جستجو در مقالات منتشر شده


۳ نتیجه برای Brian Walitt

Brian Walitt، Petra Klose، Nurcan Üçeyler، Tudor Phillips، Winfried Häuser،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
این مرور یکی از مجموعه مرورهای صورت گرفته روی داروهایی است که برای درمان فیبرومیالژی (fibromyalgia) مورد استفاده قرار می‌گیرند. فیبرومیالژی یک وضعیت مزمن است که از نظر بالینی به خوبی شناخته شده و اتیولوژی (aetiology) ناشناخته‌ای دارد و با درد مزمن و گسترده که اغلب همراه با اختلالات خواب و خستگی همراه است، مشخص می‌شود. وضعیت مذکور تقریبا ۲% از جمعیت عمومی ‌را تحت تاثیر قرار می‌دهد. تا ۷۰% از بیماران مبتلا به فیبرومیالژی معیارهای یک اختلال افسردگی یا اضطراب را نشان می‌دهند. افراد اغلب سطوح بالایی را از ناتوانی و کیفیت زندگی ضعیف مرتبط با سلامت گزارش می‌کنند. درمان‌های دارویی بر کاهش نشانه‌های کلیدی و ناتوانی، و بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت تمرکز دارند. آنتی‌سایکوتیک‌ها ممکن است فیبرومیالژی و نشانه‌های سلامت روان مرتبط با آن را کاهش دهند.
اهداف

ارزیابی اثربخشی، تحمل‌پذیری و بی‌خطری (safety) مصرف آنتی‌سایکوتیک‌ها در درمان فیبرومیالژی در بزرگسالان.

روش های جستجو
CENTRAL (سال ۲۰۱۶؛ شماره ۴)؛ MEDLINE و EMBASE را تا ۲۰ می ۲۰۱۶، همراه با فهرست منابع مقالات و مرورهای بازیابی شده، و دو پایگاه ثبت کارآزمایی بالینی را جست‌وجو کردیم. با نویسندگان کارآزمایی نیز تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های کنترل‌ شده را با حداقل طول دوره چهار هفته انتخاب کردیم که از هر نوع فرمولاسیونی از آنتی‌سایکوتیک‌ها برای درمان فیبرومیالژی در بزرگسالان استفاده کردند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
داده‌ها را از همه مطالعات وارد شده استخراج کرده و دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم خطرات سوگیری (bias) مطالعه را ارزیابی کردند. اختلاف نظرات را از طریق بحث، حل‌و‌فصل کردیم. آنالیز را با استفاده از سه دسته از شواهد انجام دادیم. نخستین دسته از شواهد را از داده‌هایی به دست آوردیم که بهترین‌ استانداردهای اخیر را داشته و در معرض حداقل میزان خطر سوگیری قرار داشتند (پیامد معادل با کاهش قابل‌‌توجه در شدت درد، آنالیز قصد درمان (intention‐to‐treat) بدون توجه به موارد خروج از درمان، حضور حداقل ۲۰۰ شرکت‌کننده در گروه‌های مقایسه، طول دوره هشت تا ۱۲ هفته‌ای، طراحی موازی)؛ دومین دسته از شواهد، از داده‌هایی گرفته شدند که یک یا چند مورد از این معیارها را نداشته و آنها را دارای سطحی از خطر سوگیری در نظر گرفتیم، اما شرکت‏‌کنندگان کافی در گروه‌های مقایسه شرکت کردند؛ و سومین دسته از شواهد، از داده‌های حاصل از مطالعاتی با تعداد کمی از شرکت‌کنندگان به دست آمدند که به نظر می‌رسید احتمالا دارای سوگیری بوده یا از پیامدهایی با کاربرد بالینی محدود، یا هر دو، استفاده کردند. کیفیت شواهد را با استفاده از رویکرد درجه‌بندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (Grading of Recommendations Assessment, Development and Evaluation; GRADE) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی

در کل تعداد چهار مطالعه را با ۲۹۶ شرکت‌کننده وارد کردیم.

سه مطالعه با ۲۰۶ شرکت‌کننده کوئتیاپین (quetiapine)، یک آنتی‌سایکوتیک آتیپکال (نسل دوم) را با دارونما (placebo) مقایسه کردند. یک مطالعه از طراحی متقاطع (cross‐over) و دو مطالعه از طراحی گروه موازی (parallel‐group) استفاده کردند. طول دوره مطالعه هشت یا ۱۲ هفته بود. کوئتیاپین در تمام مطالعات با دوز قبل از خواب میان ۵۰ و ۳۰۰ میلی‌گرم/روز استفاده شد. همه مطالعات دارای یک یا چند منبع سوگیری عمده بالقوه بودند که آنها را در کل در معرض خطر متوسط سوگیری ارزیابی کردیم. پیامدهای اولیه در این مرور عبارت بودند از تسکین درد به میزان ۵۰% یا بیشتر که توسط شرکت‌کننده گزارش شد، برداشت کلی بیمار از تغییر (PGIC) در حد بهبودی زیاد یا بسیار زیاد، خروج از درمان به دلیل بروز عوارض جانبی (تحمل‌پذیری) و بروز عوارض جانبی جدی (بی‌خطری (safety)).

شواهد دسته دوم نشان داد که کوئتیاپین از نظر آماری نسبت به دارونما در تعداد شرکت‌کنندگان با کاهش درد به میزان ۵۰% یا بیشتر برتری نداشت (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ مطالعه‌ای داده‌های مربوط به PGIC را گزارش نکرد. نسبت بیشتری از شرکت‌کنندگانی که کوئتیاپین مصرف کردند، کاهش درد را ۳۰% یا بیشتر گزارش کردند (تفاوت خطر (risk difference; RD): ۰,۱۲؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۰۰ تا ۰.۲۳؛ تعداد افراد مورد نیاز برای درمان جهت حصول یک مزیت بیشتر (number needed to treat for an additional benefit; NNTB): ۸؛ ۹۵% CI؛ ۵ تا ۱۰۰) (شواهد با کیفیت بسیار پائین). نسبت بیشتری از شرکت‌کنندگانی که کوئتیاپین مصرف کردند، بهبودی مرتبط را از نظر بالینی در کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در مقایسه با دارونما گزارش کردند (RD: ۰.۱۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۵ تا ۰.۳۱؛ NNTB: ۵؛ ۹۵% CI؛ ۳ تا ۲۰) (شواهد با کیفیت بسیار پائین). کوئتیاپین از نظر آماری در کاهش مشکلات خواب (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): ۰.۶۷‐؛ ۹۵% CI؛ ۱.۱۰‐ تا ۰.۲۳‐)، افسردگی (SMD: ‐۰.۳۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۴‐ تا ۰.۰۴‐) و اضطراب (SMD: ‐۰.۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۹‐ تا ۰.۱۱‐) برتر از دارونما بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). کوئتیاپین از نظر آماری در کاهش خطر خروج از مطالعه به دلیل فقدان اثربخشی برتر از دارونما ظاهر شد (RD: ‐۰.۱۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۳‐ تا ۰.۰۵‐) (شواهد با کیفیت بسیار پائین). تفاوتی با اهمیت آماری میان کوئتیاپین و دارونما از لحاظ نسبت شرکت‌کنندگانی که به دلیل عوارض جانبی از مطالعه خارج شدند (تحمل‌پذیری) (شواهد با کیفیت بسیار پائین)، از لحاظ فراوانی عوارض جانبی جدی (بی‌خطری) (شواهد با کیفیت بسیار پائین) و نسبت شرکت‌کنندگانی که سرگیجه و خواب‌آلودگی را به عنوان یک عارضه جانبی گزارش کردند (شواهد با کیفیت بسیار پائین)، وجود نداشت. در تعداد بیشتری از شرکت‌کنندگان گروه کوئتیاپین افزایش وزن قابل‌توجهی مشاهده شد (RD: ۰.۰۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۲ تا ۰.۱۵؛ تعداد افراد مورد نیاز برای درمان جهت حصول یک آسیب بیشتر (number needed to treat for an additional harm; NNTH): ۱۲؛ ۹۵% CI؛ ۶ تا ۵۰) (شواهد با کیفیت بسیار پائین). به دلیل محدودیت‌های طراحی مطالعه، غیر مستقیم بودن (بیماران مبتلا به بیماری‌های عمده پزشکی و اختلالات روانی حذف شدند) و عدم دقت (کمتر از ۴۰۰ بیمار آنالیز شدند)، کیفیت شواهد را با سه سطح کاهش به رتبه بسیار پائین تنزل دادیم.

یک مطالعه طراحی موازی با ۹۰ شرکت‌کننده، کوئتیاپین (۵۰ تا ۳۰۰ میلی‌گرم/روز قابل انعطاف هنگام خواب) را با آمی‌تریپتیلین (amitriptyline) (۱۰ تا ۷۵ میلی‌گرم/روز انعطاف‌پذیر هنگام خواب) مقایسه کرد. این مطالعه دارای سه خطر عمده سوگیری بود و آن را به‌طور کلی در معرض خطر متوسط سوگیری قرار دادیم. به دلیل غیر مستقیم بودن (بیماران مبتلا به بیماری‌های عمده پزشکی و اختلالات روانی حذف شدند) و عدم دقت (کمتر از ۴۰۰ بیمار آنالیز شدند)، کیفیت شواهد را با دو سطح کاهش به رتبه پائین تنزل دادیم. شواهد دسته سوم نشان داد که هیچ تفاوتی با اهمیت آماری میان دو دارو وجود ندارد. بین هر دو دارو از نظر کاهش میانگین نمرات درد، خستگی، مشکلات خواب، افسردگی، اضطراب و محدودیت‌های کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و نسبت شرکت‌کنندگانی که سرگیجه، خواب‌آلودگی و افزایش وزن را به‌عنوان عارضه جانبی گزارش کردند، تفاوتی با اهمیت آماری وجود نداشت (شواهد با کیفیت پائین). در مقایسه با آمی‌تریپتیلین، شرکت‌کنندگان بیشتری به دلیل عوارض جانبی مطالعه را ترک کردند (شواهد با کیفیت پائین). بروز عارضه جانبی جدی گزارش نشد (شواهد با کیفیت پائین).

هیچ مطالعه‌ای را مرتبط با دیگر آنتی‌سایکوتیک‌ها به جز کوئتیاپین برای درمان فیبرومیالژی پیدا نکردیم.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
شواهدی با کیفیت بسیار پائین نشان می‌دهد که کوئتیاپین ممکن است در یک کارآزمایی با دوره محدود (۴ تا ۱۲ هفته) برای کاهش درد، مشکلات خواب، افسردگی و اضطراب در بیماران فیبرومیالژی مبتلا به افسردگی اساسی در نظر گرفته شود. هنگام تصمیم‌گیری مشترک با بیمار، می‌بایست عوارض جانبی بالقوه مانند افزایش وزن در مقابل مزایای بالقوه آن متعادل شوند.
خلاصه به زبان ساده

استفاده از آنتی‌سایکوتیک‌ها در درمان نشانه‌های فیبرومیالژی در بزرگسالان

حرف آخر

تجویز کوئتیاپین (quetiapine) ممکن است به مدت ۴ تا ۱۲ هفته برای کاهش درد، مشکلات خواب، افسردگی و اضطراب در بیماران فیبرومیالژی (fibromyalgia) مبتلا به افسردگی اساسی در نظر گرفته شود. عوارض جانبی بالقوه مانند افزایش وزن باید در مقابل مزایای بالقوه متعادل شوند.

پیشینه

افراد مبتلا به فیبرومیالژی، اغلب دچار درد منتشر مزمن (بیش از سه ماه) بوده، هم‌چنین با مشکلاتی در خواب، تفکر، و خستگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. آنها اغلب محدودیت‌های شدیدی را در عملکرد روزانه خود و کیفیت زندگی ضعیف گزارش می‌کنند. درمان‌ها روی کاهش نشانه‌های کلیدی و ناتوانی، و بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت تمرکز دارند. علاوه بر این، بسیاری از بیماران مبتلا به فیبرومیالژی از افسردگی رنج می‌برند. داروهای مورد استفاده در درمان افسردگی می‌توانند نشانه‌های اصلی را در برخی از افراد مبتلا به فیبرومیالژی کاهش دهند. کوئتیاپین، دارویی است برای درمان روان‌پریشی (وضعیت غیر طبیعی که در آن ذهن تماس خود را با واقعیت از دست می‌دهد) که برای درمان افسردگی اساسی نیز در برخی کشورها مجوز دارد.

ویژگی‌های مطالعه

در ماه می ۲۰۱۶، به جست‌وجوی کارآزمایی‌های بالینی پرداختیم که در آنها از آنتی‌سایکوتیک‌ها برای درمان نشانه‌های فیبرومیالژی در بزرگسالان استفاده شد. در کل تعداد چهار مطالعه را با ۲۹۸ شرکت‌کننده پیدا کردیم. سه مطالعه را با ۲۰۸ شرکت‌کننده پیدا کردیم که هشت تا ۱۲ هفته طول کشیده و کوئتیاپین، یک آنتی‌سایکوتیک، را با یک داروی تقلبی (دارونما (placebo)) مقایسه کردند. یک‌صد و شصت‌ و شش شرکت‌کننده مبتلا به افسردگی اساسی تشخیص داده شدند. یک مطالعه را نیز شامل ۹۰ بیمار یافتیم که کوئتیاپین را با یک داروی ضد افسردگی به نام آمی‌تریپتیلین (amitriptyline)، که اغلب در درمان فیبرومیالژی استفاده می‌شود، مقایسه کرد. پنج نفر در این مطالعه مبتلا به افسردگی اساسی تشخیص داده شدند.

⁧⁩نتایج کلیدی و کیفیت شواهد⁧⁩

کوئتیاپین در دستیابی به کاهش درد به میزان ۵۰% یا بیشتر بهتر از یک داروی تقلبی نبود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). کوئتیاپین در کاهش درد به میزان ۳۰% یا بیشتر، کاهش مشکلات خواب و بهبود خلق‌وخوی افسرده و اضطراب بهتر از داروی تقلبی بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). کوئتیاپین در بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بهتر از داروی تقلبی بود. تعداد کمتری از شرکت‌کنندگان به دلیل عدم اثربخشی کوئتیاپین نسبت به داروهای تقلبی از کارآزمایی خارج شدند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ تفاوتی از نظر تحمل‌پذیری و بی‌خطری (safety) میان کوئتیاپین و یک داروی تقلبی وجود نداشت (شواهد با کیفیت بسیار پائین). در برخی افراد، کوئتیاپین منجر به افزایش وزن و خواب‌آلودگی شد.

بین کوئتیاپین و آمی‌تریپتیلین (یک داروی ضد افسردگی که اغلب برای بهبود خواب و کاهش درد در افراد مبتلا به فیبرومیالژی استفاده می‌شود) تفاوتی از نظر کاهش میانگین نمرات درد، خستگی، مشکلات خواب، افسردگی، اضطراب و محدودیت‌هایی در کیفیت زندگی مرتبط با سلامت وجود نداشت. هر دو دارو در نسبتی از بیماران که سرگیجه، خواب‌آلودگی و افزایش وزن را به عنوان یک عارضه جانبی گزارش کردند، تفاوتی نداشتند (شواهد با کیفیت پائین). تعداد افراد بیشتری که تحت درمان با کوئتیاپین بودند، در مقایسه با آمی‌تریپتیلین، دچار عوارض جانبی شده و به همین دلیل از مطالعه خارج شدند (شواهد با کیفیت پائین). هیچ عارضه جانبی جدی با هر دو دارو گزارش نشد (شواهد با کیفیت پائین).

هیچ مطالعه‌ای را مرتبط با دیگر آنتی‌سایکوتیک‌ها به جز کوئتیاپین برای درمان فیبرومیالژی پیدا نکردیم.


Brian Walitt، Petra Klose، Mary-Ann Fitzcharles، Tudor Phillips، Winfried Häuser،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
این مرور یکی از مجموعه مرورهای صورت گرفته روی داروهایی است که برای درمان فیبرومیالژیا (fibromyalgia) مورد استفاده قرار می‌گیرند. فیبرومیالژیا یک وضعیت مزمن است که از نظر بالینی به خوبی شناخته شده و اتیولوژی (aetiology) ناشناخته‌ای دارد و با درد مزمن و گسترده که اغلب همراه با اختلالات خواب و خستگی بوده و تقریبا ۲% از جمعیت عمومی را متاثر می‌کند، توصیف می‌شود. افراد اغلب سطوح بالایی را از ناتوانی و کیفیت زندگی ضعیف مرتبط با سلامت (health‐related quality of life; HRQoL) گزارش می‌کنند. دارو درمانی روی کاهش نشانه‌های کلیدی و ناتوانی، و نیز بهبود HRQoL تمرکز می‌کند. هزاران سال است که کانابیس (cannabis) برای کاهش درد و سایر نشانه‌های روان‌شناختی و سوماتیک (somatic) استفاده شده است.
اهداف
ارزیابی اثربخشی، تحمل‌پذیری و ایمنی کانابینوئیدها (cannabinoids) برای درمان نشانه‌های فیبرومیالژیا در بزرگسالان.
روش های جستجو
ما پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل‌ شده کاکرین (CENTRAL)؛ MEDLINE و EMBASE را تا اپریل ۲۰۱۶، همراه با فهرست منابع مقالات و مرورهای بازیابی ‌شده، سه پایگاه ثبت کارآزمایی بالینی را جست‌وجو کرده و با نویسندگان کارآزمایی تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل‌ شده‌ای را با حداقل طول مدت چهار هفته انتخاب کردیم که از هر نوع فرمولاسیونی از محصولات کانابیس برای درمان بزرگسالان مبتلا به فیبرومیالژیا استفاده کرده بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم به استخراج داده‌ها از تمامی مطالعات وارد شده پرداخته و خطر سوگیری (bias) را ارزیابی کردند. اختلاف‌نظرها را از طریق مباحثه حل‌وفصل کردیم. تجزیه‌و‌تحلیل را با استفاده از سه دسته (tiers) از شواهد انجام دادیم. نخستین دسته از شواهد، از داده‌هایی به‌دست آمدند که بهترین‌ استانداردهای اخیر را داشته و در معرض حداقل میزان خطر سوگیری قرار داشتند (پیامد معادل با کاهش قابل‌توجه در شدت درد، آنالیز قصد درمان (intention‐ to‐treat) بدون توجه به موارد خروج از درمان؛ حداقل ۲۰۰ شرکت‌کننده در گروه‌های مقایسه، طول دوره هشت تا ۱۲ هفته‌ای، طراحی موازی)، دومین دسته از شواهد، از داده‌هایی به‌دست آمدند که یک یا چند مورد از این معیارها را نداشته و دارای سطحی از خطر سوگیری بودند، در عین حال تعداد کافی از شرکت‌کننده در گروه‌های مقایسه داشتند (یعنی داده‌های به دست آمده از حداقل ۲۰۰ شرکت‌کننده)، و سومین دسته از شواهد، از داده‌های حاصل از مطالعاتی با تعداد محدودی از شرکت‌کنندگان به دست آمدند که به نظر می‌رسید احتمالا دارای سوگیری بوده یا از پیامدهایی با کاربرد بالینی محدود، یا هر دو، استفاده کردند. شواهد را با استفاده از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی

دو مطالعه را با ۷۲ شرکت‌کننده وارد مرور کردیم. در مجموع، هر دو مطالعه دارای سطح متوسطی از خطر سوگیری بودند. شواهد از میانگین داده‌های گروه (group mean data) و تجزیه‌و‌تحلیل کامل کننده (completer) به‌دست آمدند (در کل شواهد با کیفیت بسیار پائین). بر اساس رویکرد GRADE، کیفیت پیامدها را به دلیل غیر‐مستقیم بودن (indirectness)، عدم دقت (imprecision) و سوگیری گزارش‌دهی بالقوه، در سطح بسیار پائین ارزیابی کردیم.

پیامدهای اولیه در مرور ما عبارت بودند از تسکین درد به میزان ۵۰% یا بیشتر که توسط شرکت‌کننده گزارش شد، برداشت کلی بیمار از تغییر (Patient Global Impression of Change; PGIC) در حد بهبودی زیاد یا بسیار زیاد، خروج از درمان به دلیل بروز حوادث جانبی (تحمل‌پذیری) و بروز حوادث جانبی جدی (ایمنی). نابیلون (nabilone) در یک مطالعه با دارونما (placebo) و در مطالعه دیگر با آمی‌تریپتیلین (amitriptyline) مقایسه شد. حجم نمونه‌های مطالعه ۳۲ و ۴۰ شرکت‌کننده بودند. یک مطالعه از طراحی متقاطع (cross‐over) و مطالعه دیگر از طراحی گروه موازی استفاده کرد؛ طول دوره مطالعه چهار یا شش هفته بود. هر دو مطالعه از نابیلون، که یک کانابینوئید صناعی (synthetic cannabinoid) است، با دوز ۱ میلی‌گرم در روز به هنگام خواب شبانه استفاده کردند. هیچ مطالعه‌ای نسبت شرکت‌کنندگانی را که تسکین درد را به میزان حداقل ۳۰% یا ۵۰% گزارش کردند یا به میزان بسیار زیادی بهبود یافتند، گزارش نکرد. هیچ مطالعه‌ای به ارائه شواهد دسته اول یا دوم (با کیفیت بالا تا متوسط) برای پیامد اثربخشی، تحمل‌پذیری و ایمنی، نپرداخت. شواهد دسته سوم (با کیفیت بسیار پائین) حاکی از کاهش بیشتر درد و محدودیت‌های HRQoL در مقایسه با دارونما در یک مطالعه بود. در رابطه با خستگی و افسردگی، به تفاوت‌های معنی‌داری با دارونما اشاره نشد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). شواهد دسته سوم حاکی از تاثیرات بهتر نابیلون بر خواب نسبت به آمی‌تریپتیلین بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین). تفاوت‌های معنی‌داری بین دو دارو برای درد، خلق‌و‌خو و HRQoL وجود نداشت (شواهد با کیفیت بسیار پائین). تعداد شرکت‌کنندگان بیشتری در گروه نابیلون (۴/۵۲ شرکت‌کننده) نسبت به گروه‌های کنترل (۱/۲۰ شرکت‌کننده در گروه دارونما و ۰/۳۲ شرکت‌کننده در گروه آمی‌تریپتیلین) در اثر عوارض جانبی از گروه درمانی خارج شدند. گشایع‌ترین عوارض جانبی عبارت بودند از سرگیجه، تهوع، خشکی دهان و خواب‌آلودگی (شش شرکت‌کننده با نابیلون). هیچ مطالعه‌ای بروز حوادث جانبی جدی را در طول دوره هر دو مطالعه گزارش نکرد. برای ایجاد جدول «خلاصه‌ای از یافته‌ها» بر اساس درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برنامه‌ریزی کردیم، اما به دلیل محدود بودن داده‌ها موفق به انجام این کار نشدیم. هیچ مطالعه مرتبطی را پیدا نکردیم که به بررسی کانابیس گیاهی، کانابینوئیدها با منشا گیاهی یا کانابینوئیدهای صناعی غیر از نابیلون برای درمان فیبرومیالژیا پرداخته باشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
هیچ شواهد قانع ‌کننده، بدون سوگیری و با کیفیت بالایی را نیافتیم که نشان دهند نابیلون در درمان افراد مبتلا به فیبرومیالژیا اثربخش است. میزان تحمل‌پذیری نابیلون در افراد مبتلا به فیبرومیالژیا، پائین بود.
خلاصه به زبان ساده

نقش محصولات کانابیس در درمان افراد مبتلا به فیبرومیالژیا

پیشینه

فیبرومیالژیا (fibromyalgia) با درد مزمن (بیشتر از ۳ ماه) و گسترده شناخته می‌شود که اغلب با اختلالات خواب، مشکلات مربوط به تفکر و خستگی (فرسودگی (exhaustion)) همراه است. افراد مبتلا به این وضعیت اغلب محدودیت‌های شدیدی را در عملکرد روزانه خود و کیفیت زندگی ضعیف مرتبط با سلامت گزارش می‌کنند. درمان‌ها روی کاهش نشانه‌های کلیدی و ناتوانی، و بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت تمرکز می‌کنند. حدود ۳۰۰۰ سال است که کانابیس‌ برای کاهش درد و سایر نشانه‌ها، از جمله از دست دادن اشتها و اضطراب مورد استفاده قرار گرفته است.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

در اپریل ۲۰۱۶ برای دستیابی به گزارش‌های مربوط به کارآزمایی‌های بالینی که از محصولات کانابیس‌ برای درمان نشانه‌ها در بزرگسالان مبتلا به فیبرومیالژیا استفاده کردند، به جست‌وجو پرداختیم. ما دو مطالعه کوچک را با کیفیت متوسط، و طول دوره چهار و شش هفته‌ای، شامل ۷۲ شرکت‌کننده پیدا کردیم. هر دو مطالعه نابیلون (nabilone) را که یک محصول کانابیس صناعی (ساخته شده توسط انسان) است، در مقایسه با دارونما (placebo) (قرص ساختگی (dummy)) یا آمی‌تریپتیلین (amitriptyline) (داروی ضد‐افسردگی که به‌طور متداول در درمان فیبرومیالژیا استفاده می‌شود) بررسی کردند.

نابیلون، نشانه‌های فیبرومیالژیا (درد، خواب و خستگی) را به‌طور قانع‌کننده‌ای بهتر از دارونما یا آمی‌تریپتیلین تسکین نمی‌بخشد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). تعداد افراد بیشتری که تحت درمان با نابیلون بودند، در مقایسه با دارونما و آمی‌تریپتیلین، دچار عوارض جانبی شده و به همین دلیل از مطالعه خارج شدند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ موردی از بروز عوارض جانبی جدی گزارش نشد. هیچ مطالعه مرتبطی را درباره کانابیس‌ گیاهی، کانابینوئیدهای مشتق شده از گیاه یا دیگر کانابینوئیدهای صناعی به غیر از نابیلون، در درمان فیبرومیالژیا پیدا نکردیم.

شواهد کافی و با کیفیت بالا برای هر گونه نتیجه‌گیری قطعی وجود نداشت. هیچ مطالعه‌ای را درباره کانابیس‌ دارویی (medical cannabis) در درمان فیبرومیالژیا نیافتیم.


Patrick Welsch، Nurcan Üçeyler، Petra Klose، Brian Walitt، Winfried Häuser،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه
فیبرومیالژیا (fibromyalgia) یک وضعیت مزمن و با اتیولوژی ناشناخته است ‌که به صورت بالینی تعریف می‌شود و ویژگی آن، درد مزمن منتشری است که اغلب با اختلالات خواب، اختلال عملکرد شناختی و خستگی همراهی دارد. افراد مبتلا به فیبرومیالژیا غالبا سطوح بالایی را از ناتوانی و کیفیت پائین زندگی گزارش می‌کنند. به عنوان مثال، دارو درمانی با مهارکننده‌های بازجذب سروتونین و نورآدرنالین (SNRIs)، بر کاهش نشانه‌های اصلی و بهبود کیفیت زندگی بیماران متمرکز است. این مرور، نسخه ۲۰۱۳ این مرور سیستماتیک را به‌روزرسانی و گسترده می‌کند.
اهداف
ارزیابی اثربخشی، تحمل‌پذیری و ایمنی مهارکننده‌های بازجذب سروتونین و نورآدرنالین (SNRIs)، در مقایسه با دارونما (placebo) یا دیگر دارو(ها)ی فعال در درمان فیبرومیالژیا در بزرگسالان.
روش های جستجو
برای این به‌روزرسانی، به جست‌وجو در CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase؛ موسسات ملی سلامت آمریکا و پلت‌فرم بین‌المللی ثبت کارآزمایی‌های بالینی سازمان جهانی بهداشت (WHO)، برای یافتن کارآزمایی‌های منتشر شده و در حال انجام پرداخته و فهرست منابع مقالات مرور شده را تا ۸ آگوست ۲۰۱۷ بررسی کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده را با هر فرمولاسیونی از SNRIها در برابر دارونما یا هر درمان فعال دیگر برای مدیریت فیبرومیالژیا در بزرگسالان، انتخاب کردیم.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
سه نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم داده‌ها را استخراج، کیفیت مطالعه را ارزیابی، و خطر سوگیری (bias) را بررسی کردند. به منظور ارزیابی کارآیی درمان، به محاسبه تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت اضافی (NNTB) برای تسکین درد به میزان ۵۰% یا بیشتر و ۳۰% یا بیشتر، برداشت کلی بیمار از بهبودی به میزان زیاد یا بسیار زیاد، نرخ خروج از مطالعه به دلیل فقدان اثربخشی، و محاسبه تفاوت‌های میانگین استاندارد شده (SMD) برای خستگی، مشکلات خواب، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت، میانگین شدت درد، افسردگی، اضطراب، ناتوانی، عملکرد جنسی، اختلالات شناختی و تندرنس پرداختیم. برای بررسی تحمل‌پذیری درمان، تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مضر اضافی (NNTH) را برای موارد خروج از مطالعه به دلیل عوارض جانبی و برای حالت تهوع، بی‌خوابی و خواب‌آلودگی به عنوان عوارض جانبی خاص، محاسبه کردیم. برای ایمنی درمان، NNTH برای عوارض جانبی جدی محاسبه شد. با استفاده از یک مدل اثرات تصادفی، متاآنالیز را انجام دادیم. شواهد را با استفاده از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کرده و جدول «خلاصه‌ای از یافته‌ها» را ایجاد کردیم.
نتایج اصلی

ما هشت مطالعه جدید را با ۱۹۷۹ شرکت‌کننده اضافه کردیم که این مرور، در مجموع شامل ۱۸ مطالعه با ۷۹۰۳ شرکت‌کننده شد. هفت مطالعه دولوکستین (duloxetine) و نه مطالعه میلناسیپران (milnacipran) را در برابر دارونما (placebo) بررسی کردند. یک مطالعه دسونلافاکسین ( desvenlafaxine) را با دارونما و پرگابالین (pregabalin) مقایسه کرد. در یک مطالعه دولوکستین با ال‐کارنیتین (L‐carnitine) مقایسه شد. اغلب مطالعات در معرض خطر نامشخص یا بالای سوگیری در سه تا پنج حوزه قرار داشتند.

