سوال مطالعه مروری
آیا پروتکلها برای کاهش زمانی که نوزادان تازه متولد شده در بخش مراقبتهای ویژه نوزادان تحت ونتیلاسیون مکانیکی قرار میگیرند، مفید هستند؟
پیشینه
برای کمک به نوزادانی که به شدت بدحال هستند یا بسیار نارس به دنیا آمدهاند و خودشان نمیتوانند نفس بکشند، از ونتیلاسیون مکانیکی استفاده میشود. اما این دستگاه بیخطر نیست و میتواند باعث ایجاد آسیب (دائمی) در ریهها شود. برای مثال، فشاری که نیاز است تا ریه پر از هوا شود، ممکن است فضاهای هوایی بسیار شکننده را تخریب کند و در ریهها اسکار ایجاد کند. به همین دلیل مهم است تشخیص دهیم چه زمانی نوزاد به حدی بالغ و قوی شده تا بتواند خودش نفس بکشد و وی را از ونتیلاتور جدا کنیم (جداسازی). اما متاسفانه در حال حاضر توافقی در رابطه با بهترین راه جداسازی نوزادان از ونتیلاتور وجود ندارد. محققین سودمندی پروتکلهای استاندارد شده را برای راهنمایی در مورد روشهای جداسازی از ونتیلاتور در بزرگسالان و کودکان مطالعه کردهاند. در بزرگسالان، ۱۷ مطالعه مربوط به پروتکلهای جداسازی مزایایی را در جداسازی بزرگسالان از ونتیلاتور با یک روش بیخطر و به موقع در کمک به پزشکان و پرستاران نشان دادند. در کودکان، سه مطالعه مربوط به پروتکلهای جداسازی نشان دادند که این پروتکلها در کاهش زمانی که فرد زیر ونتیلاسیون به سر میبرد، مفید هستند، اما تعداد مطالعات بسیار کمتر از آن بود که بتوانند ضررهای آنها را نشان دهند. هنوز نمیدانیم پروتکلهای جداسازی در نوزادان چه مزایا یا زیانهایی را به همراه دارند. به هرحال با وجود اینکه شواهد کمی برای سودمند بودن این پروتکلهای استاندارد شده وجود دارد، در جداسازی کودکان از ونتیلاسیون مکانیکی استفاده میشوند.
ویژگیهای مطالعه
هدف این مرور، بررسی مطالعات مربوط به پروتکلهای جداسازی نوزادان تازه متولد شده بود تا ببینیم میتوانیم یک نتیجهگیری در مورد سودمندی آنها برای اقدام به جداسازی در واحد مراقبتهای ویژه نوزادان ارائه کنیم یا خیر.
نتایج کلیدی
هیچ مطالعهای که نوزادان را پیش از روز بیستوهشتم (۲۸th) روز زندگی بررسی کرده باشد، پیدا نکردیم. دو مطالعه پیدا کردیم که زیر‐مجموعهای از نوزادان را شامل میشدند، اما قادر به استخراج اطلاعات از این زیر‐گروه جدا از سایر گروههای مطالعه شده نبودیم.
کیفیت شواهد
تاکنون هیچ شواهدی در رابطه با مقایسه جداسازی تحت پروتکل و خارج از پروتکل در نوزادان تازه متولد شده در واحد مراقبتهای ویژه نوزادان در دست نیست.
۱. مکانیابی، ارزیابی و سنتز شواهد کیفی مرتبط با موانع و تسهیلکنندههای استفاده از پروتکلها برای جدا کردن بیمار از ونتیلاسیون مکانیکی در بزرگسالان و کودکان به شدت بدحال؛
۲. ادغام این سنتز با دو مطالعه مروری کاکرین درباره اثربخشی جدا کردن بیمار از ونتیلاتور طبق پروتکلها، برای کمک به توضیح ناهمگونی مشاهده شده از طریق شناسایی عوامل زمینهای تأثیرگذار بر استفاده از پروتکلهای مربوط به جدا کردن بزرگسالان و کودکان به شدت بدحال از ونتیلاسیون مکانیکی و کمک به تنفس خودبهخودی آنان؛
۳. بهکارگیری شواهد یکپارچه، به این منظور که شرایطی نشان داده شود که در آن، به احتمال فراوان پروتکلهای مربوط به جدا کردن بیمار از تنفس از طریق ونتیلاتور، مورد استفاده قرار گرفتهاند.
ما طیفی از واژگان جستوجو را به کار بردیم که نماد شناسایی آنها SPICE (تنظیم، چشمانداز، مداخله، مقایسه، ارزیابی (Setting, Perspective, Intervention, Comparison, Evaluation)) بود. هرجا که میسر بود، از فیلترهای روششناسی مناسب برای بانکهای اطلاعاتی خاص استفاده کردیم. ما بانکهای اطلاعاتی زیر را جستوجو کردیم: OVID MEDLINE؛ Embase؛ OVID؛ PsycINFO؛ CINAHL Plus؛ EBSCOHost؛ Web of Science Core Collection؛ ASSIA؛ IBSS، چکیده مقالات جامعهشناسی، ProQuest و LILACS در ۲۶ فوریه سال ۲۰۱۵. علاوه بر این، این موارد را جستوجو کردیم: منابع علمی خاکستری؛ وبسایتهای انجمنهای حرفهای نشریات مرتبط؛ و فهرست منابع تمام مطالب بررسی شده. ما همچنین با نویسندگان کارآزماییهایی تماس گرفتیم که در آنها به بررسی اثربخشی روش مورد نظر پرداخته شده بود. افزون بر آن، با نویسندگان مطالعات بالقوهای تماس گرفتیم که به سنتز کیفی اختصاص داشتند، و در نشریاتی را که در آنها این مطالعات گزارش شده بودند، جستوجوی استنادی کردیم و با کارشناسان محتوای آنها تماس گرفتیم.
ما در سوم جولای ۲۰۱۶، جستوجو را تکرار کردیم و سه مطالعه را یافتیم که قرار است طبقهبندی شوند.
در سنتزی که انجام دادیم، ۱۱ مطالعه را با حضور ۲۶۷ شرکتکننده لحاظ کردیم (در یک مطالعه، گزارشی از تعداد شرکتکنندگان وجود نداشت). پنج مطالعه دیگر در انتظار طبقهبندی هستند که در زمان بهروزرسانی این مطالعه مروری، به آنها پرداخته خواهد شد.
کیفیت شواهد، مختلط بود؛ از تعداد ۳۵ خلاصه گزاره، کیفیت ۱۷ مورد را در حد «پائین»، ۱۳ مورد را در حد «متوسط» و پنج مورد را در حد «بالا» ارزیابی کردیم. خروجی سنتز مورد نظر ما، عبارت بود از ۹ تم آنالیتیکال که به گزارش موانع و تسهیلکنندههای بالقوه درباره استفاده از پروتکلها اختصاص داشتند. تمها عبارتاند از: نیاز کارکنان به آموزش مستمر و پیشرفت؛ تجربه بالینی که موجب ایجاد احساس و درک شایستگی و اعتماد به نفس برای جدا کردن بیمار از دستگاه ونتیلاتور میشود؛ آسیبپذیری جدا کردن بیمار از دستگاه ونتیلاتور در برابر کار بین حرفهای متفاوت (disparate interprofessional working)؛ شناخت پروتکلها بهمثابه مقابله با کنشگرایی لازم در روش بالینی؛ درک میدان فعالیت پرستاری از روش و خطر حرفهای؛ ساختار ICU و فرآیندهای مراقبت؛ توانایی عملکرد پروتکلها بهمنزله اقدامی فوری برای مراقبت و سازگاری مشترک در شیوه جدا کردن بیمار از ونتیلاتور؛ به حداکثر رساندن استفاده از پروتکلها از طریق میدان دید و سهولت اجرا؛ و توانایی عملکرد پروتکلها بهمثابه چارچوبی برای برقراری ارتباط با والدین.
پیشینه
بسیاری از بزرگسالان و کودکان به شدت بدحال که در بخش مراقبتهای ویژه (ICU) بستری هستند، نمیتوانند خودشان بهتنهایی نفس بکشند. هنگامی که این اتفاق میافتد، به آنها دستگاه ونتیلاسیون مکانیکی وصل میشود، این دستگاه به آنان کمک میکند تا تنفس کنند. استفاده طولانیمدت از دستگاه تنفس مصنوعی، احتمال بروز اثرات مضر را مانند تروما و عفونت ریهها و عوارض ناشی از عدم تحرک طولانیمدت را مانند لخته شدن خون در پاها یا ریهها، افزایش میدهد. در نتیجه، محققان سعی کردهاند راههایی را برای جدا کردن ونتیلاتورها از بیماران (یا به عبارتی wean آنان از دستگاه تنفس مصنوعی)، به محض اینکه امکان این امر به شکلی ایمن مهیا باشد، بیابند. یک روش، استفاده از دستورالعملها، یا پروتکلها است. در دو مطالعه مروری اخیر کاکرین، شواهد حاصل از مطالعات مختلف پژوهشی با یکدیگر ادغام شدند. برخی مطالعات نشان دادند که پروتکلها در کاهش مدت زمان سپری شده روی دستگاه تنفس مصنوعی موفق بودهاند، در حالی که سایر مطالعات نشان دادند استفاده از پروتکلها تغییری را در مدت زمان صرف شده روی دستگاه تنفس مصنوعی ایجاد نمیکنند. این یافتههای متضاد میتوانند معلول طیفی از عوامل باشند. محققانی که این عوامل را بررسی میکنند، از روشهای پژوهش کیفی، که معمولا شامل صحبت کردن با بیماران یا مشاهده چگونگی رفتار آنان یا هر دو میشوند، استفاده کردهاند.
سوال مطالعه مروری
عوامل مؤثر بر چگونگی استفاده متخصصان مراقبت سلامت از پروتکلهای مربوط به جدا کردن بیماران بزرگسال و کودک از ونتیلاسیون مکانیکی چیست؟
روشها
برای شناسایی مطالعاتی که در آنها از روشهای کیفی استفاده شده بود، بانکهای اطلاعاتی الکترونیکی مربوط به مجلات منتشرشده را در فوریه سال ۲۰۱۵ جستوجو کردیم. ما همچنین فهرست منابع مقالات را جستوجو کرده، با نویسندگان همه مطالعاتی که در دو مطالعه مروری پیشین و در سنتز کیفی (qualitative synthesis) ما گنجانده شدند، و با کارشناسان در ونتیلاسیون مکانیکی تماس گرفتیم. ما یافتههای مطالعات مرتبط را به منظور ایجاد سنتز شواهد با یکدیگر ادغام کردیم تا متوجه شویم چه عواملی متخصصان سلامت را بر استفاده از پروتکلها ترغیب میکنند. سپس، سنتزمان را با یافتههای حاصل از دو مطالعه مروری پیشین ترکیب کردیم تا به کمک آن بتوانیم این موضوع را توضیح دهیم که چرا برخی مطالعات بر مؤثر بودن پروتکلها مهر تأیید زدند و برخی دیگر خیر. ما توانستیم این پرسش را با این توضیحات پاسخ دهیم که عوامل مختلف چگونه در کنار هم موجب ترویج بهکارگیری پروتکلها یا ممانعت از کاربرد آنها میشوند. ما این توضیحات را در یک «مدل منطقی» خلاصه کردیم.
یافتههای کلیدی
سنتز ما شامل ۱۱ مطالعه با حضور حدود ۲۶۷ شرکتکننده بود؛ پنج مطالعه دیگر در انتظار طبقهبندی به سر میبرند. ما چندین مانع و تسهیلکننده بالقوه را در خصوص استفاده از پروتکلها شناسایی کردیم. اولا، پزشکان پروتکلها را صرفا در شرایط خاص به کار میبردند؛ در غیر این صورت آنها ترجیح میدادند که با استفاده از دانش و مهارتهای خود بیماران را از ونتیلاسیون مکانیکی جدا کنند. پرستاران نسبتا بیتجربه اغلب فاقد اعتماد به نفس بودند. یک پروتکل میتوانست آنان را به مشارکت در امر کمک به بیماران برای جدا کردن آنان از تنفس مصنوعی تشویق کند، زیرا در پروتکل مجموعهای از آییننامههای روشن آمده و همچنین به آنها کمک میکند تا احساس امنیت بیشتری کنند. با اینکه پرستاران باتجربهتر نیز به این ویژگیهای مثبت پروتکلها واقف بودند، آنان از پروتکلها انتقاد میکردند که چرا گاهی اوقات آنان را برخلاف تشخیص بالینی خودشان، به جدا کردن بیماران از دستگاه ونتیلاتور راهنمایی میکنند. ثانیا، تنظیمات عملی برای مراقبت درون ICU هم میتوانند متخصصان مراقبتهای بهداشتی را ترغیب کنند تا با هم کار کنند و هم مانع همکاری آنان شوند و در نتیجه، بر نحوه کارکرد یک پروتکل تأثیر بگذارند. ثالثا، کاربرد یک پروتکل نشان داد که به طور کلی چگونه متخصصان مراقبت سلامت با یکدیگر به تعامل میپردازند. برای مثال، سطح تجربه یک پرستار یا پزشک میتواند اعتماد به نفس دیگران را در این جهت افزایش دهد که آنها میتوانند با خیال راحت و ایمن بیماران را از ونتیلاسیون جدا کنند. به همین دلیل، پزشکان تمایلی ندارند که خود را درگیر پرستاران نسبتا بیتجربه در امر جدا کردن بیمار از ونتیلاسیون کنند، حتی زمانی که یک پروتکل به اجرا درآمده باشد. افزون بر این، این واقعیت که پزشکان در موقعیت یا وضعیت حرفهای برتری قرار دارند، بدان معنا است که برای پرستاران دشوار خواهد بود که در روند جدا کردن بیماران از تنفس مصنوعی با ونتیلاتور حتی با استفاده از یک پروتکل نقش داشته باشند، مگر اینکه پزشکانی که پرستاران با آنها همکاری میکنند اجازه این کار را داده باشند.
کیفیت شواهد
ما ۳۵ خلاصه گزاره را تدوین کردیم. از این تعداد: سطح اطمینان را در ۱۷ گزاره در حد «پائین» ارزیابی کردیم؛ عمدتا به این دلیل که شواهد مورد استفاده برای تدوین آنها صرفا از شمار ناچیزی از مطالعات به دست آمده بود. سطح اطمینان ۱۳ گزاره را در حد «متوسط» ارزیابی کردیم؛ عمدتا به این دلیل که شواهد مورد استفاده برای تدوین آنها از مطالعاتی با سازماندهی بسیار خوب به دست آمده بود، ما سطح اطمینان را در پنج گزاره در حد «بالا» رتبهبندی کردیم، عمدتا به این دلیل که شواهد مورد استفاده برای تدوین آنها از بیشتر مطالعات به دست آمده بود.
استفاده از تکنولوژی در زمینه مراقبت سلامت در حال افزایش است و ممکن است نشان دهنده ابزاری هزینه‐اثربخش برای ارائه توانبخشی باشد. همچنین تصور میشود کاهش زمان درمان و ارائه آن در خانه، از مزایای این روش است. کودکان و نوجوانان مبتلا به آسیب مغزی اغلب دچار کاهش حافظه و عملکرد اجرایی میشوند که میتواند تاثیر منفی بر کارکرد مدرسه، زندگی اجتماعی و مشاغل آینده آنها داشته باشد. مداخلات موثری که میتوان آنها را بدون نیاز به مداخله بالینی با هزینه بالا در خانه ارائه کرد، میتواند وسیلهای برای حل مشکل فقدان خدمات فراهم نماید.
ما به طور سیستماتیک، مطالعاتی را مرور کردیم که به بررسی تاثیرات مداخلات مبتنی بر تکنولوژی بر توانبخشی مشکلات حافظه و عملکرد اجرایی در کودکان و نوجوانان مبتلا به آسیب مغزی اکتسابی پرداخته باشند.
چهار مطالعه (شامل ۲۰۶ شرکتکننده) معیارهای ورود به این مرور را داشتند.
سه مطالعه شامل ۱۹۴ شرکتکننده، تاثیرات مداخلات آنلاین را با هدف قرار دادن عملکرد اجرایی (پایش و تعییر رفتار، حل مسئله، برنامهریزی و غیره) ارزیابی کردند. این مطالعات، که توسط همان تیم پژوهشی انجام شد، مداخلات آنلاین را در برابر «دارونما» مقایسه کردند (به شرکتکنندگان، منابع اینترنتی درباره آسیب مغزی داده شد). مداخلات در خانه و خانواده با حمایت یا آموزش بیشتر یا هر دو، توسط یک روانشناس یا دانشجوی دکترا ارائه شد. مطالعه چهارم، استفاده از یک برنامه کامپیوتری را با هدف قرار دادن حافظه علاوه بر اجزای عملکرد اجرایی (یعنی توجه، سازماندهی و حل مسئله) مورد بررسی قرار داد. هیچ اطلاعاتی در مورد شرایط مطالعه ارائه نشد، با این حال یک آسیبشناس گفتار و زبان، معلم یا کاردرمانگر، شرکتکنندگان را همراهی کرد.
دو مطالعه، نوجوانان و جوانان مبتلا به آسیب مغزی تروماتیک (traumatic brain injury; TBI) خفیف تا شدید را ارزیابی کرد در حالی که دو مطالعه باقیمانده کودکان و نوجوانان مبتلا به TBI متوسط تا شدید را مورد بررسی قرار داد.
خطر سوگیری (bias)
خطر سوگیری انتخاب را برای سه مطالعه، در سطح پائین و برای یک مطالعه، در سطح نامشخص ارزیابی کردیم. سوگیری تخصیص در دو مطالعه، بالا، در یک مطالعه، نامشخص و در یک مطالعه پائین بود. فقط یک مطالعه (۱۲۰ = n) قادر به پنهان کردن تخصیص از شرکتکنندگان بود، بنابراین سوگیری کلی انتخاب، بالا ارزیابی شد.
یک مطالعه، اقداماتی برای پنهان کردن تخصیص از ارزیابان انجام داد (خطر پائین سوگیری تشخیص)، در حالی که سه مطالعه دیگر این کار را انجام ندادند (خطر بالای سوگیری تشخیص).
پیامد اولیه ۱: عملکرد اجرایی: مداخله مبتنی بر تکنولوژی در برابر دارونما
نتایج به دست آمده از متاآنالیز (meta‐analysis) سه مطالعه (۱۹۴ = n) که مداخلات آنلاین را با دارونما برای کودکان و نوجوانان مبتلا به TBI شدید مقایسه کرد، به نفع مداخله بلافاصله بعد از درمان بود (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): ۰,۳۷‐؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۶۶‐ تا ۰.۰۹‐؛ ۰.۶۲ = P؛ ۰% = I۲). (از آنجاییکه معیار استاندارد طلایی در این زمینه وجود ندارد، ما SMD را به هیچ مقیاس ویژه قبلی تبدیل نکردیم). تصور میشود که این نتیجه، فقط نشان دهنده اندازه تاثیرگذاری کوچک تا متوسط باشد (استفاده از قانون سر انگشتی کوهن (Cohen’s rule of thumb)، که در آن ۰,۲ تاثیر کوچک، ۰.۵ تاثیر متوسط، و ۰.۸ یا بالاتر، تاثیر بزرگ است)؛ این موضوع که تاثیر مهم بالینی بر شرکتکنندگان داشته باشد، بعید است.
مطالعه چهارم (۱۲ = n)، تفاوتهای بین گروههای مداخله و کنترل در حل مسئله (یک جزء مهم از عملکرد اجرایی) را گزارش کرد. میانگین یا انحراف معیار (standard deviation; SD) برای این پیامد ارائه نشده بود، بنابراین اندازه تاثیرگذاری نمیتوانست محاسبه شود.
کیفیت شواهد برای این پیامد بر اساس روش درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) بسیار پائین بود. این امر به این معنی است که پژوهشهای آینده به احتمال زیاد تخمین این تاثیر را تغییر میدهند.
پیامد اولیه ۲: حافظه
یک مطالعه کوچک (۱۲ = n) تفاوتی با اهمیت آماری را در بهبود یادآوری جمله بین گروه کنترل و مداخله بعد از یک برنامه اصلاحی هشت هفتهای گزارش کرد. میانگین یا انحراف معیار (standard deviation; SD) برای این پیامد ارائه نشده بود، بنابراین اندازه تاثیرگذاری نمیتوانست محاسبه شود.
پیامدهای ثانویه
دو مطالعه (۱۵۸ = n)، اضطراب/افسردگی اندازهگیری شده را توسط فهرست رفتاری کودک (Child Behavior Checklist; CBCL) گزارش کرده و مشمول متاآنالیز شدند. ما هیچ شواهدی از تاثیر مداخله نیافتیم (تفاوت میانگین (MD): ۵,۵۹؛ ۹۵% CI؛ ۱۱.۴۶‐ تا ۰.۲۸؛ ۵۳% = I۲). بر اساس روش GRADE کیفیت شواهد برای این پیامد بسیار پائین بود، به این معنی که پژوهشهای آینده احتمالا تخمین این تاثیر را تغییر میدهند.
یک مطالعه واحد به دنبال رکورد عوارض جانبی بود و هیچ عوارضی گزارش نکرد. دو مطالعه استفاده از مداخله را گزارش کردند (محدوده ۰ تا ۱۳ و ۱ تا ۲۴ جلسه). یک مطالعه عملکرد اجتماعی/شایستگی اجتماعی را گزارش کرد و هیچ تاثیری پیدا نکرد. مطالعات وارد شده هیچ دادهای برای پیامدهای ثانویه دیگر (شامل کیفیت زندگی و پیشرفت تحصیلی) گزارش نکردند.
سوال مطالعه مروری
هدف ما بررسی تاثیرات مداخلات مبتنی بر تکنولوژی در توانبخشی کودکان و نوجوانان دارای آسیب مغزی اکتسابی (acquired brain injury) بود.
پیشینه
آسیب مغزی اکتسابی به صورت هر نوع آسیب به مغز که پس از تولد و در نتیجه یک بیماری، شرایط پزشکی یا تروما رخ میدهد، تعریف شده است. پس از این عارضه، فرد ممکن است مشکلاتی را در رابطه با کارکردهای اجرایی و حافظه تجربه کند. عملکردهای اجرایی، فرآیندهای مغز شامل برنامهریزی و کنترل عاطفی هستند که توانایی شروع و توقف اعمال ما را کنترل میکنند. فرآیندهای حافظه اجازه ذخیره و یادآوری اطلاعات را در مورد جهان به ما میدهند. همچنین عملکردهای اجرایی شامل جنبه ای از حافظه به نام حافظه کاری است. تکنولوژی به طور فزایندهای به بهبود کودکان و نوجوانان دارای آسیب مغزی اکتسابی کمک میکند. کمکهای تکنولوژیکی که برای توانبخشی حافظه و عملکردهای اجرایی استفاده میشود شامل پیجر، گوشیهای هوشمند، مداخلات مبتنی بر اینترنت و رکورد کننده صدا (voice recorders) هستند.
تاریخ جستوجو
ما جستوجوها را در سپتامبر ۲۰۱۵ انجام دادیم.
ویژگیهای مطالعه
چهار مطالعه (شامل ۲۰۶ شرکتکننده) را که اثربخشی مداخلات مبتنی بر تکنولوژی را برای توانبخشی کودکان و نوجوانان دارای آسیبهای مغزی تروماتیک مورد بررسی قرار دادند، شناسایی کردیم. هر چهار مطالعه در امریکای شمالی با سه تیم پژوهشی یکسان انجام شده بود.
یک مطالعه با ۱۲۰ شرکتکننده از مداخله روش حل مسئله کمک مشاور آنلاین (Counselor‐Assisted Problem Solving; CAPS) برای توانبخشی عملکرد اجرایی در نوجوانان سنین ۱۲ تا ۱۷ سال استفاده کرد.
یک مطالعه با ۳۵ شرکتکننده، از یک مداخله آنلاین حل مسئله با هدف قرار دادن عملکرد اجرایی نوجوانان ۱۱ تا ۱۸ سال استفاده کرد.
یک مطالعه با ۴۰ شرکتکننده از مداخله آنلاین حل مسئله خانوادگی با هدف قرار دادن پیامدهایی مانند رفتار و عملکرد اجرایی کودکان ۵ تا ۱۶ سال استفاده کرد.
یک مطالعه با ۱۲ شرکتکننده از یک برنامه کامپیوتری با هدف قرار دادن مهارتهای شناختی ارتباطی از جمله حافظه و عملکرد اجرایی در نوجوانان و بزرگسالان جوان ۱۲ تا ۲۱ سال استفاده کرد.
منابع تامین مالی مطالعه
محل تامین همه منابع مالی در ایالات متحده آمریکا یا کانادا بود. یک مطالعه توسط سازمان خدمات انسانی کلرادو (Colorado Department of Human Services) و دو موسسه ملی بهداشت (National Institutes of Health; NIH) حمایت مالی دریافت کردند. مطالعه دوم نیز توسط NIH حمایت مالی شده بود. یک مطالعه توسط یک موسسه خیریه بیمارستان و همچنین توسط موسسه پژوهشی مهر عید پاک و اپل کانادا (Easter Seal Research Institute and Apple Canada) حمایت مالی شد. مطالعه آخر توسط سازمان امنیت اوهایو (Ohio Department of Safety) حمایت مالی شده بود.
نتایج کلیدی
این مرور شواهدی یافت که نشان داد استفاده از مداخلات کمکهای تکنولوژیکی، عملکرد اجرایی را در نوجوانان مبتلا به آسیبهای مغزی تروماتیک بهبود میبخشد (یعنی آسیب مغزی ناشی از یک تصادف جادهای، سقوط، یا ضربه به سر). با این حال، این نتیجه نسبتا متوسط بود و بعید است که تاثیر مهم بالینی بر کودک داشته باشد. یک مطالعه، تکنولوژی را برای بهبود حافظه در نوجوانان مبتلا به TBI به کار گرفت و برای گروه مداخله، بهبود نشان داد. تعیین چگونگی تاثیر این رویکرد به عنوان مطالعه ناموفق شامل اطلاعات آماری کافی، امکانپذیر نبود. دو مطالعه، پیامدهای ثانویه اضطراب و افسردگی را مورد بررسی قرار دادند، اما هیچ تاثیری بین گروه کنترل و مداخله طی ۶ ماه پیگیری نشان نداد. فقط یک مطالعه عوارض جانبی را رکورد و گزارش کرد که هیچ عوارضی رخ نداد. دو مطالعه میزان استفاده از مداخله دریافتی را گزارش کردند. یک مطالعه بهبود عملکرد اجتماعی/شایستگی اجتماعی را برای گروه مداخله گزارش کرد. هیچ دادهای مربوط به سایر پیامدهای ثانویه مرور، گزارش نشد.
کیفیت شواهد
کیفیت شواهد را برای تمام پیامدها پائین در نظر گرفتیم، که به معنی آن است که پژوهشهای آینده به احتمال زیاد تخمین این تاثیر را تغییر خواهند داد. هر چهار مطالعه کوچک بودند، و تخصیص پنهان گروه به شرکتکنندگان همیشه امکانپذیر نبود. سه مطالعه، در تخصیص پنهان گروه به کسانی که پیامدها را اندازهگیری کردند، موفق نبودند.
پیشینه
عفونت خونی شدید و شوک عفونی از علل شایع مرگومیر در بزرگسالان مراجعه کننده به بخش مراقبتهای ویژه (ICU) است. عفونت خونی اغلب پس از عفونت ایجاد میشود، در این هنگام بدن با تولید مواد شیمیایی که باعث التهاب عظیمی در سراسر بدن میشود، پاسخ میدهد. این التهاب میتواند منجر به نارسایی در اندامهایی مانند کلیهها، قلب، گردش خون یا ریهها شود. این نارسایی اندام که ناشی از التهاب است، منجر به نرخ بالای مرگومیر مرتبط با عفونت خونی میشود.
از لحاظ تئوری، در جایی که خنثی کردن عفونت به صورت مصنوعی یا پاکسازی این مواد شیمیایی از جریان خون امکانپذیر بود، احتمالا پیامدهای بیمار (مانند نارسایی اندامها و مرگومیر) بهبود مییابند. هموفیلتراسیون با حجم بالا (high‐volume haemofiltration; HVHF)، یکی از روشهایی است که میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. هموفیلتراسیون استاندارد، درمانی است که در حال حاضر در بخش مراقبتهای ویژه برای حذف سمومی که باعث از کار افتادن کلیه بیمار میشوند، استفاده میشود. این درمان شامل خارج کردن خون بیمار از طریق یک کاتتر بزرگ است (یک لوله توخالی و انعطافپذیر داخل یک ورید بزرگ قرار داده میشود). پس از اینکه خون خارج شد، سموم آن از طریق یک فیلتر حذف میشود. سپس خون تمیز از طریق کاتتر به بیمار برگردانده میشود. HVHF، شکل شدیدتر این درمان، با هدف حذف بیشتر سموم است (شامل برخی از مواد شیمیایی سمی تولید شده طی عفونت خونی). با این حال، HVHF، معایب بالقوهای دارد. این روش نیاز به تجهیزات تخصصی خاص و آموزش اضافی دارد. از لحاظ تئوری، میتواند تاثیرات مضری بر فشار خون بیمار داشته باشد یا ممکن است مواد شیمیایی سودمند (مانند آنتیبیوتیکها) را نیز حذف کند. برای این مرور، ما این نکته را که هموفیلتراسیون با حجم بالا، پیامدهایی مانند خطر مرگومیر را در بیماران مبتلا به عفونت خونی شدید بهبود میبخشد یا خیر، ارزیابی کردیم.
ویژگیهای مطالعه
این مرور تا دسامبر ۲۰۱۵ بهروز است. ما چهار کارآزمایی را شامل ۲۰۵ شرکتکننده وارد کردیم. هر چهار کارآزمایی، تاثیرات HVHF را در مقایسه با هموفیلتراسیون استاندارد فعلی ارزیابی و شرکتکنندگان مبتلا به عفونت خونی شدید یا شوک عفونی را که در ICU بستری شده بودند، ارزیابی کردند. سه مورد از چهار مطالعه بسیار کوچک بودند (کمتر از ۲۰ شرکتکننده در هر مطالعه ثبت شد). حداکثر زمانی که شرکتکنندگان پس از ورود در هر یک از مطالعات، پیگیری شدند ۲۸ روز بود. دو مطالعه، از شرکتهای دارویی حمایت مالی دریافت کرد و یک مطالعه حمایت مالی را از یک سازمان پژوهش سلامت دریافت کرد.
نتایج کلیدی
دادههای مربوط به پیامدها محدود بود ‐ دو کارآزمایی، نرخ مرگومیر را در ۲۸ روز گزارش کردند و یک کارآزمایی، نرخ مرگومیر را در بیمارستان گزارش کرد؛ در مطالعه چهارم، تعداد مرگومیر اعلام شده با نرخ مورتالیتی گزارش شده مطابقت نداشت. یک مطالعه، طول مدت بستری را در ICU گزارش کرد و یک مطالعه، دادههای مربوط به اختلال عملکرد اندام را ارائه کرد. محققان هیچ عوارضی بیان نکردند.
هیچ شواهد روشنی، مزایای HVHF را در بیماران به شدت بد‐حال مبتلا به عفونت خونی شدید یا شوک عفونی نشان ندادند.
کیفیت شواهد
شواهد مربوط به حمایت از استفاده معمول از هموفیلتراسیون با حجم بالا در بیماران مبتلا به عفونت خونی شدید یا شوک عفونی ناکافی است. مطالعاتی که در این مرور وارد شدند، تعداد نسبتا کم شرکتکنندگان و پیامدهای متفاوت اندازهگیری شده را گزارش کردند؛ بنابراین، ما کیفیت شواهد را با توجه به تاثیر HVHF، پائین در نظر گرفتیم. کارآزماییهای بزرگتری که در مراکز زیادی انجام گیرند، برای ارزیابی کامل پیامدهای بالینی مرتبط و برای ارزیابی هزینه در برابر مزایا مورد نیاز هستند.
سوال مطالعه مروری
درمانهایی که برای پیشگیری یا درمان نازکشدن استخوانها (استئوپورز) و پیشگیری از شکستن استخوانهای شکننده در بزرگسالان و کودکان مبتلا به دیستروفی عضلانی دوشن (Duchenne muscular dystrophy; DMD) که به صورت طولانیمدت تحت درمان با کورتیکواستروئیدها هستند، تجویز میشوند، چه تاثیراتی دارند؟
پیشینه
DMD یک بیماری ارثی است که حدودا در یک در هر ۳۵۰۰ تا یک در ۶۰۰۰ نوزاد پسر تازه متولد شده، دیده میشود. این بیماری باعث ضعف عضلات شده و شدت آن با افزایش سن بیشتر میشود. ضعف عضلانی در سرتاسر بدن وجود دارد و باعث اختلال حرکتی، اختلال در دستگاه گوارش، تنفس و قلب میشود. الگوی ضعف اصولا عضلات نزدیک به تنه، شانه و مفصل ران را درگیر میکند. اگر این بیماری درمان نشود در اواخر نوجوانی به علت عوارض قلبی یا تنفسی باعث مرگومیر میشود. یک کودک مبتلا به DMD اغلب اولین علائم این بیماری را پیش از شروع مدرسه نشان میدهد. اگر درمان نشود، در سن ۱۳ سالگی توانایی راه رفتن را از دست میدهد و به ویلچر وابسته میشود. هیچ درمانی برای DMD وجود ندارد؛ اما داروهایی به نام کورتیکواستروئیدها آسیب عضلانی را آهسته میکنند و کمک میکند که کودکان مبتلا مدت طولانیتری راه بروند. همچنین، پسران مبتلا به DMD به دلیل عضلات ضعیف و کاهش تحرک، استخوانهای ضعیفی هم دارند.
کورتیکواستروئیدها باعث استئوپورز (نازک شدن استخوان) میشوند که باعث میشود استخوان شکنندهتر شود. درمانهایی مثل مکملهای ویتامین D و کلسیم، کلسیم بیشتر در غذا، داروهایی به اسم بیسفسفاناتها (bisphosphonates)، تستوسترون (testosterone)، و ورزشهای تحمل کننده وزن ممکن است بتوانند استخوان را برای پیشگیری یا درمان استئوپورز و پیشگیری از شکستگی در افراد DMD تحت درمان با کورتیکواستروئیدها تقویت کنند. پژوهشگران از تراکم استخوان به عنوان معیار قدرت استخوان و ارزیابی تاثیرات درمانها در پیشگیری و درمان استئوپورز استفاده میکنند.
ویژگیهای مطالعه
منابع علمی پزشکی را به طور جامع جستوجو و دو کارآزمایی کامل شده را پیدا کردیم. فقط گزارش کوتاهی (چکیدهها) از این کارآزماییها وجود دارد. شرکتکنندگان، کودکان مبتلا به DMD با سن پنج تا ۱۵ سال بودند که برخی میتوانستند راه بروند و برخی دیگر نمیتوانستند. درمانها شامل ریزدرونات (risedronate) در برابر عدم درمان در یک کارآزمایی (با ۱۳ شرکتکننده) و لرزش کل بدن در برابر یک دستگاه دارونما (placebo) (غیر‐فعال) در مطالعه دیگر (با ۲۱ شرکتکننده) بود.
نتایج کلیدی و کیفیت شواهد
دو مطالعه کامل را پیدا کردیم که بهطور بالقوه برای این مرور واجد شرایط بودند، اما نتایج کامل آنها منتشر نشده، و در زمان جستوجو دو مطالعه در حال انجام بودند. این مطالعات به دنبال تاثیرات لرزش کل بدن (دو مطالعه)، ریزدرونات، و زولدرونیکاسید (zoledronic acid) هستند. هر دو مطالعه کامل شده فقط به صورت چکیده منتشر شدهاند و بهبودی تراکم معدنی استخوان را در کودکانی که درمان فعال دریافت کردند و عدم بهبودی را در گروههای کنترل گزارش کردهاند. اما، این گزارشها نتایج مقایسه درمان را با گروههای کنترل گزارش نکردند، به این معنی که نتیجهگیری در مورد اثربخشی این مداخلات امکانپذیر نیست. همه کودکان درمان لرزش کل بدن را تحمل کردند. هیچ مطالعهای اطلاعاتی درباره حوادث جانبی گزارش نکرد.
هیچ شواهدی از کارآزماییهای بالینی تصادفیسازی شده برای راهنمایی استفاده از درمانها برای پیشگیری یا درمان استئوپورز و پیشگیری از شکستگیهای شکننده در افراد مبتلا به DMD که کورتیکواستروئید دریافت میکنند، وجود ندارد.
جستوجوها تا سپتامبر ۲۰۱۶ بهروز هستند.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb