تعداد ۷۵ مطالعه (۳۶ مورد از مرور اولیه و ۳۹ مطالعه از مرور بهروز شده) را وارد کردیم که در مجموع ۷۲۰۰ شرکتکننده را وارد کردند.
میان پیامدهای اولیه، ۳۶% از شرکتکنندگانی که پاراستامول/پروپاستامول IV دریافت کردند، در مقایسه با ۱۶% از بیماران درمان شده با دارونما، به حداقل ۵۰% تسکین درد طی چهار ساعت دست یافتند (تعداد افراد مورد نیاز برای درمان برای رسیدن به یک منفعت (numbers needed to treat; NNT) = ۵؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۳,۷ تا ۵.۶، شواهد با کیفیت بالا). نسبتی از شرکتکنندگان در گروههای پاراستامول/پروپاستامول IV که به حداقل ۵۰% تسکین درد رسیدند، طی شش ساعت کاهش یافت، همانطور که در NNT بالاتر ۶ (۴.۶ تا ۷.۱، شواهد با کیفیت متوسط) منعکس شد. در بیمارانی که پاراستامول را در شش ساعت دریافت کردند، میانگین شدت درد در چهار ساعت در مقایسه میان پاراستامول IV و دارونما مشابه بود، اما در مقیاس آنالوگ بصری ۰ تا ۱۰۰، هفت امتیاز کمتر گزارش شد (۰ = بدون درد، ۱۰۰ = بدترین درد قابل تصور، ۹۵% CI؛ ۹‐ تا ۶‐، شواهد با کیفیت پائین).
برای پیامدهای ثانویه، شرکتکنندگانی که پاراستامول/پروپاستامول IV دریافت کردند نسبت به افراد درمان شده با دارونما، به ۲۶% اوپیوئید کمتر در طول چهار ساعت و ۱۶% اوپیوئید کمتر در مدت شش ساعت (شواهد با کیفیت متوسط) نیاز داشتند. با این حال، این یافته به معنای کاهش معنیدار از نظر بالینی در عوارض جانبی ناشی از اوپیوئید نیست.
متاآنالیز مقایسههای اثربخشی بین پاراستامول/پروپاستامول IV و مقایسه کنندههای فعال (مثلا اپیوئیدها یا داروهای ضدالتهاب غیراستروئیدی) یا از نظر آماری معنیدار نبودند، یا از نظر بالینی، یا هر دو.
عوارض جانبی با نرخهای مشابه با پاراستامول IV یا پروپاستامول IV و دارونما رخ دادند. با این حال، درد هنگام اینفیوژن دارو در افرادی که پروپاستامول IV را در مقابل دارونما دریافت کردند، بیشتر بود (۲۳% در مقابل ۱%). متاآنالیز، تفاوت معنیدار بالینی را بین پاراستامول/پروپاستامول IV و مقایسه کنندههای فعال برای هیچ یک از عوارض جانبی نشان نداد.
پیشینه
معمولا پس از اعمال جراحی درد ایجاد شده و داروهای متعددی (مثلا مسکّنها) بهطور معمول برای کنترل آن استفاده میشوند. در فوریه ۲۰۱۶، برای یافتن کارآزماییهای بالینی جستوجو کردیم که به بررسی فرمولهای داخل وریدی (IV) (محلولهایی که میتوانند مستقیما در رگ تزریق شوند) پاراستامول (چه پاراستامول IV یا پروپاستامول IV) و چگونگی تاثیر آنها بر مدیریت درد پس از جراحی پرداختند.
نتایج و کیفیت شواهد
این مرور بهروز شده شامل دادههای ۷۵ مطالعه با حضور ۷۲۰۰ بیمار مبتلا به درد متوسط تا شدید پس از جراحی بود. شواهدی را با کیفیت بالا پیدا کردیم که پاراستامول IV یا پروپاستامول IV در حدود ۳۶% از افراد درمان شده با آنها در مقابل ۱۶% از افرادی که دارونما دریافت کردند، به مدت چهار ساعت درد را تسکین میدهد. مقایسههای مستقیم با دیگر مسکّنها، مانند مورفین و داروهای ضد التهاب، تفاوتهای زیادی (در صورت وجود) را در اثربخشی نشان نداد، اگرچه ممکن است این یافته به دلیل تعداد کم بیماران مورد مطالعه باشد.
شواهدی با کیفیت پائین نشان داد که پاراستامول IV و پروپاستامول IV عوارض جانبی کمی دارند. با این حال، بیمارانی که پروپاستامول IV دریافت کردند، از درد در محلی که دارو تزریق شد، بیشتر از بیمارانی شکایت داشتند که دارونما یا پاراستامول IV دریافت کردند.
با توجه به حجم دادههایی که در مرور ما گنجانده شدند، فکر میکنیم بعید است که هر مطالعه جدیدی نتیجهگیریهای ما را تغییر دهند. با این حال، مطالعات بسیار کمی را یافتیم که شامل کودکان میشد، بنابراین این حوزهای است که نیاز به بررسی بیشتر دارد.
در این مرور بهروز شده، سه مطالعه جدید (۲۰۱ شرکتکننده) را وارد کردیم که مجموع مطالعات را به نه مطالعه رساند (۴۵۵ شرکتکننده). در همه مطالعات به جز یک مورد، از دارونما (placebo) به عنوان مداخله گروه کنترل استفاده شد. برای پیامد اولیه، داروهای آنتیفیبرینولیتیک موجب کاهش مقدار خون از دست رفته حولوحوش زمان انجام جراحی به اندازه ۴۲۷ میلیلیتر شدند (۹۵% فاصله اطمینان (CI)؛ ۲۵۱ تا ۶۰۳ میلیلیتر) که کاهش بیش از ۲۰% را در برابر مصرف دارونما نشان میدهد. کیفیت شواهد مربوط به پیامد اولیه را در سطح پائین ارزیابی کردیم، زیرا خطر سوگیری برای چند حوزه در بیشتر مطالعات، نامشخص و تعداد کل شرکتکنندگان نیز اندک بود.
در خصوص پیامدهای ثانویه، شرکتکنندگان کمتری که داروهای آنتیفیبرینولیتیک دریافت کرده بودند، ترانسفیوژن دریافت کردند (آلوژنیک یا اتولوگ) در برابر شرکتکنندگانی که دارونما دریافت کرده بودند (خطر نسبی (RR): ۰,۶۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۰ تا ۰.۸۵؛ تعداد افراد مورد نیاز برای درمان جهت پیشگیری از یک پیامد مضر اضافی (NNTp): ۵؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). تنها در دو مطالعه به طور خاص به ارزیابی شماری از شرکتکنندگانی پرداخته شده بود که فقط خون آلوژنیک دریافت کرده بودند (تفاوت خطر (RD): ۰.۱۵‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۶‐ تا ۰.۰۳‐؛ NNTp: ۷؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). مصرف داروهای آنتیفیبرینولیتیک موجب کاهش حجم خون تزریقی به میزان ۳۲۷ میلیلیتر شد (۹۵% CI؛ ۱۸۶‐ تا ۴۶۹‐ میلیلیتر؛ شواهد با کیفیت پائین).
در هیچ مطالعهای، گزارشی از مرگومیر در گروههای فعال یا کنترل دیده نشد. دادهها برای انجام متاآنالیز (meta‐analysis) هرگونه پیامد بیخطری، ناکافی بودند. هیچ مطالعهای به اندازه کافی روش به کار رفته خود را در ارزیابی بیخطری تشریح نکرده بود. تنها عارضه جانبی که در یک مطالعه به آن اشاره شده بود، زمانی بود که سه شرکتکننده در گروه دارونما بروز ترومبوز ورید عمقی را پس از جراحی گزارش داده بودند.
پیشینه
اسکولیوز (scoliosis)، انحنای ستون فقرات بیش از حد طبیعی است. شاید برای اصلاح اسکولیوز، به انجام جراحی نیاز باشد، اغلب، این جراحی در سنین خردسالی انجام میشود. ممکن است حین جراحی خونریزی زیادی رخ دهد که میتواند به عوارض جدی مانند نارسایی چند عضو بدن منجر شود. از روشهای بسیاری برای کاهش میزان خون از دست رفته استفاده میشود، مانند داروهایی که مسیر لخته شدن را در بدن تغییر میدهند. این داروها، تحت عنوان داروهای آنتیفیبرینولیتیک (antifibrinolytic) شناخته میشوند که میتوانند باعث کاهش خونریزی از طریق پیشگیری از فروریزش لخته خونی شوند. این مرور، نسخه بهروز شده مروری است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شده بود، در آن مرور به چگونگی عملکرد مطلوب این داروها و ایمنی آنها پرداخته شده بود.
تاریخ جستوجو
این مرور یک نسخه بهروز از مروری است که برای اولین بار در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. جدیدترین جستوجوی ما برای مقالات به آگوست سال ۲۰۱۵ برمیگردد.
ویژگیهای مطالعه
داروهای آنتیفیبرینولیتیک که در این مرور سیستماتیک مورد ارزیابی قرار گرفتند، آپروتینین (aprotinin)، ترانکسامیک اسید (tranexamic acid) و اسید آمینوکاپرویک (aminocaproic acid) بودند. نه مطالعه با مجموع ۴۵۵ شرکتکننده، در محدوده سنی ۱۸ سال یا کمتر یافتیم که یا داروهای آنتیفیبرینولیتیک یا دارونما (placebo) دریافت کرده بودند.
مجموع افراد ثبتنام شده در هر مطالعه بین ۳۶ تا ۸۰ شرکتکننده بودند. دو مطالعه به بررسی آپروتینین، چهار مطالعه به بررسی ترانکسامیک اسید و چهار مطالعه نیز به بررسی اسید آمینوکاپرویک اختصاص داشت. در یک مطالعه به مقایسه اسید آمینوکاپرویک با ترانکسامیک اسید پرداخته شده بود. در سایر مطالعات، برای گروه کنترل، دارونما تجویز شد. مطالعاتی که در آنها به ارزیابی آپروتینین و اسیدآمینوکاپرویک پرداخته شده بود، از دوزهای بالای این داروها استفاده کرده بودند (هنگام گزارش). از میان مطالعاتی که به بررسی ترانکسامیک اسید اختصاص داشتند، دو مورد دوز بالا، یکی دوز پائین و یکی دوز نامشخص را به کار برده بودند. پنج مطالعه، اسکولیوز ایدیوپاتیک (اسکولیوز با علت نامعلوم) را ارزیابی کرده و چهار مطالعه نیز به بررسی اسکولیوز ایدیوپاتیک و اسکولیوزی اختصاص داشت که در نتیجه بیماریهای دیگر مانند فلج مغزی رخ داده بودند.
از نه مطالعه وارد شده، در پنج مورد مدتزمانی که بیماران تحت بررسی قرار داشتند گزارش شده بود. دوره پیگیری بین یک تا ۱۰ روز پس از جراحی را شامل میشد یا اینکه تا پایان اقامت شرکتکنندگان در بیمارستان به طول میانجامید.
منابع تامین مالی مطالعه
دو مطالعه از کمکهای مالی سازمانهای مرتبط با متخصصان مراقبت سلامت برخوردار شدند و یک مطالعه نیز تحت حمایت مالی یک شرکت داروسازی قرار گرفت. درباره منابع تامین مالی سایر مطالعات گزارشی وجود نداشت.
نتایج کلیدی
مصرف داروهای آنتیفیبرینولیتیک موجب کاهش مقدار خون از دست رفته حین جراحی یا بلافاصله پس از جراحی، به میزان ۴۲۷ میلیلیتر (بیش از ۲۰% کاهش در مقدار خون از دست رفته) و مقدار خون تزریقی در طول همان دوره تا ۳۲۷ میلیلیتر میشود. تعداد کودکانی که خون دریافتی آنان یا از طریق خون فرد اهدا کننده یا از طریق ترکیبی از خون فرد اهدا کننده و خون ذخیره شده خود کودک تامین شده بود، به طور چشمگیری کاهش یافت. کیفیت شواهد را برای همه این یافتهها در حد پائین یا بسیار پائین ارزیابی کردیم، زیرا از سویی تعداد شرکتکنندگان اندک بود و از سویی دیگر، نگرانیهایی در خصوص طراحی مطالعه و عدم‐دقت در یافتهها وجود داشت.
هیچ یک از کودکان مورد بررسی در این مطالعات فوت نکردند و با اینکه سه کودکی که در یک مطالعه دارونما دریافت کرده بودند دچار لخته خون شدند، فقط تعداد انگشتشماری عوارض جانبی گزارش شد. با این حال، در این مطالعات ممکن است به اندازه کافی به عوارض جانبی توجه نشده باشد یا اینکه نویسندگان این مطالعه ممکن است آنها را به طور کامل گزارش نکرده باشند. همچنین، شمار کودکان تحت بررسی بسیار اندک و زمان پیگیری بیش از حد کوتاه بود، از این رو، نویسندگان این مرور نتوانستند درباره بیخطری مورد نظر خود به نتیجهگیری برسند.
نتیجهگیری
این مرور سیستماتیک نشان داد که مصرف داروهای آنتیفیبرینولیتیک موجب کاهش مقدار خون از دست رفته و کاهش تعداد کودکان دریافت کننده ترانسفیوژن خون و مقدار خون تزریقی میشود، اما شواهد تایید کننده هر یک از این یافتهها چندان محکم نیستند. بیخطری داروهای آنتیفیبرینولیتیک همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد.
در این نسخه بهروز شده چهار مطالعه اضافه (۱۵۴ = N) را وارد مرور کردیم. برای این نسخه بهروز شده، مطالعاتی را که بیماران را برای بیشتر از ۴۸ ساعت مورد پیگیری قرار نداده بودند از مرور خارج کردیم. در نتیجه، چهار مطالعه از مرور قبلی را از این نسخه بهروز شده خارج کردیم. در نهایت، ما ۱۲ مطالعه (۴۶۱ = N) را به این مرور وارد کردیم، در حالی که به اعتقاد ما همه آنها دارای سطح بالا یا نامشخصی از خطر سوگیری (bias) بودند. در مجموع کیفیت شواهد به دلیل محدودیتها، ناهمگونی، عدم‐دقت، غیر‐مستقیم بودن (indirectness) یا ترکیبی از این موارد در سطح پائین تا بسیار پائین بود.
دو مطالعه کوچک، LASB را با دارونما/درمان ساختگی مقایسه کرده بودند (۳۲ = N). هیچ یک از آنها مزیت کوتاه‐مدت معنیداری به نفع LASB روی شدت درد نشان نداده بودند (شواهد با کیفیت متوسط).
یک مطالعه کوچک (۳۶ = N) که با سطح بالایی از سوگیری، بلوک سمپاتیک قفسه سینه (thoracic sympathetic block) با کورتیکواستروئید (corticosteroid) و بیحس کننده موضعی را در برابر تزریق عوامل مشابه در درون فضای زیرجلدی (subcutaneous space) مقایسه کرده بود، تفاوتهایی مهم را به لحاظ شدت درد در طول یک دوره یکساله پیگیری گزارش کرده بودند که دارای اهمیت آماری و بالینی بود و البته این نتایج در یک دوره کوتاه‐مدت پیگیری صادق نبود (شواهد با کیفیت بسیار پائین).
از دو مطالعهای که به بررسی LASB در کنار درمان توانبخشی (rehabilitation treatment) پرداخته بودند، تنها مطالعهای که پیامدهای مربوط به درد را گزارش کرده بود، هیچ مزیت اضافی به نفع LASB نشان نداد (شواهد با کیفیت بسیار پائین).
هشت مطالعه تصادفیسازی شده کوچک به مقایسه بلوک سمپاتیک با سایر مداخلات فعال متنوع پرداخته بودند. اغلب مطالعات هیچ تفاوتی به لحاظ پیامدهای درد میان بلوک سمپاتیک در برابر سایر روشهای درمانی فعال به دست نیاوردند (شواهد با کیفیت پائین تا بسیار پائین).
یک مطالعه کوچک، بلوک با بیحس کننده موضعی هدایت شده با اولتراسوند (compared ultrasound‐guided LASB) را با LASB بدون هدایت اولتراسوند مقایسه کرده بود و هیچ تفاوت مهمی به لحاظ بالینی از نظر پیامدهای درد به دست نیاورده بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین).
شش مطالعه حوادث جانبی را گزارش کرده بودند، به طوری که همه عوارض گزارش شده خفیف بودند.
پیشینه
بلوک سمپاتیک با بیحس کننده موضعی (local anaesthetic sympathetic blockade; LASB) یک روش درمانی شایع برای سندرم درد پیچیده (complex regional pain syndrome; CRPS) است. در این روش فعالیت اعصاب سمپاتیک موجود در امتداد ستون فقرات (spine) بلوک میشوند. سیستم عصبی سمپاتیک عمدتا فعالیتهای غیر‐ارادی از جمله ضربان قلب، جریان خون و تعریق (perspiration) را کنترل میکند. تزریق داروی بیحس کننده موضعی در ناحیه اعصاب به طور موقت عملکرد این اعصاب را بلوک میکند. این مرور بهروز شده با هدف ارائه خلاصهای از شواهد در دسترس مبنی بر اثربخشی LASB در کاهش درد در CRPS، طول دوره احتمالی دوام تسکین درد و ایمنی LASB تدوین شده است.
نتایج کلیدی و کیفیت شواهد
در سپتامبر ۲۰۱۵، ما تعداد محدودی از کارآزماییهای کوچک به دست آوردیم که همه آنها دارای نواقصی در طرح مطالعه بودند. ما شواهدی نیافتیم که نشان دهد LASB در کاهش درد نسبت به دارونما (placebo) بهتر بود یا اینکه این روش زمانی که به روشهای درمانی توانبخشی اضافه شود، تسکین درد بیشتری را فراهم خواهد کرد. مادامی که تعدادی از مطالعات کوچک به مقایسه LASB با سایر روشهای درمانی پرداخته بودند، بیشتر آنها شواهدی مبنی بر برتری LASB نیافته بودند. یک مطالعه کوچک نشان داد که تزریق در ناحیه صدری (بخش فوقانی پشتی) اعصاب سمپاتک از طریق بیحسی موضعی و استروئید بهتر از تزریق داروهای مشابه به صورت زیرجلدی در یک دوره پیگیری یک ساله بوده است اما این مطالعه ممکن است در معرض سوگیری قرار داشته باشد. تنها شش مطالعه نوع و میزان عوارض جانبی را گزارش کرده بودند. همه این مطالعات تنها عوارض جانبی خفیف را گزارش کرده بودند، اما از آنجایی که برخی از مطالعات این اطلاعات را گزارش نکرده بودند، ما نمیتوانیم درباره ایمنی روش LASB نتیجهگیری قطعی به عمل آوریم. اکثر شواهد به دست آمده از این مطالعات دارای کیفیت پائین یا بسیار پائین بودند.
در مجموع شواهد محدود و در تضاد با یکدیگر بوده و دارای کیفیت پائین است. از آنجایی که شواهد موجود دلگرم کننده نیستند، ما نمیتوانیم نتیجهگیری قطعی به عمل آوریم.
دو مطالعه جدید منتشر شده را که از آخرین نسخه این مرور تهیه شده بود، یافتیم. ما این مطالعات را به مطالعاتی که قبلا انتخاب شدند اضافه کردیم و یک تجزیهوتحلیل بهروز را انجام دادیم که منجر به نتیجهگیریهای مشابه با آنچه که قبلا در مرور ارائه شده بود، شد.
اغلب تجزیهوتحلیلهای توصیفی نشان میدهند که بیحس کنندههای موضعی ممکن است روشهای غیر‐تهاجمی و موثری را با استفاده از بیحسی پیش از بخیه زدن پارگی پوست ارائه کنند. با توجه به در دسترس بودن سایر بیحس کنندههای موضعی موثر و بدون کوکائین، ممکن است توجیه استفاده از بیحس کنندههای موضعی مبتنی بر کوکائین سخت باشد. با این حال، با توجه به سیستم GRADE، با توجه به محدودیتهایی که در طراحی و اجرا، عدم‐دقت نتایج و احتمال بالای سوگیری انتشار (گزارش انتخابی از دادهها) وجود داشت، کیفیت کلی شواهد پائین است. پیش از اینکه بتوان به نتیجهگیریهای قطعی رسید، RCTهای خوب طراحی شده بیشتری با خطر پائین سوگیری مورد نیاز هستند.
پیشینه: به طور کلی، کنترل درد را در طول بخیه زدن پوست پاره شده میتوان با تزریق دارو به پوست (انفیلتراسیون (infiltration)) و بیحس کردن این منطقه به دست آورد. خود این تزریق ممکن است درد ایجاد کند، اما بیحس کنندههای موضعی به طور مستقیم روی پوست استفاده میشوند و بیدردی را ایجاد میکنند. کوکائین یکی از اولین بیحس کنندههای موضعی بود که با موفقیت به کار گرفته شد. نگرانی درباره عوارض جانبی کوکائین، سوءاستفاده بالقوه از آن و بار (burden) اجرایی آن از نظر توزیع کنترل شده مواد آن، منجر به توسعه بیحس کنندههای موضعی بدون کوکائین شده است. بیحس کنندههای موضعی چند‐گانه بدون کوکائین برای فراهم کردن بیحسی موثر برای ترمیم پارگی پوست، در نظر گرفته شدند.
ویژگیهای مطالعه: شواهد تا دسامبر ۲۰۱۶ بهروز است. در این مرور، ما ۲۵ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را شامل ۳۲۷۸ شرکتکننده وارد کردیم. مطالعات، هم بزرگسالان و هم کودکان را انتخاب کردند. پانزده کارآزمایی از کارآزماییهای وارد شده، برای تعیین اثربخشی داروهای بیحس کننده موضعی، از شدت درد گزارش شده توسط خود شرکتکنندگان کارآزمایی استفاده کردند.
نتایج کلیدی: نتایج مطالعه نشان میدهد که بیحس کنندههای موضعی که به طور مستقیم روی پوست به کار میروند، یک راه موثر و غیر‐تهاجمی برای فراهم کردن کنترل درد در طول بخیه زدن یا دوختن پارگی پوست هستند. یافتههای این مطالعه درباره اثربخشی بیحس کنندههای موضعی فردی با طراحی مطالعه محدود شدند و دادههای مربوط به تاثیر هر عامل موضعی، عمدتا از کارآزماییهای واحد به دست آمدند. محققان به دنبال استفاده از بیحس کنندههای موضعی حاوی کوکائین یا بدون کوکائین، عوارض جانبی جدی گزارش نکردند. به طور کلی، اثربخشی گسترده قابل مقایسه بیحس کنندههای موضعی بدون کوکائین برای ترمیم پارگی پوست، بررسی ضرورت انتخاب کوکائین را به عنوان جزئی از محلولهای بیحس کننده موضعی به وجود میآورد. تعداد کمی از کارآزماییها در هر گروه مقایسه و طیف وسیعی از میزان پیامدها، پیشگیری از تجزیهوتحلیل کمّی (quantitative) و تجمعی دادهها را برای همه پیامدها به جز یک پیامد واحد درباره شدت درد، ارزیابی کردند.
مطالعات بیشتری در مورد مقایسه مستقیم اثربخشی فرمولاسیونهای مختلف بیحس کنندههای موضعی مورد نیاز هستند. مرور ما درباره کنترل درد هنگام ترمیم پارگی سطحی محدود شد و نتایج ما ممکن است قابل تعمیم به پارگیهای عمیقتر یا پروسیجرهای پیچیدهتر در پوست سالم نباشد. پژوهش بیشتری برای تقویت شواهد و غلبه بر ضعف مطالعات وارد شده مورد نیاز است.
کیفیت شواهد: با توجه به محدودیتهای طراحی مطالعه، راههایی که مطالعات انجام شده بودند (اجرا)، عدم‐دقت نتایج و احتمال بالای گزارش دادههای انتخابی، کیفیت کلی شواهد پائین بود. بسیاری از کارآزماییهایی که بیحس کنندههای موضعی و قابل جذب را مقایسه کردند، در معرض خطر سوگیری (bias) بالایی بودند، و این کار احتمالا تاثیرات اندازهگیری شده را متاثر میسازد.
درد یک نشانه شایع همراه با سرطان است، و ۳۰% تا ۵۰% از تمامی افراد مبتلا به سرطان دچار درد متوسط تا شدیدی میشوند که ممکن است تاثیر منفی عمدهای بر کیفیت زندگی آنها داشته باشد. داروهای غیر‐اوپیوئیدی (non‐opioid) معمولا برای درمان درد سرطانی خفیف تا متوسط تجویز میشوند، و برای این منظور در نردبان درمان درد ناشی از سرطان WHO، بهتنهایی یا در ترکیب با اوپیوئیدها، توصیه میشود.
مرور قبلی کاکرین که شواهد مربوط به داروهای غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی (NSAID) یا پاراستامول (paracetamol) را، بهتنهایی یا در ترکیب با اوپیوئیدها (opioids)، برای تسکین درد ناشی از سرطان مورد بررسی قرار داد، در سال ۲۰۱۵ حذف شد زیرا قدیمی بود؛ تاریخ آخرین جستوجو به سال ۲۰۰۵ بازمیگشت. این مرور، و مرور دیگری درباره NSAIDها، شواهد را بهروزرسانی میکنند.
سه مطالعه با حضور بزرگسالان معیارهای ورود را به مرور داشتند، تا یک هفته ادامه پیدا کردند؛ ۱۲۲ شرکتکننده در ابتدا تصادفیسازی شدند، و ۹۵ شرکتکننده درمان را کامل کردند. هیچ مطالعهای را در مورد کودکان نیافتیم. یک مطالعه گروه‐موازی بود، و دو مطالعه طراحی متقاطع داشتند. همه مطالعات از پاراستامول بهعنوان یک داروی کمکی برای درمان تثبیت شده با اوپیوئیدهای قوی استفاده کردند (میانه (median) دوزهای روزانه معادل مورفین برابر با ۶۰ میلیگرم، ۷۰ میلیگرم، و ۲۲۵ میلیگرم، با برخی از شرکتکنندگان که روزانه معادل چند صد میلیگرم از مورفین خوراکی دریافت کردند). سایر داروهای غیر‐پاراستامول عبارت بودند از داروهای غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی (NSAID)، داروهای ضد‐افسردگی سه‐حلقهای (tricyclic antidepressants)، یا نورولپتیکها (neuroleptics). تمام مطالعات در معرض خطر بالای سوگیری از نظر دادههای ناقص پیامد و حجم نمونه کوچک قرار داشتند؛ هیچکدام به وضوح در معرض خطر پائین سوگیری نبودند.
هیچ مطالعهای هیچ یک از پیامدهای اولیه ما را گزارش نکردند: شرکتکنندگان با کاهش شدت درد به میزان حداقل ۵۰%، و حداقل ۳۰% نسبت به خط پایه (baseline)؛ شرکتکنندگان با دردی که در پایان دوره درمان بدتر از خفیف نبود؛ شرکتکنندگان با درک کلی بیمار از تغییر (Patient Global Impression of Change; PGIC) معادل بهبودی زیاد یا بسیار زیاد (یا معادل آن). آنچه برای درد گزارش شد، تفاوتی را بین پاراستامول و دارونما، در صورت افزوده شدن به درمان دیگر، نشان نداد. هیچ شواهد قانع کنندهای مبنی بر وجود تفاوت بین پاراستامول و دارونما از نظر کیفیت زندگی، استفاده از داروی نجات، یا رضایتمندی یا ترجیح شرکتکنندگان وجود نداشت. معیارهای آسیب (عوارض جانبی جدی، سایر عوارض جانبی، و خروج از مطالعه به دلیل عدم اثربخشی درمان) بهطور متناقضی گزارش شده و هیچ شواهد واضحی از تفاوت ارائه نشد.
ارزیابی GRADE ما از کیفیت شواهد برای تمام پیامدها بسیار پائین بود، زیرا مطالعات در معرض خطر بالای سوگیری از منابع مختلف قرار داشتند.
حرف آخر
شواهدی وجود ندارد که نشان دهد پاراستامول (paracetamol) در درمان افراد مبتلا به درد ناشی از سرطان، بهتنهایی یا در ترکیب با یک داروی شبه‐مورفین، مفید است. همچنین شواهدی در دست نیست که مفید بودن آن را رد کند. مطالعات خوبی برای ارزیابی نقش پاراستامول در مدیریت درد ناشی از سرطان وجود ندارد.
پیشینه
یک مورد از هر دو یا سه بیمار مبتلا به سرطان، از دردی رنج میبرد که شدت آن متوسط یا شدید است. به موازات پیشرفت سرطان، درد بدتر میشود. در سال ۱۹۸۶، سازمان جهانی بهداشت تجویز داروهای شبه–مورفین (اوپیوئیدها) را برای درد متوسط تا شدید ناشی از سرطان، و داروهای غیر‐اوپیوئیدی را مانند پاراستامول، بهتنهایی برای درد خفیف تا متوسط، یا همراه با اوپیوئیدها برای افراد مبتلا به درد متوسط تا شدید، توصیه کرد.
ویژگیهای مطالعه
در این مرور قصد داشتیم تمام شواهدی را بررسی کنیم که مشخص میکنند پاراستامول (بهتنهایی یا با داروهای شبه‐مورفین) در بزرگسالان و کودکان مبتلا به درد ناشی از سرطان، چگونه عمل میکند. همچنین میخواستیم بدانیم که چند نفر دچار عوارض جانبی شدند، و این که عوارض جانبی چقدر شدید بودند، مثلا، باعث توقف مصرف داروهای بیماران شدند یا خیر.
در مارچ ۲۰۱۷، سه مطالعه را با ۱۲۲ شرکتکننده پیدا کردیم. تمامی مطالعات پاراستامول را به همراه اوپیوئید با همان دوز از اوپیوئید بهتنهایی مقایسه کردند. مطالعات کوچک بوده و کیفیت پائینی داشتند. آنها از طراحیهای مختلف و روشهای متفاوتی برای نشان دادن نتایج درد خود استفاده کردند. پیامدهایی که برای افراد مبتلا به درد ناشی از سرطان مهم بودند، گزارش نشد.
یافتههای کلیدی
هیچ شواهدی را نیافتیم که نشان دهد مصرف پاراستامول بهتنهایی باعث بروز تفاوت در سطح دردی میشود که بیماران دچار آن هستند. شواهدی را به دست نیاوردیم که مصرف پاراستامول همراه با یک داروی شبه‐مورفین بهتر از داروی شبه‐مورفین بهتنهایی بود. بهنظر نمیرسید که پاراستامول کیفیت زندگی بیمار را بهبود ببخشد. هیچ نتیجهگیری در مورد عوارض جانبی به دست نیامد. مقدار اطلاعات و تفاوتها در نحوه گزارش مطالعات به این معنی است که نمیتوان در این مورد نتیجهگیری کرد.
کیفیت شواهد
سطح کیفیت شواهد بسیار پائین بود. شواهد با کیفیت بسیار پائین به این معنی است که در مورد تاثیر پاراستامول در درمان درد ناشی از سرطان بسیار نامطمئن هستیم. ما نمیدانیم که مصرف پاراستامول بهتنهایی، یا در ترکیب با یک اوپیوئید مانند کدئین (codeine) یا مورفین (morphine)، ارزشمند است یا خیر.
درد یک نشانه شایع در سرطان است، و ۳۰% تا ۵۰% از تمامی افراد مبتلا به سرطان دچار درد متوسط تا شدیدی میشوند که ممکن است تاثیر منفی عمدهای بر کیفیت زندگی آنها داشته باشد. داروهای غیر‐اوپیوئیدی (non‐opioid) معمولا برای درمان درد ناشی از سرطان تجویز میشوند، و به این منظور تجویز آنها در نردبان درمان درد سرطان سازمان جهانی بهداشت (WHO)، بهتنهایی یا در ترکیب با اوپیوئیدها، توصیه شده است.
مرور قبلی کاکرین که شواهد مربوط به داروهای غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی (nonsteroidal anti‐inflammatory drugs; NSAIDs) یا پاراستامول (paracetamol)، را بهتنهایی یا در ترکیب با اوپیوئیدها (opioids)، برای مدیریت درد ناشی از سرطان مورد بررسی قرار داد، در سال ۲۰۱۵ حذف شد زیرا قدیمی بود؛ تاریخ آخرین جستوجو به سال ۲۰۰۵ باز میگردد. این مرور، و مرور دیگری درباره پاراستامول، شواهد موجود را بهروزرسانی میکند.
یازده مطالعه که معیارهای ورود را به مطالعه داشتند، یک هفته یا بیشتر طول کشیدند؛ ۹۴۹ شرکتکننده با درد عمدتا متوسط یا شدید در ابتدا تصادفیسازی شدند، اما تعداد کمتری از آنها درمان را کامل کرده یا نتایج درمان را نشان دادند. هشت مطالعه دوسو‐کور، دو مطالعه یکسو‐کور، و یک مطالعه برچسب‐باز بودند. هیچ مطالعهای کنترل دارونما را بهتنهایی نداشت؛ هشت مطالعه NSAIDهای مختلف، سه مطالعه یک NSAID را با اوپیوئید یا در ترکیب با اوپیوئید، و یک مطالعه هر دو را مقایسه کردند. هیچ مطالعهای یک NSAID را همراه با اوپیوئید، با همان دوز از اوپیوئید بهتنهایی مقایسه نکرد. اکثر مطالعات از نظر کورسازی، دادههای ناقص مربوط به پیامد، یا حجم نمونه کوچک در معرض خطر بالای سوگیری قرار داشتند؛ هیچکدام از مطالعات بهطور واضح در معرض خطر پائین سوگیری نبودند.
مقایسه NSAIDها بهعنوان یک گروه دارویی با درمان دیگر، یا یک NSAID با NSAID دیگر امکانپذیر نبود. نتایج برای همه NSAIDها به عنوان یک کوهورت تصادفیسازی شده گزارش شد. نتایج همه پیامدها، شواهدی با کیفیت بسیار پائین داشتند.
هیچ یک از مطالعات هیچ یک از پیامدهای اولیه ما را گزارش نکردند: شرکتکنندگان با کاهش شدت درد به میزان حداقل ۵۰%، و حداقل ۳۰% نسبت به خط پایه (baseline)؛ شرکتکنندگان با درک کلی بیمار از تغییر (Patient Global Impression of Change; PGIC) معادل بهبودی زیاد یا بسیار زیاد (یا معادل آن). دردی که شدت آن در ابتدا در سطح متوسط یا شدید قرار داشت، با استفاده از NSAID، پس از یک یا دو هفته در چهار مطالعه (در کل ۴۱۵ شرکتکننده) کاهش یافت، بهطوری که بدتر از درد خفیف گزارش نشد، و این تخمینها در مطالعات تکی حدود ۲۶% تا ۵۱% بودند.
گزارشهای مربوط به عوارض جانبی و خروج از درمان، متناقض و ناسازگار بودند. دو عارضه جانبی جدی با NSAIDها، و ۲۲ مورد مرگومیر گزارش شد، اما اینها به وضوح با هیچ یک از درمانهای درد مرتبط نبودند. عوارض جانبی شایع عبارت بودند از: تشنگی/خشکی دهان (۱۵%)، از دست دادن اشتها (۱۴%)، خوابآلودگی (۱۱%)، و دیسپپسی (۱۱%). موارد خروج از درمان، عمدتا به دلیل عدم اثربخشی درمان (۲۴%) یا عوارض جانبی (۵%)، شایع بودند.
حرف آخر
هیچ شواهدی با کیفیت بالا وجود ندارد که ثابت کند NSAIDها در درمان افراد دچار درد ناشی از سرطان مفید هستند. همچنین شواهدی به دست نیامد که مفید بودن آنها را رد کند. شواهدی با کیفیت بسیار پائین نشان میدهد که درد در برخی از افراد مبتلا به درد متوسط یا شدید ناشی از سرطان، طی یک یا دو هفته، بیشتر کاهش مییابد.
پیشینه
یک مورد از هر دو یا سه بیمار مبتلا به سرطان، از دردی رنج میبرد که شدت آن متوسط یا شدید است. این درد با پیشرفت سرطان، بدتر میشود. در سال ۱۹۸۶، سازمان جهانی بهداشت (WHO) استفاده از داروهای شبه–مورفین (اوپیوئیدها) را در مدیریت درد متوسط تا شدید ناشی از سرطان، و داروهای غیر‐اوپیوئیدی را مانند NSAIDها، بهتنهایی در درمان درد خفیف تا متوسط، یا همراه با اوپیوئیدها در افراد مبتلا به درد متوسط تا شدید، توصیه کرد. NSAIDها انواع بسیار مختلفی دارند. NSAIDهای شایع، ایبوپروفن (ibuprofen) و دیکلوفناک (diclofenac) هستند.
ویژگیهای مطالعه
در این مرور قصد داشتیم شواهد را در مورد چگونگی عملکرد NSAIDها (بهتنهایی یا با داروهای شبه‐مورفین) در بزرگسالان مبتلا به درد ناشی از سرطان بررسی کنیم. همچنین میخواستیم بدانیم که چند بیمار دچار عوارض جانبی شدند، و اینکه این عوارض تا چه اندازه شدید بودند.
در اپریل ۲۰۱۷، ۱۱ مطالعه را با ۹۴۹ شرکتکننده پیدا کردیم. آنها NSAID را با NSAID، یا NSAID را با داروی اوپیوئیدی (مورفین یا کدئین) مقایسه کردند. هیچ مطالعهای استفاده از NSAID را همراه با مورفین شبه‐اوپیوئید، و اینکه اغلب چگونه استفاده میشوند، بررسی نکرد. مطالعات، کوچک و دارای کیفیت پائین بودند. آنها از طراحیهای مختلف مطالعه و روشهای مختلف برای نشان دادن نتایج درد استفاده کردند. پیامدهای مهم برای افراد مبتلا به درد ناشی از سرطان اغلب گزارش نشدند. بسیاری از NSAIDهای مختلف مورد آزمایش قرار گرفتند، و امکان انجام مقایسههای منطقی و معقول وجود نداشت.
یافتههای کلیدی
با استفاده از NSAID، درد ناشی از سرطان که در ابتدا در سطح متوسط یا شدید قرار داشت، پس از یک یا دو هفته، در ۱ نفر از هر ۴ بیمار (۲۶%) تا ۱ نفر از هر ۲ بیمار (۵۱%) در چهار مطالعه به دردی که بدتر از خفیف نبود، کاهش یافت.
روند گزارشدهی از عوارض جانبی ضعیف بود. دو عارضه جانبی جدی با NSAIDها، و ۲۲ مورد مرگومیر گزارش شد، اما اینها مربوط به درمان درد نبودند. عوارض جانبی شایع عبارت بودند از: تشنگی/خشکی دهان (۱ مورد از هر ۷ نفر؛ ۱۵%)، از دست دادن اشتها (۱ مورد از هر ۷ نفر؛ ۱۴%)، خوابآلودگی (۱ مورد از هر ۱۰ نفر؛ ۱۱%)، و سوزش سر دل یا ریفلاکس (۱ مورد از هر ۱۰ نفر؛ ۱۱%). یک مورد از هر چهار نفر، مصرف NSAIDها را متوقف کردند زیرا برای آنها موثر نبود، و ۱ نفر از هر ۲۰ نفر به دلیل بروز عوارض جانبی از مطالعه خارج شدند.
کیفیت شواهد
سطح کیفیت شواهد بسیار پائین بود. شواهد با کیفیت بسیار پائین به این معنی است که در مورد تاثیر NSAID بهتنهایی برای درمان درد ناشی از سرطان بسیار نامطمئن هستیم. ما نمیدانیم که تجویز NSAIDها همراه با یک اوپیوئید مانند کدئین (codeine) یا مورفین، ارزشمند است یا خیر.
ارزیابی اثربخشی ضد‐درد و حوادث جانبی مورفین برای درد نوروپاتیک مزمن در بزرگسالان.
پنج مطالعه تصادفیسازی شده، دوسو‐کور، متقاطع را با دورههای درمان چهارتا هفت هفته شناسایی کردیم، شامل ۲۳۶ شرکتکننده بودند که به طور مناسب دارای درد نوروپاتیک تشخیص داده شدند؛ ۱۵۲ شرکتکننده (۶۴%) تمام دورههای درمان را کامل کردند. مورفین خوراکی با حداکثر دوز روزانه از ۹۰ میلیگرم تا ۱۸۰ میلیگرم یا با حداکثر دوز قابل تحمل عیارسنجی شد، و سپس این دوز برای بقیه مطالعه ادامه یافت. شرکتکنندگان به مدت حداقل سه ماه درد نوروپاتیک متوسط یا شدید را تجربه کردند. مطالعات وارد شده شامل افراد مبتلا به نوروپاتی دیابتی دردناک، نوروپاتی محیطی ناشی از شیمیدرمانی، معیارهای نورالژی پس از هرپس، درد در اندام فانتوم (phantom limb) یا درد پس از آمپوتاسیون (postamputation)، و رادیکولوپاتی کمر (lumbar radiculopathy) بود. موارد حذف شده به طور معمول افرادی با سایر اختلالات قابل توجه یا درد ناشی از علل دیگر بودند.
به طور کلی، مطالعات را در معرض خطر پائین سوگیری قضاوت کردیم، اما نگرانی در مورد حجم نمونه بسیار کوچک مطالعه و روش محاسبه استفاده شده برای شرکتکنندگانی که از مطالعه خارج شدند، هر دو میتوانستند منجر به تخمین بیش از حد مزایای درمان و دست کم گرفتن آسیب آن شوند.
برای پیامدهای اولیه مورد نظر برای اثربخشی یا آسیب شواهد ناکافی وجود داشت یا شواهدی وجود نداشت. چهار مطالعه، بهبود تقریبی متوسط درد (هر پیامد مرتبط با درد نشان دهنده بخشی از بهبود)، را در مقایسه مورفین با دارونما در انواع مختلف درد نوروپاتیک گزارش کردند. این دادهها را در یک تجزیهوتحلیل اکتشافی تجمیع کردیم. بهبودی متوسط در ۶۳% (۸۷/۱۳۸) از شرکتکنندگان با مورفین و ۳۶% (۴۵/۱۲۵) با دارونما تجربه شد؛ تفاوت خطر (RD): ۰,۲۷؛ (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۱۶ تا ۰.۳۸، تجزیهوتحلیل اثر‐ثابت) و NNT برابر ۳.۷ بود (۲.۶ تا ۶.۵). کیفیت شواهد را به دلیل تعداد کم عوارض بسیار پائین ارزیابی کردیم؛ اطلاعات موجود اندیکاسیون قابل اطمینانی از تاثیر احتمالی را ارائه نکرد و این احتمال وجود دارد که تفاوت این تاثیر به طور قابل ملاحظهای بسیار زیاد باشد. یک تجزیهوتحلیل اکتشافی مشابه برای تسکین درد پایدار در سه مطالعه (۱۷۷ شرکتکننده)، تفاوتی بین مورفین و دارونما نشان نداد.
خروج به هر دلیلی در چهار مطالعه در ۱۶% (۲۴/۱۵۲) از شرکتکنندگان با مورفین و ۱۲% (۱۶/۱۳۷) با دارونما اتفاق افتاد. RD برابر با ۰,۰۴ بود (۰.۰۴‐ تا ۰.۱۲؛ تجزیهوتحلیل اثرات‐تصادفی). حوادث جانبی که متناقض گزارش شده بودند، با مورفین شایعتر از دارونما، و اوپیوئیدهای عمومی بود. دو حادثه جانبی جدی وجود داشت: یک حادثه با مورفین و یک حادثه با ترکیبی از مورفین و نورتریپتیلین (nortriptyline). مرگومیرها گزارش نشده بود. کیفیت این پیامدها به دلیل تعداد محدود شرکتکنندگان و عوارض، بسیار پائین ارزیابی شده بود.
نکته مهم
شواهد با کیفیت بسیار پائین وجود دارد که نشان میدهد مصرف مورفین از راه دهان تاثیر مهمی بر درد در افراد مبتلا به درد نوروپاتیک متوسط یا شدید دارد.
پیشینه
درد نوروپاتیک ناشی از اعصاب آسیب دیده است. این درد متفاوت از پیامهای دردی است که از بافت آسیب دیده مجاور اعصاب سالم فرستاده میشود (به عنوان مثال، زانوی آرتریتی، یا ضرب دیده در اثر افتادن یا زخمی شدن). درد نوروپاتیک اغلب توسط داروهای مختلفی (داروها) درمان میشوند که توسط افراد برای درد بافت آسیب دیده استفاده میشوند، و ما اغلب آنها را به نام داروهای مسکّن میشناسیم. داروهایی که گاهی اوقات برای درمان افسردگی یا صرع استفاده میشوند ممکن است در برخی از افراد مبتلا به درد نوروپاتیک موثر باشند. داروهای مسکّن اوپیوئیدی گاهی اوقات برای درمان درد نوروپاتیک استفاده میشوند.
آنها داروهایی شبیه مورفین هستند. مورفین از گیاهان مشتق شده یا توسط شیمیدانها ساخته شده است. مورفین به طور گستردهای به عنوان یک داروی مسکّن، که معمولا از راه دهان مصرف میشود، برای استفاده قابل دسترس است.
تعریف ما از یک نتیجه خوب، فردی با سطح بالای تسکین درد بود، به طوری که بتواند مصرف دارو را ادامه دهد، بدون اینکه عوارض جانبی بتواند مصرف آنها را متوقف کند.
ویژگیهای مطالعه
در فوریه ۲۰۱۷، در جستوجوی کارآزماییهای بالینی بودیم که در آنها از مورفین برای درمان درد نوروپاتیک در بزرگسالان استفاده شده بود. پنج مطالعه معیارهای ورود به مطالعه را داشتند، ۲۳۶ شرکتکننده برای درمان با مورفین، دارونما، یا داروهای دیگر تصادفیسازی شدند. مطالعات چهار تا هفت هفته طول کشیدند. مطالعات اندکی پیامدهای مفیدی را گزارش کردند که به لحاظ بالینی مرتبط بودند.
نتایج کلیدی
چهار مطالعه کوچک گزارش کردند که درد در برخی از افراد به میزان یکچهارم تا یکسوم کاهش یافت. این میزان کاهش درد توسط ۶ نفر از ۱۰ شرکتکننده مصرف کننده مورفین و ۴ نفر از ۱۰ شرکتکننده با دارونما تجربه شد. بین ۱ تا ۲ نفر از ۱۰ شرکتکننده از درمان با مورفین و دارونما صرفنظر کردند، اما دلایل آنها اعلام نشد. عوارض جانبی ضعیف گزارش شد، اما با مورفین شایعتر از دارونما بود، و شامل خوابآلودگی، سرگیجه، یبوست، احساس درد، خشکی دهان، و کاهش اشتها بود.
کیفیت شواهد
کیفیت شواهد بسیار پائین بود. این بدان معنی است که این پژوهش اندیکاسیون قابل اطمینانی از تاثیر احتمالی را نشان نداده، و این احتمال وجود دارد که این تاثیر به طور قابل ملاحظهای بسیار متفاوت باشد. مطالعات کوچک مانند مطالعات این مرور، اغلب نتایج درمان را نسبت به تاثیرات موجود در مطالعات بزرگتر و بهتر طراحی شده بیش از حد تخمین میزنند. مشکلات دیگری وجود دارد که ممکن است منجر به نتایج بیش از حد خوشبینانه شود. شواهد با کیفیت بسیار پائین و فقدان مزیت مهم به این معنی است پیش از آنکه ما بدانیم مورفین برای درمان درد نوروپاتیک مفید است یا خیر، به کارآزماییهای جدید، طولانیمدت و بزرگتری نیاز داریم.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb