جستجو در مقالات منتشر شده


۱۶ نتیجه برای Arne Ohlsson

Geraldine Ng، Orlando da Silva، Arne Ohlsson،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
بیماری مزمن ریوی (CLD) اغلب در نوزادان پره‌ترم رخ می‌دهد. برونکودیلاتورها، دارای تاثیر بالقوه اتساع مجاری هوایی کوچک با مکانیسم هیپرتروفی عضلات هستند. افزایش کامپلیانس و حجم جاری و کاهش مقاومت ریوی، به دنبال استفاده از برونکودیلاتورها در نوزادان مبتلا به CLD به اثبات رسیده است. بنابراین، برونکودیلاتورها ممکن است نقشی در پیشگیری و درمان بیماری مزمن ریوی داشته باشند.
اهداف
تعیین تاثیر تجویز پیشگیرانه یا درمانی برونکودیلاتورها در CLD، بر مرگ‌ومیر و سایر عوارض زایمان زودرس در نوزادانی که در معرض خطر ابتلا به CLD هستند یا بیماری CLD آنها تشخیص داده شده است.
روش های جستجو
در ۷ مارچ ۲۰۱۶، ما از استراتژی استاندارد گروه مرور نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۲؛ ۲۰۱۶)، MEDLINE (از ۱۹۶۶)، Embase (از ۱۹۸۰) و Cumulative Index to Nursing and Allied Health Literature (CINAHL؛ از ۱۹۸۲) استفاده کردیم. ما بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، مجموعه مقالات کنفرانس و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده و کارآزمایی‌های شبه‐تصادفی‌سازی شده، جست‌وجو کردیم. ما هیچ‌گونه محدودیتی را از نظر زبان مطالعه اعمال نکردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و شبه‌‐تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای که شامل نوزادان پره‌ترم بودند، واجد شرایط برای ورود در نظر گرفته شدند. شروع درمان با برونکودیلاتور برای پیشگیری از CLD، باید طی ۲ هفته اول از بدو تولد رخ می‌داد. درمان بیماران مبتلا به CLD باید پیش از ترخیص از واحد نوزادان آغاز می‌شد. مداخله باید شامل تجویز یک برونکودیلاتور با کمک نبولایزاسیون، با دوز اندازه‌گیری شده اسپری استنشاقی (با یا بدون یک دستگاه اسپیسر (spacer device)) یا با تجویز داخل وریدی یا خوراکی آن در برابر دارونما (placebo) یا عدم مداخله می‌بود. مطالعات واجد شرایط باید شامل حداقل یکی از پیامدهای بالینی از پیش تعریف شده زیر بودند: مرگ‌ومیر، CLD، تعداد روزهایی که نوزاد روی اکسیژن است، تعداد روزهایی که بیمار به ونتیلاتور متصل است، مجرای شریانی باز (PDA)، آمفیزم ریوی بینابینی (PIE)، پنوموتوراکس، هموراژی داخل بطنی (IVH) از هر درجه‌ای، آنتروکولیت نکروزان (NEC)، سپسیس و عوارض جانبی برونکودیلاتورها.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما از روش‌های استاندارد شرح داده شده در کتابچه راهنمای کاکرین برای مرورهای سیستماتیک مداخلات (Higgins ۲۰۱۱) استفاده کردیم. ۲ نویسنده مرور، تمام داده‌های ارائه شده را توسط هر مطالعه استخراج و ارزیابی کردند. ما خطر نسبی (RR)، تفاوت خطر (RD) و تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت اضافی (NNTB) را با ۹۵% فاصله اطمینان (CI) برای پیامدهای دو حالتی و تفاوت میانگین (MD) را برای داده‌‏های پیوسته گزارش کردیم. ما کیفیت شواهد را با استفاده از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE)، سنجیدیم.
نتایج اصلی
برای این به‌روزرسانی، ما یک کارآزمایی تصادفی‌سازی شده و کنترل شده جدید را شناسایی کردیم که به بررسی تاثیرات برونکودیلاتورها در نوزادان پره‌ترم پرداخت. در این مطالعه، که ۷۳ نوزاد وارد شدند اما در مورد ۵۲ نوزاد گزارش ارائه کرد، پیشگیری از بیماری مزمن ریوی با استفاده از آمینوفیلین (aminophylline) بررسی شد. بر اساس درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE)، کیفیت شواهد، بسیار پایین بود. در مطالعه قبلی، ۱۷۳ نوزاد وارد شدند تا پیشگیری از CLD با استفاده از سالبوتامول (salbutamol) بررسی شود. براساس درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE)، کیفیت شواهد متوسط بود. ما هیچ کارآزمایی واجد شرایطی را نیافتیم که به مطالعه استفاده از برونکودیلاتور برای درمان افراد مبتلا به CLD پرداخته باشد. پروفیلاکسی با استفاده از سالبوتامول منجر به تفاوت قابل توجه از نظر آماری در مرگ‌ومیر (RR: ۱,۰۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۰ تا ۲.۳۱؛ RD: ۰.۰۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۹‐ تا ۰.۱۱) و CLD (RR: ۱.۰۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۸ تا ۱.۳۷؛ RD: ۰.۰۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳‐ تا ۰.۱۷) نشد. نتایج، تفاوت قابل توجهی را از نظر آماری در سایر عوارض مرتبط با CLD و زایمان زودرس نشان ندادند. محققان در این مطالعه، درباره عوارض جانبی ناشی از سالبوتامول اظهارنظر نکردند. پروفیلاکسی با استفاده از آمینوفیلین، منجر به کاهش قابل‌توجهی در CLD در ۲۸ روز اول زندگی (RR: ۰.۱۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۴ تا ۰.۷۴؛ RD: ‐۰.۳۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۶‐ تا ۰.۱۳‐؛ NNTB: ۳؛ ۹۵% CI؛ ۲ تا ۸) و بدون تفاوت معنی‌داری در مرگ‌ومیر (RR: ۳.۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۳ تا ۲۶.۹۹؛ RD: ۰.۰۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷‐ تا ۰.۲۲)، همراه با کاهش قابل‌توجه در وابستگی به اکسیژن کمکی در گروه مصرف کننده آمینوفیلین در مقایسه با گروه عدم درمان (MD؛ ۱۷.۷۵‐ روز؛ ۹۵% CI؛ ۲۷.۵۶‐ تا ۷.۹۴‐) شد. آزمون‌های ناهمگونی برای هیچ یک از تجزیه‌وتحلیل‌ها کاربردی نبودند؛ زیرا هر متاآنالیز فقط شامل یک مطالعه بود.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
داده‌ها برای ارزیابی قابل اعتماد درباره استفاده از سالبوتامول برای پیشگیری از CLD، کافی نیستند. یک کارآزمایی با کیفیت پایین، کاهشی را در بروز CLD و مدت زمان کوتاه‌تر نیاز به اکسیژن کمکی به دنبال استفاده از آمینوفیلین پروفیلاکتیک گزارش کرد، اما این نتایج باید با احتیاط تفسیر شوند. انجام کارآزمایی‌های بالینی تکمیلی برای ارزیابی نقش عوامل برونکودیلاتور در پیشگیری یا درمان CLD لازم است. پژوهشگرانی که در حال مطالعه روی تاثیرات برونکودیلاتورها در نوزادان پره‌ترم هستند، باید پیامدهای بالینی مرتبط را در کنار پیامدهای مکانیکال ریوی، در نظر گیرند. ما هیچ کارآزمایی‌ای را نیافتیم که به مطالعه استفاده از برونکودیلاتور برای درمان CLD پرداخته باشد.
خلاصه به زبان ساده

برونکودیلاتورها در پیشگیری و درمان بیماری مزمن ریوی در نوزادان پره‌ترم

سوال مطالعه مروری: تاثیرات برونکودیلاتورها بر مرگ‌ومیر و سایر عوارض زایمان زودرس در نوزادان در معرض خطر ابتلا یا مبتلا به بیماری مزمن ریوی (CLD) چیست؟

پیشینه: بیماری مزمن ریوی، در نوزادانی که پیش از هفته ۳۴ بارداری متولد می‌شوند، شایع است. برونکودیلاتورها، داروهایی هستند که باعث گشاد شدن مجاری هوایی در ریه‌ها می‌شوند. آنها به دلیل تاثیر احتمالی‌شان بر گشاد شدن مجاری هوایی کوچک در نوزادانی که پره‌ترم متولد شده‌اند، برای درمان بیماری مزمن ریوی مورد استفاده قرار گرفته‌اند. برونکودیلاتورها ممکن است استنشاقی باشند، از طریق دهان (پافر (puffer)) یا تزریق مصرف شوند یا دریافت آنها از طریق نبولایزر با آئروسل تحت فشار باشد.

ویژگی‌های مطالعه: ما کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و شبه‌‐تصادفی‌سازی شده را وارد کردیم. ما در آنالیزها، ۲ مطالعه را وارد کردیم که اطلاعات ۲۲۵ نوزاد را گزارش کردند.

منابع تامین مالی مطالعه: ما برای هیچ‌کدام از کارآزمایی‌ها، دریافت بودجه کمکی را از بخش صنعت مشاهده نکردیم.

نتایج کلیدی: این مرور کارآزمایی‌ها، شواهد بسیار اندکی را برای نشان دادن اثرات مثبت یا منفی برونکودیلاتورها در پیشگیری از بیماری مزمن ریوی یافت. انجام پژوهش‌های بیشتری مورد نیاز است. ما هیچ کارآزمایی‌ای را نیافتیم که به مطالعه استفاده از درمان برونکودیلاتور برای درمان CLD پرداخته باشند.

کیفیت شواهد: کیفیت شواهد برای یک کارآزمایی وارد شده در این مرور، متوسط و برای دیگری پایین بود.


Arne Ohlsson، Prakeshkumar S Shah،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
نوزادان تازه متولد شده می‌توانند درد را حس کنند. نوزادان بستری شده در بیمارستان در معرض پروسیجرهای دردناک متعددی قرار دارند. در صورتی که فرآیند تولد در نوزادان تازه متولد شده سالم شامل زایمان واژینال با ابزار کمکی (assisted vaginal birth) به‌وسیله وکیوم (vacuum extraction) یا فورسپس (forceps) بوده باشد و همچنین در طول نمونه‌گیری خون برای آزمون‌های غربالگری در نوزادان تازه متولد شده، آنها در معرض درد قرار می‌گیرند.
اهداف
تعیین اثربخشی و ایمنی پاراستامول برای پیشگیری یا درمان درد پروسیجر/ پس از جراحی یا درد ناشی از وضعیت‌های بالینی در نوزادان تازه متولد شده. مرور اثرات دوزها و روش‌های مختلف تجویز پاراستامول (روده‌ای (enteral)، داخل وریدی (intravenous) یا رکتال (rectal)) برای پیشگیری یا درمان درد در نوزادان.
روش های جستجو
ما از استراتژی استاندارد جست‌وجوی گروه مرور نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۴؛ ۲۰۱۶)؛ MEDLINE via PubMed (از ۱۹۶۶ تا ۹ می ۲۰۱۶)؛ Embase (از ۱۹۸۰ تا ۹ می ۲۰۱۶) و CINAHL (از ۱۹۸۲ تا ۹ می ۲۰۱۶) استفاده کردیم. ما در بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، Google Scholar، چکیده مقالات کنفرانس‌ها و فهرست منابع مقالات بازیابی شده به جست‌وجو پرداختیم.
معیارهای انتخاب
ما کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و شبه‌‐تصادفی‌سازی شده و کنترل شده را درباره تجویز پاراستامول برای پیشگیری/درمان درد در نوزادان (≤ ۲۸ روز‌گی) وارد این مرور کردیم.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
دو نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم با استفاده از فرم‌های از پیش طراحی شده به استخراج داده‌ها از مقالات پرداختند. ما از این فرم برای تصمیم‌گیری درباره ورود یا خروج کارآزمایی، استخراج داده‌ها از کارآزمایی‌های واجد شرایط و درخواست اطلاعات تکمیلی منتشر شده از نویسندگان گزارش‌های اصیل استفاده کردیم. ما از نرم‌افزار RevMam ۵ برای ورود و بررسی متقاطع (cross‐checked) داده‌ها استفاده کردیم. اگر موردی وجود داشت، ما موارد اختلاف را از طریق مباحثه دوجانبه و اجماع ‌نظر حل کردیم. ما برای ارزیابی کیفیت شواهد از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) استفاده کردیم.
نتایج اصلی
ما ۹ کارآزمایی را با خطر پائین سوگیری (bias) که به ارزیابی پاراستامول برای درمان درد در ۷۲۸ نوزاد پرداختند، وارد مرور کردیم. پروسیجرهای دردناکی که مورد مطالعه قرار گرفته بودند عبارت بودند از خون‌گیری از پاشنه پا (heel lance)، زایمان واژینال با ابزار کمکی، معاینه چشم برای تشخیص رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (retinopathy of prematurity) و مراقبت پس از جراحی (postoperative care). از آن‌جایی که وضعیت‌های دردناک، موارد استفاده از پاراستامول، مداخلات مقایسه‌ای و معیارهای پیامد متفاوت بودند، ترکیب نتایج مطالعات مجزا در متاآنالیزها (meta‐analysis) امکان‌پذیر نبود. پاراستامول در مقایسه با آب، اکسیر گیلاس (cherry elixir) یا کرم EMLA (مخلوط یوتکتیک لیدوکائین و پریلوکائین (eutectic mixture of lidocaine and prilocaine)) درد ناشی از خون‌گیری از پاشنه پا را به طور معنی‌داری کاهش نداد. نمره پروفایل درد نوزاد نارس (PIPP؛Premature Infant Pain Profile score) طی ۳ دقیقه اول بعد از خون‌گیری از پاشنه پا در گروه دریافت‌کننده پاراستامول در مقایسه با گروه دریافت‌کننده گلوکز خوراکی (oral glucose) بالاتر بود (تفاوت میانگین (MD): ۲,۲۱؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۷۲ تا ۳.۷۰؛ ۱ مطالعه؛ ۳۸ نوزاد). تجویز پاراستامول پس از زایمان واژینال با ابزار کمکی (۱ مطالعه، ۱۱۹ نوزاد)، «نمرات تعدیل شده ظاهری» (modified facies scores) را کاهش نداد. در مطالعه دیگری (۱۲۳ = n) نمره the Échelle de Douleur et d'Inconfort du Nouveau‐Né در ۲ ساعت اول زندگی در گروه دریافت‌کننده شیاف پاراستامول (paracetamol suppositories) نسبت به گروه دریافت‌کننده شیاف دارونما، به طور معنی‌داری بالاتر بود (MD: ۱.۰۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۰ تا ۱.۴۰). در آن مطالعه، زمانی که در روز ۲ تا ۳ زندگی اقدام به گرفتن خون از پاشنه پای نوزادان شد، مقیاس درد برنیز (Bernese Pain Scale) برای نمرات نوزادان در گروه دریافت‌کننده پاراستامول نسبت به گروه دارونما بالاتر بود و نوزادان مدت زمان بیشتری را گریه می‌کردند (MD؛ ۱۹ ثانیه؛ ۹۵% CI؛ ۱۴ تا ۲۴). در مورد معاینات چشم، هیچ کاهش معنی‌داری در نمرات PIPP در اولین یا آخرین ۴۵ ثانیه از طول مدت معاینه چشم و نیز ۵ دقیقه پس از معاینه چشم گزارش نشد. در ۱ مطالعه (n = ۸۱)، نمره PIPP در گروه دریافت‌کننده پاراستامول نسبت به گروه دریافت‌کننده سوکروز ۲۴% به طور معنی‌داری بالاتر بود (MD: ۳.۹۰؛ ۹۵% CI؛ ۲.۹۲ تا ۴.۸۸). در ۱ مطالعه (n = ۱۱۴)، نمره PIPP در طول معاینه چشم در گروه دریافت‌کننده پاراستامول نسب به گروه دریافت‌کننده آب به طور معنی‌داری پائین‌تر بود (MD: ‐۲.۷۰؛ ۹۵% CI؛ ۳.۵۵‐ تا ۱.۸۵). در مورد مراقبت پس از جراحی که به دنبال عمل‌های جراحی ماژور انجام گرفتند، مقدار کل مورفین تجویز شده (µg/kg) در طول ۴۸ ساعت در نوزادان گروه دریافت‌کننده پاراستامول نسبت به نوزادان گروه دریافت‌کننده مورفین به طور معنی‌داری کمتر بود (MD؛ ۱۵۷‐ µg/kg؛ ۹۵% CI؛ ۲۷‐ تا ۲۸۸‐). هیچ گونه حوادث جانبی‌ای در هیچ یک از مطالعات گزارش نشدند. سطح کیفیت شواهد بر اساس رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) پائین بود.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
پراکنده بودن و پائین بودن کیفیت داده‌های موجود، شواهد کافی را برای تعیین نقش پاراستامول در کاهش اثرات پروسیجر‌های دردناک در نوزادان به دست نمی‌دهد. پاراستامول تجویز شده پس از زایمان واژینال با ابزار کمکی ممکن است پاسخ نوزاد را به مواجهه بعدی با پروسیجرهای دردناک افزایش دهد. پاراستامول ممکن است نیاز کلی را به دریافت مورفین پس از اعمال جراحی ماژور کاهش داده و برای این جنبه از تجویز پاراستامول، تحقیقات بیشتری مورد نیاز است.
خلاصه به زبان ساده

پاراستامول (استامینوفن) برای پیشگیری یا درمان درد در نوزادان تازه متولد شده

سوال مطالعه مروری: آیا پاراستامول (paracetamol) در پیشگیری یا درمان درد پروسیجرال یا درد پس از جراحی یا درد ناشی از وضعیت‌های بالینی در نوزادان تازه متولد شده، اثربخش و ایمن است؟

پیشینه: نوزادان تازه متولد شده می‌توانند درد را حس کنند. نوزادان تازه متولد شده تحت درمان در واحد مراقبت‌های ویژه نوزادان، در معرض پروسیجرهای دردناک متعددی قرار دارند. در صورتی که فرآیند تولد در نوزادان تازه متولد شده سالم شامل زایمان واژینال با ابزار کمکی (assisted vaginal birth) به‌وسیله وکیوم (vacuum extraction) یا فورسپس (forceps) بوده باشد و همچنین در طول نمونه‌گیری خون برای آزمون‌های غربالگری در نوزادان تازه متولد شده، آنها در معرض درد قرار می‌گیرند.

ویژگی‌های مطالعه: ما ۹ مطالعه را شناسایی کردیم که مقایسه‌های به‌عمل آمده را میان پاراستامول در برابر دارونما (placebo) یا سایر مداخلات کاهش‌دهنده‌ درد در ۷۲۸ نوزاد گزارش کردند. جست‌وجوی منابع علمی در می ۲۰۱۶ به‌روزرسانی شد.

نتایج کلیدی: پاراستامول درد را به هنگام خون‌گیری از پاشنه پا (heel lance) در مقایسه با دارونما (آب یا اکسیر گیلاس (cherry elixir)) یا در مقایسه با کرم EMLA (ترکیب یوتکتیک لیدوکائین و پریلوکائین (eutectic mixture of lidocaine and prilocaine)) کاهش نداد. استفاده از پاراستامول با پاسخ قوی‌تر به درد در مقایسه با واکنش مشاهده شده بعد از دریافت گلوکز (glucose)، رابطه داشت. پاراستامول درد را در نوزادانی که از طریق مکش وکیوم یا فورسپس متولد شده بودند کاهش نداد، و واکنش آن‌ها به خون‌گیری بعدی از پاشنه پا در روز ۲ تا ۳ زندگی بعد از تولد در مقایسه با دارونما افزایش یافت. در مورد معاینه چشم، پاراستامول در کاهش درد در مقایسه با آب در ۱ مطالعه اثربخش بود، اما واکنش به درد میان نوزادان تحت درمان با پاراستامول نسبت به نوزادان تحت درمان با سوکروز ۲۴%، قوی‌تر بود. در نوزادان تحت درمان با پاراستامول و مورفین (morphine) در مقایسه با مورفین به‌تنهایی، مقدار کل مورفین مورد نیاز در طول ۴۸ ساعت اول پس از اعمال جراحی ماژور روی قفسه سینه یا ناحیه شکم در گروه دریافت‌کننده پاراستامول کمتر بود. پاراستامول به‌طور معنی‌داری درد را در طول خون‌گیری از پاشنه پا کاهش نداد. پاراستامول پس از زایمان با ابزار کمکی ممکن است واکنش نوزاد را به مواجهه بعدی با مداخلات دردناک افزایش دهد. پاراستامول ممکن است نیاز کل را به مورفین پس از اعمال جراحی ماژور کاهش دهد و برای این جنبه از استفاده از پاراستامول، به تحقیقات بیشتری نیاز است.

کیفیت شواهد: مطالعات در مجموع به لحاظ کیفیت در سطح خوبی قرار داشتند اما تعداد نوزادانی که برای شرکت در مطالعات مختلف از آنها ثبت‌نام به‌عمل آمده بود، اندک بودند. کیفیت کلی شواهد پائین بود.


Iris Morag، Arne Ohlsson،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
مزایا و آسیب‌های بالقوه روشنایی‌های مختلف در بخش نوزادان کمّی‌سازی نشده است.
اهداف

• تعیین اثربخشی و ایمنی نور چرخشی (CL) (تقریبا ۱۲ ساعت روشنایی و ۱۲ ساعت تاریک) برای رشد نوزادان پره‌ترم در سن اصلاح شده (CA) ۳ ماهگی و ۶ ماهگی.

• در تجزیه‌وتحلیل‌های جداگانه، مقایسه اثرات CL با نوزادان دریافت کننده روشنایی کم نامنظم (DL) یا نیمه تاریک (ND)، و مقایسه اثرات CL با نوزادان دریافت کننده نور روشن مداوم (CBL)، بر رشد نوزادان پره‌ترم در سن اصلاح شده (CA) سه ماهگی و شش ماهگی.

• در تجزیه‌وتحلیل زیرگروه، ارزیابی اثربخشی و ایمنی CL (در برابر مداخلات کنترل (DL؛ ND و CBL)) ارائه شده در سنین مختلف پس از قاعدگی (PMAs) ‐ قبل از هفته ۳۲، در هفته ۳۲ و از هفته ۳۶ PMA ‐ و مقایسه اثربخشی و ایمنی CL برای نوزادان کوچک برای سن بارداری (GA) در برابر نوزادانی که به‌طور مناسب رشد کرده‌اند.

روش های جستجو
ما از استراتژی جست‌وجوی استاندارد گروه مرور نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۱۲؛ ۲۰۱۶)؛ MEDLINE via PubMed (از ۱۹۶۶ تا ژانویه ۲۰۱۶)؛ Embase (از ۱۹۸۰ تا ژانویه ۲۰۱۶) و Cumulative Index to Nursing and Allied Health Literature (CINAHL) (از ۱۹۸۲ تا ژانویه ۲۰۱۶) استفاده کردیم. ما همچنین بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، مجموعه مقالات کنفرانس، و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده و کارآزمایی‌های شبه‌‐تصادفی‌سازی شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی تصادفی‌سازی یا شبه‐تصادفی‌سازی شده درباره CL در برابر ND یا CBL در نوزادان نارس و کم‌وزن هنگام تولد.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما به گردآوری و تجزیه‌و‌تحلیل داده‌ها بر اساس روش‌های گروه مرور نوزادان در کاکرین (Cochrane Neonatal Review Group) پرداختیم. برای ارزیابی کیفیت شواهد از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) استفاده کردیم.
نتایج اصلی

ما یک مطالعه اضافی را برای ورود به این به‌روزرسانی شناسایی کردیم که ۳۸ شرکت‌کننده را ثبت‌نام کرده بود، در مجموع نه مطالعه گزارشی را از ۵۴۴ نوزاد ارائه کردند. به‌طور کلی، کیفیت مطالعات، عمدتا به دلیل فقدان کورسازی و حجم نمونه کوچک، پایین بود.

