جستجو در مقالات منتشر شده


۲۰ نتیجه برای Cindy Farquhar

Emily Liu، Vicki Nisenblat، Cindy Farquhar، Ian Fraser، Patrick MM Bossuyt، Neil Johnson، M Louise Hull،
دوره ۲۰۱۵، شماره ۰ - ( ۶-۱۳۹۴ )
چکیده

پیشینه
حدود ۱۰% از زنان در سنین باروری، از بیماری مزمن و پُرهزینه اندومتریوز (endometriosis) رنج می‌برند، که باعث ایجاد درد در ناحیه لگن و ناباروری می‌شود. لاپاروسکوپی، تست تشخیصی «استاندارد طلایی» برای اندومتریوز است، اما این روش پُرهزینه بوده و خطرات ناشی از جراحی را به همراه دارد. در حال حاضر، هیچ آزمایش ساده غیرتهاجمی یا با حداقل تهاجم در عملکرد بالینی وجود ندارد که به‌طور دقیق، اندومتریوز را تشخیص دهد.
اهداف

۱. ارائه برآوردهای جمع‌بندی‌شده از صحت (accuracy) تشخیصی بیومارکرهای ادراری برای تشخیص اندومتریوز لگن در مقایسه با تشخیص از راه جراحی به عنوان استاندارد مرجع.

۲. ارزیابی کاربرد تشخیصی بیومارکرها که می‌توانند اندومتریومای تخمدان را از دیگر توده‌های تخمدان متمایز کنند.

بیومارکرهای ادراری به عنوان آزمایش‌های جایگزین برای تشخیص از راه جراحی و به ‌عنوان آزمایش‌های تریاژ برای تصمیم‌گیری در مورد انجام جراحی برای اندومتریوز ارزیابی شدند.

روش های جستجو
جست‌وجوها را به طراحی‌های خاص مطالعات، زبان یا تاریخ‌های انتشار خاص محدود نکردیم. بانک‌های اطلاعاتی زیر را تا ۲۰ اپریل ‐ ۳۱ جولای ۲۰۱۵ جست‌وجو کردیم: CENTRAL؛ MEDLINE؛ EMBASE؛ CINAHL؛ PsycINFO؛ Web of Science؛ LILACS؛ OAIster؛ TRIP و ClinicalTrials.gov (پایگاه ثبت کارآزمایی). MEDION؛ DARE و PubMed نیز برای شناسایی مطالعات مروری و دستورالعمل‌های بالینی به عنوان منابع مرجع برای مطالعات بالقوه مرتبط جست‌وجو شدند. مقالات اخیرا منتشرشده که هنوز در بانک‌های اطلاعاتی اصلی نمایه نشدند نیز جست‌وجو شدند. روش‌های جست‌وجو عبارت بودند از کلمات ثبت شده در عناوین، چکیده‌ها، کلمات متن در سرتاسر مقالات و سرفصل‌های موضوعی پزشکی (medical subject headings; MeSH).
معیارهای انتخاب
مطالعات منتشرشده با داوری همتا (peer‐review)، تصادفی‌سازی و کنترل‌شده یا مطالعات مقطعی (cross‐sectional) را با هر حجم نمونه‌ای در نظر گرفتیم، از جمله نمونه‌های گردآوری شده به صورت آینده‌نگر از جمعیت‌های زنان در سنین باروری که به یک یا چند مورد از شرایط هدف زیر مبتلا بودند: اندومتریوز تخمدان، پریتونئال یا اندومتریوز با اینفیلتراسیون عمقی (deep infiltrating endometriosis; DIE). مطالعاتی را وارد مرور کردیم که در آنها به مقایسه صحت تست تشخیصی یک یا چند بیومارکر ادراری با یافته‌های حاصل از مشاهده ضایعات اندومتریوز در جراحی پرداخته شد.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده به‌طور مستقل از هم به گردآوری و ارزیابی کیفی داده‌های حاصل از هر مطالعه پرداختند. برای هر تست تشخیصی، داده‌ها به صورت مثبت یا منفی از تشخیص اندومتریوز در جراحی دسته‌بندی شده و برآوردهای حساسیت (sensitivity) و ویژگی (specificity) محاسبه شدند. در صورت ارزیابی دو یا چند تست در یک گروه کوهورت، هر کدام به عنوان مجموعه داده‌های جداگانه در نظر گرفته ‌شدند. در مواقعی که مجموعه داده‌های کافی در دسترس بودند، از مدل دو متغیره (bivariate model) برای به دست آوردن برآوردهای تجمعی از حساسیت و ویژگی استفاده شد. معیارهای از پیش تعیین شده برای یک تست ادراری مفید از نظر بالینی جهت جایگزینی با جراحی تشخیصی عبارت بودند از حساسیت ۹۴% و ویژگی ۷۹% برای تشخیص اندومتریوز. معیارهای تست‌های تریاژ روی حساسیت برابر یا بیشتر از ۹۵% و ویژگی برابر یا بیشتر از ۵۰% تعیین شدند، که در صورت منفی بودن، تشخیص (تست SnOUT) منتفی شده یا در حساسیت برابر یا بیشتر از ۵۰% با ویژگی برابر یا بیشتر از ۹۵% که در صورت نتیجه مثبت، تشخیص را (آزمون SpIN) تایید می‌کند.
نتایج اصلی
هشت مطالعه را با حضور ۶۴۶ شرکت‌کننده در نظر گرفتیم، که به لحاظ روش‌شناسی (methodology) مطالعات، کیفیت ضعیفی داشتند. بیومارکرهای ادراری در مرحله خاصی از چرخه قاعدگی یا بدون توجه به مرحله چرخه، بررسی شدند. پنج مطالعه عملکرد تشخیصی چهار بیومارکر ادراری را برای تشخیص اندومتریوز ارزیابی کردند، از جمله سه بیومارکر که زنان مبتلا به اندومتریوز و بدون اندومتریوز را متمایز می‌کنند (انولاز (enolase) ۱ (NNE)؛ پروتئین متصل شونده به ویتامین دی (vitamin D binding protein; VDBP)؛ و پروفایل پپتید ادراری (urinary peptide profiling))؛ و یک بیومارکر (سیتوکراتین (cytokeratin) ۱۹ (CK ۱۹)) که تفاوت معنی‌داری را بین دو گروه نشان نمی‌دهند. همه این بیومارکرها در مطالعات مجزای کوچک مورد ارزیابی قرار گرفتند و نمی‌توان آنها را به روشی معنی‌دار از نظر آماری ارزیابی کرد. هیچ یک از بیومارکرها معیارهای آزمایش جایگزین یا آزمایش تریاژ را نداشتند. سه مطالعه، سه بیومارکر را ارزیابی کردند، که در زنان مبتلا به اندومتریوز و زنان بدون بیماری در گروه کنترل تفاوتی نداشتند.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
شواهد کافی برای توصیه به استفاده از هر بیومارکر ادراری به عنوان جایگزین یا تست تریاژ در عملکرد بالینی برای تشخیص اندومتریوز وجود نداشت. چندین بیومارکر ادراری ممکن است پتانسیل تشخیصی داشته باشند، اما پیش از استفاده در عملکرد بالینی معمول، نیاز به ارزیابی بیشتری دارند. لاپاروسکوپی، استاندارد طلایی برای تشخیص اندومتریوز است، و تشخیص اندومتریوز با استفاده از بیومارکرهای ادراری فقط باید در یک محیط تحقیقاتی انجام شود.
خلاصه به زبان ساده

استفاده از بیومارکرهای ادراری در تشخیص غیرتهاجمی اندومتریوز

سوال مطالعه مروری

آزمایش ادرار در تشخیص اندومتریوز تا چه اندازه دقیق است؟ آیا هر آزمایش ادراری می‌تواند به اندازه کافی دقیق باشد که جایگزین یا کاهش‌دهنده نیاز به جراحی در تشخیص اندومتریوز شود؟

پیشینه

زنان مبتلا به اندومتریوز دارای بافت اندومتر (بافتی که دیواره رحم را پوشانده و در طول دوره قاعدگی فرو می‌ریزد) هستند که خارج از رحم، درون حفره لگنی، رشد می‌کند. این بافت به هورمون‌های باروری پاسخ می‌دهد که این امر، سبب پریودهای دردناک، درد مزمن در ناحیه پائینی شکم و ناباروری می‌شود. در حال حاضر، تنها شیوه موثق برای تشخیص اندومتریوز، انجام جراحی لاپاروسکوپی (laparoscopic surgery) و به تصویر کشیدن ضایعات اندومتر داخل شکم است. از آنجایی که جراحی، پرخطر و پُرهزینه است، توانایی آزمایش‌های ادراری برای تشخیص غیرتهاجمی اندومتریوز ارزیابی شده‌اند. یک آزمایش دقیق ادرار می‌تواند بدون نیاز به جراحی، منجر به تشخیص اندومتریوز شود؛ یا می‌تواند نیاز به انجام جراحی تشخیصی را کاهش دهد، بنابراین فقط زنانی به آن نیاز خواهند داشت که احتمال ابتلا به اندومتریوز را دارند. دیگر روش‌های غیرتهاجمی تشخیص اندومتریوز با استفاده از آزمایش‌های خون، تصویربرداری، اندومتر و ترکیبی از تست‌ها در مرورهای جداگانه کاکرین از این مجموعه، ارزیابی می‌شوند.

ویژگی‌‌های مطالعه

شواهد ارائه‌شده در این مرور تا جولای ۲۰۱۵ به‌روز است. هشت مطالعه را شامل ۶۴۶ شرکت‌کننده وارد کردیم. همه مطالعات به ارزیابی زنان در سنین باروری پرداختند که تحت جراحی تشخیصی قرار گرفتند تا به این وسیله نشانه‌های اندومتریوز یا دیگر اندیکاسیون‌ها بررسی شوند. پنج مطالعه صحت (accuracy) تشخیصی چهار بیومارکر ادراری را ارزیابی کردند، از جمله چهار بیومارکر که در زنان با و بدون اندومتریوز به‌طور متفاوت بیان شدند، و دیگری که تفاوتی را بین دو گروه نشان نداد. سه مطالعه دیگر فقط سه بیومارکر را شناسایی کردند که این دو گروه را متمایز نکردند.

نتایج کلیدی

هیچ یک از بیومارکرهای ارزیابی‌شده، از جمله سیتوکراتین ۱۹ (CK ۱۹)، انولاز ۱ (NNE)، پروتئین اتصال‌شونده به ویتامین دی (VDBP) و پروفایل پپتید ادراری، توسط مطالعات کافی برای ارائه یک ارزیابی معنی‌دار از صحت آزمایش، ارزیابی نشده‌اند. هیچ کدام از این تست‌ها برای جایگزین شدن به جای جراحی تشخیصی، به اندازه کافی دقیق نبودند. در چند مطالعه، بیومارکرهایی شناسایی شدند که ممکن است ارزش تشخیص اندومتریوز را داشته باشند، اما گزارش‌های بسیار اندکی در خصوص اطمینان از مزیت تشخیصی آنها وجود داشت. شواهد کافی برای توصیه به استفاده از هر بیومارکر ادراری جهت استفاده در عملکرد بالینی به منظور تشخیص اندومتریوز وجود ندارد.

کیفیت شواهد

به‌طور کلی، گزارش‌ها از کیفیت روش‌شناسی (methodology) پائینی برخوردار بودند و آزمایش‌های ادراری فقط در مطالعات مجزای کوچک ارزیابی شدند.

پژوهش‌های آتی

برای ارزیابی دقیق پتانسیل تشخیصی بیومارکرهای ادراری شناسایی‌شده در تعداد کمی از مطالعات به عنوان داشتن ارزش در تشخیص اندومتریوز، انجام کارآزمایی‌ها تحقیقاتی بیشتری با کیفیت بالا مورد نیاز است.


Vicki Nisenblat، Patrick MM Bossuyt، Cindy Farquhar، Neil Johnson، M Louise Hull،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
حدود ۱۰% از زنان در سنین باروری از اندومتریوز (endometriosis) رنج می‌برند. اندومتریوز یک بیماری مزمن و پُرهزینه است که باعث درد لگن و قدرت پائین باروری می‌شود. لاپاروسکوپی (laparoscopy) یک تست تشخیصی استاندارد طلایی برای اندومتریوز است، اما گران بوده و با خطرات جراحی همراه است. در حال حاضر، هیچ گونه تست غیر تهاجمی وجود ندارد که بتوان آن را در قالب عملکرد بالینی برای تشخیص دقیق اندومتریوز مورد استفاده قرار داد. این، نخستین مرور از صحت (accuracy) تست تشخیصی تست‌های تصویربرداری برای اندومتریوز است که در آن با استفاده از روش‌های کاکرین، متون علمی به سرعت در حال گسترش در این زمینه به‌روز می‌شود.
اهداف

• ارائه تخمین‌هایی از صحت تشخیصی روش‌های تصویربرداری برای تشخیص اندومتریوز لگن، اندومتریوز تخمدان و اندومتریوز با انفیلتراسیون عمیق (deeply infiltrating endometriosis; DIE) در برابر تشخیص جراحی به عنوان استاندارد مرجع.

• توصیف عملکرد تست‌های تصویربرداری برای نقشه‌برداری از ضایعات عمیق اندومتریوتیک در لگن در نواحی آناتومیک خاص.

تست‌های تصویربرداری به عنوان تست‌های جایگزین برای جراحی تشخیصی و به عنوان تست‌های تریاژ که به تصمیم‌گیری در مورد جراحی تشخیصی اندومتریوز کمک می‌کنند، ارزیابی شدند.

روش های جستجو
بانک‌های اطلاعاتی زیر را تا ۲۰ اپریل ۲۰۱۵ جست‌وجو کردیم: MEDLINE؛ CENTRAL؛ EMBASE؛ CINAHL؛ PsycINFO؛ Web of Science؛ LILACS؛ OAIster؛ TRIP؛ ClinicalTrials.gov؛ MEDION؛ DARE و PubMed. جست‌وجوها به طراحی‌های خاص مطالعات، زبان یا تاریخ‌های انتشار خاص محدود نشدند. راهبرد جست‌وجو واژه‌ها را در عناوین، چکیده‌ها، کلمات متن در تمام مقالات رکورد شده و سرفصل‌های موضوعی پزشکی (medical subject headings; MeSH) وارد کرد.
معیارهای انتخاب
مطالعات مقطعی (cross‐sectional) منتشر شده، با داوری همتا (peer‐review) و کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده را با هر حجم نمونه‌ای، شامل نمونه‌های گردآوری شده با رویکرد آینده‌نگر از زنان در سنین باروری که مشکوک به ابتلا به یک یا تعداد بیشتری از شرایط هدف زیر بودند، در نظر گرفتیم: اندومتریوما (endometrioma)، اندومتریوز لگن، DIE یا ضایعات اندومتریوتیک (endometriotic lesions) در نواحی آناتومیک خاص داخل لگنی. مطالعاتی را وارد کردیم که صحت تست تشخیصی یک یا چند روش تصویربرداری را در برابر یافته‌های حاصل از مشاهده مبتنی بر جراحی ضایعات اندومتریوتیک مقایسه کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم به گردآوری و ارزیابی کیفی داده‌های حاصل از هر مطالعه پرداختند. برای هر تست تصویربرداری، داده‌ها به صورت مثبت یا منفی برای تشخیص اندومتریوز در جراحی، طبقه‌بندی شده و تخمین‌های حساسیت (sensitivity) و ویژگی (specificity) محاسبه شدند. در صورت ارزیابی دو یا چند تست در یک گروه کوهورت، هر کدام به عنوان مجموعه داده‌های جداگانه در نظر گرفته ‌شدند. در صورت وجود داده‌های کافی، از مدل دو متغیره (bivariate model) برای دستیابی به تخمین‌های تجمعی از مولفه‌های حساسیت و ویژگی استفاده کردیم. معیارهای از پیش تعیین شده برای یک تست تصویربرداری مفید بالینی برای جایگزینی جراحی تشخیصی شامل حساسیت ≥ ۹۴% و ویژگی ≥ ۷۹% بود. معیارهای مربوط به تست‌های تریاژ را به صورت حساسیت ≥ ۹۵% و ویژگی ≥ ۵۰%، مبنی بر رد تشخیص در صورت نتیجه منفی (تست SnNout ‐ اگر حساسیت بالا باشد، منتفی دانستن تشخیص در تست منفی پاتولوژی) یا به صورت حساسیت ≥ ۵۰% و ویژگی ≥ ۹۵%، مبنی بر پذیرش تشخیص در صورت نتیجه مثبت (تست SpPin ‐ اگر ویژگی بالا باشد، پذیرش تشخیص در تست مثبت پاتولوژی) در نظر گرفتیم.
نتایج اصلی

تعداد ۴۹ مطالعه را، با مشارکت ۴۸۰۷ زن، وارد مرور کردیم: ۱۳ مطالعه اندومتریوز لگن، ۱۰ مطالعه اندومتریوما و ۱۵ مطالعه DIE را ارزیابی کردند، ۳۳ مطالعه به بررسی اندومتریوز در نواحی آناتومیک خاص پرداختند. اکثر مطالعات از کیفیت روش‌شناسی (methodology) ضعیفی برخوردار بودند. بیشترین روش‌های مورد مطالعه، اولتراسوند ترانس‌واژینال (transvaginal ultrasound; TVUS) و تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (magnetic resonance imaging; MRI)، با معیارهای پیامد بود که معمولا تنوع در تخمین‌های تشخیصی را نشان دادند؛ با این حال، منابع ناهمگونی به‌طور قابل اعتمادی قابل تعیین نبودند. هیچ تست تصویربرداری با معیارهای تست جایگزینی یا تریاژ برای تشخیص اندومتریوز لگن مطابقت نداشت، اگرچه TVUS به معیارهای تست تریاژ SpPin نزدیک شد. برای اندومتریوما، TVUS (هشت مطالعه، ۷۶۵ شرکت‌کننده؛ حساسیت ۰,۹۳ (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۸۷؛ ۰.۹۹)، ویژگی ۰.۹۶ (۹۵% CI؛ ۰.۹۲، ۰.۹۹)) به عنوان تست تریاژ SpPin واجد شرایط بود و به معیارهای جایگزینی و تست تریاژ SnNout نزدیک شد، در حالی که MRI (سه مطالعه، ۱۷۹ شرکت‌کننده؛ حساسیت ۰.۹۵ (۹۵% CI؛ ۰.۹۰، ۱.۰۰)، ویژگی ۰.۹۱ (۹۵% CI؛ ۰.۸۶، ۰.۹۷)) معیارهای جایگزینی و تست تریاژ SnNout را داشت و به معیارهای تست SpPin نزدیک شد. برای DIE، روش TVUS (نه مطالعه، ۱۲ مجموعه داده، ۹۳۴ شرکت‌کننده؛ حساسیت ۰.۷۹ (۹۵% CI؛ ۰.۶۹، ۰.۸۹) و ویژگی ۰.۹۴ (۹۵% CI؛ ۰.۸۸، ۱.۰۰)) به معیارهای تست تریاژ SpPin نزدیک شد، و MRI (شش مطالعه، هفت مجموعه داده، ۲۶۶ شرکت‌کننده؛ حساسیت ۰.۹۴ (۹۵% CI؛ ۰.۹۰، ۰.۹۷)، ویژگی ۰.۷۷ (۹۵% CI؛ ۰.۴۴، ۱.۰۰)) به معیارهای تست جایگزین و تریاژ SnNout نزدیک شد. دیگر تست‌های تصویربرداری ارزیابی شده در مطالعات منفرد کوچک نتوانستند از نظر آماری ارزیابی شوند.

TVUS معیارهای تست تریاژ SpPin را در نقشه‌برداری DIE برای رباط‌های رحمی‐خاجی (uterosacral ligaments)، سپتوم رکتوواژینال (rectovaginal septum)، دیواره واژینال، کیسه داگلاس (pouch of Douglas; POD) و رکتوسیگموئید (rectosigmoid) داشت. MRI معیارهای تست تریاژ SpPin را برای POD و اندومتریوز واژینال و رکتوسیگموئید داشت. اولتراسونوگرافی ترانس‌رکتال (transrectal ultrasonography; TRUS) ممکن است به عنوان یک تست تریاژ SpPin برای بررسی درگیری رکتوسیگموئید واجد شرایط باشد، اما نمی‌تواند به اندازه کافی دیگر سایر نواحی آناتومیک ارزیابی شود زیرا داده‌های ناهمگون اندکی وجود داشت. انمای توموگرافی کامپیوتری مولتی‐دتکتور (multi‐detector computerised tomography enema; MDCT‐e) بالاترین عملکرد تشخیصی را برای رکتوسیگموئید و دیگر اندومتریوزهای روده نشان داد و معیارهای هر دو تست تریاژ SpPin و SnNout را داشت، اما مطالعات برای ارائه نتایج معنی‌دار بسیار کم بودند.

صحت تشخیصی برای TVUS با آماده‌سازی روده (TVUS‐BP) و کنتراست آب رکتال (RWC‐TVS) و برای ۳,۰TMRI بیشتر از روش‌های متداول بود، اگرچه کمبود مطالعات مانع از ارزیابی آماری شد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
هیچ یک از روش‌های تصویربرداری ارزیابی شده قادر به تشخیص اندومتریوز کلی لگن با صحت کافی نبودند تا بتوانند جایگزین جراحی شوند. به‌طور خاص برای اندومتریوما، TVUS به عنوان یک تست تریاژ SpPin واجد شرایط است. صحت MRI به اندازه‌ای بود که نشان دهد به عنوان یک تست جایگزین مفید قابل استفاده است، اما داده‌ها برای اتخاذ نتیجه‌گیری‌های معنی‌دار بسیار ناچیز بودند. TVUS می‌تواند از نظر بالینی برای شناسایی نواحی آناتومیک بیشتر DIE در مقایسه با MRI استفاده شود، بنابراین برنامه‌ریزی پیش از جراحی را تسهیل می‌کند. اندومتریوز رکتوسیگموئید تنها ناحیه‌ای بود که می‌توانست با استفاده از TVUS؛ TRUS؛ MRI یا MDCT‐e به دقت نقشه‌برداری شود. مطالعاتی که پیشرفت‌های اخیر را در روش‌های تصویربرداری مانند TVUS‐BP؛ RWC‐TVS؛ ۳,۰TMRI و MDCT‐e ارزیابی می‌کنند، صحت تشخیصی بالایی دارند، اما برای ارزیابی محتاطانه نقش تشخیصی آنها بسیار اندک بودند. با در نظر گرفتن کیفیت پائین بیشتر مطالعات وارد شده، یافته‌های این مرور باید با احتیاط تفسیر شوند. برای مقایسه تست‌های تصویربرداری برای صحت تست تشخیصی و هزینه‌ها، انجام مطالعات تشخیصی آتی که به خوبی طراحی شده باشند توصیه می‌شود.
خلاصه به زبان ساده

استفاده از تست‌های تصویربرداری برای تشخیص غیر تهاجمی اندومتریوز

سوال مطالعه مروری

تست‌های تصویربرداری در تشخیص اندومتریوز (endometriosis) تا چه حد دقیق هستند؟ آیا هر تست تصویربرداری می‌تواند به اندازه کافی برای جایگزینی یا کاهش نیاز به جراحی در تشخیص اندومتریوز دقیق باشد؟

پیشینه

زنان مبتلا به اندومتریوز دارای بافت اندومتر (بافتی که دیواره رحم را پوشانده و در طول دوره قاعدگی فرو می‌ریزد) هستند که خارج از رحم درون حفره لگنی رشد می‌کند و باعث درد مزمن شکمی و مشکل در بارداری می‌شود. در حال حاضر، تنها شیوه موثق برای تشخیص اندومتریوز، انجام جراحی لاپاروسکوپی (laparoscopic surgery) و به تصویر کشیدن ضایعات اندومتر داخل شکم است. به دلیل آنکه جراحی مذکور گران بوده و با خطر همراه است، تست‌های تصویربرداری برای تعیین توانایی آنها در تشخیص اندومتریوز به صورت غیر تهاجمی مورد ارزیابی قرار گرفته‌اند. یک تست تصویربرداری دقیق می‌تواند منجر به تشخیص اندومتریوز بدون نیاز به جراحی شده، یا نیاز به انجام جراحی را کاهش دهد، بنابراین فقط زنانی که به احتمال زیاد مبتلا به اندومتریوز هستند، به این شیوه تشخیصی نیاز خواهند داشت. علاوه بر این، اگر تست‌های تصویربرداری بتوانند به‌طور دقیق محل ضایعات اندومتریوتیک را پیش‌بینی کنند، جراحان اطلاعات مورد نیاز را برای برنامه‌ریزی و بهبود رویکرد جراحی خود خواهند داشت. دیگر روش‌های غیر تهاجمی تشخیص اندومتریوز با استفاده از ادرار، خون و تست‌های اندومتر و ترکیبی از تست‌ها در مرورهای جداگانه کاکرین از این مجموعه بررسی شده‌اند.

ویژگی‌های مطالعه

شواهد وارد شده به این مرور تا اپریل ۲۰۱۵ به‌روز است. تعداد ۴۹ مطالعه را با حضور ۴۸۰۷ شرکت‌کننده وارد کردیم. سیزده مطالعه اندومتریوز لگن، ۱۰ مطالعه اندومتریومای تخمدان، ۱۵ مطالعه اندومتریوز عمیق (اندومتریوز عمیقا در بافت‌های لگن قرار دارد) و ۳۳ مطالعه اندومتریوز را در نواحی خاص درون حفره لگن مورد بررسی قرار دادند. همه مطالعات شامل زنان در سنین باروری بودند که تحت جراحی تشخیصی قرار ‌گرفتند زیرا نشانه‌های اندومتریوز را داشتند.

‌نتایج کلیدی

هیچ یک از روش‌های تصویربرداری برای ارائه این اطلاعات در مورد اندومتریوز کلی لگن دقیق نبود. اولتراسوند ترانس‌واژینال، اندومتریوز تخمدان را با صحت (accuracy) کافی شناسایی کرد تا به جراحان در تشخیص نیاز به جراحی کمک کنند و تصویربرداری رزونانس مغناطیسی (magnetic resonance imaging; MRI) به اندازه کافی دقیق بود تا در تشخیص اندومتریوما جایگزین جراحی شود، اما فقط در تعداد کمی از مطالعات مورد ارزیابی قرار گرفت. دیگر تست‌های تصویربرداری در مطالعات منفرد کوچک مورد ارزیابی قرار گرفتند و نمی‌توان آنها را به روشی معنی‌دار ارزیابی کرد. اولتراسوند ترانس‌واژینال در مقایسه با MRI می‌تواند برای تعیین نواحی آناتومیک اندومتریوز عمیق استفاده شود و به جراحان کمک می‌کند تا انجام پروسیجر جراحی را بهتر برنامه‌ریزی کنند. به نظر می‌رسد که اندومتریوز در قسمت تحتانی روده با اولتراسوند ترانس‌واژینال و ترانس‌رکتال، MRI و انمای توموگرافی کامپیوتری مولتی‐دتکتور به‌طور نسبتا دقیقی شناسایی می‌شود. انواع جدید اولتراسوند و MRI در تشخیص اندومتریوز بسیار امیدوارکننده است، اما تعداد مطالعات بسیار کمتر از آن است که ارزش تشخیصی آنها را به وضوح نشان دهد.

کیفیت شواهد

به‌طور کلی مطالعات از کیفیت روش‌شناسی (methodology) پائینی برخوردار بودند و بیشتر تکنیک‌های تصویربرداری فقط توسط تعداد کمی از مطالعات ارزیابی شدند. تفاوت میان مطالعات شامل نحوه اجرا، گروه‌های زنان مورد مطالعه، روش‌های انجام تست‌های تصویربرداری و نحوه انجام جراحی بود.

پژوهش‌های آینده

برای ارزیابی دقیق پتانسیل تشخیصی تست‌های تصویربرداری غیر تهاجمی در اندومتریوز، انجام پژوهش‌های بیشتر و با کیفیت بالا مورد نیاز است.


Jane Marjoribanks، Anne Lethaby، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
خونریزی شدید قاعدگی (heavy menstrual bleeding; HMB) بر کیفیت زندگی زنانی که از جهات دیگر سالم هستند، تاثیر قابل‌توجهی می‌گذارد. درک خونریزی شدید قاعدگی، ذهنی است و مدیریت بالینی آن معمولا بستگی دارد به این که چه نشانه‌هایی برای فرد قابل قبول هستند. گزینه‌های جراحی شامل جراحی محافظه‌کارانه (رزکسیون یا ابلیشن رحم) و هیسترکتومی هستند. گزینه‌های درمان طبی شامل داروهای خوراکی و استفاده از دستگاه داخل رحمی آزاد کننده هورمون (LNG‐IUS) می‌شود.
اهداف
مقایسه اثربخشی، بی‌خطری (safety) و قابلیت پذیرش مداخله در مقابل درمان طبی در مدیریت بالینی خونریزی شدید قاعدگی.
روش های جستجو
بانک‌های اطلاعاتی زیر را از ابتدای شروع به کار تا ژانویه ۲۰۱۶ جست‌وجو کردیم: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه زنان و باروری در کاکرین، پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL)؛ MEDLINE؛ EMBASE؛ PsycINFO، و پایگاه ثبت کارآزمایی‌های بالینی (clinical trials.gov و ICTRP). همچنین فهرست منابع مقالات بازیابی شده را جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) که جراحی محافظه‌کارانه یا هیسترکتومی را در مقابل درمان طبی (خوراکی یا داخل رحمی) برای مدیریت بالینی خونریزی شدید قاعدگی مقایسه کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم مطالعات را انتخاب کردند، خطر سوگیری (bias) را بررسی و اطلاعات را استخراج کردند. پیامدهای اولیه، خونریزی قاعدگی، نرخ رضایت از درمان، و عوارض جانبی بودند. در صورت لزوم، داده‌ها را برای محاسبه خطر نسبی (RR) تجمعی یا تفاوت‌های میانگین (MD)، با ۹۵% فاصله اطمینان (CIs)، با استفاده از یک مدل اثر ثابت (fixed‐effect model) ترکیب کردیم. ناهمگونی را با استفاده از آماره I ۲ و کیفیت شواهد را با استفاده از معیارهای درجه‌بندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (Grading of Recommendations Assessment, Development and Evaluation; GRADE)، ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی

تعداد ۱۵ RCT گروه موازی (parallel‐group) (۱۲۸۹ زن) را وارد کردیم. مداخلات جراحی شامل هیسترکتومی و رزکسیون یا ابلیشن اندومتر بودند. مداخلات دارویی شامل داروی خوراکی و دستگاه داخل رحمی آزاد کننده لوونورژسترل (LNG‐IUS) شدند. کیفیت کلی شواهد برای مقایسه‌های مختلف از بسیار پائین تا متوسط متغیر بود. محدودیت‌های اصلی عبارت بودند از عدم کورسازی (blinding)، ریزش نمونه (attrition) و عدم دقت. علاوه بر این، تفسیر یافته‌های طولانی‌مدت مطالعه دشوار بود زیرا بسیاری از زنان تصادفی‌سازی شده برای دریافت درمان طبی، متعاقبا تحت جراحی قرار گرفتند.

جراحی در مقابل داروی خوراکی

جراحی (رزکسیون اندومتر) در کنترل خونریزی در چهار ماه (RR: ۲,۶۶؛ ۹۵% CI؛ ۱.۹۴ تا ۳.۶۴، یک RCT؛ ۱۸۶ زن، شواهد با کیفیت متوسط) و هم‌چنین در دو سال (RR: ۱.۲۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۶ تا ۱.۵۷، یک RCT؛ ۱۷۳ زن، شواهد با کیفیت پائین) موثرتر بود. شواهدی مبنی بر وجود تفاوت میان گروه‌ها در پنج سال وجود نداشت (RR: ۱.۱۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۷ تا ۱.۳۴؛ یک RCT؛ ۱۴۰ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین).

رضایت از درمان در گروه جراحی در دو سال بالاتر بود (RR: ۱,۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۳ تا ۱.۷۴، یک RCT؛ ۱۷۳ زن، شواهد با کیفیت متوسط)، اما هیچ شواهدی مبنی بر وجود تفاوت میان گروه‌ها در پنج سال به دست نیامد (RR: ۱.۱۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۴ تا ۱.۳۷، یک RCT؛ ۱۱۴ زن، شواهد با کیفیت بسیار پائین). عوارض جانبی کمتری در گروه جراحی در چهار ماه وجود داشت (RR: ۰.۲۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۵ تا ۰.۴۶، یک RCT؛ ۱۸۶ زن). این یافته‌ها نیاز به تفسیر محتاطانه دارند، زیرا ۵۹% از زنانی که به‌طور تصادفی در گروه داروهای خوراکی انتخاب شدند، طی دو سال و ۷۷% طی پنج سال جراحی شدند.

جراحی در مقابل LNG‐IUS

هنگامی که هیسترکتومی با LNG‐IUS مقایسه شد، گروه هیسترکتومی احتمال بیشتری برای کنترل عینی خونریزی در یک سال داشتند (RR: ۱,۱۱؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۵ تا ۱.۱۹، یک RCT؛ ۲۲۳ زن، شواهد با کیفیت متوسط). هیچ شواهدی دال بر وجود تفاوت در کیفیت زندگی بین گروه‌ها در پنج یا ۱۰ سال وجود نداشت، اما تا ۱۰ سال، ۴۶% از زنانی که در ابتدا به LNG‐IUS اختصاص یافتند، تحت هیسترکتومی قرار گرفتند. عوارض جانبی مرتبط با هیسترکتومی شامل عوارض جراحی مانند سوراخ شدن مثانه یا روده و تشکیل فیستول وزیکوواژینال (vesicovaginal fistula) بود. عوارض جانبی مرتبط با LNG‐IUS عبارت بودند از خونریزی مداوم و نشانه‌های هورمونی.

هنگامی که جراحی محافظه‌کارانه با LNG‐IUS مقایسه شد، در یک سال گروه جراحی به احتمال زیاد به کنترل ذهنی خونریزی دست یافتند (RR: ۱,۱۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۷ تا ۱.۳۲، پنج RCT؛ ۲۸۱ زن، شواهد با کیفیت پائین، I ۲ = ۱۵%). نرخ رضایت از درمان در گروه جراحی در یک سال بیشتر بود (RR: ۱,۱۶؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۴، تا ۱.۲۸، شش RCT؛ ۴۴۲ زن، I ۲ = ۲۷%)، اما این یافته نسبت به انتخاب مدل آماری حساس بود و استفاده از مدل اثرات تصادفی (random‐effects model) شواهد قطعی را از وجود تفاوت میان گروه‌ها نشان نداد. هیچ شواهدی مبنی بر وجود تفاوت میان گروه‌ها در نرخ رضایت از درمان در دو سال وجود نداشت (RR: ۰,۹۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۱ تا ۱.۰۸، دو RCT؛ ۱۱۷ زن، I ۲ = ۱%).

در یک سال عوارض جانبی کمتری (مانند خونریزی و لکه‌بینی) در گروه جراحی مشاهده شد (RR: ۰,۳۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۵ تا ۰.۸۲، سه RCT؛ شواهد با کیفیت متوسط). مشخص نیست چه نسبتی از زنانی که به LNG‐IUS اختصاص یافتند، در طول پیگیری طولانی‌مدت تحت عمل جراحی قرار گرفتند، زیرا اطلاعات کمی برای بیش از یک سال وجود داشت.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
جراحی، به ویژه هیسترکتومی، خونریزی قاعدگی را بیش از درمان طبی در یک سال کاهش می‌دهد. هیچ شواهد قطعی دال بر وجود تفاوت در نرخ رضایت میان جراحی و LNG‐IUS وجود ندارد، اگرچه عوارض جانبی مانند خونریزی و لکه‌بینی با LNG‐IUS بیشتر رخ می‌دهند. داروهای خوراکی در طولانی‌مدت برای تعداد اندکی از زنان مناسب است، و دستگاه LNG‐IUS در بیشتر موارد جایگزین بهتری برای جراحی به حساب می‌آید. اگرچه هیسترکتومی یک درمان قطعی برای خونریزی شدید قاعدگی است، می‌تواند عوارض جدی برای تعداد کمی از زنان ایجاد کند. ممکن است به اکثر زنان توصیه شود که یک درمان کمتر رادیکال را به عنوان درمان خط اول امتحان کنند. هم LNG‐IUS و هم جراحی محافظه‌کارانه به نظر بی‌خطر، قابل قبول و کارآمد هستند.
خلاصه به زبان ساده

جراحی در مقابل درمان طبی در مدیریت بالینی خونریزی شدید قاعدگی

سوال مطالعه مروری

نویسندگان مرور کاکرین، به مقایسه اثربخشی، بی‌خطری (safety) و قابلیت پذیرش مداخله در مقابل درمان طبی در مدیریت بالینی خونریزی شدید قاعدگی پرداختند.

پیشینه

خونریزی شدید قاعدگی یک مشکل رایج است، که می‌تواند کیفیت زندگی زنان را مختل کند. درمان جراحی شامل هیسترکتومی و روش‌های مختلف ابلیشن یا رزکسیون اندومتر (بریدن یا از بین بردن پوشش داخلی رحم) است. درمان طبی شامل داروهای خوراکی مختلف و یک دستگاه آزاد کننده هورمون است که در رحم کاشته می‌شود (دستگاه داخل رحمی آزاد کننده لوونورژسترل، LNG‐IUS).

ویژگی‌های مطالعه

تعداد ۱۵ کارآزمایی تصادفی‌سازی شده و کنترل شده را وارد کردیم که جراحی را با داروهای خوراکی یا LNG‐IUS مقایسه کردند. شرکت‌کنندگان، ۱۲۸۹ زن مبتلا به خونریزی شدید قاعدگی بودند که میزان خونریزی را خود گزارش کردند. شواهد تا ژانویه ۲۰۱۶ به‌روز است.

نتایج کلیدی

هیسترکتومی، جراحی اندومتر و LNG‐IUS همگی در کاهش خونریزی شدید قاعدگی موثر بودند، اگرچه جراحی، حداقل در کوتاه‌مدت، بیشترین تاثیر را داشت. این درمان‌ها برای اکثر زنان بهتر از داروهای خوراکی هستند. اگرچه هیسترکتومی خونریزی شدید قاعدگی را متوقف می‌کند، با عوارض جدی همراه است و بیشتر زنان احتمالا باید از یک درمان کمتر رادیکال به عنوان درمان خط اول استفاده کنند. هم جراحی محافظه‌کارانه و هم LNG‐IUS به نظر بی‌خطر، قابل قبول و کارآمد هستند.

کیفیت شواهد

سطح کیفیت این شواهد از بسیار پائین تا متوسط متغیر بود. محدودیت‌های اصلی عبارت بودند از عدم کورسازی (blinding)، ریزش نمونه (attrition) و عدم دقت. تفسیر یافته‌های مطالعه در طول پیگیری طولانی‌مدت دشوار بود، زیرا تعداد زیادی از زنان تصادفی‌سازی شده برای درمان طبی متعاقبا تحت عمل جراحی قرار گرفتند.


Vicki Nisenblat، Patrick MM Bossuyt، Rabia Shaikh، Cindy Farquhar، Vanessa Jordan، Carola S Scheffers، Ben Willem J Mol، Neil Johnson، M Louise Hull،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
در حدود ۱۰% از زنان واقع در سنین باروری، از بیماری مزمن و پُر‐هزینه اندومتریوز رنج می‌برند؛ این بیماری باعث ایجاد درد در ناحیه لگن و هم‌چنین قدرت پائین باروری می‌شود. لاپاروسکوپی، تست تشخیصی استاندارد طلایی برای اندومتریوز است، اما این روش گران است و خطرات ناشی از جراحی را به همراه دارد. در حال حاضر هیچ گونه تست غیر‐تهاجمی یا با حداقل تهاجم وجود ندارد که بتوان از آن در عمل بالینی برای تشخیص دقیق اندومتریوز استفاده کرد. با اینکه در مرورهای دیگر، توانایی تست‌های خون برای تشخیص اندومتریوز مورد ارزیابی قرار گرفته، این نخستین مروری است که در آن با استفاده از روش‌های کاکرین، منابع علمی به سرعت در حال گسترش در این زمینه به‌روز می‌شود.
اهداف

ارزیابی بیومارکرهای خون به مثابه تست‌های جایگزین برای جراحی تشخیصی و به منزله تست‌های تریاژ برای آگاهی یافتن در خصوص تصمیم‌گیری جهت جراحی اندومتریوز. اهداف خاص عبارتند از:

۱. ارائه تخمین‌های خلاصه از دقت تشخیصی بیومارکرهای خون برای تشخیص اندومتریوز پریتونئال، اندومتریوز تخمدان و اندومتریوز با اینفیلتراسیون عمقی لگن، در مقایسه با تشخیص جراحی به مثابه یک استاندارد مرجع.

۲. ارزیابی ابزار تشخیصی بیومارکرها که می‌تواند اندومتریومای تخمدان را از دیگر توده‌های تخمدان متمایز کند.

روش های جستجو
ما جست‌وجوها را به طرح‌های مطالعاتی خاص، زبان یا تاریخ انتشار خاص محدود نکردیم. به جست‌وجوی CENTRAL تا جولای ۲۰۱۵؛ MEDLINE و EMBASE تا می ۲۰۱۵ و این بانک‌های اطلاعاتی تا ۲۰ اپریل ۲۰۱۵ پرداختیم: CINAHL؛ PsycINFO؛ Web of Science؛ LILACS؛ OAIster؛ TRIP؛ ClinicalTrials.gov؛ DARE و PubMed.
معیارهای انتخاب
مطالعات منتشر شده، داوری همتا (peer‐review) و تصادفی‌سازی و کنترل شده یا مقطعی در هر اندازه را در نظر گرفتیم، از جمله نمونه‌های آینده‌نگر گردآوری شده از کل جمعیت‌های زنان در سنین باروری که به یک یا چند مورد از شرایط هدف زیر مبتلا هستند: اندومتریوز تخمدان، اندومتریوز پریتونئال یا اندومتریوز با اینفیلتراسیون عمقی (deep infiltrating endometriosis; DIE). مطالعاتی را وارد مرور کردیم که در آنها به مقایسه دقت تست تشخیصی یک یا چند بیومارکر خون با یافته‌های حاصل از مشاهده مبتنی بر جراحی ضایعات اندومتریوتیک پرداخته شده بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده به‌طور مستقل از هم به گردآوری و ارزیابی کیفی داده‌های حاصل از هر مطالعه پرداختند. برای هر تست تشخیصی، داده‌ها را در قالب مثبت یا منفی برای تشخیص اندومتریوز بر اساس جراحی طبقه‌بندی کرده و تخمین‌هایی از حساسیت و ویژگی را محاسبه کردیم. با استفاده از مدل دو‐متغیره (bivariate model)، تخمین‌های تجمعی از حساسیت و ویژگی را در هر زمان که مجموعه داده‌ها به اندازه کافی در دسترس بود، به دست آوردیم. معیارهای از پیش تعیین شده برای تست خونی که به لحاظ بالینی مفید باشد برای جایگزین جراحی تشخیصی و ردیابی اندومتریوز عبارت بودند از حساسیت ۰,۹۴ و ویژگی ۰.۷۹. معیارها را برای تست‌های تریاژ با میزان حساسیت ≥ ۰.۹۵ و ویژگی ≥ ۰.۵۰ تعیین کردیم که اگر نتیجه تست (رد تشخیص با دقت بالا در صورت منفی شدن نتیجه آزمون (SnOUT test)) منفی باشد یا میزان حساسیت ≥ ۰.۵۰ و ویژگی ≥ ۰.۹۵ باشد، تشخیص با دقت بالا را «منتفی می‌داند» و اگر نتیجه تست (پذیرش تشخیص با دقت بالا در صورت مثبت بودن نتیجه آزمون (SpIN test)) مثبت باشد، تشخیص با دقت بالا را «می‌پذیرد».
نتایج اصلی

ما ۱۴۱ مطالعه را با حضور ۱۵,۱۴۱ شرکت‌کننده در نظر گرفته و به ارزیابی ۱۲۲ بیومارکر خون پرداختیم. به لحاظ روش‌شناسی، تمام مطالعات، کیفیت ضعیفی داشتند. در این مطالعات، به ارزیابی بیومارکرهای خون در یک مرحله خاص از سیکل قاعدگی یا بدون توجه به مرحله سیکل پرداخته شده بود و در سرم، پلاسما یا کل خون این بیومارکرها تست شده بودند. زنان مورد بررسی شامل جمعیتی منتخب با فراوانی بالای اندومتریوز (۱۰% تا ۸۵%) بودند که در این جمعیت، جراحی برای درمان بیماری اندومتریوز، بهبود ناباروری یا توده تخمدان ارائه شده بود. در هفتاد مطالعه به ارزیابی عملکرد تشخیصی ۴۷ بیومارکر خون برای بیماری اندومتریوز (۴۴ تست تک‌نشانگر و ۳۰ تست ترکیبی از دو تا شش بیومارکر خون) پرداخته شد. اینها شامل عوامل آنژیوژنز/رشد، مارکرهای آپوپتوز، مولکول‌های چسبندگی سلول، مارکرهای پرتوان (high‐throughput)، مارکرهای هورمونی، مارکرهای سیستم ایمنی بدن/التهابی، مارکرهای استرس اکسیداتیو، میکرو‐RNAها، مارکرهای تومور و سایر پروتئین‌های دیگر بودند. بیشتر این بیومارکرها اغلب با استفاده از آستانه‎‌های برش (cut‐off) گوناگون، در مطالعات مجزای کوچک بررسی شدند و ما فقط توانستیم روی مجموعه داده‌های مربوط به آنتی‌بادی‌های آنتی‌اندومتر، اینترلوکین‐ ۶ (یا IL‐۶)، آنتی‌ژن‐۱۹,۹ سرطان (CA‐۱۹.۹) و CA‐۱۲۵ متاآنالیز (meta‐analysis) انجام دهیم. تخمین‌های تشخیصی به طور چشمگیری بین مطالعات برای هر یک از این بیومارکرها متفاوت بودند و CA‐۱۲۵ تنها نشانگر با داده‌های کافی و قابل اعتماد برای ارزیابی منابع ناهمگونی شمرده می‌شد.

میانگین میزان حساسیت و ویژگی آنتی‌بادی‌های آنتی‌اندومتر (۴ مطالعه، ۷۵۹ زن) به ترتیب برابر ۰,۸۱؛ (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۷۶ تا ۰.۸۷) و ۰.۷۵؛ (۹۵% CI؛ ۰.۴۶ تا ۱.۰۰) بود. برای IL‐۶، با مقدار (اندازه) نقطه برش > ۱.۹۰ تا ۲.۰۰ پیکوگرم/میلی‌لیتر؛ (۳ مطالعه، ۳۰۹ زن)، میزان حساسیت برابر ۰.۶۳؛ (۹۵% CI؛ ۰.۵۲ تا ۰.۷۵) و میزان ویژگی برابر ۰.۶۹؛ (۹۵% CI؛ ۰.۵۷ تا ۰.۸۲) بود. برای CA‐۱۹.۹ با مقدار (اندازه) نقطه برش > ۳۷.۰ واحد بین‌المللی/میلی‌لیتر؛ (۳ مطالعه، ۳۳۰ زن)، میزان حساسیت برابر ۰.۳۶؛ (۹۵% CI؛ ۰.۲۶ تا ۰.۴۵) و میزان ویژگی برابر ۰.۸۷؛ (۹۵% CI؛ ۰.۷۵ تا ۰.۹۹) بود.

در مطالعاتی که به ارزیابی CA‐۱۲۵ در آستانه‌های مختلف اختصاص داشت، به ترتیب، میانگین مقادیر حساسیت و ویژگی به این شرح به نمایش درآمد: برای نقطه برش > ۱۰,۰ تا ۱۴.۷ واحد/میلی‌لیتر: ۰.۷۰؛ (۹۵% CI؛ ۰.۶۳ تا ۰.۷۷) و ۰.۶۴؛ (۹۵% CI؛ ۰.۴۷ تا ۰.۸۲)؛ برای نقطه برش > ۱۶.۰ تا ۱۷.۶ واحد/میلی‌لیتر: ۰.۵۶؛ (۹۵% CI؛ ۰.۲۴ تا ۰.۸۸) و ۰.۹۱؛ (۹۵% CI؛ ۰.۷۵ تا ۱.۰۰)؛ برای نقطه برش > ۲۰.۰ واحد/میلی‌لیتر: ۰.۶۷؛ (۹۵% CI؛ ۰.۵۰ تا ۰.۸۵) و ۰.۶۹؛ (۹۵% CI؛ ۰.۵۸ تا ۰.۸۰)؛ برای نقطه برش > ۲۵.۰ تا ۲۶.۰ واحد/میلی‌لیتر: ۰.۷۳؛ (۹۵% CI؛ ۰.۶۷ تا ۰.۷۹) و ۰.۷۰؛ (۹۵% CI؛ ۰.۶۳ تا ۰.۷۷)؛ برای نقطه برش > ۳۰.۰ تا ۳۳.۰ واحد/میلی‌لیتر: ۰.۶۲؛ (۹۵% CI؛ ۰.۴۵ تا ۰.۷۹) و ۰.۷۶؛ (۹۵% CI؛ ۰.۵۳ تا ۱.۰۰)؛ و برای نقطه برش > ۳۵.۰ تا ۳۶.۰ واحد/میلی‌لیتر: ۰.۴۰؛ (۹۵% CI؛ ۰.۳۲ تا ۰.۴۹) و ۰.۹۱؛ (۹۵% CI؛ ۰.۸۸ تا ۰.۹۴).

ما نتوانستیم به لحاظ آماری سایر بیومارکرها را مانند آن دسته از بیومارکرهایی که به دلیل توانایی‌شان در افتراق اندومتریوما از کیست‌های خوش‌خیم تخمدان مورد بررسی قرار گرفتند، به شکلی معنادار ارزیابی کنیم.

طی هشتادودو مطالعه، تعداد ۹۷ بیومارکر مورد ارزیابی قرار گرفت، این بیومارکر بین زنان مبتلا به اندومتریوز و زنان بدون بیماری در گروه کنترل تمایز قائل نشدند. از این تعداد، ۲۲ بیومارکر، نتایج متناقضی را از خود بروز دادند، برخی از مطالعات نشان دهنده افتراق و تفاوت بودند و برخی دیگر هیچ شواهدی حاکی از تفاوت بین گروه‌های اندومتریوز و کنترل نشان ندادند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
هیچ کدام از بیومارکرهایی که مورد متاآنالیز قرار گرفتند، معیارهای جایگزینی یا تست تشخیصی تریاژ را به طور هم‌سو و سازگار نداشتند. ثابت‌ شده که زیر‐مجموعه‌ای از بیومارکرهای خون، هم می‌تواند برای تشخیص اندومتریوز لگنی و هم برای افتراق اندومتریومای تخمدان از دیگر توده‌های خوش‌خیم تخمدان سودمند باشد، اما شواهد کافی برای نتیجه‌گیری‌های معنادار وجود ندارد. به طور کلی، هیچ یک از بیومارکرها از این نظر که به لحاظ بالینی خارج از یک محیط پژوهشی مورد استفاده قرار گیرد، دقت کافی را نداشت. ما هم‌چنین بیومارکرهای خون را شناسایی کردیم که هیچ ارزش تشخیصی در اندومتریوز نداشتند، توصیه ما این است که بر منابع پژوهشی در خصوص ارزیابی سایر بیومارکرهای بالینی مفیدتر تمرکز شود.
خلاصه به زبان ساده

استفاده از بیومارکرهای خون برای تشخیص غیر‐تهاجمی اندومتریوز

سوال مطالعه مروری

تست‌های خون در تشخیص اندومتریوز تا چه حد دقیق هستند؟ آیا هر تست خون می‌تواند به اندازه کافی برای جایگزینی یا کاهش نیاز به جراحی در تشخیص اندومتریوز دقیق باشد؟

پیشینه

زنان مبتلا به اندومتریوز، دارای بافت اندومتر هستند (بافت اندومتر بافتی است که محدوده رحم را مشخص می‌کند و در طول قاعدگی فرو می‌ریزد) که در خارج از رحم درون حفره لگن رشد می‌کند. این بافت به هورمون‌های باروری پاسخ می‌دهد که این امر، پریودهای دردناک، درد مزمن در ناحیه پائینی شکم و دشواری را در باروری سبب می‌شود. در حال حاضر، تنها راه قابل اطمینان برای تشخیص اندومتریوز، انجام جراحی سوراخ کلید (keyhole) و مشاهده رسوبات اندومتر داخل شکم است. از آنجا که جراحی خطرناک و گران است، ما به ارزیابی این موضوع پرداختیم که نتایج تست خون (بیومارکرهای خون) می‌تواند به تشخیص اندومتریوز به صورت غیر‐تهاجمی کمک کند یا خیر. تست دقیق خون می‌تواند به تشخیص اندومتریوز بدون نیاز به جراحی منجر شود، یا می‌تواند نیاز به جراحی تشخیصی برای گروهی از زنان را که به احتمال زیاد به اندومتریوز مبتلا هستند، کاهش دهد. مرورهای جداگانه کاکرین از این مجموعه‌ها، راه را برای ارزیابی دیگر روش‌های غیر‐تهاجمی تشخیص اندومتریوز با استفاده از تست ادرار، تصویربرداری، اندومتر و تست‌های ترکیبی هموار می‌سازد.

ویژگی‌های مطالعه

شواهد ارائه شده در این مرور تا جولای ۲۰۱۵ به‌روز است. ما ۱۴۱ مطالعه را با حضور ۱۵,۱۴۱ شرکت‌کننده وارد مرور کردیم. در همه مطالعات به ارزیابی زنان در سن باروری که تحت جراحی تشخیصی قرار گرفته بودند پرداخته شده بود، علت جراحی، مشکوک بودن ابتلای آنان به یک یا چند مورد از شرایط هدف زیر بود: اندومتریوز تخمدان، اندومتریوز پریتونئال یا اندومتریوز با اینفیلتراسیون عمقی (deep infiltrating endometriosis; DIE). شایع‌ترین بیومارکر بررسی شده، آنتی‌ژن‐۱۲۵ سرطان (CA‐۱۲۵) بود. طی هفتاد مطالعه به ارزیابی ۴۷ بیومارکر خون پرداخته شد که به شکلی متفاوت در زنان با و بدون اندومتریوز بیان شده بودند، در ۸۲ مطالعه تعداد ۹۷ بیومارکر که بین دو گروه تفاوتی قائل نبودند، شناسایی شدند. تعداد بیست‌ودو بیومارکر در هر دو طبقه‌بندی قرار داشتند.

نتایج کلیدی

فقط درباره چهار مورد از بیومارکرهای ارزیابی شده (آنتی‌اندومتر Abs (اتوآنتی‌بادی‌های آنتی‌اندومتر)، اینترلوکین‐۶ (IL‐۶)؛ CA‐۱۹,۹ و CA‐۱۲۵) مطالعات به تعداد کافی برای ارائه ارزیابی معنادار از دقت تست صورت گرفته بود. هیچ کدام از این تست‌ها برای جایگزین کردن جراحی تشخیصی به اندازه کافی دقیق نبودند. در چند مطالعه، بیومارکرهایی شناسایی شدند که ممکن است ارزش تشخیص اندومتریوز را داشته باشند، اما گزارش‌های بسیار اندکی در خصوص اطمینان از مزیت تشخیصی آنها وجود داشت. به طور کلی، به منظور توصیه به تست هر بیومارکر خون در عمل بالینی برای تشخیص اندومتریوز شواهد کافی وجود ندارد.

کیفیت شواهد

به طور کلی، گزارش‌ها به لحاظ روش‌شناسی، کیفیت پائینی داشتند و بیشتر تست‌های خون فقط در یک یا چند مطالعه اندک مورد بررسی قرار گرفته بودند. هرگاه یک بیومارکر مورد مطالعه قرار می‌گرفت، تفاوت‌های معناداری در نحوه انجام مطالعات، گروه زنان مورد مطالعه و برش‌های (cut‐offs) مورد استفاده برای تعیین نتیجه مثبت مشاهده می‌شد.

پژوهش‌های آتی

به منظور ارزیابی دقیق پتانسیل تشخیصی بیومارکرهای خاص خون که ارزش تشخیصی آنها را برای بیماری اندومتریوز تعداد محدودی از مطالعات نشان دادند، انجام کارآزمایی‌های پژوهشی با کیفیت بالاتر و به تعداد بیشتر لازم است.


Jolijn Verkuijlen، Christianne Verhaak، Willianne LDM Nelen، Jack Wilkinson، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
حدود یک ‎پنجم از همه زوج‌های نابارور که در پی درمان ناباروری خود هستند، از نظر بالینی سطوح مرتبطی از اضطراب، افسردگی یا پریشانی از خود بروز می‌دهند. اینگونه زوج‌ها غالبا تحت مداخلات روان‌شناختی و آموزشی قرار می‌گیرند، اما اثربخشی این مداخلات، از هر دو جنبه بهبود سلامت روان و نرخ بارداری نامشخص است.
اهداف
ارزیابی اثربخشی مداخلات روان‌شناختی و آموزشی برای درمان زوج‌های نابارور در خصوص پیامدهای درمان روان‌شناختی و باروری.
روش های جستجو
ما این موارد را (از ابتدا تا ۲ اپریل ۲۰۱۵) جست‌وجو کردیم: پایگاه ثبت تخصصی کارآزمایی‌های کنترل شده گروه زنان و باروری در کاکرین (Cochrane Gynaecology and Fertility Group)؛ پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۲؛ ۲۰۱۵)؛ MEDLINE؛ EMBASE؛ PsycINFO؛ EBSCO CINAHL؛ DARE؛ Web of Science؛ OpenGrey؛ LILACS؛ PubMed و پایگاه ثبت کارآزمایی‌های در حال انجام. فهرست منابع را به صورت دستی جست‌وجو کردیم و با کارشناسان در این زمینه تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
ما این موارد را در نظر گرفتیم: کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs)، کارآزمایی‌های خوشه‌ای تصادفی‌سازی شده، و کارآزمایی‌های متقاطع (cross‐over) (مرحله اول) اعم از منتشر شده یا نشده که در آنها به ارزیابی اثربخشی مداخلات روان‌شناختی و آموزشی در خصوص پیامدهای درمان روان‌شناختی و باروری در زوج‌های نابارور پرداخته شده بود.
گردآوری و تحلیل داده‌ها

دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم خطر سوگیری (bias) کارآزمایی را ارزیابی و به استخراج داده‌ها پرداختند. برای کسب اطلاعات بیشتر با نویسندگان مطالعه تماس گرفتیم. پیامدهای اولیه عبارت بودند از معیارهای روان‌شناختی (اضطراب و افسردگی) و نرخ باروری (زنده‌زایی یا تداوم بارداری). کیفیت کلی شواهد را با استفاده از معیارهای درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کردیم.

چون تصمیم نداشتیم مطالعات وارد شده کاملا مشابه را به صورت معناداری ادغام کنیم، پس نتایج حاصل از تک‌تک مطالعات را با ارائه میانه (median) و دامنه بین‐چارکی (interquartile range; IQR) از تاثیرات و هم‌چنین مقادیر حداقل و حداکثر، خلاصه کردیم. تفاوت‌های میانگین استاندارد شده (SMDs) را برای متغیرهای پیوسته و نسبت‌های شانس (ORs) را برای پیامدهای دو‐حالتی محاسبه کردیم.

نتایج اصلی

۳۹ مطالعه را با حضور ۴۹۲۵ شرکت‌کننده تحت فناوری کمک‐باروری وارد مرور کردیم. با توجه به شماری از عوامل مانند طبیعت و مدت زمان مداخلات، شرکت‌کنندگان و گروه‌های مقایسه کننده، مطالعات ناهمگون بودند. در نتیجه، به این باور رسیدیم که ادغام نتایج، به یک تخمین بالینی معنادار از تاثیر درمان منجر نمی‌شود. مطالعات، نقاط ضعف روش‌شناسی قابل توجهی داشتند، سوگیری در همه مطالعات، دست‌کم در یک یا چند حوزه ارزیابی کیفیت، پُر‐خطر بود. نگرانی‌هایی در خصوص این موارد به چشم می‌خورد: سوگیری ریزش نمونه (attrition bias) (۲۴ مطالعه)، سوگیری عملکرد برای پیامدهای روان‌شناختی (۲۷ مطالعه) و پیامدهای باروری (۱۸ مطالعه)، و سوگیری تشخیص برای پیامدهای روان‌شناختی (۲۶ مطالعه). بنابراین، تخمین‌های خاص مطالعه از تاثیرات مداخله را غیر‐قابل اعتماد تلقی کردیم. در سی‌وسه مطالعه پیامد سلامت روان گزارش شد. تنها در دو مطالعه به گزارش پیامد زنده‌زایی پرداخته شده بود که هر دوی آنها ریزش نمونه (attrition) قابل توجهی داشتند. در یک مطالعه گزارشی از تداوم بارداری آمده بود که آن هم ریزش نمونه چشمگیری داشت. زنده‌زایی و تداوم بارداری را در قالب یک پیامد ترکیب کرده‌ایم.

پیامدهای روان‌شناختی

در این مطالعات، انواع معیارهای اضطراب و افسردگی به کار رفته است. در تمام موارد نمره پائین حاکی از مزیت مداخله است.

SMDها برای اضطراب عبارت بودند از: مداخلات روان‌شناختی در برابر کنترل مبتنی بر توجه یا مراقبت معمول: میانه (IQR): ۰,۳۰‐ (۰.۸۴‐ تا ۰.۰۰)، حداقل مقدار: ۵.۱۳‐؛ حداکثر مقدار: ۰.۸۴؛ ۱۷ RCT؛ ۲۰۴۲ شرکت‌کننده؛ و مداخلات آموزشی در برابر کنترل مبتنی بر توجه یا مراقبت معمول: میانه: ۰.۰۳؛ حداقل مقدار: ۰.۳۸‐؛ حداکثر مقدار: ۰.۲۳؛ ۴ RCT؛ ۳۳۰ شرکت‌کننده.

SMDها برای افسردگی عبارت بودند از: مداخلات روان‌شناختی در برابر کنترل مبتنی بر توجه یا مراقبت معمول: میانه: ۰,۴۵‐ (۰.۶۸‐ تا ۰.۰۸‐)؛ حداقل مقدار: ۳.۰۱‐؛ حداکثر مقدار: ۱.۲۳؛ ۱۲ RCT؛ ۱۱۶۰ شرکت‌کننده) و مداخلات آموزشی در برابر کنترل مبتنی بر توجه یا مراقبت معمول: میانه: ۰.۳۳‐؛ حداقل مقدار: ۰.۴۶‐؛ حداکثر مقدار: ۰.۱۷؛ ۳ RCT؛ ۳۰۴ شرکت‌کننده).

پیامدهای باروری

با مقایسه مداخلات روان‌شناختی با کنترل مبتنی بر توجه یا مراقبت معمول، ORها برای زنده‌زایی یا تداوم بارداری، در محدوده بین حداقل مقدار ۱,۱۳ تا حداکثر مقدار ۱۰.۰۵ قرار گرفتند. در هیچ یک از مطالعات صورت گرفته درباره مداخلات آموزشی، این پیامد گزارش نشده بود.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
تاثیرات مداخلات روان‌شناختی و آموزشی بر سلامت روان مانند اضطراب، زنده‌زایی یا نرخ تداوم بارداری با توجه به کیفیت بسیار پائین شواهد، نامطمئن است. طراحی و اجرای کارآزمایی‌های صورت گرفته درباره مداخلات روان‌شناختی و آموزشی در خصوص ناباروری، به طور کلی ضعیف بود که در نتیجه، خطر بسیار جدی سوگیری و ناهمگونی جدی را در یافته‌های این مطالعه در پی داشت. ضروری است تا در انجام مطالعات، از روش‌های روش‌شناسی مناسب به منظور بررسی مزایای این روش‌های درمانی برای این جمعیت استفاده شود. به طور خاص، باید از گروه‎‌های کنترل مبتنی بر توجه استفاده شود، این گروه‌ها، درمانی مشابه با گروه درمان را دریافت می‌کنند و از همان مقدار وقت و توجهی که صرف گروه درمان می‌شود برخوردار می‌شوند، اما چنین به نظر نمی‌آید که به منظور تمایز قائل شدن بین تاثیرات درمان و تاثیرات غیر‐اختصاصی ناشی از مداخلات، تاثیرات خاصی بر شرکت‌کنندگان داشته باشند. هرگاه که میزان ریزش نمونه (attrition) را نتوان به حداقل رساند، باید روش‌های آماری مناسب را برای حذف تصادفی به کار گرفت. رعایت نکردن این مسائل در طراحی مطالعه، موجب شده تا مطالعات نتوانند پایه‌ای معتبر را برای پاسخ دادن به سوالات در مورد اثربخشی این مداخلات فراهم کنند.
خلاصه به زبان ساده

نقش مداخلات روان‌شناختی و آموزشی برای درمان زنان و مردان نابارور

پیشینه: حدود یک‎ پنجم از همه زوج‌های نابارور که در پی درمان ناباروری خود هستند، از نظر بالینی سطوحی مرتبط از اضطراب، افسردگی یا پریشانی از خود بروز می‌دهند. اینگونه زوج‌ها غالبا تحت مداخلات روان‌شناختی و آموزشی قرار می‌گیرند، اما اثربخشی این مداخلات، از هر دو جنبه بهبود سلامت روان و نرخ بارداری نامشخص است.

هدف: بررسی اثربخشی مداخلات روان‌شناختی و آموزشی برای درمان زوج‌های نابارور در خصوص پیامدهای روان‌شناختی و درمان ناباروری.

ویژگی‌های مطالعه: ۳۹ مطالعه را با حضور ۴۹۲۵ شرکت‌کننده تحت فناوری کمک‐باروری وارد مرور کردیم. با توجه به شماری از عوامل مانند طبیعت و مدت زمان مداخلات، شرکت‌کنندگان و گروه‌های مقایسه کننده، مطالعات تفاوت فراوانی با هم داشتند. شواهد تا اپریل ۲۰۱۵ به‌روز است.

نتایج کلیدی: مطالعات، نقاط ضعف روش‌شناسی قابل توجهی داشتند، سوگیری در همه مطالعات، دست‌کم در یک یا چند حوزه ارزیابی کیفیت، پُر‐خطر بود. در نتیجه، ما به این تصمیم رسیدیم که ادغام نتایج، نمی‌تواند به یک تخمین بالینی معنادار از تاثیر درمان منجر ‌شود و نیز نمی‌توانیم آنالیز تجمعی را در جدول «خلاصه‌ای از یافته‌ها» ارائه دهیم. نگرانی‌هایی در خصوص سوگیری (bias) وجود داشت، زیرا تفاوت‌هایی در نحوه مراقبت و مقدار بذل توجه به شرکت‌کنندگان برای پیامدهای روان‌شناختی (۲۷ مطالعه) و پیامدهای باروری (۱۸ مطالعه)، میزان کناره‌گیری از بررسی (۲۴ مطالعه) و شیوه‌ای که طبق آن به ارزیابی معیار پیامد پرداخته شده بود (۲۶ مطالعه) مشاهده شد. بنابراین، نتایج به دست آمده از هر مطالعه را غیر‐قابل اعتماد تلقی کردیم. در سی‌وسه مطالعه پیامد سلامت روان گزارش شد. تنها در دو مطالعه به گزارش پیامد زنده‌زایی و در یک مطالعه به گزارش تداوم بارداری پرداخته شده بود که همگی این مطالعات، ریزش نمونه (attrition) چشمگیری داشتند. بنابراین، پاسخ به سوال مرور برای هر یک از پیامدهای اولیه امکان‌پذیر نبود.

کیفیت شواهد: کیفیت کلی شواهد را در سطح بسیار پائین ارزیابی کردیم، دلایل اصلی این ارزیابی، خطر بسیار جدی سوگیری و وجود ناهمگونی جدی در یافته‌های این مطالعه است.

Cindy Farquhar، Jane Marjoribanks، Anne Lethaby، Maimoona Azhar،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
نرخ بقای کلی (overall survival; OS) برای زنان مبتلا به سرطان پستان با پیش‌آگهی ضعیف اولیه ناامید کننده است. پیوند اتولوگ مغز استخوان یا سلول‌های بنیادی محیطی (که در آن یک زن هم اهدا کننده است و هم گیرنده) یک روش امیدوار کننده به حساب می‌آید زیرا اجازه می‌دهد از دوزهای بسیار بالاتر شیمی‌درمانی استفاده شود.
اهداف
مقایسه اثربخشی و بی‌خطری (safety) شیمی‌درمانی با دوز بالا و اتوگرافت (پیوند مغز استخوان اتولوگ یا پیوند سلول‌های بنیادی) با شیمی‌درمانی متداول در زنان مبتلا به سرطان پستان با پیش‌آگهی ضعیف اولیه.
روش های جستجو
پایگاه ثبت تخصصی گروه سرطان پستان در کاکرین، MEDLINE (۱۹۶۶ تا اکتبر ۲۰۱۵)؛ EMBASE (۱۹۸۰ تا اکتبر ۲۰۱۵)، پلتفرم جست‌وجوی پایگاه ثبت بین‌المللی کارآزمایی‌های بالینی سازمان جهانی بهداشت و ClinicalTrials.gov را در ۲۱ اکتبر ۲۰۱۵ جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) که شیمی‌درمانی با دوز بالا و اتوگرافت (پیوند مغز استخوان یا نجات سلول‌های بنیادی) را در برابر شیمی‌درمانی بدون اتوگرافت برای زنان مبتلا به سرطان پستان با پیش‌آگهی ضعیف اولیه مقایسه کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور RCTها را انتخاب کرده، به‌طور مستقل از هم داده‌ها را استخراج و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند. برای محاسبه خطرات نسبی (RRs) تجمعی و ۹۵% فواصل اطمینان (CIs)، داده‌ها را با استفاده از مدل اثر ثابت (fixed‐effect model) منتل‐هنزل (Mantel‐Haenszel) ترکیب کردیم. کیفیت شواهد را با استفاده از روش‌های درجه‌بندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (Grading of Recommendations Assessment, Development and Evaluation; GRADE) ارزیابی کردیم. پیامدها عبارت بودند از نرخ بقا، سمیّت و کیفیت زندگی.
نتایج اصلی

تعداد ۱۴ RCT را با ۵۶۰۰ زن وارد این مرور کردیم که زنان را برای دریافت شیمی‌درمانی با دوز بالا و اتوگرافت (پیوند مغز استخوان یا نجات سلول‌های بنیادی) در برابر شیمی‌درمانی بدون اتوگرافت در زنان مبتلا به سرطان پستان با پیش‌آگهی ضعیف اولیه، تصادفی‌سازی کردند. مطالعات در بیشتر حوزه‌ها در معرض خطر پائین سوگیری قرار داشتند. شواهدی با کیفیت بالا وجود دارد که نشان می‌دهد شیمی‌درمانی با دوز بالا، احتمال بقای کلی را در هیچ مرحله‌ای از پیگیری افزایش نمی‌دهد (در سه سال: RR: ۱,۰۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۵ تا ۱.۱۰؛ ۳ RCT؛ ۷۹۵ زن، I² = ۵۶%؛ در پنج سال: RR: ۱.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۶ تا ۱.۰۴؛ ۹ RCT؛ ۳۹۴۸ زن، I² = ۰%؛ در شش سال: RR: ۰.۹۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۱ تا ۱.۰۸؛ ۱ RCT؛ ۵۱۱ زن؛ در هشت سال: RR: ۱.۱۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۵ تا ۱.۴۳؛ ۱ RCT؛ ۳۴۴ زن؛ در ۱۲ سال: RR: ۱.۱۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۹ تا ۱.۴۲؛ ۱ RCT؛ ۳۸۲ زن). شواهدی با کیفیت بالا وجود دارد که شیمی‌درمانی با دوز بالا احتمال بقای بدون رویداد را در سه سال بهبود می‌بخشد (RR: ۱.۱۹؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۶ تا ۱.۳۴؛ ۳ RCT؛ ۷۹۵ زن، I² = ۵۶%)، اما این تاثیر در پیگیری طولانی‌مدت‌تر مشاهده نشد (در پنج سال: RR: ۱.۰۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۹ تا ۱.۰۹؛ ۹ RCT؛ ۳۹۴۸ زن، I² = ۱۴%؛ در شش سال: RR: ۱.۰۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۷ تا ۱.۲۴؛ ۱ RCT؛ ۵۱۱ زن؛ در هشت سال: RR: ۱.۲۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۹ تا ۱.۶۴؛ ۱ RCT؛ ۳۴۴ زن؛ در ۱۲ سال: RR: ۱.۱۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۵ تا ۱.۴۵؛ ۱ RCT؛ ۳۸۲ زن). مرگ‌ومیرهای مرتبط با درمان در بازوی با دوز بالا، بسیار بیشتر گزارش شدند (RR: ۷.۹۷؛ ۹۵% CI؛ ۳.۹۹ تا ۱۵.۹۲؛ ۱۴ RCT؛ ۵۶۰۰ زن، I² = ۱۲%، شواهد با کیفیت بالا)، موربیدیتی غیر کشنده نیز در گروه با دوز بالا شایع‌تر و شدیدتر بود. تفاوتی اندک یا عدم تفاوت میان گروه‌ها از نظر بروز سرطان‌های دوم در میانه (median) دوره پیگیری چهار تا نه سال وجود داشت (RR: ۱.۲۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۰ تا ۱.۷۳؛ ۷ RCT؛ ۳۴۲۳ زن، I² = ۰%، شواهد با کیفیت بالا). زنان در گروه با دوز بالا، بلافاصله پس از درمان، نمرات کیفیت زندگی را به‌‌طور قابل‌توجهی بدتر گزارش کردند، اما تفاوتی اندک میان گروه‌ها تا یک سال وجود داشت که دارای اهمیت آماری بود. مطالعات اولیه در بیشتر حوزه‌ها در معرض خطر پائین سوگیری قرار داشتند و شواهد با استفاده از روش‌های GRADE ارزیابی و برای همه مقایسه‌ها، با کیفیت بالا رتبه‌بندی شدند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

شواهدی با کیفیت بالا مبنی بر افزایش مورتالیتی مرتبط با درمان و افزایشی اندک یا عدم افزایش در بقا (survival) با استفاده از شیمی‌درمانی با دوز بالا همراه با اتوگرافت برای زنان مبتلا به سرطان پستان با پیش‌آگهی ضعیف اولیه وجود دارد.

خلاصه به زبان ساده

شیمی‌درمانی با دوز بالا و پیوند مغز استخوان یا سلول‌های بنیادی برای سرطان پستان با پیش‌آگهی ضعیف اولیه با استفاده از سلول‌های خود زن (اتولوگ)

پیشینه

زنان مبتلا به سرطان پستان که در اولین تشخیص دارای چندین گره لنفاوی مثبت هستند، در معرض خطر بالای عود قرار دارند. شیمی‌درمانی متداول موفقیت محدودی دارد و در دوزهای بالا خطرناک است زیرا به مغز استخوان آسیب می‌رساند. یکی از درمان‌هایی که امیدوارکننده تلقی ‌شد، استفاده از دوزهای بسیار بالای شیمی‌درمانی برای زنان و سپس پیوند سلول‌های بنیادی برای بازسازی مغز استخوان آنها بود. نویسندگان مرور کاکرین شواهدی را که تا اکتبر ۲۰۱۵ به‌روز است، بررسی کردند.

ویژگی‌های مطالعه

تعداد ۱۴ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده (۵۶۰۰ زن) را وارد کردیم که شیمی‌درمانی با دوز بالا را در برابر شیمی‌درمانی متداول در زنان مبتلا به سرطان پستان اولیه و با خطر بالای عود مقایسه کردند. آنها را به صورت زنان مبتلا به سرطان پستان که بیماری آنها به چندین گره لنفاوی موضعی گسترش یافته بود و هیچ گونه شواهدی مبنی بر گسترش بیماری فراتر از گره‌های لنفاوی موضعی وجود نداشت، تعریف کردیم.

همه مطالعات منبع تامین مالی خود را گزارش کردند. هشت مطالعه توسط سازمان‌های غیرانتفاعی، یک مورد توسط یک شرکت بیمه سلامت عمومی، یک مورد توسط منابع صنعتی و چهار مورد توسط ترکیبی از سازمان‌های غیرانتفاعی و منابع صنعتی تامین مالی شدند. چهار مورد از مطالعات گزارش کردند که نویسندگان هیچ تضاد منافع احتمالی نداشتند، شش مورد گزارش کردند که یک یا چند نویسنده آنها نوعی حمایت از شرکت‌های داروسازی دریافت کرده‌اند، و چهار مورد اشاره‌ای به این موضوع نکردند که نویسندگان آنها تضاد منافع احتمالی داشته‌اند یا خیر.

‌نتایج کلیدی

استفاده از شیمی‌درمانی با دوز بالا تاثیری اندک یا عدم تاثیر بر افزایش بقای (survival) بیمار دارد. اگرچه نرخ بقای بدون رویداد در بازوی با دوز بالا در طول پیگیری سه ساله بیشتر بود، این تاثیر در پیگیری طولانی‌تر مشاهده نشد. مرگ‌ومیرهای مرتبط با درمان در گروه با دوز بالا بسیار شایع‌تر بودند. عوارض جانبی نیز در گروه با دوز بالا، شایع‌تر و شدیدتر رخ دادند. تاثیری را بر تعداد زنان مبتلا به سرطان دوم پیدا نکردیم.

کیفیت شواهد

شواهد از کیفیت بالایی برخوردار بودند.


Vicki Nisenblat، Lucy Prentice، Patrick MM Bossuyt، Cindy Farquhar، M Louise Hull، Neil Johnson،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
حدود ۱۰% از زنانی که در سن باروری قرار دارند، از اندومتریوز (endometriosis) که یک بیماری مزمن و پُر‐هزینه بوده و با درد لگن و نازایی همراه است، رنج می‌برند. لاپاروسکوپی (Laparoscopy) یک تست تشخیصی استاندارد طلایی برای اندومتریوز است، اما گران بوده و با خطرات جراحی همراه است. در حال حاضر، هیچ گونه تست غیر‐تهاجمی وجود ندارد که بتوان آن را در قالب عملکرد بالینی برای تشخیص دقیق اندومتریوز مورد استفاده قرار داد. این مطالعه مروری دقت تشخیصی ترکیبی را از تست‌های غیر‐تهاجمی مختلف برای اندومتریوز ارزیابی کرده و خلاصه‌ای را از تمامی مجموعه مرورهای صورت گرفته در رابطه با تست‌های غیر‐تهاجمی برای اندومتریوز ارائه داد.
اهداف
برآورد دقت تشخیصی ترکیب‌های مختلفی از‌ تست‌های غیر‐تهاجمی برای تشخیص اندومتریوز لگنی (اینفیلتراسیون صفاقی و/یا تخمدان یا عمیق (peritoneal and/or ovarian or deep infiltrating)) در مقایسه با تشخیص بر پایه عمل جراحی به عنوان یک استاندارد مرجع. تست‌های ترکیبی به عنوان تست‌های جایگزین برای عمل جراحی تشخیصی و تست‌های تریاژ برای کمک به تصمیم‌گیری در انجام عمل جراحی تشخیصی جهت اندومتریوز مورد ارزیابی قرار گرفتند.
روش های جستجو
جست‌وجوها را به طرح‌های خاص مطالعات، زبان یا تاریخ‌های انتشار خاص محدود نکردیم. تا جولای ۲۰۱۵ در CENTRAL، تا می ۲۰۱۵ در MEDLINE و EMBASE و همچنین تا اپریل ۲۰۱۵ در تعدادی از بانک‌های اطلاعاتی زیر به جست‌وجو پرداختیم: CINAHL؛ PsycINFO؛ Web of Science؛ LILACS؛ OAIster؛ TRIP؛ ClinialTrials.gov؛ DARE و PubMed.
معیارهای انتخاب
مطالعات منتشر شده داوری همتا شده (peer‐review)، تصادفی‌سازی و کنترل شده یا مقطعی را با هر حجم نمونه‌ای، شامل نمونه‌های گردآوری‌شده با رویکرد آینده‌نگر از هر گروه جمعیتی از زنان در سنین باروری که مشکوک به ابتلا به یک یا تعداد بیشتری از وضعیت‌های هدف زیر بودند، مورد بررسی قرار دادیم: اندومتریوز تخمدان، اندومتریوز صفاقی یا اندومتریوز اینفیلتره شده عمیق (DIE ؛deep infiltrating endometriosis). مطالعاتی را وارد کردیم که به مقایسه دقت تست تشخیصی ترکیبی از چندین روش‌ تست با یافته‌های به دست آمده از تصویربرداری ضایعات اندومتریوتیک (endometriotic lesions) در جراحی پرداختند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
سه نویسنده مطالعه مروری به صورت مستقل از هم به گردآوری داده‌ها و ارزیابی کیفیت داده‌های مربوط به هر مطالعه با استفاده از ابزار QUADAS‐۲ پرداختند. برای هر تست، داده‌ها به صورت مثبت یا منفی تشخیص اندومتریوز در عمل جراحی دسته‌بندی شده و برآوردهای حساسیت (sensitivity) و ویژگی (specificity) محاسبه شدند. در مواقعی که داده‌های کافی در دسترس بودند، از مدل دو‐متغیره (bivariate model) برای به دست آوردن برآوردهای تجمعی از حساسیت و ویژگی استفاده شد. معیارهای از پیش تعیین شده برای یک تست بالینی مفید جهت جایگزینی با جراحی تشخیصی عبارت بودند از حساسیت ۰,۹۴ و ویژگی ۰.۷۹ برای تشخیص اندومتریوز. معیارهای مربوط به تست‌های تریاژ را به صورت حساسیت ۰.۹۵ و بالاتر و ویژگی ۰.۵۰ و بالاتر، مبنی بر «رد (rule out)» تشخیص با دقت بالا در صورت منفی شدن نتیجه تست (رد تشخیص با دقت بالا در صورت منفی شدن نتیجه تست یا SnOUT test)، یا به صورت حساسیت ۰.۵۰ و بالاتر و ویژگی ۰.۹۵ و بالاتر مبنی بر پذیرش تشخیص با دقت بالا در صورت مثبت بودن نتیجه تست (پذیرش تشخیص با دقت بالا در صورت مثبت بودن نتیجه تست یا SpIN test) در نظر گرفتیم.
نتایج اصلی

یازده مطالعه واجد شرایط شامل ۱۳۳۹ شرکت‌کننده وارد مطالعه مروری شدند. تمام مطالعات به لحاظ کیفیت روش‌شناسی ضعیف بودند. هفت مطالعه به ارزیابی اندومتریوز لگنی، یک مطالعه به بررسی DIE و/یا اندومتریومای تخمدان (ovarian endometrioma)، دو مطالعه به تمایز دادن اندومتریوما از دیگر کیست‌های تخمدان و یک مطالعه به بررسی نقشه‌برداری DIE در نواحی آناتومیک خاص پرداختند. پانزده ترکیب تشخیصی مختلف شامل نشانگرهای زیستی (biomarkers) خونی، ادراری یا اندومتر، سونوگرافی ترانس واژینال (transvaginal ultrasound; TVUS) و پیشینه یا معاینه بالینی بررسی شدند. از آنجایی که هر مطالعه ترکیبات مستقلی را از تست‌های غیر‐تهاجمی آنالیز کرد، برآوردهای حساسیت و ویژگی را تجمیع نکردیم.

تست‌های واجد شرایط برای تست جایگزین عبارت بودند از: ترکیبی از IL‐۶ سرم (نقطه برش (cut‐off) >۱۵,۴ پیکوگرم/میلی‌لیتر) و PGP اندومتر معادل ۹.۵ برای اندومتریوز لگنی (حساسیت: ۱.۰۰ (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۹۱ تا ۱.۰۰)، ویژگی: ۰.۹۳ (۹۵% CI؛ ۰.۸۰ تا ۰.۹۸))، و ترکیبی از معاینه واژینال و سونوگرافی ترانس‌واژینال برای اندومتریوز رکتال (حساسیت: ۰.۹۶ (۹۵% CI؛ ۰.۸۶ تا ۰.۹۹)، ویژگی: ۰.۹۸ (۹۵% CI؛ ۰.۹۴ تا ۱.۰۰)). تست‌هایی که معیارهای تست‌های تریاژ SpIN را برای اندومتریوز لگن برآورده کردند: ۱. ضرب پروتئین متصل‌شونده به ویتامین D ادرار (urine vitamin‐D‐binding protein; VDBP) و CA‐۱۲۵ سرم (نقطه برش >۲۷۵۵) (حساسیت: ۰.۷۴ (۹۵% CI؛ ۰.۶۰ تا ۰.۸۴)، ویژگی: ۰.۹۷ (۹۵% CI؛ ۰.۸۶ تا ۱.۰۰)) و ۲. ترکیب تاریخچه قبلی (طول قاعدگی)، CA‐۱۲۵ سرم (نقطه برش >۳۵ واحد/میلی‌لیتر (U/ml)) و لوکوسیت‌های اندومتر (حساسیت: ۰.۶۱ (۹۵% CI؛ ۰.۵۴ تا ۰.۶۹)، ویژگی: ۰.۹۵ (۹۵% CI؛ ۰.۹۱ تا ۰.۹۸)). برای اندومتریوما، ترکیب‌های زیر به عنوان تست SpIN مورد تائید قرار گرفتند: ۱. TVUS و هر یک از موارد CA‐۱۲۵ سرم‌ (نقطه برش ≥۲۵ واحد/میلی‌لیتر) یا CA ۱۹.۹ (نقطه برش ≥۱۲ واحد/میلی‌لیتر) (حساسیت: ۰.۷۹ (۹۵% CI؛ ۰.۹۱ تا ۰.۶۴)، ویژگی: ۰.۹۷ (۹۵% CI؛ ۱.۰۰ تا ۰.۹۱))؛ ۲. TVUS و CA ۱۹.۹ سرم (نقطه برش ≥۱۲ واحد/میلی‌لیتر) (حساسیت: ۰.۵۴ (۹۵% CI؛ ۰.۳۷ تا ۰.۷۰)، ویژگی: ۰.۹۷ (۹۵% CI؛ ۰.۹۱ تا ۱.۰)؛ ۳‐۴). TVUS و CA‐۱۲۵ سرم (نقطه برش ≥۲۰ واحد/میلی‌لیتر یا نقطه برش ≥۲۵ واحد/میلی‌لیتر) (حساسیت: ۰.۶۹ (۹۵% CI؛ ۰.۴۹ تا ۰.۸۵)، ویژگی: ۰.۹۶ (۹۵% CI؛ ۰.۸۸ تا ۰.۹۹))؛ ۵. TVUS و CA‐۱۲۵ سرم (نقطه برش ≥۳۵ واحد/میلی‌لیتر) (حساسیت: ۰.۵۲ (۹۵% CI؛ ۰.۳۳ تا ۰.۷۱)، ویژگی: ۰.۹۷ (۹۵% CI؛ ۰.۹۰ تا ۱.۰۰)). ترکیبی از معاینه واژینال و TVUS به حد آستانه SpIN test برای کیسه داگلاس از بین رفته (obliterated pouch of Douglas) (حساسیت: ۰.۸۷ (۹۵% CI؛ ۰.۶۹ تا ۰.۹۶)، ویژگی: ۰.۹۸ (۹۵% CI؛ ۰.۹۵ تا ۱.۰۰))، اندومتریوز دیواره واژینال (حساسیت: ۰.۸۲ (۹۵% CI؛ ۰.۶۰ تا ۰.۹۵)، ویژگی: ۰.۹۹ (۹۵% CI؛ ۰.۹۷ تا ۱.۰)) و اندومتریوز سپتوم رکتوواژینال (rectovaginal septum) (حساسیت: ۰.۸۸ (۹۵% CI؛ ۰.۴۷ تا ۱.۰۰)، ویژگی: ۰.۹۹ (۹۵% CI؛ ۰.۹۶ تا ۱.۰۰)) رسید.

تمامی تست‌ها در مطالعات منفرد مورد ارزیابی قرار گرفته و فواصل اطمینان گسترده را نشان دادند. به دلیل ناهمگونی و خطر بالای سوگیری (bias) مطالعات وارد شده، کاربرد بالینی ترکیب تست‌های تشخیصی مطالعه شده برای اندومتریوز غیر‐شفاف باقی می‌ماند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
هیچ یک از نشانگرهای زیستی ارزیابی‌شده در این مطالعه مروری نتوانستند به شیوه معناداری مورد ارزیابی قرار بگیرند و شواهد ناکافی یا با کیفیت پائین وجود داشت. لاپاروسکوپی به عنوان استاندارد طلایی برای تشخیص اندومتریوز باقی می‌ماند و استفاده از هر یک از انواع تست‌های غیر‐تهاجمی بهتر است فقط در یک محیط پژوهشی صورت پذیرد.
خلاصه به زبان ساده

ترکیب انواع مختلف تست‌ها برای تشخیص غیر‐تهاجمی اندومتریوز

سوال مطالعه مروری

آیا ترکیبی از تست‌های غیر‐تهاجمی وجود دارند که بتوانند به اندازه کافی برای جایگزینی یا کاهش نیاز به عمل جراحی در تشخیص اندومتریوز (endometriosis) دقیق باشند؟

پیشینه

زنان مبتلا به اندومتریوز دارای بافت اندومتر (بافتی که دیواره رحم را پوشانده و در طول دوره قاعدگی فرو می‌ریزد) هستند که خارج از رحم درون حفره لگنی رشد می‌کند. این بافت در واکنش به هورمون‌های جنسی، باعث قاعدگی دردناک، درد مزمن ناحیه پائین شکمی و دشواری در بارداری می‌شود. در حال حاضر، تنها شیوه موثق برای تشخیص اندومتریوز، انجام جراحی سوراخ کلید (keyhole surgery) و به تصویر کشیدن ضایعات اندومتر داخل شکم است. به دلیل آنکه جراحی مذکور گران بوده و با خطر همراه است، ترکیب‌های متنوعی از تست‌ها برای تعیین توانایی آن‌ها در تشخیص اندومتریوز به صورت غیر‐تهاجمی مورد ارزیابی قرار گرفته‌اند. یک تست دقیق می‌تواند منجر به تشخیص اندومتریوز بدون نیاز به عمل جراحی شده یا نیاز به انجام عمل جراحی تشخیصی را کاهش دهد، بنابراین فقط زنانی که به احتمال زیاد مبتلا به اندومتریوز هستند، به این شیوه تشخیصی نیاز خواهند داشت.

ویژگی‌های مطالعه

شواهد وارد شده به این مطالعه مروری تا اپریل ۲۰۱۵ به‌روز است. تعداد ۱۱ مطالعه را شامل ۱۳۳۹ شرکت‌کننده در مورد ترکیبی از چندین روش‌های آزمایشی وارد مطالعه مروری کردیم. تمامی مطالعات زنانی را ارزیابی کردند که در سنین باروری قرار داشته و تحت عمل جراحی تشخیصی برای بررسی نشانه‌های اندومتریوز یا برای دیگر اندیکاسیون‌ها قرار گرفتند. پانزده ترکیب از نشانگرهای زیستی خونی، اندومتر و ادراری، همراه با سونوگرافی، سابقه قبلی و معاینه بالینی بررسی شدند. هر ترکیبی از تست‌ها در مطالعات منفرد کوچک ارزیابی شدند.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

مطالعات متعدد، ترکیبی را از تست‌ها شناسایی کردند که ممکن بود در تشخیص اندومتریوز ارزشمند باشند، اما گزارش‌های بسیار کمی برای اطمینان از مزایای تشخیصی آن‌ها وجود دارند.

گزارش‌ها دارای کیفیت روش‌شناسی پائینی بودند، که این عامل عدم‐قابلیت اعتماد این نتایج را توجیه می‌کند، مگر آنکه نتایج مذکور در مطالعات بزرگ با کیفیت بالا مورد تائید قرار گیرند. به‌طور کلی، شواهد کافی برای نشان دادن مزایای هر ترکیبی از تست‌های غیر‐تهاجمی جهت استفاده در بالین برای تشخیص اندومتریوز نسبت به «استاندارد طلایی» فعلی که لاپاروسکوپی تشخیصی است، وجود ندارد.

تحقیقات آینده

برای ارزیابی دقیق پتانسیل تشخیصی هر نوعی از تست‌های غیر‐تهاجمی یا ترکیبی از آنها که فقط در چند مطالعه مشخص شدند که احتمالا در تشخیص اندومتریوز دارای ارزش هستند، انجام مطالعات تحقیقاتی با کیفیت بالا مورد نیاز است.


Demián Glujovsky، Cindy Farquhar، Andrea Marta Quinteiro Retamar، Cristian Roberto Alvarez Sedo، Deborah Blake،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
پیشرفت‌های به دست آمده در محیط کشت جنین منجر به تغییر رویکرد در عملیات لقاح آزمایشگاهی (in vitro fertilisation; IVF) از انتقال جنین در مرحله کلیواژ (cleavage stage) به انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست (blastocyst stage) شده است. منطق پشتیبانی‌کننده از انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست، بهبود وضعیت رحم (uterine) و هم‌زمانی جنینی (embryonic synchronicity) و ایجاد امکان خود‐انتخابی از طریق جنین‌هایی با رشد و کیفیت بهتر (viable embryos) است، به‌طوری که منجر به نرخ‌های زنده‌زایی بهتر می‌شود.
اهداف
تعیین اینکه انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست (روز ۵ تا ۶) در مقایسه با انتقال‌های جنین در مرحله کلیواژ (روز ۲ تا ۳) موجب بهبود نرخ زنده‌زایی (live birth rate; LBR) به ازای انتقال هر جنین تازه (fresh transfer) و دیگر پیامدهای مربوطه می‌شود یا خیر.
روش های جستجو
پایگاه ثبت تخصصی کارآزمایی‌های کنترل شده گروه زنان و باروری در کاکرین؛ CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase؛ PsycINFO و CINAHL، را از زمان آغاز به کار تا اکتبر ۲۰۲۱ جست‌وجو کردیم. هم‌چنین پایگاه ثبت کارآزمایی‌های در حال انجام و فهرست منابع مطالعات بازیابی‌شده را نیز مورد جست‌وجو قرار دادیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای (randomised controlled trials; RCTs) را وارد مرور کردیم که به مقایسه اثربخشی IVF با انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست‌ در برابر مرحله کلیواژ پرداختند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از پروسیجرهای استاندارد روش‌شناسی توصیه‌شده توسط کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه ما عبارت بودند از LBR به ازای انتقال هر جنین تازه و نرخ‌ تجمعی بارداری بالینی (cumulative clinical pregnancy rates; cCPR). پیامدهای ثانویه شامل نرخ بارداری بالینی (clinical pregnancy rate; CPR)، بارداری چند‐قلویی، بارداری چند‐قلویی با تعداد بالا، سقط جنین (همه پس از انتقال نخستین جنین)، شکست انتقال جنین، و اینکه جنین‌های بیشتر برای انتقال در زمانی دیگر (انتقال جنین فریز شده‐ذوب شده) فریز شدند یا خیر، بودند. کیفیت کلی شواهد مربوط به مقایسه‌های اصلی را با استفاده از روش‌های درجه‌بندی توصیه‌، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) مورد ارزیابی قرار دادیم.
نتایج اصلی

تعداد ۳۲ RCT (شامل ۵۸۲۱ زوج یا زن) را وارد مرور کردیم.

نرخ زنده‌زایی پس از انتقال جنین تازه در گروه انتقال بلاستوسیست بالاتر بود (نسبت شانس (OR): ۱,۲۷؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۰۶ تا ۱.۵۱؛ I۲ = ۵۳%؛ ۱۵ مطالعه، ۲۲۱۹ زن؛ شواهد با کیفیت پائین). این بدان معناست که اگر ۳۱% از زنان پس از انتقال جنین تازه در مرحله کلیواژ، موفق به زنده‌زایی شوند، آنگاه بین ۳۲% و ۴۱% از آنها پس از انتقال جنین تازه در مرحله بلاستوسیست زنده‌زایی خواهند داشت.

ما مطمئن نیستیم که انتقال در مرحله بلاستوسیست cCPR را بهبود می‌بخشد یا خیر. آنالیز تعقیبی (post hoc) نشان داد که انجماد شیشه‌ای (vitrification) می‌تواند cCPR را افزایش دهد. این یک یافته جالب است که در صورت انتشار مطالعات بیشتر با استفاده از انجماد شیشه‌ای، انجام تحقیقات بیشتری را ایجاب می‌کند.

CPR در گروه انتقال بلاستوسیست پس از انتقال جنین تازه بالاتر بود (OR: ۱,۲۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۲ تا ۱.۳۹؛ I۲ = ۵۱%؛ ۳۲ مطالعه؛ ۵۸۲۱ زن؛ شواهد با کیفیت متوسط). این بدان معنا است که اگر ۳۹% از زنان پس از انتقال جنین تازه در مرحله کلیواژ موفق به بارداری بالینی ‌شوند، آنگاه بین ۴۲% و ۴۷% از آنها پس از انتقال جنین تازه در مرحله بلاستوسیست موفق به بارداری بالینی خواهند شد.

ما مطمئن نیستیم که انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست نرخ‌های بارداری چند‐قلویی (OR: ۱,۰۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۳ تا ۱.۳۳؛ I۲ = ۳۰%؛ ۱۹ مطالعه، ۳۰۱۹ زن؛ شواهد با کیفیت پائین) یا سقط جنین (OR: ۱,۱۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۰ تا ۱.۳۸؛ I۲ = ۲۴%؛ ۲۲ مطالعه، ۴۲۰۸ زن؛ شواهد با کیفیت پائین) را افزایش می‌دهد یا خیر. این بدان معنا است که اگر ۹% از زنان پس از انتقال جنین تازه در مرحله کلیواژ موفق به بارداری چند‐قلویی ‌شوند، آنگاه بین ۸% و ۱۲% از آنها پس از انتقال جنین تازه در مرحله بلاستوسیست موفق به بارداری چند‐قلویی خواهند شد. با این حال، انجام آنالیز حساسیت محدود به مطالعاتی با نگرانی‌های اندک یا «برخی نگرانی‌ها» در مورد خطر سوگیری (bias)، در زیر‐گروهی با تعداد مساوی از جنین‌های منتقل شده، نشان داد که انتقال بلاستوسیست احتمالا نرخ بارداری چند‐قلویی را افزایش می‌دهد.

نرخ انجماد جنین (زمانی که جنین‌های اضافی فریز شده برای انتقال در زمانی دیگر وجود دارد) در گروه انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست کمتر بود (OR: ۰,۴۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۰ تا ۰.۵۷؛ I۲ = ۸۴%؛ ۱۴ مطالعه، ۲۲۹۲ زن؛ شواهد با کیفیت پائین). این بدان معناست که اگر ۶۰% از زنان پس از انتقال در مرحله کلیواژ دارای جنین‌های فریز شده باشند، آنگاه بین ۳۷% و ۴۶% از آنها پس از انتقال در محله بلاستوسیست دارای جنین‌های فریز شده خواهند بود.

عدم‐موفقیت در انتقال هر نوع جنین در گروه انتقال در مرحله بلاستوسیست بالاتر بود (OR: ۲,۵۰؛ ۹۵% CI؛ ۱.۷۶ تا ۳.۵۵؛ I۲ = ۳۶%؛ ۱۷ مطالعه؛ ۲۵۷۷ زن؛ شواهد با کیفیت متوسط). این بدان معناست که اگر ۱% از زنان در انتقال برنامه‌ریزی شده جنین تازه در مرحله کلیواژ دچار عدم‐موفقیت در انتقال جنین شوند، آنگاه بین ۲% و ۴% از آنها در انتقال برنامه‌ریزی شده جنین تازه در مرحله بلاستوسیست، دچار این عدم‐موفقیت خواهند شد.

شواهد برای اکثر پیامدها از کیفیت پائینی برخوردار بودند. محدودیت اصلی عبارت بودند از عدم‐دقت جدی و خطر سوگیری (bias) جدی، که با عدم‐موفقیت در توصیف روش‌های تصادفی‌سازی قابل پذیرش ارتباط داشت.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
شواهدی با کیفیت پائین برای زنده‌زایی و شواهدی با کیفیت متوسط برای بارداری بالینی وجود دارد که نشان می‌دهد میان نرخ‌های بالاتر این موارد با انتقال جنین تازه در مرحله بلاستوسیست، نسبت به انتقال جنین تازه در مرحله کلیواژ، رابطه وجود دارد. ما مطمئن نیستیم که انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست باعث بهبود cCPR حاصل از چرخه‌های تازه و منجمد‐ذوب شده پس از بازیابی یک تخمک واحد می‌شود یا خیر. بنابراین، اگرچه یک مزیت به نفع انتقال بلاستوسیست در چرخه‌های جنین تازه وجود دارد، برای دانستن اینکه مرحله انتقال بر نرخ‌های تجمعی زنده‌زایی و بارداری تاثیر می‌گذارد یا خیر، شواهد بیشتری مورد نیاز است. RCTهای آینده باید نرخ‌های زنده‌زایی، نرخ تجمعی زنده‌زایی و سقط جنین را گزارش کنند. آنها هم‌چنین باید زنان را با پیش‌آگهی ضعیف ارزیابی کنند تا کسانی که تحت فناوری کمک‐باروری (ART) قرار می‌گیرند و ارائه‌دهندگان خدمات بتوانند تصمیمات آگاهانه‌ای در مورد بهترین گزینه درمانی در دسترس بگیرند.
خلاصه به زبان ساده

هنگام تلاش برای بچه‌دار شدن از طریق لقاح کمکی، بهتر است جنین در روز ۳ به رحم منتقل شود یا روز ۵؟

پیشینه

بسیاری از زنان و زوج‌ها به دلیل ناباروری، بعید به نظر می‌رسد که باردار شوند و بدون درمان دارویی بچه‌دار شوند. پزشکان انواع فناوری‌های کمک‐باروری (assisted reproductive technologies; ARTs) را مانند لقاح آزمایشگاهی (in vitro fertilisation; IVF) توسعه داده‌اند که شامل دست‌کاری تخمک‌ها و اسپرم‌ها خارج از بدن زن می‌شود تا شانس باردار شدن او را افزایش دهند.

به‌طور معمول، در لقاح کمکی، پزشکان تخمک‌های یک زن را جمع‌آوری کرده و در آزمایشگاه بارور می‌کنند که منجر به تشکیل جنین می‌شود. جنین، مرحله اولیه رشد انسان است. پزشکان معمولا یک یا چند جنین را در یکی از دو مرحله رشد جنین به داخل رحم زن (زهدان) منتقل می‌کنند: یا مرحله کلیواژ (cleavage stage)، که ۲ یا ۳ روز پس از جمع‌آوری تخمک است، زمانی که جنین به صورت معمول از ۲ تا ۱۲۸ سلول تشکیل شده؛ یا مرحله بلاستوسیست (blastocyst stage)، که ۵ یا ۶ روز پس از جمع‌آوری تخمک است، زمانی که جنین از ۷۰ تا ۱۰۰ سلول تشکیل شده است.

تا همین اواخر، پزشکان معمولا جنین‌ها را در مرحله اولیه، کلیواژ، انتقال می‌دادند. با این حال، روند انتقال جنین در مرحله بعدی، بلاستوسیست، نیز وجود داشته است. پژوهشگران بر این باورند که فقط جنین‌هایی که قادر به زنده ماندن هستند به مرحله بلاستوسیست می‌رسند؛ به عبارت دیگر، جنین‌های زنده خود انتخاب خواهند شد. بنابراین، تصور می‌شود که انتقال جنین در مراحل بعدی ممکن است شانس یک زن را برای باردار شدن و داشتن یک نوزاد سالم افزایش دهد.

سوال مطالعه مروری

می‌خواستیم بفهمیم که انتقال جنین به رحم زن در مرحله کلیواژ (روز ۲ تا ۳) از نظر موارد زیر بهتر است یا در مرحله بلاستوسیست (روز ۵ تا ۶):

‐ تعداد نوزادان زنده متولد شده (نرخ زنده‌زایی) پس از انتقال جنین فقط با استفاده از جنین «تازه»؛ یعنی جنین‌هایی که فریز و متعاقبا ذوب نشده‌اند؛

‐ تعداد کل بارداری‌های حاصل از انتقال جنین با استفاده از جنین‌های «تازه» و فریز شده و سپس ذوب شده، جمع‌آوری شده از یک پروسیجر جمع‌آوری تخمک (نرخ تجمعی بارداری بالینی)؛

‐ نرخ بارداری چند‐قلویی (زمانی که یک زن در یک زمان بیش از یک نوزاد را حمل می‌کند)؛

‐ نرخ سقط جنین (از دست دادن بارداری پیش از هفته ۲۰ام رشد در رحم).

ویژگی‌های مطالعه

تعداد ۳۲ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل‌ شده (مطالعاتی که در آنها شرکت‌کنندگان به‌طور تصادفی به ۲ یا چند گروه درمان اختصاص داده می‌شوند) را شامل ۵۸۲۱ زن یا زوج وارد کردیم. شواهد تا اکتبر ۲۰۲۱ به‌روز است.

نتایج کلیدی

‐ انتقال جنین‌های «تازه» در مرحله بلاستوسیست (روز ۵ تا ۶) ممکن است منجر به موارد بیشتری از زنده‌زایی نسبت به زمانی شود که جنین‌های «تازه» در مرحله کلیواژ (روز ۲ تا ۳) منتقل می‌شوند. این بدان معناست که اگر ۳۱% از زنان پس از انتقال جنین «تازه» در مرحله کلیواژ، موفق به زنده‌زایی شوند، آنگاه بین ۳۲% و ۴۱% از آنها پس از انتقال جنین «تازه» در مرحله بلاستوسیست موفق به زنده‌زایی خواهند شد.

‐ انتقال جنین‌های «تازه» در مرحله بلاستوسیست احتمالا منجر به بارداری‌های بالینی بیشتری می‌شود ‐ که به صورت شواهدی از فعالیت قلب جنین در اسکن اولتراسوند تعریف می‌شود ‐ نسبت به زمانی که جنین‌های «تازه» در مرحله کلیواژ منتقل می‌شوند. این بدان معنا است که اگر ۳۹% از زنان پس از انتقال جنین «تازه» در مرحله کلیواژ موفق به بارداری بالینی ‌شوند، آنگاه بین ۴۲% و ۴۷% از آنها پس از انتقال جنین «تازه» در مرحله بلاستوسیست موفق به بارداری بالینی خواهند شد.

‐ ما مطمئن نیستیم که انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست به نفع نرخ تجمعی بارداری بالینی است (یعنی بارداری‌هایی از هر دو چرخه تازه و ذوب شده ناشی از یک پروسیجر واحد برای جمع‌آوری تخمک).

‐ با وجود در نظر گرفتن همه مطالعاتی که اطلاعاتی را در این مورد گزارش کرده‌اند، مطمئن نیستیم که انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست نرخ بارداری چند‐قلویی را در مقایسه با انتقال جنین در مرحله کلیواژ افزایش می‌دهد یا خیر.

‐ وقتی فقط شواهد به دست آمده را از مطالعاتی با کیفیت بالاتر و مطالعاتی را که تعداد جنین‌های مشابهی را در هر دو مرحله جنینی منتقل کردند در نظر گرفتیم، متوجه شدیم که نرخ بارداری چند‐قلویی در گروه انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست بیشتر است.

‐ ما مطمئن نیستیم که انتقال جنین در مرحله بلاستوسیست نرخ سقط جنین را در مقایسه با انتقال جنین در مرحله کلیواژ افزایش می‌دهد یا خیر.

مطالعات آتی باید نرخ زنده‌زایی، نرخ تجمعی زنده‌زایی و سقط جنین را گزارش کنند تا زنان، زوج‌ها و پزشکان‌شان بتوانند تصمیمات آگاهانه‌ای در مورد بهترین گزینه درمانی در دسترس بگیرند.

کیفیت شواهد

اطمینان پائین تا متوسطی نسبت به کیفیت شواهد مربوط به اغلب پیامدها داریم. محدودیت اصلی، عدم توانایی برخی از مطالعات در توصیف روش‌های قابل‌قبول برای تخصیص تصادفی زنان یا زوج‌ها به گروه‌های درمانی بود.


Sarah F Lensen، Marlies Manders، Carolina O Nastri، Ahmed Gibreel، Wellington P Martins، Gabriella E Templer، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
ایجاد جراحت عمدی در آندومتر (intentional endometrial injury) اخیرا به عنوان تکنیکی برای بهبود احتمال بارداری در زنانی پیشنهاد شده که تحت درمان با استفاده از فناوری کمک‌باروری (assisted reproductive technologies; ART) از جمله لقاح آزمایشگاهی (in vitro fertilisation; IVF) قرار دارند. این روش معمولا با استفاده از پایپل بیوپسی (pipelle biopsy) انجام شده و یک پروسیجر متداول گاینکولوژی است که بی‌خطری (safety) آن اثبات شده است. با این حال، روش مذکور باعث ایجاد درجه متوسطی از ناراحتی/درد شده و نیاز به معاینه بیشتر لگنی دارد. اثربخشی این پروسیجر خارج از ART، در زنان یا زوجینی که تلاش می‌کنند از طریق مقاربت جنسی یا با استفاده از روش تلقیح داخل‐رحمی اسپرم (intrauterine insemination; IUI) باردار شوند، نامشخص باقی مانده است.
اهداف
ارزیابی اثربخشی و بی‌خطری (safety) ایجاد جراحت عمدی در آندومتر در زنان نابارور و زوج‌هایی که برای بارداری از طریق مقاربت جنسی یا IUI تلاش می‌کنند.
روش های جستجو
در پایگاه ثبت تخصصی گروه زنان و باروری در کاکرین، CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase؛ PsycINFO؛ CINAHL؛ LILACS؛ ISI Web of Knowledge، و پایگاه‌های ثبت کارآزمایی بالینی از زمان آغاز به کار تا ۲۱ می ۲۰۲۰، همچنین در چکیده مقالات کنفرانس و فهرست منابع مرورها و مطالعات وارد شده مرتبط جست‌وجو شد.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای (randomised controlled trials; RCTs) را وارد کردیم که به ارزیابی هر نوع جراحت عمدی در آندومتر در زنان تحت IUI یا در تلاش برای بارداری خود‌به‌خودی (با یا بدون تحریک تخمک‌گذاری (ovarian stimulation; OS))، در مقایسه با عدم‐مداخله، مداخله ساختگی (mock intervention)، یا ایجاد جراحت عمدی در آندومتر در یک زمان متفاوت پرداختند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از پروسیجرهای استاندارد روش‌شناسی (methodology) توصیه‌شده توسط کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه عبارت بودند از تولد زنده/بارداری پایدار و بروز درد در طول انجام پروسیجر. با توجه به خطر بالای سوگیری (bias) موجود در بسیاری از مطالعات، آنالیزهای اولیه تمام پیامدهای مرور محدود شدند به مطالعاتی با خطر پائین سوگیری. پس از آن، تجزیه‌و‌تحلیل حساسیت با حضور تمام مطالعات انجام شد.
نتایج اصلی

ما ۲۲ RCT (شامل ۳۷۰۳ زن) را وارد مرور کردیم. بیشتر این مطالعات شامل زنانی با مشکل ناباروری غیر‐قابل توجیه بودند.

ایجاد جراحت عمدی در آندومتر در برابر عدم‐مداخله یا انجام یک پروسیجر ساختگی

تجزیه‌وتحلیل اولیه محدود به مطالعاتی شد که در معرض خطر پائین سوگیری قرار داشتند، این کار باعث شد فقط یک مطالعه وارد شود. ما مطمئن نیستیم که ایجاد جراحت در آندومتر تاثیری بر احتمال تولد زنده دارد یا خیر، زیرا فقط یک مطالعه در تجزیه‌و‌تحلیل وارد شد و فاصله اطمینان گسترده است (خطر نسبی (RR): ۱,۱۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۸ تا ۱.۵۹؛ ۱ RCT؛ ۲۱۰ شرکت‌کننده). شواهد نشان می‌دهد که اگر احتمال تولد زنده با عدم‐مداخله/پروسیجر ساختگی ۳۴% فرض شود، در این صورت این احتمال با ایجاد جراحت در آندومتر ۲۷% تا ۵۵% خواهد بود. هنگامی که همه مطالعات در تجزیه‌و‌تحلیل حساسیت قرار گرفتند، مطمئن نبودیم که جراحت آندومتر تولد زنده/بارداری پایدار را بهبود بخشید یا خیر، زیرا شواهد از کیفیت بسیار پائینی برخوردار بود (RR: ۱.۷۱؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۲ تا ۲.۲۱؛ ۸ RCTs؛ ۱۵۲۲ شرکت‌کننده ؛ I² = ۱۶%) شواهد نشان می‌دهد که اگر احتمال تولد زنده/تداوم بارداری با عدم‐مداخله/پروسیجر ساختگی ۱۳% فرض شود، در این صورت این احتمال با ایجاد جراحت در آندومتر ۱۷% تا ۲۸% خواهد بود.

یک سنتز روایت‌گونه (narrative) که برای دیگر پیامد اولیه، درد در طول انجام پروسیجر، انجام شد، شامل مطالعاتی بود که درد را روی مقیاس آنالوگ بصری (VAS) صفر‐تا‐ده اندازه‌گیری کرده یا درد را به صورت خفیف/متوسط/شدید درجه‌بندی کردند، و نشان دادند که در اغلب موارد درد خفیف تا متوسط گزارش شد (۶ RCT؛ ۹۱۱ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین).

زمان‌بندی ایجاد جراحت عمدی در آندومتر

چهار کارآزمایی ایجاد جراحت در آندومتر را در چرخه پیش از IUI با ایجاد جراحت در همان چرخه از IUI مقایسه کردند. هیچ یک از این مطالعات پیامدهای اولیه تولد زنده/تداوم بارداری و ایجاد درد را در طول انجام پروسیجر گزارش نکردند.

یک مطالعه جراحت آندومتر را در فاز اولیه فولیکولار (EFP؛ روز ۲ تا ۴) با جراحت آندومتر در فاز دیررس فولیکولار مقایسه کرد (LFP؛ روز ۷ تا ۹)، هر دو در یک چرخه از IUI. پیامد اولیه تولد زنده/تداوم بارداری گزارش نشد، اما این مطالعه، دیگر پیامد اولیه، درد در طول انجام پروسیجر، را توسط VAS صفر‐تا‐ده گزارش کرد. میانگین نمره درد هنگام ایجاد جراحت آندومتر در EFP معادل ۳,۶۷ (انحراف معیار (standard deviation; SD): ۰.۷) و هنگام ایجاد جراحت آندومتر در LFP معادل ۳.۸۴ (SD: ۰.۹۶) بود. تفاوت میانگین برابر با ۰.۱۷‐ نشان می‌دهد که به‌طور میانگین، درد در مقیاس VAS در زنانی که در فاز EFP تحت جراحت آندومتر قرار گرفتند ۰.۱۷ امتیاز پائین‌تر از زنانی بود که در فاز LFP تحت جراحت آندومتر قرار داشتند (۹۵% CI؛ ۰.۴۸‐ تا ۰.۱۴؛ ۱ RCT؛ ۱۱۰ شرکت‌کننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین).

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
برای نشان دادن اینکه تفاوتی در تولد زنده/تداوم بارداری بین جراحت آندومتر و عدم‐مداخله/یک روش ساختگی در زنان تحت IUI یا در تلاش برای بارداری از طریق رابطه جنسی وجود دارد یا خیر، شواهد ناکافی است. نتایج تجمعی باید با احتیاط تفسیر شوند، زیرا به دلیل خطر بالای سوگیری موجود در بیشتر مطالعات وارد شده و دقت کلی سطح پائین آنها، شواهد از کیفیت پائین تا بسیار پائین برخوردار بود. علاوه بر این، مطالعاتی که به بررسی تاثیر زمان‌بندی ایجاد جراحت در آندومتر پرداختند، پیامد تولد زنده/تداوم بارداری را گزارش نکردند؛ بنابراین نمی‌توان برای این پیامد نتیجه‌گیری کرد. انجام RCTهای بیشتری با روش انجام خوب که تعداد زیادی را از شرکت‌کنندگان جذب کرده و سوگیری را به حداقل برسانند، برای تائید یا رد این یافته‌ها مورد نیاز است. شواهد فعلی برای حمایت از استفاده روتین از ایجاد جراحت در آندومتر در زنان تحت IUI یا در تلاش برای باردار شدن از طریق مقاربت جنسی، کافی نیست.
خلاصه به زبان ساده

ایجاد جراحت در بافت پوششی رحم در جهت بهبود نرخ بارداری در زوج‌های دارای مقاربت جنسی یا تحت جایگزینی اسپرم داخل رحم

سوال مطالعه مروری

ارزیابی تاثیر و درجه درد هنگام ایجاد آسیب عمدی جزئی به لایه داخلی رحم (آندومتر) بر شانس بچه‌دار شدن در زنانی که سعی در باردار شدن از طریق آمیزش جنسی یا قرار دادن اسپرم در رحم (تلقیح داخل‐رحمی (intrauterine insemination; IUI)) دارند.

پیشینه

برای زنانی که تحت لقاح آزمایشگاهی (IVF) قرار می‌گیرند، پیشنهاد شده که با صدمه زدن عمدی به آندومتر به روشی ساده، احتمال بارداری افزایش می‌یابد. این جراحت را می‌توان با گرفتن بیوپسی کوچک از آندومتر با یک دستگاه پلاستیکی انعطاف‌پذیر کوچک، مانند پایپل (pipelle) انجام داد، و این یک پروسیجر گاینکولوژی رایج و بی‌خطر است. با این حال، با توجه به عملکرد بالینی روزمره، این پروسیجر باعث ایجاد درجاتی از ناراحتی/درد شده و نیازمند معاینه لگنی بیشتر است. اثربخشی این پروسیجر در زنانی که تحت IVF قرار نمی‌گیرند، مانند زنان یا زوجینی که تلاش می‌کنند از طریق مقاربت جنسی یا با استفاده از روش IUI باردار شوند، نامشخص باقی مانده است.

ویژگی‌های مطالعه

بیست‌‐دو کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده با معیارهای ورود این مرور مطابقت داشته و در مجموع ۳۷۰۳ زن را در برگرفتند. اغلب زنان مبتلا به یک نوع ناباروری به نام نا‌باروری غیر‌‐قابل توجیه بودند، به این معنا که پس از انجام تمامی تست‌های روتین، هیچ توضیح مشخصی مبنی بر اینکه چرا این زوج تاکنون باردار نشده‌اند، وجود نداشت. پیامدهای اصلی این مرور شامل تولد زنده/تداوم بارداری (بارداری بیش از ۱۲ هفته) و دردی بود که طی انجام این روش ایجاد شد. شواهد تا ۲۱ می ۲۰۲۰ به‌روز است.

نتایج کلیدی

فقط یک کارآزمایی که به مقایسه ایجاد جراحت عمدی در آندومتر با عدم ایجاد جراحت/پروسیجر ساختگی پرداخت، به خوبی طراحی و اجرا شده و وارد تجزیه‌و‌تحلیل شد. این مطالعه شواهد کافی را برای نشان دادن تفاوت در احتمال تولد زنده ارائه نکرد؛ سطح کیفیت شواهد پائین بود. شواهد نشان می‌دهد که اگر احتمال تولد زنده با عدم‐مداخله/پروسیجر ساختگی ۳۴% فرض شود، در این صورت این احتمال با ایجاد جراحت در آندومتر ۲۷% تا ۵۵% خواهد بود.

شش مطالعه ایجاد درد را در طول انجام پروسیجر در زنان گزارش کردند، این درد اغلب خفیف تا متوسط گزارش شد.

چهار کارآزمایی ایجاد جراحت آندومتر را در چرخه پیش از IUI با آسیبی مقایسه کردند که در همان چرخه از IUI انجام شد. تولد زنده/تداوم بارداری یا درد در طول انجام پروسیجر گزارش نشدند.

در یک کارآزمایی جراحت آندومتر در اوایل نیمه اول چرخه قاعدگی (روز ۲ تا ۴) با جراحت آندومتر در اواخر نیمه اول چرخه قاعدگی (روز ۷ تا ۹) مقایسه شد، هر دو در همان چرخه از IUI. تولد زنده/تداوم بارداری گزارش نشدند. این مطالعه ارزیابی درد را در یک مقیاس بصری (visual scale) صفر‐تا‐ده گزارش کرد، که ۰ به معنای نداشتن درد و ۱۰ به معنای درد غیر‐قابل تحمل بود، و نشان داد که نمره درد به‌طور میانگین پس از ایجاد جراحت آندومتر در اوایل نیمه اول چرخه قاعدگی ۰,۱۷ امتیاز کمتر از ایجاد همان جراحت در اواخر نیمه اول چرخه قاعدگی است.

کیفیت شواهد

در رابطه با اینکه انجام پروسیجر ایجاد جراحت در آندومتر احتمال داشتن نوزاد را افزایش می‌دهد یا خیر، هم‌چنان عدم‐قطعیت وجود دارد. علاوه بر این، در مورد اینکه زمان ایجاد جراحت در آندومتر بر احتمال داشتن نوزاد تاثیرگذار است یا خیر، نمی‌توان نتیجه‌گیری کرد. سطح کیفیت شواهد پائین یا بسیار پائین ارزیابی شد. دلیل این امر آن است که مطالعات موجود در این مرور خیلی خوب طراحی نشده و حجم نمونه به اندازه کافی بزرگ برای ارائه نتایج معنی‌دار نداشتند. این بدان معنا است که نتایج باید با احتیاط تفسیر شده، و برای تائید یافته‌ها به انجام مطالعات آتی نیاز است. شواهد فعلی برای حمایت از استفاده روتین از ایجاد جراحت در آندومتر در زنان تحت IUI یا در تلاش برای باردار شدن از طریق مقاربت جنسی، کافی نیست.


Julie Brown، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
قدرت پائین باروری (subfertility) ناشی از عدم تخمک‌گذاری، یک مشکل شایع در زنان است. درمان خط اول خوراکی این اختلال، آنتی‌استروژن‌هایی (antioestrogens) مانند کلومیفن سیترات (clomiphene citrate) است، اما احتمال دارد مقاومت به کلومیفن ظاهر شود. درمان‌های جایگزین و کمکی که استفاده می‌شوند، شامل تاموکسیفن (tamoxifen)، دگزامتازون (dexamethasone) و بروموکریپتین (bromocriptine) هستند. اثربخشی این داروها باید تعیین شود.
اهداف
تعیین اثربخشی نسبی عوامل آنتی‌استروژن شامل کلومیفن به تنهایی یا در ترکیب با سایر درمان‌های دارویی در زنان مبتلا به قدرت پائین باروری مرتبط با عدم تخمک‌گذاری، که احتمالا ناشی از سندرم تخمدان پلی‌کیستیک (polycystic ovarian syndrome) است.
روش های جستجو
ما در پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه زنان و باروری در کاکرین، پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL)؛ MEDLINE؛ Embase؛ PsycINFO و CINAHL (از آغاز تا آگوست ۲۰۱۶) به جست‌وجو پرداختیم تا کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) مرتبط را شناسایی کنیم. دستورالعمل‌های مؤسسه ملی تعالی بالینی (NICE) و منابع مرورها و RCT‌های مرتبط را جست‌وجو کردیم. هم‌چنین در پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌های بالینی، کارآزمایی‌های در حال انجام را جست‌وجو کردیم (از آغاز تا آگوست ۲۰۱۶).
معیارهای انتخاب
RCT‌هایی را در نظر گرفتیم که مربوط به مقایسه عوامل آنتی‌استروژن خوراکی برای القای تخمک‌گذاری (به تنهایی یا در ترکیب با درمان‌های دارویی دیگر) در قدرت پائین باروری ناشی از عدم تخمک‌گذاری بودند. عوامل افزایش دهنده حساسیت به انسولین (insulin)، مهار کننده‌های آروماتاز (aromatase inhibitors) و ناباروری ناشی از هیپرپرولاکتینمی (hyperprolactinaemic) را حذف کردیم.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم، استخراج داده‌ها و ارزیابی کیفیت مطالعات را انجام دادند. پیامد اولیه، زنده‌زایی بود؛ پیامدهای ثانویه شامل بارداری، تخمک‌گذاری، سقط جنین، بارداری چند‐قلویی، سندرم تحریک بیش از حد تخمدان و عوارض جانبی بود.
نتایج اصلی

این یک نسخه به‌روز شده اساسی از مرور پیشین است. ما ۱۳ مطالعه جدید را در نسخه به‌روز شده سال ۲۰۱۶ شناسایی کردیم. اکنون این مرور شامل ۲۸ RCT (۳۳۷۷ زن) و پنج RCT در انتظار طبقه‌بندی است. پنج مورد از ۲۸ کارآزمایی وارد شده، زنده‌زایی/تداوم بارداری را گزارش کرده بودند. پیامدهای ثانویه به صورت ضعیف گزارش شده بودند.

کیفیت این شواهد از پائین تا بسیار پائین متفاوت بود. دلایل اولیه برای کاهش رتبه این شواهد، عدم‐دقت و خطر سوگیری (bias) مرتبط با گزارش‌دهی ضعیف بودند.

آنتی‌استروژن در برابر دارونما (placebo)

نرخ زنده‌زایی، نرخ سقط جنین، نرخ بارداری چند‐قلویی و سندرم تحریک بیش از حد تخمدان (ovarian hyperstimulation syndrome; OHSS)

داده‌ای برای این پیامدها گزارش نشده بود.

نرخ بارداری بالینی

کلومیفن سیترات در مقایسه با دارونما با افزایش احتمال بارداری بالینی همراه بود، گرچه میزان این مزیت، بسیار نامطمئن بود (نسبت شانس (OR): ۵,۹۱؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۱.۷۷ تا ۱۹.۶۸؛ ۳ مطالعه؛ ۱۳۳ زن؛ شواهد با کیفیت پائین). اگر احتمال بارداری بالینی در گروه دارونما ۵% باشد، بین ۸% و ۵۰% از زنان در گروه کلومیفن، دارای بارداری بالینی خواهند بود.

کلومیفن سیترات در برابر تاموکسیفن (tamoxifen)

نرخ زنده‌زایی

شواهد روشنی از تفاوت در احتمال زنده‌زایی میان گروه‌های کلومیفن سیترات و تاموکسیفن وجود نداشت (OR: ۱,۲۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۹ تا ۲.۶۲؛ ۲ مطالعه؛ ۱۹۵ زن؛ شواهد با کیفیت پائین). اگر ۲۰% از زنان در گروه تاموکسیفن، دارای یک مورد زنده‌زایی باشند، بین ۱۳% و ۴۰% از زنان در گروه کلومیفن سیترات، زنده‌زایی خواهند داشت.

نرخ سقط جنین

شواهد روشنی از تفاوت در احتمال سقط جنین میان گروه‌های کلومیفن سیترات و تاموکسیفن وجود نداشت (OR: ۱,۸۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۰ تا ۴.۱۲؛ ۴ مطالعه؛ ۶۵۳ زن؛ شواهد با کیفیت پائین). اگر ۳% از زنان در گروه تاموکسیفن، دارای سقط جنین باشند، بین ۲% و ۱۰% از زنان در گروه کلومیفن سیترات، سقط جنین خواهند داشت.

نرخ بارداری بالینی

شواهد روشنی از تفاوت در احتمال بارداری بالینی میان گروه‌های کلومیفن سیترات و تاموکسیفن وجود نداشت (OR: ۱,۳۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۲ تا ۱.۸۵؛ ۵ مطالعه؛ ۷۵۷ زن؛ I۲ = ۶۹%؛ شواهد با کیفیت پائین). اگر ۲۲% از زنان در گروه تاموکسیفن، دارای بارداری بالینی باشند؛ بین ۲۱% و ۳۵% از زنان در گروه کلومیفن سیترات، بارداری بالینی خواهند داشت.

نرخ بارداری چند‐قلویی

شواهد کافی از تفاوت در احتمال بارداری چند‐قلویی میان گروه کلومیفن سیترات وجود نداشت (OR: ۲,۳۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۴ تا ۱۶.۰۴؛ ۳ مطالعه؛ ۵۶۷ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). اگر ۰% از زنان در گروه تاموکسیفن، دارای بارداری چند‐قلویی باشند، بین ۰% و ۰.۵% از زنان در گروه کلومیفن سیترات، بارداری چند‐قلویی خواهند داشت.

OHSS

هیچ موردی از OHSS که در سه مطالعه گزارش شده بود، در گروه کلومیفن سیترات یا تاموکسیفن وجود نداشت.

کلومیفن سیترات همراه با تاموکسیفن در برابر تاموکسیفن به تنهایی

نرخ بارداری بالینی

شواهد کافی برای تعیین تفاوت میان گروه‌ها وجود نداشت (OR: ۳,۳۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۲ تا ۹۱.۶۰؛ ۱ مطالعه؛ ۲۰ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ داده‌ای برای سایر پیامدها، گزارش نشده بود.

مقایسه‌های مورد نظر دیگر

شواهد محدود نشان می‌دهد که کلومیفن سیترات در مقایسه با گنادوتروپین (gonadotropin)، با کاهش احتمال بارداری، تداوم بارداری یا زنده‌زایی همراه است، شواهد روشنی از تفاوت در نرخ‌های بارداری چند‐قلویی وجود نداشت.

مقایسه کلومیفن سیترات به علاوه داروهای کمکی در برابر کلومیفن سیترات به تنهایی، به وسیله تعداد کارآزمایی‌هایی که این مقایسه را گزارش کردند و گزارش‌دهی ضعیف پیامدهای بالینی مرتبط با این مرور سیستماتیک و هم‌چنین تعداد داروهای افزوده شده (کتوکونازول (ketoconazole)، بروموکریپتین (bromocriptine)، دگزامتازون (dexamethasone)، داروهای ضد‐بارداری خوراکی ترکیبی، گنادوتروپین جفتی انسان (human chorionic gonadotropin)، مکمل هورمونی)، محدود شده بود. اضافه کردن دگزامتازون یا داروی ضد‐بارداری خوراکی ترکیبی، حاکی از مزیت احتمالی در پیامدهای بارداری بود، اما یافته‌ها بسیار نامطمئن بوده و نیاز به پژوهش بیشتری برای تایید آن وجود دارد.

شواهد محدودی بیانگر این بودند که یک رژیم ۱۰ روزه از کلومیفن سیترات نسبت به رژیم ۵ روزه، پیامدهای بارداری را بهبود می‌بخشد. داده‌های مربوط به رژیم‌های زودهنگام کلومیفن سیترات در برابر رژیم‌های دیرهنگام، برای قضاوت درباره تفاوت‌های موجود در پیامدهای بارداری کافی نبود.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

ما شواهدی یافتیم که نشان می‌دهد کلومیفن سیترات در مقایسه با دارونما، احتمال بارداری بالینی را افزایش می‌دهد، ولی ممکن است احتمال زنده‌زایی یا تداوم بارداری را در مقایسه با گنادوتروپین کاهش دهد. توصیه ما به دلیل نرخ رخدادهای کم، تفسیر با احتیاط این داده‌ها است.

مقایسه کلومیفن سیترات همراه با داروهای کمکی در برابر کلومیفن به تنهایی، توسط تعداد کارآزمایی‌هایی که این مقایسه را گزارش کردند، محدود شده بود. کیفیت این شواهد، بسیار پائین بوده و هیچ نتیجه‌گیری قطعی قابل انجام نبود، اما شواهد بسیار محدود، بیانگر مزیت افزودن دگزامتازون یا داروهای ضد‐بارداری خوراکی ترکیبی بود. شواهد با کیفیت پائین نشان داد که یک رژیم ۱۰ روزه از کلومیفن سیترات نسبت به رژیم ۵ روزه، نرخ بارداری را افزایش می‌دهد، ولی پژوهش بیشتری مورد نیاز است.

خلاصه به زبان ساده

کلومیفن و سایر آنتی‌استروژن‌ها برای درمان قدرت پائین باروری مرتبط با عدم تخمک‌گذاری

سوال مطالعه مروری

آیا آنتی‌استروژن‌ها (antioestrogen) از جمله کلومیفن (clomiphene) باعث بهبود باروری در زنان مبتلا به تخمک‌گذاری مرتبط با سندرم تخمدان پلی‌کیستیک (polycystic ovary syndrome) می‌شود؟

پیشینه

قدرت پائین باروری (subfertility) ناشی از عدم تخمک‌گذاری، یک مشکل شایع در زنان است. درمان دارویی می‌تواند به تخمک‌گذاری این زنان کمک کنند. به عنوان مثال آنتی‌استروژن‌هایی مانند کلومیفن، باعث افزایش تحریک تخمدان‌ها و کمک به تخمک‌گذاری می‌شود.

ویژگی‌های مطالعه

ما ۱۳ مطالعه جدید را در نسخه به‌روز شده سال ۲۰۱۶ اضافه کردیم، اکنون این مرور شامل ۲۸ کارآزمایی (۳۳۷۷ زن) است. پنج مورد از ۲۸ کارآزمایی وارد شده، زنده‌زایی را گزارش کرده بودند. سقط جنین، نرخ بارداری چند‐قلویی و حوادث جانبی مثل سندرم تحریک بیش از حد تخمدان (ovarian hyperstimulation syndrome)، به صورت ضعیف گزارش شده بود. شواهد تا آگوست ۲۰۱۶ به‌روز است.

نتایج کلیدی

ما شواهدی یافتیم که نشان می‌دهد کلومیفن سیترات در مقایسه با دارونما (placebo)، احتمال بارداری بالینی را افزایش می‌دهد.

هیچ شواهدی حاکی از تفاوت بین کلومیفن و تاموکسیفن (tamoxifen) که داروی آنتی‌استروژن مشابهی است، وجود نداشت. احتمال باردار شدن یا داشتن کودک زنده در زنان تحت درمان با کلومیفن سیترات در مقایسه با زنانی که گنادوتروپین‌ها (gonadotropins) را مصرف کرده بودند، کمتر بود؛ شواهدی از تفاوت در احتمال بارداری چند‐قلویی وجود نداشت. تعداد زنانی که در این کارآزمایی‌ها باردار شدند، بسیار اندک بود، بنابراین ما نمی‌توانیم از این نتایج مطمئن باشیم.

دگزامتازون (dexamethasone) (نوعی استروئید) و داروهای ضد‐بارداری خوراکی برای تکمیل کلومیفن استفاده می‌شوند و هر دو نتایج امیدبخشی را نشان دادند، اما مطالعات بیشتری برای تایید آن مورد نیاز است. مطالعات اندکی ورای (beyond) ایجاد بارداری زودهنگام را گزارش کرده بودند، به دلیل خطرات سقط جنین در درمان با کلومیفن، هیچ نتیجه‌گیری قطعی درباره درمان موثر، قابل انجام نبود. ما شواهدی پیدا کردیم که نشان می‌دهد یک رژیم ۱۰ روزه از کلومیفن سیترات نسبت به رژیم ۵ روزه، پیامدهای بارداری را بهبود می‌بخشد، اگرچه حجم داده‌ها محدود بوده و نیاز به پژوهش بیشتری دارد. داده‌های کافی برای رژیم‌های زودهنگام کلومیفن سیترات در برابر رژیم‌های دیرهنگام، جهت قضاوت راجع به تفاوت‌های موجود در پیامدهای بارداری گزارش نشده بود.

کیفیت شواهد

کیفیت این شواهد از پائین تا بسیار پائین متفاوت بود. عدم‐دقت و خطر سوگیری (bias)، دلایل اولیه برای کاهش رتبه شواهد بودند.


Selma Mourad، Julie Brown، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
سندروم تحریک بیش از حد تخمدان (ovarian hyperstimulation syndrome; OHSS) در سیکل‌های فناوری کمک‐باروری (assisted reproductive technology; ART)، یک بیماری ناشی از درمان است که تخمین زده می‌شود شیوع آن در نوع خفیف خود، ۲۰% تا ۳۳% و در شکل متوسط یا شدید خود، ۳% تا ۸% باشد. این تعداد حتی ممکن است برای زنان پُر‐خطر در معرض خطر بالا، مانند افراد مبتلا به تخمدان‌های پلی‌کیستیک یا عملکرد بالای تخمک از ذخیره تخمدانی بیشتر باشد.
اهداف
هدف این بررسی اجمالی (overview)، شناسایی و خلاصه‌سازی تمام شواهد حاصل از مرورهای سیستماتیک کاکرین درباره مداخلات به منظور پیشگیری یا درمان انواع OHSS در سطح متوسط، شدید و کلی در زوج‌های با قدرت پائین باروری (subfertility) است که تحت سیکل‌های ART قرار دارند.
روش های جستجو
مرورهای سیستماتیک منتشر شده کاکرین واجد شرایط برای ورود به این بررسی اجمالی بودند که در مورد OHSS متوسط، شدید یا تام به عنوان یک پیامد در سیکل‌های ART، گزارش ارائه داده بودند. هم‌چنین ما پروتکل‌ها و پایگاه‌های ثبت عناوین ارائه شده کاکرین را برای انتخاب‌های بعدی در این بررسی اجمالی شناسایی کردیم. شواهد تا ۱۲ دسامبر ۲۰۱۶ به‌روز است. ما مرورها، پروتکل‌ها و عناوین را از طریق جست‌وجو در بانک اطلاعاتی مرورهای سیستماتیک گروه زنان و باروری در کاکرین و Archie (سیستم مدیریت اطلاعات کاکرین) در جولای ۲۰۱۶ درباره اثربخشی مداخلات برای پیامدهای OHSS متوسط، شدید و تام شناسایی کردیم. انتخاب مرورهای سیستماتیک، استخراج داده و ارزیابی کیفیت را دوباره انجام دادیم. از ابزار AMSTAR (ارزیابی روش‌شناختی کیفیت مرورهای سیستماتیک) برای ارزیابی کیفیت بررسی‌های انتخابی استفاده کرده و از سیستم GRADE (نظام درجه‌بندی کیفیت شواهد و قدرت توصیه‌ها) برای ارزیابی کیفیت شواهد برای هر پیامد، بهره بردیم. ویژگی‌های مرورهای وارد شده را در متن و جدول‌های اضافی خلاصه کردیم.
معیارهای انتخاب
گردآوری و تحلیل داده‌ها
نتایج اصلی

در مجموع ۲۷ مرور را در این بررسی اجمالی وارد کردیم. این مرورها به طور کلی بر اساس رتبه‌بندی‌های AMSTAR، دارای کیفیت بالا بوده و مطالعات وارد شده، شواهدی را با کیفیت متفاوت از بسیار پائین تا بالا فراهم کرده بودند. ده مرور، در سه سال گذشته به‌روز نشده بودند. هفت مرور، مداخلاتی را توصیف کرده بودند که نشان دهنده تاثیر مثبت بر کاهش میزان OHSS بود و یک مرور دیگر را به صورت «امیدبخش» (promising) طبقه‌بندی کردیم. تمام مداخلات موثر به استثنای یکی، تاثیر زیان‌باری بر پیامدهای بارداری نداشتند.

شواهد با کیفیت حداقل متوسط، بیانگر این است که متخصصان بالینی باید برای کاهش نرخ OHSS، مداخلات زیر را در سیکل‌های ART در نظر داشته باشند:

‐ درمان با متفورمین (metformin)، پیش و حین سیکل ART برای زنان مبتلا به PCOS (شواهد با کیفیت متوسط).

‐ پروتکل آنتاگونیست هورمون آزاد کننده گنادوتروپین (gonadotrophin‐releasing hormone; GnRH) در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت متوسط).

‐ محرک آگونیست GnRH (به اختصار GnRHa) در تخمک اهدایی یا برنامه‌های «تمام فریز» (شواهد با کیفیت متوسط).

شواهد با کیفیت پائین یا بسیار پائین، نشان می‌دهد که متخصصان بالینی باید برای کاهش نرخ OHSS، مداخلات زیر را در سیکل‌های ART در نظر داشته باشند:

‐ کلومیفن سیترات (clomiphene citrate) برای تحریک تخمدان کنترل شده در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت پائین).

‐ کابرگولین (cabergoline) در محدوده زمانی مصرف گنادوتروپین جفتی انسان (human chorionic gonadotrophin; hCG) یا ذخیره تخمدانی، در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت پائین).

‐ مایعات داخل وریدی (افزایش دهنده‌های پلاسما) در محدوده زمانی تجویز hCG یا ذخیره تخمدانی، در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت بسیار پائین).

‐ پروژسترون برای پشتیبانی فاز لوتئال در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت پائین).

‐ کاستینگ (coasting) (توقف گنادوتروپین‌ها)؛ مداخله نویدبخشی که نیاز به پژوهش بیشتری برای کاهش OHSS دارد.

بر مبنای این بررسی اجمالی، باید نتیجه بگیریم که در حال حاضر شواهد برای تایید استفاده گسترده از انجماد جنین (cryopreservation)، ناکافی است.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
اکنون ۲۷ مرور در کتابخانه کاکرین انجام شده که درباره OHSS در سیکل‌های ART گزارش داده‌اند، یا سعی کرده‌اند گزارش بدهند. ما چهار پروتکل مروری را شناسایی کردیم، اما عنوان ثبت شده جدیدی که بتواند به صورت بالقوه در این بررسی اجمالی در آینده وارد شود، نیافتیم. این بررسی اجمالی، به‌روزترین شواهد راجع به پیشگیری از OHSS را در سیکل‌های ART از بین تمام مرورهای منتشر شده کاکرین موجود درباره ART، ارائه کرده است. متخصصان بالینی می‌توانند از شواهد خلاصه شده در این بررسی اجمالی، جهت انتخاب بهترین رژیم درمانی برای هر فرد استفاده کنند، رژیمی که نه تنها احتمال بروز OHSS را کاهش دهد، بلکه سایر پیامدها را مثل نرخ بارداری یا زنده‌زایی به خطر نیندازد. با این حال، فقدان مطالعات اولیه یا مرورهای به‌روز شده جدید، نتایج مرور را محدود کرده بود. به علاوه، این بررسی اجمالی می‌تواند توسط سیاست‌گذاران برای توسعه پروتکل‌ها یا دستورالعمل‌های لوکال و منطقه‌ای به کار گرفته شود و می‌تواند شکاف‌های آگاهی برای پژوهش‌های آینده را آشکار کند.
خلاصه به زبان ساده

مداخلات برای پیشگیری از سندروم تحریک بیش از حد تخمدان در سیکل‌های لقاح آزمایشگاهی: بررسی اجمالی مرورهای کاکرین

سوال بررسی اجمالی

هدف این بررسی اجمالی مرورهای کاکرین، شناسایی و خلاصه‌سازی تمام شواهد حاصل از مرورهای سیستماتیک کاکرین درباره مداخلاتی است که می‌توانند از سندروم تحریک بیش از حد تخمدان متوسط، شدید و تام در زوج‌های با قدرت پائین باروری (subfertility) که تحت سیکل‌های فناوری کمک‐باروری (assisted reproductive technology; ART) (یعنی لقاح آزمایشگاهی (in vitro fertilisation; IVF) و تزریق داخل سیتوپلاسمی اسپرم (intracytoplasmic sperm injection; ICSI)) قرار دارند، پیشگیری کرده یا آن را درمان کنند.

پیشینه

OHSS در سیکل‌های ART، یک حادثه جانبی به دنبال تحریک تخمدان برای IVF است. این بیماری از طریق پاسخ بسیار زیاد تخمدان به داروهای هورمونی ایجاد شده و منجر به تخمدان‌های بزرگ و شیفت مایع از عروق خونی به حفره شکمی می‌شود که برای مثال، به نفخ شکم، خطر بالای ایجاد لخته‌های خونی درون عروق خونی (ترومبوز) و کاهش جریان خون به اندام‌های مهم مثل کلیه‌ها و کبد می‌انجامد. نوع خفیف OHSS، در حدود ۲۰% تا ۳۳% از سیکل‌ها مشاهده می‌شود، در حالی که شکل متوسط یا شدید آن در تقریبا ۳% تا ۸% سیکل‌ها یافت می‌شود و می‌تواند باعث بار (burden) جدی بیماری یا در صورت عدم درمان، حتی مورتالیتی شود. بنابراین شناسایی رژیم‌های درمانی و مداخلاتی که می‌توانند بروز OHSS را کاهش دهند، مهم است.

ویژگی‌های مطالعه

ما در مجموع ۲۷ مرور ART کاکرین با کیفیت بالا پیدا کردیم که قابل ورود به این بررسی اجمالی بودند. هدف این مرورها، آگاهی دادن پیرامون OHSS در سیکل‌های IVF یا ICSI بود. مرورهای مربوط به تلقیح داخل رحمی و القای تخمک‌گذاری را وارد نکردیم. شواهد تا ۱۲ دسامبر ۲۰۱۶ به‌روز است.

نتایج کلیدی

از ۲۷ مرور وارد شده به این بررسی اجمالی، ۱۰ مرور در سه سال گذشته به‌روز نشده بودند.

هفت مرور، مداخلاتی را توصیف کرده بودند که نشان دهنده تاثیر مثبت بر کاهش میزان OHSS بود و یک مرور دیگر را به صورت «امیدبخش» (promising) طبقه‌بندی کردیم. تمام مداخلات موثر به استثنای یکی، تاثیر زیان‌باری بر پیامدهای بارداری نداشتند. شواهد با کیفیت حداقل متوسط، بیانگر این است که متخصصان بالینی باید برای کاهش نرخ OHSS، مداخلات زیر را در سیکل‌های ART در نظر داشته باشند:

‐ درمان با متفورمین، قبل و حین سیکل ART برای زنان مبتلا به PCOS (شواهد با کیفیت متوسط).

‐ پروتکل آنتاگونیست هورمون آزاد کننده گنادوتروپین (gonadotrophin‐releasing hormone; GnRH) در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت متوسط).

‐ محرک آگونیست GnRH (به اختصار GnRHa) در تخمک اهدایی یا برنامه‌های «تمام فریز» (شواهد با کیفیت متوسط).

شواهدی با کیفیت پائین یا بسیار پائین، نشان می‌دهد که متخصصان بالینی باید برای کاهش نرخ OHSS، مداخلات زیر را در سیکل‌های ART در نظر داشته باشند:

‐ کلومیفن سیترات (clomiphene citrate) برای تحریک تخمدان کنترل شده در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت پائین).

‐ کابرگولین (cabergoline) در محدوده زمانی مصرف گنادوتروپین جفتی انسان (human chorionic gonadotrophin; hCG) یا ذخیره تخمدانی، در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت پائین).

‐ مایعات داخل وریدی (افزایش‌دهنده‌های پلاسما) در محدوده زمانی تجویز hCG یا ذخیره تخمدانی در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت بسیار پائین).

‐ پروژسترون برای پشتیبانی فاز لوتئال در سیکل‌های ART (شواهد با کیفیت پائین).

یک مداخله نویدبخش برای کاهش OHSS که نیاز به پژوهش بیشتر دارد، کاستینگ (coasting) (توقف گنادوتروپین‌ها) است. بر مبنای این بررسی اجمالی، باید نتیجه بگیریم که در حال حاضر شواهد برای تایید استفاده گسترده از انجماد تمام جنین‌ها و جایگزینی آنها بعد از برطرف شدن OHSS، ناکافی است.

متخصصان بالینی می‌توانند از شواهد خلاصه شده در این بررسی اجمالی، جهت انتخاب بهترین رژیم درمانی برای هر فرد استفاده کنند، رژیمی که نه تنها احتمال بروز OHSS را کاهش دهد، بلکه سایر پیامدهای بارداری را به خطر نیندازد. با این حال، فقدان مطالعات اولیه یا مرورهای به‌روز شده جدید، نتایج این بررسی اجمالی را محدود کرده بود. به علاوه، این بررسی اجمالی می‌تواند توسط سیاست‌گذاران برای توسعه پروتکل‌ها یا دستورالعمل‌های لوکال و منطقه‌ای به کار گرفته شود و می‌تواند شکاف‌های آگاهی برای پژوهش‌های آینده را آشکار کند.


Jane Marjoribanks، Cindy Farquhar، Helen Roberts، Anne Lethaby، Jasmine Lee،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
هورمون‌درمانی (hormone therapy; HT) به صورت گسترده‌ای برای کنترل نشانه‌های یائسگی تجویز می‌شود و هم‌چنین برای مدیریت و پیشگیری از بیماری‌های قلبی‌عروقی، استئوپوروز و دمانس در زنان مسن استفاده می‌شود. این یک نسخه به‌روز شده از مرور کاکرین است که برای اولین بار در سال ۲۰۰۵ منتشر شد.
اهداف
ارزیابی تاثیرات HT طولانی‌مدت (حداقل به مدت ۱ سال) بر مورتالیتی، پیامدهای قلبی‌عروقی، سرطان، بیماری کیسه صفرا، شکستگی و شناخت (cognition) در زنان پیش و پس از یائسگی، حین درمان و پس از توقف درمان.
روش های جستجو
بانک‌های اطلاعاتی زیر را تا سپتامبر ۲۰۱۶ جست‌وجو کردیم: پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه زنان و باروری در کاکرین، پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL)؛ MEDLINE؛ Embase و PsycINFO. پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌های در حال انجام و فهرست منابع ارائه شده در مطالعات پیشین و مرورهای سیستماتیک را جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
مطالعات تصادفی‌سازی شده دوسو‐کور برای مقایسه HT در برابر دارونما (placebo) به مدت حداقل ۱ سال در زنان پیش یا پس از یائسگی را وارد کردیم. HT شامل استروژن‌ها، با یا بدون پروژستوژن، به صورت خوراکی، ترانس‌درمال، زیر‐جلدی و داخل بینی بود.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم مطالعات را انتخاب کرده، خطر سوگیری (bias) را ارزیابی و داده‌ها را استخراج کردند. ما خطرات نسبی (RRs) را برای داده‌های دو‐حالتی و تفاوت‌های میانگین (MDs) را برای داده‌های پیوسته، همراه با ۹۵% فواصل اطمینان (CIs) محاسبه کردیم. کیفیت شواهد را با به کارگیری روش‌های درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی

ما ۲۲ مطالعه را شامل ۴۳,۶۳۷ زن وارد مرور کردیم. حدود ۷۰% از داده‌ها را از دو مطالعه که به خوبی انجام شده بودند، استنتاج کردیم (HERS ۱۹۹۸؛ WHI ۱۹۹۸). اغلب شرکت‌کنندگان، زنان آمریکایی یائسه با حداقل درجاتی از بیماری‌های همزمان بودند و میانگین سنی آنها در اکثر مطالعات، بالای ۶۰ سال بود. هیچ یک از این مطالعات بر زنان پیش از یائسگی تمرکز نکرده بودند.

HT ترکیبی مداوم در زنان یائسه نسبتا سالم (یعنی به طور کلی سرحال، بدون بیماری آشکار)، باعث افزایش خطر حوادث کرونری (پس از ۱ سال مصرف: از ۲ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۳ و ۷ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر)، ترومبوآمبولی وریدی (پس از ۱ سال مصرف: از ۲ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۴ و ۱۱ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر)، استروک (پس از ۳ سال مصرف: از ۶ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۶ و ۱۲ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر)، سرطان پستان (پس از ۵,۶ سال مصرف: از ۱۹ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۲۰ و ۳۰ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر)، بیماری کیسه صفرا (پس از ۵.۶ سال مصرف: از ۲۷ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۳۸ و ۶۰ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر) و مرگ‌ومیر ناشی از سرطان ریه (پس از ۵.۶ سال مصرف به علاوه ۲.۴ سال پیگیری اضافه: از ۵ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۶ و ۱۳ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر) شده بود.

HT با استروژن تنها، خطر ترومبوآمبولی وریدی (پس از ۱ تا ۲ سال مصرف: از ۲ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا ۲ تا ۱۰ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر؛ پس از ۷ سال مصرف: از ۱۶ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا ۱۶ الی ۲۸ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر)، استروک (پس از ۷ سال مصرف: از ۲۴ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۲۵ و ۴۰ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر)، بیماری کیسه صفرا (پس از ۷ سال مصرف: از ۲۷ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۳۸ و ۶۰ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر) را افزایش داده، اما خطر سرطان پستان (پس از ۷ سال مصرف: از ۲۵ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۱۵ و ۲۵ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر) و شکستگی بالینی (پس از ۷ سال مصرف: از ۱۴۱ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۹۲ و ۱۱۳ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر) را کاهش داده و خطر حوادث کرونری را در هر مدت زمان پیگیری، افزایش نداده بود.

در زنان بالای ۶۵ سال که نسبتا سالم بوده و HT مداوم ترکیبی دریافت کردند، افزایش بروز دمانس مشاهده شد (پس از ۴ سال استفاده: از ۹ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا ۱۱ الی ۳۰ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر). مصرف HT مداوم ترکیبی در زنان مبتلا به بیماری قلبی‌عروقی، به طور معناداری خطر ترومبوآمبولی وریدی را افزایش داده بود (پس از ۱ سال استفاده: از ۳ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۳ و ۲۹ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر). زنان مصرف کننده HT، دارای کاهش معنادار خطر بروز شکستگی با استفاده طولانی‌مدت بودند.

خطر شکستگی، تنها پیامدی بود که شواهد قوی برای آن، بیانگر مزیت بالینی ناشی از HT بود (پس از ۵,۶ سال استفاده از HT مداوم: از ۱۱۱ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۷۹ و ۹۶ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر؛ پس از ۷.۱ سال استفاده از HT با تنها استروژن: از ۱۴۱ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۹۲ و ۱۱۳ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر). محققان، شواهد قوی که حاکی از تاثیر معنادار بالینی HT بر بروز سرطان کولورکتال باشد، نیافتند.

یک کارآزمایی، زیر‐گروهی از ۲۸۳۹ زن نسبتا سالم ۵۰ تا ۵۹ ساله را که HT مداوم ترکیبی مصرف کرده و ۱۶۳۷ نفر که HT با تنها استروژن دریافت کرده بودند در برابر گروه‌های دارونما با اندازه مشابه، تجزیه‌وتحلیل کرده بود. تنها خطر گزارش شده که به صورت معنادار افزایش یافته بود، ترومبوآمبولی وریدی در زنان مصرف کننده HT مداوم ترکیبی بود: خطر مطلق آنها، پائین و کمتر از ۱/۵۰۰ باقی مانده بود. با این حال، نمی‌توان سایر تفاوت‌ها را در خطرات نادیده گرفت، زیرا این مطالعه برای داشتن قدرت تشخیص تفاوت‌های میان گروه‌هایی از زنان درون ۱۰ سال یائسگی، طراحی نشده بود.

خطر سوگیری برای اغلب مطالعات در اکثر زمینه‌ها، پائین بود. کیفیت کلی شواهد برای مقایسه‌های اصلی، متوسط بود. محدودیت اصلی در کیفیت شواهد این بود که فقط حدود ۳۰% از زنان در شروع مطالعه، ۵۰ تا ۵۹ سال داشتند و در این سن، احتمال در نظر گرفتن HT برای نشانه‌های وازوموتور، بیشتر است.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

زنان مبتلا به نشانه‌های غیر‐قابل‌ تحمل یائسگی، ممکن است مایل به سنجیدن مزایای تسکین نشانه‌ها در برابر خطر مطلق اندک مضرات ناشی از مصرف کوتاه‐مدت HT با دوز کم باشند که درمی‌یابند آنها منع مصرف خاصی ندارند. HT می‌تواند برای برخی زنان نامناسب باشد، از جمله کسانی که در معرض افزایش خطر بیماری قلبی‌عروقی، افزایش خطر بیماری ترومبوآمبولی (مانند آنهایی که دارای چاقی یا سابقه ترومبوز وریدی هستند) یا افزایش خطر بعضی انواع سرطان‌ها (مثل سرطان پستان، در زنان دارای رحم) هستند. خطر سرطان آندومتر میان زنان دارای رحم که از HT با استروژن تنها استفاده می‌کنند، به خوبی ثبت شده است.

HT، برای پیشگیری اولیه یا ثانویه از بیماری قلبی‌عروقی یا دمانس و پیشگیری از بدتر شدن عملکرد شناختی در زنان یائسه، تجویز نمی‌شود. اگرچه HT برای پیشگیری از استئوپوروز پس از یائسگی، موثر قلمداد می‌شود، به طور کلی فقط به عنوان گزینه‌ای برای زنان در معرض خطر چشمگیر که درمان‌های غیر‐استروژنی برایشان مناسب نبوده، توصیه می‌شود. داده‌ها برای ارزیابی خطر مصرف طولانی‌مدت HT در زنان پیش از یائسگی و در زنان یائسه جوان‌تر از ۵۰ سال، ناکافی هستند.

خلاصه به زبان ساده

تاثیر هورمون‌درمانی طولانی‌مدت بر زنان در دوره پیش و پس از یائسگی

سوال مطالعه مروری

در زنان پیش و پس از یائسگی، تاثیرات بالینی استفاده از هورمون درمانی (hormone therapy; HT) به مدت یک سال یا بیشتر چه هستند؟

پیشینه

HT برای کنترل نشانه‌های یائسگی تجویز می‌شود. هم‌چنین برای مدیریت و پیشگیری از بیماری‌های مزمن مانند بیماری قلبی‌عروقی، استئوپوروز و دمانس نیز استفاده می‌شود.

ویژگی‌های مطالعه

این مرور، ۲۲ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) دوسو‐کور (۴۳,۶۳۷ زن) را وارد کرده بود. شواهد تا سپتامبر ۲۰۱۶ به‌روز است.

نتایج کلیدی

استفاده از HT ترکیبی مداوم در زنان یائسه نسبتا سالم به مدت ۱ سال، باعث افزایش خطر حمله قلبی از ۲ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۳ و ۷ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر و افزایش خطر ترومبوز وریدی (لخته خونی) از ۲ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۴ و ۱۱ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر می‌شود. مصرف طولانی‌تر HT، خطر استروک، سرطان پستان، بیماری کیسه صفرا و مرگ‌ومیر ناشی از سرطان ریه را نیز افزایش می‌دهد.

HT با استروژن تنها، خطر ترومبوز وریدی را پس از ۱ تا ۲ سال مصرف از ۲ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا ۲ تا ۱۰ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر بالا می‌برد. با استفاده طولانی‌تر، موجب افزایش خطر استروک و بیماری کیسه صفرا نیز می‌شود، اما خطر سرطان پستان (پس از ۷ سال مصرف) را از ۲۵ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر تا بین ۱۵ و ۲۵ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر کاهش می‌دهد.

میان زنان بالای ۶۵ سال که HT مداوم ترکیبی دریافت کرده بودند، افزایش بروز دمانس مشاهده شد.

خطر شکستگی، تنها پیامدی بود که نتایج آن، بیانگر شواهد قوی برای مزیت بالینی ناشی از HT بود (هر دو نوع).

زنان مبتلا به نشانه‌های غیر‐قابل‌ تحمل یائسگی، ممکن است مایل به سنجیدن مزایای تسکین نشانه‌ها در برابر خطر مطلق اندک مضرات ناشی از مصرف کوتاه‐مدت HT با دوز کم باشند که درمی‌یابند آنها منع مصرف خاصی ندارند. HT می‌تواند برای برخی زنان نامناسب باشد، از جمله کسانی که در معرض افزایش خطر بیماری قلبی‌عروقی، افزایش خطر بیماری ترومبوآمبولی (مانند آنهایی که دارای چاقی یا سابقه ترومبوز وریدی هستند) یا افزایش خطر بعضی انواع سرطان‌ها (مثل سرطان پستان، در زنان دارای رحم) هستند. خطر سرطان آندومتر میان زنان دارای رحم که از HT با استروژن تنها استفاده می‌کنند، به خوبی ثبت شده است.

HT، برای پیشگیری اولیه یا ثانویه از بیماری قلبی‌عروقی یا دمانس و پیشگیری از بدتر شدن عملکرد شناختی در زنان یائسه، تجویز نمی‌شود. اگرچه HT برای پیشگیری از استئوپوروز پس از یائسگی، موثر قلمداد می‌شود، به طور کلی فقط به عنوان گزینه‌ای برای زنان در معرض خطر چشمگیر که درمان‌های غیر‐استروژنی برایشان مناسب نبوده، توصیه می‌شود. داده‌ها برای ارزیابی خطر مصرف طولانی‌مدت HT در زنان پیش از یائسگی یا در زنان یائسه جوان‌تر از ۵۰ سال، ناکافی هستند.

کیفیت شواهد

خطر سوگیری (bias) برای اغلب مطالعات در اکثر زمینه‌ها، پائین و کیفیت کلی شواهد، متوسط بود. محدودیت اصلی این بود که فقط حدود ۳۰% از زنان در شروع مطالعه، ۵۰ تا ۵۹ سال داشتند و در این سن، احتمال در نظر گرفتن HT برای نشانه‌های وازوموتور، بیشتر است.


Cindy Farquhar، Luk Rombauts، Jan AM Kremer، Anne Lethaby، Reuben Olugbenga Ayeleke،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
میان زنان نابارور تحت فناوری کمک‐باروری (assisted reproductive technology; ART)، قرص‌های هورمونی که پیش از تحریک تخمدان تجویز می‌شوند ممکن است نتایج را بهبود بخشند.
اهداف
تعیین اینکه پیش‐درمانی با قرص‌های خوراکی پیشگیری از بارداری (combined oral contraceptive pill; COCP) یا با پروژستوژن یا استروژن به‌تنهایی در پروتکل‌های تحریک تخمدان تاثیری بر پیامدهای زوج‌های نابارور تحت ART دارد یا خیر.
روش های جستجو
بانک‌های اطلاعاتی زیر را از ابتدا تا ژانویه ۲۰۱۷ جست‌وجو کردیم: پایگاه ثبت تخصصی گروه زنان و باروری در کاکرین، پایگاه ثبت مرکزی مطالعات آنلاین کاکرین (CRSO)؛ MEDLINE؛ Embase؛ CINAHL و PsycINFO. هم‌چنین فهرست منابع مقالات مرتبط و پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌های در حال انجام را جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب

کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) از پیش‐درمانی هورمونی در زنان تحت ART.

گردآوری و تحلیل داده‌ها
از پروسیجرهای روش‌شناسی استاندارد توصیه شده توسط کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه ما، تولد زنده یا بارداری پایدار و سقط جنین بودند.
نتایج اصلی

ما ۲۹ RCT (۴۷۰۱ زن) را از پیش‐درمانی با COCP، پروژستوژن‌ها یا استروژن‌ها در مقابل عدم پیش‐درمانی یا پیش‐درمانی‌های جایگزین، در چرخه‌های آگونیست یا آنتاگونیست هورمون آزاد کننده گنادوتروفین (GnRH) وارد کردیم. به‌طور کلی، کیفیت شواهد از بسیار پائین تا متوسط رتبه‌بندی شد. محدودیت‌های اصلی خطر سوگیری (bias) و عدم دقت بودند. اکثر مطالعات روش‌های خود را با جزئیات کافی توصیف نکردند.

⁧⁧⁩⁩قرص‌های خوراکی پیشگیری از بارداری در مقابل عدم پیش‐درمانی⁧⁧⁩⁩

با چرخه‌های آنتاگونیست در هر دو گروه، میزان تولد زنده یا بارداری پایدار در گروه پیش‐درمانی کمتر بود (OR: ۰,۷۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۸ تا ۰.۹۵؛ ۶ RCT؛ ۱۳۳۵ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت متوسط). شواهد کافی وجود نداشت تا مشخص شود که گروه‌ها از نظر نرخ از دست رفتن بارداری (OR: ۱,۳۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۲ تا ۲.۲۶؛ ۵ RCT؛ ۸۶۸ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت متوسط)، بارداری چند‐قلویی (OR: ۲,۲۱؛ ۹۵ % CI؛ ۰.۵۳ تا ۹.۲۶؛ ۲ RCT؛ ۱۲۵ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت پائین)، سندرم تحریک بیش از حد تخمدان (ovarian hyperstimulation syndrome; OHSS) (OR: ۰,۹۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۸ تا ۳.۴۰؛ ۲ RCT؛ ۶۴۲ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%، شواهد با کیفیت پائین)، یا تشکیل کیست تخمدان (OR: ۰,۴۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۸ تا ۲.۷۵؛ ۱ RCT؛ ۶۴ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) با هم متفاوت بودند یا خیر.

در COCP همراه با چرخه‌های آنتاگونیست در مقابل عدم پیش‐درمانی در چرخه‌های آگونیست، شواهد کافی وجود نداشت تا مشخص شود این گروه‌ها در نرخ تولد زنده یا بارداری پایدار (OR: ۰,۸۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۴ تا ۱.۲۵؛ ۴ RCT؛ ۷۲۴ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت متوسط)، بارداری چند‐قلویی (OR: ۱,۳۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۵ تا ۲.۱۹؛ ۴ RCT؛ ۵۴۶ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت متوسط)، یا OHSS (OR: ۰,۶۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۰ تا ۱.۹۶؛ ۲ RCT؛ ۲۹۰ زن، I⁧⁧⁩⁩۲ ⁧⁧⁩⁩= ۰%) با هم تفاوت داشتند یا خیر، اما میزان از دست رفتن بارداری در گروه پیش‐درمانی کمتر بود (OR: ۰,۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۲ تا ۰.۷۲؛ ۵ RCT؛ ۷۸۰ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت متوسط). داده‌های مناسب برای تجزیه‌و‌تحلیل در مورد تشکیل کیست تخمدانی وجود نداشت.

یک مطالعه کوچک که COCP را با عدم پیش‐درمانی در چرخه‌های آگونیست مقایسه کرد، هیچ تفاوت واضحی را بین گروه‌ها برای هیچ یک از پیامدهای گزارش شده نشان نداد.

⁧⁧پروژستوژن در مقابل عدم پیش‐درمانی⁧⁧⁩⁩

همه مطالعات از پروتکل یکسانی (آنتاگونیست، آگونیست یا گنادوتروفین) در هر دو گروه استفاده کردند. شواهد کافی برای تعیین هرگونه تفاوت در نرخ تولد زنده یا بارداری پایدار وجود نداشت (آگونیست: OR: ۱,۳۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۹ تا ۲.۶۵؛ ۲ RCT؛ ۲۲۲ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۲۴%؛ شواهد با کیفیت پائین؛ آنتاگونیست: OR: ۰,۶۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۸ تا ۲.۵۴؛ ۱ RCT؛ ۴۷ زن؛ شواهد با کیفیت پائین؛ گنادوتروفین‌ها: OR: ۰.۶۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۹ تا ۴.۲۳؛ ۱ RCT؛ ۴۲ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، از دست رفتن بارداری (آگونیست: OR: ۲.۲۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۷ تا ۷.۵۵؛ ۲۲۲ زن؛ ۲ RCT؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت پائین؛ آنتاگونیست: OR: ۰,۳۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۶ تا ۲.۰۹؛ ۱ RCT؛ ۴۷ زن؛ شواهد با کیفیت پائین؛ گنادوتروفین‌ها: OR: ۱.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۶ تا ۱۷.۱۲؛ ۱ RCT؛ ۴۲ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) یا بارداری چند‐قلویی (آگونیست: داده‌ای در دسترس نبود؛ آنتاگونیست: OR: ۱.۰۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۶ تا ۱۷.۷۶؛ ۱ RCT؛ ۴۷ زن؛ شواهد با کیفیت پائین؛ گنادوتروفین‌ها: اطلاعاتی در دسترس نبود). سه مطالعه، که همگی از چرخه‌های آگونیست استفاده کردند، تشکیل کیست تخمدانی را گزارش کردند: نرخ آن در گروه پیش‐درمانی کمتر بود (OR: ۰.۱۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۸ تا ۰.۳۲؛ ۳۷۴ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۱%؛ شواهد با کیفیت متوسط). هیچ اطلاعاتی در مورد OHSS وجود نداشت.

⁧⁧⁩⁩استروژن در مقابل عدم پیش‐درمانی⁧⁧⁩⁩

در چرخه‌های آنتاگونیست یا آگونیست، شواهد کافی برای تعیین اینکه تفاوتی بین گروه‌ها از نظر نرخ تولد زنده یا بارداری پایدار وجود داشت یا خیر، به دست نیامد (آنتاگونیست در مقابل آنتاگونیست: OR: ۰,۷۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۳ تا ۱.۱۷؛ ۲ RCT؛ ۵۰۲ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت پائین؛ آنتاگونیست در مقابل آگونیست: OR: ۰,۸۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۱ تا ۱.۵۰؛ ۲ RCT؛ ۲۴۲ زن؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، از دست رفتن بارداری (آنتاگونیست در مقابل آنتاگونیست: RR: ۰,۱۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۲ تا ۱.۴۷؛ ۱ RCT؛ ۴۹ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین؛ آنتاگونیست در مقابل آگونیست: OR: ۱.۵۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۲ تا ۴.۰۶؛ ۱ RCT؛ ۲۲۰ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، بارداری چند‐قلویی (آنتاگونیست در مقابل آنتاگونیست: داده‌ای در دسترس نبود؛ آنتاگونیست در مقابل آگونیست: OR: ۲.۲۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۹ تا ۵۳.۵۹؛ ۱ RCT؛ ۲۲ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) یا OHSS (آنتاگونیست در مقابل آنتاگونیست: داده‌ای در دسترس نبود؛ آنتاگونیست در مقابل آگونیست: OR: ۱.۵۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۵ تا ۹.۴۲؛ ۱ RCT؛ ۲۲۰ زن). تشکیل کیست تخمدان گزارش نشد.

⁧⁧⁩⁩مقایسه‌های سر‐به‐سر⁧⁧⁩⁩

COCP با پروژستوژن (۱ RCT؛ ۴۴ زن)، و با استروژن (۲ RCT؛ ۱۴۶ زن) مقایسه شد، و پروژستوژن با استروژن (۱ RCT؛ ۴۸ زن)، با چرخه آنتاگونیست در هر دو گروه مقایسه شد. COCP در چرخه آگونیست با استروژن در چرخه آنتاگونیست (۱ RCT؛ ۲۵ زن) مقایسه شد. داده‌ها اندک بودند، اما شواهد روشنی وجود نداشت که نشان دهد هر یک از گروه‌ها از نظر نرخ تولد زنده یا بارداری پایدار، از دست رفتن بارداری یا سایر عوارض جانبی متفاوت هستند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
میان زنانی که تحت تحریک تخمدان در پروتکل‌های آنتاگونیست قرار گرفتند، پیش‐درمانی با COCP در مقایسه با عدم پیش‐درمانی با نرخ کمتر تولد زنده یا بارداری پایدار همراه بود. شواهد کافی برای تعیین اینکه نرخ تولد زنده یا بارداری پایدار تحت تاثیر پیش‐درمانی با پروژستوژن‌ها یا استروژن‌ها، یا پیش‐درمانی با COCP با استفاده از پروتکل‌های تحریک دیگر قرار گرفت یا خیر، وجود نداشت. یافته‌های مربوط به عوارض جانبی نامشخص بودند، با این تفاوت که پیش‐درمانی با پروژسترون ممکن است خطر کیست‌های تخمدانی را در چرخه‌های آگونیست کاهش دهد، و COCP در چرخه‌های آنتاگونیست می‌تواند خطر از دست رفتن بارداری را در مقایسه با عدم پیش‐درمانی در چرخه‌های آگونیست کاهش دهد.
خلاصه به زبان ساده

نقش پیش‐درمانی در چرخه‌های لقاح آزمایشگاهی/تزریق اسپرم داخل سیتوپلاسم

⁩⁩سوال مطالعه مروری⁧⁧⁩⁩

هدف از این مرور ارزیابی تاثیر پیش‐درمانی با یک قرص خوراکی پیشگیری از بارداری ترکیبی (combined oral contraceptive pill; COCP) یا با پروژستوژن یا استروژن به‌تنهایی بر پیامدهای بارداری در زوج‌هایی با قدرت باروری پائین و تحت فناوری کمک باروری (assisted reproductive technology; ART) بود.

⁧⁧⁩⁩پیشینه⁧⁧⁩⁩

لقاح آزمایشگاهی (IVF؛ ترکیب تخمک با اسپرم خارج از بدن) و تزریق درون سیتوپلاسمی اسپرم (ICSI؛ تزریق یک اسپرم مستقیما به داخل تخمک) تکنیک‌های مهمی برای زنانی هستند که برای باردار شدن با مشکل مواجه هستند. چرخه‌های IVF و ICSI شامل چند مرحله هستند. ابتدا زن برای تحریک تخمدان‌های خود در تولید سلول‌های تخمک (که تحریک تخمدان نامیده می‌شود) هورمون‐درمانی دریافت می‌کند. هنگامی که چند سلول تخمک برای بارور شدن به اندازه کافی بالغ می‌شوند، بیمار یک تزریق تکی هورمون دریافت می‌کند. این امر باعث می‌شود که تخمدان‌ها سلول‌های تخمک را آزاد کنند، بنابراین می‌توانند توسط پزشک جمع‌آوری شود. سپس تخمک‌ها در خارج از بدن زن بارور شده و تبدیل به جنین می‌شوند. در نهایت یک یا دو جنین به داخل رحم منتقل می‌شود.

پیش از اولین مرحله در چرخه‌های IVF یا ICSI (هورمون‐درمانی)، می‌توان پیش‐درمانی را با COCP انجام داد. COCP حاوی پروژسترون و استروژن است. پیش از هورمون‐درمانی می‌توان از پیش‐درمانی با پروژستوژن یا استروژن به‌تنهایی نیز استفاده کرد. این پیش‐درمان‌ها تولید هورمون را توسط خود بیمار سرکوب می‌کنند. این وضعیت ممکن است پاسخ زن را به هورمون‐درمانی در چرخه‌های IVF/ICSI بهبود بخشد. در این مسیر، عوارض جانبی مانند تشکیل کیست (کیسه پر از مایع که در تخمدان زن ایجاد می‌شود) و تعداد سقط‌ها ممکن است کاهش یابد و پیامدهای بارداری بهبود یابد.

⁧⁧⁩⁩ویژگی‌های مطالعه⁧⁧⁩⁩

این مرور کاکرین شامل ۳۰ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده (مطالعات بالینی که در آنها افراد به‌طور تصادفی در یکی از دو یا چند گروه درمانی قرار می‌گیرند) بود که به ارزیابی پیش‐درمانی با COCP، پروژستوژن یا استروژن در ۵۰۹۶ زن تحت ART پرداختند. شواهد تا ژانویه ۲۰۱۷ به‌روز است.

⁧⁧⁩⁩نتایج کلیدی⁧⁧⁩⁩

میان زنانی که تحت تحریک تخمدان در پروتکل‌های آنتاگونیست قرار گرفتند، پیش‐درمانی با COCP در مقایسه با عدم پیش‐درمانی با نرخ کمتر تولد زنده یا بارداری پایدار همراه بود. شواهد کافی برای تعیین اینکه نرخ تولد زنده یا بارداری پایدار تحت تاثیر پیش‐درمانی با پروژستوژن‌ها یا استروژن‌ها، یا پیش‐درمانی با COCP با استفاده از پروتکل‌های تحریک دیگر قرار گرفت یا خیر، وجود نداشت. یافته‌های مربوط به عوارض جانبی نامشخص بودند، با این تفاوت که پیش‐درمانی با پروژسترون ممکن است خطر کیست‌های تخمدانی را در چرخه‌های آگونیست کاهش دهد، و COCP در چرخه‌های آنتاگونیست می‌تواند خطر از دست رفتن بارداری را در مقایسه با عدم پیش‐درمانی در چرخه‌های آگونیست کاهش دهد.

⁧⁧⁩⁩کیفیت شواهد⁧⁧⁩⁩

کیفیت کلی شواهد از بسیار پائین تا متوسط رتبه‌بندی شد. مشکلات اصلی وجود خطر سوگیری (bias) و عدم دقت بودند. اکثر مطالعات روش‌های خود را با جزئیات کافی توصیف نکردند.


Cindy Farquhar، Jane Marjoribanks،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه
از هر شش زوج یک مورد با مشکلات باروری روبه‌رو هستند، که به صورت عدم دستیابی به بارداری بالینی پس از رابطه جنسی منظم به مدت ۱۲ ماه تعریف می‌شود. به‌طور روزافزونی، زوجین برای کمک به بارور شدن و در نهایت به دنیا آوردن یک نوزاد زنده سالم از خود، به استفاده از فناوری کمک‐باروری (assisted reproductive technology; ART) روی می‌آورند. درمان‌های باروری پیچیده بوده، و هر چرخه ART از چندین مرحله تشکیل شده است. اگر یکی از این مراحل به اشتباه انجام شود، خطر عدم باروری بالا خواهد بود. با در نظر گرفتن این مساله، مهم است که هر مرحله از چرخه ART با شواهد خوبی از مطالعاتی با طراحی خوب پشتیبانی شود.
اهداف
خلاصه کردن شواهد حاصل از مرورهای سیستماتیک کاکرین در مورد پروسیجرها و گزینه‌های درمانی موجود برای زوج‌های ناباروری که تحت پروسیجرهای فناوری کمک‐باروری قرار می‌گیرند.
روش های جستجو

مرورهای سیستماتیک منتشر شده کاکرین در مورد زوج‌هایی که تحت پروسیجرهای ART (لقاح آزمایشگاهی یا تزریق داخل سیتوپلاسمی اسپرم ) قرار گرفتند، واجد شرایط ورود به بررسی اجمالی بودند. همچنین مرورهای در حال انجام را از کاکرین شناسایی کردیم که در آینده وارد خواهند شد.

پیامد اولیه بررسی اجمالی، تولد زنده یا پیامد ترکیبی تولد زنده یا بارداری پایدار بود، همانطور که توسط مرورهای ذکر شده گزارش شدند. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از بارداری بالینی، بارداری چند‐قلویی، سقط جنین، و سندرم تحریک بیش‌ از حد تخمدان. مرورهای مربوط به تلقیح داخل‌ رحمی و القای تخمک‌گذاری را خارج کردیم.

انتخاب مرورهای سیستماتیک، استخراج داده‌ها و ارزیابی کیفیت آنها را دو بار انجام دادیم. کیفیت مرور با استفاده از ابزار AMSTAR ارزیابی شد. مرورها با توجه به ارتباط آنها با مراحل خاص چرخه ART طبقه‌بندی شدند. یافته‌های آنها را در متن خلاصه کرده و داده‌های مربوط به هر پیامد را در «جداول بیشتر» گزارش کردیم.

معیارهای انتخاب
گردآوری و تحلیل داده‌ها
نتایج اصلی

ما ۶۸ مرور سیستماتیک منتشر شده را در کتابخانه کاکرین تا می ۲۰۱۸ وارد کردیم. همه مطالعات کیفیت بالایی داشتند. این مرورها ۳۸ مداخله موثر (n = ۲۳) یا امیدوار کننده (n = ۱۵)، و ۱۹ مداخله بدون اثر (n = ۲) یا احتمالا بی‌اثر (n = ۱۷) را شناسایی کردند. به دلیل فقدان شواهد برای ۱۵ مداخله، نویسندگان مرور نتوانستند نتیجه‌گیری کنند.

ما ۱۱ پروتکل اضافی و چهار عنوان دیگر را برای ورود در این بررسی اجمالی در آینده شناسایی کردیم.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
این بررسی اجمالی به‌روزترین شواهد را در مورد چرخه‌های ART از مرورهای سیستماتیک برگرفته شده از کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده ارائه می‌کند. درمان‌های باروری پرهزینه بوده، و مخاطرات آنها بالا است. استفاده از بهترین شواهد موجود برای بهینه‌سازی پیامدها بهترین عمل است. شواهد حاصل از این بررسی اجمالی می‌تواند برای توسعه و ارتقای دستورالعمل‌ها و پروتکل‌های بالینی به کار گرفته شود که قابل استفاده در طبابت بالینی روزانه بوده و به منظور بهبود نرخ تولد زنده و کاهش نرخ بارداری چند‐قلویی، لغو چرخه، و سندرم تحریک بیش از حد تخمدان استفاده شوند.
خلاصه به زبان ساده

فناوری کمک‐باروری: بررسی اجمالی مرورهای کاکرین

⁩سوال مطالعه مروری⁧

چه شواهدی در مورد اثربخشی و ایمنی پروسیجرها و گزینه‌های درمانی موجود برای زوج‌های ناباروری در دسترس است که تحت پروسیجر‌های فناوری کمک‐باروری (assisted reproductive technology; ART) قرار می‌گیرند.

⁩پیشینه⁧

از هر شش زوج یک مورد با مشکلات باروری دست‌وپنجه نرم می‌کنند، که به صورت عدم دستیابی به بارداری بالینی پس از رابطه جنسی منظم به مدت ۱۲ ماه تعریف می‌شود. به‌طور روزافزونی، زوجین برای بارور شدن و در نهایت به دنیا آوردن یک نوزاد زنده سالم از خود، به ART روی می‌آورند. درمان‌های باروری پیچیده و پرهزینه بوده، و هر چرخه کمک‐باروری شامل چندین مرحله است. اگر یکی از این مراحل به اشتباه انجام شود، خطر عدم باروری بسیار بالا خواهد بود. با توجه به این نکته، مهم است که هر مرحله دخیل در ART با شواهد خوبی از مطالعاتی با طراحی خوب پشتیبانی شود. داوران کاکرین شواهد حاصل از مرورهای سیستماتیک کاکرین را در زمینه ART بررسی کردند که در کتابخانه کاکرین منتشر شدند.

⁩ویژگی‌های مطالعه⁧

ما ۶۸ مرور سیستماتیک کاکرین را در مورد مراحل مختلف چرخه ART وارد کردیم. همه مطالعات کیفیت بالایی داشتند. مرورهای بررسی اجمالی را برای لقاح آزمایشگاهی (in vitro fertilisation; IVF) و تزریق داخل سیتوپلاسمی اسپرم (intracytoplasmic sperm injection; ICSI) وارد کردیم. مرورهای مربوط به تلقیح داخل رحمی (قرار دادن اسپرم داخل رحم زن برای تسهیل عمل لقاح) یا القای تخمک‌گذاری (تحریک تخمک‌گذاری با دارو) را وارد نکردیم. این بررسی اجمالی به‌روزترین شواهد را از کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده پیرامون چرخه‌های ART ارائه می‌دهد. بررسی مذکور تا می ۲۰۱۸ به‌روز است.

⁩نتایج کلیدی⁧

مرورها ۳۸ مداخله موثر (n = ۲۳) یا امیدوار کننده (n = ۱۵)، و ۱۹ مداخله بدون اثر (n = ۲) یا احتمالا بی‌اثر (n = ۱۷) را شناسایی کردند. به دلیل فقدان شواهد، مرورها برای ۱۵ مداخله نتوانستند نتیجه‌گیری داشته باشند. استفاده از شواهد موجود در این بررسی اجمالی برای هدایت عملکرد بالینی باید به بهبود نرخ تولد زنده و کاهش نرخ بارداری چند‐قلویی، لغو چرخه، و سندرم تحریک بیش از حد تخمدان کمک کند.

⁩کیفیت شواهد⁧

همه مرورهای موجود از کیفیت بالایی برخوردار بودند. سطح کیفیت شواهد برای مقایسه‌های اصلی از بسیار پائین تا بالا متغیر بود.


Sarah Armstrong، Priya Bhide، Vanessa Jordan، Allan Pacey، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه

انکوباسیون و ارزیابی جنین (embryo incubation and assessment) یک گام حیاتی در فناوری کمک‌باروری (assisted reproductive technology; ART) است. به‌طور سنتی، ارزیابی جنین از طریق خارج کردن جنین‌ها از انکوباتور معمولی (conventional incubator) به‌ صورت روزانه برای ارزیابی کیفیت توسط جنین‌شناس (embryologist) زیر میکروسکوپ صورت می‌گرفته است. در طول سال‌های اخیر، سیستم‌های مرور زمان (time‐lapse system; TLS) توسعه پیدا کرده‌اند که می‌توانند از جنین‌ها در فواصل زمانی مکرر تصاویر دیجیتال بگیرند. این سیستم‌ها جنین‌شناس را قادر می‌سازد با یا بدون کمک نرم‌افزار انتخاب جنین، کیفیت جنین‌ها را بدون خروج فیزیکی آن‌ها از انکوباتور ارزیابی کنند.

مزایای بالقوه TLS، شامل توانایی آن در نگهداشت یک محیط کشت پایدار است، بنابراین مواجهه جنین‌ها را با تغییرات ترکیب گاز، دما و حرکت محدود می‌کند. TLS دارای مزیت بالقوه بهبود انتخاب جنین برای درمان ART به واسطه بهره‌برداری از اطلاعات اضافی به دست آمده از طریق پایش مستمر وضعیت تکامل جنین است. استفاده از TLS اغلب هزینه اضافه قابل‌توجهی را به درمان ART تحمیل می‌کند.

اهداف
تعیین اثر TLS در مقایسه با انکوباسیون و ارزیابی متداول جنین روی پیامدهای بالینی در زوج‌های تحت درمان با ART.
روش های جستجو
ما از روش‌شناسی استاندارد توصیه ‌شده توسط کاکرین استفاده کردیم. در تاریخ ۷ ژانویه ۲۰۱۹ در پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه زنان و باروری در کاکرین (CGF)؛ CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase؛ (CINAHL) Cumulative Index to Nursing and Allied Health Literature، و دو پایگاه ثبت کارآزمایی‌ها جست‌وجو کرده و فهرست مقالات مناسب را بررسی کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای (randomised controlled trials; RCTs) را وارد کردیم که به این مقایسه‌ها پرداختند: TLS با یا بدون نرم‌افزار انتخاب جنین، در مقابل انکوباسیون متداول (conventional incubation) با ارزیابی مورفولوژیکی (morphological assessment) و TLS با نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS بدون نرم‌افزار انتخاب جنین میان زوج‌های تحت درمان با ART.
گردآوری و تحلیل داده‌ها

ما از روش‌های استاندارد روش‌شناسی توصیه‌ شده از سوی کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه مطالعه مروری عبارت بودند از تولد زنده یا بارداری در حال انجام، سقط جنین (miscarriage) و مرده‌زایی (stillbirth) و نرخ تولد زنده یا بارداری در حال انجام تجمعی. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از بارداری بالینی و بارداری بالینی تجمعی (cumulative clinical pregnancy). کیفیت شواهد را با استفاده از سیستم درجه‌بندی توصیه‌ها، ارزیابی، ارتقا و بررسی (GRADE) گزارش کردیم. ما این مقایسه‌ها را به عمل آوردیم:

TLS با ارزیابی متداول مورفولوژیکی تصاویر ثابت TLS در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

نتایج اصلی

ما نه RCT (۲۹۵۵ زن نابارور) را وارد کردیم. کیفیت شواهد از بسیار پائین تا پائین متغیر بود. محدودیت‌های اصلی عبارت بودند از خطر بالای سوگیری (bias) در مطالعات وارد شده، عدم دقت، غیرمستقیم بودن، و ناهمگونی. هیچ داده‌ای درباره نرخ تجمعی تولد زنده یا بارداری در حال انجام وجود نداشت.

TLS با ارزیابی متداول مورفولوژیکی تصاویر ثابت TLS در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های تولد زنده یا بارداری در حال انجام (نسبت شانس (OR): ۰,۹۱؛ %۹۵ فاصله اطمینان (CI): ۰.۶۷ تا ۱.۲۳؛ ۳ RCT؛ N = ۸۲۶؛ I۲ = ۳۳%؛ شواهد با کیفیت پائین) یا در نرخ‌های سقط جنین (OR: ۱,۹۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۹ تا ۳.۶۱؛ ۳ RCT؛ N = ۸۲۶؛ I۲ = ۰%؛ شواهد با کیفیت پائین) وجود داشته باشد. شواهد پیشنهاد می‌کنند که اگر نرخ تولد زنده یا بارداری در حال انجام مرتبط با مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول معادل ۳۵% باشد، نرخ آن با استفاده از روش TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS بین ۲۷% و ۴۰% خواهد بود و اگر نرخ سقط با انکوباسیون متداول معادل ۴% باشد، نرخ آن در ارتباط با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS بین ۴% و ۱۴% خواهد بود. شخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های مرده‌زایی (OR: ۱,۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳ تا ۷.۴۹؛ ۱ RCT؛ N = ۷۶؛ شواهد با کیفیت پائین) یا بارداری بالینی (OR: ۱.۰۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۹ تا ۱.۴۱؛ ۴ RCT؛ N = ۸۷۵؛ I۲ = ۰%، شواهد با کیفیت پائین) وجود داشته باشد.

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS

همه یافته‌ها برای این مقایسه بسیار نامطمئن بودند، که دلیل آن کیفیت بسیار پائین شواهد بود. هیچ داده‌ای درباره تولد زنده در دسترس نبود، اما یک RCT بارداری بالینی را گزارش کرد. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ بارداری بالینی (OR: ۰,۶۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۲ تا ۱.۲۰؛ ۱ RCT؛ N = ۱۶۳)، سقط (OR: ۱.۳۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۴ تا ۳.۰۱؛ ۲ RCT؛ N = ۴۶۳؛ I۲ = ۰%)، یا بارداری بالینی (OR: ۰,۹۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۷ تا ۱.۴۲؛ ۲ RCT؛ N = ۴۶۳؛ I۲ = ۰%) وجود داشته باشد. شواهد پیشنهاد می‌کنند اگر نرخ بارداری بالینی مرتبط با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت معادل ۴۷% باشد، نرخ آن مرتبط با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۲۲% و ۵۲% خواهد بود و اگر نرخ سقط با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت معادل ۵% باشد، این نرخ با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۴% و ۱۵% است. هیچ مطالعه‌ای مرده‌زایی را گزارش نکرد.

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

همه یافته‌ها برای این مقایسه بسیار نامطمئن بودند، که دلیل آن کیفیت بسیار پائین شواهد بود. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ تولد زنده (OR: ۱,۱۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۲ تا ۱.۳۶؛ ۳ RCT؛ N = ۱۶۱۷؛ I۲ = ۸۴%) وجود داشته باشد. شواهدی با کیفیت بسیار پائین وجود داشت که TLS ممکن است نرخ‌های سقط را کاهش دهند (OR: ۰,۶۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۵ تا ۰.۸۹؛ ۳ RCT؛ N = ۱۶۱۷؛ I۲ = ۰%). مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های بارداری بالینی وجود دارد یا خیر (OR: ۰,۹۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۸ تا ۱.۱۶؛ ۳ RCT؛ N = ۱۶۱۷؛ I۲ = ۸۹%). شواهد پیشنهاد می‌کنند که اگر نرخ تولد زنده مرتبط با انکوباسیون و ارزیابی متداول معادل ۴۸% باشد، نرخ آن در ارتباط با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۴۶% و ۵۵% خواهد بود، و اگر نرخ سقط مرتبط با انکوباسیون و ارزیابی متداول معادل ۱۱% باشد، نرخ آن در ارتباط با TLS بین ۵% و ۱۰% خواهد بود. هیچ موردی از مرده‌زایی در تنها مطالعه‌ای که آن را گزارش کرد، دیده نشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
شواهدی کافی با کیفیت خوب مبنی بر وجود تفاوت در تولد زنده یا بارداری در حال انجام، سقط جنین و مرده‌زایی یا بارداری بالینی برای انتخاب بین TLS، با و بدون نرم‌افزار انتخاب جنین و انکوباسیون متداول موجود نیست. با توجه به کیفیت پائین یا بسیار پائین شواهد، یافته‌های ما باید با احتیاط تفسیر شوند.
خلاصه به زبان ساده

سیستم‌های مرور زمان برای انکوباسیون جنین و ارزیابی جنین برای زوج‌های تحت درمان به روش IVF و ICSI

سوال مطالعه مروری

آیا سیستم مرور زمان (time‐lapse system; TLS) شانس بارداری و تولد زنده نوزاد را بهبود، و خطر سقط جنین و مرده‌زایی را کاهش می‌دهد؟

پیشینه

لقاح آزمایشگاهی (in vitro fertilization; IVF) و تزریق داخل‌سیتوپلاسمی اسپرم (intracytoplasmic sperm injection; ICSI) فرآیندهایی هستند که به‌واسطه آن‌ها تخمک‌های زن و اسپرم مرد برای ایجاد باروری خارج از بدن، با یکدیگر ترکیب می‌شوند. جنین‌ها (embryos) در داخل انکوباتور (incubator) ذخیره شده و بین روز ۲ و ۵ پس از رشدونمو داخل، رحم زن جایگذاری می‌شوند. معمولا، جنین‌ها برای ارزیابی کیفیت و مرحله پیشرفت آن‌ها زیر میکروسکوپ، از داخل انکوباتور خارج می‌شوند. TLS می‌تواند تصاویری را از جنین‌ها در فواصل زمانی مکرر ایجاد کند، که امکان ارزیابی جنین‌ها را بدون خروج آن‌ها از داخل انکوباتور فراهم می‌کند. هم‌چنین TLS می‌تواند از یک برنامه نرم‌افزاری کمک ‌کننده به جنین‌شناسان در انتخاب جنینی با بهترین کیفیت برای جایگزینی و بهبود بالقوه شانس تولد نوزاد زنده استفاده کنند.

ویژگی‌های مطالعه

شواهد تا ژانویه ۲۰۱۹ به‌روز است. ما نه مطالعه (کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل ‌شده که در آن‌ها شرکت‌کنندگان با استفاده از یک روش تصادفی به یکی از دو یا چند گروه درمان اختصاص داده می‌شوند) را از ۲۹۵۵ زوج نابارور تحت درمان با IVF یا ICSI وارد کردیم. سه طراحی مختلف مطالعه وجود داشت: ۱) TLS با ارزیابی متداول تصاویر ثابت TLS در مقابل ارزیابی و انکوباسیون متداول، ۲) TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS با ارزیابی متداول تصاویر ثابت TLS و ۳) TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل ارزیابی و انکوباسیون متداول.

آنچه مطالعه مروری یافت

TLS با ارزیابی متداول تصاویر ثابت TLS در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

تمامی شواهد برای این مداخله کیفیت پائینی داشتند. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های تولد زنده یا نرخ‌های بارداری در حال انجام یا سقط وجود داشته باشد. شواهد پیشنهاد می‌کنند در صورتی که نرخ تولد زنده یا بارداری در حال انجام به دنبال انکوباسیون و ارزیابی متداول معادل ۳۵% باشد، آن‌گاه نرخ آن به دنبال استفاده از TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS بین ۲۷% و ۴۰% خواهد بود و اگر نرخ سقط با انکوباسیون متداول ۴% باشد، نرخ آن با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS بین ۴% و ۱۴% خواهد بود. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های مرده‌زایی یا بارداری بالینی وجود داشته باشد.

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS

همه یافته‌ها برای این مقایسه قطعیت بسیار پائینی داشتند، که دلیل آن کیفیت بسیار پائین شواهد بود. هیچ داده‌ای درباره تولد زنده در دسترس نبودند، اما یک مطالعه بارداری در حال انجام را گزارش کرد. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ بارداری در حال انجام، سقط یا بارداری بالینی وجود داشته باشد. شواهد پیشنهاد می‌کنند اگر نرخ بارداری بالینی مرتبط با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت معادل ۴۷% باشد، نرخ آن مرتبط با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۲۲% و ۵۲% خواهد بود و اگر نرخ سقط با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت معادل ۵% باشد، این نرخ با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۴% و ۱۵% است. هیچ مطالعه‌ای مرده‌زایی را گزارش نکرد.

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

همه یافته‌ها برای این مقایسه بسیار نامطمئن بودند، که دلیل آن کیفیت بسیار پائین شواهد بود. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات از نظر تولد زنده یا بارداری بالینی وجود داشته باشد. شواهد، نرخ پائین‌تر سقط را در گروه TLS برای پیامد سقط نشان می‌دهند. شواهد پیشنهاد می‌کند اگر نرخ تولد زنده مرتبط با انکوباسیون متداول معادل ۴۸% باشد، نرخ آن با استفاده از TLS بین ۴۶% و ۵۵% خواهد بود، و اگر نرخ سقط با انکوباسیون متداول معادل ۱۱% باشد، این نرخ با TLS بین ۵% و ۱۰% است.

نتیجه‌گیری‌های کلی

شواهد خوبی که نشان دهند TLS اثربخشی بیشتر یا کمتری از روش‌های مرسوم انکوباسیون جنین دارند، در دست نیست. ممکن است بیماران مایل باشند در کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده در مورد TLS مشارکت داشته باشند تا به پایه شواهد موجود شواهدی افزوده شود و به تکنولوژی کمک‌باروری بیماران در آینده کمک کنند.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد از بسیار پائین تا پائین متغیر بود. محدودیت‌های اصلی عبارت بودند از خطر بالای سوگیری (bias) در مطالعات وارد شده، عدم دقت، غیرمستقیم بودن، و ناهمگونی.


Sebastian Franik، Stephanie M Eltrop، Jan AM Kremer، Ludwig Kiesel، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه
سندرم تخمدان پلی‌کیستیک (polycystic ovary syndrome; PCOS) شایع‌ترین علت پریودهای نادر (اولیگومنوره) و عدم وجود پریود (آمنوره) است. این وضعیت حدود ۴% تا ۸% از زنان را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار می‌دهد و اغلب منجر به ناباروری ناشی از عدم تخمک‌گذاری می‌شود. مهار کننده‌های آروماتاز (aromatase inhibitors; AIs) دسته‌ای از داروها هستند که برای القای تخمک‌گذاری در سال ۲۰۰۱ معرفی شدند. از حدود سال ۲۰۰۱ کارآزمایی‌های بالینی به نتایج متفاوتی در مورد این موضوع رسیدند که لتروزول (نوعی از AI) حداقل به‌ اندازه درمان خط اول کلومیفن سیترات (clomiphene citrate; CC) موثر است یا خیر.
اهداف
ارزیابی اثربخشی و ایمنی مهار کننده‌های آروماتاز برای زنان نابارور مبتلا به PCOS بدون تخمک‌گذاری به منظور القای تخمک‌گذاری و به دنبال آن انجام به‌موقع مقاربت یا تلقیح داخل رحمی (intrauterine insemination; IUI).
روش های جستجو
منابع زیر را از ابتدای شروع به کار آنها تا نوامبر ۲۰۱۷ برای شناسایی کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) مرتبط جست‌وجو کردیم: پایگاه ثبت تخصصی گروه زنان و باروری در کاکرین، پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین، MEDLINE؛ Embase؛ PsycINFO؛ Pubmed؛ LILACS؛ Web of Knowledge، پایگاه ثبت کارآزمایی‌های بالینی سازمان جهانی بهداشت (WHO) و Clinicaltrials.gov. همچنین فهرست منابع مقالات مرتبط را جست‌وجو کردیم. جست‌وجوی خود را به زبان یا وضعیت انتشار مقاله محدود نکردیم.
معیارهای انتخاب
همه RCT‌های مرتبط را با محوریت AIهایی وارد کردیم که به‌تنهایی یا با دیگر درمان‌های دارویی برای القای تخمک‌گذاری در زنان سنین باروری و مبتلا به PCOS بدون تخمک‌گذاری تجویز شدند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم کارآزمایی‌ها را انتخاب، داده‌ها را استخراج و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند. در صورت امکان، مطالعات را با استفاده از یک مدل اثر‐ثابت برای محاسبه نسبت شانس (OR) و ۹۵% فاصله اطمینان (CI) برای اکثر پیامدها، و تفاوت‌های خطر (RD) برای سندرم تحریک بیش از حد تخمدان (ovarian hyperstimulation syndrome; OHSS)، تجمیع کردیم. پیامدهای اولیه عبارت بودند از تولد زنده و OHSS. پیامدهای ثانویه شامل بارداری بالینی، بارداری چند‐قلویی، و سقط جنین بودند. کیفیت شواهد را برای هر مقایسه با استفاده از روش درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی

این یک به‌روزرسانی اساسی از مرور پیشین است. برای به‌روزرسانی ۲۰۱۸، ۱۶ مطالعه بیشتر را شناسایی کردیم. ما ۴۲ RCT (۷۹۳۵ زن) را وارد کردیم. در همه مطالعات از مهار کننده آروماتاز لتروزول (letrozole) استفاده شد.

⁧⁧⁩⁩⁧⁧⁩⁩لتروزول در مقایسه با کلومیفن سیترات (CC) با یا بدون درمان کمکی و به دنبال آن انجام به‌موقع مقاربت⁧⁧⁩⁩⁧⁧⁩⁩

نرخ تولد زنده با لتروزول (با یا بدون درمان کمکی) در مقایسه با کلومیفن سیترات (با یا بدون درمان کمکی) و به دنبال آن انجام به‌موقع مقاربت بیشتر بود (OR: ۱,۶۸؛ ۹۵% CI؛ ۱.۴۲ تا ۱.۹۹؛ ۲۹۵۴ شرکت‌کننده؛ ۱۳ مطالعه؛ I⁦⁦⁩⁩۲⁦⁦⁩⁩ = ۰%؛ تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت بیشتر (number needed to treat for an additional beneficial outcome; NNTB) = ۱۰؛ شواهد با کیفیت متوسط). شواهدی با کیفیت بالا وجود دارد که نرخ بروز OHSS با لتروزول یا کلومیفن سیترات مشابه است (۰,۵% در هر دو بازو: تفاوت خطر (RD): ۰.۰۰‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۱‐ تا ۰.۰۰؛ ۲۵۳۶ شرکت‌کننده؛ ۱۲ مطالعه؛ I⁦⁦⁩⁩۲⁦⁦⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت بالا). شواهد به نفع لتروزول برای نرخ بالاتر بارداری گزارش شد (OR: ۱,۵۶؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۷ تا ۱.۷۸؛ ۴۶۲۹ شرکت‌کننده؛ ۲۵ مطالعه؛ I⁦⁦⁩⁩۲⁦⁦⁩⁩ = ۱%؛ NNTB = ۱۰؛ شواهد با کیفیت متوسط). تفاوتی اندک یا عدم تفاوت بین گروه‌های درمانی در نرخ سقط جنین به ازای هر بارداری (۲۰% با CC در مقابل ۱۹% با لتروزول؛ OR: ۰,۹۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۰ تا ۱.۲۶؛ ۱۲۱۰ شرکت‌کننده؛ ۱۸ مطالعه؛ I⁦⁦⁩⁩۲⁦⁦⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت بالا) و نرخ بارداری چند‐قلویی (۱,۷% با CC در مقابل ۱.۳% با لتروزول؛ OR: ۰.۶۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۱ تا ۱.۱۶؛ ۳۵۷۹ شرکت‌کننده؛ ۱۷ مطالعه؛ I⁦⁦⁩⁩۲⁦⁦⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت بالا) وجود دارد. با این حال، نمودار قیفی (funnel plot) عدم تقارن خفیفی را نشان داد، یعنی ممکن است برخی از مطالعات به نفع کلومیفن از دست رفته باشند.

⁧⁧⁩⁩⁧⁧⁩⁩مقایسه لتروزول و دریل کردن تخمدان با روش لاپاروسکوپی⁧⁧⁩⁩⁧⁧⁩⁩

شواهدی با کیفیت پائین وجود دارد که نرخ تولد زنده با لتروزول یا دریل کردن تخمدان با روش لاپاروسکوپی مشابه است (OR: ۱,۳۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۵ تا ۲.۰۲؛ ۵۴۸ شرکت‌کننده؛ ۳ مطالعه؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۲۳%؛ شواهد با کیفیت پائین). شواهد کافی برای نشان دادن تفاوت در نرخ OHSS وجود ندارد (RD: ۰,۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۱‐ تا ۰.۰۱؛ ۲۶۰ شرکت‌کننده؛ ۱ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). شواهدی با کیفیت پائین حاکی از آن است که نرخ بارداری مشابه است (OR: ۱.۲۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۴ تا ۱.۷۴؛ ۷۷۴ شرکت‌کننده؛ ۵ مطالعه؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت متوسط). شواهد کافی برای نشان دادن تفاوت در نرخ سقط جنین به ازای هر بارداری (OR: ۰,۶۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۰ تا ۱.۴۳؛ ۲۴۰ شرکت‌کننده؛ ۵ مطالعه؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت متوسط)، یا بارداری‌های چند‐قلویی (OR: ۳,۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۲ تا ۷۴.۹۰؛ ۵۴۸ شرکت‌کننده؛ ۳ مطالعه؛ I⁧⁧⁩⁩۲⁧⁧⁩⁩ = ۰%؛ شواهد با کیفیت پائین) وجود ندارد.

⁧⁧⁩⁩⁧⁧⁩⁩مقایسه‌های بیشتری برای لتروزول در مقابل دارونما (placebo)، تعدیل کننده‌های انتخابی گیرنده استروژن (SERMS) و سپس انجام تلقیح داخل رحمی (IUI)، هورمون تحریک کننده فولیکول (FSH)، آناستروزول (Anastrozole)، همچنین پروتکل‌های دوزبندی و تجویز انجام شدند. ⁧⁧⁩⁩⁧⁧⁩⁩

به دلیل تعداد محدود مطالعات، شواهد کافی برای تعیین تفاوت در هر دو گروه درمانی وجود ندارد. بنابراین، به انجام تحقیقات بیشتری نیاز است.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
به نظر می‌رسد لتروزول در مقایسه با کلومیفن سیترات در زنان نابارور مبتلا به سندرم تخمدان پلی‌کیستیک بدون تخمک‌گذاری، نرخ‌های زایمان زنده و بارداری را بهبود می‌بخشد. شواهدی با کیفیت بالا نشان می‌دهد نرخ‌های OHSS با لتروزول یا کلومیفن سیترات مشابه هستند. شواهدی با کیفیت بالا از عدم وجود تفاوت در نرخ‌های سقط جنین یا بارداری چند‐قلویی وجود دارند. شواهدی با کیفیت پائین هیچ تفاوتی را در نرخ‌های تولد زنده و بارداری بین لتروزول و دریل کردن تخمدان با روش لاپاروسکوپی نشان نمی‌دهند، اگرچه مطالعات مرتبط کمی در این زمینه انجام شده‌اند. برای به‌روزرسانی ۲۰۱۸، کارآزمایی‌هایی را با کیفیت خوب اضافه کرده، و کیفیت شواهد را ارتقا دادیم.
خلاصه به زبان ساده

نقش مهار کننده‌های آروماتاز در درمان ناباروری در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلی‌کیستیک

⁩سوال مطالعه مروری: ⁧⁧⁩⁩نویسندگان کاکرین شواهد مربوط به مهار کننده‌های آروماتاز (aromatase inhibitor; AI) را در درمان زنان نابارور مبتلا به سندرم تخمدان پلی‌کیستیک (polycystic ovary syndrome; PCOS) بررسی کردند.

⁧⁧⁩⁩پیشینه: ⁧⁧⁩⁩PCOS شایع‌ترین علت دوره‌های اندک قاعدگی یا عدم وجود آن است، و حدود ۴% تا ۸% از زنان را در سراسر جهان درگیر می‌کند. این وضعیت اغلب باعث ناباروری بدون تخمک‌گذاری (ناباروری مربوط به عدم تخمک‌گذاری) می‌شود. از AIها برای ایجاد تخمک‌گذاری استفاده می‌شود. از حدود سال ۲۰۰۱، کارآزمایی‌های بالینی به نتایج متفاوتی در مورد این موضوع رسیدند که لتروزول (letrozole) (نوعی AI) حداقل به اندازه رایج‌ترین درمان مورد استفاده برای درمان ناباروری یعنی کلومیفن سیترات (clomiphene citrate; CC)، موثر است یا خیر.

⁧⁧⁩⁩ویژگی‌های مطالعه: ⁧⁧⁩⁩این مرور شامل مطالعات بالینی است که در آنها شرکت‌کنندگان به‌طور تصادفی به گروه مداخله یا گروه مقایسه (کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs)) اختصاص داده شدند. مرور ما شامل ۴۲ RCT با ۷۹۳۵ زن است. مهار کننده آروماتاز مورد استفاده در تمام کارآزمایی‌ها، لتروزول بود. مقایسه کنندگان عبارت بودند از CC، که در ۲۵ مورد از RCT‌ها استفاده شد، و دریل کردن تخمدان (ovarian drilling) با روش لاپاروسکوپی (یک روش جراحی برای سوراخ کردن غشای اطراف تخمدان)، که در پنج RCT به کار گرفته شد. چندین مطالعه شامل درمان‌های دیگر در یک یا هر دو بازو بودند.

⁧⁧⁩⁩نتایج کلیدی: ⁧⁧⁩⁩به نظر می‌رسد لتروزول نرخ تولد زنده و بارداری را در مقایسه با CC هنگامی که برای تخمک‌گذاری و انجام به‌موقع مقاربت استفاده می‌شود، بهبود می‌بخشد. کیفیت این شواهد در سطح متوسط و قابل اعتماد بود. هیچ تفاوتی در نرخ سقط جنین یا نرخ بارداری چند‐قلویی به دست نیامد. به نظر می‌رسید هیچ تفاوتی بین لتروزول و دریل کردن تخمدان با روش لاپاروسکوپی برای پیامدهای مشاهده شده وجود نداشت، اگرچه مطالعات مرتبط کمی انجام شدند. سندرم تحریک بیش از حد تخمدان (ovarian hyperstimulation syndrome; OHSS)، عارضه جانبی جدی تحریک هورمونی، یک رویداد بسیار نادر بود و در اکثر مطالعات رخ نداد. شواهد تا ژانویه ۲۰۱۸ به‌روز است.

⁧⁧⁩⁩کیفیت شواهد: کیفیت کلی شواهد از متوسط تا بالا متغیر بود. ممکن است برخی از مطالعات که به نفع کلومیفن سیترات بوده‌اند، هرگز منتشر نشده باشند. به نظر می‌رسد مطالعاتی که در مورد تولد زنده گزارش دادند، نرخ بارداری بالینی بالاتری را در گروه لتروزول نسبت به مطالعاتی گزارش کردند که به ارائه یافته‌های تولد زنده نپرداختند. این نشان می‌دهد اگر همه مطالعات تولدهای زنده را گزارش می‌کردند، نتایج ممکن بود برای لتروزول تا حدی مطلوب نباشد.


Alison C Bryant‐Smith، Anne Lethaby، Cindy Farquhar، Martha Hickey،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه

خونریزی شدید قاعدگی (heavy menstrual bleeding; HMB) یک مساله جسمانی و اجتماعی مهم برای زنان است. درمان خوراکی برای HMB عبارتند از داروهای آنتی‌فیبرینولیتیک‌ (antifibrinolytic drugs)، که برای کاهش خونریزی از طریق مهار آنزیم‌های حل کننده لخته خونی (antifibrinolytic drugs) در اندومتر طراحی شده‌اند.

از گذشته تاکنون، نگرانی‌هایی وجود داشته مبنی بر اینکه استفاده از آنتی‌فیبرینولیتیک‌ ترانکسامیک اسید (tranexamic acid; TXA) برای HMB ممکن است خطر بیماری ترومبوآمبولی وریدی را افزایش دهد. این یک چترواژه (umbrella term) برای ترومبوز وریدی عمقی (لخته‌های خونی در عروق خونی پاها) و آمبولی ریوی (لخته‌های خونی در عروق خونی ریه‌ها) است.

اهداف
تعیین اثربخشی و ایمنی داروهای آنتی‌فیبرینولیتیک‌ به عنوان درمانی برای خونریزی شدید قاعدگی
روش های جستجو
ما در نوامبر ۲۰۱۷ پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه زنان و باروری در کاکرین؛ CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase؛ PsycINFO و دو پایگاه ثبت کارآزمایی را همراه با بررسی منابع جست‌وجو کردیم و با نویسندگان مطالعه و متخصصان در این زمینه برای یافتن مطالعات بیشتر تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای (randomised controlled trials; RCTs) را وارد مرور کردیم که به مقایسه عوامل آنتی‌فیبرینولیتیک‌ در برابر دارونما (placebo)، عدم درمان یا سایر درمان‌های دارویی در زنان سن باروری مبتلا به HMB پرداخته بودند. دوازده مطالعه از TXA و یک مطالعه از پیش‌داروی TXA (Kabi) استفاده کرده بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
از روش‌های استاندارد روش‌شناسی موردانتظار کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه مرور شامل از دست دادن خون قاعدگی (menstrual blood loss; MBL)، بهبود در HMB و رویدادهای ترومبوآمبولیک بود.
نتایج اصلی

ما ۱۳ RCT (۱۳۱۲ شرکت‌کننده تجزیه‌و‌تحلیل شده) را وارد مرور کردیم. کیفیت شواهد از بسیار پائین تا متوسط متغیر بود: محدودیت‌های اصلی عبارت بودند از خطر سوگیری (bias) (مرتبط با عدم کورسازی و گزارش‌دهی ضعیف روش‌های مطالعاتی)، عدم دقت (imprecision) و ناهمگونی.

آنتی‌فیبرینولیتیک‌ها (TXA یا Kabi) در برابر عدم درمان یا دارونما

در مقایسه با دارونما، آنتی‌فیبرینولیتیک‌ها با میانگین خون از دست داده شده کمتر (MD: ۵۳,۲۰‐ میلی‌لیتر به ازای هر چرخه (mL per cycle)؛ ۹۵% CI؛ ۶۲.۷۰‐ تا ۴۳.۷۰‐؛ I² = ۸%؛ ۴ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۵۶۵؛ شواهد با کیفیت متوسط) و نرخ‌های بهبودی بالاتر (RR: ۳.۳۴؛ ۹۵% CI؛ ۱.۸۴ تا ۶.۰۹؛ ۳ RCTS؛ شرکت‌کنندگان = ۲۷۱؛ شواهد با کیفیت متوسط) ارتباط داشتند. این یافته نشان می‌دهد در صورتی که ۱۱% از زنان بدون درمان بهبود یابند، آنگاه ۴۳% تا ۶۳% از زنانی که داروهای آنتی‌فیبرینولیتیک‌ دریافت می‌کنند، بهبود خواهند یافت. هیچ گونه شواهد شفافی مبنی بر وجود تفاوت بین گروه‌ها از نظر حوادث جانبی وجود ندارد (RR: ۱.۰۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۳ تا ۱.۱۸؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۲۹۷؛ شواهد با کیفیت پائین). فقط یک رویداد ترومبوآمبولیک در دو مطالعه اتفاق افتاده بود که این پیامد را گزارش کرده بودند.

TXA در برابر پروژستوژن‌ها (progestogens)

هیچ گونه شواهد شفافی مبنی بر وجود تفاوت بین گروه‌ها از نظر میانگین خون از دست داده شده، اندازه‌گیری شده با استفاده از چارت ارزیابی میزان خونریزی پیکتوریال (Pictorial Blood Assessment Chart; PBAC) وجود نداشت (MD: ‐۱۲,۲۲ درجه به ازای هر چرخه؛ ۹۵% CI؛ ۳۰.۸‐ تا ۶.۳۶؛ I² = ۰%؛ ۳ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۳۱۲؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، اما TXA با احتمال بهبودی بالاتر ارتباط داشت (RR: ۱.۵۴؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۱ تا ۱.۸۰؛ I² = ۳۲%؛ ۵ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۴۲۲؛ شواهد با کیفیت پائین). این یافته نشان می‌دهد در صورتی که ۴۶% از زنان تحت درمان با پروژستوژن‌ها بهبود پیدا کنند، آن‌گاه ۶۱% تا ۸۳% از زنان تحت درمان با TXA بهبود خواهند یافت.

حوادث جانبی در گروه TXA کمتر شایع بودند (RR: ۰,۶۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۶ تا ۰.۹۴؛ I² = ۲۸%؛ ۴ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۳۴۹؛ شواهد با کیفیت پائین). هیچ موردی از رویداد ترومبوآمبولیکی در هیچ یک از گروه‌ها گزارش نشده بود.

TXA در برابر داروهای غیر‐استروئیدی ضد‐التهابی (non‐steroidal anti‐inflammatory drugs; NSAIDs)

TXA با کاهش میانگین خون از دست داده شده (MD: ‐۷۳,۰۰ میلی‌لیتر به ازای هر چرخه؛ ۹۵% CI؛ ۱۲۳.۳۵‐ تا ۲۲.۶۵‐؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۴۹؛ شواهد با کیفیت پائین) و احتمال بهبودی بالاتر (RR: ۱.۴۳؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۸ تا ۱.۷۴؛ I۲ = ۰%؛ ۲ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۱۶۱؛ شواهد با کیفیت پائین) همراه بود. این یافته نشان می‌دهد در صورتی که ۶۱% از زنان تحت درمان با NSAID ها بهبود پیدا کنند، آنگاه ۷۱% تا ۱۰۰% از زنان تحت درمان با TXA بهبود خواهند یافت. حوادث جانبی شایع نبودند و هیچ گونه داده قابل مقایسه‌ای در دسترس نبود. هیچ موردی از رویداد ترومبوآمبولیکی گزارش نشده بود.

TXA در برابر اتامسیلات (ethamsylate)

TXA با کاهش میانگین خون از دست داده شده ارتباط داشت (MD: ‐۱۰۰ میلی‌لیتر به ازای هر چرخه؛ ۹۵% CI؛ ۱۴۱,۸۲‐ تا ۵۸.۱۸‐؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۵۳؛ شواهد با کیفیت پائین)، اما شواهد برای تعیین اینکه از نظر نرخ‌های بهبودی بین گروه‌ها (RR: ۱.۵۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۵ تا ۲.۵۵؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۵۳؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) یا انصراف از ادامه درمان به دلیل بروز حوادث جانبی (RR: ۰.۷۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۹ تا ۳.۱۵؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۵۳؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) تفاوتی وجود داشته یا خیر، کافی نبود.

TXA در برابر داروهای گیاهی (herbal medicines) (سفوف هبیس (Safoof Habis) و پونیکا گرانوم (Punica granatum))

TXA با کاهش میانگین نمره PBAC پس از سه ماه از درمان ارتباط داشت (MD: ‐۲۳,۹۰ درجه (pts) به ازای هر چرخه؛ ۹۵% CI؛ ۳۱.۹۲‐ تا ۱۵.۸۸‐؛ I² = ۰%؛ ۲ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۱۲۱؛ شواهد با کیفیت پائین). هیچ گونه داده‌ای درباره نرخ‌های بهبودی در دسترس نبودند. TXA با کاهش میانگین نمره PBAC پس از سه ماه از اتمام فاز درمانی ارتباط داشت (MD: ‐۱۰.۴۰ درجه به ازای هر چرخه؛ ۹۵% CI؛ ۱۹.۲۰‐ تا ۱.۶۰‐؛ I² قابل اجرا نیست؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۸۴؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). شواهد کافی برای تعیین اینکه نرخ‌های بروز حوادث جانبی میان گروه‌ها متفاوت بوده یا خیر، وجود نداشت (RR: ۲.۲۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۴ تا ۶.۸۰؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۹۴؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ موردی از رویداد ترومبوآمبولیکی گزارش نشده بود.

TXA در برابر سیستم داخل رحمی لوونورژسترل (levonorgestrel intrauterine system)

TXA با میانه نمره PBAC بالاتری نسبت به LIUS (تفاوت میانه: ۱۲۵,۵ درجه؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کننده: ۴۲؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) و احتمال بهبودی پائین‌تر (RR: ۰.۴۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۴ تا ۰.۷۷؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۴۲؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) ارتباط داشت. این یافته نشان می‌دهد در صورتی که ۸۵% از زنان درمان شده با LIUS بهبود پیدا کنند، آنگاه ۲۰% تا ۶۵% از زنان درمان شده با TXA بهبود خواهند یافت. شواهد کافی برای تعیین اینکه نرخ‌های بروز حوادث جانبی بین گروه‌ها متفاوت است یا خیر، وجود نداشت (RR: ۰.۸۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۵ تا ۲.۸۰؛ ۱ RCT؛ شرکت‌کنندگان = ۴۲؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ موردی از رویداد ترومبوآمبولیکی گزارش نشده بود.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
درمان آنتی‌فیبرینولیتیک‌ (از جمله TXA) در مقایسه با دارونما، NSAIDها، پروژستوژن لوتئال، اتامسیلات، یا داروهای گیاهی برای درمان HMB اثربخش به نظر می‌رسد، اما ممکن است نسبت به LIUS اثربخشی کمتری داشته باشد. برای تعیین اینکه آنتی‌فیبرینولیتیک‌ها با افزایش خطر بروز حوادث جانبی ارتباط داشتند یا خیر، داده‌های بسیار کمی برای بیشتر مقایسه‌ها وجود داشت و بیشتر مطالعات به طور خاص ترومبوآمبولی را به عنوان یک پیامد دربرنمی‌گرفتند.
خلاصه به زبان ساده

آنتی‌فیبرینولیتیک‌ها (مانند ترانکسامیک اسید) برای درمان خونریزی شدید قاعدگی

سوال مطالعه مروری

عوامل آنتی‌فیبرینولیتیک‌ (antifibrinolytic agents) برای کاهش خونریزی از طریق مهار آنزیم‌های حل کننده لخته اندومتریال (در دیواره رحم) طراحی شده‌اند؛ پژوهشگران کاکرین شواهد مربوط به تاثیر این داروها (از جمله ترانکسامیک اسید (tranexamic acid; TXA) را در برابر دارونما (placebo) و سایر درمان‌های دارویی در زنان مبتلا به خونریزی شدید قاعدگی (heavy menstrual bleeding; HMB) تعریف شده به صورت از دست دادن بیشتر از ۸۰ میلی‌لیتر خون (> ۸۰ mL) به ازای هر چرخه قاعدگی) مرور کردند.

پیشینه

عوامل آنتی‌فیبرینولیتیک‌ (از جمله ترانکسامیک اسید، TXA) به طور متداول برای مدیریت HMB استفاده می‌شوند. با وجود این، از گذشته تاکنون، نگرانی‌های وجود داشته مبنی بر اینکه این عوامل ممکن است منجر به شکل‌گیری لخته‌های خونی (blood clots) خطرناک در پاها یا ریه‌ها شوند. تنوعی از سایر داروها وجود دارند که می‌توانند برای درمان HMB استفاده شوند. ما مزایا و خطرات این درمان‌ها را مقایسه کردیم.

ویژگی‌های مطالعه

۱۳ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) را به دست آوردیم که به مقایسه داروی آنتی‌فیبرینولیتیک‌ با یک درمان دارویی مختلف، در مجموع با ۱۳۱۲ زن مبتلا به خونریزی شدید قاعدگی پرداخته بودند. شواهد تا نوامبر ۲۰۱۷ به‌روز است.

نتایج کلیدی

داروی آنتی‌فیبرینولیتیک‌ ممکن است HMB را در زنان ۱۵ تا ۵۰ ساله، بدون افزایش قابل توجه در نرخ حوادث جانبی، بهبود دهد. شواهد نشان می‌دهد که کاهشی معادل ۴۰% تا ۵۰% در مقدار خون از دست داده شده در دوره قاعدگی به ازای هر چرخه قاعدگی برای شرکت‌کنندگان تحت درمان با TXA وجود دارد. درمان آنتی‌فیبرینولیتیکی در بهبود از دست دادن HMB نسبت به سایر درمان‌های دارویی، به استثنای سیستم داخل رحمی لوونورژسترل (levonorgestrel intrauterine system)، وسیله پلاستیکی کارگذاشتنی در درون رحم که برای پیشگیری از لقاح (conception) هورمون آزاد می‌کند، بهتر بود.

شواهد پیشنهاد می‌کنند در صورتی که ۱۰,۹% از زنان دریافت کننده دارونما بهبودی را در HMB گزارش کنند، آنگاه ۳۶.۳% از زنان دریافت کننده TXA بهبودی را در HMB گزارش خواهند کرد.

TXA احتمالا کیفیت زندگی زنان مبتلا به HMB را بهبود می‌دهد.

ما هیچ شواهدی را مبنی بر افزایش عوارض جانبی (شامل تشکیل لخته‌های خونی تهدید کننده زندگی) در زنان دریافت کننده درمان آنتی‌فیبرینولیتیکی در مقایسه با دارونما یا سایر درمان‌های مورد استفاده برای HMB نیافتیم. دو مطالعه رویدادهای ترومبوآمبولیک وریدی را اندازه‌گیری کرده بودند: متاسفانه این مطالعات تعداد شرکت‌کننده کافی را برای ایجاد تمایز تاثیر واقعی از یک اندازه خاص از شانس مطلق نداشتند.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد از بسیار پائین تا متوسط متغیر بود. محدودیت‌های اصلی عبارت بودند از: خطر سوگیری (bias)، به دلیل آگاهی شرکت‌کنندگان/پژوهشگران از نوع درمان دریافتی (که تحت عنوان عدم کورسازی (blinding) شناخته می‌شود)، یا عدم گزارش‌دهی بسیار شفاف روش‌های مطالعه؛ عدم دقت (imprecision) (یعنی دور بودن اندازه‌گیری‌های تکراری از یکدیگر) و ناهمگونی (یعنی افزایش رو به رشد توزیع حجم نمونه حول‌و‌حوش مقدار پارامتر واقعی، هم‌زمان با افزایش حجم نمونه).


Marian G Showell، Rebecca Mackenzie‐Proctor، Vanessa Jordan، Ruth Hodgson، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه
زنان نابارور برای آزمودن درمان‌های کمکی مختلف جهت بچه‌دار شدن بسیار با انگیزه هستند، و استنباط شایع این است که مکمل‌های غذایی مانند میو‐اینوزیتول (myo‐inositol; MI) و دی‐کایرو‐اینوزیتول (D‐chiro‐insoitol; DCI) فقط با مزیت و نه با آسیب ارتباط دارند. در حال حاضر بسیاری از کلینیک‌های باروری MI را به عنوان پیش‌درمانی برای لقاح آزمایشگاهی (in vitro fertilisation; IVF) یا برای القای تخمک‌گذاری در زنان نابارور مبتلا به سندرم تخمدان پلی‌کیستیک (polycystic ovary syndrome; PCOS) تجویز می‌کنند؛ اگرچه هیچ شواهدی با کیفیت بالا برای تایید این عمل در دسترس نیست. این مرور شواهد را برای اثربخشی اینوزیتول در زنان نابارور با تشخیص PCOS ارزیابی کرده است.
اهداف
ارزیابی اثربخشی و ایمنی مکمل‌یاری خوراکی اینوزیتول برای پیامد‌های تولید ‌مثل میان زنان نابارور مبتلا به PCOS که برای باروری تلاش می‌کنند.
روش های جستجو
بانک‌های اطلاعاتی زیر را جست‌وجو کردیم (تا جولای ۲۰۱۸): پایگاه ثبت تخصصی گروه زنان و باروری در کاکرین (CGFG)؛ CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase؛ PsycINFO؛ CINAHL؛ و AMED. هم‌چنین فهرست منابع را بررسی کرده و در پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌های بالینی جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) مربوط به مقایسه هر نوع، دوز یا ترکیبی از اینوزیتول خوراکی در برابر دارونما (placebo)، عدم درمان/درمان استاندارد، یا درمان با آنتی‌اکسیدان دیگر، یا با یک عامل باروری، یا با نوع دیگری از اینوزیتول بین زنان نابارور مبتلا به PCOS وارد کردیم.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم مطالعات واجد شرایط را انتخاب کردند، داده‌ها را استخراج کرده و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند. پیامد‌های اولیه، تولد زنده و عوارض جانبی بود؛ پیامد‌های ثانویه شامل نرخ‌های بارداری بالینی و نرخ‌های تخمک‌گذاری بود. ما مطالعات را با استفاده از مدل اثر‐ثابت (fixed‐effect) تجمیع کرده و نسبت‌های شانس (ORs) را با ۹۵% فواصل اطمینان (CIs) محاسبه کردیم. ما کیفیت کلی شواهد را از طریق اعمال معیار‌های GRADE (نظام درجه‌بندی کیفیت شواهد و قدرت توصیه‌ها) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی

ما ۱۳ کارآزمایی شامل ۱۴۷۲ زن نابارور مبتلا به PCOS که میو‐اینوزیتول را به عنوان پیش‌درمان IVF (۱۱ کارآزمایی) یا در زمان القای تخمک‌گذاری (دو کارآزمایی) دریافت می‌کردند، وارد کردیم. این مطالعات MI را در برابر دارونما، عدم درمان/درمان استاندارد، ملاتونین (melatonin)، متفورمین (metformin)، کلومیفن سیترات (clomiphene citrate) یا DCI مقایسه کرده بودند. شواهد با کیفیت «پائین» تا «بسیار پائین» بودند. محدودیت‌های اصلی، خطر سوگیری (bias) جدی ناشی از گزارش‌دهی ضعیف روش‌ها، ناهمگونی و فقدان گزارش‌دهی پیامد‌های بالینی مرتبط مانند تولد زنده و حوادث جانبی بودند.

ما مطمئن نیستیم که MI نرخ‌های تولد زنده را در قیاس با درمان استاندارد میان زنان تحت IVF بهبود می‌بخشد یا خیر (OR: ۲,۴۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۵ تا ۷.۸۳؛ P = ۰.۱۴؛ ۲ RCT؛ ۸۴ زن؛ I² = %۰). برای زنان نابارور مبتلا به PCOS تحت پیش‌درمان برای IVF که دارای نرخ پیش‌بینی شده تولد زنده ۱۲% هستند، شواهد با کیفیت بسیار پائین نشان می‌دهند که این نرخ میان زنان مصرف کننده MI بین ۹% و ۵۱% خواهد بود.

ما مطمئن نیستیم که MI در مقایسه با درمان استاندارد، ممکن است مرتبط با کاهش در نرخ سقط جنین باشد یا خیر (OR: ۰,۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۹ تا ۰.۸۶؛ P = ۰.۰۲؛ ۴ RCT؛ ۵۳۵ زن؛ I² = %۶۶؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). این امر نشان‌ می‌دهد که بین زنان نابارور مبتلا به PCOS با نرخ سقط جنین مورد انتظار ۹% که تحت پیش‌درمان برای IVF قرار می‌گیرند، این نرخ میان زنان مصرف کننده MI بین ۲% و ۸% خواهد بود؛ گرچه این متاآنالیز (meta‐analysis) عمدتا مبتنی بر یک مطالعه بود که نرخ سقط جنین بالای غیر‐معمولی را در گروه کنترل گزارش کرده بود و این موضوع منجر به ناهمگونی بسیار زیادی شده بود. هنگامی که ما این کارآزمایی را از تجزیه‌و‌تحلیل حساسیت خارج کردیم، دیگر این تاثیر را ندیدیم و هیچ تفاوت قطعی بین MI و درمان استاندارد ملاحظه نکردیم.

شواهد با کیفیت پائین پیشنهاد می‌کند که ممکن است MI در مقایسه با درمان استاندارد با تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در نرخ‌های بارداری چند‌‐قلویی مرتبط باشد (OR: ۱,۰۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۳ تا ۱.۷۱؛ P = ۰.۸۹؛ ۲ RCT؛ ۴۲۵ زن). این امر بیانگر آن است که میان زنان نابارور مبتلا به PCOS با نرخ بارداری چند‌‐قلویی پیش‌بینی شده ۱۸% که تحت پیش‌درمان برای IVF قرار می‌گیرند، این نرخ میان زنان دریافت کننده اینوزیتول بین ۱۲% و ۲۷% خواهد بود.

ما مطمئن نیستیم که ممکن است MI در مقایسه با درمان استاندارد با افزایش نرخ بارداری بالینی ارتباط داشته باشد یا خیر (OR: ۱,۲۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۷ تا ۱.۸۵؛ P = ۰.۲۲؛ ۴ RCT؛ ۵۳۵ زن؛ I² = %۰؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). این موضوع نشان‌ می‌دهد که بین زنان نابارور مبتلا به PCOS با نرخ سقط جنین مورد انتظار ۲۶% که تحت پیش‌درمان برای IVF قرار می‌گیرند، این نرخ میان زنان مصرف کننده MI بین ۲۴% و ۴۰% خواهد بود. نرخ‌های تخمک‌گذاری برای این مقایسه گزارش نشده بود.

سایر مقایسه‌ها فقط شامل یک کارآزمایی به ازای هر کدام از مقایسه‌ها بودند، بنابراین متاآنالیز برای مقایسه‌های MI در برابر آنتی‌اکسیدان، MI در برابر یک عامل حساس کننده به انسولین (insulin‐sensitising)، MI در برابر یک عامل القای تخمک‌گذاری و MI در برابر DCI دیگر امکان‌پذیر نبود.

هیچ شواهد تجمعی برای زنان مبتلا به PCOS که تحت القای تخمک‌گذاری قرار می‌گیرند وجود نداشت، زیرا فقط کارآزمایی‌های واحد به مقایسه عامل حساس کننده به انسولین و عامل القای تخمک‌گذاری پرداخته بودند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
طبق شواهد موجود با کیفیت بسیار پائین، ما مطمئن نیستیم که MI نرخ تولد زنده یا بارداری بالینی را در زنان نابارور مبتلا به PCOS که تحت پیش‌درمان برای IVF با مصرف MI قرار می‌گیرند، در مقایسه با درمان استاندارد بهبود می‌بخشد یا خیر. هم‌چنین در مورد اینکه MI نرخ سقط جنین یا بارداری چند‌‐قلویی را برای زنان مشابهی که MI دریافت می‌کنند در قیاس با درمان استاندارد کاهش می‌دهد یا خیر، نامطمئن هستیم. هیچ شواهد تجمعی جهت استفاده از MI در برابر دارو‌نما، آنتی‌اکسیدان دیگر، عوامل حساس کننده به انسولین، عوامل القای تخمک‌گذاری یا نوع دیگری از اینوزیتول برای زنان نابارور مبتلا به PCOS که تحت پیش‌درمان برای IVF قرار می‌گیرند، در دسترس نیست. هیچ شواهد تجمعی برای مصرف MI در زنانی که تحت فاز القای درمان تخمک‌گذاری قرار می‌گیرند، وجود ندارد.
خلاصه به زبان ساده

اینوزیتول (inositol) برای زنان با تشخیص سندرم تخمدان پلی‌کیستیک و قدرت پائین باروری

سوال مطالعه مروری

ما بررسی کردیم زنانی که مبتلا به سندرم تخمدان پلی‌کیستیک (polycystic ovary syndrome; PCOS) هستند و در باردار شدن دچار مشکل شده‌اند، مصرف مکمل اینوزیتول مزیتی را برای آنها به دنبال خواهد داشت یا خیر.

پیشینه

احتمال مواجه شدن با مشکلات در زنان مبتلا به PCOS که برای بارداری تلاش می‌کنند، در نتیجه بیماری آنها بیش‌تر است. می‌توان درمان‌های مختلفی را به زنانی که دچار معضل باردار شدن هستند، پیشنهاد کرد. یکی از درمان‌هایی که می‌تواند ارائه شود، مکمل‌ها هستند. اینوزیتول یکی از مکمل‌هایی است که تصور می‌شود شانس بارداری را افزایش می‌دهد. در این لحظه اطمینان نداریم که مصرف اینوزیتول در واقع به باردار شدن این زنان کمک می‌کند و اینکه مضراتی در ارتباط با دریافت این مکمل‌ها وجود دارد یا خیر.

تاریخ جست‌وجو

ما به جست‌وجوی مطالعات منتشر شده تا جولای ۲۰۱۸ پرداختیم.

ویژگی‌های مطالعه

در مجموع ۱۳ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده را شامل ۱۴۷۲ زن نابارور مبتلا به PCOS یافتیم. تمام این مطالعات دربرگیرنده زنان مبتلا به PCOS بودند که دچار مشکل در باردار شدن بودند. همه زنان وارد شده در این مطالعات مراقبت معمول پیش از زایمان را دریافت کرده بودند. علاوه ‌بر این، به زنان میو‐اینوزیتول (نوعی از اینوزیتول) داده شد و سپس با زنانی که عدم درمان یا ملاتونین (melatonin)، متفورمین (metformin)، کلومیفن سیترات (clomiphene citrate) یا دی‐کایرو‐اینوزیتول (نوع دیگری از اینوزیتول) را دریافت کرده بودند، مقایسه شدند. همه زنان در ۱۱ مطالعه، لقاح آزمایشگاهی (in vitro fertilisation; IVF) یا تزریق داخل سیتوپلاسمی اسپرم (intracytoplasmic sperm injection; ICSI) نیز داشتند و در دو مطالعه باقیمانده، زنان تحت القای تخمک‌گذاری قرار گرفتند.

نتایج کلیدی

میو‐اینوزیتول همراه با فولیک اسید در برابر فولیک اسید (درمان استاندارد) به عنوان پیش‌درمان برای IVF (شواهد با کیفیت پائین یا بسیار پائین)

مطالعات اندکی درباره این مقایسه موجود هستند و کیفیت این مطالعات پائین تا بسیار پائین است. بر مبنای شواهد موجود کنونی، نتوانستیم نشان دهیم که مصرف میو‐اینوزیتول شانس باردار شدن یا بچه‌دار شدن را میان زنان مبتلا به PCOS افزایش می‌دهد یا خیر. یافته‌ها پیشنهاد می‌کنند که اگر شانس بچه‌دار شدن برای زنان تحت پیش‌درمان برای IVF با درمان استاندارد ۱۲% باشد، این شانس میان زنان مصرف کننده میو‐اینوزیتول می‌تواند به کمی ۹% یا به زیادی ۵۱% باشد. راجع به اینکه میو‐اینوزیتول می‌تواند نرخ‌های سقط جنین را کاهش دهد یا خیر، ابهام داریم، چرا که این نتایج بر مبنای فقط دو مطالعه هستند که یکی از آنها نرخ سقط غیر‐معمول بالایی را بین زنانی که میو‐اینوزیتول دریافت نکرده‌اند، گزارش کرده بود؛ بنابراین ما مطمئن نیستیم که این، تاثیر حقیقی درمان باشد. ممکن است MI تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در نرخ بارداری چند‐قلویی ایجاد کند.

ما نتوانستیم مزیت یا آسیب مصرف میو‐اینوزیتول را برای زنان مبتلا به PCOS که تحت القای تخمک‌گذاری قرار گرفته‌اند، ارزیابی کنیم؛ زیرا فقط دو کارآزمایی را شناسایی کردیم و هر یک از آنها مقایسه متفاوتی را انجام داده بودند.

کیفیت شواهد

به دلیل تشریح ضعیف نحوه اجرای این کارآزمایی‌ها و تعداد کم کارآزمایی‌هایی که توانستیم وارد کنیم، کیفیت شواهد را از پائین تا بسیار پائین ارزیابی کردیم. هم‌چنین گزارش‌دهی در مورد مسائلی که برای زوج‌های نابارور مهم است، ضعیف بود؛ این مسائل عبارت بودند از شانس بچه‌دار شدن در صورت مصرف میو‐اینوزیتول و اینکه استفاده از آن منجر به تاثیرات زیان‌بار می‌شود یا خیر.


Magdalena Bofill Rodriguez، Anne Lethaby، Mihaela Grigore، Julie Brown، Martha Hickey، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۹، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده

پیشینه
خونریزی شدید قاعدگی (heavy menstrual bleeding; HMB) یک مشکل قابل توجه سلامت در زنان پیش از یائسگی است؛ این وضعیت می‌تواند کیفیت زندگی آنها را کاسته و موجب اختلال اجتماعی و مشکلات جسمانی مانند آنمی فقر آهن شود. درمان مرسوم خط اول معمولا متشکل از درمان دارویی (هورمونی و غیر‐هورمونی) است، اما این روش همیشه در کاهش خونریزی قاعدگی به سطوح قابل قبول موفق نیست. هیسترکتومی (hysterectomy) درمانی قطعی است، اما هزینه بیش‌تری داشته و تا حدی خطر به همراه دارد. ابلیشن اندومتر (endometrial ablation) ممکن است جایگزینی برای هیسترکتومی باشد که رحم را حفظ می‌کند. روش‌های زیادی برای «ابلیت کردن» (برداشتن) لایه اندومتر ایجاد شده‌اند. روش‌های نسل اول نیازمند دیدن رحم با هیستروسکوپ حین پروسیجر است؛ با وجود ایمن بودن، این پروسیجر احتیاج به مهارت‌های فنی خاصی دارد. روش‌های جدید‌تری برای ابلیشن اندومتر (روش‌های نسل دوم و سوم) توسعه یافته‌اند که نسبت به رویکرد‌های قبلی سریع‌تر هستند؛ زیرا آنها نیازی به تجسم هیستروسکوپی در طول پروسیجر ندارند.
اهداف

مقایسه اثربخشی، ایمنی و مقبولیت روش‌های تخریب اندومتر برای کاهش خونریزی شدید قاعدگی (HMB) در زنان پیش از یائسگی.

روش های جستجو
پایگاه ثبت تخصصی کارآزمایی‌های کنترل شده گروه زنان و باروری در کاکرین، پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل‌ شده کاکرین (CENTRAL) در کتابخانه کاکرین؛ MEDLINE؛ Embase؛ CINAHL؛ و PsycINFO (از آغاز تا می ۲۰۱۸) را جست‌وجو کردیم. هم‌چنین پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌ها، سایر منابع علمی منتشر ‌نشده یا خاکستری و فهرست منابع مطالعات بازیابی شده را جست‌وجو کردیم و با متخصصان در این زمینه و با شرکت‌های داروسازی که ابزار‌های ابلیشن را تولید می‌کنند، تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) مربوط به مقایسه روش‌های مختلف ابلیشن یا رزکسیون اندومتر برای زنان مبتلا به HMB بدون پاتولوژی مشخص رحمی، به غیر از فیبروئیدهای خارج از فضای رحمی و کوچک‌تر از ۳ سانتی‌متر، واجد شرایط بودند. پیامدها شامل بهبود در HMB و در کیفیت زندگی، رضایت بیمار، پیامد‌های جراحی، عوارض و نیاز به جراحی بیش‌تر شامل هیسترکتومی بود.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم کارآزمایی‌ها را برای ورود به مطالعه وارد کردند، کارآزمایی‌ها را از نظر خطر سوگیری (bias) ارزیابی کرده و داده‌ها را استخراج کردند. با نویسندگان مطالعه برای شفاف‌سازی شیوه‌ها یا برای اطلاعات بیش‌تر تماس گرفتیم. حوادث جانبی را فقط در صورتی ارزیابی کردیم که به صورت جداگانه در کارآزمایی‌های وارد شده سنجیده شده‌ بودند. مقایسه‌ها را با روش‌های مجزا و هم‌چنین مقایسه کلی روش‌های ابلیشن نسل اول و دوم انجام دادیم.
نتایج اصلی

در این نسخه به‌روز شده ۲۸ مطالعه (۴۲۸۷ زن) را با حجم نمونه‌های متفاوت از ۲۰ تا ۳۷۲ وارد کردیم. اغلب مطالعات دارای خطر پائین سوگیری (bias) برای تصادفی‌سازی، ریزش نمونه (attrition) و گزارش‌دهی انتخابی بودند. کمتر از نیمی از این مطالعات پنهان‌سازی تخصیص کافی داشتند و اغلب کورسازی ‌نشده بودند. با استفاده از درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برآورد کردیم که کیفیت شواهد از متوسط تا بسیار پائین متفاوت بود. به دلیل خطر سوگیری، عدم دقت و ناهمگونی کیفیت شواهد را کاهش دادیم.

مقایسه کلی روش‌های نسل دوم در برابر نسل اول (مانند هیستروسکوپیک ابلیتیو استاندارد طلایی) نشان دهنده فقدان شواهدی از تفاوت در آمنوره (amenorrhoea) طی ۱ سال و ۲ تا ۵ سال پیگیری (خطر نسبی (RR): ۰,۹۹؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۷۸ تا ۱.۲۷؛ ۱۲ مطالعه؛ ۲۱۴۵ زن؛ I² = %۷۷؛ و RR: ۱.۱۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۸ تا ۱.۷۲؛ ۶۷۲ زن؛ ۴ مطالعه؛ I² = %۸۰؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) و بهبود ذهنی طی ۱ سال پیگیری بر مبنای نمودار تصویری ارزیابی خون (Pictorial Blood Assessment Chart; PBAC) (> ۷۵ یا بهبود قابل قبول) بود (RR: ۱.۰۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۸ تا ۱.۰۹؛ ۵ مطالعه؛ ۱۲۸۲ زن؛ I² = %۰ و RR: ۱.۱۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۷ تا ۱.۲۸؛ ۲۳۶ زن؛ ۱ مطالعه؛ شواهد با کیفیت پائین). نتایج مطالعه بیانگر هیچ تفاوتی در رضایت بیمار بین روش‌های نسل اول و دوم ظرف ۱ سال پیگیری (RR: ۱.۰۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۸ تا ۱.۰۴؛ ۱۱ مطالعه؛ ۱۷۵۰ زن؛ I² = %۳۶؛ شواهد با کیفیت پائین) و ۲ تا ۵ سال پیگیری (RR: ۱.۰۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۳ تا ۱.۱۳؛ ۶۷۲ زن؛ ۴ مطالعه؛ I² = %۸۱) نبود.

روش‌های ابلیشن اندومتر نسل دوم در مقایسه با روش‌های نسل اول، با زمان‌های عمل کوتاه‌تر مرتبط بودند (تفاوت میانگین (MD): ۱۳,۵۲‐ دقیقه؛ ۹۵% CI؛ ۱۶.۹۰‐ تا ۱۰.۱۳‐؛ ۹ مطالعه؛ ۱۸۲۲ زن؛ شواهد با کیفیت پائین) و غالبا تحت بی‌حسی موضعی انجام شده بودند تا عمومی (RR: ۲.۸، ۹۵% CI: ۱.۸ تا ۴.۴؛ ۶ مطالعه؛ ۱۴۳۴ زن؛ شواهد با کیفیت پائین).

ما مطمئن نیستیم که نرخ‌های سوراخ شدگی بین روش‌های نسل دوم و اول متفاوت بودند یا خیر (RR: ۰,۳۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۰ تا ۱.۰۱؛ ۱۸۸۵ زن؛ ۸ مطالعه؛ I² = %۰).

کارآزمایی‌ها، تفاوتی اندک یا عدم تفاوت را میان روش‌های نسل دوم و اول در نیاز به جراحی بیشتر (ابلیشن یا هیسترکتومی) طی ۱ سال پیگیری گزارش کرده بودند (RR: ۰,۷۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۱ تا ۱.۲۶؛ ۶ مطالعه: ۹۳۵ زن؛ شواهد با کیفیت پائین). نتایج در طول ۵ سال نشان دهنده تفاوتی اندک یا عدم تفاوت بین گروه‌ها در نیاز به هیسترکتومی بود (RR: ۰.۸۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۹ تا ۱.۲۲؛ ۴ مطالعه؛ ۷۵۸ زن؛ شواهد با کیفیت متوسط).

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
رویکرد‌ها برای ابلیشن اندومتر از روش‌های نسل اول به رویکرد‌های نسل دوم و سوم جدید‌تر تکامل یافتند. شواهد موجود پیشنهاد می‌کنند که رویکرد‌های نسل دوم (ابلیشن اندومتر با بالون حرارتی، ابلیشن اندومتر با ماکروویو، ابلیشن هیدروترمال (hydrothermal)، ابلیشن اندومتر با رادیوفرکانس دو‌قطبی (bipolar radiofrequency)، سرمادرمانی اندومتر (endometrial cryotherapy)) در قیاس با روش‌های نسل اول (ابلیشن لیزری اندومتر، رزکسیون ترانس‌سرویکال اندومتر، ابلیشن اندومتر به روش rollerball)، اثربخشی برابری از لحاظ خونریزی شدید قاعدگی همراه با نرخ‌های قابل مقایسه آمنوره و پیشرفت در PBAC دارند. روش‌های نسل دوم با زمان‌های کوتاه‌تر عمل ارتباط دارند و اغلب تحت بی‌حسی موضعی انجام می‌گیرند تا عمومی. این موضوع که نرخ‌های سوراخ شدگی بین روش‌های نسل دوم و اول متفاوت هستند یا خیر، نامطمئن است. شواهد برای آن‌که نشان دهنده رویکرد‌های نسل دوم ارجح نسبت به سایرین و اثربخشی و ایمنی رویکرد‌های نسل سوم در برابر روش‌های نسل اول و دوم باشند، کافی نبود.
خلاصه به زبان ساده

آیا روش‌های جدید‌تر برای تخریب لایه پوششی رحم (ابلیشن اندومتر) در مقایسه با روش‌های تثبیت شده موثر‌تر و ایمن‌تر هستند؟

سوال مطالعه مروری

این مرور، اثربخشی، ایمنی، مقبولیت و نرخ‌های عوارض روش‌های نسل اول، دوم و سوم موجود را جهت تخریب اندومتر (لایه پوششی رحم) برای درمان خونریزی شدید قاعدگی (پریود‌های شدید) در زنان قبل از یائسگی مقایسه کرد.

پیشینه

دارودرمانی و هیسترکتومی (hysterectomy) (جراحی برای برداشتن رحم) به عنوان گزینه‌های اصلی درمان برای خونریزی شدید قاعدگی استفاده می‌شوند. هر دو انتخاب‌های موثر و ایمنی هستند، اما درمان‌های جدید موجود بر برداشتن لایه پوششی رحم (اندومتر) از جایی که خونریزی ایجاد شده تمرکز دارند. این پروسیجرها شامل برداشتن اندومتر (رزکسیون) یا تخریب آن با انرژی گرمایی حاصل از لیزر، ابزارهای الکتریکی یا سایر ابزار‌ها (ابلیشن) هستند. این درمان‌ها می‌توانند خونریزی قاعدگی را متوقف کرده یا کاهش دهند.

ویژگی‌های مطالعه

این مرور ۲۸ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده را شناسایی کرد که روی ۴۲۸۷ زن انجام شده بودند. اغلب این زنان می‌دانستند چه درمانی دریافت کرده‌اند که ممکن است قضاوت‌های آنان را درباره خونریزی قاعدگی و رضایت از درمان تحت تاثیر قرار دهند. سایر جنبه‌های کیفیت مطالعه در میان کارآزمایی‌ها متفاوت بودند. شواهد تا می ۲۰۱۸ به‌روز است. نوزده مورد از ۲۸ کارآزمایی اذعان کردند که بودجه، تامین تجهیزات یا کمک فنی از صنعت داروسازی و تولید کنندگان تجهیزات دریافت کرده‌اند.

نتایج کلیدی

شواهد با کیفیت متوسط تا بسیار پائین نشان می‌دهد که رویکرد‌های نسل اول و دوم به یک اندازه در درمان HMB موثر هستند. رویکرد‌های درمانی جدید‌تر (نسل دوم) از نظر نرخ اضافه‌بار مایع، پارگی‌های سرویکس و هماتومتر (haematometra) ایمن‌تر بوده و نرخ‌های مشابهی از سوراخ شدگی (perforation) رحمی دارند. رویکرد‌های جدید‌تر (ابلیشن نسل دوم) سریع‌تر بوده و در مقایسه با روش‌های نسل اول، احتمال بیش‌تری دارد که بیماران تحت بی‌حسی موضعی (نسبت به بی‌حسی عمومی) قرار بگیرند. اکثر زنان در هر دو گروه از نتایج پروسیجر رضایت داشتند. شواهد کافی برای آن‌که نشان دهنده ارجح بودن رویکرد‌های نسل دوم نسبت به سایرین باشند، وجود ندارند و اطلاعات درباره رویکرد‌های نسل سوم برای مقایسه در دسترس نیستند.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد از متوسط تا بسیار پائین متفاوت بود. مطالعات اندکی کورسازی شده بودند، داده‌ها محدود بوده و ناهمگونی برای بعضی پیامد‌ها قابل توجه بود که منجر به کاهش سطح کیفیت شواهد می‌شوند.


Sarah Armstrong، Priya Bhide، Vanessa Jordan، Allan Pacey، Jane Marjoribanks، Cindy Farquhar،
دوره ۲۰۱۹، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده

پیشینه

انکوباسیون و ارزیابی جنین (embryo incubation and assessment) یک گام حیاتی در فناوری کمک‌باروری (assisted reproductive technology; ART) است. به‌طور سنتی، ارزیابی جنین از طریق خارج کردن جنین‌ها از انکوباتور معمولی (conventional incubator) به‌ صورت روزانه برای ارزیابی کیفیت توسط جنین‌شناس (embryologist) زیر میکروسکوپ صورت می‌گرفته است. در طول سال‌های اخیر، سیستم‌های مرور زمان (time‐lapse system; TLS) توسعه پیدا کرده‌اند که می‌توانند از جنین‌ها در فواصل زمانی مکرر تصاویر دیجیتال بگیرند. این سیستم‌ها جنین‌شناس را قادر می‌سازد با یا بدون کمک نرم‌افزار انتخاب جنین، کیفیت جنین‌ها را بدون خروج فیزیکی آن‌ها از انکوباتور ارزیابی کنند.

مزایای بالقوه TLS، شامل توانایی آن در نگهداشت یک محیط کشت پایدار است، بنابراین مواجهه جنین‌ها را با تغییرات ترکیب گاز، دما و حرکت محدود می‌کند. TLS دارای مزیت بالقوه بهبود انتخاب جنین برای درمان ART به واسطه بهره‌برداری از اطلاعات اضافی به دست آمده از طریق پایش مستمر وضعیت تکامل جنین است. استفاده از TLS اغلب هزینه اضافه قابل‌توجهی را به درمان ART تحمیل می‌کند.

اهداف
تعیین اثر TLS در مقایسه با انکوباسیون و ارزیابی متداول جنین روی پیامدهای بالینی در زوج‌های تحت درمان با ART.
روش های جستجو
ما از روش‌شناسی استاندارد توصیه ‌شده توسط کاکرین استفاده کردیم. در تاریخ ۷ ژانویه ۲۰۱۹ در پایگاه ثبت کارآزمایی‌های گروه زنان و باروری در کاکرین (CGF)؛ CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase؛ (CINAHL) Cumulative Index to Nursing and Allied Health Literature، و دو پایگاه ثبت کارآزمایی‌ها جست‌وجو کرده و فهرست مقالات مناسب را بررسی کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای (randomised controlled trials; RCTs) را وارد کردیم که به این مقایسه‌ها پرداختند: TLS با یا بدون نرم‌افزار انتخاب جنین، در مقابل انکوباسیون متداول (conventional incubation) با ارزیابی مورفولوژیکی (morphological assessment) و TLS با نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS بدون نرم‌افزار انتخاب جنین میان زوج‌های تحت درمان با ART.
گردآوری و تحلیل داده‌ها

ما از روش‌های استاندارد روش‌شناسی توصیه‌ شده از سوی کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه مطالعه مروری عبارت بودند از تولد زنده یا بارداری در حال انجام، سقط جنین (miscarriage) و مرده‌زایی (stillbirth) و نرخ تولد زنده یا بارداری در حال انجام تجمعی. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از بارداری بالینی و بارداری بالینی تجمعی (cumulative clinical pregnancy). کیفیت شواهد را با استفاده از سیستم درجه‌بندی توصیه‌ها، ارزیابی، ارتقا و بررسی (GRADE) گزارش کردیم. ما این مقایسه‌ها را به عمل آوردیم:

TLS با ارزیابی متداول مورفولوژیکی تصاویر ثابت TLS در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

نتایج اصلی

ما نه RCT (۲۹۵۵ زن نابارور) را وارد کردیم. کیفیت شواهد از بسیار پائین تا پائین متغیر بود. محدودیت‌های اصلی عبارت بودند از خطر بالای سوگیری (bias) در مطالعات وارد شده، عدم دقت، غیرمستقیم بودن، و ناهمگونی. هیچ داده‌ای درباره نرخ تجمعی تولد زنده یا بارداری در حال انجام وجود نداشت.

TLS با ارزیابی متداول مورفولوژیکی تصاویر ثابت TLS در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های تولد زنده یا بارداری در حال انجام (نسبت شانس (OR): ۰,۹۱؛ %۹۵ فاصله اطمینان (CI): ۰.۶۷ تا ۱.۲۳؛ ۳ RCT؛ N = ۸۲۶؛ I۲ = ۳۳%؛ شواهد با کیفیت پائین) یا در نرخ‌های سقط جنین (OR: ۱,۹۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۹ تا ۳.۶۱؛ ۳ RCT؛ N = ۸۲۶؛ I۲ = ۰%؛ شواهد با کیفیت پائین) وجود داشته باشد. شواهد پیشنهاد می‌کنند که اگر نرخ تولد زنده یا بارداری در حال انجام مرتبط با مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول معادل ۳۵% باشد، نرخ آن با استفاده از روش TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS بین ۲۷% و ۴۰% خواهد بود و اگر نرخ سقط با انکوباسیون متداول معادل ۴% باشد، نرخ آن در ارتباط با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS بین ۴% و ۱۴% خواهد بود. شخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های مرده‌زایی (OR: ۱,۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳ تا ۷.۴۹؛ ۱ RCT؛ N = ۷۶؛ شواهد با کیفیت پائین) یا بارداری بالینی (OR: ۱.۰۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۹ تا ۱.۴۱؛ ۴ RCT؛ N = ۸۷۵؛ I۲ = ۰%، شواهد با کیفیت پائین) وجود داشته باشد.

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS

همه یافته‌ها برای این مقایسه بسیار نامطمئن بودند، که دلیل آن کیفیت بسیار پائین شواهد بود. هیچ داده‌ای درباره تولد زنده در دسترس نبود، اما یک RCT بارداری بالینی را گزارش کرد. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ بارداری بالینی (OR: ۰,۶۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۲ تا ۱.۲۰؛ ۱ RCT؛ N = ۱۶۳)، سقط (OR: ۱.۳۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۴ تا ۳.۰۱؛ ۲ RCT؛ N = ۴۶۳؛ I۲ = ۰%)، یا بارداری بالینی (OR: ۰,۹۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۷ تا ۱.۴۲؛ ۲ RCT؛ N = ۴۶۳؛ I۲ = ۰%) وجود داشته باشد. شواهد پیشنهاد می‌کنند اگر نرخ بارداری بالینی مرتبط با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت معادل ۴۷% باشد، نرخ آن مرتبط با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۲۲% و ۵۲% خواهد بود و اگر نرخ سقط با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت معادل ۵% باشد، این نرخ با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۴% و ۱۵% است. هیچ مطالعه‌ای مرده‌زایی را گزارش نکرد.

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

همه یافته‌ها برای این مقایسه بسیار نامطمئن بودند، که دلیل آن کیفیت بسیار پائین شواهد بود. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ تولد زنده (OR: ۱,۱۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۲ تا ۱.۳۶؛ ۳ RCT؛ N = ۱۶۱۷؛ I۲ = ۸۴%) وجود داشته باشد. شواهدی با کیفیت بسیار پائین وجود داشت که TLS ممکن است نرخ‌های سقط را کاهش دهند (OR: ۰,۶۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۵ تا ۰.۸۹؛ ۳ RCT؛ N = ۱۶۱۷؛ I۲ = ۰%). مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های بارداری بالینی وجود دارد یا خیر (OR: ۰,۹۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۸ تا ۱.۱۶؛ ۳ RCT؛ N = ۱۶۱۷؛ I۲ = ۸۹%). شواهد پیشنهاد می‌کنند که اگر نرخ تولد زنده مرتبط با انکوباسیون و ارزیابی متداول معادل ۴۸% باشد، نرخ آن در ارتباط با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۴۶% و ۵۵% خواهد بود، و اگر نرخ سقط مرتبط با انکوباسیون و ارزیابی متداول معادل ۱۱% باشد، نرخ آن در ارتباط با TLS بین ۵% و ۱۰% خواهد بود. هیچ موردی از مرده‌زایی در تنها مطالعه‌ای که آن را گزارش کرد، دیده نشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
شواهدی کافی با کیفیت خوب مبنی بر وجود تفاوت در تولد زنده یا بارداری در حال انجام، سقط جنین و مرده‌زایی یا بارداری بالینی برای انتخاب بین TLS، با و بدون نرم‌افزار انتخاب جنین و انکوباسیون متداول موجود نیست. با توجه به کیفیت پائین یا بسیار پائین شواهد، یافته‌های ما باید با احتیاط تفسیر شوند.
خلاصه به زبان ساده

سیستم‌های مرور زمان برای انکوباسیون جنین و ارزیابی جنین برای زوج‌های تحت درمان به روش IVF و ICSI

سوال مطالعه مروری

آیا سیستم مرور زمان (time‐lapse system; TLS) شانس بارداری و تولد زنده نوزاد را بهبود، و خطر سقط جنین و مرده‌زایی را کاهش می‌دهد؟

پیشینه

لقاح آزمایشگاهی (in vitro fertilization; IVF) و تزریق داخل‌سیتوپلاسمی اسپرم (intracytoplasmic sperm injection; ICSI) فرآیندهایی هستند که به‌واسطه آن‌ها تخمک‌های زن و اسپرم مرد برای ایجاد باروری خارج از بدن، با یکدیگر ترکیب می‌شوند. جنین‌ها (embryos) در داخل انکوباتور (incubator) ذخیره شده و بین روز ۲ و ۵ پس از رشدونمو داخل، رحم زن جایگذاری می‌شوند. معمولا، جنین‌ها برای ارزیابی کیفیت و مرحله پیشرفت آن‌ها زیر میکروسکوپ، از داخل انکوباتور خارج می‌شوند. TLS می‌تواند تصاویری را از جنین‌ها در فواصل زمانی مکرر ایجاد کند، که امکان ارزیابی جنین‌ها را بدون خروج آن‌ها از داخل انکوباتور فراهم می‌کند. هم‌چنین TLS می‌تواند از یک برنامه نرم‌افزاری کمک ‌کننده به جنین‌شناسان در انتخاب جنینی با بهترین کیفیت برای جایگزینی و بهبود بالقوه شانس تولد نوزاد زنده استفاده کنند.

ویژگی‌های مطالعه

شواهد تا ژانویه ۲۰۱۹ به‌روز است. ما نه مطالعه (کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل ‌شده که در آن‌ها شرکت‌کنندگان با استفاده از یک روش تصادفی به یکی از دو یا چند گروه درمان اختصاص داده می‌شوند) را از ۲۹۵۵ زوج نابارور تحت درمان با IVF یا ICSI وارد کردیم. سه طراحی مختلف مطالعه وجود داشت: ۱) TLS با ارزیابی متداول تصاویر ثابت TLS در مقابل ارزیابی و انکوباسیون متداول، ۲) TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS با ارزیابی متداول تصاویر ثابت TLS و ۳) TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل ارزیابی و انکوباسیون متداول.

آنچه مطالعه مروری یافت

TLS با ارزیابی متداول تصاویر ثابت TLS در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

تمامی شواهد برای این مداخله کیفیت پائینی داشتند. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های تولد زنده یا نرخ‌های بارداری در حال انجام یا سقط وجود داشته باشد. شواهد پیشنهاد می‌کنند در صورتی که نرخ تولد زنده یا بارداری در حال انجام به دنبال انکوباسیون و ارزیابی متداول معادل ۳۵% باشد، آن‌گاه نرخ آن به دنبال استفاده از TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS بین ۲۷% و ۴۰% خواهد بود و اگر نرخ سقط با انکوباسیون متداول ۴% باشد، نرخ آن با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS بین ۴% و ۱۴% خواهد بود. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ‌های مرده‌زایی یا بارداری بالینی وجود داشته باشد.

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت TLS

همه یافته‌ها برای این مقایسه قطعیت بسیار پائینی داشتند، که دلیل آن کیفیت بسیار پائین شواهد بود. هیچ داده‌ای درباره تولد زنده در دسترس نبودند، اما یک مطالعه بارداری در حال انجام را گزارش کرد. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات در نرخ بارداری در حال انجام، سقط یا بارداری بالینی وجود داشته باشد. شواهد پیشنهاد می‌کنند اگر نرخ بارداری بالینی مرتبط با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت معادل ۴۷% باشد، نرخ آن مرتبط با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۲۲% و ۵۲% خواهد بود و اگر نرخ سقط با TLS با ارزیابی مورفولوژیکی متداول تصاویر ثابت معادل ۵% باشد، این نرخ با TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین بین ۴% و ۱۵% است. هیچ مطالعه‌ای مرده‌زایی را گزارش نکرد.

TLS با استفاده از نرم‌افزار انتخاب جنین در مقابل انکوباسیون و ارزیابی متداول

همه یافته‌ها برای این مقایسه بسیار نامطمئن بودند، که دلیل آن کیفیت بسیار پائین شواهد بود. مشخص نیست تفاوتی بین مداخلات از نظر تولد زنده یا بارداری بالینی وجود داشته باشد. شواهد، نرخ پائین‌تر سقط را در گروه TLS برای پیامد سقط نشان می‌دهند. شواهد پیشنهاد می‌کند اگر نرخ تولد زنده مرتبط با انکوباسیون متداول معادل ۴۸% باشد، نرخ آن با استفاده از TLS بین ۴۶% و ۵۵% خواهد بود، و اگر نرخ سقط با انکوباسیون متداول معادل ۱۱% باشد، این نرخ با TLS بین ۵% و ۱۰% است.

نتیجه‌گیری‌های کلی

شواهد خوبی که نشان دهند TLS اثربخشی بیشتر یا کمتری از روش‌های مرسوم انکوباسیون جنین دارند، در دست نیست. ممکن است بیماران مایل باشند در کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده در مورد TLS مشارکت داشته باشند تا به پایه شواهد موجود شواهدی افزوده شود و به تکنولوژی کمک‌باروری بیماران در آینده کمک کنند.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد از بسیار پائین تا پائین متغیر بود. محدودیت‌های اصلی عبارت بودند از خطر بالای سوگیری (bias) در مطالعات وارد شده، عدم دقت، غیرمستقیم بودن، و ناهمگونی.



صفحه ۱ از ۱