کیفیت شواهد برای تمام مقایسه‌های دسونلافاکسین، دولوکستین و میلناسیپران در مقابل دارونما در مطالعاتی با طراحی موازی، به دلیل نگرانی در مورد سوگیری انتشار و غیرمستقیم بودن، در سطح پایین و برای عوارض جانبی جدی، به دلیل نگرانی در مورد سوگیری انتشار، عدم دقت و غیر مستقیم بودن، در سطح بسیار پائین گزارش شد. کیفیت شواهد برای تمام مقایسه‌های دسونلافاکسین و دولوکستین با دیگر داروهای فعال، به دلیل نگرانی در مورد سوگیری انتشار، غیرمستقیم بودن و عدم دقت، در سطح بسیار پائین بودند.

دولوکستین و میلناسیپران هیچ مزیت بالینی بیشتری نسبت به دارونما برای تسکین درد به میزان ۵۰% یا بیشتر نداشتند: ۱۲۷۴ مورد از ۴۱۰۴ (۳۱%) بیمار درمان شده با دولوکستین و میلناسیپران، در مقایسه با ۵۹۱ مورد از ۲۸۱۴ (۲۱%) شرکت‌کننده در گروه دارونما، تسکین درد را به میزان ۵۰% یا بیشتر گزارش کردند (تفاوت خطر (RD): ۰,۰؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۰۷ تا ۰.۱۱؛ NNTB = ۱۱؛ ۹۵% CI؛ ۹ تا ۱۴). دولوکستین و میلناسیپران، نسبت به دارونما، مزیت بالینی بیشتری را بر برداشت کلی بیمار از بهبودی به میزان زیاد یا بسیار زیاد بر جای می‌گذارد: ۸۸۸ مورد از ۱۷۱۰ (۵۲%) بیمار درمان شده با دولوکستین و میلناسیپران، در مقایسه با ۳۵۴ مورد از ۱۲۰۸ (۲۹%) شرکت‌کننده در گروه دارونما (RD: ۰.۱۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۲ تا ۰.۲۶؛ NNTB = ۵؛ ۹۵% CI؛ ۴ تا ۸)، میزان بهبودی خود را در سطح زیاد یا بسیار زیاد گزارش کردند. دولوکستین و میلناسیپران، نسبت به دارونما، هیچ مزیت بالینی بیشتری برای تسکین درد به میزان ۳۰% یا بیشتر نداشتند: RD: ۰.۱۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۸ تا ۰.۱۲؛ NNTB = ۱۰؛ ۹۵% CI؛ ۸ تا ۱۲. دولوکستین و میلناسیپران، در مقایسه با دارونما، هیچ مزیتی برای خستگی از نظر بالینی نشان ندادند (SMD: ‐۰.۱۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۸‐ تا ۰.۰۸‐؛ NNTB = ۱۸؛ ۹۵% CI؛ ۱۲ تا ۲۹). هیچ تفاوتی بین دولوکستین یا میلناسیپران و دارونما در کاهش مشکلات خواب به دست نیامد (SMD ‐۰.۰۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۵‐ تا ۰.۰۱). دولوکستین و میلناسیپران هیچ مزیت بالینی بیشتری را در مقایسه با دارونما برای بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بیماران نشان ندادند (SMD: ‐۰.۲۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۵ تا ۰.۱۵‐؛ NNTB = ۱۱؛ ۹۵% CI؛ ۸ تا ۱۴).

۷۹۴ نفر از ۴۱۶۶ (۱۹%) شرکت‌کننده در گروه SNRIها در مقایسه با ۲۹۲ مورد از ۲۸۶۳ (۱۰%) بیمار در گروه دارونما، به دلیل ابتلا به عوارض جانبی از مطالعه خارج شدند (RD: ۰,۰۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۴ تا ۰.۱۰؛ NNTH = ۱۴؛ ۹۵% CI؛ ۱۰ تا ۲۵). هیچ تفاوتی در عوارض جانبی جدی بین دولوکستین، میلناسیپران یا دسونلافاکسین و دارونما وجود نداشت (RD: ‐۰.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۱‐ تا ۰.۰۰).

در یک کارآزمایی کوچک، تفاوتی بین دسونلافاکسین و دارونما در اثربخشی، تحمل‌پذیری و ایمنی درمان دیده نشد.

در دو کارآزمایی با مقایسه کننده‌های فعال (L‐ کارنیتین، پرگابالین)، تفاوتی بین دولوکستین و دسونلافاکسین در اثربخشی، تحمل‌پذیری و ایمنی درمان به دست نیامد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

به‌روزرسانی این مرور یافته‌های عمده مرور قبلی را تغییر نداد. بر اساس شواهدی با کیفیت پائین و بسیار پائین، SNRIهای دولوکستین و میلناسیپران، نسبت به دارونما، هیچ مزیت بالینی را در فراوانی تسکین درد به میزان ۵۰% یا بیشتر ایجاد نکردند، اما برای برداشت کلی بیمار از بهبودی به میزان زیاد یا بسیار زیاد و فراوانی تسکین درد به میزان ۳۰% یا بیشتر، یک مزیت بالینی مرتبط از آنها به دست آمد. SNRIهای دولوکستین و میلناسیپران هیچ مزیت بالینی بیشتری را در مقایسه با دارونما برای بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و در کاهش خستگی نشان ندادند. دولوکستین و میلناسیپران تفاوت معنی‌داری با دارونما در کاهش مشکلات خواب نداشتند. میزان خروج از مطالعه به دلیل عوارض جانبی برای دولوکستین و میلناسیپران بیشتر از دارونما بود. به‌طور متوسط، مزایای بالقوه دولوکستین و میلناسیپران در فیبرومیالژیا کمتر از آسیب‌های احتمالی آنها بود. با این حال، اقلیتی از افراد مبتلا به فیبرومیالژیا ممکن است بدون ابتلا به عوارض جانبی بالینی مرتبط با دولوکستین یا میلناسیپران، تسکین قابل توجهی را در نشانه‌های خود داشته باشند.

ما مطالعات کنترل شده با دارونمای دیگری را با سایر SNRIها به غیر از دسونلافاکسین، دولوکستین و میلناسیپران، پیدا نکردیم.

خلاصه به زبان ساده

مهارکننده‌های بازجذب سروتونین و نورآدرنالین در مدیریت فیبرومیالژیا

حرف آخر

دولوکستین (duloxetine) و میلناسیپران (milnacipran) ممکن است باعث کاهش درد در افراد مبتلا به فیبرومیالژیا (fibromyalgia) شوند. با این حال، برخی از این افراد احتمالا دچار عوارض جانبی مانند تهوع (احساس بیماری) و خواب‌آلودگی می‌شوند. اقلیتی از مبتلایان به فیبرومیالژیا بدون ابتلا به عوارض جانبی ناشی از دولوکستین و میلناسیپران، تسکین نشانه‌ها را تجربه می‌کنند.

پیشینه

افراد مبتلا به فیبرومیالژیا، اغلب دچار درد مزمن (بیش از ۳ ماه) منتشر بوده، همچنین با مشکلاتی در خواب، تفکر، و خستگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. آنها غالبا کیفیت زندگی مرتبط با سلامت ضعیفی را پشت سر می‌گذارند. در حال حاضر درمان قطعی برای فیبرومیالژیا وجود ندارد، بنابراین درمان‌ها با هدف تسکین نشانه‌ها و بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بیماران انجام می‌شوند.

سروتونین و نورآدرنالین، مواد شیمیایی تولید شده توسط بدن انسان بوده، و در تنظیم درد، خواب و خلق‌و‌خو دخیل هستند. غلظت‌های پائین سروتونین در افراد مبتلا به فیبرومیالژیا گزارش شده است. مهارکننده‌های بازجذب سروتونین و نورآدرنالین (SNRIها) یک کلاس از داروهای ضدافسردگی هستند که باعث افزایش غلظت سروتونین و نورآدرنالین در مغز می‌شوند.

ویژگی‌های مطالعه

در آگوست ۲۰۱۷، جست‌وجوهای خود را برای یافتن کارآزمایی‌های بالینی‌ای به‌روز کردیم که در آن‌ها از SNRIها برای درمان نشانه‌های فیبرومیالژیا در بزرگسالان استفاده شده بود. از زمان نسخه قبلی مرور، هشت مطالعه جدید را پیدا کردیم. در مجموع، ۱۸ مطالعه را با ۷۹۰۳ شرکت‎‌کننده پیدا کردیم. این مطالعات چهار تا ۲۷ هفته طول کشیدند و SNRIهای دسونلافاکسین ( desvenlafaxine)، دولوکستین (duloxetine) و میلناسیپران (milnacipran) را با یک داروی جعلی (دارونما (placebo)) مقایسه کردند. ما کیفیت شواهد به‌دست آمده را از مطالعات با استفاده از چهار سطح رتبه‌بندی کردیم: بسیار پائین، پائین، متوسط، یا بالا. شواهد با کیفیت بسیار پائین به این معنی است که ما در مورد نتایج بسیار نامطمئن هستیم. شواهد با کیفیت بالا به این معنی است که ما در مورد نتایج بسیار مطمئن هستیم.

نتایج کلیدی و کیفیت شواهد

دولوکستین و میلناسیپران در کاهش درد به میزان ۵۰% یا بیشتر و در بهبود بهزیستی (well‐being) کلی، بهتر از دارونما بودند (شواهد با کیفیت پائین). دولوکستین و میلناسیپران در بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و کاهش خستگی، بهتر از دارونما ظاهر شدند (شواهد با کیفیت پائین). دولوکستین و میلناسیپران در کاهش مشکلات خواب از دارونما بهتر نبودند (شواهد با کیفیت پائین). تعداد بیشتری از افراد به دلیل عوارض جانبی ناشی از دولوکستین و میلناسیپران از کارآزمایی خارج شدند تا با دارونما (شواهد با کیفیت پائین). افراد بیشتری تهوع و خواب‌آلودگی را با دولوکستین و میلناسیپران، در مقایسه با دارونما گزارش کردند (شواهد با کیفیت پائین). دولوکستین، میلناسیپران و دارونما تفاوتی را با یکدیگر از نظر فراوانی عوارض جانبی جدی نشان ندادند (شواهد با کیفیت بسیار پائین).



صفحه ۱ از ۱