شش مطالعه ۴۲۴ نوزاد را برای مقایسه CL در برابر ND ثبت‌نام کردند. هیچ مطالعه‌ای گزارشی را درباره وزن نوزادان در سه یا شش ماهگی ارائه نکرد. در یک مطالعه (۴۰ = n) تفاوتی در وزن نوزادان در چهار ماهگی بین گروه‌های CL و ND یافت نشد که دارای اهمیت آماری باشد. در مطالعه دیگر (n = ۶۲)، نسبت فعالیت روز‐شب پیش از ترخیص به نفع گروه CL بود (تفاوت میانگین (MD): ۰,۱۸؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۱۷ تا ۰.۱۹)، و نشان دهنده ۱۸% فعالیت بیشتر در طول روز نسبت به شب در گروه CL در مقایسه با گروه ND بود. دو مطالعه (۱۸۹ = n) رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (مرحله ≥ ۳) را گزارش کردند و نشان دادند که تفاوت بین گروه‌های CL و ND دارای اهمیت آماری نبود (خطر نسبی (RR) معمول: ۰.۵۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۵ تا ۱.۱۱؛ ۰% = I۲؛ تفاوت خطر (RD) معمول: ۰,۰۹‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۹‐ تا ۰.۰۱؛ ۰% = I۲). دو مطالعه (۷۷ = n) طول مدت بستری در بیمارستان (روزها) را گزارش کردند و به کاهش قابل توجهی در طول مدت بستری بین گروه‌های CL و ND به نفع گروه CL اشاره کردند (تفاوت میانگین وزن‌دهی شده (WMD): ۱۳‐ روز؛ ۹۵% CI؛ ۲۳‐ تا ۲‐؛ ۰% = I۲؛ بدون ناهمگونی). کیفیت شواهد بر اساس رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برای این پیامد، پائین بود. یک مطالعه (n = ۳۷) گریه کمتری را در سن اصلاح شده (CA) ۱۱ هفته در گروه CL در مقایسه با گروه ND گزارش کرد (MD؛ ۰,۵۷‐ ساعت در ۲۴ ساعت؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۹‐ تا ۰.۰۵‐). تست‌ها برای ناهمگونی قابل اجرا نبودند.

سه مطالعه ۱۲۰ نوزاد را برای مقایسه CL در برابر CBL ثبت‌نام کردند. دو مطالعه (۷۹ = n) مدت زمان بستری را در گروه CL در مقایسه با گروه CBL، به میزان قابل توجهی کوتاه‌تر گزارش کردند (WMD؛ ۱۶,۵‐ روز؛ ۹۵% CI؛ ۲۶.۲‐ تا ۶.۸‐؛ ۰% = I۲؛ بدون ناهمگونی). کیفیت شواهد بر اساس رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برای این پیامد، پائین بود. یک مطالعه (۴۱ = n) میانگین وزن بالاتری را در CA سه ماهگی میان نوزادان تحت مراقبت در واحد پرستاری CL؛ (P value < ۰,۰۲) و میانگین کمتری را از ساعات بیداری در ۲۴ ساعت در سن سه ماهگی (P value < ۰.۰۰۵) گزارش کرد. نمی‌توان داده‌ها را در RevMan یا GRADE وارد کرد. یک مطالعه (۴۱ = n) مدت زمان کوتاه‌تر استفاده از ونتیلاتور را در گروه CL در مقایسه با گروه CBL گزارش کرد (MD؛ ۱۸.۲‐ روز؛ ۹۵% CI؛ ۳۱.۴۰‐ تا ۵.۰‐). یک مطالعه (۴۱ = n) مدت زمان کوتاه‌تر را تا دستیابی به اولین تغذیه دهانی در گروه CL گزارش کرد (MD؛ ۶.۸‐ روز؛ ۹۵% CI؛ ۱۳.۲۹‐ تا ۰.۳۱‐). ما هیچ مساله ایمنی را شناسایی نکردیم.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
کارآزمایی‌ها برای ارزیابی تاثیرات CL تعداد ۵۴۴ نوزاد را ثبت‌نام کرده بودند. هیچ مطالعه‌ای گزارشی را درباره پیامد اولیه یعنی وزن نوزادان در سه یا شش ماهگی ارائه نکرد. نتایج حاصل از یک مطالعه اضافی، یافته‌های ما را که مدت زمان کوتاه‌تر بستری را در گروه CL در برابر CBL، همچنین برای CL در برابر ND نشان داد، تقویت کرد. کیفیت شواهد در هر دو مقایسه برای این پیامد بر اساس رویکرد GRADE پائین بود. پژوهش‌ها در آینده باید بر مقایسه CL در برابر ND متمرکز شوند.
خلاصه به زبان ساده

نور چرخشی (cycled light) در بخش مراقبت‌های ویژه برای نوزادان نارس و کم‌وزن هنگام تولد

سوال مطالعه مروری

توصیف اثربخشی و ایمنی نور چرخشی (cycled light) (تقریبا ۱۲ ساعت روشنایی و ۱۲ ساعت تاریکی) برای رشد نوزادان پره‌ترم در سن اصلاح شده ۳ ماهگی و ۶ ماهگی. با بررسی پرسش‌های جداگانه، ما اثربخشی نور چرخشی را با نور کم نامنظم یا نیمه تاریک، و نور چرخشی را با نور روشن مداوم، برای رشد نوزادان پره‌ترم در سن اصلاح شده سه ماهگی و شش ماهگی، مقایسه کردیم.

پیشینه

مزایا و آسیب‌های بالقوه روشنایی‌های مختلف در بخش نوزادان کمّی‌سازی نشده است. زن باردار در مواجهه با شدت‌های متغیر نور و صدا، و به طور کلی در طول شب با سطوح پایین‌تر آنها، قرار می‌گیرد. برخی از نورها و صداها درون رحم به جنین می‌رسد و باعث القای ریتم‌های شبانه‌روزی می‌شود. «شبانه‌روزی (circadian)» اصطلاحی است که برای توصیف فرآیندهای بیولوژیکی که به‌طور طبیعی در طول دوره ۲۴ ساعته تکرار می‌شود، مورد استفاده قرار می‌گیرد. نوزادان پره‌ترم پس از تولد در محیطی مراقبت می‌شوند که هیچ گونه سیکل روشنایی‐تاریکی برای آن برنامه‌ریزی نشده و هیچ سیگنال ورودی شبانه‌روزی دیگری نیز در آن دخیل نیست. نوزادان در مواجهه با نور روشن مداوم، نیمه تاریک مداوم یا ترکیب غیرساختار یافته از هر دو قرار می‌گیرند.

ویژگی‌های مطالعه

ما در مجموع ۹ کارآزمایی تصادفی‌سازی و شبه‐تصادفی‌سازی شده را وارد کردیم که ۵۴۴ نوزاد را ثبت‌نام کردند.

منابع تامین مالی مطالعه

تا جایی که می‌دانیم، هیچ مطالعه‌ای در این مرور وارد نشد که توسط صنعت تامین مالی شده باشد.

نتایج کلیدی

هیچ مطالعه‌ای گزارشی را درباره وزن نوزادان در سه یا شش ماهگی ارائه نکرد. یک مطالعه بهبود رشد را در سن سه ماهگی در نوزادان مواجهه یافته با نور چرخشی در مقایسه با نوزادان مواجهه یافته با نور روشن مداوم گزارش کردند. مطالعه دیگر هیچ تفاوتی را در وزن نوزادان در سن چهار ماهگی پیدا نکرد. طول مدت بستری در بیمارستان با نور چرخشی در اتاق نوزاد در مقایسه با نیمه تاریک یا با نور روشن مداوم، کوتاه‌تر بود. فقط تعداد کمی از پیامدها دارای اهمیت آماری بودند، که به احتمال زیاد به علت تعداد کم نوزادان ثبت‌نام شده در این مطالعات بود، اما این روند برای بیشتر پیامدها (وزن‌گیری، بروز رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (retinopathy of prematurity)، مدت زمان گریه کردن) به نفع نور چرخشی نسبت به نیمه تاریک، و نور چرخشی نسبت به نور روشن مداوم بود.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد مربوط به پیامدها پایین ارزیابی شد، زیرا امکان کورسازی مراقبان برای مداخلات وجود نداشت و نوزادان کمی در این مطالعات ثبت‎‌نام شدند.


Bonnie Stevens، Janet Yamada، Arne Ohlsson، Sarah Haliburton، Allyson Shorkey،
دوره ۲۰۱۶، شماره ۰ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

پیشینه
استفاده از سوکروز (sucrose) خوراکی با و بدون مکیدن غیر‐تغذیه‌ای، بیشترین مداخله غیر‐دارویی مورد مطالعه برای تسکین درد مرتبط با عمل در نوزادان است.
اهداف
تعیین اثربخشی، تاثیر دوز، روش اجرا و بی‌خطری (safety) سوکروز برای تسکین درد مرتبط با روش در نوزادان که با استفاده از نمرات درد ترکیبی اعتبارسنجی شده (validated composite pain scores)، شاخص‌های درد فیزیولوژیکی (ضربان قلب، تعداد تنفس، اشباع اکسیژن محیطی در خون)، ارزیابی اکسیژن و دی‌اکسید کربن جلدی (اندازه‌گیری تبادل گاز در سراسر پوست TcpO۲, TcpCO۲), n ear i nfrar ed s pectroscopy (NIRS), e lectroe ncephalogram (EEG)، یا شاخص‌های رفتاری درد (در حال حاضر مدت زمان گریه، نسبت زمان گریه، نسبت زمان افعال چهره‌ای (به عنوان مثال شکلک)، یا ترکیبی از آنها و پیامدهای تکامل سیستم عصبی طولانی‌مدت ارزیابی شد.
روش های جستجو
از روش‌های استاندارد گروه نوزادان در کاکرین استفاده کردیم. ما جست‌وجوی منابع علمی را به صورت الکترونیکی و دستی در فوریه ۲۰۱۶ برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ کتابخانه کاکرین (The Cochrane Library )؛ شماره ۱؛ ۲۰۱۶)؛ MEDLINE (از ۱۹۵۰ تا ۲۰۱۶)؛ EMBASE (از ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۶)؛ و CINAHL (از ۱۹۸۲ تا ۲۰۱۶) انجام دادیم. هیچ محدودیت زبانی اعمال نکردیم.
معیارهای انتخاب
RCTهایی که در آنها نوزادان کامل (متولد شده در دوران ترم) یا نارس (حداکثر سن پس از زایمان ۴۰ هفته و ۲۸ روز از آخرین قاعدگی)، یا هر دو، برای درد مرتبط با پروسیجر، سوکروز دریافت کردند. مداخلات کنترل شامل عدم درمان، آب، گلوکز، شیر مادر، تغذیه با شیر مادر، بی‌حسی موضعی، پستانک، موقعیت/شرایط یا طب سوزنی بود.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
معیارهای پیامد اصلی ما، نمرات درد ترکیبی (شامل ترکیبی از شاخص‌های رفتاری، فیزیولوژیک و محیطی) بود. پیامدهای ثانویه شامل شاخص‌های فیزیولوژیکی و رفتاری جداگانه درد بود. تفاوت میانگین (MD) یا MD وزن‌دهی شده (WMD) را با ۹۵% فواصل اطمینان (CI) برای اندازه‌گیری پیامدهای پیوسته با استفاده از مدل اثر‐ثابت گزارش کردیم. برای داده‌های رتبه‌ای از خطر نسبی (RR) و تفاوت خطر استفاده کردیم. ناهمگونی را با استفاده از تست I۲ ارزیابی کردیم. خطر سوگیری (bias) کارآزمایی‌های وارد شده را با استفاده از ابزار خطر سوگیری کاکرین ارزیابی، و کیفیت شواهد را با استفاده از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی
هفتادوچهار مطالعه شامل ۷۰۴۹ نوزاد را وارد مرور کرده بودند. تنها نتایج به دست آمده از چند مطالعه می‌توانست در متاآنالیزها (meta‐analysis) ترکیب شود و در اغلب تجزیه‌و‌تحلیل‌ها، ارزیابی GRADE، شواهد با کیفیت متوسط یا پائین را نشان داد. درباره تاثیر مفید سوکروز (۲۴%) با مکیدن غیر‐تغذیه‌ای (پستانک آغشته به سوکروز) یا ۰,۵ میلی‌لیتر سوکروز خوراکی در نوزادان کامل یا نارس، شواهدی با کیفیت بالا وجود داشت: WMD در پروفایل درد نوزاد نارس (premature Infant Pain Profile; PIPP)؛ ۳۰ ثانیه پس از خون گیری از پاشنه پا (heel lance) معادل ۱.۷۰‐ بود (۹۵% CI؛ ۲.۱۳‐ تا ۱.۲۶‐؛ I۲ = ۰% (بدون ناهمگونی )؛ ۳ مطالعه، ۲۷۸ = n)؛ WMD در PIPP در مدت ۶۰ ثانیه پس از خون گیری از پاشنه پا معادل ۲,۱۴‐ بود (۹۵% CI؛ ۳.۳۴‐ تا ۰.۹۴‐؛ I۲ = ۰% (بدون ناهمگونی )؛ ۲ مطالعه، ۱۶۴ = n). برای استفاده از ۲ میلی‌لیتر سوکروز ۲۴% قبل از تزریق وریدی شواهدی با کیفیت بالا وجود داشت: WMD در PIPP در طول تزریقات وریدی ۲,۷۹‐؛ (۹۵% CI؛ ۳.۷۶‐ تا ۱.۸۳‐؛ I۲ = ۰% (بدون ناهمگونی)؛ ۲ گروه در ۱ مطالعه، ۲۱۳ = n) و تزریقات عضلانی: WMD در PIPP در طول تزریق عضلانی معادل ۱,۰۵‐ بود (۹۵% CI؛ ۱.۹۸‐ تا ۰.۱۲‐؛ I۲= ۰%؛ (۲ گروه در ۱ مطالعه، ۲۳۲=n)). شواهد به دست آمده از مطالعاتی که امکان استفاده از آنها در تجزیه‌و‌تحلیل‌های RevMan وجود نداشت، از این یافته‌ها حمایت کرد. عوارض جانبی گزارش شده جزئی و در گروه سوکروز و کنترل مشابه بود. سوکروز در کاهش درد ختنه خیلی موثر نیست. اثربخشی سوکروز برای کاهش درد/استرس نسبت به مداخلات دیگر مانند سوراخ شریانی، تزریق زیر‐جلدی، تعبیه لوله در بینی یا اوروگاستریک (orogastric)، کاتریزاسیون (catherization) مثانه، معاینات چشم و معاینات اکوکاردیوگرافی بی‌نتیجه است. اکثر کارآزمایی‌ها برخی از مزایای استفاده از سوکروز را نشان دادند اما کیفیت شواهد مربوط به سایر پروسیجرهای دردناک به دلیل تعداد کم مطالعات با حجم نمونه کوچک، پائین‌ است. تاثیرات سوکروز بر پیامدهای تکامل سیستم عصبی طولانی‌مدت ناشناخته هستند.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
سوکروز برای کاهش درد مرتبط با روش رویدادهای جداگانه مانند خون گیری از پاشنه پا، تزریق وریدی و عضلانی در نوزادان کامل و نارس موثرتر است. عوارض جانبی جدی یا مضراتی که به این مداخله مستند شده باشد، وجود ندارد. با توجه به ناهمگونی دوز موثر سوکروز در مطالعات، ما نمی‌توانستیم دوز بهینه را شناسایی کنیم. تحقیقات بیشتری درباره تکرار تجویز سوکروز در نوزادان مورد نیاز است. شواهدی با کیفیت متوسط وجود دارد که نشان می‌دهد سوکروز در ترکیب با دیگر مداخلات غیر‐دارویی از جمله مکیدن غیر‐تغذیه‌ای، موثرتر از سوکروز به تنهایی است، اما پژوهش بیشتری درباره آن و هم‌چنین درباره سوکروز در ترکیب با مداخلات دارویی مورد نیاز است. استفاده از سوکروز در نوزادان بسیار نارس، ناپایدار، و ونتیله شده (یا ترکیبی از اینها) باید مورد استفاده قرار گیرد. پژوهش بیشتری برای تعیین کمترین دوز موثر سوکروز هنگام استفاده از یک پروسیجر دردناک و تاثیر مصرف مکرر سوکروز بر پیامدهای بلافاصله (شدت درد) یا در طولانی مدت (تکامل سیستم عصبی) آن مورد نیاز است.
خلاصه به زبان ساده

سوکروز برای بی‌حسی (تسکین درد) در نوزادان تازه متولد شده که تحت پروسیجرهای دردناک قرار می‌گیرند.

سوال مطالعه مروری

محققان کاکرین میزان اثربخشی سوکروز (قرص شکر) را به عنوان یک مسکّن درد در نوزادان تازه متولد شده که تحت پروسیجرهای دردناک قرار می‌گیرند (به عنوان مثال تزریق، یا خون گیری از پاشنه پا (heel lance)، یا وارد کردن یک سوزن برای به دست آوردن نمونه خون (رگ)، یا معاینات چشم)، بررسی کردند. پاسخ نوزادان به درد (به عنوان مثال گریه، حالات چهره) توسط سیستم نمره‌دهی درد ارزیابی شد که توسط متخصصان مراقبت سلامت برای اندازه‌گیری درد نوزادانی که آن را تجربه کردند، مورد استفاده قرار گرفت. علاوه بر این، نویسندگان مرور می‌خواستند این موضوع را بررسی کنند که سطح تسکین درد، مربوط به دوز سوکروز است یا روش دریافت آن (به عنوان مثال به صورت ریختن سریع آن به داخل دهان، یا در یک پستانک (که تسکین یا ساختگی نیز نامیده می‌شود)، و اینکه در مورد استفاده از سوکروز به عنوان تسکین دهنده درد، نگرانی‌هایی از بی‌خطری (safety) وجود دارد یا خیر.

پیشینه

اگرچه راه‌هایی برای مدیریت درد جراحی، بیماری‌ها و پروسیجرهای عمده وجود دارد، راه‌های پیشگیری یا کاهش درد برای اعمال جزئی پزشکی (به عنوان مثال خون گیری از پاشنه پا و رگ) در حال حاضر، وجود ندارد. سوکروز از نظر تاثیرات آرام‌بخشی آن بر گریه نوزادان و تاثیرات ضد‐‌درد آن برای پروسیجر تهاجمی در نوزادان تازه متولد شده کامل و نارس مورد بررسی قرار گرفت.

ویژگی‌های مطالعه

ما منابع علمی پزشکی را تا فوریه ۲۰۱۶ برای مطالعاتی که اثر ضد‐درد سوکروز را با پروسیجرهای کوچک پزشکی در نوزادان کامل و نارس جست‌وجو کردند، به طور گسترده‌ای مورد بررسی قرار دادیم. فقط کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده را وارد کردیم، زیرا این کارآزمایی‌ها معتبرترین شواهد پزشکی را ارائه می‌کنند. در این مرور کاکرین ۷۴ مطالعه را شناسایی کردیم که شامل مجموع بیش از ۷۰۰۰ نوزاد بودند.

سی‌وهشت مطالعه، تنها نوزادان کامل را انتخاب کردند، ۳۱ مطالعه فقط نوزادان نارس، و پنج مطالعه نوزادان کامل و نارس را انتخاب کردند. خون گیری از پاشنه پا در ۳۸ مطالعه و رگ در نه مطالعه، عامل درد بود، مطالعات باقی‌مانده طیف گسترده‌ای از سایر اعمال پزشکی دردناک جزئی را بررسی کردند.

مطالعات از انواع روش‌های دریافت سوکروز (سرنگ دهانی، قطره چکان یا پستانک آغشته به سوکروز)، و هم‌چنین طیف وسیعی از غلظت و حجم دوز استفاده کردند. درمان با سوکروز با دادن حجم مشابهی از آب، پستانک، مراقبت‌های معمول، تغذیه با شیر مادر، مکیدن آسان (نگهداشتن نوزاد در یک موقعیت خمیده، بازوها چسبیده به بدن و دست‌ها طوری باشد که مکیدن به آسانی صورت بگیرد)، طب سوزنی لیزری ، قنداق کردن، گرما، کرم بی‌حس کننده برای پوست (EMLA)، یا ترکیبی از اینها مقایسه شد. مطالعات برای اندازه‌گیری نتایج خود از طیفی از مقیاس‌های اندازه‌گیری درد استفاده کردند.

منابع تامین ‌مالی مطالعه

هیچ مطالعه‌ای را شناسایی نکردیم که از شرکت‌های تولید کننده، کمک‌های مالی دریافت کرده باشد.

نتایج کلیدی

شواهد با کیفیت بالا وجود دارد که نشان می‌دهد سوکروز میزان مختلف درد خون گیری از پاشنه پا، تزریق عضلانی و وریدی در نوزادان را کاهش می‌دهد. با این حال، سوکروز درد ختنه را به طور موثری تسکین نمی‌دهد. شواهد متناقضی درباره اینکه سوکروز درد را نسبت به سایر پروسیجرهای دردناک جزئی کاهش می‌دهد یا خیر، وجود دارد و پژوهش بیشتری برای بررسی این موضوع به طور کامل مورد نیاز است.

بیست‌ونه مطالعه، عوارض جانبی (به عنوان مثال مضرات سوکروز و درمان‌های دیگر) را گزارش کردند و دریافتند که تعداد عوارض جانبی جزئی (به عنوان مثال خفگی یا عق زدن) بسیار پائین بود و در گروه‌های مختلف مشابه بود (بنابراین به درمان با سوکروز نسبت داده نشد). عوارض جانبی عمده‌ای گزارش نشده بود.

کیفیت شواهد

اگر چه سوکروز به طور گسترده‌ای به عنوان یک مسکّن درد برای نوزادان تازه متولد شده مورد مطالعه قرار گرفته، بیشتر مطالعات نوزادان کمی را انتخاب کردند و از معیارهای بسیار مختلف درد برای ارزیابی اثربخشی آن استفاده کرده‌اند. ما شواهدی با کیفیت بالا را شناسایی کردیم که نشان می‌دهند سوکروز درد خون گیری از پاشنه پا، تزریق عضلانی و وریدی را کاهش می‌دهد. کیفیت شواهد برای مزایای استفاده از سوکروز نسبت به دیگر پروسیجرهای دردناک، پائین یا متوسط بود.


Eugene Ng، Anna Taddio، Arne Ohlsson،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
القای مناسب آرام‌سازی، برای کودکانی که تحت پروسیجرهای ناخوشایند قرار می‌گیرند، ممکن است اضطراب را کاهش داده و از بروز عوارض پیشگیری کند. میدازولام (midazolam) یک بنزودیازپین کوتاه‌اثر است که به‌طور فزاینده‌ای از آن در بخش‌های مراقبت‌های ویژه نوزادان (NICUs) استفاده می‌شود. با این حال، اثربخشی آن به عنوان یک آرام‌بخش در نوزادان، به طور سیستماتیک ارزیابی نشده است.
اهداف

هدف اولیه

ارزیابی اثربخشی اینفیوژن داخل وریدی میدازولام در القای آرام‌سازی، که با معیارهای رفتاری و/یا فیزیولوژیکی سطوح آرام‌سازی، در نوزادان به‌شدت بیمار بستری در NICU ارزیابی شدند.

اهداف ثانویه

بررسی اثرات استفاده از اینفیوژن داخل وریدی میدازولام برای آرام‌سازی، بر عوارض شامل موارد زیر:

۱. بروز هموراژی داخل بطنی (IVH)/لوکومالاسی اطراف بطنی (PVL).

۲. مورتالیتی.

۳. بروز عوارض جانبی مرتبط با استفاده از میدازولام (افت فشار خون، ناهنجاری‌های نورولوژیکی).

۴. تعداد روزهای استفاده از ونتیلاسیون.

۵. تعداد روزهای استفاده از اکسیژن مکمل.

۶. بروز پنوموتوراکس.

۷. طول مدت اقامت در NICU (تعداد روزها).

۸. پیامد‌های طولانی‌مدت مرتبط با تکامل سیستم عصبی.

