ما ۲۸ مطالعه کوچک و با کیفیت پائین (۲۹ گزارش) را که شامل ۲۵۶۴ شرکتکننده بودند، وارد کردیم. از ۲۰ مطالعهای (۲۱ گزارش) که مورفین را با دارونما مقایسه کردند، نه مطالعه با دادههای کافی در متاآنالیز وارد شدند. در مجموع، خطر سوگیری (bias) نامشخص بود. بهطور کلی، سطح کیفیت شواهد با استفاده از رویکرد GRADE پائین تا بسیار پائین ارزیابی شد، این کاهش کیفیت در درجه اول به دلیل وجود خطر سوگیری، حجم نمونه کوچک و عدم دقت بود.
هیچ تفاوت آماری بین ۱ میلیگرم مورفین IA و دارونما در شدت درد (مقیاس آنالوگ بصری (VAS)) در فاز اولیه (صفر تا دو ساعت) (تفاوت میانگین (MD): ۰,۵۰‐؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۵‐ تا ۰.۱۴؛ ۲۹۷ شرکتکننده؛ ۷ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین)، در فاز میانی (دو تا شش ساعت) (MD: ‐۰.۴۷؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۹‐ تا ۰.۱۴؛ ۲۹۷ شرکتکننده؛ ۷ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین) و فاز تاخیری (شش تا ۳۰ ساعت) (MD: ‐۰.۸۸؛ ۹۵% CI؛ ۱.۸۱‐ تا ۰.۰۴؛ ۲۹۷ شرکتکننده؛ ۷ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین) مشاهده نشد. هیچ تفاوت معنیداری بین ۱ میلیگرم و ۲ میلیگرم مورفین برای شدت درد در فاز اولیه (MD: ‐۰.۵۶؛ ۹۵% CI؛ ۱.۹۳‐ تا ۰.۸۱؛ ۱۰۵ شرکتکننده؛ ۲ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین) دیده نشد، در حالی که ۴ میلیگرم/۵ میلیگرم مورفین تاثیر ضد‐دردی بهتری را نسبت به ۱ میلیگرم مورفین در فاز تاخیری نشان داد (MD: ۰.۶۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۸ تا ۱.۲۵؛ ۹۷ شرکتکننده؛ ۳ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). مورفین IA نسبت به عوامل بیحسی موضعی در فاز اولیه (MD: ۱.۴۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۹ تا ۲.۳۷؛ ۲۴۸ شرکتکننده؛ ۵ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین)، NSAIDها در فاز اولیه (MD: ۰.۹۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۵‐ تا ۲.۸۵؛ ۸۰ شرکتکننده؛ ۲ مطالعه؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، سوفنتانیل (sufentanil)، فنتانیل (fentanyl) و پتیدین (pethidine) برای شدت درد بهتر نبود. مورفین IA برای شدت درد در فاز اولیه مشابه مورفین داخل عضلانی (IM) ظاهر شد (MD: ۰.۲۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۸‐ تا ۰.۹۰؛ ۷۲ شرکتکننده؛ ۲ مطالعه؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین).
متاآنالیز نشان داد که هیچ تفاوتی در زمان سپری شده تا نیاز به تزریق اولین آنالژزیک بین مورفین IA و دارونما یا بوپیواکائین (bupivacaine) وجود نداشت. یازده مورد از ۲۰ مطالعهای که مورفین را با دارونما مقایسه کردند، به گزارش حوادث جانبی پرداختند و هیچ تفاوت آماری را از نظر بروز حوادث جانبی به دست نیاوردند (خطر نسبی (RR): ۱,۰۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۱ تا ۲.۳۶؛ ۳۱۴ شرکتکننده؛ ۸ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). هفت مورد از ۲۸ مطالعه خروج شرکتکنندگان را گزارش کردند. داده کافی برای انجام متاآنالیز در مورد خروج از مطالعه وجود نداشت.
پیشینه
آرتورسکوپی زانو، نوعی پروسیجر جراحی روی زانو است. این جراحی یک روش کم‐تهاجمی است، بدین معنی که برای انجام آن ایجاد فقط یک برش کوچک (incision) کافی است. با استفاده از یک آرتروسکوپ، که از طریق یک برش کوچک وارد مفصل میشود، میتوان آسیبها را معاینه، و گاهی اوقات درمان کرد. برای بررسی و درمان بسیاری از وضعیتهای ارتوپدی (عضلانیاسکلتی) از آرتروسکوپی زانو استفاده میشود، و بیماران ممکن است پس از جراحی احساس درد داشته باشند. تزریق مستقیم مورفین به داخل زانو (مورفین داخل‐مفصلی) برای کاهش این درد، بسیار مطالعه شده، اما نمیدانیم که این درمان تا چه اندازه موثر است.
نتایج کلیدی و کیفیت شواهد
در می ۲۰۱۵، این مرور ۲۸ مطالعه کوچک و با کیفیت پائین را با ۲۵۶۴ شرکتکننده شناسایی کرد که به بررسی مورفین داخل‐مفصلی برای تسکین درد پس از انجام آرتروسکوپی زانو پرداختند. در ۹ مورد از ۲۰ مطالعه، هیچ شواهدی را پیدا نکردیم دال بر اینکه مورفین داخل‐مفصلی با دوز ۱ میلیگرم برای تسکین درد بهتر از دارونما (placebo) است. به دلیل وجود شواهد محدود موجود، نتوانستیم مشخص کنیم که مورفین داخل‐مفصلی چگونه با تزریق داخل‐عضلانی مورفین مقایسه شد. همچنین، شواهدی با کیفیت پائین برای مقایسه تاثیرات تزریق ۱ میلیگرم مورفین داخل‐مفصلی با بوپیواکائین (bupivacaine)، داروهای غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی (NSAIDها)، سوفنتانیل (sufentanil)، فنتانیل (fentanyl) و پتیدین (pethidine) وجود داشت، از این رو مطمئن نیستیم کدام یک بهتر عمل میکنند. ما نتوانستیم مشخص کنیم که نرخ عوارض جانبی درمان مانند تهوع و استفراغ بین مورفین داخل‐مفصلی و دارونما تا چه اندازه با هم مشابه است. بهطور کلی، کیفیت شواهد پائین بود.
پژوهشهای بیشتر باید بر یافتن آنالژزیکهای موثر برای آرتروسکوپی زانو متمرکز شوند.
سوال مطالعه مروری
تعیین تاثیرات و بیخطری (safety) ناشتایی برای ایجاد هموستاز در خونریزی گوارشی در کودکان.
پیشینه
خونریزی گوارشی به از دست دادن خون از هر ناحیهای از دستگاه گوارش اشاره دارد. اگر محل خونریزی در نزدیکی لیگامان تریتز (Treitz) (عضلهای که از محل اتصال دوازدهه و ژژنوم به دیافراگم امتداد یافته است) باشد، آن را خونریزی از دستگاه گوارش فوقانی مینامند. اگر محل خونریزی دور از لیگامان تریتز باشد، به آن خونریزی از دستگاه گوارش تحتانی میگویند. افرادی که مقدار کمی خون از دست دادند، ممکن است نشانهای نداشته باشند، اما با شدت گرفتن خونریزی شاهد استفراغ خونی یا وجود خون در مدفوع میشوند. خونریزی خفیف و مزمن از دستگاه گوارش میتواند به کمخونی منجر شود و خستگی یا رنگپریدگی را به همراه داشته باشد؛ خونریزی شدید و حاد از دستگاه گوارش ممکن است زندگی را تهدید کند.
خونریزی گوارشی در کودکان دو سناریو دارد. سناریوی نخست، حضور در بخش اورژانس به دلیل شکایت از وجود نشانهای از بیماریهایی مانند زخم، گاستریت، پارگی مالوری ـ ویس (Mallory‐Weiss)، فیشر آنورکتال، کولیت آلرژیک، کولیت عفونی، درهمتورفتگی روده (intussusception)، پورپورای هنوخ‐شوئنلاین (Henoch‐Schönlein Purpura)، و دیورتیکولوم مکل (Meckel's diverticulum)، است. سناریوی دوم، در کودکان به شدت بدحال بستری در بخش مراقبتهای ویژه رخ داده و علت آن گاستروپاتی ناشی از استرس است. بروز سناریوی اول به خوبی ثابت نشده، اما در خصوص سناریوی دوم، موارد فراوانی در بخشهای مراقبتهای ویژه اطفال دیده میشود. علت خونریزی دستگاه گوارش هر چه باشد، باور بر این است که ناشتا بودن ضروری است، به دلیل این ترس که غذا خوردن ممکن است باعث تاثیرگذاری بر ایجاد هموستاز یا تشدید خونریزی شود.
ویژگیهای مطالعه
EBM Reviews را جستوجو کردیم که عبارت بودند از: پایگاه مرکزی ثبت کارآزماییهای کنترل شده کاکرین (CENTRAL) (می ۲۰۱۶)؛ Ovid MEDLINE(R) (۱۹۴۶ تا ۳ می ۲۰۱۶)؛ EMBASE (۱۹۸۰ تا هفته ۱۸ سال ۲۰۱۶)، بانک اطلاعاتی زیستپزشکی چین (CBM) (۱۹۷۸ تا ۳ می ۲۰۱۶)، زیرساختهای دانش ملی چین (China National Knowledge Infrastructure; CNKI) (۱۹۷۹ تا ۳ می ۲۰۱۶)، بانک اطلاعاتی VIP (۱۹۸۹ تا ۴ می ۲۰۱۶) و Wanfang Data (۱۹۹۰ تا ۴ می ۲۰۱۶). از هیچ محدودیتی در زمینه زبان نگارش یا محیط انجام مطالعه استفاده نکرده و جستوجوهای CNKI و Wanfang Data را محدود به حوزه پزشکی کردیم.
هیچ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده یا شبه‐تصادفیسازی و کنترل شدهای را نیافتیم که اطلاعاتی را درباره تاثیرات و بیخطری ناشتایی برای ایجاد هموستاز در کودکان مبتلا به خونریزی گوارشی ارائه داده باشند.
نتایج کلیدی
به منظور مقایسه تاثیرات و بیخطری غذا نخوردن و غذا خوردن برای ایجاد هموستاز در کودکان مبتلا به خونریزی دستگاه گوارشی، بهخصوص برای کودکان به شدت بدحال که در معرض خطر بالای خونریزی دستگاه گوارش هستند، انجام مطالعه تصادفیسازی شده ضرورت دارد.
سوال مطالعه مروری
شواهد مربوط به دو نوع دارویی را که برای کاهش فشار خون (مهار کنندههای آنزیم مبدل آنژیوتنسین (angiotensin‐converting enzyme inhibitors; ACEIs) یا مسدود کنندههای گیرنده آنژیوتنسین II نوع ۱ (angiotensin receptor blockers; ARBs) حولوحوش زمان انجام جراحی به منظور کاهش خطر مرگومیر و بیماریهای جدی در بزرگسالان تحت جراحی با استفاده از بیهوشی عمومی استفاده میشوند، مرور کردیم.
پیشینه
افراد مبتلا به فشار خون بالا حولوحوش زمان انجام جراحی با دقت درمان میشوند زیرا خطر بروز عوارضی مانند کاهش جریان خون به عضله قلب (ایسکمی میوکارد)، حمله قلبی و حتی مرگومیر در آنها بالا است. ACEIها یا ARBها رگهای خونی را شل کرده و در درمان فشار خون بالای مرتبط با جراحی موثر هستند، اما زمانی که از آنها برای پیشگیری از بروز عوارض مربوط به جراحی استفاده میشود، پیامد نامطمئن است.
ویژگیهای مطالعه
بانکهای اطلاعاتی را تا ۸ دسامبر ۲۰۱۴ جستوجو کردیم. هفت کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۱۴) را با ۵۷۱ شرکتکننده یافتیم که معیارهای ورود ما را داشتند. دو مورد از هفت کارآزمایی شامل ۳۶ شرکتکننده تحت جراحی عروق غیر قلبی (جراحی آئورت اینفرارنال (infrarenal)) و پنج مورد شامل ۵۳۵ شرکتکننده تحت جراحی قلب، از جمله جراحی دریچهای، جراحی بایپس عروق کرونر، و جراحی بایپس قلبی ریوی بودند. مداخله در شش کارآزمایی از ۱۱ روز تا ۲۵ دقیقه پیش از جراحی، و در یک کارآزمایی حین جراحی شروع شد. تمام این هفت مطالعه در اروپا و ایالات متحده انجام شدند. یکی از این هفت مطالعه توسط یک شرکت دارویی تامین مالی شد.
نتایج کلیدی
سه کارآزمایی شامل ۴۱۹ شرکتکننده، مرگومیر را گزارش کردند، اما نتایج غیر دقیق بوده و هیچ شواهدی مبنی بر تفاوت میان گروههای مداخله و دارونما (placebo) (مورتالیتی پیش از انجام جراحی) وجود نداشت. دو کارآزمایی با ۳۴۵ شرکتکننده، تعداد مشابهی را از شرکتکنندگان در دو گروه با تغییراتی در الکتروکاردیوگرام آنها گزارش کردند که نشان دهنده وقوع حمله قلبی (انفارکتوس حاد میوکارد) بود. به نظر میرسد که برونده قلب (شاخص قلبی) فقط در یک کارآزمایی افزایش یافت.
دو کارآزمایی که خطر فشار خون پائین را به عنوان یک عارضه بالقوه مداخله گزارش کردند، تفاوت آشکاری را پیدا نکردند؛ خطر وقوع سکته مغزی با و بدون مداخله در سه کارآزمایی مشابه بود.
نتایج حاصل از سه مطالعه نشان دادند که ACEIها یا ARBها ممکن است طول مدت بستری را در بیمارستان کاهش دهند، اما این یافتهها باید با احتیاط تفسیر شوند زیرا این امر محتمل است که تحت تاثیر پیشینه بالینی شرکتکنندگان مطالعه قرار گرفته باشند. دو کارآزمایی که عوارض جانبی را ارزیابی کردند، شواهدی را مبنی بر تفاوت میان ACEIها یا ARBها و دارونما (عدم درمان) پیدا نکردند.
کیفیت شواهد
کیفیت شواهد برای پیامدها در سطح پائین یا بسیار پائین بود. تعداد کل شرکتکنندگان کم بود. اکثر شرکتکنندگان تحت جراحی قلب قرارگرفتند، به این معنی که یافتهها را نمیتوان به سایر انواع جراحی تعمیم داد. جستوجو را در ۳ فوریه ۲۰۱۷ دوباره انجام دادیم. هنگام بهروز کردن این مرور، با سه مطالعهای که مورد نظر است، سروکار خواهیم داشت.
پایگاه ثبت کارآزماییهای گروه سکته مغزی در کاکرین (جون ۲۰۱۵)، پایگاه مرکزی ثبت کارآزماییهای کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛کتابخانه کاکرین شماره ۷؛ ۲۰۱۵)، MEDLINE (۱۹۶۶ تا جولای ۲۰۱۵؛ OVID)؛ EMBASE (۱۹۸۰ تا جولای ۲۰۱۵؛ OVID) CINAHL (۱۹۸۲ تا جولای ۲۰۱۵؛ EBSCO) و AMED (۱۹۸۵ تا جولای ۲۰۱۵) را جستوجو کردیم. همچنین چهار بانک اطلاعاتی پزشکی چین زیر را جستوجو کردیم: بانک اطلاعاتی زیست‐پزشکی چین (China Biological Medicine Database) (جولای ۲۰۱۵)؛ بانک اطلاعاتی ژورنالهای علم و فناوری چین (Chinese Science and Technique Journals Database) (جولای ۲۰۱۵)؛ زیرساخت ملی چین (China National Infrastructure) (جولای ۲۰۱۵)، و بانک اطلاعاتی وان فانگ (Wan Fang database) (جولای ۲۰۱۵).
تعداد ۳۱ کارآزمایی را با مجموع ۲۲۵۷ شرکتکننده در مرحله تحت‐حاد یا مزمن از سکته مغزی انتخاب کردیم. سطح کیفیت روششناسی اغلب کارآزماییهای وارد شده بالا نبود. سطح کیفیت شواهد برای پیامدهای اصلی براساس ارزیابی صورت گرفته توسط سیستم درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE)، پائین یا بسیار پائین بود.
دو کارآزمایی، طب سوزنی واقعی را به علاوه درمان پایه با طب سوزنی ساختگی به اضافه درمان پایه مقایسه کردند. هیچ شواهدی از تفاوت در تغییرات عملکرد حرکتی و کیفیت زندگی بین طب سوزنی حقیقی و طب سوزنی ساختگی برای افراد مبتلا به سکته مغزی در مرحله نقاهت وجود نداشت.
بیست‐نه کارآزمایی، طب سوزنی را به علاوه درمان پایه با درمان پایه بهتنهایی مقایسه کردند. طب سوزنی برای افراد مبتلا به سکته مغزی در فاز نقاهت در مقایسه با عدم دریافت انجام طب سوزنی، دارای تاثیرات مثبت بر بهبود وابستگی (فعالیت زندگی روزانه)، اندازهگیریشده توسط شاخص بارتل (Barthel) (نه کارآزمایی؛ ۶۱۶ شرکتکننده؛ تفاوت میانگین (MD): ۹,۱۹؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۴.۳۴ تا ۱۴.۰۵؛ GRADE بسیار پائین)، نقص عصبی کلی (گلوبال) (هفت کارآزمایی؛ ۵۴۳ شرکتکننده؛ نسبت شانس (OR): ۳.۸۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۷۸ تا ۸.۴۹؛ GRADE پائین)، و اختلالات عصبی خاص شامل عملکرد حرکتی ارزیابیشده با Fugl‐Meyer Assessment (چهار کارآزمایی؛ ۲۴۵ شرکتکننده؛ MD: ۶.۱۶؛ ۹۵% CI؛ ۴.۲۰ تا ۸.۱۱؛ GRADE پائین)، عملکرد شناختی سنجیدهشده توسط Mini‐Mental State Examination (پنج کارآزمایی؛ ۲۷۸ شرکتکننده؛ MD: ۲.۵۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۳ تا ۵.۰۵؛ GRADE بسیار پائین)، افسردگی سنجیدهشده توسط Hamilton Depression Scale (شش کارآزمایی؛ ۵۵۲ شرکتکننده؛ MD: ‐۲.۵۸؛ ۹۵% CI؛ ۳.۲۸‐ تا ۱.۸۷‐؛ GRADE بسیار پائین)، عملکرد بلع اندازهگیریشده به وسیله drinking test (دو کارآزمایی؛ ۲۰۰ شرکتکننده؛ MD: ‐۱.۱۱؛ ۹۵% CI؛ ۲.۰۸‐ تا ۰.۱۴‐؛ GRADE بسیار پائین) و درد سنجیدهشده توسط Visual Analogue Scale (دو کارآزمایی؛ ۱۱۸ شرکتکننده؛ MD: ‐۲.۸۸؛ ۹۵% CI؛ ۳.۶۸‐ تا ۲.۰۹‐؛ GRADE بسیار پائین) بود. تعداد اندکی از شرکتکنندگان مبتلا به سکته مغزی در گروه طب سوزنی، ناخوشی ناشی از طب سوزنی و عدم تحمل درد را در نقاط خاص طب سوزنی گزارش کردند. اطلاعاتی در مورد مرگومیر، نسبتی از افراد نیازمند به مراقبت ارائه شده در موسسات یا حمایت خانوادگی گسترده و مورتالیتی به هر علتی، در همه کارآزماییهای وارد شده در دسترس نبود.
سوال مطالعه مروری
طب سوزنی، درمانی است مبتنی بر طب باستانی چینی که در آن سوزنهای نازک یا فشار بر نواحی خاصی از بدن به منظور مقاصد درمانی وارد میشوند. ما میخواستیم بدانیم که طب سوزنی در بهبود بازیابی فعالیتهای روزمره، حرکت و کیفیت زندگی در افرادی که ظرف بیش از یک ماه گذشته مبتلا به سکته مغزی شدهاند، موثر است یا خیر.
پیشینه
سکته مغزی یکی از علل عمده مرگومیر در جهان است و میتواند موجب ناتوانی شدید شود. طب سوزنی، درمانی نسبتا ساده، ارزان و بیخطر است که صدها سال است در چین استفاده شده و بهطور روزافزون در برخی از کشورهای غربی انجام میگیرد. با این حال، هنوز مشخص نیست که شواهد موجود به اندازهای قابل اعتماد هستند که استفاده معمول از طب سوزنی در مدیریت بالینی سکته مغزی توصیه شود یا خیر.
ویژگیهای مطالعه
تعداد ۳۱ مطالعه را تا جولای ۲۰۱۵ برای ورود به این مطالعه مروری شناسایی کردیم. آنها شامل ۲۲۵۷ شرکتکننده بودند که طی بیش از یک ماه گذشته، به سکته مغزی مبتلا شده بودند. همه این مطالعات، طب سوزنی را با هدف ارتقای بهبودی و نقاهت در مقایسه با عدم انجام آن یا طب سوزنی ساختگی، ارزیابی کردند. پیامدها شامل معیارهای فعالیتهای روزانه (فعالیتهای زندگی روزمره)، عملکرد عصبی، حرکت، شناخت، افسردگی، بلع، درد و کیفیت زندگی بودند. اغلب مطالعات (۲۹/۳۱) در چین انجام شدند؛ آنها بهطور قابل ملاحظهای از نظر زمان سکته مغزی، روش خاص استفادهشده و فراوانی طب سوزنی، تفاوت داشتند.
نتایج کلیدی
شواهدی را یافتیم که طب سوزنی، فعالیتهای زندگی روزمره و تعدادی از جنبههای عملکرد عصبی را بهبود بخشید. با این حال، این نتیجهگیریها بر مبنای مطالعاتی با کیفیت پائین شواهد صورت گرفتند. بروز هیچ عارضه جانبی جدی گزارش نشد و اطلاعاتی درباره تاثیرات طب سوزنی بر مرگومیر یا نیاز به مراقبت ارائه شده در موسسات وجود نداشت.
کیفیت شواهد
به دلیل ارائه ضعیف گزارش از ویژگیهای مطالعه، تعیین قابل اعتماد بودن کیفیت شواهد دشوار بود. بنابراین، اکثر نتیجهگیریها را دارای شواهدی با کیفیت پائین یا بسیار پائین توصیف کردیم.
هدف این مرور ارزیابی مزایا و آسیبهای PD برای بیماران مبتلا به AKI در مقایسه با درمان برونپیکری یا روشهای مختلف PD بود.
شش مطالعه (با ۴۸۴ شرکتکننده) معیارهای ورود ما مطابقت داشتند. پنج مطالعه PD با حجم بالا را با همودیالیز روزانه، همودیالیز روزانه طولانی، یا درمان مداوم جایگزینی کلیه مقایسه کردند. یک مطالعه بر روی شدت PD متمرکز بود. خطر کلی سوگیری (bias) پائین تا نامشخص بود. در مقایسه با درمان برونپیکری، PD احتمالا منجر به تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در مورتالیتی به هر علتی (۴ مطالعه، ۳۸۳ شرکتکننده: RR: ۱,۱۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۱ تا ۱.۵۵؛ I۲ = ۶۹%؛ شواهد با قطعیت متوسط)، یا بهبود عملکرد کلیه (۳ مطالعه، ۳۳۳ شرکتکننده: RR: ۰,۹۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۸ تا ۱.۳۵؛ I۲ = ۰%؛ شواهد با قطعیت متوسط) میشود. PD احتمالا به طور خفیفی میزان خروج مایع را در مقایسه با درمان برونپیکری کاهش میدهد (۳ مطالعه، ۳۱۳ شرکتکننده: تفاوت میانگین (MD): ۰,۵۹‐ لیتر/روز؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۹‐ تا ۰.۰۱، I۲ = ۸۹%؛ شواهد با قطعیت پائین) و احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در عوارض جانبی عفونی ایجاد میکند (۲ مطالعه، ۲۶۳ شرکتکننده: RR: ۱,۰۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۰ تا ۱.۷۸؛ I۲ = ۰%؛ شواهد با قطعیت پائین). اینکه PD در مقایسه با درمان برونپیکری تاثیری بر ارائه هفتگی Kt/V؛ (۲ مطالعه، ۲۶۳ شرکتکننده: MD: ‐ ۲,۴۷؛ ۹۵% CI؛ ۵.۱۷ ‐ تا ۰.۲۲؛ I۲ = ۹۹%؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین)، تصحیح اسیدوز (۲ مطالعه، ۸۹ شرکتکننده: RR: ۱,۳۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳ تا ۱۳.۶۰؛ I۲ = ۹۶%؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین)، یا مدت دیالیز (۲ مطالعه، ۱۷۰ شرکتکننده: MD: ‐ ۱,۰۱ ساعت؛ ۹۵% CI؛ ۹۱.۴۹‐ تا ۸۹.۴۷ ؛ I۲ = ۹۸%؛ شواهد با قطعیت بسیار پائین) دارد یا خیر، نامطمئن است. ناهمگونی زیاد بود و این ممکن است به دلیل استفاده از درمانهای مختلف برونپیکری باشد.
یک مطالعه (با ۶۱ شرکتکننده) بین PD با شدت بالا و پائین هچ تفاوتی را از نظر مورتالیتی به هر علتی، بهبود عملکرد کلیه، یا عفونت گزارش نکرد. ارائه هفتگی Kt/V و خروج مایع با PD شدت پائین در مقایسه با PD شدت بالا کمتر بود.
موضوع چیست؟
نارسایی حاد کلیه (acute kidney injury; AKI) کاهش ناگهانی و معمولا برگشتپذیر در نرخ فیلتراسیون گلومرولی (glomerular filtration rate) است. هیچ نوع خاصی از درمان جایگزینی کلیه (درمانی که جایگزین عملکرد فیلتر کننده کلیه میشود) برای بیماران مبتلا به AKI، به وضوح مزیتی را نشان ندادهاند. انتخاب درمان جایگزینی کلیه وابسته به یک سری از عوامل است، از جمله در دسترس بودن، مهارت پزشک، ثبات همودینامیک، و غیره.
ما چه کاری را انجام دادیم؟
هدف این مرور ارزیابی مزایا و آسیبهای دیالیز پریتونئال (peritoneal dialysis; PD) برای بیماران مبتلا به AKI در مقایسه با درمان برونپیکری (extracorporeal) (مثل همودیالیز) یا انواع دیگر PD است. مطالعات پایگاه ثبت گروه کلیه و پیوند در کاکرین را جستوجو کردیم.
ما به چه نتایجی رسیدیم؟
شش کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (با ۴۸۴ بیمار) معیارهای ورود ما را داشتند. پنج مطالعه PD با حجم بالا را با همودیالیز روزانه، همودیالیز روزانه طولانی، یا درمان مداوم جایگزینی کلیه مقایسه کردند، و یک مطالعه شدتهای مختلف PD را روی بیماران مبتلا به AKI مقایسه کرد. در مقایسه با درمان برونپیکری، PD احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در مرگومیر به هر علتی یا بهبود عملکرد کلیه ایجاد میکند. PD احتمالا به طور خفیفی میزان خروج مایع را در مقایسه با درمان برونپیکری کاهش میدهد، و احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در عوارض عفونی ایجاد میکند. اینکه PD در مقایسه با درمان برونپیکری، تاثیری روی ارائه هفتگی Kt/V، تصحیح اسیدوز، یا مدت دیالیز دارد یا خیر، نامطمئن است.
یک مطالعه (۶۱ شرکتکننده) بین PD با شدت بالا و پائین تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در مرگومیر به هر علتی، بهبود عملکرد کلیه، یا عفونت را گزارش کرد. ارائه هفتگی Kt/V و خروج مایع با PD شدت پائین در مقایسه با PD شدت بالا کمتر بود.
نتیجهگیریها
در حال حاضر، شواهد کافی برای تعیین اینکه تفاوت چشمگیری در مرگومیر به هر علتی یا بهبود عملکرد کلیه بین بیماران تحت درمان با PD، درمانهای برونپیکری، یا شدت PD وجود دارد یا خیر، در دسترس نیست.
هیچ کارآزمایی واجد شرایطی را برای ورود به این مرور نیافتیم.
هدف از انجام این مرور چیست؟
هدف این مرور کاکرین این است که به چگونگی تاثیرات ونتیلاسیون غیر‐تهاجمی (non‐invasive ventilation; NIV) در مقایسه با ونتیلاسیون تهاجمی در درمان نارسایی تنفسی در افراد مبتلا به بیماریهایی که اعصاب، عضلات یا دیواره قفسه سینه را درگیر میکنند، بپردازد. این مرور برای مقایسه دو روش از نظر تاثیر بر بقای کوتاه‐مدت، عوارض جانبی و طول مدت بستری در بیمارستان طراحی شده است.
در این مرور چه موضوعی بررسی شد؟
وقتی فردی دچار مشکل شدید در تنفس است، ممکن است به کمک یک دستگاه (ونتیلاتور) که میتواند هوا را به ریهها داخل و خارج کند، نیاز پیدا کند. ونتیلاسیون تهاجمی و غیر‐تهاجمی در نحوه انتقال هوا به فرد متفاوت هستند. در ونتیلاسیون تهاجمی، هوا از طریق لولهای که داخل دهان یا گاهی بینی جاگذاری شده، انجام میشود. در NIV، هوا از طریق یک ماسک مهر و موم شده که میتواند روی دهان، بینی یا کل صورت قرار گیرد، انتقال مییابد.
ونتیلاسیون تهاجمی یک درمان استاندارد برای افراد مبتلا به بیماریهای عصبیعضلانی یا اختلالات دیواره قفسه سینه است که از نارسایی حاد تنفسی رنج میبرند. با این وجود، NIV مزایایی مانند توانایی صحبت کردن و بلعیدن را به همراه داشته و ممکن است خطرات کمتری داشته باشد.
پیامهای کلیدی
نویسندگان مرور همه مطالعات مرتبط را برای پاسخگویی به این سوال جمعآوری و ارزیابی کردند، اما هیچ کارآزمایی نیافتند که استانداردهای مورد نیاز برای ورود به این مرور را داشته باشد.
تاکنون، هیچ شواهدی از مطالعات تصادفیسازی شده چه به نفع و چه بر علیه استفاده روتین از NIV به جای ونتیلاسیون تهاجمی در افراد مبتلا به نارسایی حاد تنفسی ناشی از بیماریهای عصبیعضلانی یا اختلالات دیواره قفسه سینه وجود ندارد.
با این حال، شواهدی حاصل از مطالعات مشاهدهای نشان میدهد که NIV باید در همه بیماران، به جز بیمارانی که دارای اختلال عملکرد بولبار هستند، در یک کارآزمایی بررسی شود.
این مرور تا چه زمانی بهروز است؟
شواهد تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۷ بهروز است.
سه کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) و یک RCT خوشهای (در مجموع ۲۶,۷۴۲ شرکتکننده مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت) را وارد کردیم. یک مطالعه در حال انجام را شناسایی کردیم. در حالی که بیماران عمدتا بزرگسال بودند، یک مطالعه کودکان را انتخاب کرد.
CPR اجرا شده توسط افراد آموزش ندیده حاضر در محل
سه مطالعه CPR ارائه شده را توسط افراد آموزش ندیده در مناطق شهری ایالات متحده آمریکا، سوئد و انگلستان ارزیابی کردند. این افراد CPR را از طریق دریافت راهنمایی تلفنی توسط خدمات اورژانسی اجرا کردند. در هر دو کارآزمایی، خطر نامشخص سوگیری انتخاب (selection bias) و خطر پائین سوگیری تشخیص (detection)، سوگیری ریزش نمونه (attrition)، و سوگیری گزارشدهی (reporting) وجود داشت. بعید به نظر میرسد که پیامدهای بقا تحت تاثیر طراحی مطالعات کورسازی نشده قرار بگیرند.
شواهدی را با کیفیت بالا یافتیم که نشان دادند CPR با ماساژ پیوسته قفسه سینه بدون تنفس نجات بخش در مقایسه با ماساژ منقطع قفسه سینه با وقفه برای تنفس نجات بخش، بقای شرکتکنندگان را تا ترخیص از بیمارستان تا ۲,۴% بهبود بخشید (نسبت: ۲:۱۵) (۱۴% در برابر ۱۱.۶%؛ RR: ۱.۲۱؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۰۱ تا ۱.۴۶؛ ۳ مطالعه، ۳۰۳۱ شرکتکننده).
یک کارآزمایی، بقا را تا پذیرش در بیمارستان گزارش کرد، اما تعداد شرکتکنندگان برای اطمینان به تاثیرات استراتژیهای مختلف درمان برای بقا تا پذیرش بسیار پائین بود (RR: ۱,۱۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۴ تا ۱.۴۸؛ ۱ مطالعه، ۵۲۰ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت متوسط).
برای نرخ بقا در یک سال، کیفیت زندگی، بازگشت خودبهخودی گردش خون یا عوارض جانبی، هیچ دادهای در دسترس نیست.
شواهد برای تعیین تاثیر استراتژیهای مختلف بر پیامدهای عصبی در ترخیص از بیمارستان ناکافی بود (RR: ۱,۲۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۴ تا ۱.۶۶؛ ۱ مطالعه، ۱۲۸۶ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت متوسط). نسبت شرکتکنندگان دستهبندی شده بر اساس عملکرد مغزی خوب یا متوسط به ترتیب ۱۱% پس از درمان با ماساژ منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش در مقایسه با ۱۰% تا ۱۸% برای افراد درمان شده با CPR با ماساژ پیوسته قفسه سینه بدون تنفس نجات بخش بود.
CPR اجرا شده توسط یک متخصص حرفهای آموزش دیده
در یک کارآزمایی که به ارزیابی CPR اجرا شده برای OHCA توسط متخصصان خدمات اورژانس پزشکی (emergency medical service; EMS) پرداخت، ۲۳,۷۱۱ شرکتکننده، ماساژ پیوسته قفسه سینه را برای CPR (۱۰۰/دقیقه) با تنفس نجات بخش غیر‐همزمان (۱۰/دقیقه) یا ماساژ منقطع قفسه سینه با وقفه برای تنفس نجات بخش (نسبت ۲:۳۰) دریافت کردند. این مطالعه به طور کلی در معرض خطر پائین سوگیری قرار داشت.
پس از OHCA، خطر بقا تا ترخیص از بیمارستان برای CPR با ماساژ پیوسته قفسه سینه با تنفس نجات بخش غیر‐همزمان در مقایسه با ماساژ منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش (۹,۰% در برابر ۹.۷%) با تفاوت خطر تعدیل شده (ARD): ۰.۷‐%؛ ۹۵% CI؛ (۱.۵‐% تا ۰.۱%) احتمالا کمی پائینتر بود؛ شواهد با کیفیت متوسط.
شواهد با کیفیت بالا نشان میدهد که بقا تا پذیرش در بیمارستان با CPR با ماساژ پیوسته قفسه سینه همراه با تنفس نجات بخش در مقایسه با ماساژ منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش ۱,۳% پائینتر بود (۲۴.۶% در برابر ۲۵.۹%؛ ARD: %‐۱.۳؛ ۹۵% CI؛ (۲.۴‐% تا ۰.۲‐%).
بقا در یک سال و کیفیت زندگی گزارش نشد.
به نظر میرسد بازگشت خودبهخودی گردش خون احتمالا در افراد درمان شده با ماساژ پیوسته قفسه سینه کمی پائینتر است (۲۴,۲% در برابر ۲۵.۳%؛ ARD: %‐۱.۱؛ (۹۵% CI؛ ۲.۴‐% تا ۰.۱%))، شواهد با کیفیت بالا.
شواهد با کیفیت بالا نشان میدهد که تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در پیامد عصبی ترخیص بین این دو مداخله وجود دارد (۷,۰% در برابر ۷.۷%؛ ARD: %‐۰.۶؛ (۹۵% CI؛ ۱.۴‐% تا ۰.۱%).
نرخ حوادث جانبی در افراد درمان شده با ماساژ پیوسته قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش غیر‐همزمان ۵۴,۴% در برابر ۵۵.۴% در افراد درمان شده با ماساژ منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش با ARD: %‐۱ (۲.۳‐ تا ۰.۴)، شواهد با کیفیت متوسط) بود.
به دنبال OHCA، ما دریافتیم که CPR با ماساژ قفسه سینه ارائه شده توسط افرادی که با آموزش تلفنی حمایت شدند، نسبت افرادی را که تا ترخیص از بیمارستان زنده میمانند، در مقایسه با CPR ارائه شده توسط ماساژ متعارف منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش افزایش میدهد. در مورد اینکه عملکرد عصبی در این جمعیت چقدر خوب حفظ میشود، عدم قطعیت وجود دارد و اطلاعاتی در مورد عوارض جانبی موجود نیست.
هنگامی که CPR توسط ارائه دهندگان EMS انجام شد، ماساژ پیوسته قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش غیر‐همزمان، منجر به نرخهای بالاتری برای بقا تا ترخیص از بیمارستان در مقایسه با ماساژ منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش نشد. این نتایج نشان میدهد که نرخهای بقا تا پذیرش یا ترخیص از بیمارستان، پیامدهای عصبی مطلوب و بازگشت خودبهخودی گردش خون پس از ماساژ پیوسته قفسه سینه کمی پائینتر است. عوارض جانبی احتمالا با ماساژ پیوسته قفسه سینه کمی پائینتر است.
با افزایش قابلیت دسترسی به دفیبریلاتورهای خارجی اتوماتیک (automated external defibrillators; AEDs)، و AED، این موضوع که استفاده از CPR، و همچنین اینکه CPR با ماساژ پیوسته قفسه سینه برای ایست قلبی در کودکان مناسب است، باید مورد بررسی قرار بگیرد.
پیشینه
ایست قلبی زمانی رخ میدهد که قلب پمپاژ خون را به سراسر بدن متوقف کند. این وضعیت یک علت عمده برای مرگومیر در سراسر جهان است. تعداد زیادی از ایستهای قلبی در خارج از بیمارستان رخ میدهند. CPR متعارف شامل ماساژ قفسه سینه و تنفس نجات بخش مانند احیای دهان به دهان است. این عمل تحت عنوان ماساژ منقطع قفسه سینه با وقفه با نسبت ثابت برای تنفس نجات بخش شناخته شده است (به عنوان مثال ۲ تنفس: ۳۰ ماساژ).
تنفس نجات بخش میتواند از طریق دهان به دهان یا از طریق دستگاه ونتیلاسیون که توسط سرویسهای آمبولانس استفاده میشود، ارائه شود. بعضی از مطالعات نشان میدهد که استفاده از ماساژ پیوسته قفسه سینه برای بقای فرد ضروری است و قطع کردن ماساژ قفسه سینه در تنفس نجات بخش ممکن است خطر مرگومیر را افزایش دهد. CPR با ماساژ پیوسته قفسه سینه ممکن است با یا بدون تنفس نجات بخش صورت بگیرد. فرضیه این است که ماساژ قفسه سینه تقلیدی از عمل پمپاژ خون توسط قلب به سراسر بدن است و ذخیره اکسیژن و مواد مغذی را در ارگانهای مهم مانند مغز حفظ میکند. تلاش برای ونتیلاسیون دهان به دهان به معنی قطع کردن ماساژ قفسه سینه است که میتواند عمل پمپاژ خون را تضعیف کند.
ما تاثیرات دو درمان را، هنگامی که توسط افراد عادی حاضر در صحنه برای OHCA غیر‐آسفیکسی و هنگامی که توسط تیمهای آمبولانس که بعدا وارد میشدند ارائه شد، مقایسه کردیم. (ایست غیر‐آسفیکسی به دلیل غرق شدگی یا خفگی ایجاد نمیشود).
تاریخ جستوجو
شواهد تا فوریه ۲۰۱۷ بهروز است.
ویژگیهای مطالعه
چهار مطالعه را وارد کردیم؛ سه مطالعه به مقایسه دو رویکرد برای احیا هنگامی که توسط افراد آموزش ندیده حاضر در محل تحت آموزش تلفنی انجام شد، پرداختند. یک مطالعه دو رویکرد را هنگامی که توسط پرسنل EMS انجام شد، مقایسه کرد.
سه مطالعه، به مقایسه روشهای ارائه توسط افراد آموزش ندیده پرداختند، (۳۷۳۷ شرکتکننده)، که همگی در مناطق شهری صورت گرفتند و برخی از مطالعات کودکان و بزرگسالان مبتلا به OHCA را وارد کردند. افراد آموزش ندیده حاضر در محل بودند و دستورالعملهای تلفنی را از طریق سرویسهای اضطراری دریافت میکردند.
مطالعه چهارم رویکردهای ارائه شده را توسط متحصصان حرفهای مقایسه کردند (۲۳,۷۱۱ شرکتکننده)؛ این مطالعه در مناطق شهری انجام شد و فقط بزرگسالان مبتلا به OHCA را انتخاب کرد.
نتایج کلیدی
هنگامی که CPR توسط افراد عادی انجام شد، ما متوجه شدیم که افراد بیشتری تا ترخیص از بیمارستان پس از ماساژ قفسه سینه به تنهایی نسبت به هنگامی که از ماساژ منقطع قفسه سینه با وقفه در نسبت ثابت برای تنفس نجات بخش استفاده کردند، زنده ماندند (۱۵ ماساژ تا ۲ تنفس) (۱۴% در برابر ۱۱,۶%). برای پیامدهای بقا تا پذیرش در بیمارستان و پیامدهای عصبی، ما دادههای کافی برای اطمینان از اینکه کدام استراتژی بهتر بودند، در اختیار نداشتیم. در طول یک سال، برای عوارض جانبی، کیفیت زندگی یا بقا هیچ دادهای در دسترس نبود.
هنگامی که CPR توسط متخصصان EMS انجام شد، متوجه شدیم که بقا تا ترخیص از بیمارستان در CPR با ماساژ پیوسته قفسه سینه (۱۰۰/دقیقه) به همراه تنفس نجات بخش غیر‐همزمان (۱۰/دقیقه) در مقایسه با ماساژ منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش، اندکی کمتر بود. تقریبا ۹,۷% از افراد در هنگام دریافت ماساژ منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش در مقایسه با ۹% از افراد دریافت کننده ماساژ پیوسته قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش غیر‐همزمان زنده ماندند.
تعداد افرادی که تا زمان بستری در بیمارستان زنده ماندند، در افراد درمان شده با ماساژ منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش در مقایسه با ماساژ پیوسته قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش غیر‐همزمان کمی بیشتر بود (۲۵,۹% در برابر ۲۴.۶%). تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در پیامدهای نورولوژیکی وجود داشت. نسبت افرادی که دچار حوادث جانبی شدند، احتمالا مشابه بود به طوری که ۵۵.۴% از افراد درمان شده با ماساژ منقطع قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش در مقایسه با ۵۴.۴% در افراد درمان شده با ماساژ پیوسته قفسه سینه به همراه تنفس نجات بخش غیر‐همزمان دچار حوادث جانبی شدند.
کیفیت شواهد
برای CPR ارائه شده توسط افراد عادی، کیفیت شواهد برای پیامد بقا تا ترخیص از بیمارستان بالا بود. برای بقا تا پذیرش در بیمارستان، یک کارآزمایی نتایجی را ارائه داد و با توجه به تعداد کم افرادی که دادههای مربوط به آنها در دسترس بود، کیفیت شواهد متوسط بود. در مورد پیامدهای عصبی نیز این موضوع صادق بود.
در یک کارآزمایی مربوط به CPR ارائه شده توسط EMS حرفهای، کیفیت شواهد برای پیامد بقا تا ترخیص از بیمارستان متوسط بود به این دلیل که نتایج نشان نمیدهند بین این دو رویکرد تفاوتی اندک یا عدم تفاوت وجود دارد و برای حوادث جانبی نیز این موضوع صادق است. برای بقا تا پذیرش در بیمارستان، شواهد با کیفیت بالا وجود داشت.
محدودیت اصلی شواهد کنونی این است که فقط چند کارآزمایی انجام شده و برای برخی از پیامدها، دادههای کافی ارائه نشده است.
هیچ مطالعه جدیدی را برای ورود به این نسخه بهروز شده شناسایی نکردیم. در این مرور ۲۱ کارآزمایی را با مجموع ۲۴۰۱ شرکتکننده وارد کردیم. هیچ مطالعهای ترومبولیتیکها را با مداخله جراحی مقایسه نکرد. ما نتوانستیم یکی از مطالعات را وارد متاآنالیز (meta‐analysis) کنیم چون دادهای برای استخراج کردن نداشت. بیشتر مطالعات به علت خطر بالای عدم شفافیت مربوط به تصادفیسازی و کورسازی، در معرض خطر بالا یا نامشخص سوگیری قرار داشتند.
متاآنالیز نشان داد که، درمان با ترومبولیتیکها به علاوه هپارین در مقایسه با درمان با کنترل (هپارین به تنهایی یا هپارین به علاوه دارونما)، احتمالا شانس مرگومیر (OR: ۰,۵۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۸ تا ۰.۸۸؛ ۱۹ مطالعه؛ ۲۳۱۹ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت پائین)، و عود PE (OR: ۰.۵۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۲ تا ۰.۹۱؛ ۱۲ مطالعه؛ ۲۰۵۰ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت پائین) را کاهش دهد. هنگامی که شش مطالعه در معرض خطر بالای سوگیری از تجزیهوتحلیل حذف شدند (OR: ۰.۷۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۵ تا ۱.۱۳؛ ۱۳ مطالعه، ۲۰۴۶ شرکتکننده) و در آنالیز دادههای مربوط به شرکتکنندگان مبتلا به PE کمتر از حجیم (OR: ۰.۶۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۷ تا ۱.۰۲؛ ۱۹۹۳ شرکتکننده)، تاثیر مداخله بر مورتالیتی ضعیف شد. تاثیرات مداخله بر عود PE نیز پس از حذف یک مطالعه که در معرض خطر بالای سوگیری برای آنالیز حساسیت (sensitivity) قرار داشت، ضعیف شد (OR: ۰.۶۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۵ تا ۱.۰۴؛ ۱۱ مطالعه، ۱۹۴۹ شرکتکننده). سطح قطعیت شواهد را به دلیل وجود نگرانیهای مربوط به «خطر سوگیری» کاهش دادیم.
بروز حوادث خونریزی دهنده عمده (OR: ۲,۸۴؛ ۹۵% CI؛ ۱.۹۲ تا ۴.۲۰؛ ۱۵ مطالعه، ۲۱۰۱ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت متوسط)، همچنین حوادث خونریزی دهنده خفیف (OR: ۲.۹۷؛ ۹۵% CI؛ ۱.۶۶ تا ۵.۳۰؛ ۱۳ مطالعه، ۱۷۵۷ شرکتکننده؛ شواهد با قطعیت پائین) احتمالا در گروه ترومبولیتیک بیشتر از گروه کنترل بود. سطح قطعیت شواهد را به دلیل نگرانیهای مربوط به «خطر سوگیری» و ناهمگونی، به متوسط یا پائین کاهش دادیم. سکته مغزی هموراژیک ممکن است در گروه ترومبولیتیک بیشتر از گروه کنترل رخ دهد (OR: ۷.۵۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۸ تا ۴۱.۷۲؛ ۲ مطالعه، ۱۰۹۱ شرکتکننده).
دادههای محدود نشان داد که ترومبولیتیکها نسبت به هپارین تنها ممکن است برای پیامدهای همودینامیک، اسکن پرفیوژن ریه، ارزیابی آنژیوگرافی ریه، اکوکاردیوگرام، هیپرتانسیون ریوی، پارامترهای انعقادی، ترکیب پیامدهای بالینی، نیاز به تشدید درمان و میزان بقا، به میزان بیشتری مفید باشند. با این حال، ناهمگونی مطالعات و تعداد کم شرکتکنندگانی که در این مطالعات شرکت کردند، رعایت احتیاط را هنگام تفسیر نتایج میطلبد.
طول مدت بستری در بیمارستان در گروه ترومبولیتیک نسبت به گروه کنترل کوتاهتر بود (تفاوت میانگین (MD): ۱,۴۰‐ روز، ۹۵% CI؛ ۲.۶۹‐ تا ۰.۱۱‐؛ ۵ مطالعه، ۳۶۸ شرکتکننده). جبران همودینامیک ممکن است در گروه ترومبولیتیک کمتر از گروه کنترل رخ دهد (OR: ۰.۳۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۰ تا ۰.۶۶؛ ۳ مطالعه، ۱۱۵۷ شرکتکننده). کیفیت زندگی بین دو گروه درمانی مشابه بود.
هیچ یک از مطالعات وارد شده اطلاعاتی را در مورد سندرم پس از ترومبوتیک یا مقایسه هزینهها ارائه نکرد.
پیشینه
آمبولی ریوی یک لخته خونی بالقوه کشنده است که در شریان اصلی ریه جای میگیرد، به سمت راست قلب فشار وارد میکند و بر گردش خون تاثیر میگذارد. افراد مبتلا به این وضعیت در معرض خطر تشکیل آمبولی جدید (عود) هستند. در موارد آمبولی حجیم ریوی، درمان فوری برای بازگرداندن جریان خون مورد نیاز است. هپارین خون را رقیق میکند، اما داروهای جدیدتر که فعالانه لختهها را میشکنند (ترومبولیتیکها) ممکن است با سرعت بیشتری عمل کنند و موثرتر باشند. این داروهای جدید شامل استرپتوکیناز (streptokinase)، اوروکیناز (urokinase) و فعال کننده پلاسمینوژن (plasminogen) نوترکیب نوع بافتی هستند. عارضه مهم این درمان خونریزی است.
نتایج کلیدی
متون علمی را جستوجو کرده و ۲۱ مطالعه را در این بهروزرسانی گنجاندیم (شواهد تا ۱۷ آگوست ۲۰۲۰). این کارآزماییها ۲۴۰۱ بزرگسال مبتلا به آمبولی ریوی را وارد کردند، که بهطور تصادفی در گروه درمان با یک عامل ترومبولیتیک و به دنبال آن هپارین یا هپارین به تنهایی یا هپارین و دارونما قرار گرفتند. هیچ مطالعهای ترومبولیتیکها را با مداخله جراحی مقایسه نکرد. ما توانستیم دادههای حاصل از ۲۰ کارآزمایی بالینی را با مجموع ۲۳۷۱ شرکتکننده استفاده کنیم. ترومبولیتیکها در مقایسه با هپارین ممکن است احتمال مرگ و عود تشکیل لختههای خونی را کاهش دهند. از سوی دیگر، ترومبولیتیکها نسبت به هپارین تنها عوارض جانبی بیشتری ایجاد کردند، از جمله حوادث خونریزی دهنده عمده و خفیف (حوادث هموراژیک) و سکته مغزی هموراژیک. اطلاعاتی محدود از تعدادی کارآزمایی مجزا نشان میدهد که ترومبولیتیکها ممکن است در بهبود جریان خون از طریق ریهها، عملکرد قلب، کاهش نیاز به درمان بیشتر و زمان صرف شده در بیمارستان، بهتر باشند. هیچ یک از مطالعات سندرم پس از ترومبوز یا مقایسه هزینههای درمانهای متفاوت را گزارش نکردند.
قطعیت شواهد
به دلیل محدودیتهای موجود در طراحی مطالعه (خطر سوگیری) و حجم نمونه کوچک، سطح قطعیت شواهد پائین یا متوسط است. به انجام کارآزماییهای بزرگتر و با طراحی خوب بیشتری نیاز داریم تا اطمینان خود را نسبت به مزایای درمان ترومبولیتیک برای آمبولی ریه افزایش دهیم.
پیشینه
هیپرتانسیون (فشار خون بالا) حدود یک میلیارد نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار میدهد. به علاوه هیپرتانسیون خطر سکته مغزی (استروک) و حمله قلبی را افزایش میدهد. طب سوزنی بخش مهمی از طب مرسوم چینی است که در آن سوزنهای نازکی به پوست در نقاط تعریف شدهای وارد میشوند. طب سوزنی برای کاهش فشار خون و تسکین نشانههای هیپرتانسیون مورد استفاده قرار گرفته است.
ویژگیهای مطالعه
یک مرور سیستماتیک را از بانکهای اطلاعاتی پزشکی برای یافتن کارآزماییهای بالینی انجام دادیم که تاثیرات طب سوزنی را در مقایسه با کنترلها (طب سوزنی ساختگی، عدم درمان، یا داروها) بر فشار خون و ایمنی در بزرگسالان مبتلا به هیپرتانسیون مقایسه کرده بودند. نتایج تا فوریه ۲۰۱۷ بهروز است.
نتایج کلیدی و قطعیت این شواهد
ما ۲۲ کارآزمایی را شامل ۱۷۴۴ فرد پیدا کردیم. این کارآزماییها به مرگومیر و سلامت عمومی توجهی نداشتند. چهار کارآزمایی به مقایسه طب سوزنی با طب سوزنی ساختگی پرداخته و یک کاهش کوتاهمدت (یک تا ۲۴ ساعت) را در فشار خون نشان دادند. کارآزماییهای دیگر از کیفیت بسیار پائینی برخوردار بودند. هیچ شواهدی برای کاهش طولانیمدت فشار خون توسط طب سوزنی وجود نداشت که در درمان هیپرتانسیون مفید باشد. ما نمیتوانیم ایمنی طب سوزنی را بررسی کنیم، چرا که کارآزماییهای اندکی آن را گزارش کرده بودند. در حال حاضر، هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد طب سوزنی در مدیریت هیپرتانسیون طولانیمدت مفید است. کارآزماییهای آینده باید برای اندازهگیری تاثیر پایدار کاهندگی فشار خون ناشی از طب سوزنی طراحی شوند.
ما ۵ کارآزمایی را شامل ۶۳۹ زن مبتلا به PCOS مقاوم به کلومیفن وارد کردیم. یک مطالعه UTND را با LOD، و دو مطالعه UTND را در ترکیب با گنادوتروپینها با گنادوتروپینها بهتنهایی مقایسه کردند. کیفیت شواهد از پائین تا بسیار پائین متغیر بود. محدودیتهای اصلی، عبارت بودند از خطر سوگیری جدی ناشی از گزارشدهی ضعیف روشها، ناهمگونی ناشی از ناسازگاری مطالعات، عدم دقت ناشی از حجم نمونه محدود، و عدم گزارش پیامدهای کلینیکی مرتبط از جمله تولد زنده و عوارض جراحی.
UTND در مقابل LOD
هیچ یک از مطالعات در مورد پیامد اصلی تولد زنده گزارشی ارائه نکرد. یک مطالعه در مورد عوارض جراحی گزارش داد؛ با این حال، شواهد برای این پیامد کیفیت بسیار پائینی داشت، زیرا بر اساس یک مطالعه با حجم نمونه کوچک بوده و هیچ حادثهای در هر دو بازوی آن رخ نداد. بنابراین، ما مطمئن نیستیم که تفاوتی در عوارض جراحی بین UTND و LOD وجود دارد یا خیر.
هنگام مقایسه UTND با LOD، ما در مورد وجود هرگونه اختلاف در نرخ بارداری (OR: ۰,۶۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۴ تا ۱.۸۶؛ ۶۰ زن؛ یک RCT) یا میزان تخمکگذاری (OR: ۰.۶۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۸ تا ۲.۳۶؛ ۶۰ زن؛ یک RCT) نیز مطمئن نبودیم.
هیچ مطالعهای در مورد نتایج OHSS و بارداری چندقلویی گزارش نداد. همچنین شواهد کافی برای نتیجهگیری در مورد سقط جنین وجود نداشت، زیرا فقط یک مطالعه با کیفیت بسیار پائین وجود داشت.
UTND در ترکیب با گنادوتروپینها در مقابل گنادوتروپینها بهتنهایی
هیچ مطالعهای در مورد پیامدهای اصلی تولد زنده و بروز عوارض جراحی گزارشی نداد. شواهد برای پیامدهای OHSS، بارداری، تخمکگذاری، سقط جنین و بارداری چندقلویی در این مقایسه از کیفیت بسیار پائینی برخوردار بودند. بنابراین، ما مطمئن نیستیم که تفاوتی در این پیامدها برای زنان مبتلا به PCOS مقاوم به کلومیفن با استفاده از UTND در ترکیب با گنادوتروپینها در مقایسه با گنادوتروپینها وجود دارد یا خیر.
سوال مطالعه مروری
ما بررسی کردیم که زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلیکیستیک (PCOS) مقاوم به کلومیفن، از انجام دریل کردن (drilling) تخمدان با سوزن به صورت ترانسواژینال تحت هدایت اولتراسوند (UTND) برای القای تخمکگذاری بهرهمند میشوند یا خیر.
پیشینه
کلومیفن سیترات یکی از درمانهای خط اول در القای تخمکگذاری (رها کردن یک تخمک از تخمدان) در زنان مبتلا به PCOS است. با این حال، ۱۵ تا ۴۰ درصد از زنان بعد از تجویز کلومیفن تخمکگذاری ندارند (چیزی که ما آن را مقاوم به کلومیفن مینامیم). UTND، که ایجاد سوراخ در تخمدان تحت هدایت اولتراسوند است، برای زنان مبتلا به PCOS مقاوم به کلومیفن، به منظور کمک به آزادسازی یک فولیکول غالب (تخمکگذاری) استفاده میشود. همچنین، گنادوتروپینها، که داروهای هورمونی تزریقی هستند، میتوانند به عنوان یک گزینه درمانی برای القای تخمکگذاری در زنان مبتلا به PCOS مقاوم به کلومیفن ارائه شوند.
پیشنهاد شده که در مقایسه با دریل کردن لاپاروسکوپیک تخمدان (LOD)، UTND ممکن است خطر عوارض جراحی را کاهش دهد. با این وجود، بیشتر مطالعات UTND در متدولوژی مطالعه محدودیتهایی دارند. ایمنی و کارآیی UTND هنوز قطعی نیست.
تاریخ جستوجو
ما برای یافتن مطالعات منتشر شده تا نوامبر ۲۰۱۸ به جستوجو پرداختیم.
ویژگیهای مطالعه
سه کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (مطالعات بالینی که در آنها افراد بهصورت تصادفی در یکی از دو یا چند گروه درمانی قرار داده میشوند) وارد این مرور شدند. یک مطالعه UTND را با LOD، و دو مطالعه UTND را در ترکیب با گنادوتروپینها با گنادوتروپینها مقایسه کردند.
نتایج کلیدی
UTND در مقابل LOD
کیفیت این سه مطالعه از پائین تا بسیار پائین بود. هیچ یک از مطالعات در مورد پیامد اصلی تولد زنده گزارشی ارائه نکرد. بر اساس شواهد موجود، ما مطمئن نیستیم که نرخ بارداری یا میزان تخمکگذاری در زنان با استفاده از UTND متفاوت از LOD باشد. شواهد کافی برای نتیجهگیری در مورد عوارض جراحی و سقط جنین وجود ندارد، زیرا فقط یک مطالعه را با کیفیت بسیار پائین پیدا کردیم. هیچ یک از مطالعات میزان OHSS یا بارداری چندقلویی را گزارش نکردند.
UTND در ترکیب با گنادوتروپینها در مقابل گنادوتروپینها بهتنهایی
ما نتوانستیم فواید و مضرات استفاده از UTND را در ترکیب با گنادوتروپینها برای زنان مبتلا به PCOS مقاوم به کلومیفن ارزیابی کنیم، زیرا فقط دو کارآزمایی را با کیفیت بسیار پائین شناسایی کردیم که از دوزهای مختلف گنادوتروپینها استفاده کردند.
کیفیت شواهد
به دلیل توضیحات ضعیف در مورد متدولوژی مطالعه و تعداد محدود کارآزماییهای وارد شده، کیفیت شواهد را پائین تا بسیار پائین ارزیابی کردیم. همچنین، گزارشهایی در مورد مسائل بالینی مرتبط، مانند تولد زنده، که برای زوجهای نابارور مهم است، وجود نداشت.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb