جستجو در مقالات منتشر شده


۵ نتیجه برای Bronagh Blackwood

Joke M Wielenga، Agnes van den Hoogen، Henriette A van Zanten، Onno Helder، Bas Bol، Bronagh Blackwood،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
ونتیلاسیون مکانیکی یک مداخله زندگی‌بخش برای نوزادان تازه متولد شده به شدت بدحال و مبتلا به نارسایی تنفسی بستری در بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان (neonatal intensive care unit; NICU) محسوب می‌شود. ونتیلاسیون نوزادان تازه متولد شده به دلیل حجم جاری کم تنفسی، تعداد تنفس بالا و استفاده از لوله‌های اندوتراکئال باز نشده می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. ونتیلاسیون مکانیکی عوارض کوتاه‌‐مدت و طولانی‐مدت مختلفی دارد. به منظور پیشگیری از عوارض آن، هرچه زودتر فرد را از ونتیلاتور جدا می‌کنند. جداسازی از دستگاه کمک می‌کند تا فرد از ونتیلاسیون مکانیکی مطلق به سمت تنفس خودبه‌خودی سوق داده شود.
اهداف
ارزیابی اثربخشی جداسازی نوزادان از ونتیلاتور تحت پروتکل در برابر جداسازی خارج از پروتکل در کاهش طول مدت ونتیلاسیون مکانیکی تهاجمی، طول مدت جداسازی و کاهش مدت بستری در NICU و بیمارستان. تعیین اثربخشی در زیر‐گروه‌های از پیش تعریف شده شامل: سن بارداری و وزن تولد، نوع پروتکل؛ و نوع ارائه پروتکل. تعیین اینکه کدام پروتکل جداسازی در کاهش مدت ونتیلاسیون مکانیکی بی‌خطر و از نظر بالینی موثر است، بدون اینکه خطر عوارض جانبی را افزایش دهد.
روش های جستجو
در منابع زیر به جست‌وجو پرداختیم: پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL)؛ کتابخانه کاکرین (The Cochrane Library) شماره۷؛ ۲۰۱۵)؛ MEDLINE برای سایر استنادات نمایه نشده و در حال انجام و OVID MEDLINE (از ۱۹۵۰ تا ۳۱ جولای ۲۰۱۵)؛ CINAHL (از ۱۹۸۲ تا ۳۱ جولای ۲۰۱۵)؛ EMBASE (از ۱۹۸۸ تا ۳۱ جولای ۲۰۱۵) و Web of Science (از ۱۹۹۰ تا ۱۵ جولای ۲۰۱۵). محدودیتی از نظر زبان انتشار اعمال نکردیم. در رابطه با این موضوع با نویسندگان مطالعاتی که زیر‐گروهی از نوزادان را در مطالعه‌شان داشتند و متخصصین این زمینه تماس حاصل کردیم. علاوه براین، به منظور دستیابی به مطالعات مرتبط بیشتر، چکیده‌های مربوط به خلاصه مقالات کنفرانس‌ها، تزها، پایان‌نامه‌ها و فهرست منابع تمامی مطالعات شناسایی شده را جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی، شبه‐تصادفی‌سازی شده یا تصادفی‌سازی و کنترل شده خوشه‌ای وارد مرور شده‌اند که به مقایسه شیوه‌های جداسازی از ونتیلاتور تحت پروتکل و خارج از پروتکل در نوزادان تازه متولد شده با سن بارداری ۲۴ هفته یا بالاتر حاضر در مطالعه، پیش از آنکه سن پس از زایمان آنها (بعد از تاریخ تولد مورد انتظار) به ۲۸ روز کامل برسد، پرداخته‌اند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
چهار نویسنده، به صورت دو‐نفری و به طور مستقل از هم عناوین و چکیده‌هایی را مرور کردند که در جست‌وجوهای الکترونیکی شناسایی شده بودند. متن کامل مطالعاتی را که به طور بالقوه مرتبط بودند، بازیابی کردیم.
نتایج اصلی
نتیجه جست‌وجوی ما، شناسایی ۱۷۵۲ رکورد بود. مطالعات تکراری (۱۰۶۲) و نامرتبط (۸۴۳) را حذف کردیم. هیچ گونه کارآزمایی‌ تصادفی‌سازی، شبه‐تصادفی‌سازی یا تصادفی‌سازی و کنترل شده خوشه‌ای که در مورد جداسازی نوزادان از دستگاه ونتیلاسیون مکانیکی انجام شده باشد، نیافتیم. دو کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده، معیارهای ورود مربوط به نوع مطالعه و نوع مداخله را داشتند، اما تنها شامل گروهی از نوزادان می‌شدند. نویسندگان مطالعه نتوانستند داده‌های مورد نیاز را برای تجزیه‌وتحلیل زیر‐گروه فراهم کنند؛ هر دو مطالعه را کنار گذاشتیم.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
بر اساس نتایج این مرور، هیچ شواهدی به نفع یا ضرر تاثیر جداسازی تحت پروتکل یا خارج از پروتکل بر طول مدت ونتیلاسیون مکانیکی تهاجمی در نوزادان تازه متولد شده وجود ندارد.
خلاصه به زبان ساده

سودمندی پروتکل‌های مربوط به کاهش زمانی که نوزادان تازه متولد شده در بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان تحت ونتیلاسیون مکانیکی قرار دارند

سوال مطالعه مروری

آیا پروتکل‌ها برای کاهش زمانی که نوزادان تازه متولد شده در بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان تحت ونتیلاسیون مکانیکی قرار می‌گیرند، مفید هستند؟
پیشینه

برای کمک به نوزادانی که به شدت بدحال هستند یا بسیار نارس به دنیا آمده‌اند و خودشان نمی‌توانند نفس بکشند، از ونتیلاسیون مکانیکی استفاده می‌شود. اما این دستگاه بی‌خطر نیست و می‌تواند باعث ایجاد آسیب (دائمی) در ریه‌ها شود. برای مثال، فشاری که نیاز است تا ریه پر از هوا شود، ممکن است فضاهای هوایی بسیار شکننده را تخریب کند و در ریه‌ها اسکار ایجاد کند. به همین دلیل مهم است تشخیص دهیم چه زمانی نوزاد به حدی بالغ و قوی شده تا بتواند خودش نفس بکشد و وی را از ونتیلاتور جدا کنیم (جداسازی). اما متاسفانه در حال حاضر توافقی در رابطه با بهترین راه جداسازی نوزادان از ونتیلاتور وجود ندارد. محققین سودمندی پروتکل‌های استاندارد شده را برای راهنمایی در مورد روش‌های جداسازی از ونتیلاتور در بزرگسالان و کودکان مطالعه کرده‌اند. در بزرگسالان، ۱۷ مطالعه مربوط به پروتکل‌های جداسازی مزایایی را در جداسازی بزرگسالان از ونتیلاتور با یک روش بی‌خطر و به موقع در کمک به پزشکان و پرستاران نشان دادند. در کودکان، سه مطالعه مربوط به پروتکل‌های جداسازی نشان دادند که این پروتکل‌ها در کاهش زمانی که فرد زیر ونتیلاسیون به سر می‌برد، مفید هستند، اما تعداد مطالعات بسیار کمتر از آن بود که بتوانند ضررهای آنها را نشان دهند. هنوز نمی‌دانیم پروتکل‌های جداسازی در نوزادان چه مزایا یا زیان‌هایی را به همراه دارند. به هرحال با وجود اینکه شواهد کمی برای سودمند بودن این پروتکل‌های استاندارد شده وجود دارد، در جداسازی کودکان از ونتیلاسیون مکانیکی استفاده می‌شوند.
ویژگی‌های مطالعه

هدف این مرور، بررسی مطالعات مربوط به پروتکل‌های جداسازی نوزادان تازه متولد شده بود تا ببینیم می‌توانیم یک نتیجه‌گیری در مورد سودمندی آنها برای اقدام به جداسازی در واحد مراقبت‌های ویژه نوزادان ارائه کنیم یا خیر.
نتایج کلیدی
هیچ مطالعه‌ای که نوزادان را پیش از روز بیست‌وهشتم (۲۸th) روز زندگی بررسی کرده باشد، پیدا نکردیم. دو مطالعه پیدا کردیم که زیر‐مجموعه‌ای از نوزادان را شامل می‌شدند، اما قادر به استخراج اطلاعات از این زیر‐گروه جدا از سایر گروه‌های مطالعه شده نبودیم.
کیفیت شواهد

تاکنون هیچ شواهدی در رابطه با مقایسه جداسازی تحت پروتکل و خارج از پروتکل در نوزادان تازه متولد شده در واحد مراقبت‌های ویژه نوزادان در دست نیست.


Joanne Jordan، Louise Rose، Katie N Dainty، Jane Noyes، Bronagh Blackwood،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
ونتیلاسیون مکانیکی طولانی‌مدت، با بستری شدن در واحد مراقبت‌های ویژه (ICU) به مدت بیشتر و احتمال مورتالیتی بالاتر همراه است. در نتیجه، تلاش می‌شود تا روش‌هایی برای بهبود فرآیندهای جدا کردن بیمار از ونتیلاتور و جایگزین کردن آن با تنفس خود‌به‌خودی ابداع شود. با انجام دو مطالعه مروری سیستماتیک کاکرین که به‌تازگی روی جمعیت‌هایی از بزرگسالان و کودکان بستری در ICU صورت گرفته، مشخص شد که پروتکل‌ها می‌توانند در کاهش مدت‌زمان ونتیلاسیون مکانیکی مؤثر باشند، اما در یافته‌های این دو مطالعه ناهمگونی قابل‌توجهی به چشم می‎‌خورد. آگاهی فزاینده درباره مزایای درک عوامل زمینه‌ای که بر کارآمدی این روش تأثیرگذار است، موجب ادغام سنتز شواهد کیفی، با بررسی‌هایی در خصوص میزان اثربخشی، شده است، این امر، بینش‌های مهمی را در خصوص پشتیبانی (differential) از اثربخشی مداخلات مراقبت سلامت مطرح کرده است.
اهداف

۱. مکان‌یابی، ارزیابی و سنتز شواهد کیفی مرتبط با موانع و تسهیل‌کننده‌های استفاده از پروتکل‌ها برای جدا کردن بیمار از ونتیلاسیون مکانیکی در بزرگسالان و کودکان به شدت بدحال؛

۲. ادغام این سنتز با دو مطالعه مروری کاکرین درباره اثربخشی جدا کردن بیمار از ونتیلاتور طبق پروتکل‌ها، برای کمک به توضیح ناهمگونی مشاهده‌ شده از طریق شناسایی عوامل زمینه‌ای تأثیرگذار بر استفاده از پروتکل‌های مربوط به جدا کردن بزرگسالان و کودکان به شدت بدحال از ونتیلاسیون مکانیکی و کمک به تنفس خودبه‌خودی آنان؛

۳. به‌کارگیری شواهد یکپارچه، به این منظور که شرایطی نشان داده شود که در آن، به احتمال فراوان پروتکل‌های مربوط به جدا کردن بیمار از تنفس از طریق ونتیلاتور، مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

روش های جستجو

ما طیفی از واژگان جست‌وجو را به کار بردیم که نماد شناسایی آن‌ها SPICE (تنظیم، چشم‌انداز، مداخله، مقایسه، ارزیابی (Setting, Perspective, Intervention, Comparison, Evaluation)) بود. هرجا که میسر بود، از فیلترهای روش‌شناسی مناسب برای بانک‌های اطلاعاتی خاص استفاده کردیم. ما بانک‌های اطلاعاتی زیر را جست‌وجو کردیم: OVID MEDLINE؛ Embase؛ OVID؛ PsycINFO؛ CINAHL Plus؛ EBSCOHost؛ Web of Science Core Collection؛ ASSIA؛ IBSS، چکیده مقالات جامعه‌شناسی، ProQuest و LILACS در ۲۶ فوریه سال ۲۰۱۵. علاوه بر این، این موارد را جست‌وجو کردیم: منابع علمی خاکستری؛ وب‌سایت‌های انجمن‌های حرفه‌ای نشریات مرتبط؛ و فهرست منابع تمام مطالب بررسی‎ شده. ما همچنین با نویسندگان کارآزمایی‌هایی تماس گرفتیم که در آن‌ها به بررسی اثربخشی روش مورد نظر پرداخته شده بود. افزون بر آن، با نویسندگان مطالعات بالقوه‌ای تماس گرفتیم که به سنتز کیفی اختصاص داشتند، و در نشریاتی را که در آن‌ها این مطالعات گزارش شده بودند، جست‌وجوی استنادی کردیم و با کارشناسان محتوای آن‌ها تماس گرفتیم.

ما در سوم جولای ۲۰۱۶، جست‌وجو را تکرار کردیم و سه مطالعه را یافتیم که قرار است طبقه‌بندی شوند.

معیارهای انتخاب
ما آن دسته از مطالعات کیفی را بررسی کردیم که در آن‌ها این موارد توصیف شده بودند: شرایطی که طبق آن پروتکل‎‌ها طراحی، یا اجرا یا استفاده می‌شوند یا هر دو، و دیدگاه‌ها و تجربیات متخصصان مراقبت سلامت که در طراحی، اجرا یا کاربرد پروتکل‌های مربوط به جدا کردن بیمار از ونتیلاتور مشارکت داده شدند یا اینکه در جدا کردن از ونتیلاسیون مکانیکی در بزرگسالان و کودکان به شدت بدحال بدون استفاده از پروتکل دخالت داشتند. ما مطالعاتی را در نظر گرفتیم که در آن‌ها: هرگونه جنبه‌ای از کاربرد پروتکل منعکس شده بود، عوامل زمینه‌ای مربوط به ابداع، اجرا یا استفاده از پروتکل‌های مربوط به جدا کردن بیمار از ونتیلاسیون کندوکاو شده بود، و گزارشی از پدیده‌ها و پیامدهای زمینه‌ای که به‌مثابه اثربخشی جدا کردن بیمار از دستگاه ونتیلاسیون مکانیکی طبق پروتکل‌ها شناخته شده بودند، مشاهده شده بود.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
در هر مرحله، دو نویسنده مطالعه مروری با بر عهده گرفتن وظایف تعیین شده، نتایج به دست آمده را به منظور بحث و تدوین نهایی در اختیار گروه‌ گسترده‌تری قرار دادند. ما به طور مستقل از هم، همه عناوین بازیابی‌ شده، چکیده‌ مقالات و مقالات کامل را برای گنجاندن در این مطالعه بررسی کردیم و به استخراج داده‌های برگزیده از مطالعات مورد نظر پرداختیم. ما یافته‌های به دست آمده را از مطالعات مورد نظر برای توسعه مجموعه جدیدی از تم‌های آنالیتیک با تمرکز بر موانع و تسهیل‌کننده‌های مربوط به اعمال پروتکل‌ها به کار بردیم و سپس به منظور ارائه مجموعه‌‎ای از گزاره‌های خلاصه‌شده، آنها را اصلاح کردیم. ما از چارچوب قطعیت در شواهد از مرور‎‌های تحقیقات کیفی (Confidence in the Evidence from Reviews of Qualitative Research; CERQual) استفاده کردیم تا به ارزیابی نهایی قطعیت کلی شواهد مورد استفاده در سنتز برسیم. ما تمام مطالعات را وارد کردیم، اما انجام دو تجزیه‌وتحلیل حساسیت را برای تعیین چگونگی حذف اجزای خاصی از شواهد، که بر محتوا و قطعیت سنتز تأثیر می‌گذارند، عهده‌دار شدیم. ما یک مدل منطقی را برای ادغام یافته‌های مربوط به سنتز شواهد کیفی (qualitative evidence) با یافته‌های به دست آمده از مرور‌های اثربخشی کاکرین، ابداع کردیم.
نتایج اصلی

در سنتزی که انجام دادیم، ۱۱ مطالعه را با حضور ۲۶۷ شرکت‌کننده لحاظ کردیم (در یک مطالعه، گزارشی از تعداد شرکت‎کنندگان وجود نداشت). پنج مطالعه دیگر در انتظار طبقه‎‌بندی هستند که در زمان به‌روزرسانی این مطالعه مروری، به آن‌ها پرداخته خواهد شد.

کیفیت شواهد، مختلط بود؛ از تعداد ۳۵ خلاصه گزاره، کیفیت ۱۷ مورد را در حد «پائین»، ۱۳ مورد را در حد «متوسط» و پنج مورد را در حد «بالا» ارزیابی کردیم. خروجی سنتز مورد نظر ما، عبارت بود از ۹ تم آنالیتیکال که به گزارش موانع و تسهیل‌کننده‌های بالقوه درباره استفاده از پروتکل‌ها اختصاص داشتند. تم‌ها عبارت‌اند از: نیاز کارکنان به آموزش مستمر و پیشرفت؛ تجربه بالینی که موجب ایجاد احساس و درک شایستگی و اعتماد به نفس برای جدا کردن بیمار از دستگاه ونتیلاتور می‌شود؛ آسیب‌پذیری جدا کردن بیمار از دستگاه ونتیلاتور در برابر کار بین حرفه‌ای متفاوت (disparate interprofessional working)؛ شناخت پروتکل‌ها به‌مثابه مقابله با کنش‌گرایی لازم در روش بالینی؛ درک میدان فعالیت پرستاری از روش و خطر حرفه‌ای؛ ساختار ICU و فرآیندهای مراقبت؛ توانایی عملکرد پروتکل‌ها به‌منزله اقدامی فوری برای مراقبت و سازگاری مشترک در شیوه جدا کردن بیمار از ونتیلاتور؛ به حداکثر رساندن استفاده از پروتکل‌ها از طریق میدان دید و سهولت اجرا؛ و توانایی عملکرد پروتکل‌ها به‌مثابه چارچوبی برای برقراری ارتباط با والدین.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
نیاز به تدوین پروتکل‌های مربوط به جدا کردن بیمار از ونتیلاتور به منظور دخالت دادن محیط اجتماعی و فرهنگی که در آن‌ها این پروتکل‌ها به اجرا درآیند، به‌وضوح احساس می‌شود. صرف‌نظر از توانایی‌های ذاتی پروتکل، از آن استفاده نخواهد شد، مگر اینکه با این پیچیدگی‌ها سازگار شود. از لحاظ تدوین پروتکل، برون‌ده‌ بین‌حرفه‌ای جامع، موجب حصول اطمینان از درک گسترده و ایجاد حس «مالکیت» خواهد شد. از نظر اجرا، تمام پرسنل مرتبط با ICU از جدا کردن بیمار از ونتیلاتور به‌طور کلی و همچنین از آموزش پروتکل به طور خاص بهره‌مند خواهند شد؛ این امر نه‌تنها کمک خواهد کرد که پایه دانش بالینی مربوطه و درک عملیاتی تضمین شود، بلکه به دیگران نشان خواهد داد که این دانش و درک قابلیت اجرایی ‌دارند. به منظور به حداکثر رساندن ارتباط و مقبولیت، پروتکل‌ها باید طبق مشخصات بیمار و الزامات ICU موردنظر، در ذهن طراحی شوند. بر اساس پیش‌بینی‌ها، یک ICU که تحت حمایت منابع کافی قرار ندارد، بر اجرای پروتکل تأثیری منفی بر جای خواهد گذاشت، زیرا کارکنان، اولویت خود را بر درمان بیماران بسیار حاد و بدحال قرار خواهند داد.
خلاصه به زبان ساده

استفاده از شواهد کیفی برای شناسایی عوامل مؤثر بر به‌کارگیری دستورالعمل‌ها توسط مراقبان سلامت در ICU به منظور جدا کردن بزرگسالان و کودکان از ونتیلاسیون مکانیکی

پیشینه

بسیاری از بزرگسالان و کودکان به شدت بدحال که در بخش مراقبت‌های ویژه (ICU) بستری هستند، نمی‌توانند خودشان به‌تنهایی نفس بکشند. هنگامی که این اتفاق می‌افتد، به آن‌ها دستگاه ونتیلاسیون مکانیکی وصل می‌شود، این دستگاه به آنان کمک می‌کند تا تنفس کنند. استفاده طولانی‌مدت از دستگاه تنفس مصنوعی، احتمال بروز اثرات مضر را مانند تروما و عفونت ریه‌ها و عوارض ناشی از عدم تحرک طولانی‌مدت را مانند لخته شدن خون در پاها یا ریه‌ها، افزایش می‌دهد. در نتیجه، محققان سعی کرده‌اند راه‌هایی را برای جدا کردن ونتیلاتورها از بیماران (یا به عبارتی wean آنان از دستگاه تنفس مصنوعی)، به محض اینکه امکان این امر به شکلی ایمن مهیا باشد، بیابند. یک روش، استفاده از دستورالعمل‌ها، یا پروتکل‌ها است. در دو مطالعه مروری اخیر کاکرین، شواهد حاصل از مطالعات مختلف پژوهشی با یکدیگر ادغام شدند. برخی مطالعات نشان دادند که پروتکل‌ها در کاهش مدت‌ زمان سپری‌ شده روی دستگاه تنفس مصنوعی موفق بوده‌اند، در حالی که سایر مطالعات نشان دادند استفاده از پروتکل‌ها تغییری را در مدت ‌زمان صرف‌ شده روی دستگاه تنفس مصنوعی ایجاد نمی‌کنند. این یافته‌های متضاد می‌توانند معلول طیفی از عوامل باشند. محققانی که این عوامل را بررسی می‌کنند، از روش‌های پژوهش کیفی، که معمولا شامل صحبت کردن با بیماران یا مشاهده چگونگی رفتار آنان یا هر دو می‌شوند، استفاده کرده‌اند.

سوال مطالعه مروری

عوامل مؤثر بر چگونگی استفاده متخصصان مراقبت سلامت از پروتکل‌های مربوط به جدا کردن بیماران بزرگسال و کودک از ونتیلاسیون مکانیکی چیست؟

روش‌ها

برای شناسایی مطالعاتی که در آن‌ها از روش‌های کیفی استفاده شده بود، بانک‌های اطلاعاتی الکترونیکی مربوط به مجلات منتشرشده را در فوریه سال ۲۰۱۵ جست‌وجو کردیم. ما همچنین فهرست منابع مقالات را جست‌وجو کرده، با نویسندگان همه مطالعاتی که در دو مطالعه مروری پیشین و در سنتز کیفی (qualitative synthesis) ما گنجانده شدند، و با کارشناسان در ونتیلاسیون مکانیکی تماس گرفتیم. ما یافته‌های مطالعات مرتبط را به منظور ایجاد سنتز شواهد با یکدیگر ادغام کردیم‌ تا متوجه شویم چه عواملی متخصصان سلامت را بر استفاده از پروتکل‌ها ترغیب می‌کنند. سپس، سنتزمان را با یافته‌های حاصل از دو مطالعه مروری پیشین ترکیب کردیم تا به کمک آن بتوانیم این موضوع را توضیح دهیم که چرا برخی مطالعات بر مؤثر بودن پروتکل‌ها مهر تأیید زدند و برخی دیگر خیر. ما توانستیم این پرسش را با این توضیحات پاسخ دهیم که عوامل مختلف چگونه در کنار هم موجب ترویج به‌کارگیری پروتکل‌ها یا ممانعت از کاربرد آن‌ها می‌شوند. ما این توضیحات را در یک «مدل منطقی» خلاصه کردیم.

یافته‌های کلیدی

سنتز ما شامل ۱۱ مطالعه با حضور حدود ۲۶۷ شرکت‌کننده بود؛ پنج مطالعه دیگر در انتظار طبقه‌بندی به سر می‌برند. ما چندین مانع و تسهیل‌کننده بالقوه را در خصوص استفاده از پروتکل‌ها شناسایی کردیم. اولا، پزشکان پروتکل‌ها را صرفا در شرایط خاص به کار می‌بردند؛ در غیر این صورت آن‌ها ترجیح می‌دادند که با استفاده از دانش و مهارت‌های خود بیماران را از ونتیلاسیون مکانیکی جدا کنند. پرستاران نسبتا بی‎‌تجربه اغلب فاقد اعتماد به نفس بودند. یک پروتکل می‌توانست آنان را به مشارکت در امر کمک به بیماران برای جدا کردن آنان از تنفس مصنوعی تشویق کند، زیرا در پروتکل مجموعه‌ای از آیین‌نامه‌های روشن آمده و همچنین به آن‌ها کمک می‌کند تا احساس امنیت بیشتری کنند. با اینکه پرستاران باتجربه‌تر نیز به این ویژگی‌های مثبت پروتکل‌ها واقف بودند، آنان از پروتکل‌ها انتقاد می‌کردند که چرا گاهی اوقات آنان را برخلاف تشخیص بالینی خودشان، به جدا کردن بیماران از دستگاه ونتیلاتور راهنمایی می‌کنند. ثانیا، تنظیمات عملی برای مراقبت درون ICU هم می‌توانند متخصصان مراقبت‌های بهداشتی را ترغیب کنند تا با هم کار کنند و هم مانع همکاری آنان شوند و در نتیجه، بر نحوه کارکرد یک پروتکل تأثیر بگذارند. ثالثا، کاربرد یک پروتکل نشان داد که به طور کلی چگونه متخصصان مراقبت سلامت با یکدیگر به تعامل می‌پردازند. برای مثال، سطح تجربه یک پرستار یا پزشک می‌تواند اعتماد به نفس دیگران را در این جهت افزایش دهد که آن‌ها می‌توانند با خیال راحت و ایمن بیماران را از ونتیلاسیون جدا کنند. به همین دلیل، پزشکان تمایلی ندارند که خود را درگیر پرستاران نسبتا بی‌تجربه در امر جدا کردن بیمار از ونتیلاسیون کنند، حتی زمانی که یک پروتکل به اجرا درآمده باشد. افزون بر این، این واقعیت که پزشکان در موقعیت یا وضعیت حرفه‌ای برتری قرار دارند، بدان معنا است که برای پرستاران دشوار خواهد بود که در روند جدا کردن بیماران از تنفس مصنوعی با ونتیلاتور حتی با استفاده از یک پروتکل نقش داشته باشند، مگر اینکه پزشکانی که پرستاران با آن‌ها همکاری می‌کنند اجازه این کار را داده باشند.

کیفیت شواهد

ما ۳۵ خلاصه گزاره را تدوین کردیم. از این تعداد: سطح اطمینان را در ۱۷ گزاره در حد «پائین» ارزیابی کردیم؛ عمدتا به این دلیل که شواهد مورد استفاده برای تدوین آن‌ها صرفا از شمار ناچیزی از مطالعات به دست آمده بود. سطح اطمینان ۱۳ گزاره را در حد «متوسط» ارزیابی کردیم؛ عمدتا به این دلیل که شواهد مورد استفاده برای تدوین آن‌ها از مطالعاتی با سازماندهی بسیار خوب به دست آمده بود، ما سطح اطمینان را در پنج گزاره در حد «بالا» رتبه‌بندی کردیم، عمدتا به این دلیل که شواهد مورد استفاده برای تدوین آن‌ها از بیشتر مطالعات به دست آمده بود.


Mark Linden، Carol Hawley، Bronagh Blackwood، Jonathan Evans، Vicki Anderson، Conall O'Rourke،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه

استفاده از تکنولوژی در زمینه مراقبت سلامت در حال افزایش است و ممکن است نشان دهنده ابزاری هزینه‐اثربخش برای ارائه توانبخشی باشد. هم‌چنین تصور می‌شود کاهش زمان درمان و ارائه آن در خانه، از مزایای این روش است. کودکان و نوجوانان مبتلا به آسیب مغزی اغلب دچار کاهش حافظه و عملکرد اجرایی می‌شوند که می‌تواند تاثیر منفی بر کارکرد مدرسه، زندگی اجتماعی و مشاغل آینده آنها داشته باشد. مداخلات موثری که می‌توان آنها را بدون نیاز به مداخله بالینی با هزینه بالا در خانه ارائه کرد، می‌تواند وسیله‌ای برای حل مشکل فقدان خدمات فراهم نماید.

ما به طور سیستماتیک، مطالعاتی را مرور کردیم که به بررسی تاثیرات مداخلات مبتنی بر تکنولوژی بر توانبخشی مشکلات حافظه و عملکرد اجرایی در کودکان و نوجوانان مبتلا به آسیب مغزی اکتسابی پرداخته باشند.

اهداف
بررسی تاثیرات مداخلات مبتنی بر تکنولوژی در مقایسه با مداخله دارونما (placebo)، عدم درمان، یا انواع دیگر مداخله، در عملکرد اجرایی و حافظه کودکان و نوجوانان مبتلا به آسیب مغزی.
روش های جستجو
ما جست‌وجو را تا ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۵ ادامه دادیم. پایگاه ثبت تخصصی گروه آسیب‌ها و صدمات در کاکرین (Cochrane Injuries Group Specialised Register)؛ پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل‌ شده کاکرین (CENTRAL)؛ Ovid MEDLINE(R)؛ استنادات نمایه نشده و در حال انجام دیگر در Ovid MEDLINE(R)؛ Ovid MEDLINE(R) Daily و (Ovid OLDMEDLINE(R؛ (EMBASE Classic + EMBASE (OvidSP؛ ISI Web of Science (SCI‐EXPANDED؛ SSCI؛ CPCI‐S و CPSI‐SSH)؛ (CINAHL Plus (EBSCO؛ دو بانک اطلاعاتی دیگر و پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌های بالینی را جست‌وجو کردیم. هم‌چنین اینترنت، فهرست منابع غربالگری شده را بررسی کردیم و با نویسندگان مطالعات وارد شده تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده برای مقایسه کردن استفاده از کمک‌های تکنولوژیکی با دارونما، عدم درمان یا مداخله دیگر برای توانبخشی کودکان و نوجوانان دارای کاهش عملکرد اجرایی یا حافظه.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم، عناوین و چکیده مشخص شده از طریق راهبرد جست‌وجو را مرور کردند. بازیابی متن کامل نسخه‌های خطی را پیگیری کردند، دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم، استخراج داده‌ها را انجام داده و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند.
نتایج اصلی

چهار مطالعه (شامل ۲۰۶ شرکت‌کننده) معیارهای ورود به این مرور را داشتند.

سه مطالعه شامل ۱۹۴ شرکت‌کننده، تاثیرات مداخلات آنلاین را با هدف قرار دادن عملکرد اجرایی (پایش و تعییر رفتار، حل مسئله، برنامه‌ریزی و غیره) ارزیابی کردند. این مطالعات، که توسط همان تیم پژوهشی انجام شد، مداخلات آنلاین را در برابر «دارونما» مقایسه کردند (به شرکت‌کنندگان، منابع اینترنتی درباره آسیب مغزی داده شد). مداخلات در خانه و خانواده با حمایت یا آموزش بیشتر یا هر دو، توسط یک روانشناس یا دانشجوی دکترا ارائه شد. مطالعه چهارم، استفاده از یک برنامه کامپیوتری را با هدف قرار دادن حافظه علاوه بر اجزای عملکرد اجرایی (یعنی توجه، سازمان‌دهی و حل مسئله) مورد بررسی قرار داد. هیچ اطلاعاتی در مورد شرایط مطالعه ارائه نشد، با این حال یک آسیب‌شناس گفتار و زبان، معلم یا کاردرمانگر، شرکت‌کنندگان را همراهی کرد.

دو مطالعه، نوجوانان و جوانان مبتلا به آسیب مغزی تروماتیک (traumatic brain injury; TBI) خفیف تا شدید را ارزیابی کرد در حالی که دو مطالعه باقی‌مانده کودکان و نوجوانان مبتلا به TBI متوسط تا شدید را مورد بررسی قرار داد.

خطر سوگیری (bias)

خطر سوگیری انتخاب را برای سه مطالعه، در سطح پائین و برای یک مطالعه، در سطح نامشخص ارزیابی کردیم. سوگیری تخصیص در دو مطالعه، بالا، در یک مطالعه، نامشخص و در یک مطالعه پائین بود. فقط یک مطالعه (۱۲۰ = n) قادر به پنهان کردن تخصیص از شرکت‌کنندگان بود، بنابراین سوگیری کلی انتخاب، بالا ارزیابی شد.

یک مطالعه، اقداماتی برای پنهان کردن تخصیص از ارزیابان انجام داد (خطر پائین سوگیری تشخیص)، در حالی که سه مطالعه دیگر این کار را انجام ندادند (خطر بالای سوگیری تشخیص).

پیامد اولیه ۱: عملکرد اجرایی: مداخله مبتنی بر تکنولوژی در برابر دارونما

نتایج به دست آمده از متاآنالیز (meta‐analysis) سه مطالعه (۱۹۴ = n) که مداخلات آنلاین را با دارونما برای کودکان و نوجوانان مبتلا به TBI شدید مقایسه کرد، به نفع مداخله بلافاصله بعد از درمان بود (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): ۰,۳۷‐؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۶۶‐ تا ۰.۰۹‐؛ ۰.۶۲ = P؛ ۰% = I۲). (از آنجایی‌که معیار استاندارد طلایی در این زمینه وجود ندارد، ما SMD را به هیچ مقیاس ویژه قبلی تبدیل نکردیم). تصور می‌شود که این نتیجه، فقط نشان دهنده اندازه تاثیرگذاری کوچک تا متوسط باشد (استفاده از قانون سر انگشتی کوهن (Cohen’s rule of thumb)، که در آن ۰,۲ تاثیر کوچک، ۰.۵ تاثیر متوسط، و ۰.۸ یا بالاتر، تاثیر بزرگ است)؛ این موضوع که تاثیر مهم بالینی بر شرکت‌کنندگان داشته باشد، بعید است.

مطالعه چهارم (۱۲ = n)، تفاوت‌های بین گروه‌های مداخله و کنترل در حل مسئله (یک جزء مهم از عملکرد اجرایی) را گزارش کرد. میانگین یا انحراف معیار (standard deviation; SD) برای این پیامد ارائه نشده بود، بنابراین اندازه تاثیرگذاری نمی‌توانست محاسبه شود.

کیفیت شواهد برای این پیامد بر اساس روش درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) بسیار پائین بود. این امر به این معنی است که پژوهش‌های آینده به احتمال زیاد تخمین این تاثیر را تغییر می‌دهند.

پیامد اولیه ۲: حافظه

یک مطالعه کوچک (۱۲ = n) تفاوتی با اهمیت آماری را در بهبود یادآوری جمله بین گروه کنترل و مداخله بعد از یک برنامه اصلاحی هشت هفته‌ای گزارش کرد. میانگین یا انحراف معیار (standard deviation; SD) برای این پیامد ارائه نشده بود، بنابراین اندازه تاثیرگذاری نمی‌توانست محاسبه شود.

پیامدهای ثانویه

دو مطالعه (۱۵۸ = n)، اضطراب/افسردگی اندازه‌گیری شده را توسط فهرست رفتاری کودک (Child Behavior Checklist; CBCL) گزارش کرده و مشمول متاآنالیز شدند. ما هیچ شواهدی از تاثیر مداخله نیافتیم (تفاوت میانگین (MD): ۵,۵۹؛ ۹۵% CI؛ ۱۱.۴۶‐ تا ۰.۲۸؛ ۵۳% = I۲). بر اساس روش GRADE کیفیت شواهد برای این پیامد بسیار پائین بود، به این معنی که پژوهش‌های آینده احتمالا تخمین این تاثیر را تغییر می‌دهند.

یک مطالعه واحد به دنبال رکورد عوارض جانبی بود و هیچ عوارضی گزارش نکرد. دو مطالعه استفاده از مداخله را گزارش کردند (محدوده ۰ تا ۱۳ و ۱ تا ۲۴ جلسه). یک مطالعه عملکرد اجتماعی/شایستگی اجتماعی را گزارش کرد و هیچ تاثیری پیدا نکرد. مطالعات وارد شده هیچ داده‌ای برای پیامدهای ثانویه دیگر (شامل کیفیت زندگی و پیشرفت تحصیلی) گزارش نکردند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
این مرور شواهدی را با کیفیت پائین درباره استفاده از مداخلات مبتنی بر تکنولوژی در توانبخشی کارکردهای اجرایی و حافظه برای کودکان و نوجوانان مبتلا به TBI ارائه می‌کند. از آنجایی‌ که مطالعات وارد شده شامل تعداد نسبتا کمی از شرکت‌کنندگان (۱۲ تا ۱۲۰) بودند، یافته‌های ما باید با احتیاط تفسیر شوند. دخالت یک پزشک یا درمانگر، به جای استفاده از تکنولوژی، ممکن است منجر به موفقیت این مداخلات شود. پژوهش‌های آینده باید به دنبال تکرار این یافته‌ها با نمونه‌های بزرگ‌تر، در مناطق دیگر، با استفاده از معیارهای پیامد معتبر اکولوژیکی باشند و دخالت پزشک را کاهش دهند.
خلاصه به زبان ساده

استفاده از تکنولوژی برای توانبخشی کودکان و نوجوانان مبتلا به آسیب مغزی اکتسابی

سوال مطالعه مروری

هدف ما بررسی تاثیرات مداخلات مبتنی بر تکنولوژی در توانبخشی کودکان و نوجوانان دارای آسیب مغزی اکتسابی (acquired brain injury) بود.

پیشینه

آسیب مغزی اکتسابی به صورت هر نوع آسیب به مغز که پس از تولد و در نتیجه یک بیماری، شرایط پزشکی یا تروما رخ می‌دهد، تعریف شده است. پس از این عارضه، فرد ممکن است مشکلاتی را در رابطه با کارکردهای اجرایی و حافظه تجربه کند. عملکردهای اجرایی، فرآیندهای مغز شامل برنامه‌ریزی و کنترل عاطفی هستند که توانایی شروع و توقف اعمال ما را کنترل می‌کنند. فرآیندهای حافظه اجازه ذخیره و یادآوری اطلاعات را در مورد جهان به ما می‌دهند. هم‌چنین عملکردهای اجرایی شامل جنبه ای از حافظه به نام حافظه کاری است. تکنولوژی به طور فزاینده‌ای به بهبود کودکان و نوجوانان دارای آسیب مغزی اکتسابی کمک می‌کند. کمک‌های تکنولوژیکی که برای توانبخشی حافظه و عملکردهای اجرایی استفاده می‌شود شامل پیجر، گوشی‌های هوشمند، مداخلات مبتنی بر اینترنت و رکورد کننده صدا (voice recorders) هستند.

تاریخ جست‌وجو

ما جست‌وجوها را در سپتامبر ۲۰۱۵ انجام دادیم.

ویژگی‌های مطالعه

چهار مطالعه (شامل ۲۰۶ شرکت‌کننده) را که اثربخشی مداخلات مبتنی بر تکنولوژی را برای توانبخشی کودکان و نوجوانان دارای آسیب‌های مغزی تروماتیک مورد بررسی قرار دادند، شناسایی کردیم. هر چهار مطالعه در امریکای شمالی با سه تیم پژوهشی یکسان انجام شده بود.

یک مطالعه با ۱۲۰ شرکت‌کننده از مداخله روش حل مسئله کمک مشاور آنلاین (Counselor‐Assisted Problem Solving; CAPS) برای توانبخشی عملکرد اجرایی در نوجوانان سنین ۱۲ تا ۱۷ سال استفاده کرد.

یک مطالعه با ۳۵ شرکت‌کننده، از یک مداخله آنلاین حل مسئله با هدف قرار دادن عملکرد اجرایی نوجوانان ۱۱ تا ۱۸ سال استفاده کرد.

یک مطالعه با ۴۰ شرکت‌کننده از مداخله آنلاین حل مسئله خانوادگی با هدف قرار دادن پیامدهایی مانند رفتار و عملکرد اجرایی کودکان ۵ تا ۱۶ سال استفاده کرد.

یک مطالعه با ۱۲ شرکت‌کننده از یک برنامه کامپیوتری با هدف قرار دادن مهارت‌های شناختی ارتباطی از جمله حافظه و عملکرد اجرایی در نوجوانان و بزرگسالان جوان ۱۲ تا ۲۱ سال استفاده کرد.

منابع تامین مالی مطالعه

محل تامین همه منابع مالی در ایالات متحده آمریکا یا کانادا بود. یک مطالعه توسط سازمان خدمات انسانی کلرادو (Colorado Department of Human Services) و دو موسسه ملی بهداشت (National Institutes of Health; NIH) حمایت مالی دریافت کردند. مطالعه دوم نیز توسط NIH حمایت مالی شده بود. یک مطالعه توسط یک موسسه خیریه بیمارستان و هم‌چنین توسط موسسه پژوهشی مهر عید پاک و اپل کانادا (Easter Seal Research Institute and Apple Canada) حمایت مالی شد. مطالعه آخر توسط سازمان امنیت اوهایو (Ohio Department of Safety) حمایت مالی شده بود.

نتایج کلیدی

این مرور شواهدی یافت که نشان داد استفاده از مداخلات کمک‌های تکنولوژیکی، عملکرد اجرایی را در نوجوانان مبتلا به آسیب‌های مغزی تروماتیک بهبود می‌بخشد (یعنی آسیب مغزی ناشی از یک تصادف جاده‌ای، سقوط، یا ضربه به سر). با این حال، این نتیجه نسبتا متوسط بود و بعید است که تاثیر مهم بالینی بر کودک داشته باشد. یک مطالعه، تکنولوژی را برای بهبود حافظه در نوجوانان مبتلا به TBI به کار گرفت و برای گروه مداخله، بهبود نشان داد. تعیین چگونگی تاثیر این رویکرد به عنوان مطالعه ناموفق شامل اطلاعات آماری کافی، امکان‌پذیر نبود. دو مطالعه، پیامدهای ثانویه اضطراب و افسردگی را مورد بررسی قرار دادند، اما هیچ تاثیری بین گروه کنترل و مداخله طی ۶ ماه پیگیری نشان نداد. فقط یک مطالعه عوارض جانبی را رکورد و گزارش کرد که هیچ عوارضی رخ نداد. دو مطالعه میزان استفاده از مداخله دریافتی را گزارش کردند. یک مطالعه بهبود عملکرد اجتماعی/شایستگی اجتماعی را برای گروه مداخله گزارش کرد. هیچ داده‌ای مربوط به سایر پیامدهای ثانویه مرور، گزارش نشد.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد را برای تمام پیامدها پائین در نظر گرفتیم، که به معنی آن است که پژوهش‌های آینده به احتمال زیاد تخمین این تاثیر را تغییر خواهند داد. هر چهار مطالعه کوچک بودند، و تخصیص پنهان گروه به شرکت‌کنندگان همیشه امکان‌پذیر نبود. سه مطالعه، در تخصیص پنهان گروه به کسانی که پیامدها را اندازه‌گیری کردند، موفق نبودند.


Emma MJ Borthwick، Christopher J Hill، Kannaiyan S Rabindranath، Alexander P Maxwell، Danny F McAuley، Bronagh Blackwood،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
با وجود پیشرفت در درمان بیماران مبتلا به عفونت خونی شدید (sepsis) و شوک عفونی (septic shock)، از جمله تشخیص زودهنگام، درمان مناسب با آنتی‌بیوتیک و حمایت از اندام‌هایی که ممکن است تحت تاثیر این بیماری قرار بگیرند؛ عفونت خونی شدید و شوک عفونی از علل اصلی مرگ‌ومیر در بخش مراقبت‌های ویژه (ICU) به حساب می‌آید. هموفیلتراسیون با حجم بالا (high‐volume haemofiltration; HVHF) یک روش تصفیه خون است که ممکن است پیامدهای عفونت خونی شدید یا شوک عفونی را بهبود بخشد. تکنیک HVHF از درمان‌های جایگزین کلیوی است که در ICU برای درمان بیماران به شدت بد‐حال با آسیب حاد کلیوی (acute kidney injury; AKI) مورد استفاده قرار می‌گیرد. این مرور اولین بار در سال ۲۰۱۳ منتشر شده و در سال ۲۰۱۶ به‌روز شد.
اهداف
بررسی اینکه HVHF، پیامدها را در بزرگسالان به شدت بدحال مراجعه کننده به بخش مراقبت‌های ویژه مبتلا به عفونت خونی شدید یا شوک عفونی بهبود می‌بخشد یا خیر. پیامد اولیه این مرور سیستماتیک، مورتالیتی بیمار است؛ پیامدهای ثانویه عبارت بودند از طول مدت بستری، شدت اختلال عملکرد اندام و حوادث جانبی.
روش های جستجو
برای این نسخه به‌روز شده، ما جست‌وجو‌های انجام شده در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل‌ شده کاکرین (CENTRAL)؛ MEDLINE؛ Embase؛ منابع علمی سلامت آمریکای لاتین و کارائیب (LILACS)؛ Web of Science و Cumulative Index to Nursing and Allied Health Literature (CINAHL) را تا ۳۱ دسامبر ۲۰۱۵ گسترش دادیم. جست‌وجوی اصلی در سال ۲۰۱۱ انجام شد. ما پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌ها را نیز جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) و کارآزمایی‏‌های شبه‐تصادفی‏‌سازی‏ شده برای مقایسه HVHF یا هموفیلتراسیون با حجم بالا در برابر درمان‌های استاندارد یا دیالیزدرمانی معمول، و هم‌چنین RCTها و کارآزمایی‏‌های شبه‐تصادفی‏‌سازی‏ شده برای مقایسه HVHF یا هموفیلتراسیون با حجم بالا در برابر دیالیزدرمانی غیر‐مشابه را وارد مرور کردیم. این مطالعات شامل بزرگسالان درمان شده در بخش مراقبت‌های ویژه بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
سه نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم، داده‌ها را استخراج و کیفیت کارآزمایی را ارزیابی کردند. همان‌طور که لازم بود ما به دنبال اطلاعات مطلوب بیشتری از انجام دهندگان کارآزمایی‌ها هستیم.
نتایج اصلی
چهار RCT را شامل ۲۰۰ شرکت‌کننده وارد کردیم. با توجه به تعداد کم مطالعات و شرکت‌کنندگان، تجمیع داده‌ها برای تمام پیامدها امکان‌پذیر نبود. دو کارآزمایی، مورتالیتی در ۲۸ روز را گزارش کردند، و یک کارآزمایی، مورتالیتی در بیمارستان را گزارش کرد؛ در کارآزمایی سوم تعداد مرگ‌ومیرهای اعلام شده با نرخ مورتالیتی گزارش شده مطابقت نداشت. خطر نسبی تجمعی (۹۵% فاصله اطمینان) برای مورتالیتی در ۲۸ روز همراه با HVHF معادل ۰,۸۹ بود (۰.۶۰ تا ۱.۳۲؛ دو کارآزمایی، ۱۴۶ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت پائین). یک مطالعه (۱۳۷ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت پائین) طول مدت بستری را در ICU گزارش کرد. دو کارآزمایی (۱۷۰ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت پائین) اختلال عملکرد اندام را گزارش کردند، اما با توجه به تفاوت گزارش‌ها، نتوانستیم نتایج را تجمیع کنیم. سه مطالعه (۱۸۹ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت پائین)، تغییرات همودینامیکی را گزارش کردند، اما با توجه به تفاوت گزارش‌ها، نتوانستیم نتایج را تجمیع کنیم. محققان، حوادث جانبی را گزارش نکردند. به طور کلی، مطالعات وارد شده دارای خطر پائین سوگیری (bias) بودند.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
محققان هیچ گونه عوارض جانبی ناشی از HVHF را گزارش نکردند (شواهد با کیفیت پائین). نتایج حاصل از این متاآنالیز‌ها (meta‐analysis) نشان می‌دهد که مطالعات بسیار کمی برای تحقیق درباره استفاده از HVHF در بیماران به شدت بد‐حال دارای عفونت خونی شدید یا شوک عفونی انجام شده است (چهار مطالعه، ۲۰۱ شرکت‌کننده، شواهد با کیفیت پائین). محققان باید کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده بزرگ و چند‐مرکزی بیشتری را در نظر بگیرند که معیارهای پیامد مرتبط از نظر بالینی را دارند. هزینه‐اثربخشی HVHF نیز باید مورد مطالعه قرار بگیرد.
خلاصه به زبان ساده

هموفیلتراسیون با حجم بالا برای درمان عفونت خونی

پیشینه

عفونت خونی شدید و شوک عفونی از علل شایع مرگ‌ومیر در بزرگسالان مراجعه کننده به بخش مراقبت‌های ویژه (ICU) است. عفونت خونی اغلب پس از عفونت ایجاد می‌شود، در این هنگام بدن با تولید مواد شیمیایی که باعث التهاب عظیمی در سراسر بدن می‌شود، پاسخ می‌دهد. این التهاب می‌تواند منجر به نارسایی در اندام‌هایی مانند کلیه‌ها، قلب، گردش خون یا ریه‌ها شود. این نارسایی اندام که ناشی از التهاب است، منجر به نرخ بالای مرگ‌ومیر مرتبط با عفونت خونی می‌شود.

از لحاظ تئوری، در جایی که خنثی کردن عفونت به صورت مصنوعی یا پاکسازی این مواد شیمیایی از جریان خون امکان‌پذیر بود، احتمالا پیامدهای بیمار (مانند نارسایی اندام‌ها و مرگ‌ومیر) بهبود می‌یابند. هموفیلتراسیون با حجم بالا (high‐volume haemofiltration; HVHF)، یکی از روش‌هایی است که می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد. هموفیلتراسیون استاندارد، درمانی است که در حال حاضر در بخش مراقبت‌های ویژه برای حذف سمومی که باعث از کار افتادن کلیه بیمار می‌شوند، استفاده می‌شود. این درمان شامل خارج کردن خون بیمار از طریق یک کاتتر بزرگ است (یک لوله توخالی و انعطاف‌پذیر داخل یک ورید بزرگ قرار داده می‌شود). پس از اینکه خون خارج شد، سموم آن از طریق یک فیلتر حذف می‌شود. سپس خون تمیز از طریق کاتتر به بیمار برگردانده می‌شود. HVHF، شکل شدیدتر این درمان، با هدف حذف بیشتر سموم است (شامل برخی از مواد شیمیایی سمی تولید شده طی عفونت خونی). با این حال، HVHF، معایب بالقوه‌ای دارد. این روش نیاز به تجهیزات تخصصی خاص و آموزش اضافی دارد. از لحاظ تئوری، می‌تواند تاثیرات مضری بر فشار خون بیمار داشته باشد یا ممکن است مواد شیمیایی سودمند (مانند آنتی‌بیوتیک‌ها) را نیز حذف کند. برای این مرور، ما این نکته را که هموفیلتراسیون با حجم بالا، پیامدهایی مانند خطر مرگ‌ومیر را در بیماران مبتلا به عفونت خونی شدید بهبود می‌بخشد یا خیر، ارزیابی کردیم.

ویژگی‌های مطالعه

این مرور تا دسامبر ۲۰۱۵ به‌روز است. ما چهار کارآزمایی را شامل ۲۰۵ شرکت‌کننده وارد کردیم. هر چهار کارآزمایی، تاثیرات HVHF را در مقایسه با هموفیلتراسیون استاندارد فعلی ارزیابی و شرکت‌کنندگان مبتلا به عفونت خونی شدید یا شوک عفونی را که در ICU بستری شده بودند، ارزیابی کردند. سه مورد از چهار مطالعه بسیار کوچک بودند (کمتر از ۲۰ شرکت‌کننده در هر مطالعه ثبت شد). حداکثر زمانی که شرکت‌کنندگان پس از ورود در هر یک از مطالعات، پیگیری شدند ۲۸ روز بود. دو مطالعه، از شرکت‌های دارویی حمایت مالی دریافت کرد و یک مطالعه حمایت مالی را از یک سازمان پژوهش سلامت دریافت کرد.

نتایج کلیدی

داده‌های مربوط به پیامدها محدود بود ‐ دو کارآزمایی، نرخ مرگ‌ومیر را در ۲۸ روز گزارش کردند و یک کارآزمایی، نرخ مرگ‌ومیر را در بیمارستان گزارش کرد؛ در مطالعه چهارم، تعداد مرگ‌ومیر اعلام شده با نرخ مورتالیتی گزارش شده مطابقت نداشت. یک مطالعه، طول مدت بستری را در ICU گزارش کرد و یک مطالعه، داده‌های مربوط به اختلال عملکرد اندام را ارائه کرد. محققان هیچ عوارضی بیان نکردند.

هیچ شواهد روشنی، مزایای HVHF را در بیماران به شدت بد‐حال مبتلا به عفونت خونی شدید یا شوک عفونی نشان ندادند.

کیفیت شواهد

شواهد مربوط به حمایت از استفاده معمول از هموفیلتراسیون با حجم بالا در بیماران مبتلا به عفونت خونی شدید یا شوک عفونی ناکافی است. مطالعاتی که در این مرور وارد شدند، تعداد نسبتا کم شرکت‌کنندگان و پیامدهای متفاوت اندازه‌گیری شده را گزارش کردند؛ بنابراین، ما کیفیت شواهد را با توجه به تاثیر HVHF، پائین در نظر گرفتیم. کارآزمایی‌های بزرگ‌تری که در مراکز زیادی انجام گیرند، برای ارزیابی کامل پیامدهای بالینی مرتبط و برای ارزیابی هزینه در برابر مزایا مورد نیاز هستند.


Jennifer M Bell، Michael D Shields، Janet Watters، Alistair Hamilton، Timothy Beringer، Mark Elliott، Rosaline Quinlivan، Sandya Tirupathi، Bronagh Blackwood،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
درمان با کورتیکواستروئید، درمان «استاندارد طلایی» برای دیستروفی عضلانی دوشن (Duchenne muscular dystrophy; DMD) در نظر گرفته می‌شود؛ اما، این دارو باعث اوستئوپروز نیز می‌شود و بنابراین خطر شکستگی مهره‌ها را افزایش می‌دهد. مراقبت خوب از بیماران DMD نیازمند پیشگیری از وقوع این عوارض جانبی است. درمان‌هایی که برای افزایش تراکم معدنی استخوان استفاده می‌شوند شامل موارد زیر است: بیس‌فسفونات‌ها (bisphosphonates) و ویتامین D و مکمل‌های کلسیمی، و در نوجوانان با تاخیر بلوغ، تستوسترون (testosterone). مدیریت سلامت استخوان بخش مهمی از مراقبت طولانی‌مدت برای بیماران DMD است.
اهداف
بررسی تاثیرات مداخلات برای پیشگیری یا درمان استئوپورز در کودکان و بزرگسالان مبتلا به DMD که تحت درمان طولانی‌مدت با کورتیکواستروئیدها هستند؛ بررسی تاثیرات این مداخلات بر فراوانی شکستگی مهره‌ای و شکستگی‌های استخوان‌های دراز، و کیفیت زندگی، و بررسی حوادث جانبی.
روش های جستجو
برای این مرور در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۶، به جهت شناسایی کارآزمایی‌های بالقوه واجد شرایط به جست‌وجو در پایگاه ثبت تخصصی گروه عصبی‌عضلانی در کاکرین، CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase، و CINAHL PLUS پرداختیم. هم‌چنین، مجموعه مقالات Web of Science ISI (از ۲۰۰۱ تا سپتامبر ۲۰۱۶) و سه پایگاه ثبت کارآزمایی‌های بالینی را برای شناسایی مطالعات منتشر نشده و در حال انجام جست‌وجو کردیم. با نویسندگان مطالعات وارد شده در این مرور برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد مطالعات منتشر نشده یا کارهای در حال انجام تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) و شبه‐RCTهایی را برای ورود به این مرور در نظر گرفتیم که شامل هر نوع مداخله سلامت استخوان برای استئوپورز حاصل از کورتیکواستروئیدها و شکستگی‌ها در کودکان، نوجوانان، و بزرگسالان با تشخیص قطعی DMD هستند. این مداخلات ممکن است شامل بیس‌فسفونات‌های داخل وریدی، مکمل‌های ویتامین D، مکمل‌های کلسیم، کلسیم تغذیه‌ای، تستوسترون، و فعالیت‌های تحمل کننده وزن باشند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم گزارش‌ها را بررسی و مطالعات بالقوه را به پیروی از متدولوژی استاندارد کاکرین انتخاب کردند. برای کسب اطلاعات بیشتر به جهت شفاف‌سازی کارهای منتشر شده، مطالعات منتشر نشده و کارهای در حال انجام با نویسندگان مطالعه تماس گرفتیم.
نتایج اصلی
۱۸ مطالعه بالقوه را شناسایی کردیم که معیارهای ورود به این مرور را داشتند، از این هجده مطالعه، دو مورد در حال حاضر فقط به صورت چکیده هستند. اطلاعات بسیار کمی برای نشان دادن همه نتایج یا بررسی کافی خطر سوگیری (bias) وجود دارد. شرکت‌کنندگان، کودکان زمین‌گیر شده و نشده مبتلا به DMD با سن پنج تا ۱۵ سال بودند. این مداخلات شامل ریزدرونات (risedronate) در برابر عدم درمان در یک کارآزمایی (با ۱۳ شرکت‌کننده) و لرزش کل بدن (whole‐body vibration) در برابر یک دستگاه دارونما (placebo) در کارآزمایی دوم (با ۲۱ شرکت‌کننده) بود. در هر دو مطالعه تراکم معدنی استخوان با درمان‌های فعال بهبود یافت و در گروه‌های کنترل هیچ بهبودی مشاهده نشد، اما چکیده‌ها شرایط گروه کنترل و درمان را مقایسه نکرده بود. همه کودکان درمان لرزش کل بدن را تحمل کردند. هیچ مطالعه‌ای اطلاعاتی درباره حوادث جانبی گزارش نکرد. دو مطالعه در حال انجام است: یک مورد با بررسی لرزش کل بدن، و دیگری با بررسی زولدرونیک‌اسید (zoledronic acid).
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
هیچ شواهد با کیفیت بالایی از RCTها برای راهنمایی استفاده از درمان‌هایی به جهت پیشگیری یا درمان استئوپورز حاصل از کورتیکواستروئید و کاهش خطر شکستگی در اطفال و برزگسالان مبتلا به DMD وجود ندارد؛ فقط نتایج محدودی از دو کارآزمایی که به صورت چکیده منتشر شده‌اند، وجود داشت. منتظر گزارش‌های رسمی کارآزمایی‌ها هستیم. یافته‌های حاصل از دو مطالعه مرتبط در حال انجام و دو کارآزمایی، که فقط به صورت چکیده هستند، در نسخه‌های به‌روز شده این مرور مهم به شمار می‌آیند.
خلاصه به زبان ساده

درمان‌هایی برای پیشگیری و درمان نازک‌شدن استخوان‌ها و پیشگیری از شکستگی به علت مصرف کورتیکواستروئیدها در بیماران مبتلا به سندرم عضلانی دوشن

سوال مطالعه مروری

درمان‌هایی که برای پیشگیری یا درمان نازک‌شدن استخوان‌ها (استئوپورز) و پیشگیری از شکستن استخوان‌های شکننده در بزرگسالان و کودکان مبتلا به دیستروفی عضلانی دوشن (Duchenne muscular dystrophy; DMD) که به صورت طولانی‌مدت تحت درمان با کورتیکواستروئیدها هستند، تجویز می‌شوند، چه تاثیراتی دارند؟

پیشینه

DMD یک بیماری ارثی است که حدودا در یک در هر ۳۵۰۰ تا یک در ۶۰۰۰ نوزاد پسر تازه متولد شده، دیده می‌شود. این بیماری باعث ضعف عضلات شده و شدت آن با افزایش سن بیشتر می‌شود. ضعف عضلانی در سرتاسر بدن وجود دارد و باعث اختلال حرکتی، اختلال در دستگاه گوارش، تنفس و قلب می‌شود. الگوی ضعف اصولا عضلات نزدیک به تنه، شانه و مفصل ران را درگیر می‌کند. اگر این بیماری درمان نشود در اواخر نوجوانی به علت عوارض قلبی یا تنفسی باعث مرگ‌ومیر می‌شود. یک کودک مبتلا به DMD اغلب اولین علائم این بیماری را پیش از شروع مدرسه نشان می‌دهد. اگر درمان نشود، در سن ۱۳ سالگی توانایی راه رفتن را از دست می‌دهد و به ویلچر وابسته می‌شود. هیچ درمانی برای DMD وجود ندارد؛ اما داروهایی به نام کورتیکواستروئیدها آسیب عضلانی را آهسته می‌کنند و کمک می‌کند که کودکان مبتلا مدت طولانی‌تری راه بروند. هم‌چنین، پسران مبتلا به DMD به دلیل عضلات ضعیف و کاهش تحرک، استخوان‌های ضعیفی هم دارند.

کورتیکواستروئیدها باعث استئوپورز (نازک شدن استخوان) می‌شوند که باعث می‌شود استخوان شکننده‌تر شود. درمان‌هایی مثل مکمل‌های ویتامین D و کلسیم، کلسیم بیشتر در غذا، داروهایی به اسم بیس‌فسفانات‌ها (bisphosphonates)، تستوسترون (testosterone)، و ورزش‌های تحمل کننده وزن ممکن است بتوانند استخوان را برای پیشگیری یا درمان استئوپورز و پیشگیری از شکستگی در افراد DMD تحت درمان با کورتیکواستروئیدها تقویت کنند. پژوهشگران از تراکم استخوان به عنوان معیار قدرت استخوان و ارزیابی تاثیرات درمان‌ها در پیشگیری و درمان استئوپورز استفاده می‌کنند.

ویژگی‌های مطالعه

منابع علمی پزشکی را به طور جامع جست‌وجو و دو کارآزمایی کامل شده را پیدا کردیم. فقط گزارش کوتاهی (چکیده‌ها) از این کارآزمایی‌ها وجود دارد. شرکت‌کنندگان، کودکان مبتلا به DMD با سن پنج تا ۱۵ سال بودند که برخی می‌توانستند راه بروند و برخی دیگر نمی‌توانستند. درمان‌ها شامل ریزدرونات (risedronate) در برابر عدم درمان در یک کارآزمایی (با ۱۳ شرکت‌کننده) و لرزش کل بدن در برابر یک دستگاه دارونما (placebo) (غیر‐فعال) در مطالعه دیگر (با ۲۱ شرکت‌کننده) بود.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

دو مطالعه کامل را پیدا کردیم که به‌طور بالقوه برای این مرور واجد شرایط بودند، اما نتایج کامل آنها منتشر نشده، و در زمان جست‌وجو دو مطالعه در حال انجام بودند. این مطالعات به دنبال تاثیرات لرزش کل بدن (دو مطالعه)، ریزدرونات، و زولدرونیک‌اسید (zoledronic acid) هستند. هر دو مطالعه کامل شده فقط به صورت چکیده منتشر شده‌اند و بهبودی تراکم معدنی استخوان را در کودکانی که درمان فعال دریافت کردند و عدم بهبودی را در گروه‌های کنترل گزارش کرده‌اند. اما، این گزارش‌ها نتایج مقایسه درمان را با گروه‌های کنترل گزارش نکردند، به این معنی که نتیجه‌گیری در مورد اثربخشی این مداخلات امکان‌پذیر نیست. همه کودکان درمان لرزش کل بدن را تحمل کردند. هیچ مطالعه‌ای اطلاعاتی درباره حوادث جانبی گزارش نکرد.

هیچ شواهدی از کارآزمایی‌های بالینی تصادفی‌سازی شده برای راهنمایی استفاده از درمان‌ها برای پیشگیری یا درمان استئوپورز و پیشگیری از شکستگی‌های شکننده در افراد مبتلا به DMD که کورتیکواستروئید دریافت می‌کنند، وجود ندارد.

جست‌وجوها تا سپتامبر ۲۰۱۶ به‌روز هستند.



صفحه ۱ از ۱