روش های جستجو
ما از استراتژی جست‌وجوی استاندارد گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۵؛ ۲۰۱۶)؛ MEDLINE via PubMed (۱۹۶۶ تا ۱۶ جون ۲۰۱۶)؛ Embase (۱۹۸۰ تا ۱۶ جون ۲۰۱۶) و Cumulative Index to Nursing and Allied Health Literature (CINAHL) (۱۹۸۲ تا ۱۶ جون ۲۰۱۶) استفاده کردیم. ما بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی بالینی، مجموعه مقالات کنفرانس، و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده و کارآزمایی‌های شبه‌‐تصادفی‌سازی شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
ما برای مرور، کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و شبه‌‐تصادفی‌سازی و کنترل شده را از اینفیوژن داخل وریدی میدازولام برای القای آرام‌سازی در نوزادان ۲۸ روزه یا کوچک‌تر انتخاب کردیم.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما با توجه به پیامد اولیه سطح آرام‌سازی، داده‌ها را خلاصه کردیم. ما پیامدهای ثانویه را مانند هموراژی داخل بطنی، لوکومالاسی اطراف بطنی، مرگ‌ومیر، طول مدت اقامت در NICU و عوارض جانبی مرتبط با میدازولام ارزیابی کردیم. در موارد لازم، متاآنالیزهایی را با استفاده از خطرهای نسبی (RRs) و تفاوت‌های خطر (RDs) انجام دادیم و اگر RD از نظر آماری معنی‌دار بود، تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت اضافی (NNTB) یا یک پیامد مضر اضافی (NNTH) را همراه با ۹۵% فاصله اطمینان (۹۵% CI) برای متغیرهای طبقه‌بندی شده و تفاوت‌های میانگین وزن‌دهی شده (WMDs) برای متغیرهای پیوسته محاسبه کردیم. ناهمگونی را با انجام آزمون I‐square (I۲) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی
ما در این مرور، ۳ کارآزمایی را شامل ۱۴۸ نوزاد وارد کردیم. ما هیچ کارآزمایی جدیدی را برای این به‌روزرسانی شناسایی نکردیم. با استفاده از مقیاس‌های مختلف آرام‌سازی، هر مطالعه سطح بالاتری را از حالت آرام‌سازی در گروه میدازولام نسبت به گروه دارونما (placebo) نشان داد که از نظر آماری معنی‌دار بود. با این حال، هیچ کدام از مقیاس‌های آرام‌سازی مورد استفاده، در نوزادان پره‌ترم تایید نشده؛ بنابراین، ما نمی‌توانیم اثربخشی میدازولام را در این جمعیت مشخص کنیم. طول‌ مدت اقامت در NICU در گروه میدازولام، به‌طور معنی‌داری طولانی‌تر از گروه دارونما بود (WMD؛ ۵,۴ روز؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۰ تا ۱۰.۵؛ I۲ = ۰%؛ ۲ مطالعه، ۸۹ نوزاد). یک مطالعه (۴۳ نوزاد) نمرات پروفایل درد نوزاد نارس (PIPP) را به طور قابل توجهی در طول اینفیوژن میدازولام نسبت به تزریق دکستروز (دارونما) پایین‌تر گزارش کرد (MD: ‐۳,۸۰؛ ۹۵% CI؛ ۵.۹۳‐ تا ۱.۶۷‐). مطالعه دیگر (۴۶ نوزاد) بروز بیشتر عوارض نورولوژیکی را در سن ۲۸ روزگی پس از تولد در گروه میدازولام در مقایسه با گروه مورفین نشان داد (مرگ‌ومیر، IVH یا PVL درجه III یا IV) (RR: ۷.۶۴؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۲ تا ۵۷.۲۱؛ RD: ۰.۲۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷ تا ۰.۴۹؛ NNTH: ۴؛ ۹۵% CI؛ ۲ تا ۱۴) (تست‌ها برای ناهمگونی قابل اجرا نبود). ما کیفیت این کارآزمایی‌ها را طبق ارزیابی GRADE بر اساس پیامدهای زیر، با کیفیت متوسط در نظر گرفتیم: مرگ‌ومیر طی بستری در بیمارستان، طول مدت اقامت در NICU، کفایت داروهای ضددرد طبق نمرات PIPP و پیامدهای نورولوژیکی ضعیف تا سن ۲۸ روزگی پس از تولد.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
یافته‌ها برای توصیه به استفاده از اینفیوژن داخل وریدی میدازولام، به‌عنوان یک داروی آرام‌بخش برای نوزادان تحت مراقبت ویژه، کافی نیستند. این مرور نگرانی‌هایی را در مورد ایمنی استفاده از میدازولام در نوزادان ایجاد می‌کند. تحقیقات بیشتری روی اثربخشی و ایمنی میدازولام در نوزادان لازم است.
خلاصه به زبان ساده

اینفیوژن داخل وریدی میدازولام برای آرام‌سازی نوزادان در بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان

سوال مطالعه مروری: برای نوزادان بیمار بستری در بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان (NICU)، میدازولام (midazolam) تجویزی از راه دریپ (drip) پیوسته داخل وریدی، به عنوان یک آرام‌بخش برای کاهش استرس، که با تغییر در رفتار و علائم حیاتی اندازه‌گیری می‌شود، تا چه اندازه مؤثر است؟

پیشینه: القای مناسب حالت آرام‌سازی (sedation) برای کودکانی که حین دریافت مراقبت‌های ویژه، تحت پروسیجرهای ناخوشایند قرار می‌گیرند، ممکن است اضطراب را کاهش داده و از عوارض پیشگیری کند. میدازولام آرام‌بخشی است که به طور فزاینده‌ای در NICUها استفاده می‌شود. با این حال، پژوهشگران به‌طور سیستماتیک به مرور شواهد نپرداخته‌اند تا ببینند که این دارو برای نوزادان در این شرایط مؤثر و بی‌خطر است یا خیر.

ویژگی‌های مطالعه: برای ورود در این مرور، کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای را انتخاب کردیم که تجویز دریپ پیوسته داخل وریدی میدازولام را به عنوان یک آرام‌بخش در نوزادان ۲۸ روزه یا کوچک‌تر بررسی کردند.

نتایج کلیدی: ما ۳ کارآزمایی بالینی را در این مرور لحاظ کردیم. با استفاده از مقیاس‌های مختلف اندازه‌گیری سطح آرام‌سازی، هر مطالعه نشان داد که میدازولام در القای آرام‌سازی در نوزادان مؤثر است. با این حال، اعتبار مقیاس‌های آرام‌سازی مورد استفاده در این مطالعات در نوزادان اثبات نشده است؛ بنابراین، ما نمی‌توانیم مطمئن باشیم که میدازولام در واقع یک آرام‌بخش موثر برای نوزادان است. به‌علاوه، یک مطالعه نشان داد که کودکان دریافت‌کننده میدازولام، به طور قابل‌توجهی با خطر بیشتر مرگ‌ومیر یا آسیب‌دیدگی مغزی روبه‌رو هستند و ترکیب نتایج حاصل از ۲ مطالعه نشان داد که استفاده از میدازولام ممکن است طول مدت اقامت را در NICU طولانی‌تر کند.

صنعت: یکی از مطالعات وارد شده در این مرور، از حمایت بخش صنعت استفاده کرده و در ۲ مطالعه دیگر، صنعت تمام داروهای مورد استفاده را در مطالعه تامین کرد.

کیفیت شواهد: ما کیفیت شواهد را در مورد پیامدهای مرگ‌ومیر طی اقامت بیمارستانی، طول مدت اقامت در NICU، درد و پیامدهای نورولوژیکی در ۲۸ روزگی ارزیابی کرده و شواهد را با کیفیت متوسط یافتیم، زیرا شواهد کافی در دسترس نبودند. بنابراین، نتیجه می‌گیریم که شواهد کافی به نفع استفاده از میدازولام به‌عنوان یک داروی آرام‌بخش در نوزادانی که تحت مراقبت‌های ویژه قرار می‌گیرند، وجود ندارد. برای اطلاع از ایمنی و اثربخشی میدازولام در این جمعیت، انجام پژوهش بیشتری لازم است.


Geraldine Ng، Arne Ohlsson،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه

این یک به روزرسانی از مروری است که آخرین بار تحت عنوان «کرومولین سدیم برای پیشگیری از بیماری‌ مزمن ریوی در نوزادان پره‌ترم» در جون ۲۰۱۲ توسط کاکرین منتشر شد و دو مطالعه را وارد کرد. این به‌روزرسانی در سال ۲۰۱۶ هیچ مطالعه دیگری را شناسایی نکرد.

بیماری مزمن ریوی (CLD) اغلب در نوزادان پره‌ترم رخ می‌دهد و دارای اتیولوژی چندعاملی از جمله التهاب است. کرومولین سدیم (cromolyn sodium) یک تثبیت کننده ماست‌سل (mast cell) است که فعال شدن نوتروفیل‌ و کموتاکسی نوتروفیل‌ها را مهار می‌کند و بنابراین می‌تواند نقش مهمی در پیشگیری از CLD داشته باشد.

اهداف
تعیین تاثیر تجویز پروفیلاکتیک کرومولین سدیم بر بروز CLD در ۲۸ روزگی یا ۳۶ هفته پس از آخرین قاعدگی (PMA)، مورتالیتی، یا پیامدهای ترکیبی مرگ‌ومیر و CLD در ۲۸ روزگی یا ۳۶ هفته PMA در نوزادان پره‌ترم.
روش های جستجو
ما از استراتژی استاندارد جست‌وجوی گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۴؛ ۲۰۱۶)، MEDLINE via PubMed (از ۱۹۶۶ تا ۱۲ می ۲۰۱۶)؛ Embase (از ۱۹۸۰ تا ۱۲ می ۲۰۱۶) و CINAHL (از ۱۹۸۲ تا ۱۲ می ۲۰۱۶) استفاده کردیم. ما بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، مجموعه مقالات کنفرانس‌ها و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده و کارآزمایی شبه‐تصادفی‌سازی شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
ما کارآزمایی‌های بالینی کنترل شده و تصادفی‌سازی شده‌ و شبه‌‐تصادفی‌سازی شده‌ای را در این مرور وارد کردیم که شامل نوزادان پره‌ترم بودند. آغاز تجویز کرومولین سدیم طی دو هفته اول زندگی بود. مداخله باید شامل تجویز کرومولین سدیم توسط نبولایزر یا افشانه استنشاقی با دوز اندازه‌گیری شده با یا بدون دستگاه اسپیسر (spacer device) در برابر دارونما (placebo) یا عدم مداخله باشد. مطالعات واجد شرایط باید شامل حداقل یکی از پیامدهای زیر باشد: مرگ‌ومیر کلی، CLD در ۲۸ روزگی، CLD در ۳۶ هفته PMA، یا ترکیب پیامد مرگ‌ومیر و CLD در ۲۸ روزگی.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما از روش‌های استاندارد شرح داده شده کاکرین در کتابچه راهنمای کاکرین برای مرورهای سیستماتیک مداخلات استفاده کردیم. ما خطر نسبی (RR) و تفاوت خطر (RD) را با ۹۵% فاصله اطمینان (CI) برای پیامدهای دو حالتی و تفاوت میانگین (MD) را با ۹۵% CI برای پیامدهای پیوسته گزارش دادیم. متاآنالیز با استفاده از یک مدل اثر ثابت انجام شد. ما ناهمگونی را با استفاده از آماره I۲ بررسی کردیم. ما کیفیت شواهد را برای مقایسه اصلی در سطح پیامد با استفاده از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کردیم.
نتایج اصلی

ما دو مطالعه واجد شرایط را با تعداد کمی از نوزادان به کار گرفته شده (۶۴ نوزاد) شناسایی کردیم. تاثیر پروفیلاکسی با کرومولین سدیم بر پیامد ترکیبی مرگ‌ومیر و CLD در ۲۸ روزگی (RR معمول: ۱,۰۵، ۹۵% CI؛ ۰.۷۳ تا ۱.۵۲؛ RD معمول: ۰.۰۳، ۹۵% CI؛ ۰.۲۰‐ تا ۰.۲۷، ۲ کارآزمایی، ۶۴ نوزاد؛ I۲ = %۰ هم برای RR و هم RD)؛ مرگ‌ومیر در ۲۸ روزگی (RR معمول: ۱,۳۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۲ تا ۳.۲۹؛ I۲ = %۷۳؛ RD معمول: ۰,۰۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳‐ تا ۰.۲۶؛ I۲ = %۸۷؛ ۲ کارآزمایی؛ ۶۴ نوزاد) (شواهد با کیفیت بسیار پائین)؛ CLD در ۲۸ روزگی (RR معمول: ۰,۹۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۳ تا ۱.۶۴؛ I۲ = %۴۰؛ RD معمول: ۰,۰۳‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۷‐ تا ۰.۲۰؛ I۲ = %۳۸؛ ۲ کارآزمایی؛ ۶۴ نوزاد) یا در ۳۶ هفته PMA (RR: ۱,۲۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۳ تا ۳.۶۳؛ RD: ۰.۰۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۹‐ تا ۰.۴۴؛ ۱ کارآزمایی؛ ۲۶ نوزاد) دارای اهمیت آماری نبود. تفاوت معنی‌داری در CLD در بازماندگان در ۲۸ روزگی وجود نداشت (RR معمول: ۰.۹۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۸ تا ۱.۶۳؛ RD معمول: ۰.۰۲‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۹‐ تا ۰.۲۶؛ I۲ = %۰ برای هر دو RR و RD؛ ۲ کارآزمایی؛ ۵۰ نوزاد) یا در ۳۶ هفته PMA (RR: ۱,۰۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۸ تا ۲.۸۷؛ RD: ۰.۰۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۰‐ تا ۰.۴۳؛ ۱ کارآزمایی؛ ۲۲ نوزاد). پروفیلاکسی با کرومولین سدیم تفاوتی در مرگ‌ومیر کلی نوزادان، بروز نشت هوا، انتروکولیت نکروزان، هموراژی داخل بطنی، عفونت خونی و تعداد روزهای استفاده از ونتیلاسیون مکانیکی ایجاد نکرد که دارای اهمیت آماری باشد. هیچ موردی از عارضه جانبی مشخص نشد. کیفیت شواهد بر اساس GRADE برای یک پیامد (مرگ‌ومیر تا ۲۸ روزگی) بسیار پائین و برای سایر پیامدها پائین بود. دلایل کاهش سطح کیفیت شواهد ناشی از طراحی (خطر سوگیری در یک مطالعه)، ناهمگونی بین دو مطالعه (مقادیر بالای I۲ برای مرگ‌ومیر در ۲۸ روزگی برای هر دو RR و RD) و ضعف در دقت برآورد‌ها (حجم نمونه‌های کوچک) بود. به نظر نمی‌رسد که توجیهی برای انجام مطالعات بیشتر وجود داشته باشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
در حال حاضر هیچ شواهدی از کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی شده برای نشان دادن نقش کرومولین سدیم در پیشگیری از CLD وجود ندارد. نمی‌توان کرومولین سدیم را برای پیشگیری از CLD در نوزادان پره‌ترم توصیه کرد.
خلاصه به زبان ساده

کرومولین سدیم برای پیشگیری از بیماری مزمن ریوی در نوزادان پره‌ترم

سوال مطالعه مروری: تاثیر تجویز پروفیلاکتیک کرومولین سدیم (cromolyn sodium) بر بروز بیماری مزمن ریوی در ۲۸ روزگی یا سن ۳۶ هفته‌ پس از قاعدگی (PMA)، مرگ‌ومیر، یا پیامدهای ترکیبی مرگ‌ومیر یا بیماری مزمن ریوی در ۲۸ روزگی یا ۳۶ هفته‌ PMA در نوزادان پره‌ترم چیست.

پیشینه

نشان داده نشده که تجویز کرومولین سدیم در چند روز اول زندگی، از بیماری مزمن ریوی در نوزادان پره‌ترم پیشگیری می‌کند. نوزادان پره‌ترم (نوزادانی که قبل از ۳۷ هفته PMA متولد شده‌اند) اغلب به علت مشکلات ریوی ناشی از بیماری مزمن ریوی، به مدت چندین هفته نیاز به اکسیژن دارند. این وضعیت تا حدودی ناشی از التهاب (تورم) درون ریه‌ها است. از لحاظ تئوری، کرومولین سدیم دارویی است که ممکن است به پیشگیری از این التهاب کمک کند. این دارو نسبتا ایمن و عوارض جانبی آن نادر است. در چند روز اول زندگی می‌توان آن را با نبولایزر یا افشانه استنشاقی آئروسل برای پیشگیری از بیماری مزمن ریوی به کار برد.

ویژگی‌های مطالعه

ما فقط دو مطالعه را پیدا کردیم که ۶۴ نوزاد را وارد کردند. در یکی از این دو مطالعه، خطر سوگیری (bias) پائین بود، در حالی که در مطالعه دوم نگرانی‌هایی در مورد نحوه قرارگیری نوزادان در گروه‌های درمان، و اینکه والدین و پزشکان از نوع درمان ارائه شده آگاهی داشتند (تولید تصادفی توالی، پنهان‏‌سازی تخصیص و کورسازی ارزیابی پیامدها)، وجود داشت.

منابع تامین مالی مطالعه

ما هیچ مطالعه‌ای را نیافتیم که از صنعت تامین مالی شده باشد.

نتایج کلیدی

پروفیلاکسی با کرومولین سدیم تاثیر مهمی بر پیامد ترکیبی مرگ‌ومیر یا بیماری مزمن ریوی در ۲۸ روزگی، بیماری مزمن ریوی در ۲۸ روزگی؛ بیماری مزمن ریوی در ۲۸ روزگی یا ۳۶ هفته PMA؛ یا بیماری مزمن ریوی در بازماندگان در ۲۸ روزگی یا ۳۶ هفته PMA نداشت. این مرور از کارآزمایی‌ها، شواهدی قوی‌ای را نیافت که نشان دهد کرومولین سدیم می‌تواند از بیماری مزمن ریوی پیشگیری کند یا آن را کاهش دهد و به نظر نمی‌رسد که انجام تحقیقات بیشتر موجه باشد.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد برای اکثر معیارها پائین بود.


Vibhuti S Shah، Arne Ohlsson، Henry L Halliday، Michael Dunn،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
بیماری مزمن ریوی (chronic lung disease; CLD) همچنان یک عارضه شایع در نوزادان پره‌ترم باقی‌ مانده‌ است. شواهد روزافزونی وجود دارد که نشان می‌دهند التهاب نقش مهمی را در بیماری‌زایی آن بازی می‌کند. با توجه به خواص ضد‐التهابی قوی کورتیکواستروئید‌ها، این دسته از داروها یک استراتژی جذاب مداخله درمانی به شمار می‌آیند. با این حال، نگرانی‌های روزافزونی در مورد تاثیرات کوتاه‐‌مدت و بلند‐مدت تجویز کورتیکواستروئیدهای سیستمیک وجود دارد. از نظر تئوری، تجویز کورتیکواستروئیدهای استنشاقی ممکن است باعث ایجاد تاثیرات مفیدی روی سیستم ریوی با خطر کمتری از عوارض جانبی سیستمیک نامطلوب شوند.
اهداف
تعیین تاثیر آغاز تجویز کورتیکواستروئیدهای استنشاقی برای نوزادان پره‌ترم با وزن هنگام تولد تا ۱۵۰۰ گرم (VLBW) در دو هفته اول پس از تولد به منظور پیشگیری از بروز CLD، که با نیاز به اکسیژن مکمل در هفته ۳۶ پس از قاعدگی (postmenstrual age; PMA) مشخص می‌شوند.
روش های جستجو
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و شبه‐تصادفی‌سازی شده که با جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۱۲؛ ۲۰۱۵) در کتابخانه کاکرین (جست‌وجو در ۵ ژانویه ۲۰۱۶)، MEDLINE (۱۹۶۶ تا ۵ ژانویه ۲۰۱۶)، Embase (۱۹۸۰ تا ۵ ژانویه ۲۰۱۶)، CINAHL (۱۹۸۲ تا ۵ ژانویه ۲۰۱۶)، فهرست منابع کارآزمایی‌های منتشر شده و چکیده‌های منتشر شده در Pediatric Research یا به صورت الکترونیکی در وب‌سایت‌های انجمن‌های آکادمیک اطفال (۱۹۹۰ تا می ۲۰۱۶) شناسایی شدند.
معیارهای انتخاب
در این مرور، کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل‌ شده را با محوریت آغاز درمان با کورتیکواستروئید استنشاقی طی دو هفته اول زندگی در نوزادان پره‌ترم VLBW وارد کردیم.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
داده‌ها را با توجه به پیامدهای بالینی زیر بررسی کردیم: CLD در ۲۸‐روزگی یا هفته ۳۶ از PMA؛ مورتالیتی؛ تجمیع پیامدهای مرگ‌ومیر یا CLD در ۲۸‐روزگی یا در هفته ۳۶ از PMA؛ نیاز به تجویز کورتیکواستروئیدهای سیستمیک؛ عدم موفقیت در جدا کردن نوزاد از دستگاه طی ۱۴ روز؛ و عوارض جانبی کورتیکواستروئیدها. تمام داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار Review Manager (RevMan) ۵ مورد تجزیه‌و تحلیل قرار گرفتند. متاآنالیز‌ها با استفاده از نسبت خطر (relative risk) و تفاوت خطر (relative risk; RD)، همراه با ۹۵% فاصله اطمینان (CI) آنها انجام شدند. اگر RD معنی‌دار بود، تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت بیشتر (number needed to treat for an additional beneficial outcome; NNTB) محاسبه شد. از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برای ارزیابی کیفیت شواهد استفاده کردیم.
نتایج اصلی
براساس GRADE، کیفیت مطالعات در سطح متوسط قرار داشت. سه کارآزمایی دیگر در این به‌روزرسانی وارد شدند. مرور حاضر شامل تجزیه‌وتحلیل داده‌های مبتنی بر ۱۰ کارآزمایی واجد شرایط بود که ۱۶۴۴ نوزاد را بررسی کردند. تفاوت معنی‌داری در بروز CLD در هفته ۳۶ از PMA در مقایسه استروئید استنشاقی در برابر گروه دارونما (placebo) (۵ کارآزمایی، ۴۲۹ نوزاد) میان تمام نوزادان تصادفی‌سازی شده دیده نشد (RR معمول: ۰,۹۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۲ تا ۱.۵۲؛ RD معمول: ۰.۰۰‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷‐ تا ۰.۰۶). برای این پیامد ناهمگونی وجود نداشت (I² برای RR معمول = ۱۱%؛ I² برای RD معمول = ۰%). کاهش قابل توجهی در بروز CLD در هفته ۳۶ از PMA، میان بازماندگان (۶ کارآزمایی، ۱۰۸۸ نوزاد) دیده شد (RR معمول: ۰.۷۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۳ تا ۰.۹۳؛ RD معمول: ۰.۰۷‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳‐ تا ۰.۰۲‐؛ NNTB: ۱۴؛ ۹۵% CI؛ ۸ تا ۵۰). کاهش چشمگیری در پیامد ترکیبی مرگ‌ومیر یا CLD در هفته ۳۶ از PMA میان نوزادان تصادفی‌سازی شده وجود داشت (۶ کارآزمایی؛ ۱۲۸۵ نوزاد) (RR معمول: ۰.۸۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۵ تا ۰.۹۹؛ RD معمول: ۰.۰۶‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۱‐ تا ۰.۰۰‐) (۰.۰۴ = P)؛ NNTB: ۱۷؛ ۹۵% CI؛ ۹ تا بی‌نهایت). برای هر یک از این تجزیه‌وتحلیل‌ها ،ناهمگونی قابل توجهی دیده نشد (I² = ۰%). در گروه استروئید استنشاقی در مقایسه با گروه کنترل در یک مطالعه، نرخ پائین‌تری از نیاز به لوله‌گذاری مجدد مشاهده شد. تفاوت‌ها در عوارض کوتاه‌‐مدت بین گروه‌ها دارای اهمیت آماری نبود و تفاوتی در حوادث جانبی در پیگیری طولانی‌‐مدت گزارش نشد. پیگیری طولانی‌‐مدت نوزادانی که در مطالعه به کار گرفته شدند، توسط Bassler ۲۰۱۵ در حال انجام است.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
بر اساس این مرور به‌روز شده، شواهد روزافزونی از کارآزمایی‌های مرور شده وجود دارد که تجویز زودهنگام استروئیدهای استنشاقی برای نوزادان VLBW، در کاهش بروز مرگ‌ومیر یا CLD در هفته ۳۶ از PMA، هم در همه نوزادان تصادفی‌سازی شده و هم در بازماندگان، موثر هستند. با وجود اهمیت آماری، ارتباط بالینی هنوز مورد سوال باقی مانده، زیرا حد بالایی CI برای پیامد مرگ‌ومیر یا CLD در هفته ۳۶ از PMA، بی‌نهایت است. نتایج پیگیری طولانی‌‐مدت مطالعه Bassler ۲۰۱۵ ممکن است بر نتیجه‌گیری‌های این مرور تاثیر بگذارند. انجام مطالعات بیشتر برای تشخیص نسبت خطر/مزیت روش‌های مختلف تجویز و برنامه‌های دوزبندی این داروها مورد نیاز است. مطالعات باید هر دو مزایای کوتاه‌‐مدت و بلند‐مدت و عوارض جانبی استروئیدهای استنشاقی را با توجه خاص به پیامدهای تکامل سیستم عصبی گزارش دهند.
خلاصه به زبان ساده

نقش تجویز زودهنگام کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در پیشگیری از بروز بیماری مزمن ریوی در نوزادان پره‌ترم بسیار کم‌‐وزن هنگام تولد

سوال مطالعه مروری
آیا آغاز تجویز کورتیکواستروئیدهای استنشاقی برای نوزادان پره‌ترم با وزن هنگام تولد تا ۱۵۰۰ گرم در دو هفته اول پس از زایمان، از وقوع بیماری مزمن ریوی که با نیاز به دریافت اکسیژن مکمل در ۳۶ هفته پس از سن قاعدگی مشخص می‌شود، پیشگیری می‌کند؟

پیشینه
نوزادان پره‌ترم که نیاز به حمایت تنفسی دارند اغلب دچار بیماری مزمن ریه می‌شوند. تصور می‌شود که التهاب در ریه‌ها ممکن است بخشی از علت این امر باشد. مصرف داروهای کورتیکواستروئیدی به صورت خوراکی یا از طریق وریدی این التهاب را کاهش می‌دهند. با این حال، استفاده از این داروها با عوارض جانبی جدی مانند فلج مغزی (مشکلات حرکتی) و تاخیر رشد و تکامل همراه است. ممکن است استفاده از فرم استنشاقی استروئیدها، به‌طوری که دارو مستقیما به ریه برسد، عوارض جانبی را کاهش دهند. این مرور به بررسی کارآزمایی‌هایی پرداخت که نوزادان پره‌ترم دریافت کننده استروئیدها یا دارونما (placebo) (داروی غیر‐فعال) را به صورت استنشاقی، در حالی که از حمایت تنفسی برخوردار بودند، مقایسه کردند. شواهدی از قبل موجود نبود مبنی بر اینکه استفاده زودهنگام از استروئید‌های استنشاقی باعث کاهش بروز بیماری مزمن ریوی می‌شود.

ویژگی‌های مطالعه
با جست‌وجو در منابع علمی تا ۵ ژانویه ۲۰۱۶، ۱۰ کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل ‌شده وارد شدند که ۱۶۴۴ نوزاد را وارد کردند.

منابع تامین مالی مطالعه
از هیچ‌گونه حمایت مالی صنعت برای مطالعات وارد شده اطلاع نداریم.

نتایج کلیدی
در این به‌روزرسانی مرور، نرخ بیماری مزمن ریوی در هفته ۳۶ پس از قاعدگی، کاهش معنی‌داری را نشان نداد. کاهش قابل توجهی در پیامد ترکیبی مرگ‌ومیر یا بیماری مزمن ریوی در هفته ۳۶ پس از قاعدگی میان همه نوزادان تصادفی‌سازی شده و میان بازماندگان مشاهده شد. اگرچه این نتایج قابل‌ توجه و معنی‌دار بودند، فاصله اطمینان بالایی بی‌نهایت بود (یعنی باید همه نوزادان را با استروئید استنشاقی درمان کنیم تا از مرگ یک کودک یا ابتلا به یک مورد بیماری مزمن ریوی در هفته ۳۶ پس از قاعدگی پیشگیری شود). این مساله در طبابت بالینی قابل قبول نیست. نرخ کمتری از نیاز به لوله‌گذاری مجدد (نیاز به قرار دادن لوله داخل راه هوایی) در گروه استروئید در مقایسه با گروه کنترل در یک مطالعه بزرگ، ذکر شد. تفاوت‌های موجود در عوارض کوتاه‌‐مدت و بلند‐مدت بین گروه‌ها اهمیت آماری نداشتند. نتایج پیگیری طولانی‌‐مدت یک مطالعه بزرگ هنوز اعلام نشده است.

کیفیت شواهد
در مجموع، کیفیت شواهد خوب بود.


Lauren E Kelly، Arne Ohlsson، Prakeshkumar S Shah،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
هیپرتانسیون ریوی پایدار در نوزادان (PPHN)، با افزایش خطر مرگ‌ومیر همراه است. در حال حاضر، درمان اصلی برای PPHN، شامل تهویه کمکی و تجویز نیتریک اکسید استنشاقی (iNO) است. با این حال، نیتریک اکسید پرهزینه است و استفاده از آن در سیستم‌هایی با منابع در دسترس ضعیف و محدود، شاید مناسب نباشد. حدود ۳۰ درصد از بیماران به iNO پاسخ درمانی نمی‌دهند. غلظت بالای فسفودی‌استرازها در عروق ریوی، منجر به استفاده از مهارکننده‌های فسفودی‌استراز، مانند سیلدنافیل (sildenafil) یا میلرینون (milrinone) شده است.
اهداف
ارزیابی اثربخشی و ایمنی سیلدنافیل در درمان هیپرتانسیون ریوی در نوزادان.
روش های جستجو
ما از استراتژی استاندارد جست‌وجوی گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ ۲۰۱۷؛ شماره ۳)؛ MEDLINE via PubMed (۱۹۶۶ تا ۱۸ اپریل ۲۰۱۷)؛ Embase (۱۹۸۰ تا ۱۸ اپریل ۲۰۱۷) و Cumulative Index to Nursing and Allied Health Literature (CINAHL) (۱۹۸۲ تا ۱۸ اپریل ۲۰۱۷)، استفاده کردیم. ما همچنین بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، مجموعه مقالات کنفرانس، و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده و کارآزمایی‌های شبه‌‐تصادفی‌سازی شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
ما کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و شبه‌‐تصادفی‌سازی و کنترل شده‌ای را وارد کردیم که سیلدنافیل را در مقایسه با دارونما (placebo) یا سایر وازودیلاتورهای ریوی، صرف‌نظر از دوز دارو، روش تجویز و طول‌ مدت مصرف، در نوزادان مبتلا به هیپرتانسیون ریوی بررسی کردند، در صورتی که محققان هر کدام از پیامدهای از پیش تعیین شده را گزارش کرده بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما کیفیت روش‌شناسی کارآزمایی‌ها را در رابطه با این که چگونه سوگیری (bias) در ورود به مطالعه، حین مداخله مطالعه و در اندازه‌گیری پیامدها به حداقل رسانده شده بود، ارزیابی کردیم. ما داده‌های موجود را درباره پیامدهای مرتبط استخراج کردیم؛ در صورت مناسب بودن، اندازه تاثیرگذاری را برآورد کردیم و آن را به صورت خطر نسبی (RR)، تفاوت خطر (RD) یا تفاوت میانگین (MD) گزارش کردیم. ما از آزمون ناهمگونی I۲ بهره گرفتیم و از درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE)، برای ارزیابی کیفیت شواهد استفاده کردیم.
نتایج اصلی
برای این به‌روزرسانی، ما ۲ مطالعه اضافی را شناسایی کردیم، در مجموع ۵‌ کارآزمایی‌ واجد شرایط، که ۱۶۶ نوزاد در آنها شرکت داشتند، وارد شدند. کیفیت روش‌شناسی این مطالعات، طیفی از خطر سوگیری پائین تا بالا بود. ۳ مطالعه در سیستم‌هایی با محدودیت منابع انجام شدند، جایی که iNO و ونتیلاسیون فرکانس بالا در زمان مطالعه در دسترس نبودند. یک مطالعه، سیلدنافیل را در برابر گروه‌های کنترل فعال مقایسه کرد و مطالعه دیگر، سیلدنافیل را به عنوان درمان کمکی و اضافه شونده به iNO مورد ارزیابی قرار داد. محققان هنگام مقایسه سیلدنافیل با دارونما، کاهش قابل‌توجهی را در مرگ‌ومیر در گروه دریافت کننده سیلدنافیل به تنهایی، مشاهده کردند (۳‌ مطالعه، ۷۷ شرکت‌کننده؛ RR معمول: ۰,۲۰؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۰۷ تا ۰.۵۶؛ I۲ = ۰% ‐ هیچ؛ RR معمول: ۰,۳۶‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۳‐ تا ۰.۱۸‐؛ تعداد افراد مورد نیاز برای درمان برای دستیابی به یک پیامد مزیتی بیشتر: ۳؛ ۹۵% CI؛ ۲ تا ۶؛ I۲ = ۳۹% ‐ پائین). در مقایسه گروه سیلدنافیل در برابر گروه کنترل فعال (یک مطالعه، ۶۵ شرکت‌کننده؛ RR معمول: ۰,۵۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۵ تا ۵.۷۵)، یا وقتی iNO برای هر دو گروه تجویز شد (یک مطالعه، ۲۴ شرکت‌کننده؛ RR معمول: ۱.۲۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۶ تا ۶.۲۸)، کارآزمایی‌ها تفاوت معنی‌داری را گزارش نکردند. پارامترهای فیزیولوژیکی اکسیژن‌رسانی (شاخص اکسیژن‌رسانی، فشار نسبی اکسیژن در خون شریانی (PaO۲))، بهبود مستمری را پس از دوز اول سیلدنافیل نشان دادند. هیچ یک از کارآزمایی‌های وارد شده، عوارض جانبی بالینی مهمی را نشان ندادند. ما کیفیت شواهد را به دلیل عدم دقت مربوط به حجم نمونه کوچک و ویژگی‌های روش‌شناسی نامشخص، پایین تا خیلی پایین ارزیابی کردیم.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
سیلدنافیل مورد استفاده برای درمان هیپرتانسیون ریوی، پتانسیل کاهش مرگ‌ومیر و بهبود اکسیژن‌رسانی را در نوزادان دارد، به‌ویژه در سیستم‌هایی با محدودیت دسترسی به منابع که iNO در دسترس نیست. با این حال، کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی شده با مقیاس بزرگ برای مقایسه سیلدنافیل در برابر گروه کنترل فعال (سایر وازودیلاتورهای ریوی) و انجام پیگیری بازماندگان مورد نیاز است تا بتوان اثربخشی و ایمنی طولانی‌مدت سیلدنافیل را در برابر سایر وازودیلاتورهای ریوی ارزیابی کرد.
خلاصه به زبان ساده

سیلدنافیل در درمان هیپرتانسیون ریوی در نوزادان

سوال مطالعه مروری

آیا سیلدنافیل (sildenafil) در نوزادان تازه متولد شده و مبتلا به هیپرتانسیون ریوی، ایمن و اثربخش است؟

پیشینه

وقتی نوزاد متولد می‌شود، فشار‌خون در عروق خونی ریوی بالا است و وقتی تنفس طبیعی برقرار می‌شود، این فشار شروع به کاهش می‌کند. در بعضی از نوزادان، این انتقال رخ نمی‌دهد و فشار بالا باقی می‌ماند؛ این وضعیت اجازه نمی‌دهد که خون به ریه‌ها برود تا بتواند اکسیژن کافی دریافت کند. این وضعیت، هیپرتانسیون ریوی پایدار نوزادی (PPHN) نامیده می‌شود. سایر وقایع می‌توانند منجر به بالا رفتن فشار در عروق خونی ریه شود که ممکن است طی چند روز پس از تولد خود را نشان دهند. فشار بالای پایدار در این عروق منجر به انتقال اکسیژن کمتری به تمام اعضای بدن می‌شود. دارویی به‌نام سیلدنافیل، ممکن است باعث ریلکس شدن عروق خونی ریه شده و در نتیجه جریان خون و انتقال اکسیژن را به تمام اعضای بدن بهبود بخشد.

ویژگی‌های مطالعه

ما ۵‌ مطالعه را شناسایی کردیم که تاثیرات سیلدنافیل را ارزیابی کردند: ۳‌ مطالعه، سیلدنافیل را با دارونما (placebo) (بدون سیلدنافیل)؛ یک مطالعه، سیلدنافیل را با داروهای دیگر (سولفات منیزیم)؛ و یکی هم از سیلدنافیل در ترکیب با داروی دیگر (نیتریک اکسید) استفاده کرد. این مطالعات، شامل ۱۶۶ نوزاد بودند و در کلمبیا، مکزیک، ترکیه و قطر انجام شدند.

نتایج کلیدی

۳‌ مطالعه که به مقایسه سیلدنافیل و دارونما (بدون سیلدنافیل) پرداختند، گزارش کردند که سیلدنافیل تعداد موارد مرگ‌ومیر را کاهش داد. مطالعاتی که سیلدنافیل را با سایر داروها مقایسه کردند یا از درمان دیگری همراه با سیلدنافیل استفاده کردند، کاهش قابل توجهی را در تعداد موارد مرگ‌ومیرها گزارش نکردند. سیلدنافیل نسبت به دارونما در بهبود سطوح اکسیژن، موثرتر بود. هیچ‌کدام از ۵ مطالعه، نگرانی‌هایی را در مورد ایمنی گزارش نکردند. با این حال، در این مطالعات تعداد کمی نوزاد شرکت داشتند و اکثر آنها در سیستم‌هایی انجام شدند که سایر گزینه‌های درمانی در دسترس نبودند. سیلدنافیل ممکن است در سیستم‌هایی که سایر رویکردهای درمانی در دسترس نیستند، کاربرد داشته باشد. با این حال، برای ارزیابی اثربخشی و ایمنی سیلدنافیل در برابر درمان موجود در یک محیط کارآمد (با منابع کافی)، مطالعات بیشتری لازم است.

کیفیت شواهد

به دلیل کم بودن تعداد مطالعات انجام شده در این زمینه و تعداد اندک نوزادان مورد ارزیابی قرارگرفته، کیفیت شواهد برای کاهش مرگ‌ومیر یا بهبود پارامترهای مرتبط با عملکردهای تنفسی، پایین است. برخی از مطالعات لحاظ شده، مشکلات روش‌شناسی دارند، در نتیجه، کیفیت شواهد پایین یا بسیار پایین هستند.


Arne Ohlsson، Sanjay M Aher،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
نوزادان پره‌ترم با سطوح پایین پلاسمایی اریتروپویتین (EPO) روبه‌رو هستند، که همین امر منطق استفاده از عوامل محرک اریتروپویزیس (ESAs) را برای پیشگیری یا درمان کم‌خونی و فراهم آوردن حفاظت عصبی و حفاظت در برابر آنتروکولیت نکروزان (NEC) توجیه می‌کند. در حال حاضر داربپویتین (darbepoetin) (Darbe) و EPO، عوامل محرک اریتروپویزیس در دسترس هستند.
اهداف

ارزیابی اثربخشی و ایمنی شروع زودهنگام (قبل از هشت روز نخست پس از تولد) ESAها (اریتروپویتین (EPO) و/یا Darbe) در مقایسه با دارونما (placebo) یا عدم مداخله در کاهش ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون (RBC)، پیامدهای جانبی عصبی، و عدم تحمل تغذیه از جمله آنتروکولیت نکروزان (NEC) در نوزادان نارس و/یا کم‌وزن هنگام تولد.

هدف اولیه برای مطالعاتی که در درجه اول اثربخشی و ایمنی تجویز زودهنگام ESAها را در کاهش ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون ارزیابی می‌کنند:

ارزیابی اثربخشی و ایمنی تجویز زودهنگام ESAها در کاهش ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون در نوزادان پره‌ترم.

اهداف ثانویه:

نویسندگان مرور آنالیزهای زیرگروه را براساس دوزهای پائین (≤ ۵۰۰ IU/kg/week) و بالا (> ۵۰۰ IU/kg/week) از EPO و مقدار مکمل آهن تجویز شده: هیچ، پائین (≤ ۵ mg/kg/d)، و بالا (> ۵ mg/kg/d) انجام دادند.

هدف اولیه برای مطالعاتی که در درجه اول اثربخشی محافظت عصبی ESAها را بررسی می‌کنند:

ارزیابی اثربخشی و ایمنی تجویز زودهنگام ESAها در کاهش پیامدهای جانبی عصبی در نوزادان پره‌ترم.

هدف اولیه برای مطالعاتی که در درجه اول اثربخشی تجویز زودهنگام EPO یا Darbe را در کاهش عدم تحمل غذایی ارزیابی می‌کنند:

ارزیابی اثربخشی و ایمنی تجویز زودهنگام ESAها در کاهش عدم تحمل غذایی (و NEC) در نوزادان پره‌ترم.

دیگر اهداف ثانویه:

مقایسه اثربخشی ESAها در کاهش بروز عوارض جانبی و بهبود پیامدهای بلندمدت تکامل سیستم عصبی.

روش های جستجو
ما از استراتژی جست‌وجوی استاندارد گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۲؛ ۲۰۱۷)؛ MEDLINE via PubMed (۱۹۶۶ تا ۱۰ مارچ ۲۰۱۷)؛ Embase (از ۱۹۸۰ تا ۱۰ مارچ ۲۰۱۷)؛ و Cumulative Index to Nursing and Allied Health Literature (CINAHL؛ ۱۹۸۲ تا ۱۰ مارچ ۲۰۱۷) استفاده کردیم. ما بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، مجموعه مقالات کنفرانس، و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و شبه‌‐تصادفی‌سازی شده و کنترل شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و شبه‌‐تصادفی‌سازی و کنترل شده از آغاز زودهنگام درمان با EAS در مقابل دارونما یا عدم مداخله در نوزادان نارس یا کم‌وزن هنگام تولد.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما از روش‌های شرح داده شده در کتابچه راهنمای کاکرین برای مرورهای سیستماتیک مداخلات و رویکرد GRADE برای ارزیابی کیفیت شواهد استفاده کردیم.
نتایج اصلی

این مرور به‌روز شده شامل ۳۴ مطالعه با حضور ۳۶۴۳ نوزاد است. همه تجزیه‌وتحلیل‌ها به مقایسه ESAها در مقابل یک کنترل متشکل از دارونما یا عدم درمان پرداختند.

ESAهای زودهنگام باعث کاهش خطر «استفاده از یک یا چند ترانسفیوژن RBC [گلبول‌های قرمز خون] شد (خطر نسبی (RR) معمول: ۰,۷۹؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۷۴ تا ۰.۸۵؛ تفاوت خطر (RD) معمول: ۰.۱۴‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۸‐ تا ۰.۱۰‐؛ I۲ = ۶۹% برای RR و ۶۲% برای RD (ناهمگونی متوسط)؛ تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول پیامد مثبت اضافی (NNTB): ۷؛ ۹۵% CI؛ ۶ تا ۱۰؛ ۱۹ مطالعه، ۱۷۵۰ نوزاد). کیفیت شواهد پایین بود.

انتروکولیت نکروزان به‌طور معنی‌داری در گروه ESA در مقایسه با گروه دارونما کاهش نشان داد (RR معمول: ۰,۶۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۲ تا ۰.۹۱؛ RD معمول: ۰.۰۳‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۵‐ تا ۰.۰۱‐؛ I۲ = ۰% برای RR و ۲۲% برای RD (ناهمگونی پائین)؛ NNTB: ۳۳؛ ۹۵% CI؛ ۲۰ تا ۱۰۰؛ ۱۵ مطالعه، ۲۶۳۹ نوزاد). کیفیت شواهد متوسط بود.

داده‌ها نشان از کاهش در «هر نوعی از نارسایی تکامل سیستم عصبی در ۱۸ تا ۲۲ ماهگی» سن اصلاح شده در گروه ESA داشت (RR معمول: ۰,۶۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۸ تا ۰.۸۰؛ RD معمول: ۰.۰۸‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۲‐ تا ۰.۰۴‐؛ NNTB: ۱۳؛ ۹۵% CI؛ ۸ تا ۲۵. I۲ = ۷۶% برای RR (ناهمگونی بالا) و ۶۶% برای RD (متوسط)؛ ۴ مطالعه؛ ۱۱۳۰ نوزاد). کیفیت شواهد پایین بود.

نتایج حاکی از افزایش نمرات Bayley‐II Mental Development Index (MDI) در ۱۸ تا ۲۴ ماهگی در گروه ESA بودند (تفاوت میانگین وزن‌دهی شده (WMD): ۸,۲۲؛ ۹۵% CI؛ ۶.۵۲ تا ۹.۹۲؛ I۲ = ۹۷% (ناهمگونی بالا)؛ ۳ مطالعه؛ ۹۸۱ نوزاد). کیفیت شواهد پایین بود.

کل حجم RBCهای انتقال داده شده به ازای هر نوزاد، تا ۷ میلی‌لیتر/کیلوگرم بود. تعداد ترانسفیوژن‌های RBC به ازای هر نوزاد به‌طور حداقلی کاهش یافت، اما تعداد اهدا کنندگانی که نوزادان در معرض آنها قرار گرفتند، کاهش قابل توجهی نداشت. داده‌ها تفاوت معنی‌داری را در خطر ابتلا به مرحله ≥ ۳ رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (ROP) با تجویز زودهنگام EPO نشان ندادند (RR معمول: ۱,۲۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۱ تا ۱.۹۰؛ RD معمول: ۰.۰۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۲‐ تا ۰.۰۴؛ I۲ = ۰% (بدون ناهمگونی) برای RR؛ I۲ = ۳۴% برای RD (ناهمگونی پائین)؛ ۸ مطالعه، ۱۲۸۳ نوزاد). مرگ‌ومیر تحت تاثیر قرار نگرفت، اما نتایج، کاهش قابل توجهی را در بروز هموراژی داخل بطنی (IVH) و لوکومالاسی اطراف بطن (PVL) نشان دادند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
تجویز زودهنگام ESAها منجر به کاهش استفاده از ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون (RBC)، حجم RBCهای منتقل شده و قرار گرفتن در معرض اهدا کننده پس از ورود به مطالعه می‌شود. کاهش‌های کوچک به احتمال زیاد اهمیت بالینی را محدود می‌کنند. قرار گرفتن در معرض اهدا کننده احتمالا اجتناب‌ناپذیر است، با توجه به اینکه همه به جز یک مطالعه شامل نوزادانی بودند که قبل از ورود به کارآزمایی ترانسفیوژن‌های RBC را دریافت کرده بودند. این به‌روزرسانی تفاوت معنی‌داری را در میزان ROP (مرحله ≥ ۳) برای مطالعاتی که درمان EPO را در کمتر از هشت روزگی آغاز کرده بودند، پیدا نکرد که یک موضوع مایه نگرانی در نسخه‌های قبلی این مرور است. درمان زودهنگام با EPO به‌طور قابل‌توجهی منجر به کاهش نرخ IVH؛ PVL؛ و NEC می‌شود. پیامدهای تکامل سیستم عصبی در ۱۸ تا ۲۲ ماه و بعد از آن در مطالعات منتشر شده متنوع بودند. تحقیقات در حال انجام باید به ارزیابی شیوه‌های بالینی فعلی بپردازند که قرار گرفتن را در معرض اهدا کننده محدود می‌کنند. نتایج امیدوارکننده اما متناقض مربوط به اثر حفاظتی عصبی ناشی از EPO زودهنگام نیاز به مطالعه بیشتر دارند. نتایج بسیار متفاوت از دو کارآزمایی بزرگ منتشر شده و ناهمگونی بالا در آنالیزها نشان می‌دهند که ما باید قبل از هرگونه نتیجه‌گیری قوی، برای نتایج حاصل از دو کارآزمایی بزرگ در حال انجام، صبر کنیم. تجویز EPO در حال حاضر توصیه نمی‌شود زیرا تا به امروز مزایای محدودی از آن شناخته شده است. استفاده از داربپویتین نیاز به مطالعه بیشتری دارد.
خلاصه به زبان ساده

تجویز زودهنگام عوامل محرک اریتروپویزیس در نوزادان پره‌ترم یا کم‌وزن هنگام تولد

سوالات مطالعه مروری: آیا شروع زودهنگام اریتروپویتین (erythropoietin) یا داربپویتین (darbepoetin) (قبل از روز هشتم پس از تولد) در کاهش ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون در نوزادان نارس و/یا کم‌وزن هنگام تولد موثر و بی خطر است؟ آیا شروع زودهنگام اریتروپویتین یا داربپویتین در نقش یک محافظ عصبی عمل می‌کند؟ آیا این عوامل در برابر انتروکولیت نکروزان محافظت ایجاد می‌کنند؟

پیشینه: در نوزادان تازه متولد شده، تعداد گلبول‌های قرمز خون در گردش پس از تولد کاهش می‌یابند. در نوزادان پره‌ترم، این میزان کاهش با خروج مکرر خون بدتر می‌شود که ممکن است نظارت بر وضعیت بالینی نوزاد لازم باشد. بنابراین، نوزادان پره‌ترم به احتمال زیاد نیاز به ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون دارند. سطوح پایین اریتروپویتین (EPO)، ماده‌ای در خون که باعث تحریک تولید گلبول‌های قرمز خون در نوزادان نارس می‌شود، منطقی را برای استفاده از EPO در پیشگیری یا درمان کم‌خونی فراهم می‌کند. EPO می‌تواند به صورت «زودهنگام» (قبل از اینکه نوزاد به هشت روزگی برسد) برای پیشگیری یا کاهش استفاده از ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون تجویز شود. شواهد رو به افزایش نشان می‌دهد که EPO ممکن است در برابر آسیب‌های عصبی و آسیب به روده محافظت ایجاد کند.

ویژگی‌های مطالعه: ما ۳۴ مطالعه را شناسایی کردیم که از این رویکرد استفاده کرده و در مجموع ۳۶۴۳ نوزاد پره‌ترم را وارد کردند. مطالعات با کیفیت متغیر در کشورهای بسیار مختلفی انجام شده‌اند.

نتایج کلیدی: درمان زودهنگام با EPO تعداد ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون و مواجهه‌ها با اهداکننده خون را پس از استفاده از آن کاهش می‌دهد. با این حال، سود کلی EPO ممکن است از نظر بالینی مهم نباشد، زیرا بسیاری از این نوزادان پیش از ورود به کارآزمایی در معرض ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون قرار گرفته بودند. درمان زودهنگام با EPO خطر مرگ یا رتینوپاتی پره‌ماچوریتی را تغییر نمی‌دهد و ممکن است خطر آسیب‌های عصبی و آسیب به روده را کاهش دهد. همچنین ممکن است پیامدهای بلندمدت را بهبود بخشد.

کیفیت شواهد: با توجه به رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE)، کیفیت پیامدهای اصلی در بازه بالا تا پایین قرار داشت.

نتیجه‌گیری‌ها: بر اساس یافته‌های ما، در حال حاضر استفاده روتین زودهنگام اریتروپویتین را در نوزادان نارس توصیه نمی‌کنیم. مطالعات در حال انجام ممکن است این احتمال را مطرح کنند که اریتروپویتین شاید خطرات پیامدهای جانبی تکامل سیستم عصبی و انتروکولیت نکروزان را کاهش دهد.


Sachin S Shah، Arne Ohlsson، Henry L Halliday، Vibhuti S Shah،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
دیسپلازی برونکوپولمونری (BPD; bronchopulmonary dysplasia) یکی از دلایل مهم مرگ‌ومیر و موربیدیتی در نوزادان پره‌ترم است و التهاب نقش مهمی ‌در بیماری‌زایی آن دارد. استفاده از کورتیکواستروئیدهای استنشاقی ممکن است روند التهابی را، بدون نیاز به استفاده از غلظت بالای استروئید سیستمیک و خطر کمتر اثرات جانبی، تعدیل کند. این یک به‌روز‌رسانی از مروری است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد (Shah ۲۰۱۲). ما به تازگی مرور مرتبطی را با عنوان «کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در برابر کورتیکواستروئیدهای سیستمیک برای درمان دیسپلازی برونکلوپولمونری در نوزادان پره‌ترم بسیار کم‌وزن هنگام تولد که ونتیله می‌شوند» به‌روزرسانی کردیم.
اهداف
تعیین تاثیر کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در برابر کورتیکواستروئیدهای سیستمیک که برای پیشگیری از مرگ‌ومیر یا BPD در نوزادان بسیار کم‌وزن هنگام تولد که ونتیله می‌شوند، طی ۷ روز اول زندگی آغاز شد.
روش های جستجو
ما از استراتژی استاندارد جست‌وجوی گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۱، ۲۰۱۷)؛ MEDLINE via PubMed (۱۹۶۶ تا ۲۳ فوریه ۲۰۱۷)؛ Embase (۱۹۸۰ تا ۲۳ فوریه ۲۰۱۷) و CINAHL (۱۹۸۲ تا ۲۳ فوریه ۲۰۱۷) استفاده کردیم. ما پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌های بالینی، مجموعه مقالات کنفرانس‌ها و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) و کارآزمایی‌های شبه‌‐تصادفی شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی یا شبه‌‐تصادفی‌سازی و کنترل شده که به مقایسه درمان با کورتیکواستروئید استنشاقی در برابر سیستمیک (بدون در نظر گرفتن دوز و مدت زمان آن) پرداختند که طی هفت روز اول زندگی، در نوزادان پره‌ترم بسیار کم‌وزن هنگام تولد آغاز شد که دریافت کننده ونتیلاسیون کمکی بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
داده‌های مربوط به پیامدهای بالینی با استفاده از Review Manager استخراج و تجزیه‌و‌تحلیل شدند. در صورت مناسب بودن، متاآنالیز (meta‐analysis) با استفاده از خطر نسبی (RR) معمول، تفاوت خطر (RD) معمول و تفاوت میانگین وزن‌دهی شده (WMD) انجام شد. متاآنالیزها با استفاده از خطر نسبی معمول، تفاوت خطر (RD) معمول و تفاوت میانگین وزن‌دهی شده با ۹۵% فاصله اطمینان (CI) انجام شد. اگر RD دارای اهمیت آماری بود، تعداد افراد مورد نیاز برای رسیدن به مزیت یا تعداد افراد مورد نیاز برای اجتناب از آسیب محاسبه شد. ما کیفیت شواهدی را که با استفاده از سیستم درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی شدند، بررسی کردیم.
نتایج اصلی

ما دو کارآزمایی را وارد کردیم که شامل ۲۹۴ نوزاد بود. هیچ مطالعه جدیدی برای به‌روزرسانی سال ۲۰۱۷ وارد نشد. تفاوت در میزان بروز مرگ‌ومیر یا BPD در سن ۳۶ هفته پس از قاعدگی بین نوزادان دریافت کننده استروئیدهای استنشاقی یا سیستمیک دارای اهمیت آماری نبود (RR: ۱,۰۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۸ تا ۱.۳۵؛ RD: ۰.۰۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷‐ تا ۰.۱۶؛ ۱ کارآزمایی؛ ۲۷۸ = N). تفاوت بین گروه‌ها از لحاظ میزان بروز BPD در سن ۳۶ هفته پس از قاعدگی بین بازماندگان دارای اهمیت آماری نبود (RR: ۱.۳۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۴ تا ۱.۹۰؛ RD: ۰.۱۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۲‐ تا ۰.۲۴؛ ۱ کارآزمایی؛ ۲۰۶ = N). تفاوت در پیامدهای BPD در سن ۲۸ روز‌گی، مرگ‌ومیر در ۲۸ روز‌گی یا ۳۶ هفته پس از قاعدگی و پیامد ترکیبی مرگ‌ومیر یا BPD در ۲۸ روز بین گروه‌ها دارای اهمیت آماری نبود (۲ کارآزمایی؛ ۲۹۴ = N). مدت زمان استفاده از ونتیلاسیون مکانیکی در گروه استروئید استنشاقی در مقایسه با گروه استروئید سیستمیک (MD معمول: ۴ روز؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲ تا ۸؛ ۲ کارآزمایی؛ ۲۹۴ = N؛ ۰% = I²) و همچنین مدت زمان دریافت اکسیژن مکمل (MD معمول: ۱۱ روز؛ ۹۵% CI؛ ۲ تا ۲۰؛ ۲ کارآزمایی؛ ۲۹۴ = N؛ ۳۳% = I²) به‌طور معنی‌داری طولانی‌تر بود.

میزان بروز هیپرگلیسمی (hyperglycaemia) با استفاده از استروئیدهای استنشاقی ‌به‌طور معنی‌داری پایین‌تر بود (RR: ۰,۵۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۹ تا ۰.۷۱؛ RD: ‐۰.۲۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۷‐ تا ۰.۱۴‐؛ ۱ کارآزمایی؛ ۲۷۸ = N؛ NNTB: ۴؛ ۹۵% CI؛ ۳ تا ۷ برای اجتناب از وقوع هیپرگلیسمی در یک نوزاد). میزان مجرای شریانی باز در گروه دریافت کننده استروئیدهای استنشاقی افزایش یافت (RR: ۱.۶۴؛ ۹۵% CI؛ ۱.۲۳ تا ۲.۱۷؛ RD: ۰.۲۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۰ تا ۰.۳۳؛ ۱ کارآزمایی؛ ۲۷۸ = N؛ NNTB: ۵؛ ۹۵% CI؛ ۳ تا ۱۰). در یک زیرمجموعه از نوزادان زنده مانده در انگلستان و ایرلند، تفاوت معنی‌داری در پیامدهای رشد و تکامل در ۷ سالگی وجود نداشت. با این حال، خطر پایین تشخیص آسم تا ۷ سالگی در گروه استروئید استنشاقی در مقایسه با گروه استروئید سیستمیک وجود داشت (N = ۴۸) (RR: ۰.۴۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۹ تا ۰.۹۴؛ RD: ‐۰.۳۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۸‐ تا ۰.۰۵‐؛ NNTB: ۳؛ ۹۵% CI؛ ۲ تا ۲۰).

کیفیت شواهد با توجه به ارزیابی درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE)، متوسط تا پایین بود. سطح شواهد با توجه به اصول طراحی (خطر سوگیری (bias))، سازگاری (ناهمگونی) و دقت تخمین‌ها، کاهش یافت.

هر دو مطالعه کمک‌های مالی دریافت کردند و صنعت به آنها اتاق‌های هوا و دوز اندازه‌گیری شده افشانه استنشاقی بودسوناید (budesonide) و دارونما (placebo) را برای انجام مطالعه بزرگ‌تر ارائه کرد. هیچ موردی از تضاد منافع شناسایی نشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
ما هیچ شواهدی را نیافتیم که نشان دهد استروئید‌های استنشاقی زودهنگام، مزایای مهمی‌ را نسبت به استروئید‌های سیستمیک در مدیریت نوزادان پره‌ترم وابسته به ونتیلاتور ایجاد می‌کنند. بر اساس این مرور نمی‌توان استروئیدهای استنشاقی را نسبت به استروئیدهای سیستمیک به عنوان بخشی از روش درمانی استاندارد برای نوزادان پره‌ترم که ونتیله شده‌اند، توصیه کرد. از آنجا که ممکن است عوارض جانبی کمتری نسبت به استروئیدهای سیستمیک داشته باشند، انجام کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده بیشتری در مورد استروئیدهای استنشاقی مورد نیاز است تا بتوان نسبت خطر/مزیت تکنیک‌های مختلف ارائه درمان، برنامه‌های دوزبندی و اثرات درازمدت را با توجه ویژه به پیامد تکامل سیستم عصبی نشان داد.
خلاصه به زبان ساده

کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در برابر سیستمیک برای پیشگیری از بیماری مزمن ریوی در نوزادان پره‌ترم بسیار کم‌وزن هنگام تولد که ونتیله شده‌اند

سوال مطالعه مروری

هدف اولیه، مقایسه اثربخشی کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در برابر کورتیکواستروئیدهای سیستمیک بود که طی اولین هفته زندگی برای پیشگیری از مرگ‌ومیر یا دیسپلازی برونکوپولمونری (تعریف شده به صورت نیاز به دریافت اکسیژن مکمل در سن ۳۶ هفته پس از قاعدگی) در نوزادان استفاده کننده از ونتیلاسیون مکانیکی تهاجمی با وزن هنگام تولد ≤ ۱۵۰۰ گرم یا سن بارداری ≤ ۳۲ هفته آغاز شد.

پیشینه

نوزادان پره‌ترم که نیاز به حمایت تنفسی دارند، اغلب دچار دیسپلازی برونکوپولمونری می‌شوند. تصور می‌شود که التهاب در ریه‌ها ممکن است بخشی از علت آن باشد. داروهای کورتیکواستروئیدی هنگامی ‌که به صورت خوراکی یا از طریق وریدی تجویز می‌شوند، این التهاب را کاهش می‌دهند، اما استفاده از کورتیکواستروئیدها با اثرات جانبی جدی همراه است. استفاده از کورتیکواستروئیدها با فلج مغزی (مشکل حرکتی) و تاخیر در رشد و تکامل همراه است. مصرف استروئیدهای استنشاقی، به نحوی که دارو مستقیما به ریه برسد، ممکن است اثرات جانبی را کاهش دهد.

ویژگی‌های مطالعه

این مرور به بررسی کارآزمایی‌هایی پرداخت که در آنها نوزادان پره‌ترم دریافت کننده استروئیدهای استنشاقی با نوزادان دریافت کننده استروئیدهای سیستمیک (از طریق وریدی یا خوراکی) مقایسه شدند، در حالی که ونتیلاسیون مکانیکی دریافت می‌کردند. ما دو کارآزمایی را وارد کردیم که شامل ۲۹۴ نوزاد بود. یک مطالعه ۲۷۸ نوزاد و مطالعه دیگر ۱۶ نوزاد را وارد کرد. هیچ مطالعه جدیدی برای به‌روزرسانی سال ۲۰۱۷ وارد نشد.

هر دو مطالعه کمک‌های مالی دریافت کردند و صنعت به آنها اتاق‌های هوا و دوز اندازه‌گیری شده افشانه استنشاقی بودسوناید (budesonide) و دارونما (placebo) را برای انجام مطالعه بزرگ‌تر ارائه کرد. هیچ موردی از تضاد منافع شناسایی نشد.

نتایج کلیدی

هیچ شواهدی وجود نداشت که نشان دهد استروئیدهای استنشاقی در مقایسه با استروئید‌های سیستمیک از پیامد اولیه مرگ‌ومیر یا دیسپلازی برونکوپولمونری پیشگیری می‌کنند. تعداد روزهایی که نوزاد نیاز به حمایت ونتیلاسیون مکانیکی یا دریافت اکسیژن اضافی داشت، در نوزادان دریافت کننده استروئیدهای استنشاقی در برابر نوزادان دریافت کننده استروئیدهای سیستمیک افزایش یافت. این پیامدها در هر دو کارآزمایی گزارش شد. در گروه دریافت کننده استروئیدهای استنشاقی، میزان مجرای شریانی باز (عدم موفقیت در بستن مجرای شریانی، یک شانت شریانی در دوران جنینی، پس از تولد) افزایش یافت. در مقایسه با گروه استروئیدی سیستمیک، میزان قند خون بالا در گروه استروئید استنشاقی کمتر بود. این پیامدهای ثانویه فقط در یک کارآزمایی (کارآزمایی بزرگ‌تر) گزارش شد. در یک زیر‐نمونه با ۵۲ کودک در سن ۷ سالگی هیچ تفاوتی در پیامدهای طولانی‌مدت پیگیری شده بین گروه‌های استروئید استنشاقی و استروئید سیستمیک وجود نداشت، حتی در یک نمونه کوچکتر با ۴۸ نوزاد، پیامد «تشخیص هرگونه ابتلا به آسم تا هفت سالگی» در گروه استروئید استنشاقی در مقایسه با گروه استروئید سیستمیک به‌طور معنی‌داری پایین‌تر بود.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد با توجه به ارزیابی درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE)، متوسط تا پایین بود.


Sachin S Shah، Arne Ohlsson، Henry L Halliday، Vibhuti S Shah،
دوره ۲۰۱۷، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده

پیشینه
این یک به‌روز‌رسانی از مروری است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد. یک مرور مرتبط، با عنوان «کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در برابر کورتیکواستروئیدهای سیستمیک برای پیشگیری از دیسپلازی برونکوپولمونری در نوزادان پره‌ترم بسیار کم‌وزن هنگام تولد که ونتیله شده‌اند» نیز به‌روزرسانی شده است. با وجود استفاده از استروئید‌ها در زمان پیش از زایمان و درمان با سورفاکتانت پس از زایمان برای کاهش بروز و شدت سندرم دیسترس تنفسی، دیسپلازی برونکوپولمونری (BPD) یک مشکل جدی و شایع در میان نوزادان بسیار کم‌وزن هنگام تولد است. با توجه به خواص ضدالتهابی کورتیکواستروئیدها، آنها به‌طور گسترده‌ای برای درمان یا پیشگیری از BPD استفاده می‌شوند. با این حال، استفاده از استروئید‌های سیستمیک با عوارض جانبی جدی کوتاه‌مدت و بلندمدت همراه است. تجویز کورتیکواستروئیدها به صورت موضعی از طریق دستگاه تنفسی ممکن است منجر به اثرات سودمند روی سیستم ریوی با اثرات جانبی سیستمیک نامطلوب کمتری شود.
اهداف
مقایسه اثربخشی تجویز کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در برابر سیستمیک برای نوزادان پره‌ترم وابسته به ونتیلاتور با وزن هنگام تولد ≤ ۱۵۰۰ گرم یا سن بارداری ≤ ۳۲ هفته پس از ۷ روز‌گی بر بروز مرگ‌ومیر یا BPD در سن ۳۶ هفته پس از قاعدگی.
روش های جستجو
ما از استراتژی استاندارد جست‌وجوی گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۱، ۲۰۱۷)، MEDLINE via PubMed (از ۱۹۶۶ تا ۲۳ فوریه ۲۰۱۷)؛ Embase (از ۱۹۸۰ تا ۲۳ فوریه ۲۰۱۷)، و CINAHL (از ۱۹۸۲ تا ۲۳ فوریه ۲۰۱۷) استفاده کردیم. ما پایگاه‌های ثبت کارآزمایی‌های بالینی، مجموعه مقالات کنفرانس‌ها و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را نیز برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده و کارآزمایی‌های شبه‌‐تصادفی‌سازی شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی یا شبه‌‐تصادفی‌سازی و کنترل شده که به مقایسه درمان کورتیکواستروئید استنشاقی در برابر سیستمیک (بدون در نظر گرفتن دوز و مدت زمان) پرداختند که پس از اولین هفته زندگی در نوزادان وابسته به ونتیلاتور بسیار کم‌وزن هنگام تولد آغاز شد.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما از روش‌های استاندارد روش‌شناسی مورد انتظار بنیاد همکاری کاکرین (Cochrane Collaboration) استفاده کردیم.
نتایج اصلی

ما ۳ کارآزمایی را وارد کردیم که در مجموع شامل ۴۳۱ شرکت‌کننده بودند و به مقایسه کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در برابر سیستمیک برای درمان BPD پرداختند. هیچ کارآزمایی جدیدی برای به‌روزرسانی ۲۰۱۷ وارد نشد.

اگرچه یک مطالعه نوزادان را در < ۷۲ ساعت (N = ۲۹۲) زندگی آنها تصادفی‌سازی کرد، درمان هنگامی شروع شد که نوزادان به سن ۱۵ روز‌گی رسیدند. در این مطالعه بزرگ‌تر، مرگ‌ومیرها از نقطه تصادفی‌سازی و قبل از آغاز درمان وارد شدند. دو مطالعه (۱۳۹ = N) درمان را در ۱۲ تا ۲۱ روزگی نوزادان تصادفی‌سازی و آغاز کردند.

۲ کارآزمایی، تفاوت معنی‌داری را بین گروه‌ها از لحاظ پیامد اولیه گزارش نکردند: بروز مرگ‌ومیر یا BPD در سن ۳۶ هفته پس از قاعدگی میان تمامی نوزادان تصادفی‌سازی شده. تخمین‌ها برای بزرگترین کارآزمایی عبارت بود از خطر نسبی (RR): ۱,۰۴؛ (۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۸۶ تا ۱.۲۶)، تفاوت خطر (RD): ۰.۰۳؛ (۹۵% CI؛ ۰.۰۹‐ تا ۰.۱۵)؛ (شواهد با کیفیت متوسط). تخمین‌ها برای سایر کارآزمایی‌های گزارش دهنده پیامد اولیه عبارت بود از RR: ۰.۹۴؛ (۹۵% CI؛ ۰.۸۳ تا ۱.۰۵)، RD: ‐۰.۰۶؛ (۹۵% CI؛ ۰.۱۷‐ تا ۰.۰۵)؛ (شواهد با کیفیت پایین).

پیامدهای ثانویه که شامل داده‌های به دست آمده از هر سه کارآزمایی بود، تفاوت معنی‌داری را در مدت زمان استفاده از ونتیلاسیون مکانیکی یا اکسیژن مکمل، طول مدت بستری در بیمارستان، یا بروز هیپرگلیسمی (hyperglycaemia)، هیپرتانسیون (hypertension)، انتروکولیت نکروزان (necrotising enterocolitis)، خونریزی دستگاه گوارشی، رتینوپاتی پره‌ماچوریتی یا عفونت خون اثبات شده از طریق کشت (culture‐proven sepsis) نشان نداد (شواهد با کیفیت متوسط تا پایین).

در یک زیرمجموعه از ۷۵ نوزاد زنده مانده که از انگلستان و ایرلند ثبت‌نام شدند، تفاوت‌های معناداری در پیامدهای تکاملی در ۷ سالگی بین گروه‌ها وجود نداشت (شواهد با کیفیت متوسط). یک مطالعه کمک‌های مالی دریافت کرد و صنعت، اتاق‌های هوا و دوز اندازه‌گیری شده بودسوناید (budesonide) استنشاقی و دارونما را برای همان مطالعه فراهم کرد. هیچ موردی از تضاد منافع شناسایی نشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

ما هیچ شواهدی را پیدا نکردیم که نشان دهد کورتیکواستروئیدهای استنشاقی نسبت به کورتیکواستروئیدهای سیستمیک در مدیریت نوزادان پره‌ترم وابسته به ونتیلاتور دارای مزایای ویژه‌ای هستند. شواهدی از تفاوت در اثربخشی یا پروفایل‌های حوادث جانبی برای استروئید‌های استنشاقی در برابر استروئید‌های سیستمیک وجود نداشت.

یک سیستم ارائه بهتر که ارائه انتخابی استروئیدهای استنشاقی را به آلوئول‌ها تضمین کند، ممکن است منجر به اثرات بالینی مفید بدون افزایش حوادث جانبی شود.

برای حل این مسئله، انجام مطالعاتی برای شناسایی نسبت خطر/مزیت تکنیک‌های مختلف ارائه و برنامه‌های دوزبندی برای تجویز این داروها مورد نیاز هستند. اثرات درازمدت استروئیدهای استنشاقی، با توجه ویژه به پیامدهای مربوط به تکامل سیستم عصبی، در مطالعات آینده باید مورد توجه قرار گیرند.

خلاصه به زبان ساده

کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در برابر کورتیکواستروئیدهای سیستمیک در درمان دیسپلازی برونکوپولمونری در نوزادان پره‌ترم بسیار کم‌وزن هنگام تولد که ونتیله شده‌اند

سوال مطالعه مروری

مقایسه اثربخشی کورتیکواستروئیدهای استنشاقی در برابر سیستمیک تجویز شده برای نوزادان پره‌ترم وابسته به ونتیلاتور با وزن تولد ≤ ۱۵۰۰ گرم یا سن بارداری ۳۲ ≤ هفته پس از ۷ روز‌گی در بروز بیماری مزمن ریوی در سن اصلاح شده ۳۶ هفته پس از قاعدگی.

پیشینه

نوزادان پره‌ترم (نوزادان متولد شده قبل از زمان ترم، هفته ۴۰ بارداری) اغلب نیاز به حمایت تنفسی (ونتیلاتور) دارند. نوزادانی که برای یک دوره طولانی‌مدت نیازمند حمایت تنفسی مکانیکی تهاجمی ‌(کارگذاری یک لوله تنفسی در مجرای نای) هستند، اغلب مبتلا به دیسپلازی برونکوپولمونری می‌شوند (تعریف شده به صورت نیاز به دریافت اکسیژن اضافی در سن ۳۶ هفته پس از قاعدگی). تصور می‌شود که التهاب در ریه‌ها ممکن است بخشی از علت آن باشد. داروهای کورتیکواستروئیدی باعث کاهش التهاب و تورم در ریه‌ها می‌شوند، اما می‌توانند عوارض جانبی جدی داشته باشند. استفاده از کورتیکواستروئید با فلج مغزی (مشکل حرکتی) و تاخیر در رشد همراه است. استروئیدهای استنشاقی، به‌طوری که دارو مستقیما به ریه‌ها برسد، به عنوان راهی برای محدود کردن عوارض جانبی مورد آزمایش قرار گرفته‌اند.

تاریخ جست‌وجو

۲۳ فوریه ۲۰۱۷.

ویژگی‌های مطالعه

تمامی سه کارآزمایی وارد شده تصادفی‌سازی شدند، اما روش کورسازی معیار مداخله و پیامد متفاوت بود. داده‌های به دست آمده از دو کارآزمایی (۱۳۹ نوزاد ثبت‌نام شده) ترکیب شد چرا که آنها نوزادان بین ۱۲ و ۲۱ روزه را ثبت‌نام کردند، اما داده‌های به دست آمده از یک کارآزمایی (۲۹۲ نوزاد ثبت‌نام شده) به‌طور جداگانه گزارش شد، زیرا محققان نوزادان با سن کمتر از ۷۲ ساعت را تصادفی‌سازی کردند. زمان‌بندی اندازه‌گیری پیامدها میان مطالعات متغیر بود بنابراین ترکیب چندین نتیجه مناسب نبود. در یک مطالعه تمام موارد مرگ‌ومیری که رخ داد، از زمان تصادفی‌سازی نوزادان و نه از زمان شروع درمان، گزارش شد بنابراین تعداد نوزادانی که در این مطالعه فوت کردند، زیاد بود.

یک مطالعه کمک‌های مالی دریافت کرد و صنعت، اتاق‌های هوا و دوز اندازه‌گیری شده را از افشانه استنشاقی بودسوناید (budesonide) و دارونما (placebo) برای همان مطالعه فراهم کرد. هیچ موردی از تضاد منافع شناسایی نشد.

نتایج کلیدی

شواهد به دست آمده از دو مطالعه با ۳۷۰ نوزاد که بین ۱۲ تا ۲۱ روزگی تصادفی‌سازی شدند و در فراهم کردن داده‌های مربوط به پیامد اولیه این مرور مشارکت داشتند، نشان دادند که استروئیدهای استنشاقی تجویز شده پس از ۷ روزگی در مقایسه با استروئیدهای سیستمیک، بروز مرگ‌ومیر یا دیسپلازی برونکوپولمونری (BPD) را در سن ۳۶ هفته پس از قاعدگی کاهش نداد. شواهد حاصل از یک مطالعه واحد که در آن نوزادان با سن کمتر از ۷۲ ساعت تصادفی‌سازی شدند، تفاوتی را در میزان بروز مرگ‌ومیر یا BPD نشان نداد.

شواهد به دست آمده از سه مطالعه با ۴۳۱ نوزاد که در بررسی پیامدهای ثانویه استفاده شدند، نشان داد که استروئیدهای استنشاقی تجویز شده پس از ۷ روز‌گی در مقایسه با استروئیدهای سیستمیک، میزان بروز BPD را در سن ۳۶ هفته پس از قاعدگی، هیپرگلیسمی، هیپرتانسیون، مدت زمان استفاده از ونتیلاسیون، مدت زمان دریافت اکسیژن مکمل‌، طول مدت بستری در بیمارستان، خونریزی داخل بطنی درجه III‐IV، لوکومالاسی پری‌ونتریکولار، انتروکولیت نکروزان، خونریزی دستگاه گوارشی، رتینوپاتی پره‌ماچوریتی مرحله > ۳، عفونت خون اثبات شده از طریق کشت یا بروز عوارض جانبی را به‌طور قابل توجهی تغییر نداد.

پروفایل‌های مربوط به حوادث جانبی برای استروئیدهای استنشاقی در برابر استروئیدهای سیستمیک متفاوت نبود اما برخی از عوارض بالقوه درمان استروئیدی گزارش نشده‌اند. تحقیقات بیشتری لازم است تا نشان دهد که هر فرمی از استفاده معمول از استروئید‌ها موجب بهبود کلی سلامت برای کودکان در معرض خطر ابتلا به دیسپلازی برونکوپولمونری می‌شود یا خیر.

کیفیت شواهد

کیفیت شواهد (با توجه به معیارهای درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE)) متوسط تا پایین بود.


Arne Ohlsson، Prakeshkumar S Shah،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه
استراتژی‌های مدیریتی مختلف برای درمان مجرای شریانی باز (patent ductus arteriosus; PDA) در نوزادان نارس، شامل مدیریت انتظاری، جراحی، یا درمان دارویی با مهارکننده‌های غیر انتخابی سیکلواکسیژناز (cyclo‐oxygenase inhibitors) هستند. کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) پیشنهاد کرده‌اند که پاراستامول (paracetamol) ممکن است یک عامل موثر و بی‌خطر برای بستن PDA باشد.
اهداف
تعیین اثربخشی و بی‌خطری (safety) تجویز پاراستامول به‌عنوان تک‌درمانی (monotherapy) یا به‌عنوان بخشی از درمان ترکیبی از طریق هر روش تجویز، در مقایسه با دارونما (placebo)، عدم مداخله، یا دیگر مهارکننده‌های پروستاگلاندین (prostaglandin)، برای پروفیلاکسی یا درمان PDA تشخیص داده شده در اکوکاردیوگرافی در نوزادان نارس یا کم‌‌وزن هنگام تولد.
روش های جستجو
CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase، و سه پایگاه ثبت کارآزمایی را در ۱۳ اکتبر ۲۰۲۱، و یک بانک اطلاعاتی دیگر را در ۱ مارچ ۲۰۲۲ جست‌وجو کردیم. هم‌چنین منابع را بررسی کرده و با نویسندگان مطالعه برای شناسایی مطالعات بیشتر ارتباط برقرار کردیم.
معیارهای انتخاب
RCT‌ها و شبه‐RCTهایی را وارد کردیم که در آنها پاراستامول (درمان تک‌عاملی یا ترکیبی) با عدم مداخله، دارونما (placebo) یا دیگر عوامل مورد استفاده برای بستن PDA، بدون در نظر گرفتن دوز، مدت زمان و نحوه مصرف آن، در نوزادان نارس مقایسه شد. دو نویسنده مستقل نتایج جست‌وجو را مرور کرده و انتخاب نهایی مقالات بالقوه واجد شرایط را از طریق بحث و گفت‌وگو انجام دادند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
به جمع‌آوری داده‌ها و آنالیز آنها بر اساس روش‌های گروه نوزادان در کاکرین پرداختیم. از رویکرد درجه‌بندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (Grading of Recommendations Assessment, Development and Evaluation; GRADE) برای ارزیابی قطعیت شواهد برای پیامدهای زیر استفاده کردیم: شکست در بسته شدن مجرا پس از اولین دوره درمان؛ مورتالیتی به هر علتی در طول بستری اولیه در بیمارستان؛ و بروز انتروکولیت نکروزان (necrotizing enterocolitis; NEC).
نتایج اصلی

برای این نسخه به‌روز شده، ۲۷ مطالعه را با حضور ۲۲۷۸ نوزاد گنجاندیم. خطر کلی سوگیری (bias) را در ۲۷ مطالعه از سطح پائین تا نامشخص در نظر گرفتیم. تعداد ۲۴ مطالعه در حال انجام را شناسایی کردیم.

پاراستامول در برابر ایبوپروفن (ibuprofen)

احتمالا تفاوتی اندک تا عدم تفاوت بین پاراستامول و ایبوپروفن از لحاظ شکست در بسته شدن مجرا پس از اولین دوره درمان وجود داشت (خطر نسبی (RR): ۱,۰۲؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۸۸ تا ۱.۱۸؛ ۱۸ مطالعه، ۱۵۳۵ نوزاد، شواهد با قطعیت متوسط) . احتمالا تفاوتی اندک تا عدم تفاوت بین پاراستامول و ایبوپروفن از لحاظ مورتالیتی به هر علتی در طول بستری در بیمارستان (RR: ۱.۰۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۰ تا ۱.۴۸؛ ۸ مطالعه، ۷۳۴ نوزاد، شواهد با قطعیت متوسط)، و NEC (RR: ۱.۳۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۷ تا ۱.۹۴؛ ۱۰ مطالعه، ۱۰۱۵ نوزاد؛ شواهد با قطعیت متوسط) وجود داشت.

پاراستامول در برابر ایندومتاسین (indomethacin)

تفاوتی اندک تا عدم تفاوت بین پاراستامول و ایندومتاسین از لحاظ شکست در بسته شدن مجرا پس از اولین دوره درمان وجود داشت (RR: ۱,۰۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۸ تا ۱.۳۳؛ ۴ مطالعه، ۳۸۰ نوزاد؛ شواهد با قطعیت پائین). تفاوتی اندک تا عدم تفاوت بین پاراستامول و ایندومتاسین از لحاظ مورتالیتی به هر علتی در طول دوره بستری در بیمارستان دیده شد (RR: ۰.۸۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۹ تا ۱.۹۲؛ ۲ مطالعه، ۱۱۴ نوزاد؛ شواهد با قطعیت پائین). نرخ بروز NEC در گروه پاراستامول (۳.۷%) در برابر گروه ایندومتاسین (۹.۲%) ممکن است کمتر باشد (RR: ۰.۴۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۹ تا ۰.۹۶؛ ۴ مطالعه، ۳۸۴ نوزاد؛ شواهد با قطعیت پائین).

پاراستامول پروفیلاکتیک در برابر دارونما/عدم مداخله

پاراستامول پروفیلاکتیک (۱۷%) در مقایسه با دارونما/عدم مداخله (۶۱%) ممکن است شکست در بسته شدن مجرا را پس از یک دوره درمان کاهش دهد (RR: ۰,۲۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۸ تا ۰.۴۲؛ ۳ مطالعه، ۲۴۰ نوزاد؛ شواهد با قطعیت پائین). تفاوتی اندک تا عدم تفاوت بین پاراستامول پروفیلاکتیک و دارونما/عدم مداخله از لحاظ مورتالیتی به هر علتی در طول دوره بستری در بیمارستان وجود داشت (RR: ۰.۵۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۴ تا ۱.۴۴؛ ۳ مطالعه، ۲۴۰ نوزاد؛ شواهد با قطعیت پائین). هیچ مطالعه‌ای وقوع NEC را گزارش نکرد.

درمان زودهنگام با پاراستامول در برابر دارونما/عدم مداخله

درمان زودهنگام با پاراستامول (۲۸%) در مقایسه با دارونما/عدم مداخله (۷۹%) در صورتی که پیش از سن ۱۴ روزگی پس از زایمان مورد استفاده قرار گیرد، ممکن است شکست در بسته شدن مجرا را پس از یک دوره درمان کاهش دهد (RR: ۰,۳۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۳ تا ۰.۵۳؛ ۲ مطالعه، ۱۲۷ نوزاد؛ شواهد با قطعیت پائین). هیچ مطالعه‌ای مورتالیتی به هر علتی را در طول بستری در بیمارستان یا بروز NEC را گزارش نکرد.

درمان دیرهنگام با پاراستامول در برابر دارونما/عدم مداخله

تفاوتی اندک تا عدم تفاوت بین پاراستامول دیرهنگام و دارونما از لحاظ شکست در بسته شدن مجرا پس از یک دوره درمان در سن ۱۴ روزگی پس از زایمان یا پس از آن (RR: ۰,۸۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۲ تا ۱.۰۱؛ ۱ مطالعه، ۵۵ نوزاد، شواهد با قطعیت پائین) یا NEC (RR: ۱.۰۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷ تا ۱۵.۷۶؛ ۱ مطالعه، ۵۵ نوزاد؛ شواهد با قطعیت پائین) وجود داشت. هیچ داده‌ای در مورد مورتالیتی به هر علتی در طول بستری در بیمارستان گزارش نشد.

پاراستامول همراه با ایبوپروفن در برابر ایبوپروفن همراه با دارونما یا عدم مداخله

تفاوتی اندک تا عدم تفاوت بین پاراستامول به همراه ایبوپروفن در مقایسه با ایبوپروفن به علاوه دارونما یا عدم مداخله از لحاظ شکست در بسته شدن مجرا پس از اولین دوره درمان دیده شد (RR: ۰,۷۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۳ تا ۱.۳۶؛ ۲ مطالعه، ۱۱۱ نوزاد؛ شواهد با قطعیت پائین). تفاوتی اندک تا عدم تفاوت بین پاراستامول به همراه ایبوپروفن در مقایسه با ایبوپروفن به علاوه دارونما یا عدم مداخله از لحاظ بروز NEC وجود داشت (RR: ۰.۳۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۱ تا ۷.۴۵؛ ۱ مطالعه، ۲۴ نوزاد؛ شواهد با قطعیت پائین). هیچ داده‌ای در مورد مورتالیتی به هر علتی در طول بستری در بیمارستان گزارش نشد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
شواهدی با قطعیت متوسط نشان می‌دهد که احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در اثربخشی بین پاراستامول و ایبوپروفن وجود دارد؛ شواهدی با قطعیت پائین حاکی از آن است که احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در اثربخشی بین پاراستامول و ایندومتاسین وجود دارد؛ شواهدی با قطعیت پائین نشان می‌دهد که پاراستامول پروفیلاکتیک ممکن است موثرتر از دارونما/عدم مداخله باشد؛ شواهد با قطعیت پائین نشان می‌دهد که درمان زودهنگام با پاراستامول ممکن است موثرتر از دارونما/عدم مداخله باشد؛ شواهدی با قطعیت پائین نشان می‌دهد که احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت بین درمان دیرهنگام با پاراستامول و دارونما وجود دارد، و احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در اثربخشی بین ترکیب پاراستامول به علاوه ایبوپروفن در برابر ایبوپروفن به تنهایی برای بسته شدن PDA پس از اولین دوره درمان وجود دارد. اکثر نوزادان وارد شده در این مطالعات در اواسط حاملگی پره‌ترم (نارس) بودند. بنابراین، اثبات اثربخشی و بی‌خطری مصرف پاراستامول برای درمان PDA در نوزادان بسیار کم‌‌وزن هنگام تولد ((extremely low birth weight; ELBW): وزن هنگام تولد < ۱۰۰۰ گرم) و نوزادان با سن بارداری بسیار پائین ((extremely low gestational age neonates; ELGANs): < ۲۸ هفته بارداری) نیاز به مطالعات بیشتری دارد.
خلاصه به زبان ساده

مزایا و خطرات مصرف پاراستامول (استامینوفن) در درمان مجرای شریانی باز (PDA، یک رگ خونی ضروری برای بقای جنین) در نوزادان نارس و کم‌‌وزن هنگام تولد چه هستند؟

پیشینه

مجرای شریانی باز (patent ductus arteriosus; PDA) یک عارضه شایع برای نوزادان نارس (پره‌ماچور (premature)) یا کوچک به شمار می‌رود. گردش خون به (هنوز) ریه‌های غیر عملکردی پیش از تولد غیر ضروری است. به این دلیل که اکسیژن خون جنین از طریق جفت تامین می‌شود. PDA یک رگ خونی موقتی جنینی است که شریان ریوی (رگی که، پس از تولد، خون بدون اکسیژن را از قلب به ریه‌ها می‌رساند) را به آئورت (رگی که خون حاوی اکسیژن تازه، را که توسط ورید ریوی از ریه‌ها به قلب باز می‌گردد، در بدن به گردش در می‌آورد) متصل می‌کند. به عبارت دیگر، PDA «مدار کوتاه» گردش خون جنین از طریق ریه‌ها است. این وضعیت برای حفظ حیات داخل رحم ضروری است، اما پس از تولد باید بسته شود. گاهی اوقات به دلیل مرحله رشد نارس کودک، PDA باز می‌ماند.

PDT در نوزادان نارس با عوارض تهدید کننده زندگی همراه است. درمان معمول برای PDA مصرف داروهای ایندومتاسین (indomethacin) یا ایبوپروفن (ibuprofen) است که مانع تولید پروستاگلاندین‌ها (prostaglandins) شده و سبب بسته شدن PDA می‌شود. پروستاگلاندین‌ها ترکیبات شیمیایی هستند که در سراسر بدن (یعنی نه در یک ارگان خاص) تولید می‌شوند، به ویژه در هر کجا که بافت‌های نرم آسیب‌دیده باشند. تولید (یا «سنتز») آنها نقش کلیدی در فرآیندهای بهبود دارد. آنها نقش مهمی‌ در باز نگه داشتن (یا «patent») مجرای شریانی دارند، بنابراین کاهش تولید آنها منجر به بسته شدن مجرای شریانی می‌شود.

اخیرا، تجویز پاراستامول (paracetamol) (استامینوفن (acetaminophen))، دارویی که معمولا برای درمان تب یا درد در نوزادان، کودکان و بزرگسالان استفاده می‌شود، به عنوان جایگزینی برای ایبوپروفن، با عوارض جانبی بالقوه کمتر، پیشنهاد شده است. تعدادی از کارآزمایی‌های بالینی نشان داده‌اند که پاراستامول ممکن است جایگزینی برای بستن PDA باشد. مشخص نیست که پاراستامول دقیقا چگونه منجر به بسته شدن PDA می‌شود، اما احتمالا شامل مهار سنتز پروستاگلاندین است.

ما به دنبال چه یافته‌ای بودیم؟

پاراستامول، با دارا بودن خواص ضد التهابی ضعیف، در مقایسه با دارونما (placebo) (یک ماده بدون تاثیر درمانی فعال)، یا عدم مداخله، یا داروهای ضد التهابی غیر استروئیدی (ایندومتاسین و ایبوپروفن)، برای بسته شدن PDA در نوزادان نارس یا کم‌‌وزن هنگام تولد، چقدر موثر و بی‌خطر است؟

ما چه کاری را انجام دادیم؟

برای یافتن مطالعاتی جست‌وجو کردیم که تاثیرات کوتاه‌مدت (مزیت و بی‌خطری) و طولانی‌مدت (تکامل سیستم عصبی) پاراستامول را که به‌تنهایی یا در ترکیب با ایبوپروفن استفاده می‌شود، در مقایسه با ایبوپروفن، ایندومتاسین، دارونما، یا عدم مداخله برای پیشگیری یا درمان PDA قابل‌توجه در نوزادان نارس یا کوچک مورد بررسی قرار دادند. درمان را به درمان زودهنگام (< ۱۴ روزگی) و دیرهنگام (≥ ۱۴ روزگی) طبقه‌بندی کردیم.

ما به چه نتایجی رسیدیم؟

تعداد ۲۷ مطالعه را شناسایی کردیم که ۲۲۷۸ نوزاد نارس را ثبت‌نام کردند. این مطالعات اثربخشی و بی‌خطری مصرف پاراستامول را به‌تنهایی یا در ترکیب با ایبوپروفن در برابر ایبوپروفن، ایندومتاسین، دارونما یا عدم مداخله برای درمان پیشگیرانه (پروفیلاکسی) یا درمان PDA مقایسه کردند. تعداد ۲۴ مطالعه در حال انجام را در مورد این موضوع شناسایی کردیم.

هنگامی ‌که نتایج حاصل از مطالعات وارد شده ترکیب شدند، دریافتیم که:

‐ نرخ موفقیت پاراستامول در بستن PDA بالاتر از دارونما و احتمالا مشابه با ایبوپروفن و ایندومتاسین بود؛
‐ به نظر می‌رسد که پاراستامول تاثیرات مضر کمتری بر کلیه و روده داشته باشد؛
‐ در دو مطالعه کوچک که کودکان ۲۴ ماه و پنج ساله را پیگیری کردند، تفاوتی اندک تا عدم تفاوت در ناتوانی در تکامل سیستم عصبی بین کودکانی که پاراستامول دریافت کردند و کودکانی که با داروی غیر تجربی یا دارونما درمان شدند، وجود داشت.

برای پیامد کلیدی بسته شدن PDA پس از اولین دوره درمان، متوجه شدیم که:

‐ شواهدی با قطعیت متوسط نشان دادند که احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در اثربخشی بین پاراستامول و ایبوپروفن وجود دارد؛
‐ شواهدی با قطعیت پائین نشان دادند که احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در اثربخشی بین پاراستامول و ایندومتاسین وجود دارد؛
‐ شواهدی با قطعیت پائین نشان دادند که پاراستامول پروفیلاکتیک ممکن است موثرتر از دارونما/عدم مداخله باشد؛
‐ شواهدی با قطعیت پائین نشان دادند که درمان زودهنگام با پاراستامول ممکن است موثرتر از دارونما/عدم مداخله باشد؛
‐ شواهدی با قطعیت پائین نشان دادند که احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت بین درمان دیرهنگام با پاراستامول و دارونما وجود دارد؛
‐ شواهدی با قطعیت پائین نشان دادند که احتمالا تفاوتی اندک یا عدم تفاوت در اثربخشی بین ترکیب ایبوپروفن به علاوه پاراستامول و ایبوپروفن به‌تنهایی وجود دارد.

اکثر نوزادان وارد شده در این مطالعات در اواسط حاملگی پره‌ترم (نارس) بودند. بنابراین، اثبات اثربخشی و بی‌خطری پاراستامول در درمان PDA در نوزادان با سن بارداری بسیار پائین ((extremely low gestational age neonates; ELGANs): کمتر از ۲۸ هفته بارداری) یا نوزادان بسیار کم‌‌وزن هنگام تولد ((extremely low birth weight; ELBW): وزن کمتر از ۱۰۰۰ گرم هنگام تولد) نیاز به مطالعات بیشتری دارد.

در این مطالعات، ارائه دهندگان مراقبت سلامت همیشه «کور» نشدند (از نوع داروی دریافتی نوزادان اطلاع داشتند). بنابراین، سطح کیفیت (قطعیت) شواهد را متوسط یا پائین ارزیابی کردیم.

این شواهد تا چه زمانی به‌روز است؟

این مطالعه، در واقع مرور قبلی ما را به‌روز می‌کند. شواهد تا اکتبر ۲۰۲۱ به‌روز است.


Arne Ohlsson، Rajneesh Walia، Sachin S Shah،
دوره ۲۰۱۸، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

پیشینه
ایندومتاسین به عنوان درمان استاندارد برای بستن مجرای شریانی باز (PDA) استفاده می‌شود اما با کاهش جریان خون به ارگان‌های مختلف همراه است. ایبوپروفن، دیگر مهارکننده‌ سیکلواکسیژناز، ممکن است به اندازه ایندومتاسین موثر باشد، اما عوارض جانبی کمتری داشته باشد.
اهداف
تعیین اثربخشی و ایمنی ایبوپروفن در مقایسه با ایندومتاسین، دیگر مهارکننده(های) سیکلواکسیژناز، دارونما (placebo)، یا عدم مداخله برای بستن مجرای شریانی باز در نوزادان نارس، کم‌وزن موقع تولد، یا نارس و کم‌وزن موقع تولد.
روش های جستجو
ما از استراتژی استاندارد جست‌وجوی گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۱۰؛ ۲۰۱۷)؛ MEDLINE via PubMed (از ۱۹۶۶ تا ۳۰ نوامبر ۲۰۱۷)؛ Embase (از ۱۹۸۰ تا ۳۰ نوامبر ۲۰۱۷)؛ و CINAHL (از ۱۹۸۲ تا ۳۰ نوامبر ۲۰۱۷) استفاده کردیم. ما بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، خلاصه مقالات کنفرانس، و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده و شبه‐تصادفی‌سازی شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی یا شبه‌‐تصادفی‌سازی و کنترل شده با ایبوپروفن برای درمان PDA در نوزادان تازه متولد شده نارس، کم‌وزن موقع تولد، یا هم نارس و هم کم‌وزن موقع تولد.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
جمع‌آوری و تجزیه‌و‌تحلیل داده‌ها با روش گروه مروری نوزادان در کاکرین، مطابقت داشت. ما از رویکرد GRADE برای ارزیابی کیفیت شواهد استفاده کردیم.
نتایج اصلی

ما ۳۹ مطالعه را با ۲۸۴۳ نوزاد وارد کردیم.

ایبوپروفن (وریدی) در مقابل دارونما: ایبوپروفن وریدی (۳ دوز) بروز شکست را در بسته شدن PDA، در مقایسه با دارونما، کاهش داد (خطر نسبی (RR) معمول: ۰,۶۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۴ تا ۰.۸۶؛ تفاوت خطر (RD) معمول: ۰.۱۸‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۰‐ تا ۰.۰۶‐؛ NNTB: ۶؛ ۹۵% CI؛ ۳ تا ۱۷؛ I۲ = ۶۵% برای RR و I۲ = ۰% برای RD؛ ۲ مطالعه، ۲۰۶ نوزاد، شواهد با کیفیت متوسط). یک مطالعه کاهش شکست در بسته شدن PDA را پس از یک یا سه دوز از ایبوپروفن خوراکی، در مقایسه با دارونما، گزارش کرد (۶۴ نوزاد؛ RR: ۰,۲۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۱ تا ۰.۶۲؛ RD: ‐۰.۴۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۵‐ تا ۰.۲۳‐؛ NNTB: ۲؛ ۹۵% CI؛ ۲ تا ۴؛ I۲ قابل اجرا نبود).

ایبوپروفن (وریدی یا خوراکی) در مقایسه با ایندومتاسین (وریدی یا خوراکی): بیست و چهار مطالعه (۱۵۹۰ نوزاد) به مقایسه ایبوپروفن (وریدی یا خوراکی) با ایندومتاسین (وریدی یا خوراکی) پرداخته و تفاوت‌های قابل توجهی را در نرخ شکست برای بسته شدن PDA نیافت (RR معمول: ۱,۰۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۲ تا ۱.۲۴؛ RD معمول: ۰.۰۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۲‐ تا ۰.۰۶؛ I۲ = ۰% برای هم RR و هم RD؛ شواهد با کیفیت متوسط). کاهش در NEC (انتروکولیت نکروزان) در گروه ایبوپروفن (وریدی یا خوراکی) مورد توجه قرار گرفت (۱۸ مطالعه، ۱۲۹۲ نوزاد؛ RR معمول: ۰,۶۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۹ تا ۰.۹۴؛ RD معمول: ۰.۰۴‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷‐ تا ۰.۰۱‐؛ NNTB: ۲۵؛ ۹۵% CI؛ ۱۴ تا ۱۰۰؛ I۲ = ۰% برای هم RR و هم RD؛ شواهد با کیفیت متوسط). در گروه ایبوپروفن کاهش معنی‌دار آماری در نسبت نوزادان مبتلا به اولیگوری وجود داشت (۶ مطالعه، ۵۷۶ نوزاد؛ RR معمول: ۰,۲۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۴ تا ۰.۵۴؛ RD معمول: ۰.۰۹‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۴‐ تا ۰.۰۵‐؛ NNTB: ۱۱؛ ۹۵% CI؛ ۷ تا ۲۰؛ I۲ = ۲۴% برای RR و I۲ = ۶۹% برای RD؛ شواهد با کیفیت متوسط). سطوح کراتینین سرم/پلاسما، ۷۲ ساعت پس از شروع درمان در گروه ایبوپروفن به‌طور معنی‌داری کمتر بود (۱۱ مطالعه، ۹۱۸ نوزاد؛ MD؛ ۸,۱۲‐ میلی‌مول/لیتر؛ ۹۵% CI؛ ۱۰.۸۱‐ تا ۵.۴۳‐). برای این مقایسه، ناهمگونی بین‌مطالعه‌ای زیادی دیده شد (I۲ = ۸۳%) و شواهد با کیفیت پائین بودند.

ایبوپروفن (خوراکی) در مقایسه با ایندومتاسین (وریدی یا خوراکی): هشت مطالعه (۲۷۲ نوزاد) در مورد نرخ‌های شکست برای بسته شدن PDA در یک زیرگروه از مطالعات فوق گزارش دادند که به مقایسه ایبوپروفن خوراکی با ایندومتاسین (وریدی یا خوراکی) پرداختند. تفاوت معنی‌داری بین گروه‌ها وجود نداشت (RR معمول: ۰,۹۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۳ تا ۱.۲۷؛ RD معمول: ۰.۰۱‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۲‐ تا ۰.۰۹؛ I۲ = ۰% برای هم RR و هم RD). خطر NEC با ایبوپروفن خوراکی در مقایسه با ایندومتاسین (خوراکی یا وریدی) کاهش یافت (۷ مطالعه، ۲۴۹ نوزاد؛ RR معمول: ۰,۴۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۳ تا ۰.۷۳؛ RD معمول: ۰.۱۳‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۲‐ تا ۰.۰۵‐؛ NNTB: ۸؛ ۹۵% CI؛ ۵ تا ۲۰؛ I۲ = ۰% برای هم RR و هم RD). شواهدی با کیفیت پائین برای این دو پیامد وجود داشت. کاهش خطر شکست در بسته شدن PDA با ایبوپروفن خوراکی در مقایسه با ایبوپروفن وریدی وجود داشت (۵ مطالعه، ۴۰۶ نوزاد؛ RR معمول: ۰,۳۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۶ تا ۰.۵۶؛ RD معمول: ۰.۲۲‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱‐ تا ۰.۱۴‐؛ NNTB: ۵؛ ۹۵% CI؛ ۳ تا ۷؛ شواهد با کیفیت متوسط). کاهش خطر شکست در بسته شدن PDA با دوز بالا در مقایسه با دوز استاندارد ایبوپروفن وریدی وجود داشت (۳ مطالعه، ۱۹۰ نوزاد؛ RR معمول: ۰.۳۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۲ تا ۰.۶۱؛ RD معمول: ۰.۲۶‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۸‐ تا ۰.۱۵‐؛ NNTB: ۴؛ ۹۵% CI؛ ۳ تا ۷)؛ I۲ = ۴% برای RR و ۰% برای RD)؛ شواهد با کیفیت متوسط).

تجویز زودهنگام در مقابل تجویز با تاخیر ایبوپروفن، درمان ایبوپروفن وریدی با هدایت الکتروکاردیوگرافی در مقابل درمان استاندارد ایبوپروفن وریدی، اینفیوژن پیوسته ایبوپروفن در مقابل بولوس‌های متناوب از آن و ایبوپروفن رکتال در مقابل خوراکی آن در کارآزمایی‌های بسیار اندکی بررسی شده بودند که اجازه برآوردهای دقیق هرگونه پیامدهای بالینی را نمی‌داد.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
ایبوپروفن به اندازه ایندومتاسین در بسته شدن PDA موثر است. ایبوپروفن خطر NEC و نارسایی گذرای کلیوی را کاهش می‌دهد. بنابراین، از میان این دو دارو، به نظر می‌رسد ایبوپروفن داروی انتخابی باشد. اثربخشی ایبوپروفن در مقابل پاراستامول در یک مرور جداگانه ارزیابی می‌شود. به نظر می‌رسد تجویز دهانی‐معده‌ای ایبوپروفن به اندازه تجویز وریدی آن موثر باشد. برای ارائه توصیه‌های بیشتر، مطالعات باید به ارزیابی اثربخشی دوز بالا در مقابل دوز استاندارد ایبوپروفن، تجویز زودهنگام در مقابل تجویز با تاخیر آن، ایبوپروفن وریدی با هدایت الکتروکاردیوگرافی در مقابل درمان استاندارد ایبوپروفن وریدی، و اینفیوژن مستمر در مقابل بولوس‌های متناوب از ایبوپروفن بپردازند. مطالعات فاقد ارزیابی تاثیر ایبوپروفن بر پیامدهای درازمدت در نوزادان با PDA هستند.
خلاصه به زبان ساده

ایبوپروفن برای درمان مجرای شریانی باز (patent ductus arteriosus) در نوزادان نارس یا کم‌وزن هنگام تولد (یا هر دو)

سوال مطالعه مروری

استفاده از ایبوپروفن در مقایسه با ایندومتاسین، دیگر مهارکننده‌های سیکلواکسیژناز، دارونما (placebo) یا عدم مداخله برای بسته شدن مجرای شریانی باز (PDA)، به منظور بهبود نرخ بسته شدن مجرا و دیگر پیامدهای بالینی مهم در نوزادان نارس یا کم‌وزن هنگام تولد (یا هر دو)، ایمن و موثر است؟

پیشینه

یک عارضه شایع برای نوزادان بسیار نارس (premature) یا نوزادان بسیار کوچک، PDA است. PDA عبارت است از یک کانال عروقی باز بین ریه‌ها و قلب. این کانال باید پس از تولد بسته شود، اما گاهی اوقات به دلیل مرحله نابالغ تکامل کودک، باز باقی می‌ماند. PDA می‌تواند به عوارض تهدید کننده زندگی منجر شود. درمان معمول برای PDA ایندومتاسین بوده، دارویی که PDA را در اکثر نوزادان با موفقیت می‌بندد، اما می‌تواند باعث بروز عوارض جانبی جدی مانند کاهش جریان خون به اندام‌های مختلف شود. یکی دیگر از گزینه‌های دارویی، ایبوپروفن است.

ویژگی‌های مطالعه

ما بانک‌های اطلاعاتی علمی را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (مطالعات بالینی که در آنها افراد به‌صورت تصادفی در یکی از دو یا چند گروه درمانی قرار داده می‌شوند) از نوزادان نارس (متولد شده در کمتر از هفته ۳۷ بارداری)، نوزادان کم‌وزن موقع تولد (وزن کمتر از ۲۵۰۰ گرم)، یا نوزادان نارس و کم‌وزن موقع تولد مبتلا به PDA جست‌وجو کردیم. درمان‌ها عبارت بودند از ایبوپروفن، ایندومتاسین، دیگر مهارکننده سیکلواکسیژناز، دارونما یا عدم درمان. شواهد تا ۳۰ نوامبر ۲۰۱۷ به‌روز است.

نتایج کلیدی

این مرور از ۳۹ کارآزمایی (۲۸۴۳ نوزاد) دریافت که ایبوپروفن به اندازه ایندومتاسین در بسته شدن یک PDA موثر بود، باعث عوارض جانبی گذرای کمتری در کلیه‌ها شد و خطر ابتلا به انتروکولیت نکروزان، یک وضعیت جدی که روده را تحت تاثیر قرار می‌دهد، کاهش داد. این که ایبوپروفن باعث هرگونه مزایا یا آسیب‌های طولانی‌مدت مهمی در تکامل نوزاد می‌شود یا خیر، شناخته شده نیست. انجام مطالعات بیشتر با پیگیری طولانی‌مدت تا سن ۱۸ ماهگی نوزاد و تا سن ورود به مدرسه کودک مورد نیاز است تا در مورد اینکه ایبوپروفن یا ایندومتاسین داروی انتخابی برای بسته شدن PDA باشد، تصمیم‌گیری شود.

کیفیت شواهد: با توجه به GRADE (یک روش نمره‌دهی به کیفیت ‌کارآزمایی‌های حمایت کننده از هر پیامد)، کیفیت شواهد از بسیار پائین تا متوسط متغیر بود، اما برای پیامدهای مهم شکست در بسته شدن PDA، نیاز به جراحی برای بستن PDA، مدت زمان استفاده از حمایت ونتیلاتور، آنتروکولیت نکروزان، الیگوری و سطوح کراتینین سرم/پلاسما، هنگامی که ایبوپروفن وریدی یا خوراکی با ایندومتاسین وریدی یا خوراکی مقایسه شد، در حد متوسط بودند.


Arne Ohlsson، Sachin S Shah،
دوره ۲۰۱۹، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده

پیشینه
مجرای شریانی باز (PDA) دوره بالینی نوزادان نارس را پیچیده کرده و خطر ابتلا را به پیامدهای جانبی افزایش می‌دهد. ایندومتاسین درمان استاندارد برای بستن PDA بوده اما با عوارض جانبی کلیوی، دستگاه گوارش و مغزی همراه است. ایبوپروفن بر سرعت جریان خون به اندام‌های مهم اثر کمتری دارد.
اهداف

اهداف اولیه

تعیین اثربخشی و ایمنی ایبوپروفن در مقایسه با دارونما (placebo)/عدم مداخله یا دیگر داروهای مهارکننده سیکلواکسیژناز در پیشگیری از PDA در نوزادان پره‌ترم.

روش های جستجو
ما از استراتژی استاندارد جست‌وجوی گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۱۰؛ ۲۰۱۸)؛ MEDLINE via PubMed (۱۹۶۶ تا ۱۷ اکتبر ۲۰۱۸)؛ Embase (۱۹۸۰ تا ۱۷ اکتبر ۲۰۱۸)؛ و CINAHL (۱۹۸۲ تا ۱۷ اکتبر ۲۰۱۸) استفاده کردیم. ما بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، خلاصه مقالات کنفرانس، و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده و شبه‐تصادفی‌سازی شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و شبه‌‐تصادفی‌سازی و کنترل شده که به مقایسه ایبوپروفن با دارونما/عدم مداخله یا دیگر داروهای مهارکننده سیکلواکسیژناز برای پیشگیری از PDA در نوزادان نارس یا کم‌وزن هنگام تولد پرداخته بودند.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما داده‌های پیامدها را از جمله حضور PDA در روز سوم یا چهارم زندگی (بعد از ۷۲ ساعت درمان)، نیاز به لیگاسیون جراحی یا درمان نجات با مهارکننده سیکلواکسیژناز، مورتالیتی، عوارض مغزی، کلیوی، ریوی و دستگاه گوارش استخراج کردیم. ما متاآنالیزها را انجام داده و برآوردهای درمان را به صورت تفاوت میانگین (MD) معمول، خطر نسبی (RR)، تفاوت خطر (RD) و، اگر از نظر آماری قابل توجه بودند، تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول پیامد مثبت اضافی (NNTB) یا آسیب (NNTH)، همراه با ۹۵% فاصله اطمینان (CI) آنها گزارش کردیم. ما ناهمگونی بین مطالعاتی را توسط آزمون مربع I یا I² ارزیابی کردیم. ما از رویکرد GRADE برای ارزیابی کیفیت شواهد استفاده کردیم.
نتایج اصلی
در این تجزیه‌و‌تحلیل به‌روزرسانی شده، ما نه کارآزمایی (N = ۱۰۷۰ نوزاد) را وارد کردیم که به مقایسه ایبوپروفن پروفیلاکتیک (IV یا خوراکی) با دارونما/عدم مداخله یا ایندومتاسین پرداخته بودند. ایبوپروفن (IV یا خوراکی) احتمالا خطر PDA را در روز ۳ یا ۴ کاهش می‌دهد (RR معمول: ۰,۳۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱ تا ۰.۴۸؛ RD معمول: ۰.۲۶‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱‐ تا ۰.۲۱‐؛ NNTB: ۴؛ ۹۵% CI؛ ۳ تا ۵؛ ۹ کارآزمایی؛ N = ۱۰۲۹) (شواهد با کیفیت متوسط). در گروه کنترل، نرخ بسته شدن خودبه‌خودی معادل ۵۸ درصد تا روز ۳ تا ۴ بود. علاوه بر این، ایبوپروفن احتمالا نیاز را به درمان نجات با مهارکننده‌های سیکلواکسیژناز (RR معمول: ۰.۱۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۱ تا ۰.۲۶؛ RD معمول: ۰.۲۷‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۲‐ تا ۰.۲۲‐؛ NNTB: ۴؛ ۹۵% CI؛ ۳ تا ۵) و نیاز را به لیگاسیون داکتال جراحی (RR معمول: ۰.۴۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۲ تا ۰.۹۶؛ RD معمول: ۰.۰۳‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۵‐ تا ۰.۰۰‐؛ NNTB: ۳۳؛ ۹۵% CI؛ ۲۰ تا بی‌نهایت؛ ۷ کارآزمایی؛ N = ۹۲۵) (شواهد با کیفیت متوسط) کاهش می‌دهد. کاهش احتمالی در خطر ابتلا به هموراژی داخل بطنی (IVH) درجه ۳ یا ۴ در نوزادان دریافت کننده ایبوپروفن پروفیلاکتیک وجود داشت (RR معمول: ۰.۶۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۵ تا ۱.۰۰؛ I² = ۳۴%؛ RD معمول: ۰.۰۴‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۸‐ تا ۰.۰۰‐؛ I² = ۶۰%؛ ۷ کارآزمایی؛ N = ۹۲۵) (شواهد با کیفیت متوسط). شواهدی با کیفیت بالا حاکی از افزایش خطر برای الیگوری بود (RR معمول: ۱.۴۵؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۴ تا ۲.۰۲؛ RD معمول: ۰.۰۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۱ تا ۰.۱۱؛ NNTH : ۱۷؛ ۹۵% CI؛ ۹ تا ۱۰۰؛ N = ۷۴۷). نتایجی با کیفیت پایین از چهار مطالعه (N = ۲۰۲) نشان دادند که تجویز ایبوپروفن خوراکی ممکن است خطر PDA را کاهش (RR معمول: ۰.۴۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۰ تا ۰.۷۴) و ممکن است خطر خونریزی گوارشی را افزایش (NNTH: ۷؛ ۹۵% CI؛ ۴ تا ۲۵) دهد. هیچ شواهدی دال بر تفاوت برای مورتالیتی، هرگونه هموراژی داخل بطنی (IVH)، یا بیماری مزمن ریوی شناسایی نشد.
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان

این مرور نشان می‌دهد که استفاده پروفیلاکتیک از ایبوپروفن، در مقایسه با دارونما یا عدم مداخله، احتمالا منجر به کاهش بروز مجرای شریانی باز، نیاز به درمان نجات با مهارکننده‌های سیکلواکسیژناز، و بسته شدن جراحی مجرا خواهد شد. عوارض جانبی مرتبط با ایبوپروفن (IV یا خوراکی) شامل افزایش خطر برای الیگوری، افزایش سطوح کراتینین سرم، و افزایش خطر خونریزی دستگاه گوارش هستند. کاهش خطر برای هموراژی داخل بطنی (درجه ۳‐۴) وجود داشت، اما هیچ شواهدی دال بر تفاوت در مرگ‌ومیر، بیماری مزمن ریوی، انتروکولیت نکروزان یا زمان لازم برای رسیدن به تغذیه کامل وجود نداشت. در گروه کنترل، PDA به صورت خودبه‌خودی تا روز ۳ یا ۴ در ۵۸ درصد نوزادان بسته شده بود. درمان پروفیلاکتیک نسبت بزرگی را از نوزادان بطور غیرضروری در معرض دارویی قرار می‌دهد که عوارض جانبی مهمی دارد، بدون آنکه مزایای کوتاه‌مدت مهمی را برای پیامدها بدست آورد. شواهد فعلی از استفاده از ایبوپروفن برای پیشگیری از PDA پشتیبانی نمی‌کند. با توجه به آنکه نتایج پیگیری طولانی‌مدت از کارآزمایی‌های وارد شده در این مرور منتشر شده‌اند، انجام هیچ کارآزمایی دیگری از ایبوپروفن پروفیلاکتیک توصیه نمی‌شود.

یک رویکرد جدید برای مدیریت PDA، درمان زودهنگام هدفمند بر اساس معیار اکوکاردیوگرافی (ECG) در طول ۷۲ ساعت اول زندگی است؛ این معیار حساسیت بالایی برای تشخیص PDAای دارد که بعید است خودبه‌خود بسته شود. چنین کارآزمایی‌هایی در حال حاضر در بسیاری از نقاط جهان در حال انجام هستند. نتایج این کارآزمایی‌ها در به‌روزرسانی‌های مرور «ایبوپروفن برای درمان PDA» وارد خواهند شد.

خلاصه به زبان ساده

ایبوپروفن برای پیشگیری از مجرای شریانی باز (patent ductus arteriosus) در نوزادان نارس و/یا کم‌وزن هنگام تولد

سوال مطالعه مروری. آیا ایبوپروفن پروفیلاکتیک در مقایسه با دارونما (placebo)/عدم مداخله یا ایندومتاسین، برای پیشگیری از PDA در نوزادان نارس موثر و ایمن است؟

پیشینه. مجرای شریانی باز (PDA) یک عارضه شایع برای نوزادان بسیار نارس (premature) یا نوزادان بسیار کوچک به شمار می‌رود. PDA یک رگ باز است که خون را از ریه‌ها به کل بدن می‌رساند. این کانال پس از تولد باید بسته شود، اما گاهی اوقات به دلیل مرحله نابالغ تکامل کودک، باز باقی می‌ماند، و منجر به عوارض تهدیدکننده زندگی می‌شود. ایندومتاسین در بسته شدن PDA موفق است اما می‌تواند منجر به عوارض جانبی جدی شود. گزینه دیگر، داروی ایبوپروفن است، که می‌تواند برای پیشگیری از PDA تجویز شود.

ویژگی‌های مطالعه. بیش از ۱۰۰۰ نوزاد در کارآزمایی‌های ایبوپروفن برای پیشگیری از PDA وارد شدند؛ اکثر مطالعات حجم نمونه کوچکی داشتند.

نتایج کلیدی. استفاده پروفیلاکتیک از ایبوپروفن باعث کاهش بروز مجرای شریانی باز (PDA) و نیاز به درمان نجات با داروهای دیگر، یا نیاز به بسته شدن جراحی می‌شود. عوارض جانبی در گروه ایبوپروفن در مقایسه با گروه دارونما یا عدم مداخله شامل افزایش قابل توجه خطر ابتلا به عوارض کلیوی بود. خطر خونریزی دستگاه گوارش با ایبوپروفن افزایش یافت. اهمیت مرزی (borderline) خطر خونریزی داخل بطنی، یا خونریزی داخل مغزی (درجه II تا IV) کاهش یافت، اما محققان تفاوت‌های آماری معنی‌داری را در مورد مورتالیتی، بیماری مزمن ریوی در ۲۸ روزگی یا هفته ۳۶ پس از قاعدگی، انتروکولیت نکروزان، یا زمان لازم برای رسیدن به تغذیه کامل گزارش نکردند. در گروه کنترل، PDA به صورت خودبه‌خودی تا روز ۳ یا ۴ در ۵۸ درصد نوزادان بسته شده بود. بنابراین، درمان پیشگیرانه بخش بزرگی را از نوزادان بطور غیرضروری در معرض دارویی قرار می‌دهد که عوارض جانبی مهمی دارد، بدون آنکه مزایای کوتاه‌مدت مهمی را برای پیامدها بدست آورد. هیچ موردی از مطالعات پیگیری طولانی‌مدت منتشر نشده‌اند. شواهد فعلی از استفاده از ایبوپروفن برای پیشگیری از PDA پشتیبانی نمی‌کند. یک رویکرد جدید برای مدیریت PDA، درمان زودهنگام هدفمند بر اساس معیار اکوکاردیوگرافی (ECG)، یا تصویربرداری از قلب، در طول ۷۲ ساعت اول زندگی است؛ این معیار حساسیت بالایی برای تشخیص PDAای دارد که بعید است خودبه‌خود بسته شود. چنین کارآزمایی‌هایی در حال حاضر در بسیاری از نقاط جهان در حال انجام هستند.

کیفیت شواهد. این مرور به‌روزشده از کارآزمایی‌ها، نشان داد که ایبوپروفن می‌تواند از PDA پیشگیری کند، اما هیچ منافع کوتاه‌مدت یا بلندمدت دیگری ندارد. کیفیت شواهد برای پیامدهای مختلف از پایین تا بالا متغیر بود.


Sanjay M Aher، Arne Ohlsson،
دوره ۲۰۱۹، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده

پیشینه
نوزادان پره‌ترم، با سطوح پایین پلاسمایی اریتروپویتین (EPO) مواجه هستند که دلیلی منطقی را برای استفاده از عوامل محرک اریتروپویزیس (erythropoiesis‐stimulating agents)، به منظور پیشگیری یا درمان کم‌خونی در آنان، فراهم می‌کند. در حال حاضر داربپویتین (darbepoetin (Darbe)) و EPO، عوامل ESA موجود در بازار هستند.
اهداف
ارزیابی اثربخشی و ایمنی شروع تاخیری درمان با ESAها، بین ۸ تا ۲۸ روز پس از تولد، در کاهش نیاز به ترانسفیوژن‌های گلبول‌های قرمز خون (RBC)، در نوزادان نارس یا کم‌وزن هنگام تولد.
روش های جستجو
ما از استراتژی استاندارد جست‌وجوی گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ ۲۰۱۸؛ شماره ۵)، MEDLINE via PubMed (۱۹۶۶ تا ۵ جون ۲۰۱۸)، Embase (۱۹۸۰ تا ۵ جون ۲۰۱۸) و CINAHL (۱۹۸۲ تا ۵ جون ۲۰۱۸) استفاده کردیم. ما بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، مجموعه مقالات کنفرانس‌ها و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده و کارآزمایی‌های شبه‐تصادفی‌سازی شده، جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی یا شبه‌‐تصادفی‌سازی و کنترل شده درباره شروع دیرهنگام درمان با EPO (شروع درمان در سن برابر یا بزرگ‌تر از ۸ روزگی) در برابر دارونما (placebo) یا عدم مداخله، در نوزادان نارس (کوچک‌تر از۳۷ هفته) یا کم‌وزن هنگام تولد (کمتر از ۲۵۰۰ گرم).
گردآوری و تحلیل داده‌ها
ما به جمع‌آوری داده‌ها و تجزیه‌و‌تحلیل آنها بر اساس روش‌های گروه مرور نوزادان در کاکرین (Cochrane Neonatal Review Group) پرداختیم. ما از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برای ارزیابی کیفیت شواهد استفاده کردیم.
نتایج اصلی

ما ۳۱ مطالعه (۳۲ مقایسه‌) را وارد کردیم که ۱۶۵۱ نوزاد نارس را تصادفی‌سازی کردند. از جست‌وجوی منابع علمی در سال ۲۰۱۸، یک مطالعه جدید برای گنجاندن در مجموعه مطالعات به دست آمد. هیچ کارآزمایی جدید در حال انجامی شناسایی نشد و هیچ مطالعه‌ای از داربپویتین استفاده نکرد.

بیشتر کارآزمایی‌های وارد شده، حجم نمونه کوچکی داشتند. متاآنالیز، تاثیر قابل توجهی را روی استفاده از یک یا تعداد بیشتری از ترانسفیوژن گلبول‌های قرمز نشان داد (۲۱ مطالعه (۱۲۰۲= n)؛ خطر نسبی (RR) معمول: ۰,۷۲؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۶۵ تا ۰.۷۹؛ تفاوت خطر (RD) معمول: ۰.۱۷‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۲‐ تا ۰.۱۲‐؛ تعداد معمول افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت اضافی (NNTB): ۶؛ ۹۵% CI؛ ۵ تا ۸). ناهمگونی متوسطی برای این پیامد وجود داشت (RR I² = ۶۶%; RD I² = ۵۸%). کیفیت شواهد بسیار پایین بود. ما نتایج مشابهی را از تجزیه‌وتحلیل‌های ثانویه بر اساس ترکیبات مختلف دوزهای بالا/پائین از EPO و مکمل‌یاری آهن به دست آوردیم. کاهش معنی‌داری در حجم کل (میلی‌لیتر/کیلوگرم) خون انتقال یافته به ازای هر نوزاد مشاهده نشد (تفاوت میانگین (MD) معمول: ۱.۶‐ میلی‌لیتر/کیلوگرم؛ ۹۵% CI؛ ۵.۸‐ تا ۲.۶؛ ۵‌ مطالعه، ۱۹۷‌ نوزاد). ناهمگونی بالایی برای این پیامد وجود داشت (I² = ۹۲%). کاهش معنی‌داری در تعداد ترانسفیوژن‌ها به ازای هر نوزاد مشاهده شد (۱۱ مطالعه با شرکت ۸۱۷ نوزاد؛ MD معمول: ۰.۲۲‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۸‐ تا ۰.۰۶‐). ناهمگونی بالایی برای این پیامد وجود داشت (I² = ۹۴%).

۳ مطالعه شامل ۴۰۴ نوزاد، در مورد رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (ROP) (در تمامی مراحل یا مرحله آن گزارش نشده بود) گزارشی ارائه کردند، با RR‌ معمول: ۱,۲۷ (۹۵% CI؛ ۰.۹۹ تا ۱.۶۴) و RD معمول: ۰.۰۹ (۹۵% CI؛ ۰.۰۰‐ تا ۰.۱۸). ناهمگونی بالایی برای این پیامد برای هر دو شاخص RR؛ (I² = ۸۳%) و RD؛ (I² = ۸۲%) وجود داشت. کیفیت شواهد بسیار پایین بود. ۳ کارآزمایی با حضور ۴۴۲ نوزاد، در مورد رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (مرحله ۳ یا بالاتر) گزارش دادند. RR ‌معمول، ۱.۷۳ (۹۵% CI؛ ۰.۹۲ تا ۳.۲۴) و RD ‌معمول، ۰.۰۵ (۹۵% CI؛ ۰.۰۱‐ تا ۰.۱۰) بود. ناهمگونی برای این پیامد برای RR (I² = ۱۸%) وجود نداشت؛ اما ناهمگونی برای RD بالا بود (I² = ۷۹%). کیفیت شواهد بسیار پایین بود. تفاوت معنی‌داری در سایر پیامدهای بالینی، از جمله مرگ‌ومیر و انتروکولیت نکروزان مشاهده نشد. در مورد پیامدهای مرگ‌ومیر و انتروکولیت نکروزان، کیفیت شواهد در سطح متوسط گزارش شد. پیامد‌های طولانی‌مدت تکامل سیستم عصبی گزارش نشدند.

نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
تجویز دیرهنگام EPO، استفاده از یک یا چند ترانسفیوژن RBC، و تعداد ترانسفیوژن‌های RBC به ازای هر نوزاد (کمتر از ۱ ترانسفیوژن به ازای هر نوزاد) را کاهش می‌دهد، اما تاثیری بر حجم کل (میلی لیتر/کیلوگرم) RBCهای انتقال یافته به ازای هر نوزاد نمی‌گذارد. هرگونه مواجهه با خون اهدا شده احتمالا قابل اجتناب نیست، زیرا بیشتر مطالعات شامل نوزادانی بودند که قبل از ورود به کارآزمایی، ترانسفیوژن‌های RBC را دریافت کرده بودند. تجویز دیرهنگام EPO، به استثنای ایجاد یک روند افزایشی در خطر ابتلا به رتینوپاتی پره‌ماچوریتی، موجب کاهش یا افزایش قابل توجهی در پیامدهای ناخواسته که از نظر بالینی مهم باشند، نمی‌شود. انجام پژوهش بیشتر روی استفاده از درمان دیرهنگام با EPO، برای پیشگیری از مواجهه با خون اهدا‌ شده، اندیکاسیونی ندارد. تلاش‌های پژوهشی باید بر محدود کردن مواجهه با خون اهدا‌ شده طی چند روز اول زندگی در نوزادان بیمار متمرکز باشد، زمانی که بیشترین احتمال نیاز به RBC مطرح است و نمی‌توان با درمان دیرهنگام با EPO از آن پیشگیری کرد. استفاده از بسته‌های اقماری (تقسیم یک واحد خون اهدا شده به بخش‌های کوچک‌تر)، ممکن است مواجهه را با خون اهدا‌ شده کاهش دهد.
خلاصه به زبان ساده

تجویز دیر‌هنگام عوامل محرک اریتروپویزیس در پیشگیری از ترانسفیوژن گلبول‌های قرمز خون در نوزادان نارس یا کم‌وزن هنگام تولد

سوال مطالعه مروری

ما شواهد مربوط به اثربخشی و ایمنی شروع تاخیری را در درمان با عوامل محرک اریتروپویزیس (erythropoiesis‐stimulating agents)، بین ۸ تا ۲۸ روز پس از تولد، در کاهش نیاز به ترانسفیوژن گلبول‌های قرمز خون (RBC)، در نوزادان نارس یا کم‌وزن هنگام تولد مرور کردیم.

پیشینه

درصد گلبول‌های قرمز خون در گردش (هماتوکریت (haematocrit))، پس از تولد در همه نوزادان کاهش می‌یابد. این امر به‌ویژه در نوزادان نارس، به‌دلیل پاسخ ضعیف آنها به کم‌خونی و میزان خونی که برای انجام آزمایش‌های لازم گرفته می‌شود، صادق است. سطوح پایین پلاسمایی اریتروپویتین (erythropoietin; EPO)، ماده‌ای در خون که باعث تحریک تولید گلبول‌های قرمز خون در نوزادان نارس می‌شود، دلیلی منطقی را برای استفاده از عوامل محرک اریتروپویزیس (EPO و داربپویتین (darbepoetin)) برای پیشگیری یا درمان کم‌خونی ارائه می‌دهد.

تاریخ جست‌وجو

شواهد تا ۵ جون ۲۰۱۸ به‌روز هستند.

ویژگی‌های مطالعه

تا به امروز، ۱۶۵۱ نوزاد (سنین بین ۸ تا ۲۸ روز) که نارس متولد شدند، در ۳۱ مطالعه انجام شده روی تجویز دیر‌هنگام EPO با هدف کاهش استفاده از ترانسفیوژن گلبول‌های قرمز خون و پیشگیری از مواجهه با خون اهدا‌ شده، ثبت‌نام شدند.

هیچ مطالعه‌ای روی مصرف داربپویتین صورت نگرفت.

منابع تامین مالی مطالعه

ما هیچ بودجه‌ کمکی را برای انجام این مرور دریافت نکردیم و هیچ تضاد منافعی برای اعلام آن وجود ندارد.

نتایج کلیدی

خطر دریافت ترانسفیوژن گلبول‌های قرمز، با شروع درمان با EPO کاهش می‌یابد. با این حال، مزیت کلی EPO کاهش می‌یابد، زیرا بسیاری از این نوزادان قبل از ورود به کارآزمایی‌ها، در مواجهه با خون اهدا شده قرار گرفته بودند. درمان با EPO دیر‌هنگام هیچ تاثیر مهمی بر مرگ‌ومیر یا عوارض شایع زایمان زودرس نداشت، به جز برای روندهای افزایشی خطر ابتلا به رتینوپاتی پره‌ماچوریتی. رتینوپاتی پره‌ماچوریتی، نوعی بیماری چشمی است که نوزادان نارس متولد شده را درگیر می‌کند. این وضعیت به نظر می‌رسد که ناشی از رشد نامنظم عروق خونی شبکیه بوده که ممکن است منجر به ایجاد زخم و جدا شدن شبکیه چشم (retinal detachment) شود. رتینوپاتی پره‌ماچوریتی می‌تواند خفیف باشد و ممکن است به طور خود‌به‌خود برطرف شود، اما در موارد شدید، ممکن است منجر به کوری شود.

کیفیت شواهد

کیفیت مطالعه متغیر بود و اطلاعات مهم درباره تولید تصادفی توالی و این که تخصیص بیماران به گروه‌ها، پنهان‌سازی شده بود یا خیر، در دسترس نبودند. حجم نمونه‌ها، کوچک بوده و پیامدهای طولانی‌مدت (۱۸ تا ۲۴ ماهگی سن اصلاح شده) گزارش نشدند. کیفیت شواهد برای پیامدهای «استفاده از یک یا چند مورد ترانسفیوژن گلبول‌های قرمز خون»، «رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (کلیه مراحل یا مرحله آن گزارش نشده بود)» و برای «رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (مرحله ۳ یا بالاتر)»، بسیار پایین بود. برای پیامدهای «انتروکولیت نکروزان» و «مرگ‌ومیر»، کیفیت شواهد متوسط بود.


Alexandra Howlett، Arne Ohlsson، Nishad Plakkal،
دوره ۲۰۱۹، شماره ۰ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده

پیشینه
اینوزیتول (inositol) یک ماده مغذی اساسی مورد نیاز برای رشد و بقای سلول‌های انسانی در محیط کشت است. اینوزیتول باعث بلوغ چندین مؤلفه سورفاکتانت می‌شود و ممکن است نقش حیاتی در رشد جنین و اوایل زندگی نوزادان داشته باشد. کاهش سطح اینوزیتول در نوزادان مبتلا به سندرم دیسترس تنفسی (RDS) می‌تواند نشانه بیماری شدید در آنها باشد.
اهداف
ارزیابی اثربخشی و ایمنی مکمل اینوزیتول در نوزادان پره‌ترم با یا بدون سندرم دیسترس تنفسی (RDS؛ respiratory distress syndrome) در کاهش پیامدهای جانبی نوزادی از جمله: مرگ‌ومیر (مرگ‌ومیرهای نئوناتال و نوزادی)، دیسپلازی برونکوپولمونری (BPD؛ bronchopulmonary dysplasia)، رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (ROP؛ retinopathy of prematurity)، هموراژی داخل بطنی (IVH)، لکومالاسی اطراف بطنی (PVL؛ periventricular leukomalacia)، انتروکولیت نکروزان (NEC؛ necrotizing enterocolitis) و عفونت خونی (sepsis).
روش های جستجو
ما از استراتژی استاندارد جست‌وجوی گروه نوزادان در کاکرین برای جست‌وجو در پایگاه ثبت مرکزی کارآزمایی‌های کنترل شده کاکرین (CENTRAL؛ شماره ۱۱؛ ۲۰۱۸)؛ MEDLINE via PubMed (۱۹۶۶ تا ۵ نوامبر ۲۰۱۸)؛ Embase (۱۹۸۰ تا ۵ نوامبر ۲۰۱۸)؛ و CINAHL (۱۹۸۲ تا ۵ نوامبر ۲۰۱۸) استفاده کردیم. ما بانک‌های اطلاعاتی کارآزمایی‌های بالینی، خلاصه مقالات کنفرانس، و فهرست منابع مقالات بازیابی شده را برای یافتن کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده (RCT) و کارآزمایی شبه‐تصادفی‌سازی شده جست‌وجو کردیم.
معیارهای انتخاب
ما تمام کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده را درباره تجویز مکمل‌یاری اینوزیتول برای نوزادان پره‌ترم در مقایسه با گروه کنترل که دارونما (placebo) یا عدم مداخله دریافت کردند، وارد کردیم. پیامدها عبارت بودند از مرگ‌ومیر نئوناتال، مرگ‌ومیر نوزاد، دیسپلازی برونکوپولمونری (BPD)، رتینوپاتی پره‌ماچوریتی (ROP)، هموراژی داخل بطنی (IVH)، انتروکولیت نکروزان (NEC) و عفونت خونی.
گردآوری و تحلیل داده‌ها
سه نویسنده مرور به‌طور مستقل از هم داده‌های مربوط به پیامدهای نوزادی را خلاصه کردند و هرگونه اختلاف‌نظری را از طریق بحث و اجماع‌نظر حل‌وفصل کردند. پیامدها به صورت خطر نسبی (RR) معمول، تفاوت خطر (RD)، تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت اضافی (NNTB) یا تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مضر اضافی (NNTH) گزارش شدند. ما از رویکرد درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) برای ارزیابی کیفیت شواهد استفاده کردیم.
نتایج اصلی
شش کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده منتشر شده با مجموع ۱۱۷۷ نوزاد شناسایی شدند. کیفیت مطالعه برای مقایسه «مکمل‌یاری اینوزیتول برای نوزادان پره‌ترم (تکرار دوزها به هر مقدار و هر دوره درمان) در برابر کنترل» متفاوت بود و تجزیه‌وتحلیل‌های موقت در چندین کارآزمایی برای پیامدهای مورد نظر انجام شدند. در این مقایسه، مرگ‌ومیر نوزادی به طور معنی‌داری کاهش یافت (RR معمول: ۰,۵۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱ تا ۰.۹۱؛ RD معمول: ۰.۰۹‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۶‐ تا ۰.۰۱‐؛ NNTB: ۱۱؛ ۹۵% CI؛ ۶ تا ۱۰۰؛ ۳ کارآزمایی، ۳۵۵ نوزاد). مرگ‌ومیرهای نوزادی کاهش نیافت (RR معمول: ۰.۸۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۱ تا ۱.۱۳؛ RD معمول: ۰.۰۲‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷‐ تا ۰.۰۲؛ ۵ کارآزمایی، ۱۱۱۵ نوزاد) (شواهد با کیفیت پائین). کاهش معنی‌داری در مرحله ۲ یا بالاتر یا مرحله ۳ و بالاتر از ROP وجود نداشت (RR معمول: ۰.۸۹؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۵ تا ۱.۰۶؛ RD معمول: ۰.۰۴‐؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۰‐ تا ۰.۰۲؛ ۳ کارآزمایی، ۸۱۰ نوزاد) (شواهد با کیفیت متوسط). یافته‌های معنی‌داری برای ROP (در هر مرحله‌ای)، NEC (مشکوک یا ثابت شده)، عفونت خونی، IVH با درجه بالاتر از ۲ وجود نداشت (شواهد با کیفیت متوسط). نتایج به دست آمده از دو مطالعه با کیفیت بالا برای مقایسه «مکمل‌یاری وریدی اینوزیتول در ابتدا و پس از آن، تجویز روده‌ای (تکرار دوزهای ۸۰ میلی‌گرم/کیلوگرم/روز) در نوزادان پره‌ترم متولد شده در سن کمتر از ۳۰ هفته پس از قاعدگی (PMA) در مقایسه با دارونما برای نوزادان پره‌ترم در معرض ابتلا به سندرم دیسترس تنفسی یا مبتلا به آن، وارد شدند (N: ۷۶۰ نوزاد). به دلیل میزان مرگ‌ومیرهای بیشتر در گروه اینوزیتول، ورود نوزادان در مطالعه بزرگتر (N = ۶۳۸) زودهنگام پایان یافت. ما کیفیت مطالعه را کاهش ندادیم. متاآنالیزهای پیامدهای «نوع ۱ ROP یا مرگ‌ومیر قبل از تعیین پیامد ROP با استفاده از پیامد داوری شده ROP»، «نوع ۱ ROP شامل پیامد داروی شده ROP»، «مورتالیتی به هر علتی (پیامد گردآوری شده تا وقوع اولین حادثه: مرگ‌ومیر، ترخیص از بیمارستان، انتقال به بیمارستان، یا ۱۲۰ روز پس از تولد)» و «IVH شدید (درجه ۳ یا ۴)»، یافته‌های معنی‌داری را نشان ندادند (شواهد با کیفیت متوسط). یافته‌های معنی‌داری برای پیامدهای «BPD یا مرگ‌ومیر به دلیل آن قبل از ۳۷ هفته پس از قاعدگی (پیامدهای گردآوری شده تا وقوع اولین حادثه: مرگ‌ومیر، ترخیص از بیمارستان، انتقال به بیمارستان، یا ۱۲۰ روز پس از تولد)»، «عفونت خونی با شروع دیرهنگام (سن > ۷۲ ساعت)»، و «NEC مشکوک یا ثابت شده» وجود نداشت (شواهد با کیفیت بالا).
نتیجه‌گیری‌های نویسندگان
بر اساس شواهد به دست آمده از کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل شده که تاکنون انجام شد‌اند، مصرف مکمل‌یاری اینوزیتول منجر به کاهش‌های مهمی در میزان مرگ‌ومیرهای نوزادی، مرحله ۳ یا بالاتر از ROP، نوع ۱ ROP، درجه ۳ یا ۴ از IVH؛ BPD؛ NEC؛ یا عفونت خونی نمی‌شود. این نتیجه‌گیری‌ها عمدتا بر دو کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده اخیر در نوزادان با سن کمتر از ۳۰ هفته پس از قاعدگی (۷۶۰ = N)، که آسیب‌پذیرترین جمعیت هستند، استوار است. در حال حاضر مکمل‌یاری اینوزیتول نباید به طور معمول (روتین) به عنوان بخشی از مدیریت تغذیه‌ای نوزادان پره‌ترم با یا بدون RDS مصرف شود. برای ارزیابی تاثیر مکمل‌یاری اینوزیتول بر پیامدهای طولانی‌مدت در دوران کودکی، پیگیری نوزادانی که در کارآزمایی‌های وارد شده در این مرور ثبت‌نام کرده‌اند، حائز اهمیت است. ما انجام کارآزمایی‌های بیشتر را درباره نوزادان توصیه نمی‌کنیم.
خلاصه به زبان ساده

اینوزیتول در نوزادان پره‌ترم که در معرض خطر ابتلا به سندرم دیسترس تنفسی یا مبتلا به آن هستند

سوال مطالعه مروری
آیا تجویز مکمل اینوزیتول (inositol)، پیامدهای جانبی را در نوزادان پره‌ترم با یا بدون سندرم دیسترس تنفسی (RDS) کاهش می‌دهد؟

پیشینه
اینوزیتول یک ماده مغذی اساسی برای سلول‌ها است که با غلظت بالایی در شیر مادر یافت می‌شود (به خصوص در شیر مادرانی که نوزادانشان نارس متولد شده‌اند). کاهش سطوح اینوزیتول در نوزادان مبتلا به سندرم دیسترس تنفسی (RDS) می‌تواند نشانه شدید بودن بیماری در آنها باشد. تصور می‌شود که اینوزیتول یک ماده مغذی مهم در رشد جنین قبل و پس از تولد است.

تاریخ جست‌وجو
جست‌وجوهای مرتبط در ۵ نوامبر ۲۰۱۸ انجام شدند.

ویژگی‌های مطالعه
شش کارآزمایی تصادفی‌سازی و کنترل شده منتشر شده که در کل ۱۱۷۷ نوزاد را به کار گرفتند، معیارهای ورود ما را داشتند. این به‌روزرسانی شامل نتایج حاصل از دو مطالعه با کیفیت بالا است که روی ۷۶۰ نوزاد با سن کمتر از ۳۰ هفته پس از آخرین قاعدگی (PMA) انجام شد.

نتایج کلیدی
در به‌روزرسانی قبلی مرور ما، در سال ۲۰۱۵، دریافتیم که شواهد اولیه در مورد مکمل‌یاری اینوزیتول در نوزادان پره‌ترم مبتلا به RDS امیدوارکننده بود. مکمل‌یاری اینوزیتول میزان مرگ‌ومیر و خونریزی مغزی را کاهش داده و همچنین باعث کاهش مهمی در مشکلات مربوط به چشم می‌شود. اینوزیتول عوارض جانبی جدی نداشت. پیشنهاد ما این بود که انجام تحقیقات بیشتری برای تایید این یافته‌های اولیه ضروری است. اکنون چنین پژوهشی از دو مطالعه با کیفیت بالا منتشر شده که شامل ۷۶۰ نوزاد با سن PMA کمتر از ۳۰ هفته، یعنی آسیب‌پذیرترین جمعیت، بودند. همه نتایج حاکی از آن است که هیچ کاهشی در پیامدهای جانبی مرتبط با مکمل‌یاری اینوزیتول، از جمله مرگ‌ومیر نوزاد، مشکلات مرتبط با چشم، خونریزی در مغز، عفونت‌ها، مشکلات مزمن ریوی و مشکلات گوارشی، مشاهده نشده است. بنابراین استفاده از مکمل‌یاری اینوزیتول در نوزادان پره‌ترم توصیه نمی‌شود. نوزادانی که در این مطالعات وارد شدند باید برای ارزیابی هرگونه مشکلات تکامل سیستم عصبی، تا دوران کودکی پیگیری شوند.

کیفیت شواهد
کیفیت شواهد بر اساس درجه‌‏بندی توصیه‏، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) (روشی برای رتبه‌بندی کیفیت کارآزمایی‌های حمایت کننده از هر پیامد) متفاوت بود اما کیفیت شواهد مربوط به پیامدهای مهم در تجزیه‌وتحلیل‌هایی که برای دوزهای بالای تکرار شده اینوزیتول در نوزادان متولد شده با سن کمتر از ۳۰ هفته پس از آخرین قاعدگی انجام شد، متوسط تا بالا بود.



صفحه ۱ از ۱