اغلب افراد مبتلا به شکستگی لگن (هیپ) بهصورت جراحی درمان میشوند و نیاز به بیهوشی دارند.
تمرکز اصلی این مطالعه مروری نظاممند، مقایسه بیحسی منطقهای در برابر بیهوشی عمومی برای ترمیم شکستگی لگن (پروگزیمال فمورال) در بزرگسالان است. ما بلاکهای منطقهای تکمیلی را در این مطالعه مروری درنظر نگرفتیم، زیرا در مطالعه دیگری بررسی شده بودند.
ما پایگاه کارآزماییهای بالینی ثبتشده کاکرین ((CENTRAL؛ Cochrane Cenrtal Register of Controlled Trails)، کتابخانه کاکرین (The Cochrane Library) شماره 3؛ 2014)، MEDLINE (Ovid SP؛ از 2003 تا مارچ 2014) و EMBASE (Ovid SP؛ از 2003 تا مارچ 2014) را جستوجو کردیم.
ما کارآزماییهای تصادفیسازی را انتخاب و وارد مطالعه کردیم که روشهای مختلف هوشبری را برای بیهوشی در جراحی شکستگی لگن در بزرگسالان مقایسه کرده بودند. هدف اولیه این مطالعه مروری، مقایسه بیحسی منطقهای در برابر بیهوشی عمومی بوده است. استفاده از بلوکهای عصبی پیش از عمل یا در ترکیب با بیهوشی عمومی در مطالعه مروری دیگری بررسی شده است. پیامدهای اصلی عبارت بودند از مورتالیتی، پنومونی، انفارکتوس میوکارد، حوادث مغزیعروقی، وضعیت حاد گیجی، ترومبوز عمقی وریدی و بازگشت بیمار به منزل.
دو نویسنده بهطور مستقل، کیفیت کارآزماییها را ارزیابی کرده و دادهها را استخراج کردند. ما دادههایی را با استفاده از مدل اثر ثابت (I2 کمتر از 25 درصد) یا اثرات تصادفی تجزیه و تحلیل کردیم. ما کیفیت شواهد را براساس معیارهای کارگروه GRADE ارزیابی کردیم.
در مجموع، 31 مطالعه (با حضور 3231 شرکتکننده) در این مطالعه مروری وارد شدند. از میان این 31 مطالعه، 28 مطالعه (2976 شرکتکننده) دادههایی را برای متاآنالیز (meta-analysis) فراهم آورده بودند. از میان 28 مطالعه، 24 مطالعه، بلاک نورواگزیال (neuraxial) را با بیهوشی عمومی مقایسه کرده بودند. براساس دادههای 11 مطالعه که در آنها 2152 شرکتکننده حضور داشتند، هیچ تفاوتی میان دو روش هوشبری برای مورتالیتی در ماه اول دیده نشد (خطر نسبی (RR): 0.78؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.57 تا 1.06؛ 24% = I2 مدل اثر ثابت). براساس دادههای 6 مطالعه که 761 شرکتکننده داشتند، هیچ تفاوتی در خطر پنومونی میان دو گروه یافت نشد. (RR: 0.77؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.45 تا 1.31؛ 0% = I2). با توجه به دادههای 4 مطالعه که 559 شرکتکننده داشتند، تفاوتی میان دو گروه از نظر خطر انفارکتوس میوکارد دیده نشد (RR: 0.89؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.22 تا 3.65؛ 0% = I2). زمانی که به دادههای 6 مطالعه با 729 شرکتکننده استناد شد، ما تفاوتی را در خطر حوادث مغزی عروقی نیافتیم (RR: 1.48؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.46 تا 4.83؛ 0% = I2). براساس دادههای 6 مطالعه با حضور 624 شرکتکننده، ما هیچ تفاوتی در خطر وضعیت گیجی نیافتیم (RR: 0.85؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.51 تا 1.40؛ 49% = I2). با توجه به تستهای آزمایشگاهی، خطر ترومبوز وریدهای عمقی، زمانی کاهش یافت که هیچ احتیاط خاصی اعمال نشده یا فقط به حرکت درآمدن زودهنگام انجام شده بود (RR: 0.57؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.41 تا 0.78؛ 0% = I2؛ تعداد افرادی که باید درمان شوند تا یک نفر منفعت ببرد (NNTB؛ number needed to treat for an additional beneficial outcome)؛ 3؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 2 تا 7؛ بر اساس خطر پایه 76%)، اما وقتی هپارین با وزن مولکولی پائین تجویز شد، چنین منفعتی دیده نشد (RR: 0.98؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.52 تا 1.48؛ I2 برای ناهمگونی میان دو زیرگروه = %.(58
برای بلاک نورواگزیال در مقایسه با بیهوشی عمومی، کیفیت شواهد را برای موارد زیر بسیار پائین ارزیابی کردیم: مورتالیتی (صفر تا 30 روز)، پنومونی، انفارکتوس میوکارد، حوادث مغزی عروقی، وضعیت حاد گیجی، کاهش میزان ترومبوز عروق وریدی در نبود ترومبوپروفیلاکسی قوی و بازگشت بیمار به منزل. تعداد مطالعاتی که دیگر روشهای بیهوشی را مقایسه کرده بودند، محدود بود.
ما هیچ تفاوتی میان دو روش نیافتیم، به جز برای ترومبوز ورید عمقی در نبود ترومبوپروفیلاکسی قوی. مطالعات، دربرگیرنده طیف گستردهای از روشهای بالینی بود. تعداد شرکتکنندگان وارد شده در مطالعه مروری برای حذف تفاوت میان دو روش در قسمت اعظمی از پیامدهای مطالعه شده، ناکافی هستند. بنابراین، پیش از نتیجهگیری قطعی، ضرورت انجام کارآزماییهای بزرگ تصادفیسازی و کنترلشده که منعکس کننده روش بالینی واقعی باشد، احساس میشود.