این مرور به منظور ارزیابی موارد زیر انجام شده است:
,۱ تاثیر AT III بر مورتالیتی در شرکتکنندگان به شدت بد‐حال.
,۲ مزایا و ضررهای AT III.
عوارض اختصاصی و غیر‐اختصاصی مربوط به مداخلات کارآزمایی، موارد خونریزی، تاثیر بر سپسیس و کوآگولاسیون داخل عروقی منتشر (disseminated intravascular coagulation; DIC)، طول مدت بستری در واحد مراقبتهای ویژه (ICU) و طول مدت کلی اقامت در بیمارستان را بررسی کردیم.
۳۰ RCT با مجموع ۳۹۳۳ شرکتکننده شناسایی کردیم (۳۸۸۲ نفر در آنالیز پیامد اولیه).
با ادغام تمامی کارآزماییها، صرف نظر از وجود سوگیری، هیچ تاثیری با اهمیت آماری از AT III بر مورتالیتی با RR: ۰,۹۵ مشاهده نشد (۹۵% CI؛ ۰.۸۸ تا ۱.۰۳؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثر‐ثابت، ۲۹ کارآزمایی، ۳۸۸۲ شرکتکننده، شواهد با کیفیت متوسط). برای کارآزماییهایی که در آنها خطر پائین سوگیری وجود داشت، RR: ۰,۹۶ بود (۹۵% CI؛ ۰.۸۸ تا ۱.۰۴؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثر‐ثابت؛ ۹ کارآزمایی، ۲۹۱۵ شرکتکننده) و برای آنهایی که خطر سوگیری بالایی داشتند، RR: ۰.۹۴ بود (۹۵% CI؛ ۰.۷۷ تا ۱.۱۴؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثر‐ثابت؛ ۲۰ کارآزمایی، ۹۶۷ شرکتکننده).
در شرکتکنندگانی که سپسیس شدید یا DIC داشتند، RR برای مورتالیتی، غیر‐قابل توجه و برابر ۰,۹۵ بود (۹۵% CI؛ ۰.۸۸ تا ۱.۰۳؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثر‐ثابت؛ ۱۲ کارآزمایی، ۲۸۵۸ شرکتکننده، شواهد با کیفیت متوسط).
بر حسب خطر سوگیریهای مختلف، ۱۴ مورد آنالیز زیر‐گروه و حساسیت را انجام دادیم، اما مزیتی که دارای اهمیت آماری باشد را در هیچ یک از آنالیزهای زیر‐گروه مشاهده نکردیم.
هدف بعدی، ارزیابی مزایا و ضررهای AT III بود. برای عوارضی که مختص مداخلات کارآزمایی بودند، RR: ۱,۲۶ بود (۹۵% CI؛ ۰.۸۳ تا ۱.۹۲؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثرات‐تصادفی، ۳ کارآزمایی، ۲۴۵۴ شرکتکننده، شواهد با با کیفیت متوسط ). برای عوارضی که اختصاص به نوع مداخله کارآزمایی نداشتند، RR: ۰,۷۱ بود (۹۵% CI؛ ۰.۰۸ تا ۶.۱۱؛ I² statistic = ۲۸%؛ مدل اثرات‐تصادفی، ۲ کارآزمایی، ۶۵ شرکتکننده،شواهد با با کیفیت متوسط ). برای عوارضی به جز خونریزی، RR: ۰,۷۲ بود (۹۵% CI؛ ۰.۴۲ تا ۱.۲۵؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثر‐ثابت؛ ۳ کارآزمایی، ۱۸۷ شرکتکننده، شواهد با با کیفیت متوسط ). یازده کارآزمایی به تحقیق در رابطه با رویدادهای خونریزی پرداخته بودند، افزایشی با اهمیت آماری با RR: ۱,۵۸؛ (۹۵% CI؛ ۱.۳۵ تا ۱.۸۴؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثر‐ثابت؛ ۱۱ کارآزمایی، ۳۰۱۹ شرکتکننده، شواهد با کیفیت متوسط در گروه AT III مشاهده کردیم. شمار گلبولهای قرمز دارای یک تفاوت میانگین (MD) معادل ۱۳۸,۴۹ بود (۹۵% CI؛ ۳۹۱.۳۵‐ تا ۶۶۸.۳۴؛ I² statistic = ۸۴%؛ مدل اثرات‐تصادفی، ۴ کارآزمایی، ۱۳۷ شرکتکننده، شواهد با با کیفیت متوسط ). MD برای تاثیر AT III در بیماران با نارسایی چند ارگان (multiple organ failure; MOF) معادل ۱,۲۴‐ بود (۹۵% CI؛ ۲.۱۸‐ تا ۰.۲۹‐؛ I² statistic = ۴۸%؛ مدل اثرات‐تصادفی، ۳ کارآزمایی، ۱۵۶ شرکتکننده، شواهد با با کیفیت پائین ) و برای بیماران با یک نمره ارزیابی فیزیولوژیک حاد و سلامت مزمن (Acute Physiology and Chronic Health Evaluation; APACHE) در مرحله II و III معادل ۲,۱۸‐ بود (۹۵% CI؛ ۴.۳۶‐ تا ۰.۰۰‐؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثر‐ثابت، ۳ کارآزمایی، ۱۰۲ شرکتکننده، شواهد با با کیفیت متوسط ). RR برای بروز نارسایی تنفسی معادل ۰,۹۳ بود (۹۵% CI؛ ۰.۷۶ تا ۱.۱۴؛ I² statistic = ۳۲%؛ مدل اثرات‐تصادفی، ۶ کارآزمایی، ۲۵۹۱ شرکتکننده، شواهد با کیفیت متوسط ). تاثیر AT III بر طول مدت ونتیلاسیون مکانیکی (MD: ۲,۲۰ روز؛ ۹۵% CI؛ ۱.۲۱‐ تا ۵.۶۰؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثر‐ثابت؛ ۳ کارآزمایی، ۱۹۰ شرکتکننده، شواهد با با کیفیت پائین )؛ طول مدت بستری در ICU؛ (MD: ۰,۲۴؛ ۹۵% CI؛ ۱.۳۴‐ تا ۱.۸۳؛ I² statistic = ۰%؛ مدل اثر‐ثابت، ۷ کارآزمایی، ۳۷۶ شرکتکننده، شواهد با با کیفیت پائین ) یا بر طول مدت کلی بستری در بیمارستان (MD: ۱,۱۰؛ ۹۵% CI؛ ۷.۱۶‐ تا ۹.۳۶؛ I² statistic = ۷۴%؛ ۴ کارآزمایی، ۲۰۲ شرکتکننده،شواهد با با کیفیت متوسط).
پیشینه
آنتیترومبین (antithrombin) یک ماده کوچک است که توسط کبد تولید میشود. یکسری عوامل را که در قابلیت تشکیل لخته خونی موثرند، غیر‐فعال میکند. فعالیت این ماده با داروی هپارین چند برابر میشود، به این صورت که هپارین اتصال آنتیترومبین را به فاکتورهای انعقادی تسهیل میکند و بدین ترتیب خون لخته نمیشود. این ماده التهاب را نیز در بدن کاهش میدهد. التهاب، تلاش بدن به منظور محافظت از خود برای حذف محرکهای آسیبرسان و شروع فرایندهای التیامبخش است. بنابراین التهاب همیشه یک پروسه و فرآیند بد نیست.
این مرور بهروز شده به ارزیابی تاثیرات آنتیترومبین در افرادی میپردازد که از یک بیماری بحرانی بهبود پیدا کردهاند. هدف اولیه ما تحقیق در مورد این موضوع بود که تعداد افرادی که جان خود را از دست دادهاند با دادن آنتیترومبین تغییر پیدا خواهد کرد یا خیر. همچنین در رابطه با اینکه در افرادی که با این دارو تحت درمان قرار میگیرند، عوارض بیشتری ایجاد میشود یا خیر، وسعت خونریزی و نیز مقدار خونی که به افراد به شدت بد‐حال داده میشود، به جستوجو پرداختیم. در نهایت، اثر آنتیترومبین را بر طول مدت درمان تنفسی، طول مدت بستری در مراقبتهای ویژه و طول مدت کلی اقامت در بیمارستان ارزیابی کردیم.
ویژگیهای مطالعه
در این نسخه بهروز از مرور، ۳۰ کارآزمایی را با ۳۹۳۳ شرکتکننده (در محاسبات دادهای ما ۳۸۸۲ نفر) وارد کردیم. کیفیت کلی کارآزماییها را ضعیف ارزیابی کردیم، چرا که اطلاعات اندکی در مورد نحوه انجام آزمایشات ارائه شده بود. نتایج محدود بوده و کارآزماییهای وارد شده اکثرا کوچک بودند. در بیشتر کارآزماییها، وجود اطلاعات گمراه کننده پُر‐خطر بود. بنابراین میبایست نتایج را با احتیاط تفسیر کرد. شواهد تا ۲۷ آگوست ۲۰۱۵ بهروز است.
ویژگیهای تامین مالی مطالعه
سه مورد از ۳۰ کارآزمایی وارد شده، دریافت وجهی از شرکتهای دارویی را گزارش کرده بودند.
نتایج کلیدی
در این مرور نتوانستیم یک منفعت مشخص از آنتیترومبین برای اهداف مورد نظر، به طور کلی یا میان انواع بیماران یا زیر‐گروهها شناسایی کنیم. اما در تحقیقی که در رابطه با وقایع خونریزی دهنده انجام دادیم، متوجه افزایش خطر خونریزی در بیمارانی شدیم که با آنتیترومبین درمان شده بودند.
کیفیت کیفیت شواهد موجود
به طور کلی کیفیت اطلاعات مطالعات در خصوص همه نتایج در سطح پائین بود. به این نتیجه رسیدیم که لازم است یک کارآزمایی بالینی در مقیاس بزرگ، که خطر وجود اطلاعات گمراه کننده در آن اندک باشد، انجام شود تا بتوان منفعت و ضررهای این دارو را در بیماران به شدت بد‐حال ارزیابی کرد.
به جستوجوی کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده (randomised controlled trials; RCTs) و شبه‐RCTهایی شامل بزرگسالان و کودکان مبتلا به کاندیدیمی پرداختیم که در آنها شرکتکنندگان به طور تصادفی برای برداشتن CVC (مداخله مد نظر این مطالعه) صرفنظر از وضعیت انتشار، تاریخ انتشار، وضعیت کورسازی مطالعه، پیامدهای منتشر شده یا زبان اختصاص داده شده بودند.
به هرحال، دو فاکتور عمده، انجام RCTها را در این جمعیت دشوار میساخت: حجم نمونه بالا نیازمند ثبت تاثیرات خارج کردن کاتتر در رابطه با مورتالیتی کلی، و عدم تمایل اقتصادی بخش صنعت به ثبت چنین کارآزماییهایی.
هیچ RCT نیافتیم و بنابراین دادههایی، نه برای ارزیابی پیامد اولیه (مورتالیتی) و نه برای پیامدهای ثانویه یا عوارض جانبی در دسترسمان نبود. بنابراین، هیچ آنالیز آماری انجام ندادیم.
در مجموع ۷۳ مطالعه مشاهدهای پیامدهای مختلف بالینی مرتبط با خروج کاتتر یا حفظ کاتتر را گزارش کرده بودند. اکثر این مطالعات حذف شدند، مطالعات مشاهدهای تاثیر مثبت خروج کاتتر در بیماران مبتلا به کاندیدمی را گزارش کرده بودند. هیچ یک از مطالعات مشاهدهای نتیجهای به نفع حفظ کاتتر گزارش نکرده بودند. با این حال، مطالعات مشاهدهای با توجه به جمعیت، پاتوژنها و مداخلات بسیار ناهمگون بودند. به علاوه، آنها از مخدوششدگی توسط اندیکاسیون و سوگیری (bias) پُر‐خطر رنج میبردند. در نتیجه، ما قادر به ارائه توصیه یا نتیجهگیریهای قاطعانه به دلیل وجود مشکلات در تفسیر نتایج این مطالعات مشاهدهای نیستیم (شواهد با کیفیت بسیار پائین، درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ‐ Grades of Recommendation, Assessment, Development and Evaluation Working Group).
سوال مطالعه مروری
هدف اصلی این مرور، امتحان تاثیر خارج کردن سریع یک کاتتر وریدی مرکزی (central venous catheter; CVC) در مقایسه با باقی گذاشتن CVC در محل هنگام درمان با عوامل ضد‐قارچ بر بقای بیماران مبتلا به گونههای کاندیدا در جریان خون (کاندیدمی (candidaemia)) بود.
پیشینه
یک CVC داخل یک ورید بزرگ قرار داده میشود تا داروها یا مایعاتی را که نمیتوان از راه دهان مصرف کرد و به وریدهای محیطی کوچکتر آسیب میرساند، توسط آن تجویز شود. کاتترها را میتوان در وریدهای گردن، قفسه سینه یا کشاله ران، جایگذاری کرد یا از طریق وریدهای بازویی (کاتترهای مرکزی جاگذاری شده محیطی، که به نام خطوط PICC شناخته میشوند) قرار داد. کاندیدا (یک رده از قارچها) ممکن است در نمونه خون گرفته شده از کاتتر پیدا شود و ممکن است موجب حالت حاد و بحرانی و حتی مرگومیر در افرادی شود که از بیماریهای دیگر رنج میبرند. عفونتهای ناشی از کاندیدیا (Candida) به طور قابل توجهی نسبت به دهه گذشته افزایش یافته است. کاندیدیا در حال حاضر چهارمین عفونت شایع جریان خون در افراد بستری در بیمارستان است. این نوع از عفونت به طرز قابل توجهی هزینههای بیمارستانی را افزایش میدهد.
خروج سریع کاتتر توسط جوامع متخصصین بینالمللی توصیه شده است. با این حال، کاتتر اغلب دسترسی مهمی را برای ارائه درمانهای پزشکی یا مایعات برای درمان سایر بیماریها فراهم میکند. اگر یک کاتتر خارج شود، اغلب به یک کاتتر جدید نیاز است، و این میتواند باعث ناراحتی بیمار شود. هر فاصله زمانی بین خارج کردن یک کاتتر و ورود کاتتر جدید ممکن است با درمان تداخلی داشته باشد که منجر به وخیمتر شدن اوضاع شود. علاوه بر این، قرار دادن یک کاتتر جدید با خطر عوارض ناشی از آسیبهای تصادفی به عروق خونی بزرگ همراه است، که میتواند باعث خونریزی شدید، یا سوراخ شدن تصادفی ریه شود ‐ که به نوبه خود باعث کلاپس ریه (lung to collapse) میشود. اگرچه این موارد نادر است، این عوارض ممکن است در نهایت منجر به مرگومیر شود.
تاریخ جستوجو
این شواهد تا ۳ دسامبر ۲۰۱۵ بهروز است.
ویژگیهای مطالعه
هیچ کارآزمایی بالینی با طراحی تصادفیسازی و کنترل شده که این موضوع را مورد بررسی قرار دهد و آمار مرگومیر یا هر یک از پیامدهای ثانویه ما را اندازهگیری کرده باشد، نیافتیم.
۷۳ مطالعه مشاهدهای یافتیم که دادههای توصیفی را در موضوع مدیریت کاتتر و میزان بقا در افراد مبتلا به عفونت خونی ناشی از کاندیدیا ارائه داده بودند.
نتایج کلیدی
هیچ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شدهای را برای آنالیز آماری و ارزیابی این موارد پیدا نکردیم. بنابراین، نمیتوانیم هیچ نتیجهای در مورد تاثیر خروج کاتتر در میزان بقا در زمانی که کاندیدیا در جریان خون یافت شود، ارائه دهیم.
در مجموع ۷۳ مطالعه مشاهدهای پیامدهای مرتبط را پس از خارج کردن کاتتر مجرا یا در محل نگه داشتن آن گزارش کرده بودند. در مجموع، ۴۰ مطالعه تاثیر سودمند خروج کاتتر را در بیماران مبتلا به کاندیدمی گزارش کرده و ۳۴ مطالعه دیگر هیچ تفاوت آشکاری بین گروهها نشان ندادند. هیچ مطالعهای نتایجی به نفع حفظ کاتتر گزارش ندادند.
ما هیچ گزارشی در مورد تاثیرات آسیبرسان خارج کردن یک کاتتر و قرار دادن مجدد یک کاتتر جدید نیافتیم.
کیفیت شواهد
هیچ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شدهای، معیارهای ورود به مطالعه را پیدا نکرد. در نتیجه، نمیتوانیم کیفیت شواهد را ارزیابی کنیم.
هشت مطالعه جدید (۶۱۷ شرکتکننده) را در این مرور بهروزشده گنجاندیم. در مجموع ۱۷ مطالعه (۱۴۹۳ شرکتکننده) را وارد کردیم. از ۱۵ کارآزمایی، دادههایی برای متاآنالیز به دست آمد. فقط دو کارآزمایی خطر پائین سوگیری داشتند. بیشتر مطالعات به شرکتکنندگانی اختصاص داشتند که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفتند.
شش کارآزمایی در حال انجام را یافتیم، اما نتوانستیم دادهای را از آنها بازیابی کنیم. به نظر میرسید انجام ترانسفیوژن تحت هدایت TEG یا ROTEM در مقایسه با انجام آن تحت هدایت هر روش دیگری، موجب کاهش مورتالیتی شد (۷,۴% در برابر ۳.۹%؛ خطر نسبی (RR): ۰.۵۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۸ تا ۰.۹۵؛ I۲ = ۰%؛ ۸ مطالعه؛ ۷۱۷ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت پائین)، اما فقط در هشت کارآزمایی دادههای مورتالیتی ارائه شد، و دو کارآزمایی نیز هیچ موردی را نداشتند. آنالیز ما تاثیر معنیداری را از نظر آماری برای TEG یا ROTEM در مقایسه با هر مقایسه دیگری بر نسبتی از شرکتکنندگان نشان داد که گلبولهای قرمز ترکیبی (pooled red blood cells; PRBCs) (RR: ۰,۸۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۷۹ تا ۰.۹۴؛ I۲ = ۰%؛ ۱۰ مطالعه، ۸۳۲ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین)، پلاسمای تازه منجمد (fresh frozen plasma; FFP) (RR: ۰,۵۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۳ تا ۰.۹۶؛ I۲ = ۸۶%؛ ۸ مطالعه، ۷۶۱ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین)، پلاکتها (RR: ۰,۷۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۰ تا ۰.۸۸؛ I۲ = ۰%؛ ۱۰ مطالعه، ۸۳۲ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین)، و ترانسفیوژن هموستاتیک با FFP یا پلاکت (شواهد با کیفیت پائین ) دریافت کردند. متاآنالیز نیز از شمار کمتر شرکتکنندگان مبتلا به نارسایی کلیه وابسته به دیالیز حکایت داشت.
هیچ تفاوتی را در نسبتی از بیماران نیازمند به مداخلات مجدد جراحی (RR: ۰,۷۵؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۰ تا ۱.۱۰؛ I۲ = ۰%؛ ۹ مطالعه، ۸۸۷ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین) و افراد دچار رویدادهای خونریزی بیش از حد یا ترانسفیوژن زیاد (RR: ۰,۳۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۸ تا ۱.۷۷؛ I۲ = ۳۴%؛ ۲ مطالعه، ۲۸۰ شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین ) پیدا نکردیم. آنالیزهای برنامهریزیشده زیر‐گروه نتوانست تفاوت قابلتوجهی را نشان دهد.
به علت وجود خطر سوگیری بالا در مطالعات، ناهمگونی چشمگیر، شمار کم عوارض، عدم‐دقت و غیر‐مستقیم، کیفیت شواهد را در سطح پائین درجهبندی کردیم. TSA نشان میدهد که فقط ۵۴% از حجم اطلاعات مورد نیاز در خصوص مورتالیتی به دست آمده، در حالی که ممکن است شواهدی دال بر فواید مداخله برای پیامدهای ترانسفیوژن وجود داشته باشد. بهطور کلی، پیامدهای ارزیابیشده با سودمند بودن انجام ترانسفیوژن تحت هدایت TEG یا ROTEM در بیماران دچار خونریزی، همسو و سازگار بودند.
پیشینه
توانایی ایجاد لخته خون کافی در شرکتکنندگانی که خونریزی دارند، بسیار مهم است. لخته شدن خون را میتوان با تستهای گوناگون اندازه گرفت. تستهای TEG و ROTEM این مزیت را دارند که کل ظرفیت لخته شدن خون را به نمایش بگذارند. این تستها در کنار تخت بیمار انجام شده، و نتایج آنها عموما سریع و مفید هستند، و پزشکان را به سمت مدیریت ترانسفیوژن معطوف به هدف هدایت میکنند.
اهداف
در این مرور سیستماتیک، توجه خود را صرفا بر ارزیابی فواید و مضرات استفاده از فرآوردههای خونی تحت هدایت TEG یا ROTEM در مقایسه با تستهای استاندارد، یا قضاوت بالینی پزشکان، در درمان بیماران دچار خونریزی معطوف کردیم. شواهد تا ژانویه ۲۰۱۶ بهروز است.
ویژگیهای مطالعه
تعداد ۱۷ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را شناسایی کردیم که در آنها به مقایسه انجام ترانسفیوژن خون تحت هدایت TEG یا ROTEM در مقایسه با هدایت ترانسفیوژن خون تحت قضاوت بالینی پزشکان یا تستهای آزمایشگاهی استاندارد، یا هر دو، پرداخته شد. کارآزماییهای وارد شده عمدتا در بزرگسالان نیازمند به عمل جراحی قلب انجام شده، و شامل ۱۴۹۳ شرکتکننده را وارد کردند.
نتایج کلیدی
از نظر اثربخشی، به نظر میرسد که استفاده از تستهای TEG یا ROTEM موجب کاهش نیاز به تمام انواع ترانسفیوژنهای خون میشود. با این حال، نتوانستیم شرکتکنندگان کمتری را پیدا کنیم که به دلیل خونریزی مداوم، یا در معرض خطر خونریزی شدید با ترانسفیوژن، به جراحیهای بیشتری نیاز داشته باشند. با وجود علائمی از تاثیرات مثبت مداخله بر بقای بیمار، کیفیت پائین مطالعات وارد شده، یافتههای ما را دچار اختلال کرد. ارزیابی مضرات مداخله نشاندهنده کاهش خطر نارسایی کلیه بود، در حالی که هیچ رویداد نامطلوب قابلتوجه دیگری یافت نشد. با این حال، نرخ عوارض جانبی گزارششده بسیار ناچیز بود. همه کارآزماییهای وارد شده به جز دو کارآزمایی با خطر بالای سوگیری مخدوش شدند.
کیفیت شواهد
به دلیل تعداد اندک حوادث و انجام کارآزماییها با طراحی ضعیف، یافتههای کلی ما شواهدی را با کیفیت پائین به نفع استفاده از TEG و ROTEM در مدیریت بیماران خونریزیدهنده به دست آوردند.
دو نویسنده مرور بهطور مستقل از هم به ارزیابی کارآزماییها برای ورود به مطالعه و استخراج دادهها پرداخته و کیفیت مطالعه را بررسی کردند.
به غیر از دادههای ناقص پیامد (incomplete outcome data)، برای دریافت اطلاعات تکمیلی با نویسندگان مطالعه تماس گرفتیم. متاآنالیز اثرات‐تصادفی را اجرا کردیم.
برای کاهش خطر خطای تصادفی در متاآنالیز، تجزیهوتحلیل مرحلهای کارآزمایی (trial sequential analysis) را اجرا کردیم. تمام کارآزماییهای فاقد رویدادهای اثربخش گزارش شده (total zero event trials) را وارد مرور کرده و از اصلاح استمرار پایدار ۰,۰۱ ((constant continuity correction; ccc): ۰.۰۱) برای متاآنالیز استفاده کردیم. برای ارزیابی کیفیت شواهد، رویکرد درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) را به کار بردیم.
بیست RCT شامل ۳۵۶۹ زن وارد مرور شدند. از این تعداد، ۱۰ کارآزمایی (شامل ۲۹۸۳ شرکتکننده) به مقایسه رمیفنتانیل (PCA) با یک اپیدورال، چهار کارآزمایی (شامل ۲۱۶ شرکتکننده) با یک اوپیوئید دیگر (IV/IM)، سه کارآزمایی (شامل ۲۱۵ شرکتکننده) با یک اوپیوئید دیگر (PCA)، دو کارآزمایی (شامل ۱۳۵ شرکتکننده) با رمیفنتانیل (IV پیوسته) و یک کارآزمایی (شامل ۲۰ شرکتکننده) با رمیفنتانیل (PCA، رژیمهای متفاوت) پرداخته بودند. هیچ کارآزمایی برای مقایسههای باقیمانده شناسایی نشد.
کیفیت روششناسی مطالعات متوسط تا ضعیف بود. خطر سوگیری (bias) را برای موضوعات مربوط به کورسازی و دادههای ناقص پیامد را به ترتیب در ۶۵% و ۴۵% از مطالعات وارد شده، بالا ارزیابی کردیم.
شواهدی مبنی بر وجود تاثیر نشان میدهد که زنان متعلق به گروه رمیفنتانیل (PCA) نسبت به زنان متعلق به گروه درمان با سایر اوپیوئیدها (IV/IM) رضایت بیشتری از تسکین درد داشتند (تفاوت میانگین استاندارد شده (SMD): ۲,۱۱؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۰.۷۲ تا ۳.۴۹؛ چهار کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین )، و آن گروه از زنان در مقایسه با زنان متعلق به گروه درمان با بیحسی اپیدورال رضایت کمتری داشتند (SMD: ‐۰,۲۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۰‐ تا ۰.۰۴‐؛ هفت کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین).
شواهدی مبنی بر وجود تاثیر نشان میدهد که رمیفنتانیل (PCA) در مدت زمان یک ساعت، تسکین درد بیشتری نسبت به سایر اوپیوئیدهای مورد استفاده به صورت IV/IM؛ (SMD: ‐۱,۵۸؛ ۹۵% CI؛ ۲.۶۹‐ تا ۰.۴۸‐؛ سه کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین ) یا به صورت PCA (SMD: ‐۰,۵۱؛ ۹۵% CI؛ ۱.۰۱‐ تا ۰.۰۰‐؛ سه کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین ) داشته است. شدت درد در گروه تحت درمان با رمیفنتانیل (PCA) در مقایسه با گروه تحت درمان با اپیدورال بیشتر بوده است (SMD: ۰,۵۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۱ تا ۸۴.۰؛ شش کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین).
دادههای مرتبط با ابعاد مختلف ایمنی برای هر دو گروه مادران و نوزادان محدود بودند. فقط یک مطالعه آپنه مادران (maternal apnoea) را در مقایسه میان رمیفنتانیل (PCA) در برابر اپیدورال، تجزیهوتحلیل کرده و گزارش کردند که نیمی از زنان تحت درمان با رمیفنتانیل دچار یک اپیزود آپنه شدند و هیچ یک از زنان تحت درمان با اپیدورال دچار این عارضه نشدند (شواهد با کیفیت بسیار پائین ). هیچ گونه شواهد درباره تاثیر، مبنی بر وجود رابطه میان درمان با رمیفنتانیل (PCA) و خطر افزایش یافته ایست تنفسی مادران (maternal respiratory depression) در مقایسه با آنالژزی اپیدورال وجود نداشت (خطر نسبی (RR): ۰,۹۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۵۱ تا ۱.۶۲؛ ccc: ۰.۰۱؛ سه کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین ) و در مقایسه با رمیفنتانیل (IV پیوسته) هیچ نتیجهگیری قابل اعتمادی ممکن نیست به دست آید (در تمامی بازوهای مطالعه هیچ رویدادی رخ نداد؛ دو کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین ). در یک کارآزمایی مربوط به استفاده از رمیفنتانیل (PCA) در برابر یک اوپیوئید دیگر (IM)، سه زن از ۱۸ زن متعلق به گروه رمیفنتانیل دچار ایست تنفسی شدند، در حالی که هیچ یک از ۱۸ زن متعلق به گروه کنترل دچار این عارضه نشدند (شواهد با کیفیت بسیار پائین).
هیچ گونه شواهد در رابطه با تاثیر، مبنی بر ارتباط میان استفاده از رمیفنتانیل (PCA) و خطر افزایش یافته برای تولد نوزادان با نمرات آپگار (Apgar scores) دقیقه پنج کمتر از هفت در مقایسه با آنالژزی اپیدورال (RR: ۱,۲۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۶۲ تا ۲.۵۷؛ ccc: ۰.۰۱؛ پنج کارآزمایی؛شواهد با کیفیت پائین ) وجود نداشت و در مقایسه با یک اوپیوئید دیگر (IV) و در مقایسه با رمیفنتانیل (PCA، رژیم مختلف)، هر دو با صفر مورد رویداد در تمامی بازوهای مطالعه، هیچ گونه نتیجهگیری قابل اعتمادی ممکن نیست به دست آید (یک کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین ). در یک کارآزمایی مربوط به استفاده از رمیفنتانیل (PCA) در برابر یک اوپیوئید دیگر (PCA)، هیچ یک از نه نوزاد تازه متولد شده در گروه رمیفنتانیل و سه نوزاد از هشت نوزاد متعلق به گروه اوپیوئید دارای نمرات آپگار کمتر از هفت بودند (شواهد با کیفیت بسیار پائین).
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد رمیفنتانیل (PCA) در مقایسه با سایر اوپیوئیدها (IV/IM) با خطر پائینتر از نظر نیاز به آنالژری اضافی (RR: ۰,۵۷؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۰ تا ۰.۸۱؛ سه کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت متوسط )، و در مقایسه با آنالژزی اپیدورال با خطر بالاتر (RR: ۹,۲۷؛ ۹۵% CI؛ ۳.۷۳ تا ۲۳.۰۳؛ ccc: ۰.۰۱؛ شش کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت متوسط ) رابطه دارد. هیچ گونه شواهدی موید تاثیر، مبنی بر اینکه رمیفنتانیل (PCA) در مقایسه با سایر اوپیوئیدها (PCA) نیاز به آنالژزی اضافی را کاهش داده باشد، وجود ندارد (RR: ۰,۷۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۵ تا ۱.۲۸؛ سه کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین).
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد هیچ تفاوتی میان خطر زایمان سزارین بین افراد استفاده کننده از رمیفنتانیل (PCA) و سایر اوپیوئیدها (IV/IM)؛ (RR: ۰,۶۳؛ ۹۵% CI؛ ۰.۳۰ تا ۱.۳۲؛ ccc: ۰.۰۱؛ چهار کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت پائین )، و آنالژزی اپیدورال (RR: ۰,۱؛ ۹۵% CI؛ ۰.۸۲ تا ۲۲.۱؛ ccc: ۰.۰۱؛ نه کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت متوسط) ، به ترتیب، وجود ندارد. متاآنالیز تجمعی نشان داد که خطر زایمان به روش سزارین تحت استفاده از رمیفنتانیل (PCA) در مقایسه با سایر اوپیوئیدها (PCA) افزایش مییابد (RR: ۲,۷۸؛ ۹۵% CI؛ ۰.۹۹ تا ۷.۸۲؛ دو کارآزمایی؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). با وجود این، طیف وسیعی از اثرات درمانی مرتبط و غیر‐مرتبط به لحاظ بالینی با این نتیجه سازگار است.
موضوع چیست؟
امکان تسکین درد در طول فرآیند زایمان میتواند به شیوههای متفاوتی فراهم شود. این روشها عبارتند از آنالژزی اپیدورال (epidural analgesia) از طریق تزریق داروی بیهوشی (anaesthetic medication) اطراف ریشههای عصبی ناحیه ستون فقرات، اوپیوئیدهای عضلانی یا داخل وریدی پیوسته و آنالژزی استنشاقی (inhalational analgesia) از جمله با اکسید نیتروژن (nitrous oxide). رمیفنتانیل (remifentanil) یک اوپیوئید قوی کوتاهاثر است که تقریبا به تازگی مطرح شده و امکان کنترل روی تسکین درد را فراهم میکند.
چرا این موضوع مهم است؟
ممکن است میان درد زایمان و بروز عوارض جانبی برای مادر و نوزاد او رابطه وجود داشته باشد و میتواند منجر به طولانی شدن فرآیند زایمان شود.
این مرور با هدف مقایسه رمیفتانیل داده شده از طریق دستگاه آنالژزی قابل کنترل توسط بیمار (patient‐controlled analgesia; PCA) با سایر اوپیوئیدهای داده شده از همین طریق یا از طریق تزریق داخل وریدی یا عضلانی، با آنالژزی اپیدورال، با رژیمهای مختلفی از رمیفنتانیل (PCA) یا با رمیفنتانیل به عنوان یک اینفیوژن داخل وریدی پیوسته، با آنالژزی استنشاقی، یا با عدم درمان بر روی زنان در طول زایمان واژینال طبیعی اجرا شد. پیامدهای اصلی مورد نظر ما عبارت بودند از رضایت حاصل از تسکین درد، نمرات درد، عوارض جانبی برای زنان و نوزادان ایشان، نیاز به آنالژزی اضافی و خطر زایمان سزارین.
ما چه شواهدی را یافتیم؟
در نوامبر/دسامبر ۲۰۱۵ یک جستوجو میان منابع علمی به اجرا درآمد و در دسامبر ۲۰۱۶ بهروز شد. ما ۲۰ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را با ۳۵۶۹ زن شناسایی کردیم. کیفیت روششناسی مطالعات متوسط تا ضعیف بود.
زنانی که رمیفنتانیل PCA دریافت کرده بودند نسبت به زنانی که سایر اوپیوئیدها را یا با روش داخل وریدی یا داخل عضلانی دریافت کرده بودند، از فرآیند تسکین دردشان رضایت بیشتری داشتند (چهار کارآزمایی، ۲۱۶ زن، شواهد با کیفیت بسیار پائین ). تسکین درد حاصل از رمیفنتانیل (PCA) نسبت به سایر اوپیوئیدهای استفاده شده به صورت تزریق داخل وریدی یا عضلانی (سه کارآزمایی، ۱۸۰ زن) و استفاده از PCA؛ (سه کارآزمایی، ۲۱۵ زن)، هر دو دارای شواهد با کیفیت بسیار پائین ، در طول یک ساعت قویتر بود، اما شواهد با کیفیت متوسط نشان میدهد که رمیفنتانیل (PCA) در مقایسه با سایر اوپیوئیدهای داخل وریدی یا عضلانی با کاهش نیاز به آنالژزی اضافی مرتبط است (سه کارآزمایی؛ ۱۹۰ زن). تعداد زنان تحت درمان با رمیفنتانیل (PCA) که نیاز به آنالژزی اضافی داشتند با تعداد زنان تحت درمان با اوپیوئیدها (PCA) (سه کارآزمایی؛ ۲۱۵ زن؛ شواهد با کیفیت پائین ) تفاوت نداشت. رمیفنتانیل (PCA) خطر ایست تنفسی در مادران (maternal respiratory depression) را در مقایسه با سایر اوپیوئیدهای عضلانی (یک کارآزمایی، ۳۶ زن، شواهد با کیفیت بسیار پائین ) افزایش میدهد. احتمال کاهش نمرات آپگار (Apgar scores) نوزادان تازه متولد شدهای که تحت درمان با رمیفنتانیل (PCA) بودند، در مقایسه با نوزادان تحت درمان با سایر اوپیوئیدهای داخل وریدی یا عضلانی، در پنج دقیقه اول بعد از تولد بیشتر نبود (یک کارآزمایی، ۸۸ نوزاد تازه متولد شده، شواهد با کیفیت بسیار پائین )، اما نوزادان تازه متولد شده تحت درمان با رمیفنتانیل (PCA) در مقایسه با سایر اوپیوئیدها (PCA) (یک کارآزمایی، ۱۷ نوزاد تازه متولد شده، شواهد با کیفیت بسیار پائین ) خطر کمتری داشتند. میان رمیفنتانیل (PCA) و افزایش خطر زایمان سزارین در مقایسه با اوپیوئیدهای داخل وریدی یا عضلانی (چهار کارآزمایی، ۲۱۵ زن، شواهد با کیفیت پائین )، رابطه وجود نداشت، اما در مقایسه با سایر اوپیوئیدها (PCA) این رابطه وجود داشت (دو کارآزمایی، ۱۴۳ زن، شواهد با کیفیت بسیار پائین).
زنان تحت درمان با رمیفنتانیل (PCA) در مقایسه با زنان تحت درمان با اپیدورال از تسکین درد، به میزان کمتری رضایت داشتند (هفت کارآزمایی، ۲۱۳۵ زن، شواهد با کیفیت بسیار پائین ). شدت درد در گروه تحت درمان با رمیفنتانیل (PCA) در مقایسه با گروه تحت درمان با اپیدورال (شش کارآزمایی، ۲۳۵ زن، شواهد با کیفیت متوسط ) بالاتر و نیاز به دریافت آنالژزی اضافی (شش مطالعه، ۱۰۳۷ زن، شواهد با کیفیت متوسط ) نیز بالاتر بود. رمیفنتانیل (PCA) خطر ایست تنفسی در مادران را در مقایسه با اپیدورال افزایش میداد (یک کارآزمایی، ۳۸ زن، شواهد با کیفیت بسیار پائین ). میان استفاده از رمیفنتانیل (PCA) و افزایش خطر ایست تنفسی در مادران در مقایسه با اپیدورال رابطه وجود نداشت (سه کارآزمایی، ۶۸۷ زن، شواهد با کیفیت پائین ). احتمال کاهش نمرات آپگار (Apgar scores) در نوزادان تازه متولد شده در پنج دقیقه اول بعد از تولد بیشتر نبود (پنج کارآزمایی؛ ۱۳۲۲ نوزاد تازه متولد شده؛ شواهد با کیفیت پائین ). تعداد زنان نیازمند به زایمان سزارین میان دو گروه تحت درمان با رمیفنتانیل (PCA) یا آنالژزی اپیدورال تفاوت نداشت (شواهد با کیفیت متوسط).
این یافتهها چه معنایی دارند؟
اطمینان ما به نتایج مرور اخیر به دلیل پائین بودن کیفیت شواهد تقریبا تمامی مطالعات، محدود است. با توجه به بروز عوارض جانبی در مادران و نوزادان ایشان و همچنین مقایسه کنندههای رمیفنتانیل داده شده از طریق اینفیوژن پیوسته یا از طریق آنالژزی قابل کنترل توسط بیمار با یک رژیم متفاوت هیچ نتیجهگیری قاطعانهای نمیتوان انجام داد، زیرا تعداد مطالعاتی که این نتایج را گزارش کرده بودند، بسیار محدود و تعداد شرکتکنندگان آنها کم بود. هیچ مطالعه واجد شرایطی که استفاده از رمیفنتانیل (PCA) را در برابر آنالژزی استنشاقی یا عدم درمان بررسی کرده باشد، وجود نداشت. به پژوهش بیشتری به ویژه در زمینه عوارض جانبی ناشی از مصرف رمیفنتانیل (PCA) در زنان و نوزادان تازه متولد شده ایشان نیاز است.
۴۱ مطالعه (۴۲۰۶ شرکتکننده) را در این مرور بهروز شده گنجاندیم که ۳۸ مورد از آنها مطالعات جدید بودند. دوازده کارآزمایی برای متاآنالیز پیامدهای اولیه واجد شرایط بودند (n = ۹۴۹)، ۲۸ کارآزمایی برای متاآنالیز پیامدهای ثانویه واجد شرایط بوده (n = ۲۲۹۸) و ۱۰ کارآزمایی برای متاآنالیز واجد شرایط نبودند (n = ۱۶۴۷).
ما ۲ میلیگرم/کیلوگرم سوگامادکس و ۰,۰۵ میلیگرم/کیلوگرم نئوستیگمین را برای برگرداندن بلوک عصبیعضلانی (neuromuscular blockade; NMB) متوسط ناشی از روکورونیوم مقایسه کردیم. ۲ میلیگرم/کیلوگرم سوگامادکس، ۱۰.۲۲ دقیقه (۶.۶ برابر) سریعتر از ۰.۰۵ میلیگرم/کیلوگرم نئوستیگمین (۱.۹۶ در برابر ۱۲.۸۷) در برگرداندن NMB از تکانش دوم (second twitch) (T۲) تا TOFR > ۰.۹ بود (MD: ۱۰.۲۲ دقیقه؛ ۹۵% CI؛ ۸.۴۸ تا ۱۱.۹۶؛ I۲ = ۸۴%؛ ۱۰ مطالعه؛ n = ۸۳۵؛ GRADE: کیفیت متوسط).
۴ میلیگرم/کیلوگرم سوگامادکس و ۰,۰۷ میلیگرم/کیلوگرم نئوستیگمین را برای برگرداندن NMB عمیق ناشی از روکورونیوم مقایسه کردیم. ۴ میلیگرم/کیلوگر سوگامادکس، ۴۵.۷۸ دقیقه (۱۶.۸ برابر) سریعتر نسبت به ۰.۰۷ میلیگرم/کیلوگرم (۲.۹ در برابر ۴۸.۸) نئوستیگمین در برگرداندن NMB از post tetanic count (PTC) ۱ تا ۵ تا TOFR > ۰.۹ بود (MD: ۴۵.۷۸ دقیقه؛ ۹۵% CI؛ ۳۹.۴۱ تا ۵۲.۱۵؛ I۲ = ۰%؛ دو مطالعه؛ n = ۱۱۴؛ GRADE: کیفیت پائین).
برای پیامدهای ثانویه خود، مقایسه سوگامادکس را در هر دوز و نئوستیگمین را در هر دوز از نظر خطر حوادث جانبی و حوادث جانبی جدی بررسی کردیم. ما حوادث جانبی کامپوزیتی بسیار کمتری را در گروه سوگامادکس در قیاس با گروه نئوستیگمین یافتیم (RR: ۰,۶۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۴۹ تا ۰.۷۴؛ I۲ = ۴۰%؛ ۲۸ مطالعه؛ n = ۲۲۹۸؛ GRADE: کیفیت متوسط). خطر حوادث جانبی در گروه نئوستیگمین، ۲۸% و در گروه سوگامادکس، ۱۶% بود که منجر به تعداد افراد مورد نیاز جهت درمان تا حصول یک پیامد مثبت بیشتر (number needed to treat for an additional beneficial outcome; NNTB) ۸ شده است. در هنگام بررسی حوادث جانبی خاص، خطر بسیار کمتر برادیکاردی (RR: ۰,۱۶؛ ۹۵% CI؛ ۰.۰۷ تا ۰.۳۴؛ I۲= ۰%؛ ۱۱ مطالعه؛ n = ۱۲۱۸؛ NNTB: ۱۴؛ GRADE: کیفیت متوسط)، تهوع و استفراغ پس از جراحی (PONV) (RR: ۰,۵۲؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۸ تا ۰.۹۷؛ I۲ = ۰%؛ شش مطالعه؛ n = ۳۸۹؛ NNTB: ۱۶؛ GRADE: کیفیت پائین) و علائم کلی پارالیز باقیمانده پس از جراحی (RR: ۰,۴۰؛ ۹۵% CI؛ ۰.۲۸ تا ۰.۵۷؛ I۲ = ۰%؛ ۱۵ مطالعه؛ n = ۱۴۷۴؛ NNTB: ۱۳؛ GRADE: کیفیت متوسط) را در گروه سوگامادکس در قیاس با گروه نئوستیگمین ملاحظه کردیم. در نهایت هیچ تفاوت معناداری را میان سوگامادکس و نئوستیگمین از نظر خطر حوادث جانبی جدی نیافتیم (RR: ۰,۵۴؛ ۹۵% CI؛ ۰.۱۳ تا ۲.۲۵؛ I۲= ۰%؛ ۱۰ مطالعه، n = ۹۵۹؛ GRADE: کیفیت پائین).
اعمال تجزیهوتحلیل مرحلهای کارآزمایی (trial sequential analysis)، نشان دهنده برتری سوگامادکس برای پیامدهایی مانند زمان ریکاوری از T۲ تا TOFR > ۰,۹، حوادث جانبی و علائم کلی پارالیز باقیمانده پس از جراحی است.
پیشینه
گاهی اوقات نیاز به سطوح متفاوتی از پارالیز القا شده در هنگام خواب کردن بیماران یا آماده شدن آنها برای جراحی وجود دارد. زمانی که عمل پایان یافت، پارالیز باید به شیوهای سریع، قابل اطمینان و ایمن برگردانده شود. نئوستیگمین دارویی است که بهطور مرسوم برای برگرداندن پارالیز القا شده به کار میرود. اگرچه استفاده از آن میتواند با برگرداندن ناقص یا آهسته و همچنین تغییرات در عملکرد ریه، عملکرد قلب و تهوع و استفراغ ارتباط داشته باشد. سوگامادکس داروی نسبتا جدیدی است که بهطور ویژه برای برگرداندن پارالیز ناشی از روکورونیوم به شیوهای سریعتر، مطمئنتر و ایمنتر در مقایسه با نئوستیگمین طراحی شده است.
هدف
این مرور به صورت سیستماتیک برای مقایسه مزایا و مضرات سوگامادکس و نئوستیگمین انجام شده است. شواهد تا می ۲۰۱۷ بهروز است.
ویژگیهای مطالعه
ما ۴۱ کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده را مربوط به مقایسه سوگامادکس با نئوستیگمین شناسایی کردیم که دادههای مناسبی درباره اثربخشی و ایمنی ارائه کرده بودند. همه این کارآزماییها شامل بزرگسالان جراحی شده و دربرگیرنده مجموع ۴۲۰۶ شرکتکننده بودند.
نتایج کلیدی
دادهها نشان میدهند که سوگامادکس در برگرداندن پارالیز القا شده متوسط، ۱۰,۲۲ دقیقه (۶.۶ برابر) سریعتر از نئوستیگمین بود (۱.۹۶ در برابر ۱۲.۸۷ دقیقه). سوگامادکس در برگرداندن پارالیز القا شده عمیق، ۴۵.۷۸ دقیقه (۱۶.۸ برابر) سریعتر از نئوستیگمین بود (۲.۹ در برابر ۴۸.۸ دقیقه). به نظر میرسد شرکتکنندگان دریافت کننده سوگامادکس، دچار ۴۰% کاهش خطر ابتلا به عوارض آسیبزا نسبت به افراد دریافت کننده نئوستیگمین شده بودند. از نظر آماری، برخلاف نئوستیگمین هشت نفر میتوانند تحت درمان با سوگامادکس قرار بگیرند تا از ابتلای یک نفر به عارضه آسیبزای تصادفی یکتایی جلوگیری شود. وقوع حوادث مضر جدی، تقریبا ناموجود بود و دادهها نشان دهنده عدم تفاوت میان گروههای مقایسهای است.
نتیجهگیری
سوگامادکس برای برگرداندن پارالیز القا شده متوسط و عمیق، نسبت به نئوستیگمین موثرتر و ایمنتر است.
کیفیت شواهد
ما یافتههای کلیمان را در مورد مزایا و آسیبها در نظر میگیریم تا شواهدی با کیفیت متوسط به نفع سوگامادکس ارائه دهیم.
سندرم دیسترس تنفسی حاد (acute respiratory distress syndrome; ARDS)، یک عارضه بحرانی مرتبط با مرگومیر و موربیدیتی بالا است. پروستاسیکلین آئروسل شده (aerosolized prostacyclin) علیرغم شواهد محدود موجود تاکنون، برای بهبود اکسیژنرسانی استفاده میشود.
این مرور در ابتدا در سال ۲۰۱۰ منتشر و در سال ۲۰۱۷ بهروز شد.
ارزیابی مزایا و آسیبهای پروستاسیکلین آئروسل شده در بزرگسالان و کودکان مبتلا به ARDS.
دو RCT را با ۸۱ شرکتکننده در این مرور وارد کردیم.
یک RCT شامل ۱۴ کودک به شدت بدحال مبتلا به ARDS (شواهد با کیفیت بسیار پائین) و یک RCT شامل ۶۷ بزرگسال به شدت بدحال (شواهد با کیفیت بسیار پائین) بود.
فقط یک RCT (کارآزمایی اطفال) دادههایی را در مورد مرگومیر ارائه کرده و هیچ تفاوتی میان مداخله و کنترل نیافته بود. با این حال این کارآزمایی به خاطر طراحی متقاطع، واجد شرایط برای متاآنالیز بود.
مزایا و آسیبهای پروستاسیکلین آئروسل شده را ارزیابی کردیم. یک RCT هیچ اختلافی را در نبست بهبود فشار نسبی اکسیژن در خون شریانی/کسر اکسیژن دمی (PaO۲/FiO۲) نیافته بود (تفاوت میانگین (MD): ۲۵,۳۵‐؛ ۹۵% فاصله اطمینان (CI): ۶۰.۴۸‐ تا ۹.۷۸؛ P = ۰.۱۶؛ ۶۷ شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین).
هیچ حادثه جانبی مانند کورسازی یا نارسایی اندام در هیچ کدام از کارآزماییهای وارد شده وجود نداشت. به دلیل تعداد محدود RCTها، قادر به انجام تجزیهوتحلیلهای زیر‐گروه و حساسیت از پیش تعیین شده یا تجزیهوتحلیل مرحلهای کارآزمایی نبودیم.
پیشینه
سندرم دیسترس تنفسی حاد (acute respiratory distress syndrome; ARDS) منجر به کاهش سطوح اکسیژن در خون میشود و میتواند در هنگام تجمع مایع در ریهها به دلیل التهاب، ایجاد شود. آسیب مستقیم یا غیر‐مستقیم به ریهها میتواند موجب ARDS در کودکان و بزرگسالان شود. این آسیبها شامل سپسیس (عارضه جدی که بدن با صدمه زدن به بافتها و اندامهای خود به عفونت پاسخ میدهد)، عفونتهای ویروسی، سوختگیها، ترانسفیوژنهای خون حجیم، مولتیپل تروما (multiple trauma)، ورود محتویات معده به سیستم تنفسی، التهاب پانکراس، آسیب استنشاقی، مصرف بیش از حد (overdose) دارو و غرقشدگی (near drowning) است. ARDS یک علت عمده مرگومیر در افراد به شدت بدحال است.
میتوان پروستاسیکلین (prostacyclin) را بهصورت آئروسل (aerosol) برای بزرگسالان و کودکان به شدت بدحال مبتلا به ARDS برای افزایش میزان اکسیژن خون و بهبود بقا تجویز کرد. این ماده یک پروستاگلاندین (prostaglandin) طبیعی است که عروق خونی را شل میکند، لخته شدن پلاکتهای خونی را متوقف میکند (ضد‐تجمع پلاکت) و دارای خواص ضد‐التهابی در ریهها است.
ویژگیهای مطالعه
این مرور در سال ۲۰۱۷ بهروز شد. دو کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده (RCT؛ مطالعات بالینی که اشخاص بهطور تصادفی در یکی از دو یا تعداد بیشتری از گروه درمانی قرار میگیرند) را، یکی شامل ۱۴ کودک به شدت بدحال مبتلا به ARDS و دیگری شامل ۶۷ بزرگسال به شدت بدحال مبتلا به ARDS، وارد کردیم. این کارآزماییها، شدت بیماری، حل اختلال عملکرد اندام، مدت بستری در بخش مراقبتهای ویژه یا بیمارستان و کیفیت زندگی را اندازهگیری نکردند. نویسندگان مطالعه عوارض جانبی مانند خونریزی، اختلال عملکرد اندام، تحریکپذیری راه هوایی (airway reactivity) یا عوارض جانبی غیر‐مرتبط با این مداخله را گزارش نکرده بودند.
منابع تامین مالی مطالعه
هیچ کدام از کارآزماییهای وارد شده، دریافت پول از شرکتهای دارویی را ذکر نکرده بودند.
نتایج کلیدی
فقط RCT در برگیرنده کودکان دادههایی را در مورد مرگومیرها بدون تفاوت روشن با و بدون پروستاسیکلین ارائه کرده بود.
کارآزمایی مربوط به بزرگسالان، گرایش به بهبود سطوح اکسیژن خون را برای شرکتکنندگان تحت درمان با آلپروستادیل (alprostadil) (پروستاگلاندین E۱) گزارش کرده بود.
بنابراین نتوانستیم مزیت واضحی برای استفاده از پروستاسیکلین آئروسل شده در کودکان یا بزرگسالان به شدت بدحال دچار سطوح پائین اکسیژن خون شناسایی کنیم.
کیفیت این شواهد
کیفیت شواهد به علت تعداد محدود شرکتکنندگان و طراحی کارآزمایی ضعیف، بسیار پائین بود. RCT در برگیرنده کودکان، از طراحی متقاطعی که یک گروه ابتدا پروستاسیکلین آئروسل شده دریافت کرده و گروه دیگر سالین (محلول نمکی) گرفته بود، استفاده کرده بود. سپس آنها به درمان جایگزین تغییر یافتند. اطلاعات کافی درباره تاثیر بر مرگومیر در هر دو کارآزمایی وجود نداشت.
نتیجه گرفتیم که نیاز به انجام یک کارآزمایی بالینی در مقیاس بزرگ با خطر پائین اطلاعات گمراه کننده جهت بررسی مزایا و آسیبهای پروستاسیکلین برای افراد به شدت بدحال وجود دارد.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مرکز همکار کاکرین ایران می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Cochrane Iran Associate Centre
Designed & Developed by : Yektaweb