برگشتند. این مطالعه برای ۱۲ هفته دیگر بدون درمان ادامه یافت و پنج فرد دیگر نیز در گروه لیراگلوتاید در مقایسه با یک شرکتکننده در گروه دارونما، به دیابت مبتلا شدند. پس از ۱۲ هفته بدون درمان، ۷۴۰/۱۴۷۲ (۵۰%) شرکتکننده در گروه لیراگلوتاید در مقایسه با ۲۶۳/۷۳۸ (۳۶%) شرکتکننده در گروه دارونما سطوح طبیعی گلوکز داشتند. این بدین معنی است که برای افزایش احتمال پیشگیری از ابتلا به دیابت نوع ۲ در افرادی که در معرض خطر قرار دارند، باید این دارو بهطور مداوم مصرف شود. نکته قابل توجه اینکه عوارض جانبی جدی (به عنوان مثال بستری شدن در بیمارستان یا قرار گرفتن شرکتکننده در معرض خطر، مثلا بروز تداخل با داروهای دیگر) اغلب پس از درمان با لیراگلوتاید اتفاق میافتد، ۲۳۰/۱۵۲۴ (۱۵%) شرکتکننده در گروه لیراگلوتاید و ۹۶/۷۵۵ (۱۳%) شرکتکننده در گروه دارونما، و مشخص نیست که مصرف این دارو در درازمدت بیخطر باشد.
مزایا یا معایبی را برای مهارکنندههای DPP‐۴ یا آنالوگهای GLP‐۱ در ارتباط با حملات قلبی غیر‐کشنده، سکتههای مغزی غیر‐کشنده یا نارسایی قلبی تشخیص ندادیم. مطالعات وارد شده دیگر عوارض دیابت را مانند بیماری کلیوی یا چشمی گزارش نکردند. تاثیرات مداخله بر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت متناقض بودند. در مطالعات وارد شده، تعداد اندکی از شرکتکنندگان فوت کردند که ارتباط آشکاری با درمان وجود نداشت.
مطالعات آینده باید پیامدهای مهم بیشتری را از نظر بیمار مانند عوارض دیابت و به ویژه عوارض جانبی داروها مورد بررسی قرار دهند، زیرا مطمئن نیستیم که «پرهدیابت» فقط حالتی است که توسط اندازهگیری آزمایشگاهی تعریف شده، یا در واقع یک عامل خطر واقعی برای دیابت ملیتوس نوع ۲ است و اینکه درمان این وضعیت به معنای ایجاد نتایج بهتر در پیامدهای مهم مرتبط با بیمار است یا خیر.
کیفیت شواهد
تمام کارآزماییهای وارد شده دارای نقایصی در نحوه انجام یا در گزارش موارد کلیدی بودند. برای مقایسههای فردی، تعداد شرکتکنندگان اندک بود، که به خطر خطاهای تصادفی (بازی شانس) بالا منجر شد.
ما ۱۲ RCT را وارد کردیم که ۵۲۳۸ شرکتکننده را تصادفیسازی کردند. یک کارآزمایی ۴۱% از شرکتکنندگان را در بر گرفت. طول مدت مداخله از دو تا شش سال متغیر بود. در هیچ یک از حوزههای «خطر سوگیری (bias)»، هیچکدام از کارآزماییهای وارد شده را با خطر پائین برآورد نکردیم.
یازده کارآزمایی رژیم غذایی را همراه با فعالیت فیزیکی با درمان استاندارد یا عدم درمان مقایسه کردند. نه RCT شامل شرکتکنندگان مبتلا به اختلال تحمل گلوکز (impaired glucose tolerance; IGT)، یک کارآزمایی شامل شرکتکنندگان مبتلا به IGT، اختلال در گلوکز خون ناشتا (impaired fasting blood glucose; IFG) یا هر دو، و یک RCT افرادی را در بر میگرفت که میزان گلوکز خون ناشتای آنها بین ۵,۳ و ۶.۹ میلیمول/لیتر گزارش شد. میان ۲۰۴۹ شرکتکنندهای که در گروه رژیم غذایی به همراه فعالیت فیزیکی قرار داشتند، ۱۲ مورد مرگومیر اتفاق افتاد، در مقایسه، میان ۲۰۵۰ شرکتکننده در گروههای دیگر ۱۰ مورد مرگومیر رخ داد (RR: ۱.۱۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۰ تا ۲.۵۰؛ ۹۵% فاصله پیشبینی: ۰.۴۴ تا ۲.۸۸؛ ۱۰ کارآزمایی؛ ۴۰۹۹ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). تعاریف بروز T۲DM در کارآزماییهای مختلف، متفاوت بود. در کل ۳۱۵ نفر از ۲۱۲۲ شرکتکننده در گروه رژیم غذایی همراه با فعالیت فیزیکی (۱۴.۸%) در مقایسه با ۶۱۴ نفر از ۲۳۸۹ شرکتکنندهای که در گروههای کنترل مقایسه شدند (۲۵.۷%) به سمت ابتلا به T۲DM پیش رفتند (RR: ۰.۵۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۰ تا ۰.۶۴؛ ۹۵% فاصله پیشبینی: ۰.۵۰ تا ۰.۶۵؛ ۱۱ کارآزمایی؛ ۴۵۱۱ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت متوسط). دو کارآزمایی عوارض جانبی جدی را گزارش کردند. در یک کارآزمایی هیچ موردی از عارضه جانبی رخ نداد. در کارآزمایی دیگر، یک نفر از ۵۱ شرکتکننده در گروه رژیم غذایی همراه با فعالیت فیزیکی دچار عارضه جانبی جدی شد و در مقایسه، میان ۵۱ شرکتکنندهای که در گروههای کنترل قرارداشتند فردی به عارضه جانبی دچار نشد (شواهد با کیفیت پائین). مورتالیتی قلبیعروقی به ندرت گزارش شد (چهار نفر از ۱۶۲۶ شرکتکننده در گروه رژیم غذایی همراه با فعالیت فیزیکی و چهار نفر از ۱۶۳۷ شرکتکننده در گروههای کنترل (دامنه RR بین ۰.۹۴ و ۳.۱۶؛ ۷ کارآزمایی؛ ۳۲۶۳ شرکتکننده، شواهد با کیفیت بسیار پائین)). فقط در یک کارآزمایی گزارش شد که هیچ موردی از سکته قلبی غیر‐کشنده یا سکته مغزی غیر‐کشنده رخ نداد (شواهد با کیفیت پائین). دو کارآزمایی گزارش کردند که هیچ یک از شرکتکنندگان دچار هیپوگلیسمی نشدند. یک مطالعه کیفیت زندگی مرتبط با سلامت را در ۲۱۴۴ شرکتکننده مورد بررسی قرارداده و متذکر شد که تفاوت معنیداری میان گروههای مداخله به دست نیامد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). سه کارآزمایی هزینههای مداخلات را در ۲۷۵۵ شرکتکننده ارزیابی کردند. بزرگترین کارآزمایی از این موارد، آنالیز هزینهها را از منظر نظام سلامت و دیدگاه جامعه منتشر کرد و، به ترتیب، معادل ۳۱,۵۰۰ دلار آمریکا و ۵۱,۶۰۰ دلار آمریکا به ازای سالهای زندگی با کیفیت تعدیل شده (quality‐adjusted life year; QALY) با رژیم غذایی همراه با فعالیت فیزیکی به دست آمد (شواهد با کیفیت پائین). هیچ دادهای در مورد نابینا شدن بیماران یا ابتلا به بیماری کلیوی مرحله نهایی وجود نداشت.
یک کارآزمایی رژیم غذایی تنها را با ارائه مداخله به صورت فعالیت فیزیکی یا درمان استاندارد مقایسه کرد. شرکتکنندگان مبتلا به IGT بودند. سه مورد از ۱۳۰ شرکتکننده در گروه رژیم غذایی فوت کردند درحالی که هیچ یک از ۱۴۱ شرکتکننده در گروه فعالیت فیزیکی فوت نکردند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ یک از شرکتکنندگان در اثر بیماریهای قلبیعروقی فوت نکردند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). در کل ۵۷ نفر از ۱۳۰ شرکتکننده در گروه رژیم غذایی (۴۳,۸%) در مقایسه با ۵۸ نفر از ۱۴۱ شرکتکننده در گروه فعالیت فیزیکی (۴۱.۱%) به سمت ابتلا به T۲DM پیشرفت کردند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ موردی از عارضه جانبی ثبت نشد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ دادهای در مورد انفارکتوس میوکارد غیر‐کشنده، سکته مغزی غیر‐کشنده، نابینایی، بیماری کلیوی مرحله نهایی، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت یا اثرات اجتماعیاقتصادی به دست نیامد.
دو کارآزمایی فعالیت فیزیکی را با درمان استاندارد در ۳۹۷ شرکتکننده مقایسه کردند. یک کارآزمایی افراد مبتلا به IGT، و کارآزمایی دیگر شرکتکنندگان مبتلا به IGT؛ IFG یا هر دو را وارد کردند. یک کارآزمایی گزارش کرد که هیچ یک از ۱۴۱ شرکتکننده در گروه فعالیت فیزیکی فوت نکردند و در مقابل، در گروه کنترل سه نفر از ۱۳۳ شرکتکننده جان خود را از دست دادند. کارآزمایی دیگر متذکر شد که سه نفر از ۸۴ شرکتکننده در گروه فعالیت فیزیکی و یک نفر از ۳۹ شرکتکننده در گروه کنترل فوت کردند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). در یک کارآزمایی، ۵۸ نفر از ۱۴۱ شرکتکننده در گروه فعالیت فیزیکی (۴۱,۱%) در مقایسه با ۹۰ نفر از ۱۳۳ شرکتکننده در گروه کنترل (۶۷.۷%) مبتلا به T۲DM شدند. در کارآزمایی دیگر، ۱۰ نفر از ۸۴ شرکتکننده در گروه فعالیت فیزیکی (۱۱.۹%) در مقایسه با هفت نفر از ۳۹ شرکتکننده در گروه کنترل (۱۸%) به T۲DM دچار شدند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). وقوع عوارض جانبی وخیم به ندرت گزارش شدند (یک کارآزمایی بروز هیچ عارضهای را گزارش نکرد، یک کارآزمایی در سه نفر از ۶۶ شرکتکننده در گروه فعالیت فیزیکی در مقایسه با یک نفر از ۳۹ شرکتکننده در گروه کنترل بروز برخی عوارض را توصیف کرد (شواهد با کیفیت بسیار پائین)). فقط یک کارآزمایی بروز مورتالیتی قلبیعروقی را گزارش کرد (از بین ۲۷۴ شرکتکننده هیچ موردی دیده نشد؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). وقوع انفارکتوس میوکارد یا سکته مغزی غیر‐کشنده در یک کارآزمایی که ۱۲۳ شرکتکننده را تصادفیسازی کرد، ندرتا مشاهده شد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). یک کارآزمایی گزارش کرد که هیچیک از شرکتکنندگان در کارآزمایی، دچار هیپوگلیسمی نشدند. یک کارآزمایی در مورد کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در ۱۲۳ شرکتکننده نشان داد که تفاوت معناداری بین گروههای مداخله وجود ندارد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). دادهای در مورد نابینایی یا اثرات اجتماعیاقتصادی به دست نیامد.
سوال مطالعه مروری
آیا رژیم غذایی یا فعالیت فیزیکی، یا هر دو، قادر به پیشگیری یا به تاخیر انداختن پیشرفت دیابت نوع ۲ و عوارض مرتبط با آن در افراد پُر‐خطر هستند؟
پیشینه
افرادی که سطح گلوکز خون نسبتا افزایش یافتهای دارند (که اغلب به آن «پرهدیابت» (prediabetes) میگویند) به عنوان افراد پُر‐خطر برای ابتلا به دیابت نوع ۲ شناخته میشوند. امروزه توصیه میشود که تمام افراد پُر‐خطر برای ابتلا به دیابت نوع ۲ باید عادات غذایی و میزان فعالیت فیزیکیشان را تنظیم کنند. ما میخواستیم بدانیم که اعمال این تغییرات در رژیم غذایی، فعالیت فیزیکی یا هر دو میتواند از ابتلای افراد پُر‐خطر به دیابت نوع ۲ پیشگیری کند یا آن را به تاخیر بیاندازد یا خیر. همچنین میخواستیم درباره تاثیر آن بر پیامدهای مهم بیمار مانند عوارض جانبی دیابت (مثل بیماریهای کلیوی و چشمی، حمله قلبی، سکته مغزی)، وقوع مرگ به هر دلیلی، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (معیاری از رضایت بیمار از زندگی و سلامت خود) و عوارض جانبی بدانیم.
ویژگیهای مطالعه
شرکتکنندگان باید سطح گلوکز خون بالاتر از آنچه طبیعی تلقی میشود، اما پائینتر از سطحی که تشخیص دیابت نوع ۲ مسجل میشود، داشته باشند. ما ۱۲ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (مطالعات بالینی که افراد بهطور تصادفی در یکی از دو یا چند گروه درمانی متفاوت قرار داده میشوند) را یافتیم که شامل ۵۲۳۸ شرکتکننده بودند. طول دوره درمان از دو تا شش سال متغیر بود. بیشتر مطالعات شامل افرادی بودند که بر اساس سطح خونی گلوکز دو ساعت پس از خوردن ۷۵ گرم گلوکز، از نظر امکان ابتلا به دیابت نوع ۲ پُر‐خطر محسوب میشدند (یعنی اختلال تحمل گلوکز (impaired glucose tolerance; IGT) پس از انجام تست تحمل گلوکز خوراکی).
این شواهد تا ژانویه ۲۰۱۷ بهروز است. از سرویس هشدار ایمیل MEDLINE استفاده کردیم تا مطالعات جدید منتشر شده را تا سپتامبر ۲۰۱۷ شناسایی کنیم.
نتایج کلیدی
یک مطالعه رژیم غذایی تنها را با فعالیت فیزیکی تنها مقایسه کرد. پنجاه‐هفت نفر از۱۳۰ شرکتکننده (۴۴%) در گروه رژیم غذایی تنها، در مقایسه با ۵۸ نفر از ۱۴۱ شرکتکننده (۴۱%) در گروه فعالیت فیزیکی تنها، به سمت دیابت نوع ۲ پیش رفتند. دو مطالعه فعالیت فیزیکی را با درمان استاندارد مقایسه کردند؛ در یک مطالعه ۵۸ نفر از ۱۴۱ شرکتکننده (۴۱%) در گروه فعالیت فیزیکی در مقایسه با ۹۰ نفر از ۱۳۳ شرکتکننده (۶۸%) در گروه کنترل به سمت ابتلا به دیابت نوع ۲ پیش رفتند؛ در مطالعه دیگر، ۱۰ نفر از ۸۴ شرکتکننده (۱۲%) در گروه فعالیت فیزیکی در مقایسه با هفت نفر از ۳۹ شرکتکننده (۱۸%) در گروه کنترل به دیابت نوع ۲ مبتلا شدند. یازده مطالعه رژیم غذایی را به همراه فعالیت فیزیکی با درمان استاندارد یا عدم درمان مقایسه کردند. تبعیت از رژیم غذایی به همراه فعالیت فیزیکی خطر پیشروی را به سمت دیابت نوع ۲ کاهش داد، که در ۳۱۵ نفر از ۲۱۲۲ شرکتکننده (۱۵%) در گروه رژیم غذایی به همراه فعالیت فیزیکی در مقایسه با ۶۱۴ نفر از ۲۳۸۹ شرکتکننده (۲۶%) در گروه درمان استاندارد رخ داد.
هیچ مزیت و هیچ آسیبی را از رژیم غذایی، فعالیت فیزیکی یا هر دو از نظر وقوع حملات قلبی یا سکته مغزی پیدا نکردیم. مطالعات وارد شده ما عوارض جانبی دیابت را از قبیل عوارض کلیوی و چشمی گزارش نکردند. تاثیرات مداخله بر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت نامشخص و غیر‐قطعی بودند. تعداد کمی از شرکتکنندگان در طول مطالعه فوت کردند و همچنین وقوع عوارض جانبی نادر بودند. باید در آینده مطالعات طولانی‐مدتی طراحی و اجرا شوند که پیامدهای مهم بیشتری را از بیماران مثل عوارض جانبی دیابت مدنظر قرار دهند، چون دقیقا نمیدانیم که «پرهدیابت» فقط وضعیتی است که با اندازهگیری آزمایشگاهی تعریف میشود یا، در واقع، یک عامل خطر واقعی برای دیابت نوع ۲ به حساب میآید و این که درمان این وضعیت پیامدهای مهم بهتری را برای بیمار به ارمغان میآورد یا خیر.
کیفیت شواهد
همه کارآزماییهای وارد شده نقصهایی را در روش انجام یا چگونگی گزارش نتایج داشتند. در مورد رژیم غذایی به همراه فعالیت فیزیکی در مقایسه با درمان استاندارد، شواهد نسبتا خوبی را پیدا کردیم که بروز موارد جدید دیابت نوع ۲ را کاهش داده یا به تاخیر میاندازد. برای مقایسههای دیگر، تعداد شرکتکنندگان اندک بود، بنابراین خطر بالای خطاهای تصادفی (بازی شانس) وجود داشت.
ما ۳۰ RCT را با ۹۱۷۷ شرکتکننده شناسایی کردیم. شانزده کارآزمایی RCT موازی دو ‐بازویی، و هفت کارآزمایی موازی سه‐بازویی بودند. همچنین هفت کارآزمایی خوشهای‐تصادفیسازی شده بودند: دو مورد چهار‐بازویی، و پنج مورد دیگر دو‐بازویی بودند. میانه طول دوره مداخله شش ماه (دامنه ۱ هفته تا ۲۴ ماه)، و میانه دوره پیگیری ۱۲ ماه (دامنه ۰ تا ۱۲ ماه) گزارش شد. کارآزماییها شامل طیف گستردهای از مداخلات بوده و به هر دو صورت فردی و گروهی انجام شدند.
نتایج یک متاآنالیز که ترکیب همه مداخلات روانشناختی را در مقابل درمان معمول قرار داد، هیچ تاثیر قوی را از این نوع مداخله بر DRD (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): ۰,۰۷‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۶‐ تا ۰.۰۳؛ ۰.۱۷ = P؛ ۱۲ کارآزمایی؛ ۳۳۱۵ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین)، HRQoL (SMD: ۰.۰۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۹‐ تا ۰.۱۱؛ ۰.۸۷ = P؛ ۵ کارآزمایی؛ ۱۹۳۲ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین)، مورتالیتی به هر علتی (۱۱ مورد در هر ۱۰۰۰ نفر در برابر ۱۱ مورد در هر ۱۰۰۰ نفر؛ خطر نسبی (RR): ۱.۰۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۷ تا ۶.۰۳؛ ۰.۹۹ = P؛ ۳ کارآزمایی؛ ۱۳۷۶ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین) یا عوارض جانبی (۱۷ مورد در هر ۱۰۰۰ نفر در برابر ۴۱ مورد در هر ۱۰۰۰ نفر؛ RR: ۲.۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۸ تا ۷.۳۹؛ ۰.۱۳ = P؛ ۳ مطالعه؛ ۴۳۸ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین) نشان نداد. تاثیرات مثبت اندکی را بر خود‐کارآمدی و HbA۱c در پیگیری میان‐مدت (۶ تا ۱۲ ماه) به نفع مداخلات روانشناختی مشاهده کردیم: در مورد خود‐کارآمدی، SMD معادل ۰.۱۵ (۹۵% CI؛ ۰.۰۰ تا ۰.۳۰؛ ۰.۰۵ = P؛ ۶ کارآزمایی؛ ۲۶۷۵ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین)؛ و در مورد HbA۱c تفاوت میانگین (MD) معادل ۰.۱۴‐% (۹۵% CI؛ ۰.۲۷‐ تا ۰.۰۰؛ ۰.۰۵ = P؛ ۱۱ کارآزمایی؛ ۳۱۶۵ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین) بودند. کارآزماییهای وارد شده هیچ گزارشی را در مورد عوارض ناشی از دیابت یا تاثیرات اجتماعیاقتصادی مرتبط با دیابت ارائه ندادند.
بسیاری از کارآزماییها کوچک بوده و در معرض خطر بالای سوگیری (bias) ناشی از دادههای ناکامل، همچنین سوگیریهای احتمالی عملکرد و تشخیص در ارزیابی پیامدهای مبتنی بر نتایج پرسشنامه ذهنی، و خطر سوگیری ناشی از گزارشدهی انتخابی قرار داشتند. چهار کارآزمایی در انتظار طبقهبندی بیشتر هستند. این موارد RCTهای موازی با مداخلات شناختی‐تمرکزی و هیجانی‐شناختی هستند. ۱۸ کارآزمایی در حال انجام دیگر وجود دارد، که احتمالا با تمرکز بر هیجان‐شناخت یا شناخت، به ارزیابی مداخلاتی مثل حمایت خود‐مدیریتی دیابت، درمان شناختی رفتاری مبتنی بر تلفن، مدیریت استرس و وب اپلیکیشن برای حل مساله در مدیریت دیابت میپردازند. اغلب این کارآزماییها در سطح جامعه انجام شده و در آمریکا پایهگذاری شدهاند.
سوال مطالعه مروری
بررسی تاثیرات مداخلات روانشناختی بر دیسترس مرتبط با دیابت در بزرگسالان ۱۸ سال و بالاتر مبتلا به دیابت ملیتوس نوع ۲.
پیشینه
دیسترس مرتبط با دیابت عبارت است از تجربه هیجانی افراد مبتلا به دیابت، یعنی نگرانی بیماران درباره مدیریت بیماری، حمایت، بار (burden) هیجانی و دسترسی به مراقبتهای سلامت. حدود نیمی از افراد مبتلا به دیابت ملیتوس نوع ۲ دچار این دیسترس میشوند، که با خود‐مراقبتی و کنترل ضعیف بیماری همراه است. بسیاری از مداخلات روانشناختی برای کاهش دیسترس مرتبط با دیابت بهکار گرفته شدهاند اما مشخص نیست که کدام یک موثر است.
ویژگیهای مطالعه
ما ۳۰ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (کارآزمایی بالینی که در آنها افراد بهطور تصادفی در یکی از دو یا چند گروه درمانی قرار میگیرند) را با ۹۱۷۷ شرکتکننده پیدا کردیم. طول دوره مداخلات از ۱ هفته تا ۱۲ ماه و طول دوره پیگیری پس از درمان از ۰ تا ۱۲ ماه متغیر بود. بیشتر مطالعات در سطح جامعه بوده، و تقریبا همه آنها در کشورهایی با درآمد بالا و دو مورد در آسیا و آمریکای لاتین صورت گرفتند. مطالعات شامل طیف گستردهای از مداخلات بوده و هم به صورت فردی و هم گروهی انجام شدند.
نتایج کلیدی
مداخلات روانشناختی اثر مثبت کوچکی بر اعتماد به نفس بیمار جهت انجام خود‐مراقبتی و هموگلوبین گلیکوزیله A۱c (HbA۱c – شاخص کنترل دراز‐مدت قند خون) در بزرگسالان مبتلا به دیابت نوع ۲ دارند. در مقایسه با درمان معمول، مداخلات روانشناختی هیچ اثر روشنی بر دیسترس مرتبط با دیابت، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت، مرگومیر به هر علتی، عوارض جانبی یا سطوح فشار خون نداشتند. هیچ مطالعهای عوارض مرتبط با دیابت (مثل سکته مغزی، حملات قلبی یا مشکلات کلیوی) یا اثرات اجتماعیاقتصادی (مانند غیبت از کار یا هزینه درمان) را گزارش نکردند.
این شواهد تا ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۶ به روز است.
کیفیت شواهد
در کل، به دلیل کوچک بودن مطالعات، دادههای ازدسترفته، و محدودیتها در طراحی و اجرای مطالعات وارد شده، سطح کیفیت شواهد پائین بود. چهار مطالعه در انتظار ارزیابی بیشتر، و ۱۸ مطالعه در حال انجام هستند و امیدواریم که نتایج آنها به زودی منتشر شوند.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb