دو نویسنده بهطور مستقل از هم نتایج جستوجو را برای یافتن کارآزماییهای وارد شده غربالگری کرده، دادههای عددی را استخراج، و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند، دقت تمام آنها به صورت متقاطع (cross‐checked) بررسی شد. اختلاف نظرها با بحث حلوفصل شدند. دادههای دو حالتی را بهصورت نسبت شانس (ORs) یا تفاوتهای خطر (RDs) با استفاده از شرکتکنندگان مطالعه به عنوان واحد تجزیهوتحلیل؛ و دادههای پیوسته را به صورت تفاوتهای میانگین (MDs) یا تفاوتهای میانگین استاندارد شده (SMDs) با استفاده از مدل اثرات تصادفی تجزیهوتحلیل کردیم. قدرت شواهد را برای همه پیامدهای اولیه و ثانویه با استفاده از رویکرد درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) در نظر گرفتیم.
تعداد شصت و شش مطالعه معیارهای ورود را به این بهروزرسانی داشتند، از جمله ۵۲ مطالعه از مرور اصیل. اغلب مطالعات دوسو‐کور و کنترل شده با دارونما بودند، و از لحاظ طول مدت مطالعه از یک روز تا سه سال متغیر بودند، شرکتکنندگان مبتلا به آسم خفیف یا متناوب که اغلب با رینیت آلرژیک همراه بودند، در این مطالعات بررسی شدند. بیست و سه مطالعه بزرگسالان و نوجوانان؛ ۳۱ مطالعه فقط کودکان؛ سه مطالعه هر دو گروه سنی را وارد کردند؛ و نه مطالعه گروه سنی شرکتکنندگان خود را مشخص نکردند. علیرغم اینکه ۱۴ مطالعه بیشتر و ۵۰% افزایش در شرکتکنندگان مورد بررسی (۵۰۷۷ تا ۷۹۴۴) وجود داشتند، الگوی گزارشدهی و نتایج تا حد زیادی نسبت به مرور اصیل بدون تغییر باقی ماند. گزارش پیامدهای اولیه اثربخشی برای اندازهگیری تاثیر SLIT بر تشدیدهای آسم و کیفیت زندگی به ندرت به دست آمدند، و گزارشدهی انتخابی ممکن است تاثیر جدی بر کامل بودن شواهد داشته باشد؛ ۱۶ مطالعه هیچ دادهای را ارائه نکردند، و شش مطالعه دیگر فقط توانستند در یک تجزیهوتحلیل post‐hoc از همه حوادث جانبی وارد شوند. پروسیجرهای تخصیص شرکتکنندگان به گروه درمانی خود بهطور کلی توصیف خوبی نداشتند؛ حدود یک‐چهارم از مطالعات در معرض خطر بالای سوگیری (bias) عملکرد یا سوگیری تشخیص (یا هر دو) بودند؛ و ریزش نمونه (attrition) شرکتکنندگان در تقریبا نیمی از مطالعات، در سطح بالا یا ناشناخته بود. پیامد اولیه در اکثر مطالعات با موارد مورد نظر در این مرور (عمدتا نشانههای آسم یا رینیت) مطابقت نداشت، و فقط دو مطالعه کوچک پیامد اولیه ما را یعنی تشدیدهای حملات که نیاز به مراجعه به ED یا بیمارستان داشتند، گزارش کردند؛ تخمین تجمعی از این مطالعات نشان میدهد که SLIT ممکن است در مقایسه با دارونما یا مراقبت معمول، تعداد تشدیدها را کاهش دهد، اما شواهد بسیار نامطمئن است (OR: ۰,۳۵؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۱۰ تا ۱.۲۰؛ n = ۱۰۸؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین). نه مطالعهای که کیفیت زندگی را گزارش کردند، نتوانستند در متاآنالیز ترکیب شوند، در حالی که جهت تاثیر بیشتر به نفع SLIT بود، اما تاثیرات آن اغلب نامشخص و ناچیز بودند. SLIT در مقایسه با دارونما یا مراقبت معمول احتمالا منجر به افزایش SAEها نمیشود، و تجزیهوتحلیلهای انجام شده بر اساس تفاوت خطر نشان میدهند که بیشتر از ۱ نفر در هر ۱۰۰ فرد دریافتکننده SLIT دچار حوادث جانبی جدی نخواهد شد (RD: ‐۰.۰۰۰۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۰۷۲‐ تا ۰.۰۰۶۴؛ ۴۸۱۰ شرکتکننده؛ ۲۹ مطالعه؛ شواهد با قطعیت متوسط). در رابطه با پیامدهای ثانویه، نشانه آسم و نمرات دارویی عمدتا با مقیاسهای نامعتبری اندازهگیری شدند، که مانع قابل توجهی در انجام متاآنالیزها و تفسیر نتایح بود، اما یک روند کلی نشان میدهد که مزیت استفاده از SLIT بیشتر از دارونما است. تغییرات در مصرف ICS؛ (MD: ‐۱۷.۱۳ میکروگرم/روز؛ ۹۵% CI؛ ۶۱.۱۹‐ تا ۲۶.۹۳؛ شواهد با قطعیت پائین)، تشدیدهای حملات که نیاز به تجویز استروئیدهای خوراکی دارند (تعداد مطالعه: ۲؛ هیچ حادثه جانبی رخ نداد)، و تحریک برونش (SMD: ۰.۹۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۷ تا ۱.۸۲؛ شواهد با قطعیت پائین) اغلب گزارش نشدند. نتایج چندان دقیق نبودند و شامل احتمال مزیت مهم یا تاثیر اندک، و در بعضی موارد، آسیب احتمالی ناشی از SLIT بودند. بیشتر افرادی که SLIT دریافت کردند در مقایسه با گروه کنترل، دچار انواع مختلفی از حوادث جانبی شدند (OR: ۱.۹۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۴۹ تا ۲.۶۷؛ شواهد با قطعیت بالا؛ ۴۲۵۱ شرکتکننده؛ ۲۷ مطالعه)، اما حوادث جانبی گزارش شده معمولا گذرا و خفیف بودند.
نبود داده از انجام تجزیهوتحلیلهای برنامهریزی شده زیرگروه و حساسیت پیشگیری کرد.
سوال مطالعه مروری
شواهد مربوط به استفاده از ایمونوتراپی زیر‐زبانی (sublingual immunotherapy; SLIT) را برای افراد مبتلا به آسم در مقایسه با دارونما (placebo) (درمان ساختگی) یا با مراقبت استاندارد آسم ارزیابی کردیم. ما بر این سوال متمرکز بودیم که SLIT درمان خوب و ایمنی برای آسم محسوب میشود یا خیر.
پیشینه
آسم یک وضعیت طولانیمدت است که باعث مشکلات تنفسی و سرفه میشود، که گاهی اوقات تبدیل به حملات آسم میشود. این وضعیت ممکن است منجر به نیاز به دریافت داروی اضافی و بیشتر، مراجعه به کلینیک یا بیمارستان برای درمان، یا حتی بستری شدن در بیمارستان شود. تقریبا ۳۰۰ میلیون نفر در جهان مبتلا به آسم هستند، و آلرژیها شاید عامل مهمی در تحریک نشانههای آسم در حدود نیمی از این افراد باشند (برای مثال مایتهای گرد و غبار خانه، گرده گل). هدف SLIT کاهش پاسخهای آلرژیک بدن است که منجر به بروز نشانههای آسم میشوند، که با تجویز دوزهای تکرار شونده از آنچه که فرد به آن آلرژی دارد به شکل مایعات یا قرص زیر‐زبانی انجام میشود. در حال حاضر، مشخص نیست که SLIT در مقایسه با دارونما یا فقط ادامه درمانهای طبیعی آسم، برای افراد مبتلا به آسم مفیدتر و ایمنتر است یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
ما ۶۶ مطالعه را شامل ۷۹۴۴ نفر وارد کردیم، که ۲۸۶۷ نفر بیشتر از آخرین باری است که شواهد را بررسی کردیم. مطالعات وارد شده بین یک روز و سه سال به طول انجامیدند، و بسیاری از بیماران این مطالعه مبتلا به آسم خفیف بودند. هم مردان و هم زنان وارد شدند، و حدود نیمی از مطالعات فقط شامل کودکان بودند.
اکثر مطالعات شامل افراد دارای آلرژی به مایتهای گرد و غبار خانه یا گرده گل بودند. شواهد ارائه شده در اینجا تا ۲۹ اکتبر ۲۰۱۹ بهروز است.
نتایج کلیدی
تعداد بسیار اندکی از مطالعات وارد شده تعداد افرادی را ثبت کردند که دچار حملات آسم یا «تشدیدهای» منجر به مراجعه به بیمارستان یا نیازمند به داروی اضافی بودند، شاید به این دلیل که اغلب افراد شرکت کننده در این مطالعات مبتلا به آسم خفیف بودند، بنابراین گفتن اینکه SLIT حملات آسم را کاهش میدهد یا خیر، دشوار است. تعداد کمی از مطالعات کیفیت زندگی را گزارش دادند، اما آنها از مقیاسهای متفاوتی استفاده کردند، بنابراین مشخص نیست که SLIT تاثیر مثبتی داشته یا خیر. برخی از مطالعات گزارش کردند که افراد دریافت کننده SLIT نشانههای کمتری از آسم داشتند و نیازشان به داروی آسم در مقایسه با گروه کنترل کاهش یافت، اما مطالعات این اطلاعات را به روشهای بسیار مختلف اندازهگیری کردند بنابراین ترکیب یا ارزیابی دقیق آنها ممکن است دشوار باشد.
افرادی که SLIT دریافت کردند دچار عوارض جانبی جدی ناخواسته بیشتر یا کمتری نشدند، اما بهطور کلی این عوارض بسیار نادر بودند. ما مطمئن نیستیم که بتوان این یافتهها را به افراد مبتلا به آسم شدیدتر نیز تعمیم داد. افرادی که SLIT دریافت کردند احتمال بیشتری داشت که دچار عوارض جانبی ناخواسته شوند، البته اغلب این عوارض جانبی خفیف بودند.
اغلب دستورالعملها برای درمان آسم توصیه میکنند که SLIT باید فقط برای افراد مبتلا به آسمی تجویز شود که این وضعیت با درمانهای استاندارد به سختی کنترل میشود. با این حال، در این مرور اغلب مطالعات روی افراد مبتلا به آسم خفیف انجام شدند، بنابراین انجام کارآزماییهایی برای بررسی تاثیرات SLIT بر افراد مبتلا به آسم شدیدتر مورد نیاز است. اگر در این مطالعات از مقیاسهای استاندارد برای گزارش یافتههایشان استفاده شود، به صورتی که نتایج در آینده قابل ترکیب باشد، یافتهها بسیار مفید خواهند بود.
قطعیت شواهد
شواهد ارائه شده در این مرور عموما دارای قطعیت متوسط یا پائین بودند، تعداد بسیار کمی از مطالعات پیامدهایی را گزارش کردند که برای افراد مبتلا به آسم مهم هستند، مانند حملات آسم و کیفیت زندگی. اکثر مطالعات توضیح واضح و روشنی را در مورد نحوه اختصاص افراد به دو گروه دریافت کننده SLIT و دارونما یا مراقبت طبیعی ارائه ندادند، و در برخی مطالعات، هم شرکتکنندگان و هم انجام دهندگان کارآزمایی میدانستند شرکتکنندگان وارد چه گروه درمانی شدند که این مساله ممکن است نتایج را تحت تاثیر قرار دهد.
بررسی تاثیرات ماکرولیدها در مقایسه با دارونما (placebo) در مدیریت بالینی آسم مزمن.
بیستوپنج مطالعه در چارچوب معیارهای ورود جای گرفتند، که ۱۹۷۳ شرکتکننده را برای دریافت ماکرولید یا دارونما به مدت حداقل چهار هفته، تصادفیسازی کردند. بیشتر مطالعات وارد شده دادههای مربوط به بزرگسالان (میانگین سنی ۲۱ تا ۶۱ سال) مبتلا به آسم پایدار یا شدید را گزارش کردند، در حالی که چهار مطالعه شامل کودکان بودند. همه شرکتکنندگان در بخشهای سرپایی به کار گرفته شدند. معیارهای ورود، مداخلات و پیامدها بسیار متغیر بودند. شواهد حاکی از آن است که ماکرولیدها در مقایسه با دارونما احتمالا منجر به کاهش متوسطی در تعداد تشدیدهای نیازمند به بستری شدن در بیمارستان میشوند (نسبت شانس (OR): ۰,۴۷؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۲۰ تا ۱.۱۲؛ ۲ مطالعه، ۵۲۹ شرکتکننده، شواهد با قطعیت متوسط). ماکرولیدها احتمالا تعداد تشدیدهایی را که نیاز به ویزیت در ED و/یا درمان با استروئیدهای سیستمیک دارند، کاهش میدهند (نسبت میزان (RaR): ۰.۶۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۳ تا ۰.۸۰؛ ۴ مطالعه، ۶۴۰ شرکتکننده، شواهد با قطعیت متوسط). آنها ممکن است نشانهها را کاهش دهند (همانطور که در مقیاسهای نشانه اندازهگیری شد) (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): ۰.۴۶‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۱‐ تا ۰.۱۱‐؛ ۴ مطالعه، ۱۳۶ شرکتکننده، شواهد با قطعیت بسیار پائین). ماکرولیدها ممکن است منجر به بهبودی کمی در ACQ شوند (SMD: ‐۰.۱۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱‐ تا ۰.۰۳‐؛ ۵ مطالعه، ۷۷۳ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت پائین). همچنین ممکن است تاثیری اندک تا عدم تاثیر بر AQLQ داشته باشند (تفاوت میانگین (MD): ۰.۲۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۲ تا ۰.۳۵؛ ۶ مطالعه، ۸۰۲ شرکتکننده، شواهد با قطعیت بسیار پائین). هم برای ACQ و هم برای AQLQ، تاثیر پیشنهادی ماکرولیدها در برابر دارونما به حداقل تفاوت بالینی مهم نرسید (MCID معادل ۰.۵ برای ACQ و AQLQ) (ACQ: شواهد با قطعیت پائین؛ AQLQ: شواهد با قطعیت بسیار پائین). به دلیل ناهمگونی بالا (I۲ > ۳۰%)، آنالیزهای حساسیت را روی نتایج فوق انجام دادیم، که با کاهش وزن تاثیرات در مطالعات بزرگ و با کیفیت بالا، اندازه تاثیرات پیشنهادی را کاهش داد. ماکرولیدها ممکن است در کاهش نیاز به داروی نجات در مقایسه با دارونما تاثیر کمی داشته باشند (MD؛ ۰,۴۳‐ پاف/روز؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۱‐ تا ۰.۰۴‐؛ ۴ مطالعه، ۳۱۴ شرکتکننده، شواهد با قطعیت پائین). همچنین ممکن است FEV۱ را افزایش دهند، اما این تاثیر تقریبا بهطور قطع کمتر از سطح قابل تشخیص برای بیماران است (MD؛ ۰,۰۴ لیتر؛ ۹۵% CI؛ ۰ تا ۰.۰۸؛ ۱۰ مطالعه، ۱۰۴۶ شرکتکننده، شواهد با قطعیت پائین). تجمیع پیامدها برای واکنش بیش از حد غیر‐اختصاصی برونشیال یا کمترین دوز کورتیکواستروئید خوراکی تحمل شده (در افرادی که در ابتدا به کورتیکواستروئیدهای خوراکی نیاز داشتند) امکانپذیر نبود. هیچ شواهدی دال بر تفاوت در عوارض جانبی شدید (از جمله مورتالیتی) وجود نداشت، اگرچه کمتر از نیمی از مطالعات این پیامد را گزارش کردند (OR: ۰.۸۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۹ تا ۱.۳۱؛ ۸ مطالعه، ۸۵۴ شرکتکننده، شواهد با قطعیت پائین) . گزارش عوارض جانبی خاص بین مطالعات برای آنالیز معنادار بسیار متناقض بود.
شواهد موجود حاکی از تاثیر ماکرولیدها در مقایسه با دارونما بر نرخ تشدیدهایی از حملات آسم است که نیاز به بستری شدن در بیمارستان دارند. ماکرولیدها احتمالا تشدیدهای شدید حملات (نیاز به ویزیت ED و/یا درمان با استروئیدهای سیستمیک) را کاهش داده و ممکن است نشانهها را کاهش دهند. با این حال، نمیتوانیم امکان وجود مزایا یا مضرات دیگر را منتفی بدانیم، زیرا به دلیل ناهمگونی میان بیماران و مداخلات، عدم‐دقت و سوگیری گزارشدهی، شواهد کیفیت بسیار پائینی دارند. نتایج عمدتا توسط یک RCT خوب طراحی شده و با توان آزمون کافی هدایت شدند، که نشان میدهد آزیترومایسین (azithromycin) ممکن است نرخ تشدید حملات را کاهش داده و نمرات نشانه را در آسم شدید بهبود بخشد. این مرور نیاز به پژوهشگرانی را برجسته میسازد که پیامدها را به دقت و بر اساس تعاریف استاندارد گزارش دهند. ماکرولیدها میتوانند نرخ تشدید حملات را در افراد مبتلا به آسم شدید کاهش دهند. کارآزماییهای آینده میتوانند این موضوع را ارزیابی کنند که این تاثیر در تمام فنوتیپهای شدید آسم، در مقایسه با داروهای بیولوژیکی جدیدتر پایدار میمانند یا خیر، و اینکه تاثیرات پس از قطع درمان باقی میمانند یا خیر و اینکه تاثیرات درمان با بیومارکرهای عفونت مرتبط هستند یا خیر.
نکته اصلی: شواهد موجود حاکی از مزیت ماکرولیدها در مقایسه با دارونما (placebo) برای کاهش تشدیدهایی از حملات بیماری است که نیاز به بستری شدن در بیمارستان و تشدیدهای شدید (تشدیدهایی با نیاز به مراجعه به بخش اورژانس/درمان با استروئیدهای سیستمیک) دارند. تاثیر ماکرولیدها بر دیگر پیامدهای بالینی مرتبط مانند مقیاسهای نشانه و عملکرد ریه هنوز نامشخص است.
پیشینه
آسم یک بیماری مزمن است که در آن ملتهب شدن راههای تنفسی موجب بروز سرفه، خسخس سینه و مشکلات تنفسی میشود. احتمالا دلایل مختلفی برای این التهاب و علت تداوم آن وجود دارد، و به همین دلیل ممکن است به درمانهای مختلفی نیاز داشته باشد. وجود عفونت در ریهها میتواند یکی از این علل باشد، و ماکرولیدها نوعی آنتیبیوتیک هستند که ممکن است از آنها در طولانی‐مدت به مثابه روشی برای بهبود نشانههای افراد مبتلا به عفونت ریه استفاده شوند.
چگونه به این سوال پاسخ دادیم
به دنبال مطالعات صورت گرفته روی بزرگسالان یا کودکان مبتلا به آسم بودیم که به مدت چهار هفته ماکرولید یا دارونما (درمان ساختگی) دریافت کردند، تا مشخص کنیم نشانههای آسم بهبود یافتند یا خیر و اینکه احتمال بروز حمله آسم که غالبا به آن «تشدید بیماری» گفته میشود، نزد آنان کمتر شده یا خیر. تازهترین جستوجوی ما در خصوص این مطالعات به مارچ سال ۲۰۲۱ باز میگردد. پس از دستیابی به تمام مطالعات مرتبط، اطلاعاتی را درباره موارد زیر گردآوری کردیم: حملات آسم که بیمار نیازمند بستری شدن در بیمارستان شود، حملاتی که نیاز به درمان با استروئیدهای خوراکی داشتند، نمرات نشانه بیماری، کنترل آسم، کیفیت زندگی، معیارهای مختلف عملکرد ریه، نیاز به تجویز اسپریهای استنشاقی نجات، عوارض جانبی جدی و معیارهای فعالیت آسم در خون و خلط (موکوس).
آنچه ما به دست آوردیم
ما ۲۵ مطالعه را پیدا کردیم، از جمله دو مورد جدید که از زمان آخرین جستوجوی انجام شده در سال ۲۰۱۵ منتشر شدند. بهطور کلی، حدود ۲۰۰۰ نفر یا ماکرولید دریافت کردند یا دارونما (placebo). مشکلات فراوانی در شیوه توصیف مطالعات و نحوه گزارش دادهها وجود داشت، که ما را بر آن داشت تا شواهد موجود را با کیفیت پائین قلمداد کنیم، این امر سبب تضعیف اعتماد ما به اغلب نتایج شد. برای مثال، مطالعات انجام شده درباره شدت آسم افراد، نوع ماکرولیدی که برای آنها تجویز شد و طول دوره درمان کاملا متفاوت از یکدیگر بودند.
مرور ما نشان داد ماکرولیدها در کاهش تشدیدهای حملات بیماری بهتر از دارونما بودند و ممکن است برای برخی افراد در بهبود نشانههای آسم، کنترل آسم، کیفیت زندگی آسم و برخی معیارهای عملکرد ریه مزایایی داشته باشند، اما میزان این مزیت و اینکه برای چه کسانی مزیت به همراه دارد، نامشخص است. بر اساس یک مطالعه خوب انجام شده، ماکرولید آزیترومایسین (azithromycin) ممکن است برای افراد مبتلا به آسم شدید مزیتی داشته باشد، اما بهطور کلی یافتههای این مرور استفاده از ماکرولیدها را برای همه آسمها با هر درجه یا شدتی تائید نمیکند. در خصوص عوارض جانبی جدی ماکرولیدها هیچ گزارشی به ثبت نرسیده، اما در ۱۶ مطالعه اشارهای به این نکته نشد که چنین عوارضی رخ داده یا خیر.
با وجود در دسترس بودن چند رژیم درمانی مبتنی بر شواهد و استراتژیهای غیر‐فارماکولوژیک برای بهبود کنترل نشانهها و پیشگیری از تشدید آسم، بیماران مبتلا به آسم هنوز در معرض خطر مورتالیتی و موربیدیتی قرار دارند. کارآزماییهای قبلی تاثیرات بالقوه سودمند آنتاگونیست موسکارینی طولانی‐اثر (long‐acting muscarinic antagonist; LAMA) تیوتروپیوم (tiotropium) را روی عملکرد ریه در بیماران مبتلا به آسم نشان داده بودند؛ با این حال، نتیجهگیری قطعی به نفع LAMA در آسم، و اینکه در کدام قسمت از استراتژی مدیریت گام به گام فعلی میتوانند مفیدتر باشند، وجود ندارد.
ارزیابی اثربخشی و بیخطری اضافه کردن یک LAMA به هر دوزی از کورتیکواستروییدهای استنشاقی (inhaled corticosteroid; ICS) در مقایسه با همان دوز از ICS به تنهایی برای بزرگسالانی که آسم آنها به خوبی کنترل نشده است.
به جستوجوی کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده موازی و متقاطع پرداختیم که در آنها بزرگسالانی که آسم آنها به خوبی توسط ICS به تنهایی کنترل نشده بود، و به صورت تصادفی برای دریافت LAMA یا دارونما (placebo) (هر دو در ترکیب با ICS) به مدت حداقل ۱۲ هفته اختصاص داده شده بودند.
دو نویسنده مرور بهطور مستقل از هم جستوجوها را غربال کرده و دادهها را از گزارشات مطالعه استخراج کردند. از Covidence برای غربالگری مجدد، استخراج ویژگیهای مطالعه و دادههای عددی و خطر ارزیابی سوگیری (bias) استفاده کردیم. پیامدهای اولیه از پیش مشخص شده شامل عودهای نیازمند کورتیکواستروییدهای خوراکی، کیفیت زندگی و عوارض جانبی جدی به هر علتی بودند.
پنج مطالعه را یافتیم که معیارهای ورود به مرور را داشتند. تمام مطالعات ساختار double‐dummy و دوسو‐کور داشتند، و تعداد کل جمعیت حاضر در مطالعات ۲۵۶۳ فرد بزرگسال بود. طول مدت انجام مطالعه از ۱۲ تا ۵۲ هفته متغیر بوده، و خطر سوگیری (bias) در تمام دامنهها در تمام مطالعات پائین بود. در کارآزماییهای وارد شده زنان بیشتری نسبت به مردان حضور داشتند ( مردان ۳۳% تا ۴۷%)، و میانگین سن شرکتکنندگان از ۴۱ تا ۴۸ سال متفاوت بود. شرکتکنندگان عموما دارای سابقه طولانی آسم بودند، میانگین خط پایه حجم بازدمی اجباری در یک ثانیه (forced expiratory volume in one second; FEV۱) در سه مطالعه پیش از مصرف برونکودیلاتورها (bronchodilator) بین ۷۲% تا ۷۵% گزارش شده بود. نرخ حملاتی که نیازمند کورتیکواستروئید خوراکی (oral corticosteroids; OCS) بودند در افرادی که برایشان LAMA اضافه تجویز شده بود، کمتر از افرادی بود که ICS با همان دوز به تنهایی دریافت کرده بودند (نسبت شانس (OR): ۰,۶۵؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۴۶ تا ۰.۹۳؛ ۲۲۷۷ شرکتکننده؛ چهار مطالعه؛ I۲ = ۰%؛ شواهد با کیفیت بالا)، به این معنا که در گروه با LAMA اضافه شده، نسبت به گروه ICS به تنهایی، در هر ۱۰۰۰ نفر ۲۷ نفر کمتر طی ۲۱ هفته عود آسم را تجربه کرده بودند (۹۵% CI؛ ۴۲ کمتر تا ۶ کمتر). عوارض جانبی جدی (serious adverse events; SAE) به هر علتی و تشدیدهای نیازمند به بستری شدن معدود بودند و تاثیر آنها در مبهم کردن نتیجهگیری قاطعانه هم غیر‐دقیق بود، اما تاثیرات پیشنهاد میدهند که LAMA اضافه شده نسبت به ICS به تنهایی ممکن است همراه با کاهش هر دو موارد کم باشد (SAEها: OR: ۰,۶۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۳ تا ۱.۵۷؛ ۲۵۳۲ شرکتکننده؛ چهار مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین؛ تشدیدهای نیازمند بستری شدن در بیمارستان: OR: ۰.۴۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۲ تا ۱.۴۷؛ ۲۵۶۲ شرکتکننده؛ پنج مطالعه؛ شواهد با کیفیت متوسط). درمان اضافی با یک LAMA در مقایسه با ICS به تنهایی، در جنبه کیفیت زندگی نفع مشخصی نداشت: شواهد با کیفیت بالا فقط یک بهبود خفیف را در کیفیت زندگی اندازهگیری شده با پرسشنامه کیفیت زندگی مرتبط با آسم (Asthma Quality of Life Questionnaire; AQLQ) نشان دادند که دارای اهمیت آماری نبود. همین وضعیت در مورد کنترل آسم هم که با پرسشنامه کنترل آسم (Asthma Control Questionnaire; ACQ) اندازهگیری شده بود، صادق بود، که بر مبنای شواهد با کیفیت متوسط بنا شده بود. LAMA ترکیب شده با ICS نفع پایداری را در اندازهگیریهای عملکرد ریه در مقایسه با همان دوز از ICS نشان داد، و LAMA در مقایسه با دارونما با افزایش میزان عوارض جانبی همراه نبوده است.
برای بزرگسالانی که ICS بدون آنتاگونیستهای طولانی‐اثر موسکارینی (LABA) برای درمان آسم دریافت میکنند، LAMA به عنوان درمان کمکی احتمال عودهای نیازمند به درمان را با OCS کاهش میدهد و باعث بهبود عملکرد ریه میشود. مزایای LAMA همراه با ICS در مورد بستری شدن در بیمارستان، عوارض جانبی جدی به هر علتی، کیفیت زندگی و کنترل آسم ناشناخته مانده است. نتایج حاصل از این مرور، همراه با یافتههایی از مرورهای مرتبط انجام شده برای ارزیابی استفاده از LAMA در دیگر حالات بالینی شامل آسم، میتواند به تعریف نقش LAMA در درمان آسم کمک کنند. کارآزماییهای با مدت زمان طولانیتر (تا ۵۲ هفته) میتوانند یک فرصت بهتر برای مشاهده رویدادهای نادر مانند عوارض جانبی جدی و تشدیدهای نیازمند به بستری شدن در بیمارستان را فراهم کند.
نکته اصلی: اگر یک LAMA به استروئید استنشاقی اضافه شود، افراد مبتلا به آسم کنترل نشده کمتر احتمال دارد دچار حمله آسم نیازمند به درمان با استروئید خوراکی شوند. LAMA همچنین عملکرد ریه را در مقایسه با استروئید استنشاقی به تنهایی بیشتر بهبود میبخشد، اما مزیت آنها در مورد بستری شدن در بیمارستان، عوارض جانبی جدی، کیفیت زندگی و کنترل آسم نامطمئن است.
چرا این سوال مهم است؟ اگر چه داروهای بسیاری برای درمان افراد مبتلا به آسم در دسترس است، برخی از بیماران هنگامی که بیماری آنها کنترل نشده باقی میماند، همچنان در معرض خطر مرگ هستند. یک کلاس از داروهای استنشاقی به نام آگونیستهای طولانی‐اثر بتا۲ (LABA) معمولا به عنوان یک داروی کمکی برای افرادی تجویز میشود که آسم آنها به خوبی توسط استروئید استنشاقی به تنهایی کنترل نشده است، آنتاگونیستهای طولانی‐اثر موسکارینی (LAMA) داروهای جدیدتری هستند که به عنوان یک مکمل جایگزین برای این بیماران در نظر گرفته میشود.
ما چگونه به این سوال پاسخ دادیم؟ مطالعات تصادفیسازی و کنترل شده را با حداقل ۱۲ هفته که LAMA را به عنوان یک داروی افزودنی به استروئید استنشاقی در برابر استروئیدهای استنشاقی به تنهایی قرار داده بود، جستوجو کردیم. دو نفر از طریق بانکهای اطلاعاتی و وبسایتها جستوجو کردند، همه مطالعات منتشر شده و منتشر نشده را بررسی کردند، و فهرستی را از مطالعاتی که به سوال مرور نگاهی داشتند، تکمیل کردند. آخرین جستوجوها در اپریل ۲۰۱۵ انجام شد.
ما به چه نتایجی رسیدیم؟ در طول پنج ماه، افراد کمتری با استفاده از یک LAMA به استروئیدهای خوراکی برای حمله آسم نیاز پیدا کردند، و عملکرد ریه آنها بیشتر از بیمارانی که استروئیدهای استنشاقی به تنهایی دریافت کرده بودند، بهبود یافت. به نظر میرسد افرادی که LAMA مصرف میکنند، به احتمال کمتری برای یک حمله آسم یا برای یکی از «عوارض جانبی جدی» به مراجعه به بیمارستان نیاز پیدا میکنند، اما نمیتوانیم مطمئن باشیم چرا که این مطالعات کوتاه بودند، و این موارد زیاد در هر دو گروه رخ نمیداد. یک LAMA اضافه شده به استروئید استنشاقی به نظر نمیرسد کیفیت زندگی افراد یا کنترل نشانههای آسم آنها را بهبود ببخشد.
دو نویسنده مرور بهطور مستقل از هم جستوجوها را ارزیابی و دادهها را از مطالعاتی که واجد تمام معیارهای ورود به بررسی بودند، استخراج کردند. از Covidence استفاده کردیم تا غربالگری مجدد، استخراج دادهها و خطر سوگیری (bias) را مدیریت کنیم و در زمان بروز اختلاف به اجماع برسیم. از روشهای استاندارد پذیرفته شده توسط سازمان همکاری کاکرین استفاده کردیم.
پیامدهای اولیه از پیش مشخص شده، تشدید بیماری نیازمند به یک دوره کورتیکواستروییدهای خوراکی (oral corticosteroids; OCS)، تاثیر بر کیفیت زندگی و عوارض جانبی جدی بود.
یک کارآزمایی متقاطع تصادفیسازی و کنترل شده، معیارهای ورود به مرور را داشت. این کارآزمایی در ۲۱۰ بیمار مبتلا به آسم متوسط تا شدید انجام شده و استفاده از LAMA تیوتروپیوم برومید (tiotropium bromide) را با دوز دو برابری بکلومتازون (beclomethasone) (یک ICS) با استفاده از طراحی متقاطع و دوره درمان ۱۴ هفتهای مقایسه کرده بود.
در مقایسه با افرادی که دوز دو برابری ICS را دریافت کرده بودند، افراد کمتری از دریافت کنندگان یک LAMA اضافی دچار تشدید نیازمند به درمان با OCS (نسبت شانس (OR): ۰,۵۷؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۲۲ تا ۱.۴۳) یا تشدید منجر به پذیرش در بخش اورژانس (OR: ۰.۴۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۹ تا ۲.۷۷) شدند، اما فاصله اطمینان برای هر دو پیامد این امکان را که دوز دو برابری ICS ممکن است موثرتر باشد، رد نمیکرد. عوارض جانبی جدی و تشدیدهای نیازمند بستری شدن به طور مشابهی در تعداد اندکی از افرادی که هر یک از درمانها را گرفته بودند، رخ داد، اما فاصله اطمینان برای نشان دادن اینکه دو درمان معادل بودند، بیش از حد گسترده بود.
کیفیت زندگی مرتبط با آسم در هر دو گروه درمانی مشابه بود (تفاوت میانگین (MD) تغییر از خط پایه: ۰,۱۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷‐ تا ۰.۲۷). آنهایی که LAMA را به عنوان درمان اضافی مصرف کرده بودند، در مقیاس اندازهگیری کنترل آسم تا حدودی نمره بهتری نسبت به افرادی که دوز ICS آنها افزایش یافته بود، کسب کردند (MD تغییر از خط پایه ۰.۱۸‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۴‐ تا ۰.۰۲‐)، اگرچه تفاوت از لحاظ بالینی کم بود. شواهد هم برای کیفیت زندگی و هم کنترل آسم در سطح پائین در نظر گرفته شد.
شواهد با کیفیت متوسط نشان میداد که حجم بازدمی اجباری در یک ثانیه (forced expiratory volume in one second; FEV۱) در افرادی که LAMA را به عنوان درمان اضافی مصرف کرده بودند، ۱۰۰ میلیلیتر بهتر از کسانی بود که دوز افزایش یافته ICS مصرف کرده بودند (MD تغییر از خط پایه ۰,۱۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۳ تا ۰.۱۷).
فقط یک کارآزمایی تصادفیسازی شده پیدا شد، که تیوتروپیوم را به عنوان درمان اضافه شده با دوز بالاتر بکلومتازون مقایسه کرده بود. تفاوتهای بین درمانها برای درک اینکه افزودن LAMA به ICS ایمنتر یا موثرتر از افزایش دوز ICS است، بسیار کوچک یا غیر‐دقیق بود و به دلیل طراحی متقاطع مطالعه، احتمال تاثیرات انتقالی وجود دارد. LAMA اضافه شده ممکن است به بهبود بیشتر عملکرد ریه (FEV۱) نسبت به افزایش دوز ICS منجر شود.
نتایج حاصل از این مرور، در کنار نتایج تعلیقی مرورهای مرتبطی که استفاده از LAMA در برابر درمانهای دیگر را ارزیابی میکنند، به تعریف نقش این داروها در مدیریت آسم کمک خواهد کرد، و این مرور باید با انتشار نتایج حاصل از کارآزماییهای آینده بهروز شود. مطالعات ارزیابی کننده نقش LAMA افزودنی باید طولانیتر باشند و شامل یک بازوی درمان دو دارویی ICS باشد، تا بتوان نتایج را در گزینههای درمانی توصیه شده در دستورالعملی که در دسترس پزشکان قرار میگیرد، مورد استفاده قرار داد.
ما هنوز مطمئن نیستیم که افزودن LAMA به ICS از افزایش دوز ICS بهتر است یا بدتر. مهم است که مطالعات آینده شامل یک گروه درمانی شامل افراد با دوز ICS دو برابر باشد، چرا که این یک گزینه برای پزشکان درمانگر افراد مبتلا به آسم است.
چرا این سوال مهم است؟
پزشکانی که بیماران مبتلا به آسم، که بیماری آنها به اندازه کافی با کورتیکواستروئیدهای استنشاقی (inhaled corticosteroids; ICS) کنترل نشده، را درمان میکنند، یا میتوانند دوز استروئیدها را افزایش دهند یا نوع دیگری را از درمان اضافه کنند. یک نوع از داروهایی که میتوانند به ICS اضافه شوند آنتاگونیستهای موسکارینی طولانی‐اثر (long‐acting muscarinic antagonists; LAMAs) است، که در درمان سایر بیماریهای ریوی موثر هستند و حالا برای درمان آسم هم در دسترس قرار گرفتهاند. افزایش دوز ICS میتواند موجب بروز عوارض جانبی ناخواسته مانند تضعیف استخوان، مشکلات خواب و اضطراب شود، بنابراین افزودن یک LAMA به دوز موجود ICS ممکن است یک جایگزین موثر است.
ما چگونه به این سوال پاسخ دادیم؟
دو نفر پژوهش منتشر شده و منتشر نشده را در چند بانک اطلاعاتی و وبسایتها بررسی کردند تا مطالعات مرتبط که LAMA همراه ICS را با افزایش دوز ICS برای آسم در بزرگسالان مقایسه کرده بودند، بیابند. نتایج موجود را تا اپریل ۲۰۱۵ در این مرور سیستماتیک، آنالیز کردیم.
ما به چه نتایجی رسیدیم؟
یک مطالعه شامل ۲۱۰ بیمار مبتلا به آسم یافتیم. این کارآزمایی افزودن تیوتروپیوم (tiotropium) (یک LAMA) را با دو برابر کردن دوز بکلومتازون (beclomethasone) (یک استروئید) مقایسه کرده بود.
در این کارآزمایی، افرادی که ترکیبی از LAMA و ICS دریافت میکردند، به طور خفیفی کمتر احتمال داشت دچار یک حمله آسم نیازمند درمان با استروئیدهای خوراکی شوند. نتایج ما پیشنهاد میدهد که برای هر ۱۰۰۰ نفر، در گروه LAMA در مقایسه با بیماران درمان شده با افزایش دوز ICS؛ حدود ۱۸ نفر کمتر به این درمانها نیاز پیدا میکنند. با این حال، حاشیه نسبتا گسترده خطا در این تخمین وجود داشت، و تعداد واقعی بیماران با درمان LAMA که ممکن است به دلیل حمله آسم نیازمند استروئید شوند، میتواند از ۵۲ نفر کمتر تا ۲۶ نفر بیشتر در هر ۱۰۰۰ نفر تفاوت کند. به طور مشابهی، هیچ کدام از دو گزینه در هر یک از اقدامات زیر تاثیر مشهودی ندارند: حملات آسم که موجب بستری شدن در بیمارستان یا ارجاع به بخش اورژانس شود، عوارض جانبی جدی، کنترل آسم یا کیفیت زندگی مرتبط با آسم. از سوی دیگر، LAMA علاوه بر ICS ممکن است عملکرد ریهها را کمی بیشتر از افزایش دوز ICS بهبود بخشد.
ما اعتماد زیادی به این یافتهها نداریم چرا که تنها مطالعه وارد شده فقط یک نوع LAMA (تیوتروپیوم) را برای یک دوره کوتاه از زمان (۱۴ هفته) بررسی کرده بود.
چهار کارآزمایی دوسو‐کور و دوسو‐ساختگی (double‐dummy) را یافتیم که LAMA را با دارونما (placebo) مقایسه کردند و شامل ۱۱۹۷ فرد مبتلا به آسم بودند که ترکیب LABA/ICS را دریافت کردند. یکی از کارآزماییها طراحی شد تا گلیکوپیرونیوم بروماید (glycopyrronium bromide) را بررسی کند اما پیش از ورود بیماران متوقف شد، و سه کارآزمایی دیگر تیوتروپیوم بروماید (tiotropium bromide) (غالبا با دوز ۵ میکروگرم یک بار در روز از طریق رسمیپات (Respimat)) را تا حدود ۴۸ تا ۵۲ هفته مطالعه کردند. میانگین حجم بازدمی اجباری در یک ثانیه (FEV۱) در افراد حاضر در این کارآزماییها معادل ۵۵% حد مورد انتظار بود، که نشانگر وخامت آسم آنها بود.
افرادی که بهطور تصادفی انتخاب شدند تا تیوتروپیوم کمکی را به رژیم درمانی خود اضافه کنند، نسبت به کسانی که فقط LABA/ICS را دریافت کردند، تعداد عودهای کمتری داشتند تا نیاز به درمان با کورتیکواستروئیدهای خوراکی پیدا کنند، اما فاصله اطمینان هیچ تفاوتی را منتفی نکرد (OR: ۰,۷۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۷ تا ۱.۰۲؛ شواهد با کیفیت متوسط). در طول ۴۸ هفته، ۳۲۸ مورد از هر ۱۰۰۰ بیماری که LABA/ICS معمول خود را مصرف کردند، برای کنترل یک عود حاد بیماری نیازمند مصرف کورتیکواستروئید خوراکی شدند، در حالی که در مصرفکنندگان تیوتروپیوم کمکی، این تعداد معادل ۲۷۱ نفر بود (۹۵% CI؛ ۲۱۸ تا ۳۳۳ در هر ۱۰۰۰). نتایج آنالیزهای مقایسهکننده تعداد عودها به ازای هر بیمار در هر گروه (نسبت میزان (rate ratio)) و زمان سپریشده تا بروز اولین عود (خطر نسبی (hazard ratio)) هماهنگ با نتیجه اصلی بودند. زمانی که حداقل تفاوت بالینی مهم در مقیاس معادل ۰.۵ در نظر گرفته شد، کیفیت زندگی بر اساس پرسشنامه کیفیت زندگی آسم (Asthma Quality of Life Questionnaire; AQLQ) برای کسانی که تیوتروپیوم کمکی را مصرف کردند، بهتر از کسانی نبود که LABA/ICS تنها را استفاده کردند (MD: ۰.۰۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۳‐ تا ۰.۲۰)، و شواهد مبنی بر افزایش یا کاهش عوارض جانبی جدی تیوتروپیوم در این جمعیت متناقض بود (OR: ۰.۶۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۴ تا ۱.۴۷؛ I۲ = ۷۶%).
در پیامدهای ثانویه، تشدیدهای حملات که نیاز به بستری شدن در بیمارستان داشتند آنقدر اندک بودند که نمیتوان گفت تیوتروپیوم به تنهایی برای LABA/ICS مفید بود یا خیر. شواهدی با کیفیت بالا وجود داشت که مزایایی را برای عملکرد ریه (از طریق FEV۱ و ظرفیت حیاتی اجباری (forced vital capacity; FVC)) و مزایای بالقوه کوچک را برای کنترل آسم نشان دادند. افرادی که تیوتروپیوم کمکی دریافت کردند احتمال کمتری داشت که دچار عوارض جانبی غیر‐جدی شوند.
تیوتروپیوم کمکی ممکن است فوایدی بیشتر از LABA/ICS تنها در کاهش نیاز به استروئیدهای خوراکی نجاتبخش در افراد مبتلا به آسم شدید داشته باشد. تاثیر مداخله نامشخص بود، و هیچ شواهدی برای دیگر محصولات LAMA وجود نداشت. مزایای احتمالی مداخله بر کیفیت زندگی ناچیز بود، و شواهد مربوط به تاثیر آن بر عوارض جانبی جدی متناقض بود. احتمالا مزایای اضافی کوچکی برای تیوتروپیوم Respimat با دوز ۵ میکروگرم در روز نسبت به LABA/ICS تنها بر عملکرد ریه و کنترل آسم و عوارض جانبی غیر‐جدی کمتری وجود دارد. مزیت تیوتروپیوم کمکی در دفعات بستری شدن در بیمارستان، علیرغم کارآزماییها یک‐ساله، هنوز ناشناخته باقی مانده است.
کارآزماییهای در حال انجام و کارآزماییهای آینده باید بهطور شفاف سابقه دارویی شرکتکنندگان را توصیف کنند تا به پزشکان در قضاوتشان در مورد اینکه یافتهها چه رابطهای با مراقبت گام‐به‐گام دارند، کمک کنند. اگر مطالعات، LAMA را غیر از تیوتروپیوم Respimat برای آسم امتحان کنند، باید حداقل شش ماه طول زمان انجامشان باشد و از پیامدهای معتبر و پذیرفته شده استفاده کنند تا امکان مقایسه بیخطری (safety) و اثربخشی ترکیبات مختلف را فراهم کنند.
افزودن تیوتروپیوم Respimat استنشاقی به ترکیب LABA/ICS استنشاقی ممکن است نیاز به مصرف استروئیدهای خوراکی نجاتبخش را کاهش دهد. بعید است این مداخله بر کیفیت زندگی مزیت قابلتوجهی داشته باشد، و نمیتوانیم بگوییم که این امر باعث کاهش موارد بستری در بیمارستان میشود یا خیر، اما افزودن تیوتروپیوم فوایدی بر عملکرد ریه، کنترل آسم، و عوارض جانبی غیر‐جدی دارد.
جزئیات بیشتر در مورد مطالعات و نتایج:
مصرف روزانه داروی استنشاقی حاوی یک بتا۲‐آگونیست طولانی‐اثر و یک کورتیکواستروئید استنشاقی (LABA/ICS) میتواند نشانهها را بهبود بخشد و احتمال بروز حملات آسم را کاهش دهد. اگر این درمان کمکی نکرد، نوع دیگری از داروی استنشاقی به نام آنتاگونیست موسکارینی طولانی‐اثر (LAMA) که برای افراد مبتلا به دیگر بیماریهای تنفسی موثر است، اکنون برای افراد مبتلا به آسم در دسترس است تا علاوه بر LABA/ICS استنشاقی خود مصرف کنند.
ما میخواستیم بدانیم که افزودن LAMA به LABA/ICS بهتر از ادامه دادن LABA/ICS تنها برای بزرگسالان مبتلا به آسم است یا خیر.
چهار مطالعه مرتبط را یافتیم، اما یکی از آنها پیش از اینکه کسی داوطلب شود، متوقف شد. سه مطالعه دیگر یک LAMA را به نام تیوتروپیوم Respimat با دارونما به مدت حدود یک سال مقایسه کردند، و شرکتکنندگان در هر دو گروه به مصرف LABA/ICS استنشاقی معمول خود ادامه دادند. افراد هنگام ورود به مطالعه عموما عملکرد ریه بسیار ضعیفی داشتند، که نشان میدهد آسم آنها به خوبی کنترل نشده بود ‐ در حوزه پزشکی تنفسی، این وضعیت به عنوان «آسم شدید» شناخته میشود.
طی ۴۸ هفته، ۳۲۸ مورد از هر ۱۰۰۰ نفری که LABA/ICS استنشاقی معمول خود را مصرف کردند، به یک دوره استروئید خوراکی نیاز پیدا کردند، در حالی که اگر تیوتروپیوم همراه آن استفاده شد، این میزان ۲۷۱ مورد بود. با این حال، عدم‐قطعیت در نتایج به این معنی است که به جای اینکه ۲۷۱ نفر از استروئیدهای خوراکی استفاده کنند، از ۲۱۸ تا ۳۳۳ مورد در هر ۱۰۰۰ نفر باید استروئیدهای خوراکی مصرف کنند، بنابراین نمیتوانیم از فواید آن مطمئن باشیم. نمرات کیفیت زندگی بین افرادی که تیوتروپیوم مصرف کردند و افرادی که مصرف نکردند، تفاوت چندانی نداشت. مطالعات نتایج متفاوتی را در مورد اینکه افرادی که تیوتروپیوم مصرف کردند، بیشتر دچار عوارض جانبی جدی شدند، نشان دادند، اما افراد کمتری با مصرف تیوتروپیوم دچار عوارض جانبی غیر‐جدی شدند.
ما نتوانستیم بگوییم که مصرف تیوتروپیوم در بالای LABA/ICS تعداد افرادی را که مجبور به مراجعه به بیمارستان برای حمله آسم شدند، کاهش داد یا خیر، زیرا این اتفاق بهاندازه کافی رخ نداد که به نتیجه اطمینان داشته باشیم. شواهدی با کیفیت بالا وجود داشت که مداخله مذکور فوایدی برای عملکرد ریه داشته و احتمالا فواید کمی برای اقدامات کنترل آسم نشان داد.
آسم همچنان از علل مهم قابل پیشگیری موربیدیتی و مورتالیتی است. معاینه منظم با یک کادر درمان متخصص برای نظارت بر نشانهها و تنظیم داروها ضروری است.
سازمانهای سلامت در سراسر جهان از فنآوریهای تلفن و اینترنت به عنوان یک راه مدیریت افزایش تعداد افراد مبتلا به آسم و سایر شرایط طولانی‐مدت سلامت استفاده میکنند. این کار ممکن است باعث سلامت بیشتر و کاهش بار (burden) مراکز خدمات اورژانس و بستری شود. معاینه از راه دور ممکن است یک راه ساده و کارآمد برای برقراری ارتباط با بیماران باشد، اما اینکه انجام معاینه در این راه موثر است یا اینکه ممکن است همراه عواقب منفی غیر‐منتظرهای باشد، نامطمئن است.
دو نویسنده مرور نتایج جستوجوی منابع علمی را ارزیابی کرده و به طور مستقل از هم خطر سوگیری (bias) و دادههای عددی را استخراج کردند. هر گونه اختلاف نظر را با اجماع حلوفصل کردیم، و با نویسندگان مطالعه برای اطلاعات ازدسترفته تماس گرفتیم.
دادههای دو‐حالتی را به صورت نسبتهای شانس (ORs) با استفاده از شرکتکنندگان مطالعه به عنوان واحد آنالیز، و دادههای پیوسته را به صورت تفاوتهای میانگین (MD) با استفاده از مدل اثرات‐تصادفی مورد آنالیز قرار دادیم. تمام پیامدها را با استفاده از سیستم درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (Grading of Recommendations Assessment, Development and Evaluation; GRADE) درجهبندی کردیم.
شش مطالعه با مجموع ۲۱۰۰ شرکتکننده دارای معیارهای ورود بودند: چهار مطالعه را شامل ۷۹۲ نفر در آنالیز اصلی اثربخشی تجمیع کردیم، و نتایج حاصل از یک مطالعه اجرا شده به شکل خوشهای (۱۲۱۳ = n) و یک مطالعه با کاهش تدریجی استروئید خوراکی (۹۵ = n) را به طور جداگانه معرفی کردیم. ویژگیهای پایه مربوط به شدت وخامت آسم بسیار متغیر بود، اما مطالعات عموما افراد مبتلا به آسم را که درمانهای مشخصی دریافت میکردند، گنجانده و آنهایی را که بیماریهای انسدادی ریه یا آسم شدید داشتند، کنار گذاشته بودند. در یک مطالعه دو نوع معاینه برای کم کردن تدریجی استروئید خوراکی در موارد شدید آسم مقاوم به درمان مقایسه شده بود و ما آن را به عنوان یک سوال جداگانه ارزیابی کردیم. مطالعات کور نشده بودند و در چهار مورد از شش مطالعه میزان انصرافدهندگان بالا بود، که ممکن بود احتمال سوگیری را در نتایج بالا ببرد.
به دلیل اینکه فواصل اطمینان (CI) مطالعات بسیار گسترده بود نمیتوانیم بگوییم که تعداد بیشتری از افرادی که از راه دور معاینه شده بودند، در مقایسه با کسانی که معاینه رو‐در‐رو شده بودند، به کورتیکواستروئیدهای خوراکی برای تشدید آسم نیاز پیدا کرده بودند (OR: ۱,۷۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۱ تا ۷.۴۴؛ ۲۷۸ شرکتکننده؛ یک مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). در گروه معاینه رو‐در‐رو، ۲۱ مورد از ۱۰۰۰ شرکتکننده در مقایسه با ۳۶ نفر (۹۵% CI؛ نه تا ۱۳۹) از ۱۰۰۰ شرکتکننده در گروه معاینه از راه دور طی سه ماه تشدید حملات آسم داشتند که به استروئیدهای خوراکی نیاز پیدا کرده بودند. تشدیدی که نیاز به درمان در بخش اورژانس (Emergency Department; ED)، بستری در بیمارستان یا ویزیت برنامهریزی نشده در بخش مراقبت سلامت داشته باشد، همگی آنقدر به ندرت رخ داده بودند که مشخص نمیکردند معاینه از راه دور یک جایگزین امن برای معاینه رو‐در‐رو است یا خیر. عوارض جانبی جدی جدا از پیامدهای تشدید بیماری گزارش نشده بود.
هیچ تفاوتی در کنترل آسم اندازهگیری شده توسط پرسشنامه کنترل آسم (Asthma Control Questionnaire; ACQ) یا در کیفیت زندگی اندازهگیری شده توسط پرسشنامه کیفیت زندگی با آسم (Asthma Quality of Life Questionnaire; AQLQ) در معاینه از راه دور و رو‐در‐رو وجود نداشت. ما میتوانستیم آسیب قابل توجه ناشی از معاینه از راه دور را برای این پیامدها منتفی بدانیم اما اطمینان کمتری داشتیم، چرا که این پیامدها بیشتر مستعد ابتلا به سوگیری ناشی از عدم کورسازی هستند.
مطالعه انجام شده بزرگتر که دو جمعیت عمومی را مقایسه کرده بود، نشان داد که ارائه معاینه تلفنی و تلفن زدن مرتب به شرکتکنندگان، تعداد افراد مبتلا به آسم را که یک مرور دریافت کردهاند، میافزاید. با این حال، نمیدانیم که شرکتکنندگان اضافی که یک معاینه تلفنی داشتند متعاقب آن از پیامدهای آسم مزیت بردهاند یا خیر.
پیام اصلی
مطالعاتی که تلاش کرده بودند به این سوال پژوهشی پاسخ دهند، تفاوتهای مهمی بین دو نوع از معاینه نشان ندادند. با این حال، شواهد کافی برای منتفی دانستن تفاوتها در مضرات یا مزایای آنها وجود ندارد. در این مقطع، نمیتوانیم بگوییم معاینه آسم از طریق تلفن یا اینترنت یک جایگزین امن برای مشاوره معمول رو‐در‐رو است یا خیر.
پیشینه
تماس منظم با یک دکتر یا یک پرستار دورهدیده آسم برای پیگیری نشانهها و استفاده از اسپریهای استنشاقی ضروری است. فنآوری تلفن و اینترنت ممکن است یک راه برای مدیریت افزایش تعداد افراد مبتلا به آسم و سایر شرایط سلامت طولانی‐مدت باشد. از این موضوع تحت عنوان «مرور از راه دور» یا مشاوره الکترونیکی (e‐consultations) نام برده شده و ممکن است یک راه راحتتر برای حفظ تماس بین بیماران و پزشکان باشد، اما نمیدانیم که به خوبی جلسه رو‐در‐رو است یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
در مجموع شش مطالعه را شامل ۲۱۰۰ شرکتکننده یافتیم: فقط چهار مطالعه، شامل ۷۹۲ نفر، توانستند برای نتایج اصلی تجمیع شوند، و دو مطالعه دیگر به دلیل طراحی بسیار متفاوت خود جداگانه ارزیابی شدند (۱۲۱۳ = n و ۹۵ = n). افراد در چهار مطالعه تجمیع شده به طور کلی داروهای معمول دریافت کرده بودند و ما کسانی را که مبتلا به آسم شدید یا سایر بیماریهای ریوی بودند، از مطالعه خارج کردیم. دو مطالعه با طراحیهای بسیار متفاوت از چهار مطالعه اصلی را به طور جداگانه ارزیابی کردیم: یکی مقایسه عملی بود که در آن به افراد مبتلا به آسم گزینه معاینه تلفنی یا مراجعه به کلینیکی که به طور معمول مراجعه میکردند، داده شد، و دیگری به طور خاص بر استفاده از تکنولوژی برای نظارت بر افراد، در حالی که در حال کاهش دوز استروئید خوراکی بودند، متمرکز بود. آخرین بار مطالعات را در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۵ بررسی کردیم.
نتایج کلیدی
نمیتوانیم بگوییم افرادی که معاینه از طریق تلفن یا اینترنت داشتند، نسبت به کسانی که رو‐در‐رو ویزیت شده بودند، به مقدار بیشتر یا کمتر کورتیکواستروئید خوراکی برای حمله آسم نیاز داشتند، و از نتایج به چند دلیل مطمئن نبودیم. تعداد حملات آسم که درمان را در بخش اورژانس یا بیمارستان یا یک ویزیت برنامهریزی نشده برای دیدن پزشک خود بطلبد، برای گفتن اینکه معاینه از راه دور به خوبی مشاوره رو‐در‐رو است، بسیار معدود بود. به نظر نمیرسد این دو تفاوتی در کنترل آسم یا کیفیت زندگی داشته باشند، با این حال ما قادر به منتفی دانستن این احتمال نیستیم که معاینه از راه دور به خوبی مشاوره رو‐در‐رو در این معیارها نیست. همه شواهد دارای کیفیت پائین یا متوسط در نظر گرفته شدند. مطالعهای که مزایای احتمالی ارائه گزینه یک معاینه تلفنی را تست میکرد، نشان داد که این کار موجب افزایش تعداد افراد مرور میشود، اما مزایای کلی در پیامدهای آسم نشان نداد.
آسم یک بیماری مزمن است که به علت انقباض برونش، التهاب و تولید خلط باعث تنگی برگشتپذیر راههای تنفسی میشود. همچنین با موربیدیتی قابل اجتناب معنادار و مورتالیتی همراه است. خود‐مدیریتی با بهرهگیری از یک متخصص مراقبت سلامت در کنترل نشانهها و پیشگیری از تشدید بیماری مهم است.
امروزه بیماران میتوانند برای اندازهگیری عملکرد ریه و آسم در خانه از تلفن و فناوریهای اینترنتی استفاده کنند. پس از آن بیماران میتوانند این اطلاعات را با ارائه دهندگان مراقبت سلامت خود به صورت الکترونیکی به اشتراک بگذارند، این کار میتواند بازخورد را بین ویزیتهای کلینیک فراهم کند. در این روش، فناوری میتواند برای بهبود پیامدهای سلامت و پیشگیری از نیاز افراد مبتلا به آسم و سایر بیماریهای طولانیمدت سلامت به درمان اورژانسی استفاده شود.
دو نویسنده مرور، جستوجو را غربالگری و به طور جداگانه، خطر سوگیری (bias) و دادههای عددی را استخراج و اختلافات را با اجماع حل کردند.
ما دادههای دو‐حالتی را بر اساس نسبتهای شانس (ORs) تجزیهوتحلیل کردیم، در حالی که از شرکتکنندگان مطالعه به عنوان واحد تجزیهوتحلیل استفاده کردیم، و دادههای پیوسته را بر اساس تفاوتهای میانگین (MDs) تجزیهوتحلیل کردیم؛ از مدل اثرات‐تصادفی استفاده کردیم. شواهد مربوط به تمام پیامدها را با استفاده از رویکرد درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) امتیازبندی کردیم.
۱۸ مطالعه را شامل ۲۲۶۸ شرکتکننده یافتیم: ۱۲ مطالعه درباره بزرگسالان، ۵ مطالعه درباره کودکان و یک مطالعه درباره افرادی از هر دو گروه سنی. به طور کلی مطالعات، افراد مبتلا به آسم خفیف تا متوسط را به کار گرفته و آنها را به مدت سه تا ۱۲ ماه پیگیری کردند. به افراد گروه مداخله، یکی از انواع فناوری را برای رکورد و به اشتراکگذاری نشانههای خود ارائه کردند (پیامهای متنی، سیستمهای وب یا تماسهای تلفنی) و آنها را با گروهی از افرادی که مراقبت معمول یا یک مداخله کنترل دریافت نمودند، مقایسه کردند.
شواهد به دست آمده از این مطالعات به وضوح نشان نمیدهد که تلهمانیتورینگ آسم با بازخورد از متخصص مراقبت سلامت در مقایسه با مراقبت معمول، شانس تشدید بیماری را برای نیاز به یک دوره استروئید خوراکی (OR: ۰,۹۳؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۶۰ تا ۱.۴۴؛ ۴۶۶ شرکتکننده؛ چهار مطالعه)، مراجعه به بخش اورژانس (OR: ۰.۷۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۶ تا ۱.۵۸؛ ۱۰۱۸ شرکتکننده؛ هشت مطالعه) یا بستری در بیمارستان (OR: ۰.۵۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۱ تا ۱.۴۹؛ ۱۰۴۲ شرکتکننده؛ ۱۰ مطالعه) افزایش میدهد یا کاهش. اطمینان ما با توجه به عدم‐دقت در هر سه پیامد اولیه محدود بود. رتبهبندی کیفیت شواهد از متوسط تا بسیار پائین متغیر بود. هیچ یک از مطالعات به طور جداگانه حوادث جانبی جدی یا غیر‐جدی درباره تشدید آسم را رکورد نکردند.
شواهد در مورد اقدامات کنترل آسم، غیر‐دقیق بود، مزیت محتمل آشکار برای کیفیت زندگی، بیشتر مربوط به مراقبتهای معمول بود (MD: ۰,۲۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۱ تا ۰.۴۵؛ ۷۹۶ شرکتکننده؛ شش مطالعه؛ I۲ = ۵۴%)، اما این تاثیر کوچک و نتایج مطالعه متفاوت بود. مداخلات تلهمانیتورینگ ممکن است مزایای بیشتری برای دو معیار عملکرد ریه فراهم کند.
شواهد فعلی از اجرای گسترده تلهمانیتورینگ با بازخورد ارائه دهنده مراقبت سلامت بین ویزیتهای پزشکی در کلینیک آسم پشتیبانی نمیکند. مطالعات هنوز ثابت نکرده که استراتژیهای تلهمانیتورینگ بیشتر از مراقبت معمول، منجر به کنترل بهتر نشانهها یا کاهش نیاز به استروئید خوراکی در بیماری آسم میشود، همچنین مضرات ناخواسته آنها را منتفی ندانستند. محققان به مزایای کوچکی برای کیفیت زندگی اشاره کردند، با وجود اینکه مطالعات کورسازی شدند، این موضوع در معرض خطر سوگیری قرار داشت. به طور مشابهی، با توجه به سوگیری ریزش نمونه (attrition bias) امکانپذیر، برخی از مزایا در مورد عملکرد ریه نامطمئن است.
مطالعات عملی بزرگتر بر روی کودکان و بزرگسالان، بهتر میتوانند مزایای این مداخلات را در پیشگیری از تشدید و اجتناب از آسیبها در دنیای واقعی تعیین کنند؛ با توجه به اینکه حداقل بخشی از این مزایا را میتوان با افزایش توجه شرکتکنندگانی که با شرکت در کارآزماییهای بالینی آنها را دریافت کردند، توضیح داد، تعمیم نتایج حاصل از این مرور دشوار است. مطالعات کیفی میتوانند پژوهش آینده را با تمرکز بر بیمار و ارائه دهنده مزایا، یا با شناسایی زیر‐گروههایی از بیمارانی که به احتمال زیاد مزایای پایش نزدیکتر را به دست آوردهاند، مانند کسانی که حملات آسم مکرر دارند، به انجام برسانند.
گرفتن پیغام خانگی
طیف گستردهای از تکنولوژیها برای ایجاد ارتباط افراد مبتلا به آسم به متخصصان مراقبت سلامت بین معاینات معمول توسعه یافتهاند. مطالعاتی که این استراتژیها را تست کردهاند، ثابت کردند که تلهمانیتورینگ منجر به کنترل بهتر نشانهها یا حملات کمتری میشود، و نمیتواند این احتمال را منتفی بداند که تلهمانیتورینگ ممکن است به دلیل احتمال کمتر انجام اقدامات لازم (زمانی که مورد نیاز است) باعث آسیب ناخواسته به افراد شود. تلهمانیتورینگ ممکن است مزایای کمی بر کیفیت زندگی و عملکرد ریه داشته باشد، اما این نتایج بسیار نامطمئن هستند.
پیشینه
تماس منظم با یک پزشک یا یک پرستار آسم، برای کنترل نشانههای آسم و در صورت لزوم، تغییر اسپری استنشاقی مهم است. تکنولوژی تلفن و اینترنت در حال حاضر در بسیاری از بیماریهای طولانیمدت، به عنوان راهی برای پایش نشانهها بین ویزیتها در کلینیک استفاده میشود. در مورد آسم، عملکرد ریه و سایر نشانههای آسم را میتوان در خانه اندازهگیری و اطلاعات را به صورت الکترونیکی برای پزشک یا پرستار ارسال کرد تا پیش از اینکه فرد دوباره به کلینیک برگردانده شود، بتواند تصمیم بگیرد که این کار لازم است یا خیر.
سوال مطالعه مروری
ما میخواستیم بدانیم که تلهمانیتورینگ خانگی شامل بازخورد از طرف ارائه دهندگان مراقبت سلامت حرفهای در مقایسه با پایش معمول خود افراد، برای افراد مبتلا به آسم مزایای بیشتری دارد یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
۱۸ مطالعه را در مجموع شامل ۲۲۶۸ نفر یافتیم: ۱۲ مطالعه بزرگسالان، پنج مطالعه کودکان و یک مطالعه افرادی از هر دو گروه سنی را وارد کردند. اکثر افراد وارد شده در مطالعات، آسم مقاوم خفیف تا متوسط داشتند، و به طور کلی مطالعات بین سه تا ۱۲ ماه به طول انجامید. به افراد گروه مداخله، یکی از انواع تکنولوژی برای رکورد و به اشتراکگذاری نشانههای خود (پیامهای متنی، سیستمهای وب یا تماسهای تلفنی) داده شد و با گروهی از افرادی که مراقبت معمول دریافت کردند یا یک گروه کنترل مقایسه شدند.
نتایج اصلی و کیفیت شواهد
ما نمیتوانستیم بگوییم که افراد در گروههای تلهمانیتورینگ نسبت به افراد گروه کنترل که حملاتی داشتند و نیاز به مصرف یک دوره استروئید خوراکی، مراجعه به بخش اورژانس یا بستری شدن در بیمارستان داشتند، شانس بالاتر یا پائینتری دارند. هیچ گزارشی، سایر مضرات بالقوه تلهمانیتورینگ خانگی را توضیح نداد. مطالعات، بسیاری از انواع مختلف تکنولوژی را مورد استفاده قرار دادند و ما نمیتوانیم بگوییم که برخی از تکنولوژیها بهتر از بقیه هستند. اطمینان ما درباره نتایج از متوسط تا بسیار پائین متغیر بود، به این معنی که مطالعات بیشتر احتمالا برخی از این نتایج را تغییر می دهند و ممکن است اینکه چقدر آنها را باور داشته باشیم را تحت تاثیر قرار دهند.
ممکن است استفاده از تکنولوژی برای نظارت بر افراد مبتلا به آسم در خانه، مزایای بیشتری نسبت به مراقبتهای معمول در کیفیت کلی زندگی داشته باشد، اما این تاثیر کوچک بود، و مطالعات با یکدیگر توافق نداشتند. این مداخلات ممکن است مزایایی برای عملکرد ریه داشته باشند، اما بسیاری از افراد از مطالعات خارج شدند، بنابراین ما نمیتوانستیم مطمئن باشیم.
این مرور شامل نه مطالعه بود؛ این مطالعات به اشکال متنوعی متمایز بودند از جمله تعریف حملات آسم، سطوح برش (cut‐off) در FeNO استفاده شده (۱۲ قسمت در بیلیون (ppb) تا ۳۰ ppb)، نحوه به کارگیری FeNO برای تنظیم درمان و مدت مطالعه (۶ تا ۱۲ ماه). از ۱۴۲۶ کودک تصادفیسازی شده، ۱۳۲۹ نفر مطالعات را به انجام رساندند. معیارهای ورود برای شرکتکنندگان در هر مطالعه متفاوت بود اما در تمام آنها آسم تشخیص داده شده بود. تفاوت معناداری در تعداد کودکانی که حین مطالعه، دچار یکی یا تعداد بیشتری حمله آسم شده بودند، وجود داشت، این حملات به طور معناداری در گروه FeNO در مقایسه با گروه کنترل کمتر بود (نسبت شانس (OR): ۰,۶۲؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۴۹ تا ۰.۸۰؛ ۱۲۷۹ شرکتکننده؛ ۸ مطالعه). تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت بیشتر (number needed to treat for an additional beneficial outcome; NNTB) طی ۵۲ هفته ۱۰ بود (۹۵% CI؛ ۷ تا ۲۰). هیچ تفاوتی میان این گروهها از نظر نرخ حملات وجود نداشت (تفاوت میانگین (MD): ۰.۳۷‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸‐ تا ۰.۰۶؛ ۷۳۶ شرکتکننده؛ ۴ مطالعه؛ I۲ = ۶۷%). تعداد کودکانی که در گروه FeNO به کورتیکواستروئید خوراکی نیاز داشتند، در قیاس با کودکان در گروه کنترل کمتر بود (OR: ۰,۶۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۸ تا ۰.۸۳؛ ۱۱۶۹ شرکتکننده؛ ۷ مطالعه؛ I۲ = ۰%). برای حملات نیازمند بستری، هیچ تفاوت که دارای اهمیت آماری باشد بین این گروهها وجود نداشت (OR: ۰,۷۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۱ تا ۱.۳۶؛ ۱۱۱۰ شرکتکننده؛ ۶ مطالعه؛ I۲ = ۰%). تفاوت قابل توجهی میان این گروهها برای هیچ یک از پیامدهای ثانویه وجود نداشت (حجم بازدمی اجباری در یک ثانیه (forced expiratory volume in one second; FEV۱)، سطوح FeNO، نمرات نشانهها یا دوزهای کورتیکواستروئید استنشاقی در ویزیت آخر). هیچ حادثه جانبی در مطالعات وارد شده رکورد نشده بود.
سه مطالعه دارای کورسازی کافی نبودند و بنابراین، خطر سوگیری (bias) آنها بالا در نظر گرفته شد. با این حال زمانی که این مطالعات به تجزیهوتحلیل زیر‐گروه وارد شدند، تفاوت بین گروهها برای پیامد اولیه (حملات)، همچنان دارای اهمیت آماری بود. کیفیت شواهد در معیار درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) به علت فقدان کورسازی، ناهمگونی آماری و عدم‐دقت، از متوسط (برای پیامد «تعداد شرکتکنندگانی که طی مدت مطالعه، یک یا بیشتر حمله تجربه کردند») تا بسیار پائین (برای پیامد «نرخ حملات») متفاوت بود.
در این مرور بهروز شده با پنج مطالعه تازه وارد شده مشخص شد که طراحی داروهای آسم بر مبنای سطوح FeNO (در مقایسه با عمدتا مدیریت طبق دستورالعمل)، به طور معناداری تعداد کودکانی را که طی مدت مطالعه، دچار یک یا تعداد بیشتری حمله شده بودند، کاهش داده بود؛ اما بر نشانههای بالینی روزبهروز یا دوزهای کورتیکواستروئید استنشاقی تاثیری نداشت. بنابراین استفاده از FeNO برای هدایت درمان آسم در کودکان، ممکن است در زیر‐مجموعهای از کودکان مفید باشد؛ اما نمیتوان به طور کلی آن را برای تمام کودکان مبتلا به آسم توصیه کرد.
RCTهای بیشتری باید انجام شود و شامل آسم با شدتهای مختلف، شرایط متفاوت از جمله مراقبتهای اولیه و شرایط کمتر بوده و برشهای FeNO متفاوتی را در نظر بگیرند.
پیشینه
ما بررسی کردیم که میتوان به جای پیروی از شیوههای معمولی که داروهای آسم برای رسیدن به بهترین دوز برای کنترل آسم تنظیم میشوند، از نیتریک اکسید بازدمی (نشانگری در تنفس که ممکن است نشان دهنده نوعی التهاب ریه باشد) برای تعدیل داروهای آسم در کودکان مبتلا به این بیماری استفاده کرد یا خیر. سطوح نیتریک اکسید بازدمی به آسانی با تنفس فرد در یک آنالیزور موجود در بازار به دست میآید.
ویژگیهای مطالعه
همه کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده مربوط تعدیل داروهای آسم به وسیله مراقبت بالینی معمول (گروه کنترل) در برابر به کارگیری نیتریک اکسید بازدمی را وارد کردیم. شرکتکنندگان وارد شده در این کارآزماییها، بر اساس دستورالعملهای مرتبط با آسم، مبتلا به آسم تشخیص داده شده بودند.
شواهد تا جون ۲۰۱۶ که آخرین جستوجوها پایان یافت، بهروز است.
در این مرور نه مطالعه (شامل ۱۴۲۶ کودک) وارد شده بودند که به اشکال گوناگونی متفاوت بودند؛ از جمله مدت مطالعه، سطوح برش (cut‐off) نیتریک اکسید بازدمی استفاده شده برای تغییر داروها و نحوه تعریف شعلهور شدن یا حملات آسم (که تشدید بیماری نامیده میشود). این مطالعات از ۶ تا ۱۲ ماه طول کشیدند. مقدار (اندازه) نقطه برش نیتریک اکسید بازدمی استفاده شده به وسیله مطالعات مختلف نیز که اساسی برای کاهش یا افزایش داروها است، متفاوت بود.
میانگین سنی شرکتکنندگان، از ۱۰ تا ۱۴ سال بود.
نتایج کلیدی
در این مرور دریافتیم که راهنمای تعدیل داروهای آسم بر مبنای نیتریک اکسید بازدمی (در قیاس با گروه کنترل) در کاهش تعداد کودکانی که حداقل یک حمله حین مطالعه داشتند، مفید بود. ۴۰ نفر از ۱۰۰ کودک در گروه کنترل که درمان بر طبق نشانههای بالینی هدایت میشد، دچار حداقل یک حمله طی ۴۸,۵ هفته شدند؛ در مقایسه با ۲۸ نفر از ۱۰۰ کودک که درمان در آنها به وسیله نیتریک اکسید بازدمی هدایت میشد. با این حال، ما هیچ تفاوتی بین گروهها در سایر معیارهای شدت آسم که بر نشانههای بالینی روزانه یا دوز کورتیکواستروئید استنشاقی (داروهای مورد استفاده برای کنترل آسم) تاثیر دارند، نیافتیم. در نتیجه، به کارگیری سطوح نیتریک اکسید بازدمی برای تنظیم درمان آسم میتواند تعداد حملاتی را که کودکان مبتلا به آسم تجربه میکنند، کاهش دهد؛ اما بر نشانههای روزبهروز تاثیری ندارد.
کیفیت شواهد
سطح شواهد از متوسط در هنگام مقایسه دو گروه از نظر تعداد کودکانی که یک یا چند حمله داشتند تا بسیار پائین در مقایسه تعداد حملات، متفاوت بود.
ما نه RCT را با ۴۰۷ بزرگسال مبتلا به آسم برای این مرور برگزیدیم؛ هیچ کدام از مطالعات شامل نوجوانان زیر ۱۸ سال نبود. حجم نمونه مطالعه از ۱۰ تا ۹۴ (میانه ۴۰) و میانگین سنی از ۳۹ تا ۵۳ سال متغیر بود. جمعیت مطالعه به طور کلی دچار آسم پایدار بودند؛ اما شدت و معیارهای تشخیص، متنوع بود. در سه مطالعه، معیار حضور شرکتکنندگان به وسیله نشانهشناسی روانی (psychological symptomatology) انجام شده بود؛ گرچه معیارهای مختلفی داشتند. مداخلات از ۴ تا ۱۵ جلسه متفاوت بود و اندازهگیریهای اولیه به طور میانگین طی ۳ ماه انجام شد (بین ۱,۲ تا ۱۲ ماه).
شرکتکنندگانی که CBT دریافت کرده بودند در قیاس با افرادی که مراقبت معمول گرفتند، دارای نمرات بالاتر در پرسشنامه کیفیت زندگی آسم (Asthma Quality of Life Questionnaire; AQLQ)؛ (MD: ۰,۵۵؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۱۷ تا ۰.۹۳؛ ۲۱۴ شرکتکننده؛ ۶ مطالعه؛ I۲ = ۵۳%) و معیارهای کنترل آسم بودند (SMD: ‐۰,۹۸؛ ۹۵% CI؛ ۱.۷۶‐ تا ۰.۲۰‐؛ ۹۵ شرکتکننده؛ ۳ مطالعه؛ I۲ = ۶۸%). تاثیر AQLQ تا یک سال بعد از درمان، پایدار به نظر میرسید، اما این شواهد با توجه به کیفیت پائینشان، باید با احتیاط تفسیر شوند. از آنجایی که حملات آسم نیازمند حداقل یک دوره استروئید خوراکی به طور همسو و سازگار گزارش نشدند، ما نتوانستیم متاآنالیز (meta‐analysis) انجام دهیم.
ترکیب نمرات اضطراب دشوار بود ولی نشان دهنده مزیت CBT در مقایسه با مراقبت معمول بود (SMD: ‐۰,۳۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۳‐ تا ۰.۰۳‐)؛ گرچه این امر به تجزیهوتحلیل مورد استفاده بستگی داشت. فواصل اطمینان برای تاثیر بر مقیاسهای افسردگی، بیانگر عدم تفاوت بین CBT و مراقبت معمول بود؛ زمانی که به شکل تغییر از خط پایه (SMD: ‐۰.۳۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۰‐ تا ۰.۰۵) یا نمرات نقاط پایانی (SMD: ‐۰.۴۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۷‐ تا ۰.۰۵) اندازهگیری شد؛ به طور مشابه برای پایبندی به مصرف دارو نیز این امر صادق بود (MD: ‐۱.۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۲.۹۴‐ تا ۰.۱۴؛ ۲۳ شرکتکننده؛ ۱ مطالعه؛ I۲ = ۰%).
تجزیهوتحلیل زیر‐گروه انجام شده بر پیامد AQLQ، بیانگر تفاوت روشنی میان CBT فردی و گروهی، وضعیت روانشناختی پایه یا مدل CBT نبود. تعداد اندک مطالعات و گوناگونی در طراحی، جمعیت و سایر ویژگیهای مداخلات، نتیجهگیریهای ممکن درباره این عوامل تعدیل کننده را محدود کرده بود.
عدم توانایی برای کورسازی شرکتکنندگان و محققان برای تخصیص گروه، باعث سوگیری بالقوه معناداری شده است و ما در مجموع، اطمینان کمی به این شواهد داریم.
پیام اصلی
درمان شناختی رفتاری (cognitive behavioural therapy; CBT)، ممکن است کیفیت زندگی و کنترل آسم را در بزرگسالان مبتلا به آسم افزایش دهد؛ اما شواهد برای دیگر پیامدهای مهم، محدود بوده و اطمینان ما به این نتایج، کاملا کم است. هیچ کدام از این مطالعات، شامل نوجوانان مبتلا به آسم نبود.
سوال مطالعه مروری
ما میخواستیم شواهد تاثیر CBT را در قیاس با مراقبت معمول (بدون CBT) بر طیفی از پیامدهای سلامت شامل کیفیت زندگی، پایبندی به مصرف داروها و سطوح اضطراب و افسردگی، در افراد مبتلا به آسم مرور کنیم.
پیشینه
افراد مبتلا به آسم بیش از عموم مردم دچار اضطراب و افسردگی میشوند. این مشکلات روانشناختی مرتبط با ابتلا به آسم شدیدتر، شامل کنترل ضعیفتر نشانهها و مراجعه بیشتر به بیمارستان هستند. CBT، درمانی از طریق صحبت با بیمار است که هدف آن، کمک به تشخیص افراد درباره تاثیر رفتارشان بر تفکرات و احساسات خود است و میتواند به افراد مبتلا به آسم کمک کند تا بهتر با بیماری خود کنار بیایند. ما میخواستیم بدانیم به کارگیری CBT برای بهبود زندگی افراد دارای آسم، بهتر از استفاده نکردن از آن است یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
شواهد مرور شده تا آگوست ۲۰۱۶ بهروز است. ما نه مطالعه را با مجموع ۴۰۷ شرکتکننده در این مرور وارد کردیم. همه شرکتکنندگان دچار آسم بودند. در سه مورد از این نه مطالعه، شرکتکنندگان دارای تشخیص اضطراب یا افسردگی یا هر دو نیز بودند. CBT به صورت فردی یا گروهی ارائه شد و از چهار تا ۱۵ جلسه متفاوت بود.
نتایج کلیدی
شرکتکنندگان دریافت کننده CBT در مقایسه با کسانی که CBT دریافت نکرده بودند، دارای نمرات بالاتری در پرسشنامه کیفیت زندگی آسم (Asthma Quality of Life Questionnaire; AQLQ) و معیارهای کنترل آسم بودند. این مطالعات به طور کلی گزارش نکرده بودند که CBT احتمال نیاز افراد به استروئیدهای خوراکی برای حملات آسم را کاهش میدهد یا خیر. بهبود در نمرات AQLQ تا یک سال پس از دریافت CBT پایدار بود. همچنین شرکتکنندگانی که CBT دریافت کرده بودند، نمرات اضطراب بهتری در قیاس با افراد دریافت کننده مراقبت معمول داشتند. نمرات مقیاس افسردگی یا پایبندی به مصرف داروها در شرکتکنندگان دریافت کننده CBT، به وضوح بهبود نیافته بود.
کیفیت کلی شواهد موجود به دلیل تعداد اندک مطالعات وارد شده در این مرور، تفاوتها در طراحی مطالعات و نحوه انجام CBT و به این خاطر که شرکتکنندگان میدانستند به کدام گروه درمانی (CBT یا غیر‐CBT) اختصاص یافتهاند، پائین بود.
هفت مطالعه مربوط به بزرگسالان را برگزیدیم؛ این مطالعات به اشکال متنوعی متمایز بودند، از جمله تعریف تشدیدهای آسم، سطوح برش FeNO استفاده شده (۱۵ تا ۳۵ ppb)، نحوه به کارگیری FeNO برای تنظیم درمان و مدت مطالعه (۴ تا ۱۲ ماه). از ۱۷۰۰ کودک تصادفیسازی شده، ۱۵۴۶ نفر کارآزماییها را به پایان رساندند. میانگین سنی آنها، ۲۸ تا ۵۴ سال بود. معیارهای ورود برای شرکتکنندگان در هر مطالعه متفاوت بود؛ اما تمام آنها دارای تشخیص آسم و نیازمند داروهای آسم بودند. در متاآنالیز (meta‐analysis)، تفاوت چشمگیری در پیامد اولیه تشدیدهای آسم میان گروهها، به نفع گروه FeNO وجود داشت. تعداد افرادی که مبتلا به یک یا تعداد بیشتری حمله آسم شدند، به طور معناداری در گروه FeNO در مقایسه با گروه کنترل کمتر بود (نسبت شانس (OR): ۰,۶۰؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۴۳ تا ۰.۸۴). تعداد افراد مورد نیاز برای درمان جهت حصول مزیت (NNTB) طی ۵۲ هفته، ۱۲ بود (۹۵% CI؛ ۸ تا ۳۲). افراد گروه FeNO، به طور معناداری نرخ تشدیدهای کمتری در قیاس با کنترل داشتند (نسبت میزان: ۰.۵۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۵ تا ۰.۷۷). با این حال هیچ تفاوت معناداری بین این گروهها برای تشدیدهای نیازمند بستری (OR: ۰.۱۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۱ تا ۲.۶۷) یا کورتیکواستروئیدهای خوراکی (OR: ۰.۸۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۰ تا ۱.۴۸) وجود نداشت. تفاوت معناداری میان این گروهها برای هیچ یک از پیامدهای ثانویه وجود نداشت (FEV۱، سطوح FeNO، نمرات نشانهها یا دوزهای کورتیکواستروئید استنشاقی در ویزیت آخر).
سه مطالعه وارد شده را که کورسازی ناکافی داشتند، دارای خطر سوگیری (bias) بالا در نظر گرفتیم. با این حال زمانی که این مطالعات از متاآنالیز حذف شدند، تفاوت بین گروهها برای پیامدهای اولیه (تشدیدها)، همچنان دارای اهمیت آماری بود. کیفیت درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) شواهد به علت فقدان کورسازی و ناهمگونی آماری، از متوسط (برای پیامد «تشدیدها») تا بسیار پائین (برای پیامد «کورتیکواستروئید استنشاقی در ویزیت پایانی») متفاوت بود. شش مورد از هفت مطالعه، توسط صنعت حمایت میشدند؛ اما شرکت نقشی در طراحی مطالعه یا تجزیهوتحلیل دادهها نداشت.
پیشینه
ما این موضوع را بررسی کردیم که نیتریک اکسید بازدمی (exhaled nitric oxide) (نشانگری در تنفس که میتواند نشان دهنده نوعی التهاب ریه باشد) در مقایسه با روشهای معمول تنظیم داروهای آسم، در تعدیل داروهای آسم بزرگسالان سودمند است یا خیر. سطوح نیتریک اکسید بازدمی به آسانی از طریق تنفس فرد در یک آنالیزور موجود در بازار به دست میآید.
ویژگیهای مطالعه
همه کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده مربوط به تنظیم داروهای آسم به وسیله مراقبت بالینی معمول (گروه کنترل) در برابر به کارگیری نیتریک اکسید بازدمی را وارد مرور کردیم. شرکتکنندگان وارد شده در این کارآزماییها، دارای آسم تشخیص داده شده توسط دستورالعملهای آسم مرتبط بودند.
شواهد تا جون ۲۰۱۶ که آخرین جستوجوها کامل شد، بهروز است.
در این جستوجوها هفت مطالعه به دست آوردیم. از ۱۷۰۰ کودک تصادفیسازی شده، ۱۵۴۶ نفر کارآزماییها را به پایان رساندند. این مطالعات در برخی جنبهها متفاوت بودند؛ از جمله مدت، سطوح برش استفاده شده برای تغییر داروها بر اساس کسری از نیتریک اکسید بازدمی (fractional exhaled nitric oxide; FeNO) و نحوه تعریف تشدیدها در هر مطالعه. مطالعات وارد شده از ۴ تا ۱۲ ماه طول کشیدند. مقادیر برش FeNO استفاده شده به وسیله مطالعات متفاوت بود. سطوح تعیین شده برای کاهش داروها، از ۱۰ تا ۲۵ ppb بود. به همین ترتیب سطوح استفاده شده برای افزایش داروها، از ۱۵ تا ۳۵ ppb در مطالعات وارد شده متفاوت بود. اکثریت مطالعات توسط صنعت (industry) حمایت شده بودند.
میانگین سنی آنها، ۲۸ تا ۵۴ سال بود.
نتایج کلیدی
ما در این مرور شامل ۱۷۰۰ بزرگسال مبتلا به آسم، دریافتیم که تنظیم دوز داروهای آسم بر مبنای نیتریک اکسید بازدمی (در قیاس با گروه کنترل ) در کاهش تعداد تشدیدها (شعلهور شدن بیماری) طی دوره مطالعه، مفید بود. با این حال، ما هیچ تفاوتی بین گروهها در سایر پیامدهای آسم که بر نشانههای بالینی روزانه، بستریها یا دوز کورتیکواستروئید استنشاقی تاثیر دارند، نیافتیم. در نتیجه، به کارگیری سطوح نیتریک اکسید بازدمی برای تنظیم درمان آسم میتواند خطر شعلهور شدن آسم را در بزرگسالان کاهش دهد، اما بر نشانههای روزانه تاثیری ندارد.
کیفیت شواهد
کیفیت شواهد از متوسط در هنگام مقایسه دو گروه از نظر پیامدهای تشدیدها تا بسیار پائین در زمان مقایسه گروهها از لحاظ دوز کورتیکواستروئید استنشاقی در ویزیت پایانی، متفاوت بود.
این مرور بهروز شده ما، سه مطالعه جدید، شامل ۴۱۹ شرکتکننده، را به مرور اضافه کرد. در کل، ما هشت RCT را که شامل ۱۶۶۹ شرکتکننده مبتلا به آسم خفیف تا متوسط بودند، شناسایی کردیم که اکثر آنها در معرض خطر پائین سوگیری (bias) بودند. سه مطالعه در اطفال (n = ۴۲۲) و پنج مطالعه در بزرگسالان (n = ۱۲۴۷) انجام شد که آنها را وارد مرور کردیم؛ شش کارآزمایی طرح گروه‐موازی، و دو کارآزمایی طرح متقاطع داشتند. تمام مطالعات به جز یکی از آنها، شرکتکنندگان را به مدت شش ماه تا یک سال پیگیری کردند. دوز نگهدارنده مجاز از ICS در مطالعات کودکان و بزرگسالان متفاوت بود، به این علت که از داروهای همزمان استفاده میکردند و دوزهای ICS در طی مدت تشدید آغاز شد. محققان به شرکتکنندگان مطالعه، اسپریهای استنشاقی حاوی ICS اضافی یا دارونما (placebo) دادند تا به عنوان بخشی از برنامه عملیاتی، در درمان تشدید آسم آغاز شود.
شانس شکست درمان، که به عنوان نیاز به کورتیکواستروییدهای خوراکی تعریف شد، به طور قابل توجهی میان کسانی که دوز بالای ICS دریافت میکردند، در مقایسه با کسانی که برای دریافت دوز نگهدارنده ثابت و معمولی تصادفیسازی شدند، کاهش نیافت (نسبت شانس (OR): ۰,۸۹؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۶۸ تا ۱.۱۸؛ ۱۵۲۰ شرکتکننده؛ ۷ مطالعه). زمانی که فقط افرادی را که اسپریهای استنشاقی را برای تشدید آسم دریافت میکردند، تجزیهوتحلیل کردیم، تغییرات زیادی را بین نتایج مطالعه یافتیم اما شواهد حاکی از مزایای قابل توجهی از افزایش دوز ICS نبود (OR: ۰.۸۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۴ تا ۱.۳۰؛ ۷۶۶ شرکتکننده؛ ۷ مطالعه). شانس داشتن ویزیت پزشک زمانبندی نشده (OR: ۰.۹۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۶ تا ۱.۴۱؛ ۹۳۱ شرکتکننده؛ ۳ مطالعه) یا ویزیت حاد (Peto OR: ۰.۹۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۴ تا ۳.۹۸؛ ۴۵۰ شرکتکننده؛ ۳ مطالعه) با افزایش دوز ICS در برابر دوز ثابت آن کاهش قابل توجهی نداشت، و شواهد برای ارزیابی اثرات آن روی مدت زمان تشدید کافی نبود؛ توانایی ما در نتیجهگیری از این پیامدها به تعداد مطالعاتی که این عوارض را گزارش میدادند و تعداد عوارضی که به این تجزیهوتحلیل وارد میشدند، محدود شد. شانس حوادث جانبی جدی (OR: ۱.۶۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۷ تا ۳.۷۱؛ ۳۹۴ شرکتکننده؛ ۲ مطالعه) و غیر‐جدی مانند التهاب دهان، سردرد و تغییر در میزان اشتها (OR: ۲.۱۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۸ تا ۶.۷۳؛ ۱۴۲ شرکتکننده؛ ۲ مطالعه) هیچ یک افزایش یا کاهش قابل توجهی با زیاد کردن دوز ICS در برابر کم کردن آن در طول مدت تشدید نداشتند. مطالعات بسیار کمی برای نتیجهگیری بر اساس تجزیهوتحلیل زیر‐گروههای انجام شده وجود دارند که اثرات سن، زمان شروع درمان، دوزهای مورد استفاده، سابقه مصرف سیگار و چند برابر کردن افزایش دوز ICS را روی بزرگی اثرات بررسی میکند؛ اندازه تاثیرگذاری در کودکان و بزرگسالان به نظر مشابه است.
پیشینه
دستورالعملهای قبلی برای درمان آسم، دو برابر کردن دوز کورتیکواستروئیدهای استنشاقی (inhaled corticosteroids; ICS) را در ابتدای علائم حمله آسم، به عنوان بخشی از برنامه عملیاتی، توصیه کردند. همه مطالعاتی را که به بررسی این موضوع پرداختند، جستوجو کردیم: افزایش دوز ICS نسبت به دوز معمول آن بهتر است یا خیر و سطح ایمنی مشابه به آن را دارد یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
این مرور بهروز شده ما، سه مطالعه جدید، شامل ۴۱۹ شرکتکننده، را به مرور اضافه کرد. ما جدیدترین جستوجوها را در مارچ ۲۰۱۶ انجام دادیم. در کل، هشت مطالعه را با ۱۶۶۹ فرد مبتلا به آسم خفیف یا متوسط پیدا کردیم. سه مطالعه در کودکان و پنج مطالعه در بزرگسالان، اجرا شده بود. این مطالعات برای شرکتکنندگان، اسپریهای استنشاقی حاوی دوزهای اضافی ICS (افزایش دوز معمول ICS) یا یک دارونما (placebo) را که در صورت بدتر شدن نشانههای آسم میتوانند استفاده شود، ارائه کردند. برای پی بردن به این موضوع که افراد دریافت کننده کورتیکواستروئیدهای استنشاقی بیشتر طی حملات آسم نسبت به آنهایی که دارونما مصرف میکنند، بهتر هستند یا خیر، شرکتکنندگان به مدت شش ماه تا یک سال پیگیری شدند.
نتایج کلیدی
افرادی که دوز بالای ICS را طی حمله آسم دریافت میکنند، در مقایسه با کسانی که دارونما دریافت میکنند، صرف نظر از اینکه ما تمامی شرکتکنندگان مطالعه را بررسی کردهایم یا فقط کسانی که اسپریهای استنشاقی را طی حمله مصرف میکردند، بهتر نیستند. نتایج تغییرات زیادی را در مطالعاتی که فقط روی افرادی که اسپری استنشاقی دریافت میکردند، نشان دادند؛ برخی از مطالعات مزیت افزایش دوز ICS را نشان دادند و برخی دیگر هیچ گونه مزیتی را نشان ندادند. بعید است که افزایش دوز ICS نیاز به یک دوره استروئید خوراکی برای درمان حمله آسم را کاهش دهد، از نیاز به ویزیت اضطراری با پزشک یا در بیمارستان پیشگیری کند یا مدت زمان لازم برای بهبودی را کاهش دهد. ما نمیتوانیم از نتایج گذشته مطمئن شویم، به این دلیل که مطالعات کمی آنها را گزارش کردند. استفاده از هر دو استراتژی با کم و زیاد شدن قابل توجه عوارض جانبی جدی و غیر‐جدی همراه نیست، اما باز هم ما با اطمینان نمیتوانیم نتیجهگیری کنیم، چرا که ما مطالعات کافی در اختیار نداریم.
کیفیت شواهد
ما کیفیت نتایج این مرور را با توجه به پیامد در سطح پائین یا متوسط رتبهبندی کردیم. این بدان معناست که برخی از یافتهها بسیار نامطمئن بودند، عمدتا به دلیل اینکه مطالعات تعداد افراد بسیار کمی را در خود گنجانده بودند که بتوانند با قطعیت بگویند افزایش دوز ICS نسبت به دوز ثابت آن بهتر است، یا بدتر، یا تفاوتی ندارد.
دو نویسنده مرور بهطور مستقل از هم نتایج جستوجو را برای کارآزماییهای وارد شده غربالگری کردند، دادههای عددی را استخراج و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند؛ دقت همه دادهها به صورت کراس‐چک بررسی شد. ما اختلافات را به وسیله بحث با نویسنده سوم مرور یا یک مشاور خارجی برطرف کردیم.
دادههای دو‐حالتی را به صورت نسبتهای شانس (ORs) یا تفاوتهای خطر (RDs) تجزیهوتحلیل کردیم که از شرکتکنندگان مطالعه به عنوان واحد تجزیهوتحلیل استفاده میکرد و دادههای پیوسته را نیز به صورت تفاوتهای میانگین (MD) تجزیهوتحلیل کردیم. از مدل اثرات‐تصادفی استفاده کردیم و تجزیهوتحلیل اثر‐ثابت را در صورت شناسایی ناهمگونی آماری، اجرا کردیم. همه پیامدها را با استفاده از سیستم درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی و نتایج را در جداول «خلاصهای از یافتهها» ارائه کردیم.
ما ۱۸ مطالعه را وارد مرور کردیم که در کل ۲۴۳۸ شرکتکننده ‐ هم کودکان و هم بزرگسالان ‐ را تصادفیسازی کرده و مقایسههای مورد نظر را انجام داده بودند. مطالعات وارد شده به این مرور دوزهای بالاتر پردنیزولون را در برابر دوزهای پائینتر (n = ۴)، دورههای درمانی کوتاهتر پردنیزولون (n = ۳) یا دگزامتازون (n = ۱) را در برابر دورههای طولانیتر؛ دورههای کوتاه و محدود در برابر دورههای نامحدود پردنیزولون (n = ۴) و پردنیزولون را در برابر دگزامتازون (n = ۶) ارزیابی کردند. مدت زمان پیگیری از هفت روز تا شش ماه متغیر بود. کوچکترین مطالعه فقط ۱۵ شرکتکننده و بزرگترین مطالعه ۶۳۸ نفر را تصادفیسازی کردند (میانه = ۹۳). پیامدها و مداخلات متنوعی گزارش شدند که تعداد متاآنالیزهای (meta‐analysis) معناداری را که میتوانستیم اجرا کنیم، محدود ساختند.
برای دو پیامد اولیه ما ‐ پذیرش در بیمارستان و حوادث جانبی جدی ‐ برای نتیجهگیری در مورد برتری یک درمان نسبت به درمانهای دیگر یا برابری آنها، رویدادها بسیار نادر بودند. پژوهشگران در مطالعات وارد شده نشانههای آسم را به شیوههای مختلفی گزارش کردند و به ندرت از مقیاسهای معتبر استفاده نمودند، که دوباره نتیجهگیری ما را محدود میکند. متاآنالیز پیامد ثانویه به طور مشابهی به وسیله ناهمگونی میان مداخلات و معیارهای پیامد مورد استفاده مختل شد. در کل، ما شواهد متقاعد کنندهای از تفاوت در پیامدها، بین دوز بالاتر و دوره درمانی طولانیتر یا دوز پائینتر یا دوره درمان کوتاهتر پردنیزولون یا دگزامتازون، یا بین پردنیزولون و دگزامتازون پیدا نکردیم.
مطالعات وارد شده عموما از کیفیت روششناسی منطقی و مناسبی برخوردار بودند. نویسندگان این مرور کیفیت اکثر پیامدهای این مرور را پائین یا بسیار پائین ارزیابی کردند، بدان معنا که ما در تخمین اثرگذاری آنها مطمئن نیستیم. دلیل اصلی تنزل رتبه عدم‐دقت بود، اما غیر‐مستقیم بودن و خطر سوگیری نیز اعتماد ما را به برخی از تخمینها کاهش داد.
پیشینه: افراد مبتلا به آسم، گاهی اوقات دچار حملات آسم میشوند، به گونهای که نشانههایشان مانند سرفه، تنگی قفسه سینه و سختی تنفس در آنان بدتر میشود. بسیاری از بیماران مبتلا به حملات آسم تحت درمان با استروئید، معمولا در دوره زمانی کوتاه و به صورت قرص یا داروهای مایع، قرار میگیرند. عملکرد استروئیدها کاهش التهاب راههای هوایی در ریهها است، اما آنها میتوانند عوارض جانبی نیز داشته باشند (به عنوان مثال، کاهش رشد در کودکان، بیش فعالی، تهوع).
سوال مطالعه مروری: ما به مقایسه مدت مصرف یا دوزهای مختلف استروئیدهای خوراکی تجویز شده به افراد مبتلا به حملات آسم پرداختیم. این امر به دلیل مدت مصرف و دوزهای متفاوت استروئیدهای خوراکی استفاده شده برای حملات آسم در کشورهای مختلف یک موضوع مهم است، و ما نمیدانیم کدام رژیمها به احتمال زیاد نشانهها را بهبود میبخشند، در حالی که عوارض جانبی ناخوشایند را به حداقل میرسانند.
ویژگیهای مطالعه: ما ۱۸ مطالعه، شامل ۲۴۳۸ بزرگسال و کودک را وارد این مرور کردیم. مطالعات دو نوع استروئید ‐ پردنیزولون (prednisolone) و دگزامتازون (dexamethasone) ‐ یا دو مقدار مختلف، یا مدت مصرف متفاوت از هریک از این دو دارو را مقایسه کردند. کوچکترین مطالعه فقط شامل ۱۵ نفر و بزرگترین مطالعه شامل ۶۳۸ نفر بودند. مطالعات افراد را به مدت هفت روز و شش ماه پیگیری کردند تا مشاهده کنند که چه اتفاقی برای آنها رخ میدهد. شواهد ارائه شده در اینجا تا اپریل ۲۰۱۶ بهروز است.
نتایج کلیدی: ترکیب نتایج مطالعات به شیوهای سودمند، سخت بود زیرا محققان از دوزهای متنوع و مدت زمانهای مختلف مصرف استروئیدها استفاده و نتایج خود را به شیوههای متفاوتی اندازهگیری کردند. همچنین وقایعی مانند بستری شدن در بیمارستان و عوارض جانبی جدی به ندرت در این مطالعات اتفاق افتاد که این امر را دشوار میساخت که دورههای طولانیتر یا کوتاه‐مدتتر یا دوزهای پائینتر یا بالاتر، بهتر یا ایمنتر هستند یا خیر یا اینکه به طور کلی پردنیزولون از دگزامتازون بهتر یا بدتر است. برخی از مطالعات قدیمی بودند و از مقادیر یا مدت زمان مصرف استروئید مورد استفاده توسط پزشکان استفاده نمیکردند.
در حال حاضر هرگونه تغییر در شیوه مدیریت و کنترل حملات آسم با استروئیدهای خوراکی، جهت حمایت به مطالعات بزرگتری که تاکنون اجرا شده، نیاز خواهد داشت.
کیفیت شواهد: شواهد ارائه شده در این مرور به طور کلی با کیفیت پائین یا بسیار پائین در نظر گرفته شد، به این معنا که ما نتوانستیم مطمئن باشیم نتایج صحیح هستند یا خیر، عمدتا به این دلیل که ما نتوانستیم بسیاری از مطالعات را ترکیب کنیم. برخی از مطالعات به وضوح توضیح ندادند که چگونه مجریان کارآزمایی تصمیم میگیرند چه افرادی، چه مقدار استروئید دریافت خواهند کرد و در برخی مطالعات، هم شرکتکنندگان و هم برگزار کنندگان کارآزمایی میدانستند که چه دوزی از دارو را میگیرند. این امر ممکن است روی نتایج مطالعه اثر بگذارد.
دو نویسنده مرور نتایج جستوجو را غربالگری کرده و بهطور مستقل از هم دادهها را از مطالعات واجد شرایط استخراج کردند. اختلافات را از طریق بحث حلوفصل کردیم و در مواردی که دادههای ازدسترفته و دیگر عدم قطعیتهای مرتبط با مطالعات دیده شد، با نویسندگان مطالعه تماس گرفتیم.
دادههای دو‐حالتی را به صورت نسبت شانس (OR) و دادههای پیوسته را به صورت تفاوت میانگین (MD)، هر دو را با استفاده از مدل اثر‐ثابت، تجزیهوتحلیل کردیم. هر مطالعه را از نظر خطر سوگیری (bias) ارزیابی کرده و کیفیت شواهد را برای هر پیامد با درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) رتبهبندی کرده و نتایج را در جدول «خلاصه یافتهها» ارائه دادیم. شواهد کافی برای انجام آنالیزهای زیر‐گروهی برنامهریزی شده وجود نداشت.
پیشینه
بسیاری از کودکان دچار حملات آسم تهدید کننده زندگی شده و نیاز به درمان در بخش اورژانس بیمارستان دارند. برخی از دستورالعملهای ملی و بینالمللی درمان آسم، تزریق وریدی دارویی را به نام سولفات منیزیم (MgSO۴ وریدی) برای کودکان مبتلا به حملات آسم که به سایر درمانها پاسخ خوبی ندادهاند، توصیه میکنند. نشان داده شده که این مداخله نیاز به بستری شدن را در بیمارستان برای بزرگسالان کاهش میدهد، اما مشخص نیست که برای کودکان بیخطر بوده و به همین اندازه موثر است یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
پنج مطالعه را در کودکان یافتیم که به مقایسه اینفیوژن MgSO۴ با اینفیوژن دارونما در مواردی پرداختند که سایر درمانها حمله آسم را تسکین ندادند (معمولا برونکودیلاتورهای استنشاقی، استروئیدها، و گاهی اوقات اکسیژن). این پنج مطالعه در مجموع ۱۸۲ کودک را وارد کردند. فقط سه مورد از مطالعات پیامد مورد نظر ما را که نیاز به بستری شدن در بیمارستان بود، گزارش کردند. این مطالعات بین سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۰۰ منتشر شدند؛ آنها جدیدترین مطالعاتی بودند که توانستیم هنگام جستوجو در فوریه ۲۰۱۶ پیدا کنیم.
نتایج کلیدی و کیفیت شواهد
کودکانی که اینفیوژن MgSO۴ دریافت کردند، در مقایسه با دارونما نیاز کمتری به بستری شدن در بیمارستان داشتند. در حقیقت، از هر پنج کودک تحت درمان با MgSO۴، از یک مورد بستری در بیمارستان جلوگیری شد. با این حال، مطالعات وارد شده کوچک بودند، و فقط ۱۱۵ کودک در تجزیهوتحلیل اصلی وارد شدند، و نتایج متفاوت بودند، بنابراین نمیتوانیم از مزایا و مضرات آنها کاملا مطمئن باشیم. از آنجا که مطالعات بسیار کمی وجود داشت، نتوانستیم تشخیص دهیم که کاهش در پذیرش در بیمارستان ارتباطی با سن، شدت تشدید آسم داشته یا خیر، یا اینکه تفاوتی را در سایر روشهای درمانی به وجود آورده یا خیر. هیچ گزارشی از آسیب کودکان هنگام درمان با MgSO۴گزارش نشد. بنابراین این مرور از تجویز MgSO۴ در کودکان پشتیبانی میکند، با این حال باید توجه داشت که شواهد به دست آمده بسیار ضعیف است
دو نویسنده مرور بهطور مستقل از هم جستوجوها را غربالگری کرده، دادهها را از مطالعات وارد شده استخراج کرده و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند. پیامدهای اولیه عبارت بودند از کیفیت زندگی مرتبط با آسم، رضایتمندی بیمار/والدین از درمان، و پایبندی به مصرف دارو. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از: حملات آسم، کنترل آسم، پذیرش درمان/امکانپذیری از نگاه متخصصین سلامت، و تمامی عوارض جانبی. شواهد را رتبهبندی کرده و در جدول «خلاصه یافتهها» ارائه کردیم.
به دلیل ناهمگونی روششناسی و بالینی، نتوانستیم هیچیک از دادههای پیامدی استخراج شده را تجمیع کنیم، اما یافتهها را هر زمان که امکانپذیر بود، در قالب نمودار انباشت (forest plot) ارائه کردیم. دادههای دارای چولگی (skewed) را به صورت روایتگونه (narrative) توصیف کردیم.
چهار مطالعه را وارد کردیم که SDM را با گروه کنترل مقایسه کرده، و در مجموع ۱۳۴۲ شرکتکننده را دربرمیگرفتند. سه مطالعه روی کودکان مبتلا به آسم و مراقبین آنها، و یک مطالعه روی بزرگسالان مبتلا به آسم انجام شدند. سه مطالعه در ایالات متحده آمریکا، و یک مطالعه در هلند به اجرا درآمدند. طول مدت کارآزمایی بین ۶ و ۲۴ ماه متغیر بود. یک کارآزمایی مداخله SDM را به درمانگر و سه کارآزمایی مداخله SDM را مستقیما به بیمار ارائه کردند. دو مطالعه انجام شده روی کودکان از یک پورتال آنلاین به همراه مشاورههای رو‐در‐رو استفاده کردند. یک مطالعه مداخله SDM یا یک مداخله مبنی بر تصمیمگیری بالینی را از طریق ترکیبی از مشاوره رو‐در‐رو و تماسهای تلفنی ارائه کردند. مطالعه آخر نیز پزشکان عمومی متخصص را در زمینه امراض کودکان به تصادفی برای دریافت برنامه سمینار به منظور ارتقاء استفاده از اصول SDM تقسیم کردند. تمام کارآزماییها برچسب‐باز (open‐label) بودند، اگرچه یک مطالعه که مداخله را برای پزشکان ارائه کرده بود، بیان داشت که شرکتکنندگان از همکاری پزشکشان در کارآزمایی بیاطلاع بودند. ما درباره خطر انتخاب (selection) و ریزش (attrition) و گزارشدهی انتخابی نگران بودیم، و متوجه شدیم که یک مطالعه بهطور قابل توجهی از تعداد شرکتکنندگان اندکی ثبتنام بهعمل آورده بود. چهار مطالعه منتخب از رویکردهای متفاوتی برای اندازهگیری تبعیت از درمان/پایبندی به مداخله و گزارش یافتههای مطالعه استفاده کرده بودند.
یک مطالعه شامل بزرگسالان مبتلا به آسم با کنترل ضعیف، با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی مرتبط با آسم (Asthma Quality of Life Questionnaire; AQLQ) بهبود در کیفیت زندگی (QOL) را به نفع گروه SDM در مقایسه با گروه کنترل گزارش کرد (اختلاف میانگین (MD): ۱,۹۰؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۲۴ تا ۲.۹۱)، اما دو کارآزمایی دیگر مزیتی را نشان ندادند. در یک کارآزمایی که روی کودکان انجام شد، رضایتمندی بیمار/والدین از عملکرد متخصصین کودکان در گروه SDM بیشتر بود. پایبندی به مصرف دارو در گروه SDM در دو مطالعه ‐ یکی روی بزرگسالان و دیگری روی کودکان ‐ بهتر بود (تمامی موارد پایبندی به دارو: MD: ۰.۲۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۱ تا ۰.۳۱؛ میانگین تعداد تجویزهای کنترل شده دارویی در طول ۲۶ هفته: ۱.۱ در گروه SDM و (n = ۲۶)؛ ۰.۷ در گروه کنترل (n = ۲۷)). در یک مطالعه، نرخ ویزیتهای مرتبط با آسم، در گروه SDM در مقایسه با گروه درمان معمول، کمتر بود (۱.۰/سال در مقابل ۱.۴/سال؛ P = ۰.۰۱۶)؛ اما دو مطالعه دیگر هیچ اختلافی را به لحاظ حملات یا تجویز استفاده از استروئیدهای خوراکی برای دورههای درمانی کوتاه گزارش نکردند. در نهایت، یک مطالعه شانسهای وقوع بهتری را مبنی بر عدم بروز مشکلات مربوط به آسم در گروه SDM نسبت به گروه درمان معمول گزارش کردند (نسبت شانس (OR): ۱.۹۰؛ ۹۵% CI؛ ۱.۲۶ تا ۲.۸۷) اگرچه دو مطالعه دیگر که کنترل آسم را گزارش کردند، هیچ مزیتی را به نفع SDM نشان ندادند. ما هیچ اطلاعاتی را درباره مقبولیت مداخله از سوی متخصصان سلامت و بروز عوارض جانبی به دست نیاوردیم. در مجموع، اعتماد ما به نتایج مطالعات از بسیار پائین تا متوسط متغیر بود، و به دلیل خطر سوگیری، عدم دقت و عدم دقت (indirectness)، پیامدها را در سطح پائین ارزیابی کردیم.
اختلافات قابل توجه موجود بین چهار کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده منتخب نشان میدهد که نمیتوانیم نتیجهگیریهای کلی معنایداری را ارائه دهیم. مطالعات تکی، نشاندهنده وجود برخی مزیتها به لحاظ کیفیت زندگی، رضایتمندی بیمار و والدین، پایبندی به داروی تجویز شده، کاهش در تعداد ویزیتهای مرتبط با آسم، و بهبود در کنترل آسم، به نفع SDM نسبت به گروه کنترل بودند. اعتماد ما به یافتههای به دست آمده از این مطالعات تکی از متوسط تا بسیار پائین متغیر بود، و ذکر این نکته مهم است که مطالعات بروز عوارض جانبی را اندازهگیری یا گزارش نکرده بودند.
بهتر است مطالعات آتی برای تعیین اختلافات در پیامدهای مربوط به بیمار از جمله حملات آسم و بستری در بیمارستان، به اندازه کافی قوی بوده و به لحاظ بازه زمانی مطالعه به اندازه کافی طولانی باشند. استفاده از پیامدهای اصلی آسم و مقیاس اعتبارسنجی شده در صورت امکان انجام متاآنالیزهای آتی را تسهیل خواهد کرد. مطالعاتی که در کشورهایی با سطح درآمد پائین به اجرا درآمده و دربرگیرنده یک ارزیابی اقتصادی باشند، مورد نظر خواهند بود. بهتر است پژوهشگران بهطور سیستماتیک بروز عوارض جانبی را ثبت کنند، حتی اگر هیچکدام پیشبینی نشده باشند. مطالعات شناسایی شده تاکنون، روی نوجوانان انجام نشدهاند؛ بهتر است کارآزماییهای آتی نتایج مربوط را به این گروه نیز بررسی کنند. اندازهگیری و گزارشدهی میزان پایبندی به مداخله نیز توصیه میشود.
پیشینه سوال
آسم یک بیماری بلندمدت است که در بزرگسالان و کودکان شایع است. افراد مبتلا به آسم اغلب دچار خسخس (wheeze) و سرفه شده و به سختی نفس میکشند. تصمیمگیری مشارکتی (shared decision‐making) به معنای مشارکت همه‐جانبه افراد مبتلا به آسم در اتخاذ تصمیمات درباره درمان آنها است. این رویکرد معمولا بیمار و پزشک یا پرستار او را دربرگرفته و از ویژگیهای کلیدی آن میتوان اشتراکگذاری اطلاعات را برای کمک به فرد مبتلا به آسم برای اتخاذ بهترین تصمیم برای آنها نام برد. به واسطه سهیم کردن افراد مبتلا به آسم در فرآیند تصمیمگیری، انتظار میرود که آسم آنها بهتر کنترل شده و منجر به بروز مشکلات کمی شود.
سوال مطالعه مروری
ما میخواستیم شواهد مربوط به تصمیمگیری مشارکتی را در مورد افراد مبتلا به آسم در مقایسه با درمان استاندارد آسم، یا یک روش متفاوت از تصمیمگیری مرتبط با سلامت، مرور کنیم. ما میخواستیم بدانیم که تصمیمگیری مشارکتی روی کیفیت زندگی، حملات آسم، رضایتمندی بیمار از درمان، کنترل آسم، پایبندی به برنامههای دارویی و اثرات ناخواسته تاثیرگذار است یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
ما تا نوامبر ۲۰۱۶ شواهد را مرور کردیم. چهار مطالعه را شامل ۱۳۴۲ نفر به دست آوردیم که با هدف پاسخ به این سوال به اجرا درآمدند. تمامی شرکتکنندگان مبتلا به آسم بودند؛ شرکتکنندگان در سه مطالعه کودکان و در یک مطالعه بزرگسالان بودند. سه مطالعه در ایالات متحد آمریکا و یک مطالعه در هلند به اجرا در آمدند؛ مطالعات از شش ماه تا دو سال به طول انجامیدند. مطالعات مختلف از روشهای متفاوتی از تصمیمگیری مشارکتی، شامل مباحثات رو‐در‐رو، تماسهای تلفنی، و پیامهای آنلاین استفاده کردند.
نتایج اصلی
به دلیل آنکه این مطالعات به روشهای متفاوتی به اجرا درآمدند، نمیتوانستیم یافتههای آنها را با یکدیگر ترکیب کنیم. ما از مطالعات تکی شواهدی را به دست آوردیم که نشان میدهد تصمیمگیری مشارکتی ممکن است کیفیت زندگی و کنترل آسم را بهبود بخشیده و ویزیتهای مرتبط با آسم را کاهش دهد. تصمیمگیری مشارکتی همچنین ممکن است به دلیل ایجاد درک بهتر از چرایی نیاز بیمار به درمان، به افراد در استفاده از اسپری استنشاقی آسم بهطور منظمتر کمک کند. ورود به این فرآیند، ممکن است حس رضایت بیشتری را در افراد نسبت به روند درمانشان ایجاد کند، زیرا ممکن است افراد از اینکه حق انتخاب دارند، احساس قدرت کنند. با وجود این، تمامی این یافتهها از سوی مطالعات مختلف گزارش شده بودند، و برخی مطالعات سودمندی تصمیمگیری مشارکتی را نشان دادند، در حالی که سایر مطالعات هیچ مزیتی را به نفع این سبک از تصمیمگیری گزارش نکردند. ذکر این نکته حائز اهمیت است که هیچ یک از مطالعات به بررسی تاثیر تصمیمگیری مشارکتی بر اثرات جانبی ناخواسته نپرداختند. تمامی چهار مطالعه چگونگی ارائه یا دریافت مداخله تصمیمگیری مشارکتی را گزارش کردند، اما به روشهای مختلف این کار را انجام داده بودند.
کیفیت شواهد
ما به کیفیت شواهد ارائه شده در این مرور خیلی اطمینان نداشتیم. نگرانی پیرامون تعداد اندک مطالعات و اختلافات موجود میان روشهای مختلف طراحی در مطالعات وارد شده، وجود داشت. همچنین، شرکتکنندگان میدانستند که در چه گروهی قرار داشتند (یعنی تصمیمگیری مشارکتی یا درمان استاندارد)، و این ممکن است نحوه پاسخگویی آنها را به سوالات مربوط به آسم در طول کارآزمایی تحت تاثیر قرار داده باشد.
پیام کلیدی
برخی از شواهد پیشنهاد میکنند که تصمیمگیری مشارکتی ممکن است به افراد مبتلا به آسم کمک کند، اما درباره سودمندی این روش مطمئن نیستیم. در آینده، اجرای مطالعات بزرگتر روی نوجوانان و بررسی تاثیر این روش بر بروز اثرات جانبی، مضرات، و مزایا برای پاسخ به این سوال باید مفید باشد.
دو نویسنده مرور به غربالگری موارد جستوجو شده، استخراج دادههای عددی و بررسی خصوصیات مطالعات و ارزیابی خطر سوگیری (bias) در هر مطالعه وارد شده پرداختند. پیامدهای اولیه، کیفیت زندگی مرتبط با آسم و حملاتی بود که نیاز به حداقل یک دوره استروئیدی خوراکی داشت. ما تجزیهوتحلیلها را ارزیابی کردیم و شواهد را در جدول «خلاصه یافتهها» ارائه کردیم.
دادههای دو‐حالتی را به صورت نسبت شانس و دادههای پیوسته را به صورت تفاوتهای میانگین (MD) یا تفاوتهای میانگین استاندارد شده (SMD) مورد تجزیهوتحلیل قرار دادیم و تمامی آنها را با استفاده از یک مدل اثرات‐تصادفی تجزیهوتحلیل کردیم. در هنگام انجام متاآنالیزها، ناهمگونی بالینی، روششناسی و آماری را ارزیابی کردیم، و دادههای دارای چولگی (skewed) را به صورت روایتگونه (narrative) توصیف کردیم.
پنج مطالعه با مجموع ۱۱۴۶ شرکتکننده معیارهای ورود به این مرور را داشتند. همانند دیگر مرورهای سیستماتیک مربوط به مداخلات پیچیده، مطالعات از نظر طراحی (خوشهای و مجزای تصادفیسازی شده)، مدت زمان (۲,۵ تا ۹ ماه)، شرایط (مدرسه، اردوگاه روزانه، مرکز مراقبتهای اولیه) و محتوای مداخله، متفاوت بودند. بیشترین نگرانی در مورد سوگیری به کورسازی و گزارشدهی ناقص مربوط میشد، که انجام متاآنالیزهایی را که میتوانست انجام شود محدود میکرد. به طور کلی مطالعات از جهت سوگیری انتخاب و سوگیری ریزش نمونه (attrition bias) کنترل شده بودند.
همه شرکتکنندگان بین ۱۱ تا ۱۷ سال سن داشتند. تشخیص و شدت آسم متفاوت بوده و شیوع سیگار کشیدن نیز متفاوت بود. سه مطالعه از برنامه سهگانه A استفاده کرده بودند؛ یکی از این مطالعات تعهد را بر ترک سیگار اضافه کرده بود؛ دیگری جلسات پشتیبانی گروهی همسالان و ارسال پیامهای mp۳ را برای تشویق بر پایبندی به درمان ارائه کرده بود؛ و سومین مطالعه یک اردوگاه آگاهی روزانه را با رهبری همسالان با یک اردوگاه معادل آن که توسط پزشکان مراقبت سلامت برگزار میشد، مقایسه کرده بود.
به دلیل خطر سوگیری، ناهمگونی و عدم دقت، در رابطه با تمامی یافتهها اطمینان کمی داشتیم. نتایج حاصل از تجزیهوتحلیل کیفیت زندگی مرتبط با آسم بر اساس مدل اثرات‐تصادفی از پیش تعیین شده، غیر‐دقیق بوده و تفاوت معنیداری را نشان نداده بودند (MD: ۰,۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۲‐ تا ۰.۸۱)؛ تجزیهوتحلیل مربوط به حساسیت که بر اساس یک مدل اثر‐ثابت انجام شده بود و تجزیهوتحلیل پاسخ دهنده، احتمال وجود مزایای اندکی را برای این پیامد مطرح کرده بودند. اکثریت نتایج دیگر به طور روایتگونه (narrative) خلاصه شده و مزیت مهمی را در مورد مداخله انجام شده نشان نداده بودند؛ مطالعات دادههای غیر‐قابل تجزیهوتحلیل در مورد حملات آسم یا ویزیتهای نامنظم ارائه کرده بودند (دادههای دارای چولگی (skewed))، و یک مطالعه که پایبندی به درمان را مورد بررسی قرار داده بود، کاهش آن را در هر دو گروه گزارش کرده بود. تاثیر مداخلات بر کنترل آسم، بر اساس مداخله مورد توجه قرار گرفته بود اما یافتهها دارای اهمیت آماری نبودند. نتایج دو مطالعه با میزان بالای ابتلا به سیگار حاکی از دادن وعدههایی برای خود‐کارآمدی به منظور ترک سیگار کشیدن بود، اما به طور کلی میزان وابستگی نیکوتین و دانش مربوط به سیگار در گروه مداخله به طور معناداری بهتر نبود. محققان حوادث جانبی را گزارش نکرده بودند.
اگر چه شواهد ضعیف نشان میدهد که مداخلات حمایتی میتواند منجر به بهبودی در کیفیت زندگی مرتبط با آسم برای نوجوانان شود، مزایای آن برای کنترل آسم، میزان حملات و پایبندی به درمان هنوز ثابت نشده است. شواهد موجود برای نشان دادن این موضوع ناکافی است که استفاده منظم از برنامههای حمایتی ارائه شده توسط افراد عادی و همسالان برای نوجوانانی که مراقبت از آسم دریافت میکنند، تا چه اندازه است.
پژوهش در حال انجام و در آینده ممکن است به شناسایی افراد هدف برای مداخلات حمایتی ارائه شده توسط افراد عادی و همسالان، همراه با ویژگیهایی که یک برنامه موفق را تشکیل میدهند، کمک کند.
پیشینه برای سوال
نوجوانان ممکن است برای مدیریت آسم خود نیاز به حمایت بیشتری داشته باشند، زیرا احتمال استفاده نادرست از اسپریهای استنشاقی و همچنین انجام فعالیتهایی که میتواند آسم آنها را بدتر کند (مانند سیگار کشیدن) در آنها بیشتر است. ما بر آن شدیم تا بدانیم که جلسات با رهبری همسالان یا افراد عادی (یعنی به غیر از متخصصان مراقبت سلامت) به کاهش این خطرات کمک میکنند و منجر به کنترل بهتر آسم میشود یا خیر. مطالعاتی را وارد کردیم که این حمایت را در مقایسه با مراقبت معمول یا دیگر انواع کمک رسانی مقایسه کرده باشند. آخرین جستوجوی ما در ۲۵ نوامبر ۲۰۱۶ بود.
ویژگیهای مطالعه
پنج مطالعه را که شامل ۱۱۴۶ نوجوان مبتلا به آسم بودند، یافتیم. مطالعات از نظر طراحی، مدت زمان (۲,۵ تا ۹ ماه)، شرایط (مدرسه، اردوگاه روزانه، مرکز مراقبتهای اولیه) و راهی که از طریق آن جلسات حمایتی همسالان یا افراد عادی برگزار میشد، متفاوت بودند. شدت آسم و تعداد افرادی که سیگار میکشیدند، متفاوت بود. سه مطالعه از یک برنامه سهگانه A ( عملکرد آسم نوجوانان‐Adolescent Asthma Action) استفاده کرده بودند، که به منظور آن نوجوانانی که سن بیشتری داشتند، به منظور ارائه جلسات به دانشآموزان جوانتر تربیت میشوند؛ یکی از این مطالعات اضافه کردن تعهد به ترک سیگار را نیز تست کرده بود؛ دیگری جلسات پشتیبانی گروهی همسالان و ارسال پیامهای mp۳ را برای تشویق بر پایبندی به درمان ارائه کرده بود؛ و سومین مطالعه یک اردوگاه آگاهی روزانه را با رهبری همسالان با یک اردوگاه معادل آن که توسط پزشکان و پرستاران برگزار میشد، مقایسه کرده بود.
نتایج کلیدی
نوجوانانی که از حمایت همسالان برخوردار شده بودند، کیفیت زندگی بهتری نسبت به گروه کنترل داشتند؛ هرچند که این مسئله بر اساس نحوه تجزیهوتحلیل نتایج متغیر بود، بنابراین ما در مورد آن نامطمئن بودیم. اکثر پیامدهای دیگر مزایای مهمی را در رابطه با مداخله نشان نداده بودند. این مطالعات اطلاعات بسیار کمی را در مورد حملات آسم یا ویزیت های نامنظم در طول کارآزمایی ارائه داده بودند و ما نمیتوانستیم مطمئن باشیم که مداخلات از نظر کنترل آسم مفید بودند یا خیر. نتایج دو مطالعه که در آن بسیاری از نوجوانانی که سیگار میکشیدند ادعای آمادگی مبنی بر ترک سیگار را کرده بودند، اما میزان وابستگی به نیکوتین و دانش مربوط به سیگار بسیار بهتر از کنترل نبود. مطالعات هیچ گزارشی را از حوادث جانبی ارائه ندادند.
کیفیت شواهد
ما نمیتوانیم از نتایج اطمینان حاصل کنیم، زیرا اکثر پیامدها توسط افرادی ارزیابی شده بود که میدانستند نوجوانان به چه گروه مقایسهای تعلق داشتهاند، و این امر میتواند بر رفتار افراد و پاسخ آنها به سوالات تاثیر بگذارد. برخی از مطالعات همه مواردی را که گفته بودند، گزارش نکرده بودند یا اطلاعاتی ارائه کرده بودند که قادر به تجزیهوتحلیل آنها نبودیم. بعضی اوقات نتایج یک مطالعه با نتایج مطالعات دیگر موافق نبود، و اغلب ما نمیتوانستیم به طور مشخص بگوییم که برای نوجوانان مزیتی به همراه دارد یا خیر. به همین دلایل، ما اطمینان کمی در مورد تمام یافتههای مطالعه داریم.
دو نویسنده مرور به غربالگری موارد جستوجو شده، استخراج دادههای عددی و بررسی خصوصیات مطالعه از مطالعات وارد شده و ارزیابی خطر سوگیری (bias) پرداختند. پیامدهای اولیه، عبارت بودند از پایبندی به ICS، حملاتی که حداقل به کورتیکواستروئیدهای خوراکی نیاز پیدا کنند، و کنترل آسم. ما برای هر مقایسه پیامدها را ارزیابی کرده و شواهد را در جدول «خلاصه یافتهها» ارائه کردیم.
دادههای دو‐حالتی را به صورت نسبت شانس و دادههای پیوسته را به صورت تفاوتهای میانگین یا تفاوتهای میانگین استاندارد شده مورد تجزیهوتحلیل قرار دادیم و تمامی آنها را با استفاده از یک مدل اثرات‐تصادفی تجزیهوتحلیل کردیم. دادههای دارای چولگی (skewed) را به صورت روایتگونه (narrative) توصیف کردیم. هیچ فرضیه از پیش تعیین شدهای درباره چگونگی دستهبندی کارآزماییها نداشتیم، اما فقط در صورتی دست به انجام متاآنالیز زدیم که درمانها، شرکتکنندگان و مشکل بالینی زمینهای به اندازه کافی برای تجمیع اطلاعات مناسب بود.
ما ۳۹ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) موازی را شامل بزرگسالان و کودکان مبتلا به آسم وارد کردیم، که ۲۸ مورد از آنها (۱۶,۳۰۳ = n) در بردارنده اطلاعاتی برای انجام حداقل یک متاآنالیز بودند. پیگیریها از دو ماه تا دو سال متغیر بودند (میانه شش ماه)، و کارآزماییها عمدتا در کشورهای با سطح درآمد بالا صورت گرفته بود. اکثر مطالعات تعدادی از اقدامات انجام شده را به منظور پایبندی به ICS و پیامدهای دیگری مانند کیفیت زندگی و کنترل آسم گزارش کرده بودند. به طور کلی خطر سوگیری انتخاب در مطالعات پائین یا نامشخص و خطر سوگیریهای مربوط به کورسازی در آنها بالا بود. طبق برآورد ما تقریبا نیمی از مطالعات در معرض خطر بالایی از سوگیری ریزش نمونه (attrition bias) و گزارشدهی انتخاب پیامدها قرار داشتند.
مطالعات را به چهار دسته تقسیم کردیم: آموزش پایبندی در برابر کنترل (۲۰ مطالعه)، استفاده از پیجر یا یادآورهای الکترونیکی در برابر کنترل (۱۱ مطالعه)، رژیمهای دارویی ساده در برابر رژیمهای دارویی معمول (چهار مطالعه)، و درمان مشاهدهای مستقیم در مدرسه (سه مطالعه). دو مطالعه به طور جداگانه توصیف شدند.
تمامی نتایج تجمعی در رابطه با آموزش پایبندی، پیجر و یادآورهای الکترونیکی و رژیمهای ساده شده، حاکی از آن بود که میزان پایبندی در آنها بیشتر از گروه کنترل است. تجزیهوتحلیل محدود به مطالعاتی که از معیارهای عینی استفاده کرده بودند، نشان داد که آموزشها برای پایبندی به درمان ۲۰ درصد مفیدتر از گروه کنترل بود (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۷,۵۲ تا ۳۲.۷۴؛ پنج مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین)؛ یادآورهای الکترونیکی میزان پایبندی را به درمان ۱۹ درصد ارتقا دادند (۹۵% CI؛ ۱۴.۴۷ تا ۲۵.۲۶؛ شش مطالعه؛ شواهد با کیفیت متوسط)؛ و رژیمهای ساده شده منجر به پایبندی برتری ۴ درصد در میزان پایبندی به درمان شدند (۹۵% CI؛ ۱.۸۸ تا ۱۶.۶؛ سه مطالعه؛ شواهد با کیفیت متوسط). به دلیل خطر سوگیری و ناهمگونی، اطمینان ما نسبت به این شواهد کاهش یافت.
پس از تجزیهوتحلیلهای تجمعی، مشخص شد میزان بهبودی در پایبندی به درمان به صورت کاملا همسو و سازگار به مزایای قابل مشاهده برای پیامدهای بالینی تبدیل نمیشود. هیچ یک از انواع مداخلات نه برای پیامدهای بالینی اولیه مورد نظر ما (میزان حملات نیازمند به کورتیکواسترویید خوراکی (OCS) (شواهد با کیفیت بسیار پائین تا پائین) و کنترل آسم (شواهد با کیفیت پایین تا متوسط)؛ و نه برای پیامدهای ثانویه مورد نظر ما (ویزیتهای خارج از برنامه (شواهد با کیفیت بسیار پائین تا متوسط) و کیفیت زندگی (شواهد با کیفیت پائین تا متوسط) مزایای مشخصی را در بر نداشت. با این حال، برخی از مطالعات مزایای مشاهده شده از OCS و استفاده از خدمات مراقبت سلامت را نشان داده بودند. اکثر اطلاعات در مورد مدرسه یا کار دارای چولگی (skewed) بودند، و تقسیمبندی آنها دشوار بود (شواهد با کیفیت پائین، در زمان درجهبندی)، و اکثر مطالعات به طور اختصاصی حوادث جانبی را اندازهگیری نکرده، یا آنها را گزارش نکرده بودند.
مطالعاتی که در رابطه با مزایای احتمالی تجویز ICS در مدرسه تحقیق کرده بودند، میزان پایبندی به درمان، حملاتی که نیاز به OCS داشته باشند، کنترل آسم یا حوادث جانبی را اندازهگیری نکرده بودند. یک مطالعه کاهش میزان ویزیتهای خارج از برنامه را نشان داد، و دیگری هیچ تفاوتی را نشان نداده بود؛ اما امکان ترکیب دادهها وجود نداشت.
پیشینه برای سوال
اسپریهای استنشاقی حاوی استروئیدها نشانههای مرتبط با آسم را بهبود میبخشند و در صورت استفاده منظم، حملات آسم را کاهش میدهند. اما بسیاری از افراد مبتلا به آسم آنها را به صورت تجویز شده استفاده نمیکنند. این منجر به تشدید نشانهها و افزایش حملات میشود، که عامل یک سوم از موارد مرگومیر ناشی از آسم در انگلستان است.
گاهی اوقات دوزهای استفاده نشده به عنوان «عدم پایبندی به درمان» نامیده میشود. علت دوزهای استفاده نشده در افراد مختلف متفاوت است. به عنوان مثال، مردم اغلب فراموش میکنند که اسپری استنشاقی خود را مصرف کنند یا سبک زندگی شلوغ و غیر‐قابل پیشبینی دارند که این امر را برای آنها دشوار میسازد. بعضی از افراد مصرف این اسپریهای استنشاقی را به صورت تجویز شده درک نمیکنند. بعضی از مردم تصمیم میگیرند مصرف استروئیدها را کاهش داده یا متوقف کنند. این مسئله ممکن است به دلایل بسیاری از جمله عوارض جانبی، ترس از عوارض جانبی یا تصور اینکه مزایای آن از مضرات آن بیشتر نیست، رخ دهد.
هدف از این مرور این بود که مشخص شود استراتژیهایی که برای کمک به افراد مبتلا به آسم به منظور مصرف اسپری استنشاقی استروئیدی آنها وجود دارد واقعا کار میکند یا خیر و اینکه پایبندی بیشتر منجر به کسب مزایای دیگر میشود یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
ما ۳۹ مطالعه را شناسایی کردیم که بیش از ۱۶,۰۰۰ بزرگسال و کودکان مبتلا به آسم را مورد بررسی قرار داده بودند که یک اسپری استنشاقی استروئیدی مصرف میکردند. اکثر مطالعات دادهها را در شش ماه جمعآوری کرده بودند، بنابراین ما در واقع فقط میتوانیم پیام این مرور را تا شش ماه اعمال کنیم؛ به عنوان مثال نمیتوانیم بگوییم که این روشها تا چند سال موثر هستند. منابع مختلفی را برای یافتن مطالعات مرتبط جستوجو کردیم. این مرور تا نوامبر ۲۰۱۶ بهروز است.
مطالعات مختلف روشهای مختلفی را برای کمک به افراد به منظور استفاده از اسپری استنشاقی خود امتحان کردهاند. بر اساس چهار روش برای کمک به افراد جهت استفاده از اسپری استنشاقی، مطالعات را دستهبندی کردیم: آموزش دادن در مورد پایبندی به درمان (۲۰ مطالعه)؛ استفاده از پایش یا یادآورهای الکترونیک برای مصرف اسپری استنشاقی (۱۱ مطالعه)؛ ساختن دارویی که مصرف آن راحتتر باشد (به عنوان مثال یکبار به جای دوبار در روز، یک اسپری استنشاقی به جای دو اسپری) (چهار مطالعه)؛ و دادن اسپری استنشاقی در ساعات مدرسه (سه مطالعه).
ما عمدتا به دنبال این بودیم که بدانیم استراتژیها به افراد کمک میکنند تا اسپری استنشاقی خود را طبق دستورالعمل مصرف کنند یا خیر و اینکه روشها منجر به کاهش حملات آسم و کنترل بهتر آسم میشوند یا خیر.
نتایج کلیدی
افرادی که آموزش داده شده بودند، در مصرف اسپری استنشاقی خود بهتر از گروه کنترل بودند؛ بیش از ۲۰% از افراد درمان خود را مصرف کرده بودند (احتمالا بین ۸% تا ۳۳ % بیشتر). افرادی که به آنها پیجر یا یادآورهای الکترونیکی داده شده بود، ۱۹% بهتر از گروه کنترل اسپری استنشاقی خود را استفاده کرده بودند (۱۴% و ۲۵%). افرادی که به آنها روش سادهتری برای مصرف اسپری استنشاقی ارائه شده بود (مثلا، دفعات کمتری در روز)، فقط ۴% بهتر از افرادی بودند که به روش معمول اسپری را مصرف کرده بودند (۲% و ۶%).
متاسفانه، این تلاشها برای کمک به افراد برای مصرف اسپری استنشاقیشان، مزایای زیادی در مورد مسائلی همچون کنترل آسم و تعداد حملات ندارد، اما در بیشتر موارد، نمیتوانستیم یکی از این دو را بیان کنیم. همچنین تفاوتی را در کیفیت زندگی یا مدت زمانی را که افراد از کار یا مدرسه غیبت میکردند ندیدیم، هر چند شواهد غالبا نامطمئن بودند.
مطالعاتی که مزیت احتمالی تجویز اسپری استنشاقی کودکان را در ساعات مدرسه مورد بررسی قرار داده بودند، به درستی اندازهگیری نکرده بودند که اغلب تا چه میزان دوزهای اسپری استنشاقی را مصرف نمیکنند.
کیفیت شواهد
مشکل است بگوییم که این استراتژیهای مختلف ارزش استفاده را دارند یا خیر، چرا که مطالعات کاملا متفاوت از یکدیگر بودند. این تفاوتها بدین معنی است که ما نمیتوانیم مطمئن باشیم مزیت واقعی این روشها، فراتر از بهبود پایبندی به درمان است. گاهی اوقات ما مطالعات کافی را برای تشخیص تفاوت بین گروهها پیدا نمیکردیم. این واقعیت که اکثر افراد میدانستند در کدام گروه قرار دارند نیز میزان اطمینان ما را به این یافتهها کاهش میدهد، زیرا این امر میتواند بر چگونگی پاسخدهی مثبت مردم به پرسشنامهها تاثیر بگذارد. در مورد اینکه تا چه تعداد افراد از حدود نیمی از مطالعات خارج شدند نگرانیهایی داشتیم، ما مطمئن نیستیم که مطالعات همه چیزهایی که اندازهگیری کردهاند را گزارش کرده باشند.
پیام کلیدی
مطالعات ما نشان دادند که در مقایسه با گروه «کنترل» (مثل مراقبتهای معمول آسم)، استراتژیهای مختلف میتوانند به افراد مبتلا به آسم کمک کنند تا اسپری استنشاقی خود را بهتر مصرف کنند. با این حال، بسیاری از این مطالعات کاملا متفاوت از یکدیگر بوده و ما مطمئن نیستیم که افراد متوجه خواهند شد آسم آنها در نتیجه این روش بهبود یافته یا خیر.
حداقل دو نویسنده مرور، به غربالگری مطالعات، استخراج دادههای مربوط به پیامدها و ویژگیهای مداخله از مطالعات وارد شده پرداخته و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند. پیامدهای اولیه برای سنتز کمّی (quantitative synthesis) شامل ویزیتهای بخش اورژانس (emergency department; ED) یا ویزیت بیمارستان، مرگومیر و کنترل آسم بودند، نتایج اصلی را ارزیابی کرده و شواهد را در جدول «خلاصه یافتهها» ارائه کردیم. ما یک سنتز کیفی را برای ویژگیهای مداخله برنامهریزی کردیم، اما نویسندگان مطالعه قادر به ارائه اطلاعات لازم نبودند.
دادههای دو‐حالتی را به صورت نسبتهای شانس و دادههای پیوسته را به صورت تفاوتهای میانگین (MD) یا تفاوتهای میانگین استاندارد شده (SMD)، با استفاده از یک مدل اثرات‐تصادفی، مورد تجزیهوتحلیل قرار دادیم. هنگام انجام متاآنالیزها، ناهمگونی بالینی، روششناسی و آماری را ارزیابی و دادههای دارای چولگی (skewed) را به صورت روایتگونه (narrative) توصیف کردیم.
پنج RCT خوشهای از ۱۱۱ مدرسه با معیار واجد شرایط بودن مرور مطابقت داشتند. محققان پیامدها را در کارکنان شرکتکننده در مطالعه و غالبا در کودکان یا والدین، اغلب بین ۱ تا ۱۲ ماه اندازهگیری کردند.
تمام مداخلات برنامههای آموزشی بود، اما مدت زمان، محتوا و نوع ارائه آنها با هم متفاوت بود؛ برخی از آنها مربوط به عوامل آموزشی برای دانشآموزان یا ارائه دهندگان مراقبتهای اولیه بود. ما خطر سوگیری انتخاب، عملکرد، تشخیص و سوگیری ریزش نمونه (attrition bias) را مشخص کردیم، اگر چه در مطالعات و پیامدهای مختلف متفاوت بودند.
تجزیهوتحلیلهای کیفی و کمی با محدودیت روبهرو بودند. فقط یک مطالعه میزان ویزیت ED یا بیمارستان را گزارش کرده بود و دادههایی ارائه کرده بود که برای تجزیهوتحلیل بیش از حد چولگی (skewed) داشتند. هیچ مطالعهای در مورد مرگومیر یا حوادث جانبی گزارش نداده بود. مطالعات، کنترل آسم را به طور همسو و سازگار گزارش نکرده بودند، اما نتایج تفاوتی را بین گروهها در پرسشنامه کیفیت زندگی آسم کودکان نشان نداد (تفاوت میانگین (MD): ۰,۱۴؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۰۳‐ تا ۰.۳۱؛ ۱۰۰۵ شرکتکننده؛ ما کیفیت شواهد را به دلیل خطر سوگیری و غیر‐مستقیم بودن به سطح پائین کاهش دادیم). دادههای مربوط به نشانه روزانه، بیداری شبانه، محدودیت فعالیتهای زندگی روزمره و غیبت از مدرسه، چولگی (skewed) داشته یا قابل تجزیهوتحلیل نبودند؛ بعضی از نمرات میانگین در گروه آموزش دیده بهتر بود، اما بیشتر تفاوتهای بین گروهها کوچک بود و بیش از ۲۴ ماه دوام نداشت.
مدارسی که آموزشهایی را در رابطه با آسم دریافت کرده بودند، در مقایسه با مدارس گروه کنترل، به سیاستهای آسم بیشتر پایبند بودند و کارکنان آنها آمادگی بهتری داشند؛ بیشتر مدارسی که آموزش آسم را برای کارکنان دریافت کرده بودند سیاستهای آسم را نوشته بودند، میزان بهبودی در اقدامات پیشگیری یا کنترل حملات آسم ناشی از ورزش در مدارس مداخله بیشتر بود و کارکنان بیشتری در مدارس مداخله گزارش کردند که احساس میکنند قادر به استفاده از سالبوتامول (salbutamol) از طریق یک محفظه (spacer) هستند. با این حال، کیفیت این شواهد پائین بود؛ نتایج در پایه تعادل نداشتند، و اعتماد به شواهد به دلیل خطر سوگیری و عدم دقت پائین بود. دانش کارکنان در گروههایی که آموزش آسم را دریافت کرده بودند، بالاتر بود، اگر چه نتایج متناقض بوده و ادغام آنها به دلیل تفاوت بین مقیاسها دشوار بود (کیفیت پائین).
اطلاعات موجود در مورد مداخلات برای نویسندگان مرور کافی نبود تا بتوانند یک سنتز کیفی معنادار را از محتوای مطالعات که منجر به یک مداخله موفقیتآمیز میشود، انجام دهند یا منابع مورد نیاز برای تکرار دقیق نتایج، کافی نبود.
آموزش آسم برای کارکنان مدرسه، آگاهی و آمادگی آنها را در رابطه با آسم افزایش میدهد، اما مطالعات متفاوت بوده و کیفیت تمام شواهد موجود پائین است. مطالعات هنوز نشان ندادهاند که این پیشرفت در دانش منجر به مزایای قابل توجه کوتاه‐مدت یا طولانیمدت برای ایمنی و سلامت کودکان مبتلا به آسم در مدرسه میشود یا خیر. شواهد تصادفیسازی شده به دانش ما از محتوا یا ویژگیهای مداخلهای که منجر به بهترین پیامدها میشود یا منابع مورد نیاز برای اجرای موفقیتآمیز آن، کمکی نمیکند.
گزارش کامل از محتوا و منابع مداخلات آموزشی برای ارزیابی اثربخشی آنها و سهولت در اجرای آنها ضروری است. این امر در مورد هر دو نوع مطالعات تصادفیسازی شده و غیر‐تصادفیسازی شده صورت میگیرد، هرچند ممکن است دومی بهتر بتواند پیامدهای مهم بالینی مانند میزان تشدیدها و مرگومیر در طولانیمدت را نشان دهد.
پیشینه برای سوال
معلمان و کارکنان مدرسه باید بدانند که چگونه آسم را در مدارس کنترل کنند. اگر کارکنان آگاهی کمی در مورد آسم داشته باشند، ممکن است ندانند که بهترین راه برای محافظت از یک کودک مبتلا به آسم چیست، یا ممکن است در صورت وقوع یک حمله جدی نتوانند کاری انجام دهند. ما با هدف ارزیابی مزایا و مضرات احتمالی آموزش آسم برای کارکنان مدرسه، و بررسی چگونگی ارائه این آموزش به بهترین نحو، این مرور را انجام دادهایم.
ویژگیهای مطالعه
پنج مطالعه را که شامل بیش از ۱۰۰ مدرسه بودند پیدا کردیم که یک برنامه آموزشی آسم را برای کارکنان مدرسه، با یک گروه کنترل، مقایسه کرده بودند. محققان پیامدها را برای معلمان و کارکنان، و غالبا برای کودکان یا والدین، اغلب بین ۱ تا ۱۲ ماه اندازهگیری کردند. آخرین جستوجو را برای مطالعات در ۲۹ نوامبر ۲۰۱۶ انجام دادیم.
نتایج اصلی
ما نمیتوانستیم بگوییم که آموزش کارکنان مدرسه میتواند تعداد کودکانی را که به ویزیت بخش اورژانس (emergency department; ED) یا بیمارستان نیاز پیدا میکنند کاهش دهد یا خیر، هیچ مطالعهای در مورد مرگومیر گزارشی ارائه نداده بود. نویسندگان مطالعه، روشهای مختلف کنترل آسم را از راههای مختلفی اندازهگیری کرده بودند، اما اثربخشی اندکی را، خصوصا با گذشت بیش از یک سال پس از مداخله، مشاهده کرده بودند.
مدارسی که آموزشهایی در خصوص آسم دریافت کرده بودند، سیاستهای آسم را بهتر رعایت میکردند و کارکنان آماده بهتری داشتند؛ در مقایسه با مدارس گروه کنترل، بیشتر مدارسی که آموزش آسم برای کارکنان را دریافت کرده بودند سیاستهای آسم را نوشته بودند، میزان بهبودی در اقدامات پیشگیری یا کنترل حملات آسم ناشی از ورزش در مدارس مداخله بیشتر بود و کارکنان بیشتری در مدارس مداخله گزارش کردند که احساس میکنند قادر به استفاده از سالبوتامول (salbutamol) از طریق یک محفظه (spacer) هستند.
ما میخواستیم آنچیزی را که در جلسات آموزشی باید پوشش داده شود و نیز بهترین راه ارائه آنها را ارزیابی کنیم، اما برای انجام این کار اطلاعات کافی نداشتیم.
به طور خلاصه، آموزش آسم برای کارکنان مدرسه دانش و آمادگی آسم را در مدارس افزایش میدهد، اما در مورد مزایای واقعی این آموزش برای کودکان مبتلا به آسم چیزی نمیدانیم.
کیفیت شواهد
تعداد کم مطالعات و وجود تفاوت بین آنها به این معنی است که ما نمیتوانیم از تاثیر کلی آموزش کارکنان مدرسه در مورد آسم اطمینان حاصل کنیم. راههایی که محققان از طریق آن مدارس، معلمان یا کودکان را به گروههایی تقسیم کرده بودند ممکن است سبب ایجاد برخی سوگیریها (bias) شود. همچنین، این واقعیت که معلمان میدانستند در گروه مداخله یا گروه کنترل بودهاند، ممکن است رفتار آنها و نحوه پاسخگویی آنها را به سوالات تحت تاثیر قرار دهد، و این ممکن است باعث شود فواید این روش بیشتر از حد واقعی برآورد شود. بسیاری از افرادی که در این مطالعه قرار داشتند، در انتهای مطالعه به پرسشنامه پاسخ ندادند، و بدین معنی است که ما تصویر کاملی از نتایج مداخلات آموزش آسم نداشتیم.
این مرور شامل ۲۹ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) موازی با ۲۲۱۰ شرکتکننده است، اگر چه همه آنها دادههای مرتبط یا قابل استفاده را گزارش نکردند. همه شرکتکنندگان مبتلا به آسم بودند، و دوره پیگیری آنها از ۲ تا ۲۶ هفته متغیر بود. در اغلب مطالعات، احتمال وجود سوگیری انتخاب و سوگیری ریزش نمونه (attrition bias) در سطح پائین یا نامشخص بود، و خطر سوگیریهای مرتبط با کورسازی، بالا بود. اکثر شواهد را به دلیل وجود این سوگیریها و عدم دقت در برآورد تاثیر مداخله، با کیفیت پائین در نظر گرفتیم.
مطالعات را به سه مقایسه تقسیم کردیم: جلسات آموزشی پیشرفته حضوری، آموزشهای چند رسانهای (مانند DVD، اپلیکیشن یا بازی کامپیوتری)، و دستگاههای ارائه دهنده بازخورد تکنیک. تفاوت بین مداخلات، جمعیتها و معیارهای پیامدها انجام تجزیهوتحلیلهای کمّی را با محدودیت روبهرو کرد، به ویژه برای تشدید حملات بیماری، عوارض جانبی، ویزیت خارج از برنامه با یک ارائه دهنده خدمات مراقبت سلامت و غیبت از کار یا مدرسه.
آموزش پیشرفته تکنیکهای استفاده از اسپری استنشاقی و آموزش چند رسانهای در اغلب مطالعات بلافاصله پس از مداخله و در دوره پیگیری، روش استفاده را بهتر کرد، هرچند تنوع چک لیستهای استفاده شده به این معنا است که ارزیابی قابلیت اطمینان آن دشوار است. هم برای بزرگسالان و هم برای کودکان، نحوه و زمان ارزیابی تکنیک استفاده از اسپری استنشاقی به نظر میرسد بر بهبود تکنیک و میزان آن تاثیر میگذارد.
تجزیهوتحلیل از تعداد افرادی که روش صحیح یا «به اندازه کافی خوب» استفاده از تکنیک را نشان دادند، عموما مفیدتر از نمرات چک لیست بود. مطالعات مربوط به بزرگسالان در زمینه آموزش پیشرفته نشان داد که استفاده از این معیار طی ۲ تا ۲۶ هفته پیگیری سودمند بوده است (نسبت شانس (OR): ۵,۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۱.۸۳ تا ۱۳.۶۵؛ ۲۵۸ شرکتکننده؛ سه مطالعه؛ ۳۱ مورد در هر ۱۰۰ نفر با تکنیک صحیح در گروه کنترل در مقایسه با ۶۹ مورد در هر ۱۰۰ نفر (۹۵% CI؛ ۴۵ تا ۸۶) در گروه آموزش؛ شواهد با کیفیت متوسط). نتایج مشابهی در مطالعات انجام شده روی دستگاههای ارائه بازخورد با پیگیری چهار هفتهای مشاهده شد (OR: ۴.۸۰؛ ۹۵% CI؛ ۱.۸۷ تا ۱۲.۳۳؛ ۹۷ شرکتکننده؛ یک مطالعه؛ ۵۱ مورد در هر ۱۰۰ نفر با تکنیک درست در گروه کنترل، در مقایسه با ۸۳ مورد در هر ۱۰۰ نفر (۹۵% CI؛ ۶۶ تا ۹۳) با تکنیک درست در گروه بازخورد؛ شواهد با کیفیت پائین). با این حال، مزایای آموزش چند رسانهای برای بزرگسالان حتی بلافاصله پس از مداخله نامطمئن بود (OR: ۲.۱۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۴ تا ۵.۵۰؛ ۱۶۴ شرکتکننده؛ دو مطالعه؛ I² = ۴۹%؛ ۳۰ مورد در هر ۱۰۰ نفر در گروه کنترل با تکنیک صحیح در مقایسه با ۴۷ مورد در هر ۱۰۰ نفر (۹۵% CI؛ ۲۶ تا ۷۰) با تکنیک درست در گروه چند رسانهای؛ شواهد با کیفیت متوسط). شواهد مربوط به کودکان شفافیت کمتری داشت، بیشتر به این دلیل که نتایج بر اساس تعداد اندک مطالعات و حجم نمونه کم بود.
برخی از مطالعات تشدید حملات را به گونهای گزارش نکردند که امکان متاآنالیز را فراهم کند؛ مابقی، نتایج غیرقطعی را ارائه دادند. مداخلات مربوط به آموزش تکنیک استفاده از اسپری استنشاقی مزایایی برای کنترل آسم و کیفیت زندگی داشت، اما بهطور کلی مزایای بالینی همسو و سازگار یا مهمی را برای بزرگسالان یا کودکان به ارمغان نیاورد. فواصل اطمینان دربرگیرنده عدم وجود تفاوت بوده یا به حد آستانهای نرسیدند که بتواند به لحاظ بالینی مهم باشد. گاهی تجزیهوتحلیلهای پاسخ دهنده، نشان دهنده بهبودی بیشتر میان افراد گروه مداخله بود، حتی در مواردی که تفاوت میانگین بین گروهها کوچک بود. هیچ شواهدی را در رابطه با عوارض و آسیبها نیافتیم.
پیشینه
بسیاری از داروهای آسم توسط یک اسپری استنشاقی مصرف میشوند، که دارو را بهطور مستقیم به ریهها میرساند. مهم است که از اسپری استنشاقی به درستی استفاده شود، تا بیمار بیشترین مزیت را دریافت کند. مصرف صحیح داروهای آسم میتواند نشانههای بیماری را بهبود بخشیده و فراوانی حملات را کاهش دهد.
بسیاری از افراد از دستگاههای خود به درستی استفاده نمیکنند. این بدان معنی است که دارو به درستی به ریهها نرسیده، و در نتیجه، آسم آنطور که باید، کنترل نمیشود. افراد همچنین به ما میگویند که گاهی ممکن است بیش از یک نوع اسپری استنشاقی داشته باشند، بنابراین در استفاده از آنها در میمانند.
ما بر آن شدیم تا بدانیم چگونه افراد مبتلا به آسم را آموزش دهیم تا از اسپری استنشاقی خود استفاده کنند، و اینکه این امر منجر به کنترل بهتر نشانهها و کاهش حملات بیماری میشود یا خیر. این مساله ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما مهم است که پزشکان و پرستاران بدانند چگونه میتوان به بهترین نحو به افراد مبتلا به آسم کمک کرد.
ویژگیهای مطالعه
تعداد ۲۹ مطالعه را با ۲۲۱۰ فرد مبتلا به آسم پیدا کردیم. طول دوره مطالعات بین ۲ و ۲۶ هفته متغیر بود. مطالعات تکنیکهای استفاده از اسپری استنشاقی را با چک لیستهای مختلفی گزارش کردند.
مطالعات را به سه دسته تقسیم کردیم: مطالعاتی که جلسات آموزشی پیشرفته حضوری را تست کردند، مطالعاتی که از آموزشهای چند رسانهای (مانند ویدیو، اپلیکیشن یا بازی کامپیوتری) برای آموزش استفاده از اسپری استنشاقی استفاده کردند، و مطالعاتی که به بررسی دستگاههایی پرداختند که به افراد بازخورد بصری یا شنوایی در رابطه با تکنیک ارائه میدهند.
مطالعات انواع مختلفی را از آموزشها تست کرده و از روشهای مختلفی برای اندازهگیری موفقیت استفاده کردند، بنابراین نتوانستیم دادهها را با هم ترکیب کنیم. این، به ویژه هنگامی درست بود که سعی کردیم به بررسی تاثیر مداخله بر حملات آسم، عوارض جانبی، ویزیت توسط ارائه دهنده مراقبت سلامت و غیبت از محل کار یا مدرسه بپردازیم.
نتایج کلیدی
هر دو نوع آموزش حضوری و چند رسانهای، در بسیاری از مطالعات تکنیک استفاده از داروی استنشاقی را بهبود بخشیدند، هرچند که نتایج از نظر نوع و نحوه ارزیابی هر تکنیک با یکدیگر تفاوت داشتند.
برخی از مطالعات تعداد افرادی را گزارش دادند که از روش صحیح یا «به اندازه کافی خوب» استفاده کردند. با آموزش حضوری و با دستگاههای بازخورد، افراد بیشتری به تکنیک صحیح یا «به اندازه کافی خوب» دست یافتند، اما مزایای آموزش چند رسانهای برای بزرگسالان نامشخص بود.
مداخلات مربوط به آموزش استفاده از اسپری استنشاقی، ممکن است تاثیر مفیدی بر کیفیت زندگی و کنترل آسم میان بزرگسالان و کودکان داشته باشد، اما نتایج متفاوت و مطالعات کوچک بودند.
این کار ممکن است تا حدی برای کودکان منفعت داشته باشد، اما شواهد مربوط به کودکان شفافیت کمتری داشت، چرا که مطالعات کمتر و کوچکتری از کودکان به عنوان شرکتکننده استفاده کردند.
کیفیت شواهد
برای مطالعاتی مانند این موارد، کورسازی افراد در رابطه با گروهی که در آن قرار داده میشوند، امکانپذیر نیست. این ممکن است منجر به ایجاد سوگیری (bias) افراد از نظر نحوه رفتار یا پاسخگویی به پرسشنامهها شود، که میزان اطمینان به یافتهها را کاهش میدهد. در مورد نتایج دیگر نیز نامطمئن بودیم، چرا که مطالعات دادههای کافی را برای نشان دادن مزایای شفاف مداخله ارائه ندادند.
نتیجهگیریها
ما نمیتوانیم با اطمینان بگوییم بهترین راه برای کمک به افراد به منظور استفاده صحیح از اسپری استنشاقی چیست. مهم است که بیماران بدانند اسپری استنشاقیشان چگونه کار میکند، بنابراین باید از پزشک یا پرستارشان کمک بخواهند.
همچنین برای ارائه پیشنهاداتی برای پژوهشهای آینده، از مرورهای کاکرین استفاده میکنیم. ما پیشنهاد میکنیم که کارآزماییها باید طولانیتر از شش ماه بوده و باید اطلاعات مربوط به پایبندی به درمان را گزارش کنند. مفیدترین اطلاعات گزارش شده، تعداد افرادی بود که از تکنیک اسپری استنشاقی «به اندازه کافی خوب» استفاده کرده بودند، بنابراین از کارآزماییهای آینده میخواهیم که این را نیز گزارش کنند.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb