ارزیابی مزایا و آسیبهای بالینی هر نوع مداخله دارویی برای درمان DIC در بیماران مبتلا به لوکمی حاد یا مزمن.
در این نسخه بهروز شده از مرور کاکرین، نتوانستیم هیچ RCT جدیدی را برای مقایسه با نسخه اولیه این مرور پیدا کنیم. بر این اساس، چهار RCT (با ۳۸۸ شرکتکننده)، واجد معیارهای ورود به این مرور بودند. این کارآزماییها به بررسی پروتئین C فعالشده انسانی (human activated protein C)، محلول نوترکیب ترومبومودولین (thrombomodulin) انسانی، ترانکسامیک اسید (tranexamic acid) و درماتان سولفات (dermatan sulphate) پرداختند. کارآزماییهای واردشده، دادههای مربوط به مورتالیتی و خونریزی را گزارش کردند. این مطالعات در ژاپن، ایتالیا و هلند انجام شدند. کارآزماییهای واردشده را به صورت زیر طبقهبندی کردیم: ۱) شامل بیماران با یا بدون لوکمی که هیچ دادهای را در مورد زیرگروههای لوکمی ارائه ندادند (۳۶۶ شرکتکننده)؛ ۲) فقط شامل بیماران مبتلا به لوکمی (۲۲ شرکتکننده). در کل، خطر سوگیری در کارآزماییهای واردشده در حد بالایی بود، زیرا نویسندگان کارآزمایی جزئیات طراحی و اجرای آنها را توصیف نکردند.
بر اساس توصیههای درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (Grading of Recommendations Assessment, Development and Evaluation; GRADE)، کیفیت کلی مجموعه شواهد را برای همه پیامدهای از پیش تعیینشده، به دلیل محدودیتهای روششناسی (methodology) و حجم نمونه بسیار کم مطالعات، در سطح بسیار پائین رتبهبندی کردیم.
یک کارآزمایی، با مشارکت ۱۰ شرکتکننده مبتلا به لوکمی، به مقایسه درماتان سولفات با هپارین (heparin) پرداخت و وقوع هیچ موردی را از مرگومیر در طول درمان در کارآزمایی گزارش نکرد.
در رابطه با دادههای مربوط به خونریزی، به دلیل ناهمگونی در اندازهگیری و گزارشدهی این پیامد، قادر به تجمیع نتایج حاصل از دو مطالعهای نبودیم که فقط با حضور بیماران مبتلا به لوکمی انجام شدند. یک کارآزمایی، با ۱۲ شرکتکننده مبتلا به لوکمی، شواهدی را با کیفیت بسیار پائین پیدا کرد که ترانکسامیک اسید در مقایسه با دارونما (placebo) میتواند نمره تجمعی هموراژیک (hemorrhagic) را در شرکتکنندگان کاهش دهد (۰,۰۰۱۵ = P؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). در مقابل، شواهدی وجود ندارد که نشان دهد درماتان سولفات در مقایسه با دارونما میتواند میزان بروز رویدادهای جدید تمایل به خونریزی (hemorrhagic diathesis) را کاهش دهد (۱/۵ (۲۰%) در برابر ۲.۵ (۴۰%)؛ RR: ۰.۵۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۶ تا ۳.۹۱؛ P = ۰.۵۱؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین).
هیچ موردی از بروز عوارض ترومبوآمبولی در هیچ یک از کارآزماییهایی که دربرگیرنده فقط بیماران مبتلا به لوکمی بودند، گزارش نشد (شواهد با کیفیت بسیار پائین). پروفایل بیخطری (safety) مداخله متناقض بود.
کارآزماییهای واردشده، مورتالیتی کلی، رفع نارسایی تنفسی، نارسایی یا شوک کلیوی را بررسی نکردند.
سوال مطالعه مروری
مزایا و آسیبهای بالینی ناشی از درمان ضدانعقادی و آنتیفیبرینولیتیک را برای درمان انعقاد داخل عروقی منتشر (disseminated intravascular coagulation; DIC) در بیماران مبتلا به لوکمی (leukemia) حاد یا مزمن مرور کردیم.
پیشینه
DIC یک عارضه ترومبو‐هموراژیک (شامل لختههای خونی یا خونریزی) است که با تهنشین شدن فیبرین (یک پروتئین فیبروز) در جریان خون مشخص میشود، این وضعیت در دورههایی از بیماریهای مختلف مانند لوکمی حاد و مزمن، خصوصا لوکمی پرومیلوسیتیک (promyelocytic) حاد (زیرگروهی از لوکمی میلوئید (myeloid) حاد) دیده میشود. DIC هیچگاه به عنوان وضعیت بالینی تنها در نظر گرفته نمیشود و در واقع نشانهای است از یک فوریت هماتولوژیکی. بنابراین، DIC به درمان و رفع بیماری زمینهای، در کنار رویکردهای دیگر، مانند درمان آنتیبیوتیکی، جایگزینی فرآوردههای خونی و مایعدرمانی نیاز دارد، که این درمانها به عنوان مداخلات مراقبتهای «اولیه» یا «مراقبت متداول» در نظر گرفته میشوند. DIC همراه با هیپرفیبرینولیز (hyperfibrinolysis) (افزایش حل شدن لختههای خونی) و کاهش آنتیکوآگولانتهای طبیعی (پروتئینهای آبشار کوآگولاسیون) است. بنابراین، مداخلات دارویی مانند ترانکسامیک اسید (tranexamic acid) (یک عامل آنتیفیبرینولیتیک) و هپارین (heparin) (یک آنتیکوآگولانت) برای درمان بیماران مبتلا به این اختلال اکتسابی استفاده میشود. با این حال، این عملکرد بالینی به عنوان درمان استاندارد در نظر گرفته نمیشود و چالشهای زیادی درباره مزایای بالینی آن وجود دارند.
ویژگیهای مطالعه
چهار کارآزمایی را وارد این مرور کردیم که تعداد محدودی شرکتکننده داشتند (۳۸۸) و چهار مداخله مختلف را ارزیابی کردند: پروتئین C فعالشده انسانی، محلول نوترکیب ترومبومودولین انسانی، ترانکسامیک اسید و درماتان سولفات (dermatan sulphate) با هپارین یا دارونما (placebo). دو کارآزمایی، بیماران با یا بدون لوکمی را وارد کردند. دو کارآزمایی دیگر فقط بیماران مبتلا به لوکمی را بررسی کردند. این مطالعات در سالهای میان ۱۹۸۹ و ۲۰۰۷ منتشر شده و در کشورهای ژاپن، ایتالیا و هلند صورت گرفتند. همه کارآزماییها با خطر سوگیری (bias) بالا مواجه بودند.
نتایج کلیدی
در یک کارآزمایی که در آن درماتان سولفات با هپارین مقایسه شد، هیچ گزارشی از مرگومیر بیماران منتشر نشد. دو کارآزمایی کوچک که فقط بیماران مبتلا به لوکمی را وارد کردند (۲۲ شرکتکننده)، دادههای مربوط به خونریزی را ارائه دادند. در این نتایج همگرایی وجود نداشت، و دلیل آن ناهمگونی در اندازهگیریها و گزارشدهی پیامد بود. یک کارآزمایی، شواهدی را با کیفیت بسیار پائین پیدا کرد که ترانکسامیک اسید در مقایسه با دارونما منجر به کاهش خونریزی در بیماران مبتلا به لوکمی میشود. در مقابل، شواهدی وجود ندارد که درماتان سولفات در مقایسه با دارونما میتواند میزان بروز رویدادهای جدید تمایل به خونریزی (hemorrhagic diathesis) را کاهش دهد. پروفایل بیخطری آنها قطعی نیست. هیچ موردی از بروز عوارض ترومبوآمبولی در هر دو کارآزمایی گزارش نشد.
این کارآزماییها گزارشی را از مورتالیتی کلی، برطرف شدن نارسایی تنفسی، نارسایی کلیوی و شوک ارائه نکردند.
بر این اساس، مزایا و آسیبهای پروتئین C فعالشده انسانی، محلول نوترکیب ترومبومودولین انسانی، ترانکسامیک اسید و درماتان سولفات در این بیماران نامشخص هستند.
کیفیت شواهد
قطعیت نتایج این مرور، بسیار پائین است. این مطالعات، در نحوه طراحی و اجرا با محدودیتهایی روبهرو هستند. همچنین، تعداد محدود بیماران شرکتکننده در این مطالعات موجب غیردقیق بودن نتایج شدند. مطالعات بزرگتر، اطلاعات بیشتری را درباره تاثیرات پروتئین C فعالشده انسانی، محلول نوترکیب ترومبومودولین انسانی، ترانکسامیک اسید و درماتان سولفات در درمان DIC در بیماران مبتلا به لوکمی حاد یا مزمن فراهم میآورد.
این خلاصه به زبان ساده تا ۷ می ۲۰۱۵ بهروز است.
تاریخ جستوجو: ۷ می ۲۰۱۵
کمخونی یک عارضه شایع در افراد مبتلا به بیماریهای مزمن کلیه (chronic kidney disease; CKD) بوده و عمدتا در نتیجه کمبود نسبی اریتروپویتین (erythropoietin; EPO) ایجاد میشود. کمخونی ابتدا در طول دوره بیماری پیشرفت میکند و میان افراد مبتلا به بیماری پیشرفته کلیه (end‐stage kidney disease; ESKD) به اوج خود میرسد. بسیاری از انواع EPO ‐ که عوامل محرک اریتروپوئزیس (erythropoiesis‐stimulating agents; ESAs) هم نامیده میشوند ‐ برای درمان کمخونی در افراد مبتلا به ESKD استفاده میشوند.
ESAها درمان کمخونی شدید را میان افراد مبتلا به CKD از طریق تسکین نشانهها و جلوگیری از بروز عوارض مرتبط با ترانسفیوژن خون تغییر دادهاند. با این حال، هیچ مزیتی در رابطه با نرخ مورتالیتی و رویدادهای کشنده غیر قلبی، به جز کیفیت زندگی، یافت نشدهاند. علاوه بر این، ارتباط میان استفاده از ESA و افزایش موربیدیتی و مورتالیتی قلبیعروقی در بیماران مبتلا به CKD در مطالعاتی که به مقایسه اصلاح کامل کمخونی با اصلاح نسبی کمخونی پرداختند، گزارش شده است. تا سال ۲۰۱۲، دستورالعملهای بالینی شروع درمان با ESA را زمانی توصیه میکردند که سطح هموگلوبین کمتر از ۱۱ گرم/دسیلیتر بود؛ توصیه فعلی بر شروع EPO زمانی است که سطح هموگلوبین میان ۹ و ۱۰ گرم/دسیلیتر قرار میگیرد. با این حال، مزایای شروع درمان زمانی که سطح هموگلوبین بیشتر از ۱۰ گرم/دسیلیتر اما کمتر از ۱۱ گرم/دسیلیتر است، هنوز هم نامشخص باقی مانده، به ویژه میان افراد مسن که امید به زندگی آنها محدود است، اما درمان با EPO ممکن است کیفیت زندگیشان را بهبود بخشد.
کمخونی (سطح پائین هموگلوبین) یک عارضه شایع میان افراد مبتلا به بیماری پیشرفته کلیه (end‐stage kidney disease; ESKD) است که تحت درمان دیالیز قرار میگیرند. در شرایطی که کلیهها دیگر کار نمیکنند، درمان دیالیز مواد زائد سمّی را از خون پاک میکند. درمان کمخونی مبتنی بر استفاده از اریتروپویتین (erythropoietin; EPO، هورمونی که سطح هموگلوبین را افزایش میدهد)، برای بهبود خستگی و تنگی نفس است که از نشانههای شایع کمخونی شدید به حساب میآیند. بهطور گستردهای پذیرفته شده که درمان EPO باید زمانی آغاز شود که سطح هموگلوبین کمتر یا مساوی ۱۰ گرم/دسیلیتر (شروع دیرهنگام) باشد. با این حال، زمانی که سطح هموگلوبین بیشتر از ۱۰ گرم/دسیلیتر اما کمتر از ۱۱ گرم/دسیلیتر باشد (شروع زودهنگام)، مشخص نیست شروع درمان با EPO با مزایا یا آسیبهای بالینی همراه است یا خیر.
این مرور را انجام دادیم تا مشخص کنیم که مزایا و آسیبهای بالینی مرتبط با تجویز زودهنگام EPO در برابر تجویز دیرهنگام آن وجود دارد یا خیر.
متون علمی را تا ۸ جولای ۲۰۱۵ جستوجو کردیم، اما هیچ مطالعهای را نیافتیم که تاثیر تجویز زودهنگام EPO را در برابر تجویز دیرهنگام آن برای درمان کمخونی مرتبط با ESKD بررسی کرده باشد. مزایا و آسیبهای تجویز زودهنگام EPO در برابر تجویز دیرهنگام آن هنوز هم ناشناخته باقی مانده است.
ارزیابی مزایا و مضرات فاکتورهای رشد برای درمان زخمهای پا در بیماران مبتلا به دیابتهای ملیتوس نوع ۱ یا نوع ۲.
۲۸ کارآزمایی بالینی تصادفیسازی شده را شامل ۲۳۶۵ شرکتکننده شناسایی کردیم. علت زخم پا (عصبی، عروقی یا ترکیبی) در تمام کارآزماییها به طور ضعیف تعریف شده بود. کارآزماییها در ده کشور انجام شده بودند. کارآزماییها ۱۱ عامل رشد را در ۳۰ مقایسه، ارزیابی کردند: فرمول التیام زخم به دست آمده از پلاکت، عامل رشد اتولوگ، عامل رشد ناشی از پلاکت آلوژنیک، عامل رشد تبدیل β۲، ماتریس اسید پپتید آرژنین‐گلیسین ‐ اسپارتیک (arginine‐glycine‐aspartic acid peptide)، عامل رشد ناشی از پلاکت نوترکیب انسانی (بکاپلرمین (becaplermin))، عامل رشد اپیدرمی نوترکیب انسانی، عامل رشد فیبروبلاست نوترکیب انسانی، عامل رشد اندوتلیال (endothelial) عروق نوترکیب انسانی، لاکتوفرین (lactoferrin) نوترکیب انسانی، و عامل رشد فیبروبلاست اسیدی نوترکیب انسانی. مداخله موضعی، شایعترین شیوه درمان بود. همه کارآزماییها توان آزمون کافی نداشتند، و سوگیری (bias) پُر‐خطر داشتند. صنعت داروسازی از ۵۰% کارآزماییها حمایت کرده بود.
همه فاکتورهای رشد در مقایسه با دارونما یا عدم استفاده از عامل رشد، تعداد شرکتکنندگان با التیام کامل زخم را افزایش داد (۳۴۵/۶۵۷ (۵۲,۵۱%) در برابر ۱۶۷/۴۸۲ (۳۴.۶۴%)؛ RR: ۱.۵۱؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۱ تا ۱.۷۳؛ I۲ = ۵۱%؛ ۱۲ کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین). نتایج، عمدتا بر پایه نحوه التیام زخم ناشی از پلاکت (۳۶/۵۶ (۶۴,۲۸%) در برابر ۷/۲۷ (۲۵.۹۲%)؛ RR: ۲.۴۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۲۷ تا ۴.۷۴؛ I۲ = ۰%؛ دو کارآزمایی) و عامل رشد ناشی از پلاکت نوترکیب انسانی (۲۰۵/۴۲۸ (۴۷,۸۹%) در برابر ۱۰۹/۳۳۵ (۳۲.۵۳%)؛ RR: ۱.۴۷؛ ۹۵% CI؛ ۱.۲۳ تا ۱.۷۶؛ ۷۴% = I۲؛ پنج کارآزمایی) است.
از نظر آمپوتاسیون اندام تحتانی (حداقل یک پا)، شواهد روشنی از تفاوت بین هر عامل رشد و دارونما یا بدون عامل رشد وجود نداشت (۱۹/۱۵۰ (۱۲,۶۶%) در برابر ۱۲/۶۹ (۱۷.۳۹%)؛ RR: ۰.۷۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۹ تا ۱.۳۹؛ I۲ = ۰%؛ دو کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). یک کارآزمایی شامل ۵۵ شرکتکننده، شواهدی را مبنی بر تفاوت بین عامل رشد اندوتلیال عروقی نوترکیب انسانی و دارونما از نظر روزهای بدون زخم پس از درمان برای زخمهای پای دیابتی نشان نداد (RR: ۰,۶۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۴ تا ۲.۹۴؛ ۰.۵۶ = P value؛ شواهد با کیفیت پائین).
اگرچه ۱۱ کارآزمایی زمان تا التیام کامل زخمهای پا را در افراد مبتلا به دیابت گزارش کردند، متاآنالیزها (meta‐analysis) به دلیل مقایسههای منحصر به فرد درون هر کارآزمایی، شکست در گزارش دادهها، و تعداد زیاد موارد خروج از درمان امکانپذیر نبود. دادههای مربوط به کیفیت زندگی گزارش نشده بود. عوامل رشد، افزایش خطر عوارض جانبی کلی را در مقایسه با دارونما و یا بدون فاکتور رشد نشان داد (۲۵۵/۴۹۸ (۵۱,۲۰%) در برابر ۱۶۹/۳۳۲ (۵۰.۹۰%)؛ RR: ۰.۸۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۲ تا ۰.۹۶؛ I۲ = ۴۸%؛ هشت کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین). به طور کلی، دادههای مربوط به بیخطری، ضعیف گزارش شده بودند و عوارض جانبی احتمالا کمتر از مقدار واقعی برآورد شدهاند.
زخمهای پای دیابتی چیست؟
در افرادی که از دیابت ملیتوس رنج میبرند (معمولا به عنوان «دیابت» معرفی میشود) ممکن است زخمهایی (جراحتها) در پاها و مچ پاها ایجاد شود. این زخمهای پای دیابتی ممکن است برای درمان به زمان طولانی نیاز داشته باشد، و کیفیت زندگی افراد مبتلا به دیابت را تحت تاثیر قرار دهند. در برخی افراد، شکست در التیام زخمها ممکن است در برخی مواقع به سطوحی از آمپوتاسیون (amputation) منجر شود. هر نوع درمانی که زخمهای پای دیابتی را بهتر التیام بخشد، ارزشمند خواهد بود.
فاکتورهای رشد چه هستند؟
فاکتورهای رشد، موادی هستند که به طور طبیعی در بدن تولید میشوند. آنها، رشد سلولهای جدید و التیام زخم را افزایش میدهند. درمان زخمهای پای دیابتی با فاکتورهای رشد ممکن است التیام زخم را بهبود بخشد.
هدف از انجام این مرور چیست
این مرور کاکرین، سعی در شناسایی مزایا و مضرات درمان زخمهای پای دیابتی با فاکتورهای رشد به همراه ارائه مراقبت استاندارد دارد (یعنی تسکین فشار، برداشتن بافت مرده زخم، کنترل عفونت و استفاده از پانسمان).
یافتههای این مرور
نویسندگان مرور، منابع علمی پزشکی را تا ۳ مارچ ۲۰۱۵ جستوجو و ۲۸ کارآزمایی دارویی مرتبط را با مجموع ۲۳۶۵ شرکتکننده شناسایی کردند. کارآزماییها در ده کشور مختلف و به صورت سرپایی انجام شد. همه کارآزماییها، تعداد کمی شرکتکننده داشتند که باعث میشد احتمال بیشبرآورد پتانسیل مزایا و دست کم گرفتن مضرات آنها بیشتر شود. نیمی از کارآزماییها توسط شرکتهای داروسازی که تولید کننده این فاکتورهای رشد بودند، حمایت شدند.
کارآزماییها، ۱۱ نوع مختلف فاکتور رشد را با به کار بردن آنها روی سطح زخم، تست کردند. عوامل رشد، هیچ تاثیری بر خطر قطع یک انگشت پا یا بیشتر در مقایسه با سایر فاکتورهای رشد یا دارونما (طب ساختگی غیر‐فعال)، یا مراقبت استاندارد نداشت (شواهد به دست آمده از چهار کارآزمایی). با این حال، زمانی که با دارونما (placebo) یا بدون عامل رشد، مقایسه شدند، به نظر میرسد عوامل رشد، به احتمال بیشتری به التیام کامل زخم (بسته شدن زخم) منجر میشوند (شواهد به دست آمده از ۱۲ کارآزمایی).
نقاط ضعف کارآزماییهای وارد شده در این مرور
هیچ یک از کارآزماییها، دادههایی را درباره کیفیت زندگی شرکتکنندگان گزارش نکردند. مضرات ایجاد شده با درمان، ضعیف گزارش شد، به همین دلیل، پروفایل بیخطری عوامل رشد، همچنان نامشخص باقی مانده است.
واضح است که کارآزماییهای بیشتری برای ارزیابی مزایا و مضرات فاکتورهای رشد در درمان زخمهای پای دیابتی مورد نیاز است. این کارآزماییها باید به خوبی طراحی شوند، توسط محققان جداگانه انجام شوند (بدون حمایت صنعت)، و تعداد زیادی شرکتکننده داشته باشند. آنها باید پیامدهایی را که مورد علاقه بیماران هستند، گزارش کنند: چه تعداد از زخمهای شرکتکنندگان التیام یافت، و التیام چه مدت طول کشید؛ هر سطحی از آمپوتاسیون در پا، کیفیت زندگی، روزهای بدون زخم پس از درمان، و مضرات ناشی از درمان، از جمله اینکه هرگونه خطرات بالقوه سرطان وجود دارد یا خیر.
سیزده مطالعه که بیشتر در برگیرنده بیماران بزرگسال میشدند، با معیار واجد شرایط بودن مطابقت داشتند. برای پیامدهای زیر هیچ شواهد آشکاری از تاثیر PRBC با لکوسیت کاهش داده شده (leukoreduced PRBC) در برابر PRBC که لکوسیتها در آن کاهش داده نشدهاند (non‐leukoreduced PRBC)، در بیمارانی که برای دریافت ترانسفیوژن تصادفیسازی شده بودند به دست نیاوردیم:
TRALI: RR: ۰,۹۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۷ تا ۱.۳۶؛ ۰.۸۰ = P از یک کارآزمایی، که دادههای مربوط به ۱۸۶۴ بیمار دچار تروما را گزارش کرده بود. دادههای به دست آمده از ۱۸۶۴ شرکتکننده تنها ۲۸.۵% از اندازه اطلاعات مورد نیاز تعدیل شده با تنوع (diversity‐adjusted required information size; DARIS) از ۶۵۴۸ شرکتکننده را تشکیل میداد. کیفیت شواهد پائین بود.
مرگومیر به هر علتی: RR: ۰,۸۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۸ تا ۱.۱۲؛ I² statistic = ۶۳%؛ ۰.۲۰ = P از نه کارآزمایی که دادههای مربوط به ۶۴۸۵ بیمار تحت جراحی قلبیعروقی و سرطانهای شکمی، بیماران دچار تروما و بیماران آلوده به HIV را گزارش کرده بودند. دادههای به دست آمده از ۶۴۸۵ شرکتکننده تنها ۳.۵۵% از DARIS مربوط به ۱۱,۷۳۵ شرکتکننده را تشکیل میداد. کیفیت شواهد بسیار پائین بود.
عفونت به هر علتی: RR: ۰,۸۰؛ ۹۵% CI؛ از ۰.۶۲ تا ۱.۰۳؛ I² statistic = ۸۴%؛ ۰.۰۸ = P از ۱۰ کارآزمایی، که دادههای مربوط به ۶۷۰۹ بیمار قرار گرفته تحت جراحی قلبیعروقی و سرطانهای شکمی، بیمار دچار تروما و بیمار آلوده به HIV را گزارش کرده بودند. دادههای به دست آمده از ۶۷۰۹ شرکتکننده تنها ۶۰.۶% از DARIS مربوط به ۱۱,۰۶۲ شرکتکننده را تشکیل میداد. کیفیت شواهد بسیار پائین بود.
حوادث جانبی: تنها حادثه جانبیای که به عنوان حادثه جانبی گزارش شده، تب بود (RR: ۰,۸۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۴ تا ۱.۰۲؛ I² statistic= ۰%؛ ۰.۰۷ = P). تب، در دو کارآزمایی صورت گرفته روی ۶۳۴ بیمار تحت جراحی قلبیعروقی و سرطانهای شکمی گزارش شده بود. دادههای به دست آمده از ۶۳۴ شرکتکننده تنها ۸۴.۴% از DARIS مربوط به ۷۵۱ شرکتکننده را تشکیل میداد. کیفیت شواهد پائین بود.
بروز سایر عوارض غیر‐عفونی: این پیامد در هیچ کارآزمایی وارد شدهای ارزیابی نشده است.
پیشینه
ترانسفیوژن خون زمانی اتفاق میافتد که خون از یک فرد گرفته میشود و به فرد دیگری داده میشود. ترانسفیوژنهای خون با هدف نجات زندگی و رفع شرایط پزشکی تهدید کننده سلامت در یک بازه زمانی کوتاه‐مدت صورت میگیرد. با وجود این، ترانسفیوژنهای خون با حوادث جانبی همراه است که برخی از آنها بهطور بالقوه با واکنش سیستم ایمنی ارتباط داشته یا ناشی از انتقال عوامل عفونی (مانند ویروس نقص ایمنی انسانی) هستند. لکوریداکشن فرآیندی است که طی آن سلولهای سفید با برنامهریزی قبلی و با هدف کاهش خطر بروز واکنشهای جانبی در افرادی که ترانسفیوژن خون دریافت میکنند، از خون اهدا شده برداشته میشود. مزایای برداشت سلولهای سفید خون با هدف کاهش عوارض عفونی و غیر‐عفونی در همه بیماران دریافت کننده خون کماکان دارای ابهام است. برداشت سلولهای سفید خون پرهزینه است. کشورهای آمریکا و انگلستان سالانه دهها میلیون صرف این پروسیجر میکنند. در آمریکا، هزینه آن تقریبا ۳۰ دلار به ازای هر واحد خون است. ممکن است صرف این مقدار پول در صورتی که هیچ مزیت آشکاری برای بیماران نداشته باشد، بیفایده باشد.
سوال بالینی
مزایا و آسیبهای برداشت سلولهای سفید خون از خون اهدا شده برای افراد دریافت کننده ترانسفیوژن خون چیست؟
ویژگیهای مطالعه
به منظور یافتن گزارشهای مربوط به کارآزماییهای بالینی که به بررسی تاثیرات برداشت سلولهای سفید خون از خون اهدا شده پرداخته بودند، در مجلات پزشکی به جستوجو پرداختیم. ما علاقهمند بودیم که بدانیم برداشت سلولهای سفید خون از خون اهدا شده منجر به کاهش عوارضی چون صدمه حاد ریه ناشی از ترانسفیوژن خون، مرگومیر، عوارض عفونی و غیر‐عفونی و یا هر نوع دیگری از حوادث جانبی در فرد دریافت کننده خون میشود یا خیر. به این منظور افراد با هر سن یا جنسیتی را که به هر دلیلی ترانسفیوژن خون دریافت کرده بودند، به مطالعه وارد کردیم. شواهد از مطالعات بازیابی شده تا ۰۵ دسامبر ۲۰۱۴ به دست آمدهاند.
نتایج اصلی
ما ۱۳ مطالعه را یافتیم و شامل افرادی میشد که در طول اعمال جراحی قلب یا سرطان، یا به دلیل آسیب و صدمه، ابتلا به سرطان، ایدز (HIV) یا سپسیس (sepsis)، ترانسفیوژن خون دریافت کرده بودند.
هیچ شواهد آشکاری نیافتیم که نشان دهنده مزایا یا آسیبهای ناشی از برداشت سلولهای سفید خون از خون اهدا شده باشد. برای تمامی پیامدهایی که بررسی شدند (صدمه حاد ریه ناشی از ترانسفیوژن خون، مرگومیر به هر علتی، عفونت به هر دلیل، عارضه غیر‐عفونی یا هر نوع دیگری از حادثه جانبی) هیچ علامتی مبنی بر مزیت یا آسیب وجود نداشت.
کیفیت شواهد
سطح کیفیت کلی شواهد مطالعات وارد شده، بسیار پائین تا پائین بود. هیچ یک از مطالعات وارد شده تعداد کافی از افراد را برای ارائه پاسخ قطعی درباره فایده برداشت سلولهای سفید خون از خون اهدا شده، وارد مطالعه نکرده بودند. برای کسب اطمینان نسبت به مزایا و آسیبهای این پروسیجر به مطالعات جدید با سطح بالایی از کیفیت شامل چند هزار نفر نیاز است.
ارزیابی شواهد موجود در مورد مزایا و آسیبهای بالینی رژیمهای مختلف آنتیبیوتیکی استفاده شده در درمان افراد مبتلا به اندوکاردیت عفونی.
شش RCT در مقیاس کوچک شامل ۱۱۴۳ شرکتکننده اختصاص داده شده/۶۳۲ شرکتکننده تجزیهوتحلیل شده، معیارهای ورود را به اولین بهروزرسانی مرور داشتند. کارآزماییهای وارد شده در معرض خطر بالای سوگیری بودند. سه کارآزمایی از شرکتهای داروسازی حمایت مالی دریافت کردند. به دلیل ناهمگونی در تعاریف پیامد و استفاده از آنتیبیوتیکهای متفاوت، امکان تجمیع دادهها وجود نداشت. کارآزماییهای وارد شده به مقایسه برنامههای آنتیبیوتیکی مختلف پرداختند که تاثیرات نامطمئنی بر همه پیامدهای از پیش تعیین شده در این مرور داشتند. به دلیل خطر بالای سوگیری و کم بودن تعداد حوادث و حجم نمونه کوچک، شواهد دارای کیفیت پائین یا بسیار پائینی بودند. نتایج برای مورتالیتی به هر علتی به شرح زیر بودند: یک کارآزمایی به مقایسه کینولون (quinolone) (لووفلوکساسین (levofloxacin)) بهعلاوه درمان استاندارد (پنیسیلین ضد‐استافیلوکوک (antistaphylococcal penicillin) (کلوکساسیلین (cloxacillin) یا دیکلوکساسیلین (dicloxacillin))، آمینوگلیکوزید (aminoglycoside) (توبرامایسین (tobramycin) یا نتیلمیسین (netilmicin)) و ریفامپیسین (rifampicin)) در برابر درمان استاندارد بهتنهایی پرداخت و مورتالیتی به هر علتی را در ۸ فرد از ۳۱ فرد (۲۶%) دریافتکننده لووفلوکساسین بهعلاوه درمان استاندارد در برابر ۹ فرد از ۳۹ فرد (۲۳%) دریافتکننده درمان استاندارد بهتنهایی گزارش کرد؛ خطر نسبی (RR): ۱,۱۲؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۴۹ تا ۲.۵۶. یک کارآزمایی فوسفومایسین (fosfomycin) را بهعلاوه ایمیپنم (imipenem)؛ ۳/۴ (۷۵%) در برابر وانکومایسین (vancomycin)؛ ۰/۴ (۰%) مقایسه کرد (RR: ۷.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۷ تا ۱۰۳.۲۷)، و یک کارآزمایی درمان خوراکی نسبی ۷/۲۰۱ (۳.۵%) را در برابر درمان داخل وریدی مرسوم ۱۳/۱۹۹ (۶.۵۳%) مقایسه کرد (RR: ۰.۵۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۲ تا ۱.۳۱). نتایج مربوط به میزان درمان با یا بدون جراحی به شرح زیر بودند: یک کارآزمایی به مقایسه داپتومایسین (daptomycin) در برابر جنتامایسین (gentamicin) با دوز کم بهعلاوه یک پنیسیلین ضد‐استافیلوکوک (نافسیلین (nafcillin)، اگزاسیلین (oxacillin)، یا فلوکلوکساسیلین (flucloxacillin)) یا وانکومایسین پرداخت و میزان درمان را در ۹ فرد از ۲۸ فرد (۳۲.۱%) دریافتکننده داپتومایسین در برابر ۹ فرد از ۲۵ فرد (۳۶%) دریافتکننده جنتامایسین با دوز کم بهعلاوه پنیسیلین ضد استافیلوکوک یا وانکومایسین گزارش کرد؛ RR: ۰.۸۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۲ تا ۱.۸۹. یک کارآزمایی به مقایسه گلیکوپپتید (glycopeptide) (وانکومایسین یا تیکوپلانین (teicoplanin)) بهعلاوه جنتامایسین با کلوکساسیلین (cloxacillin) بهعلاوه جنتامایسین پرداخت (۱۳/۲۳ (۵۶%) در برابر ۱۱/۱۱ (۱۰۰%)؛ RR: ۰.۵۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۰ تا ۰.۸۵). یک کارآزمایی سفتریاکسون (ceftriaxone) را بهعلاوه جنتامایسین در برابر سفتریاکسون بهتنهایی (۱۵/۳۴ (۴۴%) در برابر ۲۱/۳۳ (۶۴%)؛ RR: ۰.۶۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۴ تا ۱.۱۰)، و یک کارآزمایی فوسفومایسین را بهعلاوه ایمیپنم در برابر وانکومایسین مقایسه کردند (۱/۴ (۲۵%) در برابر ۲/۴ (۵۰%)؛ RR: ۰.۵۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷ تا ۳.۵۵). کارآزماییهای وارد شده حوادث جانبی را نیاز به مداخله جراحی قلب و میزان عفونت کنترل نشده، نارسایی احتقانی قلب، عود اندوکاردیت، و آمبولی سپتیک گزارش کردند و هیچ تفاوت قطعی را بین گروهها نیافتند (شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ یک از کارآزماییها کیفیت زندگی را ارزیابی نکردند.
سوال مطالعه مروری
هدف ما بررسی شواهد موجود در مورد مزایا و آسیبهای بالینی رژیمهای آنتیبیوتیکی مختلف استفاده شده برای درمان افراد مبتلا به اندوکاردیت عفونی بود.
پیشینه
اندوکاردیت عفونی، عفونت لایه داخلی قلب است. این یک عفونت جدی است که غالبا کشنده بوده، و اغلب نیاز به جراحی قلب پیدا میکند. آنتیبیوتیکها داروهایی هستند که عفونت را درمان کرده و سنگ بنای درمان اندوکاردیت عفونی به حساب میآیند. درمان بیماران مبتلا به اندوکاردیت عفونی، بیمارستانی است (در بیمارستان انجام میشود). با وجود این، تفاوتهای شگفتآوری بین دستورالعملها در توصیههایشان برای درمان آنتیبیوتیکی وجود دارد. علاوه بر این، به دلیل دوز و مدت زمانی که آنتیبیوتیکها باید داده شوند، آنها میتوانند عوارض جانبی جدی، مانند آسیب به کلیه و گوش داشته، و واکنشهای آلرژیک ایجاد کنند.
ویژگیهای مطالعه
ما فقط شش کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را شناسایی کردیم (مطالعاتی که در آنها شرکتکنندگان با استفاده از یک روش تصادفی به یکی از دو یا چند گروه درمان اختصاص داده میشوند) که به مقایسه رژیمهای مختلف آنتیبیوتیک پرداخته، و تعداد محدودی را از بیماران وارد کردند. هر کارآزمایی انواع و دوزهای متفاوتی را از آنتیبیوتیکها بررسی کرد. مطالعات وارد شده بین سالهای ۱۹۹۸ و ۲۰۱۹ منتشر و در کشورهای ایالات متحده آمریکا، اسپانیا، فنلاند و دانمارک انجام شدند. شواهد تا تاریخ ۶ ژانویه ۲۰۲۰ بهروز است.
نتایج کلیدی
این اولین بهروزرسانی، یافتههای نسخه اصلی این مرور را تأیید میکند. شواهدی محدود و با کیفیت پائین تا بسیار پائین نشان میدهند که تاثیرات مقایسهای رژیمهای مختلف آنتیبیوتیکی از لحاظ میزان درمان یا دیگر پیامدهای بالینی مرتبط نامطمئن هستند. نتیجهگیریهای این مرور بهروزرسانی شده کاکرین براساس تعداد اندکی کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده با خطر بالای سوگیری (bias) بود. بر این اساس، شواهد موجود از هیچ یک از رژیمهای درمان آنتیبیوتیکی برای درمان اندوکاردیت عفونی حمایت نکرده یا آنها را رد نمیکنند.
کیفیت شواهد
اطمینان درباره نتایج حاصل از این مرور پائین تا بسیار پائین است. مطالعات وارد شده دارای محدودیتهایی در نحوه طراحی و اجرا بودند، و سه مطالعه به وسیله تولید کننده دارویی که ارزیابی شد، مورد حمایت قرار گرفتند. علاوه بر این، محدود بودن تعداد افرادی که وارد این مطالعات شدند، منجر به ایجاد نتایج نامطمئنی شد. برای ارائه اطلاعات بیشتر در مورد بهترین رژیم آنتیبیوتیکی برای درمان افراد مبتلا به اندوکاردیت عفونی، انجام مطالعاتی با مقیاس بزرگتر مورد نیاز است.
این جستوجو یک RCT جدید را شناسایی کرد، که مجموع RCTهای وارد شده را به عدد ۱۰ رساند (۴۴۲ شرکتکننده، ۴۲% زن). میانه (median) تعداد شرکتکنندگان ۲۹ نفر به ازای هر RCT بود (محدوده ۱۰ تا ۱۱۷). در چهار RCT بیمارانی با طیف وسیعی از زخمهای مزمن بهکار گرفته شدند؛ در سه RCT افرادی با زخم وریدی پا وارد شدند، و سه RCT زخم پا را در افراد مبتلا به دیابت در نظر گرفتند. میانه (median) دوره درمان ۱۲ هفته (محدوده ۸ تا ۴۰ هفته) بود.
مشخص نیست که PRP اتولوگ، التیام زخمهای مزمن را به طور کلی در مقایسه با درمان استاندارد (با یا بدون دارونما) بهبود میبخشد یا خیر (خطر نسبی (RR): ۱,۱۹؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۹۵ تا ۱.۵۰؛ I۲ = ۲۷%، شواهد با کیفیت پائین؛ ۸ RCT؛ ۳۹۱ شرکتکننده). ممکن است PRP اتولوگ، روند بهبودی زخم پا را در افراد مبتلا به دیابت در مقایسه با درمان استاندارد (با یا بدون دارونما) افزایش دهد (RR: ۱,۲۲؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۱ تا ۱.۴۹؛ I۲ = ۰%، شواهد با کیفیت پائین، ۲ RCT؛ ۱۸۹ شرکتکننده). مشخص نیست که PRP اتولوگ بهبودی زخمهای وریدی پا را تحت تاثیر قرار میدهد یا خیر (RR: ۱,۰۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۱ تا ۱.۲۷؛ I۲ = ۰%). مشخص نیست که تفاوتی در میزان بروز خطر عوارض جانبی در افراد تحت درمان با PRP یا مراقبت استاندارد وجود دارد یا خیر (RR: ۱,۰۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۹ تا ۳.۸۸؛ I۲ = ۰%، شواهد با کیفیت پائین از ۳ کارآزمایی، ۱۰۲ شرکتکننده).
سوال مطالعه مروری
پلاسمای غنی از پلاکت اتولوگ چیست و برای درمان زخمهای مزمن موثر هستند؟
پیشینه
زخمهای مزمن، بریدگیهایی در پوست هستند که بهبود نمییابد، یا نیاز به زمان طولانی برای التیام داشته، و به طور مکرر عود میکنند. زخمهای مزمن عبارتند از زخمهای فشاری، زخمهای وریدی پا، زخمهای شریانی، زخمهای نوروتروفیک (neurotrophic)، و زخمهای پا در افراد مبتلا به دیابت. پلاسمای غنی از پلاکت (platelet‐rich plasma; PRP) اتولوگ، یک پتانسیل درمانی برای بهبود زخم به حساب میآید زیرا حاوی مولفههایی مانند فیبرین (ماده تولید شده در کبد که باعث لخته شدن خون میشود) و غلظت بالایی از عوامل رشد است که تصور میشود به التیام و بهبود زخم کمک میکنند. شواهد مربوط به تاثیر درمانی PRP اتولوگ را بر بهبود زخم در افراد ۱۸ سال یا بالاتر مبتلا به زخمهای مزمن به هر علتی (مانند زخم فشاری، زخم شریانی، زخم وریدی) بررسی کردیم. همچنین بیماران مبتلا به زخم با اتیولوژی (aetiology) مختلط (به عنوان مثال، ترکیبی از زخمهای شریانی‐وریدی) را نیز وارد کردیم.
آنچه ما یافتیم
تعداد ۱۰ کارآزمایی بالینی تصادفیسازی شده را با مجموع ۴۴۲ شرکتکننده (متوسط سن ۶۱ سال و ۴۲% زنان)، وارد کردیم. چهار مطالعه وارد شده، افرادی را با طیف وسیعی از زخمهای مزمن بهکار گرفتند؛ سه مطالعه افرادی را با زخم وریدی پا وارد کردند؛ و سه مطالعه دیگر شامل افراد مبتلا به دیابتی بود که مبتلا به زخم پا بودند. میانه (median) دوره درمان ۱۲ هفته گزارش شد. همه به جز سه کارآزمایی محل تامین منابع مالی را گزارش دادند. چهار مورد از مطالعات، حمایت مالی خود را از شرکتهای تولید دستگاههای PRP دریافت کردند.
نتایج درباره اینکه PRP اتولوگ به طور کلی التیام زخمهای مزمن را در مقایسه با درمان استاندارد بهبود میبخشد یا خیر، غیر‐قطعی بودند. ممکن استPRP اتولوگ، وضعیت بهبودی زخم پا را در افراد مبتلا به دیابت، در مقایسه با درمان استاندارد، افزایش دهد، اما مشخص نیست که PRP اتولوگ بر انواع دیگر زخمهای مزمن موثر است یا خیر. سه مطالعه بروز عوارضی را مانند عفونت یا درماتیت (dermatitis) زخم گزارش دادند، اما نتایج تفاوتی را در خطر بروز عوارض جانبی در افراد تحت درمان با PRP یا مراقبت استاندارد نشان ندادند. این یافتهها، با توجه به تعداد کم مطالعات و بیماران وارد شده، و کیفیت ضعیف روششناسی، مبتنی بر شواهدی با کیفیت پائین هستند.
این خلاصه به زبان ساده تا ۱۶ جون ۲۰۱۵ بهروز است.
ما در پایگاه ثبت کارآزماییهای هموگلوبینوپاتیهای گروه فیبروز کیستیک و اختلالات ژنتیکی در کاکرین، متشکل از منابع شناساییشده از جستوجوها در بانکهای اطلاعاتی الکترونیکی جامع و جستوجوهای دستی در مجلات مرتبط و کتاب چکیده مقالات کنفرانسها به جستوجو پرداختیم. کارآزماییهای بیشتر، هم از پایگاههای ثبت کارآزماییهای در حال اجرا و هم از فهرست منابع مقالات شناساییشده توسط استراتژی جستوجو، مورد جستوجو قرار گرفتند.
تاریخ آخرین جستوجو در پایگاه ثبت کارآزماییهای گروه هموگلوبینوپاتیها: ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۹.
سوال مطالعه مروری
ما اثرات درمانها را برای نکروز آواسکولار استخوان را در افراد مبتلا به بیماری سلول داسیشکل مرور کردیم.
پیشینه
بسیاری از افراد مبتلا به بیماری سلول داسیشکل، به علت از دست رفتن موقتی یا دائم جریان خون به قسمتهایی از استخوانهایشان دچار مرگ استخوانی میشوند. این مشکل میتواند بسیار دردناک باشد. استخوانهایی که معمولا تحت تاثیر قرار میگیرند، استخوانهای ران در مفصل هیپ و استخوانهای بازو در مفصل شانه هستند. هدف درمان، توقف درد و حفظ حرکت مفصل است. درمانها شامل استراحت مفصل، فیزیوتراپی، استفاده از داروی مسکن، تعویض مفصل و پیوند استخوان است. با این حال، عوارض ناشی از جراحی ممکن است در افراد مبتلا به بیماری سلول داسیشکل مکررا رخ دهد. این یک بهروزرسانی از مرور کاکرین است که قبلا منتشر شده است.
تاریخ جستوجو
شواهد تا این تاریخ بهروز هستند: ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۹.
ویژگیهای مطالعه
ما یک کارآزمایی واجد شرایط را یافتیم که در سال ۲۰۰۶ منتشر شده و دادههای ۳۸ نفر را که از ۳۲ مرکز درمانی مختلف در ایالات متحده آمریکا گردآوری شده بود، تجزیهوتحلیل کرد. در این کارآزمایی، یک درمان جراحی و درمانهای فیزیکی با درمانهای فیزیکی به تنهایی مقایسه شد. این کارآزمایی نشان داد که استفاده از عمل جراحی علاوه بر رژیم درمان فیزیکی نمیتواند پیامد را برای افراد مبتلا به بیماری سلول داسیشکل و نکروز آواسکولار بهبود ببخشد.
نتایج کلیدی
پس از بهطور متوسط سه سال پیگیری، استفاده از ترکیبی از عمل جراحی و درمانهای فیزیکی، بهبود بالینی را در مقایسه با درمان فیزیکی به تنهایی نشان نمیدهد. با توجه به اینکه نتایج دقیق نیستند، ما درباره اینکه عمل جراحی و درمانهای فیزیکی در ترکیب با یکدیگر دارای تاثیر مهمی بر درد لگن، بحرانهای انسداد عروقی و سندرم قفسه سینه حاد هستند یا نه، مطمئن نیستیم. نویسندگان کارآزمایی اطلاعاتی را درباره مورتالیتی و کیفیت زندگی گزارش ندادند.
کیفیت شواهد
تعداد محدود شرکتکنندگان در این مطالعه منجر به نتایج مبهم شد، بنابراین اطمینان به این نتایج بسیار پایین است.
ارزیابی مزایا و مضرات بالینی مداخلات فارماکولوژیک فعلی برای درمان نارسایی قلبی در افراد مبتلا به کاردیومیوپاتی شاگاس.
در این نسخه بهروز، یک کارآزمایی جدید را شناسایی کردیم. بنابراین، در این نسخه، سه کارآزمایی گنجانده شد (۱۰۸ شرکتکننده). دو کارآزمایی، کارودیلول (carvedilol) را در برابر دارونما (placebo) مقایسه کردند و کارآزمایی دیگر، روزوواستاتین (rosuvastatin) را در برابر دارونما ارزیابی کرد. تمام کارآزماییها دارای سوگیری پُر‐خطر بودند.
متاآنالیز (meta‐analysis) دو کارآزمایی، نسبت پائینتر مورتالیتی به هر علتی را در گروه کارودیلول در مقایسه با گروه دارونما نشان داد (RR: ۰,۶۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۲ تا ۳.۸۸؛ ۰% = I²؛ ۶۹ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). هیچ یک از کارآزماییها مورتالیتی قلبیعروقی، زمان سپری شده تا بیماری قلبی جبران نشده یا دورههای بدون بیماری را گزارش نکرد. در یک کارآزمایی (۳۰ شرکتکننده) هیچ تفاوتی در بستری مجدد در بیمارستان (RR: ۱.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱ تا ۳.۲۸؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) یا عوارض جانبی گزارش شده (RR: ۰.۹۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۷ تا ۱.۲۷؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) بین گروههای کارودیلول و دارونما مشاهده نشد.
شواهد با کیفیت بسیار پائین بر اساس دو کارآزمایی درباره تاثیرات غیر‐قطعی درمان بر کیفیت زندگی (QoL) بین گروههای کارودیلول و دارونما وجود داشت. یک کارآزمایی (۳۰ شرکتکننده) QoL را با پرسشنامه زندگی با نارسایی قلبی مینهسوتا (Minnesota Living With Heart Failure Questionnaire; MLHFQ) مورد بررسی قرار داد (۲۱ آیتم؛ حدود نمرات آیتم: ۰ تا ۵، نمرات پائین پرسشنامه MLHFQ بهتر است). MD معادل ۱۴,۷۴‐؛ ۹۵% CI؛ ۲۴.۷۵‐ تا ۴.۷۳‐ بود. کارآزمایی دیگری (۳۹ شرکتکننده)، QoL را با فرم کوتاه پرسشنامه سلامت ۳۶ آیتمی مطالعه پیامدهای دارویی (Medical Outcomes Study) اندازهگیری کرد (SF‐۳۶؛ حدود نمرات آیتم از ۰ تا ۱۰۰؛ نمره بالاتر SF‐۳۶ بهتر است). دادهها در دسترس نبود. یک کارآزمایی (۳۹ شرکتکننده) تاثیر روزوواستاتین (rosuvastatin) را در برابر دارونما بررسی کرد. این کارآزمایی هیچ یک از پیامدهای اولیه یا عوارض جانبی را گزارش نکرد. شواهد با کیفیت بسیار پائین درباره تاثیرات نامطمئن بر QoL وجود دارد (هیچ دادهای ارائه نشده بود).
سوال مطالعه مروری
مداخلات فارماکولوژیک را برای درمان نارسایی قلبی در افراد مبتلا به کاردیومیوپاتی شاگاس (Chagas cardiomyopathy) مرور کردیم.
پیشینه
این بیماری به افتخار پزشک برزیلی کارلوس شاگاس نامگذاری شد، بیماری شاگاس (Chagas disease) توسط انگل تریپانوسوما کروزی (Trypanosoma cruzi) ایجاد میشود. این بیماری در آمریکای لاتین و مرکزی شایع است و منجر به کاردیومیوپاتی (بیماری عضله قلب) شاگاس میشود. این عامل از علل مهم نارسایی قلبی به شمار میآید. تعداد افراد آلوده به بیماری شاگاس حدود ۱۰ تا ۱۲ میلیون نفر در سراسر جهان تخمین زده شده است؛ حدود ۲۰% تا ۳۰% از افراد آلوده به تریپانوسوما کروزی در طول زندگی خود، به بیماری قلبی نشانهدار مبتلا خواهند شد. در آمریکا در سال ۲۰۰۵، تعداد ۷,۶۹۴,۵۰۰ فرد آلوده به تریپانوسوما کروزی (Trypanosoma cruzi) و ۱,۷۷۲,۳۶۵ نفر که از کاردیومیوپاتی شاگاس رنج میبرند، تخمین زده شد. افراد آلوده از کشورهای بومی در آمریکای لاتین در حال مهاجرت به سراسر جهان هستند. در نتیجه، آنچه که تصور میشد یک مشکل سلامت در آمریکا باشد، به سرعت در حال تبدیل شدن به یک مشکل سلامت جهانی است. تخمین زده شده که در ایالات متحده، سالانه ۳۰۰,۱۶۷ فرد مبتلا به انگل تریپانوسوما کروزی؛ ۳۰,۰۰۰ تا ۴۵,۰۰۰ فرد مبتلا به کاردیومیوپاتی و ۶۳ تا ۳۱۵ فرد مبتلا به عفونتهای مادرزادی زندگی میکنند. گزینههای درمان استاندارد برای نارسایی قلبی بیماری غیر‐شاگاس برای درمان نارسایی قلبی مربوط به بیماری شاگاس استفاده میشوند. با این حال، به دلیل تفاوتهای اساسی در جمعیت آسیب دیده، بررسی مزایا و آسیبهای مداخلات فارماکولوژیک برای نارسایی قلبی مرتبط با بیماری شاگاس مهم است.
ویژگیهای مطالعه
ما یک کارآزمایی جدید را شناسایی کردیم، بنابراین در حال حاضر سه مطالعه شامل ۱۰۸ شرکتکننده وجود دارد. تمام مطالعات در سال ۲۰۰۴ و ۲۰۰۷ و ۲۰۱۲ در برزیل انجام شد. دو کارآزمایی، تاثیرات کارودیلول (carvedilol) را در برابر دارونما (placebo) و یک کارآزمایی روزوواستاتین (rosuvastatin) را در برابر دارونما ارزیابی کرد.
نتایج کلیدی
نتایج درباره اینکه کارودیلول نسبت به دارونما، مورتالیتی به هر علتی را کاهش داد یا کیفیت زندگی را بهبود بخشید، قطعی نبود. مشخصات بیخطری کارودیلول برای کاردیومیوپاتی شاگاس همچنان نامشخص است. یک مطالعه تاثیر روزوواستاتین را در برابر دارونما ارزیابی کرد، اما اندازه تاثیرگذاری را نشان نداد. بنابراین، نتایج به دست آمده از کارآزماییهای بالینی، استفاده از کارودیلول یا روزوواستاتین را در درمان این بیماری بالینی، نه پشتیبانی میکند و نه رد میکند. برای بررسی قابلیت کاربردی دقیق عوامل درمانی نارسایی قلبی متعارف در کاردیومیوپاتی شاگاس، تحقیقات بیشتری لازم است.
کیفیت شواهد
اطمینان ما به نتایج حاصل از این مرور بسیار پائین است، چرا که کارآزماییهای وارد شده در معرض سوگیری پُر‐خطر قرار داشتند و کوچک بودند که این خود باعث به دست آمدن نتایج غیر‐دقیق شد.
تاریخ جستوجو: ۱۵ فوریه ۲۰۱۶.
این بهروزرسانی مرور، قادر به شناسایی هیچ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترلشده مربوط به اثربخشی و ایمنی رویکردهای درمان آنتیبیوتیکی در افراد مبتلا به بیماری سلول داسیشکل نبود که از پنومونی اکتسابی از جامعه رنج میبردند. انجام کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شدهای لازم است تا بهترین درمان آنتیبیوتیکی برای این وضعیت تعیین شود. ساختار و گزارشدهی کارآزماییهایی که به این موضوع میپردازند باید براساس بیانیه CONSORT باشند تا کیفیت گزارشدهی در مورد اثربخشی و گزارشهای آسیبها در تحقیقات بالینی، بهبود یابند. محققان کارآزماییها باید پیامدهای زیر را در کارآزماییهای جدید در نظر بگیرند: تعداد روزهایی که بیمار تب ندارد؛ مورتالیتی؛ شروع بحران درد یا عوارض بیماری سلول داسیشکل به دنبال ابتلا به پنومونی اکتسابی از جامعه؛ تشخیص؛ بستری شدن در بیمارستان (نرخ بستری و طول مدت بستری در بیمارستان)؛ نرخ نارسایی تنفسی؛ و تعداد شرکتکنندگانی که ترانسفیوژن خون دریافت میکنند.
هیچ کارآزماییای در این مرور وارد نشد و ما تا سپتامبر ۲۰۱۶ هیچ کارآزمایی مرتبطی را شناسایی نکردیم. بنابراین تا انتشار کارآزماییهای جدید، برای بهروزرسانی این مرور برنامهای نداریم.
سوال مطالعه مروری
ما شواهد مربوط به تأثیر و ایمنی رویکردهای درمان آنتیبیوتیکی (یک دارو بهتنهایی یا داروهای ترکیبی) را در افراد مبتلا به بیماری سلول داسیشکل (sickle cell disease) که مبتلا به پنومونی اکتسابی از جامعه هستند، مرور کردیم. این یک بهروزرسانی از مرور کاکرین است که قبلا منتشر شده است.
پیشینه
بیماری سلول داسیشکل میلیونها نفر را در سراسر جهان متاثر میکند. این افراد به دلیل آسیب بیماری داسیشکل به طحال، آسانتر دچار پنومونی میشوند. میکروبهای ایجاد کننده پنومونی در سطح جامعه، در سراسر جهان متفاوت هستند. آنها سطوح حساسیت و مقاومت متفاوتی دارند که تحت تأثیر نحوه تجویز آنتیبیوتیکها در آن ناحیه قرار میگیرد.
تاریخ جستوجو
شواهد تا این تاریخ بهروز هستند: ۱ سپتامبر ۲۰۱۶.
ویژگیهای مطالعه
این بهروزرسانی قادر به پیدا کردن هیچ کارآزماییای برای ورود در این مرور نبود.
نتایج کلیدی
ساختار و گزارشدهی کارآزماییهایی که به این موضوع میپردازند باید براساس بیانیه CONSORT باشند تا کیفیت گزارشدهی در مورد اثربخشی و گزارشهای آسیبها در تحقیقات بالینی، بهبود یابند. محققان کارآزمایی باید پیامدهای زیر را در کارآزماییهای جدید در نظر بگیرند: تعداد روزهایی که بیمار تب ندارد، مرگومیر، شروع بحران درد یا عوارض بیماری سلول داسیشکل به دنبال ابتلا به پنومونی اکتسابی از جامعه، تشخیص، بستری شدن در بیمارستان (نرخ بستری و طول مدت بستری در بیمارستان)، نرخ نارسایی تنفسی، و تعداد شرکتکنندگانی که ترانسفیوژن خون دریافت میکنند. از آنجا که تا سپتامبر ۲۰۱۶ هیچ کارآزماییای در این مرور وارد نشده، ما همچنان هر دو سال یکبار کارآزماییها را جستوجو خواهیم کرد، اما تا زمان پیدا کردن کارآزماییهای واجد شرایط، نسخه بهروزشده این مرور را منتشر نمیکنیم.
پایگاه ثبت کارآزماییهای گروه هموگلوبینوپاتیها را جستوجو کردیم، که شامل منابع شناسایی شده از جستوجوهای جامع در بانک اطلاعاتی الکترونیکی و جستوجوی دستی در مجلات مرتبط و خلاصه مقالات کنفرانسها است. همچنین بانک اطلاعاتی LILACS (۱۹۸۲ تا ۲۰ اکتبر ۲۰۱۶)؛ African Index Medicus (۲۰ اکتبر ۲۰۱۶)، ISI Web of Knowledge (۲۰ اکتبر ۲۰۱۶) و پایگاههای ثبت کارآزماییهای بالینی (۱۹ سپتامبر ۲۰۱۹) را جستوجو کردیم.
تاریخ آخرین جستوجو در پایگاه ثبت کارآزماییهای هموگلوبینوپاتیهای گروه فیبروز کیستیک و اختلالات ژنتیکی در کاکرین: ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۹.
سوال مطالعه مروری
شواهد را مرور کردیم تا تعیین کنیم تجویز آنتیبیوتیکها (بهتنهایی یا به صورت ترکیبی) برای افراد مبتلا به بیماری سلول داسیشکل (sickle cell disease) که با استئومیلیت (عفونت استخوانی) روبهرو هستند، پیش از آنکه باکتری خاص مسبب عفونت شناخته شود، در مقایسه با درمان آنتیبیوتیکی اختصاصی برای باکتری مسبب عفونت، موثر و بیخطر هستند یا خیر و اینکه این اثربخشی و ایمنی وابسته به رژیمهای درمانی مختلف، سن یا شرایط درمانی است یا خیر. این یک بهروزرسانی از یک مطالعه مروری کاکرین است که قبلا منتشر شد.
پیشینه
بیماری سلول داسیشکل میلیونها نفر را در سراسر جهان متاثر میکند. استئومیلیت یکی از عوارض عمده آن به شمار میآید. آنتیبیوتیکها برای درمان آن تجویز میشوند، اما هیچ درمان استانداردی در سراسر جهان وجود ندارد.
تاریخ جستوجو
شواهد تا این تاریخ بهروز است: ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۹.
ویژگیهای مطالعه
هیچ کارآزماییای برای ورود به این مطالعه مروری وجود ندارد.
نتایج کلیدی
ما نتیجه میگیریم که یک کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده باید تلاش کند به این سوالات پاسخ دهد، با این حال، پیشبینی نمیکنیم کارآزماییهای بیشتری در رابطه با این مداخله انجام شوند، و بنابراین این مطالعه مروری دیگر بهطور منظم بهروزرسانی نخواهد شد.
۶۴ مطالعه (۷۸ منبع) و ۴۵۴۷ شرکتکننده را در این مرور برگزیدیم و ۱۲ مطالعه دیگر را تحت عنوان در حال انجام طبقهبندی کردیم. ۱۲ مطالعه دیگر در انتظار طبقهبندی هستند؛ بنابراین ما قادر به کسب متن کامل نبودیم. اغلب مطالعات در مناطق کوهستانی با ارتفاع بالا اجرا شده بودند؛ در حالی که سایرین از اتاقهای با فشار کم (هیپوباریک) برای شبیهسازی قرارگیری در ارتفاع استفاده کرده بودند. بیستوچهار کارآزمایی، مداخله را بین سه و چهار روز پیش از صعود و ۲۳ کارآزمایی، بین یک و دو روز پیش از صعود فراهم کرده بودند. اغلب مطالعات وارد شده، به ارتفاع نهایی بین ۴۰۰۱ و ۵۰۰۰ متر بالاتر از سطح دریا رسیده بودند. خطرات سوگیری (bias) برای حوزههای مختلف نامشخص بود و تعداد قابل توجهی از مطالعات، حوادث جانبی مداخلات ارزیابی شده را گزارش نکرده بودند. ما ۲۶ مقایسه را یافتیم که ۱۵ مورد از آنها، داروهای مورد استفاده شایع را در برابر دارونما مقایسه کرده بودند. نتایج را برای سه مقایسه مهمتر گزارش کردیم:
استازولامید (acetazolamide) در برابر دارونما (۲۸ مطالعه موازی؛ ۲۳۴۵ شرکتکننده)
خطر AMS با استازولامید کاهش یافته بود (خطر نسبی (RR): ۰,۴۷؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۳۹ تا ۰.۵۶؛ I۲ = ۰%؛ ۱۶ مطالعه؛ ۲۳۰۱ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت متوسط). هیچ رویدادی از HAPE ذکر نشده و فقط یک رویداد از HACE گزارش شده بود (RR: ۰,۳۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۱ تا ۷.۴۸؛ ۶ مطالعه موازی؛ ۱۱۲۶ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت متوسط). مطالعات اندکی عوارض جانبی را برای این مقایسه گزارش کرده بودند و آنها نشان دهنده افزایش در خطر پارستزی (paraesthesia) با دریافت استازولامید بودند (RR: ۵.۵۳؛ ۹۵% CI؛ ۲.۸۱ تا ۱۰.۸۸؛ I۲ = ۶۰%؛ ۵ مطالعه؛ ۷۸۹ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین).
بودزوناید (budenoside) در برابر دارونما (۲ مطالعه موازی؛ ۱۳۲ شرکتکننده)
دادهها در مورد بودزوناید، نشان دهنده کاهش در بروز AMS در مقایسه با دارونما بود (RR: ۰,۳۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۳ تا ۰.۶۱؛ I۲ = ۰%؛ ۲ مطالعه؛ ۱۳۲ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین). مطالعات وارد شده، رویدادهای HAPE یا HACE را گزارش نکرده و عارضه جانبی نیافته بودند (شواهد با کیفیت پائین).
دگزامتازون (dexamethasone) در برابر دارونما (۷ مطالعه موازی؛ ۲۰۵ شرکتکننده)
دادهها برای دگزامتازون، بیانگر مزایایی از آن در هر دوزی نبودند (RR: ۰,۶۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۶ تا ۱.۰۰؛ I۲ = ۳۹%؛ ۴ کارآزمایی؛ ۱۷۶ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین). مطالعات وارد شده، رویدادهای HAPE یا HACE را گزارش نکرده بودند و ما کیفیت شواهد را درباره حوادث جانبی بسیار پائین ارزیابی کردیم.
پیشینه
بیماری ارتفاعزدگی (high altitude illness; HAI)، اصطلاحی است که برای توصیف گروهی از عارضههای مغزی و ریوی استفاده میشود که میتوانند حین سفر به ارتفاعات بالاتر از ۲۵۰۰ متر (~ ۸۲۰۰ پا) رخ دهند. HAI به طور کلی به وسیله سردرد، تهوع، استفراغ و خستگی مشخص میشود (اغلب بیماری کوهزدگی حاد ( acute mountain sickness) نامیده میشود) اما ممکن است در افراد مختلف مغز یا ریهها را تحت تاثیر قرار دهد. در این مرور، شایعترین داروهای مورد استفاده را برای پیشگیری از بروز این بیماری ارزیابی کردیم.
ویژگیهای مطالعه
شواهد تا ژانویه ۲۰۱۷ بهروز است. ۶۴ مطالعه مرتبط را با شش نوع داروی متفاوت که برای پیشگیری از HAI توصیه میشود، وارد کردیم. اغلب مطالعات در مناطق کوهستانی با ارتفاع بالا اجرا شده بودند؛ در حالی که سایرین از اتاقهای با فشار کم (هیپوباریک) برای شبیهسازی قرارگیری در ارتفاع استفاده کرده بودند. سن شرکتکنندگان بین ۱۶ و ۶۵ سال متفاوت بود. یازده مطالعه شامل افراد در معرض خطر بالای این بیماری ناشی از سابقه HAI یا بیماریهای دیگری مانند آسم آنها بودند. بیستوچهار کارآزمایی، مداخله را بین سه و چهار روز پیش از صعود و ۲۳ کارآزمایی، بین یک و دو روز پیش از صعود فراهم کرده بودند. اغلب مطالعات وارد شده، به ارتفاع نهایی بین ۴۰۰۱ و ۵۰۰۰ متر بالاتر از سطح دریا رسیده بودند. در ۲۳ مورد از مطالعات وارد شده، منبع تامین مالی نامشخص بود. فقط ۱۸ مطالعه، تضاد منافع امکانپذیر خود را اظهار کرده بودند. ۲۴ مطالعه بیشتر را تحت عنوان همچنان در حال انجام یا در انتظار ارزیابی طبقهبندی کردیم.
نتایج کلیدی
یافتههای ما نشان میدهد که استازولامید (acetazolamide)، درمان موثری برای پیشگیری از HAI حاد در دوزهای ۲۵۰ تا میلیگرم ۷۵۰ روزانه در هنگام مقایسه با یک دارونما (placebo) (یعنی قرصی بدون عامل فعال) است. اکثر اطلاعات موجود، مرتبط با پیشگیری از HAI ساده (سردرد، تهوع، استفراغ و خستگی) به جای مشکلات مغزی یا ریوی جدیتر هستند. همچنین دریافتیم که استازولامید، مرتبط با افزایش خطر پارستزی (paraesthesia) (یعنی احساس مورمور، خارش، گزگز یا سوزش در پوست) در انگشتان بود؛ گرچه این پیامد در شواهد موجود به خوبی گزارش نشده بود. مزایا و آسیبهای سایر داروها مانند ایبوپروفن (ibuprofen)، بودزوناید (budenoside) و دگزامتازون (dexamethasone) به دلیل تعداد کم مطالعات، نامشخص است.
کیفیت شواهد
ما کیفیت شواهد را متوسط تا بسیار پائین ارزیابی کردیم. مطالعات زیادی دارای کمبود کیفیت بودند؛ از جمله استفاده از تعداد اندکی از شرکتکنندگان و عدم گزارشدهی پیامدهای مهمی مانند عوارض جانبی. برای اغلب داروهایی که توسط مطالعات پوشش داده شده بودند، نیاز به پژوهش بیشتری برای روشن کردن اثربخشی و ایمنی آنها وجود داشت.
ما به جستوجو در پایگاه ثبت کارآزماییهای هموگلوبینوپاتیهای گروه فیبروز سیستیک و اختلالات ژنتیکی در کاکرین (Cochrane Cystic Fibrosis and Genetic Disorders Group's Haemoglobinopathies Trials Register) که شامل منابع شناسایی شده از جستوجوهای جامع در بانک اطلاعاتی الکترونیکی و جستوجوی دستی مجلات مرتبط و کتاب چکیده مجموعه مقالات کنفرانسها است، پرداختیم. ما همچنین بانک اطلاعاتی LILACS (۱۹۸۲ تا ۲۱ ژانویه ۲۰۲۰)، پورتال جستوجوی پلتفرم بینالمللی پایگاه ثبت کارآزماییهای بالینی سازمان جهانی بهداشت و ClinicalTrials.gov (۲۱ ژانویه ۲۰۲۰) را جستوجو کردیم.
تاریخ آخرین جستوجو در پایگاه ثبت کارآزماییهای هموگلوبینوپاتیها مربوط به گروه فیبروز کیستیک و اختلالات ژنتیکی در کاکرین: ۲۵ نوامبر ۲۰۱۹.
سوال مطالعه مروری
هدف ما، مرور شواهد موجود در رابطه با درمان کلستاز داخل کبدی (بیماریهای کبدی که در آنها صفرا تشکیل نشده یا به درستی دفع نمیشود (یا هر دو)) در مبتلایان به بیماری سلول داسیشکل بود. این یک بهروزرسانی از مرور کاکرین است که قبلا منتشر شده بود.
پیشینه
بیماری سلول داسیشکل یک وضعیت ارثی و شایعترین هموگلوبینوپاتی است که در سراسر جهان رخ میدهد. در سال ۲۰۰۶، WHO بیماری سلول داسیشکل را به عنوان یک مشکل اصلی سلامت عمومی معرفی کرد که حدود ۷۰% از مبتلایان، ساکن آفریقا هستند. این بیماری میان افرادی با تبار زیر صحرای آفریقا، هندی، خاورمیانه یا مدیترانه، شایع است.
بیماری سلول داسیشکل با کاهش مکرر جریان خون و تشکیل سنگهای بیلیروبین (نوعی سنگ کیسه صفرا)، بر سیستم کبدیصفراوی (کبد، کیسه صفرا، مجاری صفراوی) تأثیر میگذارد. این وضعیت ناشی از مسدود شدن رگهای خونی توسط سلولهای داسیشکل و کاهش طول عمر این سلولها است. کلستاز داخل کبدی سلول داسیشکل یا هپاتوپاتی سلول داسیشکل (کبد غیرطبیعی یا بیمار شده) یکی از عوارض این بیماری است. در صورت تشخیص، مبتلایان به این وضعیت ممکن است علائمی را مانند زردی شدید پوست و چشم ناشی از افزایش شدید سطح بیلیروبین سرم (یرقان)، خستگی، خارش عمومی، افزایش درد در ربع فوقانی راست شکم به دلیل سنگهای صفراوی، کبد بزرگ شده و سطوح پائین هموگلوبین، نشان دهند.
کلستاز داخل کبدی سلول داسیشکل، اگرچه غیرمعمول است، یک عارضه بالقوه کشنده با مرگومیر بالا به حساب میآید. در مورد تشخیص یا درمان این وضعیت، توافقی صورت نگرفته است. ما میخواستیم مزایا و مضرات درمانها را برای کلستاز داخل کبدی در افراد مبتلا به بیماری سلول داسیشکل ارزیابی کنیم.
تاریخ جستوجو
شواهد تا ۲۵ نوامبر ۲۰۱۹ بهروز است.
ویژگیهای مطالعه
ما نتوانستیم هیچ کارآزمایی واجد شرایطی را پیدا کنیم.
نتایج کلیدی
ما نتوانستیم هیچ کارآزمایی واجد شرایطی را پیدا کنیم.
کیفیت شواهد
هیچ شواهدی از کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده در رابطه با هر نوع مداخلهای در درمان کلستاز داخل کبدی در افراد مبتلا به بیماری سلول داسیشکل وجود ندارد. انجام کارآزماییهایی لازم است تا بهترین درمان برای این وضعیت تعیین شود.
کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) را وارد کردیم که استفاده از آنتیبیوتیکها را برای درمان سوزاک در دوران بارداری مقایسه کردند. آنتیبیوتیکها میتوانستند هم به تنهایی و هم به صورت ترکیبی مورد استفاده قرار گیرند، به صورت تزریقی، خوراکی، یا هر دو تجویز شوند، و با یک آنتیبیوتیک دیگر مقایسه شده باشند.
ما RCTها را بدون در نظر گرفتن وضعیت انتشار آنها (منتشر شده، منتشر نشده، منتشر شده به عنوان یک مقاله، یک چکیده، یا یک نامه)، زبان، یا کشور وارد کردیم. هیچ محدودیتی از نظر طول مدت پیگیری اعمال نکردیم.
RCTهای استفاده کننده از یک طرح خوشهای ‐ یا متقاطع، یا شبه‐RCTها را از مرور خارج کردیم.
دو RCT را وارد کردیم که ۵۱۴ زن باردار (۳۴۷ زن تجزیهوتحلیل شدند) را که در میانگین سن بارداری ۲۲ هفته قرار داشتند، تصادفیسازی کردند. هر دو کارآزمایی در بخش سرپایی دو بیمارستان یکسان در ایالات متحده آمریکا بین سالهای ۱۹۹۳ و ۲۰۰۱ صورت گرفتند، و به مدت ۱۴ روز پیگیری شدند. یکی از کارآزماییها توسط یک شرکت دارویی حمایت مالی شد. ما هر دو کارآزمایی را در معرض خطر بالای سوگیری در نظر گرفتیم.
یک کارآزمایی، سفتریاکسون (ceftriaxone) (۱۲۵ میلیگرم، عضلانی) را با سفیکسیم (cefixime) (۴۰۰ میلیگرم، خوراکی) مقایسه کرد؛ کارآزمایی دیگر سه بازو داشت، و سفتریاکسون (۲۵۰ میلیگرم عضلانی) را در برابر آموکسیسیلین (amoxicillin) (۳ گرم، خوراکی) به همراه پروبنیسید (probenecid) (۱ گرم، خوراکی) یا اسپکتینومایسین (spectinomycin) (۲ گرم، عضلانی) ارزیابی کرد. دادههای اسپکتینومایسین را وارد نکردیم زیرا این دارو دیگر تولید نمیشود. ما قادر به انجام متاآنالیز (meta‐analysis) نبودیم زیرا کارآزماییها داروهای مختلفی را مقایسه کردند.
ما شواهد قطعی نیافتیم که نشان دهند تفاوتهای بارزی در درمان عفونتهای گنوکوکی (ژنیتال (genital)، اکستراژنیتال (extragenital)، یا هر دو) بین سفتریاکسون عضلانی در برابر آموکسیسیلین خوراکی به همراه پروبنیسید خوراکی (خطر نسبی (RR): ۱,۰۷؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۹۸ تا ۱.۱۶؛ یک RCT؛ ۱۶۸ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) یا سفتریاکسون عضلانی در برابر سفیکسیم خوراکی (RR: ۰.۹۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۱ تا ۱.۰۸؛ یک RCT؛ ۹۵ زن؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) وجود نداشت.
هیچ یک از این کارآزماییها درباره دو مورد از پیامدهای اولیه مادر در این مرور گزارشی ارائه نکردند: بروز عوارض زایمانی (سقط جنین (miscarriage)، پارگی زودرس غشاها (premature rupture of membranes)، زایمان زودرس (preterm delivery) یا مرگومیر جنین (fetal death))، یا عفونت گنوکوکی منتشر شده، یا بروز درگیری گنوکوکی چشمی در نوزادان.
یک کارآزمایی یک مورد استفراغ را در گروه آموکسیسیلین خوراکی به همراه پروبنیسید گزارش کرد. کارآزماییها درد در محل تزریق را گزارش کردند، اما مقدار آن را محاسبه نکردند. هیپربیلیروبینمی (hyperberbilurrubinemia) در نوزادانی که مادرانشان در معرض سفتریاکسون قرار داشتند، بیشتر بود. تفاوتهای واضحی بین گروهها از نظر ناهنجاری نوزادان وجود نداشت.
این مرور کاکرین، سطوح بالای درمان عفونتهای گنوکوکی را در دوران بارداری با رژیمهای دارویی آنتیبیوتیکی نشان داد. با این حال، شواهد این مرور قطعی نیست زیرا از یک رژیم خاص در برابر رژیم دیگر حمایت نمیکند. این نتیجهگیری مبتنی بر شواهد با کیفیت بسیار پائین به دست آمده از دو کارآزمایی (شامل ۵۱۴ زن) بود (به دلیل طراحی ضعیف کارآزمایی، عدم‐دقت کاهش یافت)، که ما آن را از لحاظ برخی از زمینهها در معرض خطر بالای سوگیری ارزیابی کردیم. پروفایلهای آسیب رژیمهای آنتیبیوتیکی در این مرور ناشناخته باقی ماندند.
RCTهای با کیفیت بالا، با توان کافی برای ارزیابی اثربخشی و آسیب بالقوه بالینی آنتیبیوتیکها در زنان باردار مبتلا به سوزاک مورد نیاز هستند. این باید با توجه به موارد استاندارد پروتکل برنامهریزی شود: توصیههایی برای کارآزماییهای مداخلهای (SPIRIT)، که به دنبال توصیههای CONSORT، و بر اساس پیامدهای Patient‐Centered Outcomes Research Institute (PCORI) انجام شد.
سوال چیست؟
سوزاک (gonorrhoea) عفونت ناشی از باکتری نایسریا گنوره (Neisseria gonorrhoeae) است، و یکی از چالشهای اصلی بهداشت عمومی به حساب میآید. اغلب از طریق تماس جنسی انتقال مییاید (یعنی مقاربت واژینال، رابطه جنسی دهانی، یا رابطه جنسی مقعدی)، اما همچنین میتواند در طول زایمان از زن باردار به نوزادش انتقال یابد. زنان اغلب هیچ نشانهای از سوزاک ندارند. ارگانیسمهای سوزاک میتوانند از محل اولیه موضعی وارد خون شده (گسترش یابد) و منجر به عفونت سایر اعضای بدن شوند. نشانههای ابتلا به عفونت گنوکوکی عبارتند از راش، تب، درد مفاصل، عفونت مفاصل، و التهاب تاندونها، آستر داخلی قلب (اندوکاردیت)، و غشای پوشش دهنده مغز و نخاع (مننژیت meningitis). ما اثربخشی بالینی و عوارض جانبی آنتیبیوتیکها را برای درمان سوزاک در زنان باردار مرور کردیم.
این مرور بهروز شده و جایگزین مرور پیشین کاکرین درباره این موضوع است.
چرا این موضوع مهم است؟
سوزاک میتواند برای زن باردار و نوزاد او مشکلاتی را ایجاد کند. این بیماری با زایمان زودرس، پارگی غشاها پیش از زایمان، وزن پائین هنگام تولد، و التهاب آستر داخلی رحم (اندومتریت) پس از زایمان مرتبط است. نوزادان ممکن است هنگام زایمان و گاهی اوقات با گسترش عفونت پیش از تولد، زمانی که غشا پیش از تولد پاره میشود، آلوده شوند. هنگامی که نوزاد از کانال تولد عبور میکند، این امر میتواند منجر به عفونت چشم شود (افتالمیا نئوناتوروم (ophthalmia neonatorum) ‐ عفونت چشم در انقباضات حین زایمان).
ما به چه نتایجی رسیدیم؟
شواهد را در اپریل ۲۰۱۷ جستوجو کردیم و دو کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده یافتیم که در سالهای ۱۹۹۳ و ۲۰۰۱ در بخش سرپایی دو بیمارستان یکسان در ایالات متحده آمریکا انجام شدند. یک کارآزمایی توسط یک شرکت دارویی حمایت مالی شد. این کارآزماییها در مجموع ۵۱۴ زن باردار (۳۴۷ زن تجزیهوتحلیل شدند)، با میانگین سن بارداری ۲۲ هفته را تصادفیسازی کردند. هر دو کارآزمایی پیگیری ۱۴ روزه داشتند.
ما قادر به تجمیع نتایج نبودیم زیرا کارآزماییها از مقایسههای مختلفی استفاده کردند. یک کارآزمایی، سفتریاکسون (ceftriaxone) (۱۲۵ میلیگرم، عضلانی) را با سفیکسیم (cefixime) (۴۰۰ میلیگرم، خوراکی)، و کارآزمایی دیگر سفتریاکسون با دوز بالاتر را (۲۵۰ میلیگرم، عضلانی) در برابر آموکسیسیلین (amoxicillin) (۳ گرم، خوراکی) به همراه پروبنیسید (probenecid) (۱ گرم، خوراکی) یا اسپکتینومایسین (spectinomycin) (۲ گرم، عضلانی) مقایسه کرد. دادههای به دست آمده از گروه اسپکتینومایسین را وارد نکردیم زیرا این دارو دیگر تولید نمیشود.
در گروههای مختلف درمان تفاوت بارزی را در نرخ درمان عفونت گنوکوکی نیافتیم (ژنیتال و اندامهای غیر‐مرتبط با ارگانهای ژنیتال)، که این میزان در حدود ۸۹% تا ۹۶% بود (شواهد با کیفیت بسیار پائین).
کارآزماییها بروز عوارض زایمان، عفونت گنوکوکی منتشر شده در مادر، یا افتالمیا نئوناتوروم در نوزاد را گزارش نکردند.
آنها اطلاعات کمی درباره عوارض جانبی رژیمهای آنتیبیوتیک ارائه دادند. یک کارآزمایی یک مورد استفراغ را در گروه آموکسیسیلین خوراکی به همراه پروبنیسید گزارش کرد. کارآزماییها درد در محل تزریق را گزارش کردند، اما تعداد یا شدت را گزارش نکردند. هیپربیلیروبینمی (hyperberbilurrubinemia) (کودک بیلیروبین بیش از حدی در خون دارد) در نوزادانی که مادران آنها سفتریاکسون دریافت کردند، بیشتر بود. از نظر ناهنجاری نوزادان تفاوت واضحی بین گروهها وجود نداشت.
این یافتهها چه معنایی دارند؟
ما سطوح بالایی را از عفونت گنوکوکی در بارداری دارای رژیمهای دارویی آنتیبیوتیکی یافتیم، اما شواهد کافی برای حمایت از یک رژیم خاص در برابر رژیمهای دیگر وجود نداشت.
علیرغم سطوح بالای درمان، اطمینان ما به نتایج این مرور بسیار پائین است زیرا هر دو کارآزمایی وارد شده کوچک بودند، زنانی که درمان دریافت کردند کورسازی نشده بودند، و تعداد افراد زیادی خروج از مطالعه (انصراف از مطالعه) داشتند (۲۸% و ۴۱%)، به این معنی که آنها در معرض خطر بالای سوگیری قرار داشتند. بنابراین، نیاز به انجام کارآزماییهای با کیفیت بالا برای ارزیابی اثربخشی و آسیبهای بالقوه بالینی آنتیبیوتیکها برای درمان سوزاک در زنان باردار وجود دارد.
در این مرور هشت مطالعه (۳۳۴ شرکتکننده، ۹ منبع) را مورد بررسی قرار دادیم. دوازده مطالعه در حال انجام هستند و در نسخههای آینده این مرور در صورت لزوم بررسی خواهند شد. ما قادر به دستیابی به متن کامل ۱۲ مطالعه دیگر نشدهایم از این رو آنها را به عنوان «در انتظار طبقهبندی» مشخص کردهایم. چهار مورد از مطالعات به دلیل تصادفیسازی در معرض خطر پائین سوگیری (bias) قرار داشت؛ دو مورد از مطالعات به دلیل پنهانسازی تخصیص در معرض خطر پائین سوگیری قرار داشتند. چهار مورد از مطالعات به دلیل کورسازی شرکتکنندگان و کارکنان در معرض خطر پائین سوگیری بودند. سه مطالعه را به دلیل کورسازی ارزیابان پیامدها دارای خطر پائین سوگیری بررسی کردیم. بیشتر مطالعات را در معرض خطر بالای سوگیری گزارشدهی انتخابی ارزیابی کردیم.
ما نتایج مطالعات را برای چهار مقایسه اصلی به شرح زیر ارائه میکنیم.
سوماتریپتان (sumatriptan) در برابر دارونما (placebo) (۱ مطالعه موازی؛ ۱۰۲ شرکتکننده)
دادههای سوماتریپتان کاهش خطر AMS را در مقایسه با دارونما نشان داد (خطر نسبی (RR): ۰,۴۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۱ تا ۰.۸۴؛ ۱ مطالعه؛ ۱۰۲ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین). هیچ یک از مطالعات وارد شده مواردی از HAPE؛ HACE یا حوادث جانبی مرتبط با آن را نشان نداد.
منیزیم سیترات (magnesium citrate) در برابر دارونما (۱ مطالعه موازی؛ ۷۰ شرکتکننده)
RR تخمینی برای AMS، قرصهای منیزیمسیترات در برابر دارونما، ۱,۰۹ بود (۹۵% CI؛ ۰.۵۵ تا ۲.۱۳؛ ۱ مطالعه؛ ۷۰ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین). علاوه بر این، RR تخمینی برای مدفوع شل، ۳.۲۵ بود (۹۵% CI؛ ۱.۱۷ تا ۸.۹۹؛ ۱ مطالعه؛ ۷۰ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین). تنها مطالعه وارد شده مواردی را از HAPE یا HACE گزارش نکرد.
اسپیرونولاکتون (spironolactone) در برابر دارونما (۲ مطالعه موازی؛ ۲۰۵ شرکتکننده)
تخمین تجمعی RR برای AMS به دلیل ناهمگونی چشمگیر بین مطالعات وارد شده (I² = ۷۲%) انجام نشد. RR از مطالعات مجزا ۰,۴۰؛ (۹۵% CI؛ ۰.۱۲ تا ۱.۳۱) و ۱.۴۴؛ (۹۵% CI؛ ۰.۷۹ تا ۲.۰۱؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) بود. هیچ عارضهای از HAPE یا HACE گزارش نشد. حوادث جانبی بررسی نشدند.
استازولامید (acetazolamide) در برابر اسپیرونولاکتون (۱ مطالعه موازی؛ ۲۳۲ شرکتکننده)
دادههای مربوط به استازولامید در مقایسه با اسپیرونولاکتون کاهش خطر AMS را با استفاده از استازولامید نشان داد (RR: ۰,۳۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۸ تا ۰.۷۰؛ ۲۳۲ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین). هیچ عارضهای از HAPE یا HACE گزارش نشد. حوادث جانبی بررسی نشدند.
پیشینه
بیماری ارتفاعزدگی (high altitude illness; HAI) اصطلاحی است که برای معرفی بعضی از علائم مغزی و ریوی استفاده میشود که ممکن است حین صعود به ارتفاعات بالای ۲۵۰۰ متری (حدود ۸۲۰۰ فوت) به آن دچار شوند. علائم مربوط به HAI، عموما با سردرد، تهوع، استفراغ و خستگی همراه است (اغلب بیماری حاد کوهی نامیده میشود)، اما در افراد مختلف عمدتا روی مغز (خوابآلودگی، گیجی یا بیهوشی) یا روی ریهها (سرفه، تنگی نفس) تاثیر میگذارد. در این مرور پنج کلاس دارویی را که برای پیشگیری از ابتلا به این بیماری کمتر استفاده شده، ارزیابی کردیم.
ویژگیهای مطالعه
شواهد تا می ۲۰۱۷ بهروز است. هشت مطالعه را با ۳۳۴ شرکتکننده در رابطه با پنج کلاس متفاوت داروهایی که گاهی اوقات برای پیشگیری از HAI توصیه میشوند پیدا کردیم. این داروها شامل داروهایی هستند که عملکردی مشابه سروتونین را در مکانهای مشخص شده نشان میدهند (آگونیستهای انتخابی گیرنده هیدروکسیتامین(۱)‐۵؛ (selective ۵‐hydroxytryptamine(۱) receptor agonists))، داروهایی که فعالیت آنزیم کلسیم را تنظیم میکنند (آنتاگونیست ان‐متل‐دی‐آسپارتات (N‐methyl‐D‐aspartate; NMDA))، داروهایی که قطر رگهای خونی را افزایش میدهند (آنتاگونیست اندوتلین ۱)، داروهایی که مانع پرتاب (آغاز عمل) نورون (سلول عصبی) و ایجاد تشنج (داروهای ضد‐انعقاد) میشوند، همچنین داروهایی که میزان سدیم و آب بدن را تنظیم میکنند (اسپیرونولاکتون (spironolactone)). همه مطالعات در مناطق کوهستانی مرتفع انجام شدند. شرکتکنندگان بین ۱۶ تا ۶۵ سال سن داشتند. فقط یک مطالعه شامل افرادی بود که در معرض خطر بالای این بیماری به دلیل سابقه HAI بودند. در چهار کارآزمایی، مداخلات بین یک تا سه روز پیش از صعود (۵۰%) و در سه کارآزمایی، مداخلات کمتر از ۲۴ ساعت پیش از صعود (۳۷,۵%) انجام شد. شرکتکنندگان در تمامی این مطالعات به ارتفاع نهایی بین ۳۵۰۰ و ۵۸۹۵ متری از سطح دریا رسیدند. فقط در یکی از هشت مطالعه وارد شده اطلاعات شفافی در باره منبع مالی (۱۲.۵%) وجود ندارد. بیستوچهار مطالعه دیگر به عنوان مطالعات در حال انجام (۱۲) یا در انتظار طبقهبندی (۱۲؛ امکان دسترسی به متن کامل وجود ندارد) دستهبندی شدند.
نتایج کلیدی
ارزیابی مداخلات دارویی کمتر استفاده شده، نشان میدهد که در ارتباط با این مداخلات شواهد کمی وجود دارد. در اکثر مقایسههای انجام شده، فقط از یک مطالعه واحد شواهدی به دست آوردیم. مزایای بالینی و آسیبهای مرتبط با مداخلات بالقوه مانند سوماتریپتان (sumatriptan) هنوز مشخص نیست.
کیفیت شواهد
کیفیت شواهد از پائین تا بسیار پائین متغیر بودند. مطالعات متعددی دارای کاستیهای کیفیتی بودند، مانند داشتن فقط حجم نمونههای کوچک، در نتیجه ارائه نتایج نامطمئن بود. اکثر داروهای بررسی شده نیاز به پژوهش بیشتری دارند تا اثربخشی و ایمنی آنها را مشخص کند.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb