سپسیس (sepsis) یک وضعیت تهدیدکننده حیات است که معمولا زمانی تشخیص داده میشود که یک بیمار، دارای یک عفونت مشکوک یا مستند بوده، و دو یا چند معیار سندرم پاسخ التهابی سیستمیک (SIRS) را داشته باشد. بروز سپسیس در میان افرادی که در بخش مراقبتهای حیاتی مانند بخش مراقبتهای ویژه (ICU) پذیرش میشوند، بالاتر از افرادی است که در بخشهای دیگر پذیرش میشوند. اگر سپسیس بدون درمان رها شود، میتواند به سرعت بدتر شود؛ با توجه به تعریف، سپسیس شدید دارای میزان مرگومیر 40% یا بالاتر است.
تشخیص سپسیس ممکن است چالشبرانگیز باشد زیرا معمولا لازم است تا دادههای بیمار از چندین منبع غیرمتصل با یکدیگر ترکیب شده و به درستی تفسیر شوند، که این کار میتواند پیچیده و زمانبر باشد. سیستمهای الکترونیکی که برای اتصال منابع اطلاعاتی با همدیگر طراحی شدهاند و بهطور خودکار اطلاعات را گردآوری، تجزیهوتحلیل، و نظارت میکنند و همچنین هنگامی که رسیدن به آستانههای تشخیص از پیش تعیینشده به کارکنان مراکز مراقبتهای سلامت اخطار میدهند، میتوانند منافعی را در پی داشته باشند که تشخیص زودهنگام سپسیس و شروع سریعتر درمان، مانند درمان ضدمیکروبی، احیاء با مایعات، اینوتروپها (inotropes) و در صورت لزوم وازوپرسورها (vasopressors) را تسهیل کند.
با این حال، این احتمال وجود دارد که سیستمهای الکترونیکی و خودکار منافعی نداشته باشند یا حتی منجر به آسیب شوند. این ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که سیستمها قادر به تشخیص درست سپسیس نباشند (به این معنی که درمان آن زمان که باید شروع نشده، یا زمانی که نباید، شروع شده است)، یا زمانیکه کارکنان مراقبتهای سلامت نتوانند به سرعت به هشدارها پاسخ دهند، یا دچار «خستگی از هشدار» شوند، بخصوص اگر هشدارها بهطور مکرر خاموش شوند یا هشدارهای بیش از حد نادرستی را دریافت کنند.
ارزیابی اینکه آیا سیستمهای خودکار برای تشخیص زودهنگام سپسیس میتوانند زمان را تا درمان مناسب (مانند شروع آنتیبیوتیکها، مایعات، اینتروپها و وازوپرسورها) کاهش دهند و پیامدهای بالینی بیماران شدیدا بدحال را در ICU بهبود ببخشند.
ما CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase؛ (CINAHL) Cumulative Index to Nursing and Allied Healrth Litreture؛ ISI Web of science؛ LILACS؛ clinicaltrials.gov و پورتال کارآزماییهای سازمان جهانی بهداشت را جستوجو کردیم. ما تمام پایگاههای اطلاعاتی را از تاریخ شروع آنها تا 18 سپتامبر 2017، بدون اعمال محدودیت از نظر کشور یا زبان انتشار جستوجو کردیم.
ما کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشدهای (RCTs ؛randomised coonteolled trails) را وارد کردیم که سیستمهای خودکار مانیتورینگ سپسیس را با مراقبتهای استاندارد (مانند سیستمهای مبتنی بر کاغذ) در شرکتکنندگان با هر سنی که به دلیل بیماریهای بحرانی در بخشهای مراقبتهای ویژه یا شدید بستری شدند، مقایسه کردند. ما یک سیستم خودکار را به صورت هر فرآیندی که قادر به غربالگری خودکار رکوردها یا دادههای بیمار (یک یا چند سیستم) بهطور اتوماتیک در فواصل زمانی بر اساس نشانگرها یا ویژگیهایی که نشاندهنده سپسیس باشد، تعریف کردیم. ما بیماری بحرانی را شامل موارد پس از جراحی، تروما، استروک، انفارکتوس میوکارد، آریتمی، سوختگیها و شوک هیپوولمیک یا هموراژیک، تعریف کردیم گرچه محدود به این موارد نیست. ما مطالعات غیرتصادفیسازی شده، مطالعات شبه - تصادفیسازی شده و مطالعات متقاطع را حذف کردیم. ما همچنین مطالعاتی را که شامل افرادی با تشخیص سپسیس بودند، حذف کردیم.
ما از روشهای استاندارد روششناسی مورد انتظار کاکرین استفاده کردیم. پیامدهای اولیه ما عبارت بودند از: زمان شروع درمان ضدمیکروبی؛ زمان تا شروع احیاء با مایعات؛ و مرگومیر در 30 روز. پیامدهای ثانویه عبارت بودند از: مدت بستری در ICU؛ شکست در تشخیص سپسیس؛ و کیفیت زندگی. ما از سیستم GRADE (نظام درجهبندی کیفیت شواهد و قدرت توصیهها) برای ارزیابی کیفیت شواهد مربوط به هر پیامد استفاده کردیم.
ما در این مرور سه RCT را وارد کردیم. مشخص نبود که آیا این RCTها سه مطالعه جداگانه با مجموع 1199 شرکتکننده در مجموع بودند یا گزارشهایی از یک مطالعه یکسان با تعداد شرکتکنندگان کمتر. ما تصمیم گرفتیم مطالعات را جداگانه در نظر بگیریم، زیرا ما قادر به برقراری ارتباط با نویسندگان مطالعه نبودیم.
هر سه RCT به دلیل مسائل مربوط به روشهای نامشخص تصادفیسازی، پنهانسازی تخصیص و عدم قطعیت اندازه اثر، جزو مطالعات با کیفیت بسیار پایین هستند. برخی از این مطالعات فقط به صورت چکیده گزارش شدند و حاوی اطلاعات محدودی بودند، که مانع انجام تجزیهوتحلیل معنیدار و ارزیابی سوگیریهای بالقوه شدند.
این مطالعات شامل شرکتکنندگانی بودند که همه آنها در طول بستری در بیمارستان، مانیتورینگ الکترونیکی خودکار دریافت کردند. شرکتکنندگان بهطور تصادفی به گروه مداخله (ارسال هشدارهای خودکار از سیستم) یا مراقبت معمول (عدم ارسال هشدارهای خودکار از سیستم) تخصیص داده شدند.
شواهد حاصل از هر سه مطالعه، «مدت زمان تا شروع درمان ضدمیکروبی» را گزارش کردند. ما قادر به ترکیب دادهها نبودیم، اما بزرگترین مطالعه که شامل 680 شرکتکننده بود، میانگین زمان شروع درمان ضدمیکروبی را 5.6 ساعت (دامنه میان چارکی (IQR): 2.3 تا 19.7) در گروه مداخله (n: اعلام نشد) و 7.8 ساعت (IQR: 2.5 تا 33.1) در گروه کنترل (n: اعلام نشد) گزارش کرد.
هیچ مطالعهای «مدت زمان تا شروع احیاء با مایعات» یا عارضه جانبی «مرگومیر در 30 روز» را گزارش نکرد. با این حال، در مورد مرگومیر که در سایر نقاط زمانی گزارش شد، شواهدی با کیفیت بسیار پایین در دسترس بود. یک مطالعه شامل 77 شرکتکننده، میزان مرگومیر را در 14 روز 20% در گروه مداخله و 21% در گروه کنترل گزارش کرد (صورت و مخرج اعلام نشد). یک مطالعه شامل 442 شرکتکننده میزان مرگومیر را در 28 روز یا ترخیص، 14% در گروه مداخله و 10% در گروه کنترل گزارش کرد (صورت و مخرج اعلام نشد). حجمهای نمونه برای این پیامدها بهطور مناسب گزارش نشدند و بنابراین ما نتوانستیم فواصل اطمینان را برآورد کنیم.
شواهدی با کیفیت بسیار پایین حاصل از یک مطالعه شامل 442 شرکتکننده، «طول مدت بستری در ICU» را گزارش کردند. میانگین مدت بستری 3.0 روز در گروه مداخله (IQR: 2.0 تا 5.0)، و 3.0 روز در گروه کنترل (IQR: 2.0 تا 4.0) بود.
شواهدی با کیفیت بسیار پایین به دست آمده از یک مطالعه شامل حداقل 442 شرکتکننده، عوارض جانبی «شکست در تشخیص سپسیس» را گزارش کردند. دادهها فقط برای شکست در تشخیص سپسیس در دو شرکتکننده گزارش شد و مشخص نبود که این پیامد در کدام گروه(ها) رخ داد.
هیچ مطالعهای «کیفیت زندگی» را گزارش نکرد.
مشخص نیست که سیستمهای خودکار برای مانیتورینگ سپسیس روی هرکدام از پیامدهای واردشده در این مرور چه تاثیری دارد. شواهدی با کیفیت بسیار پایین فقط در مورد هشدارهای خودکار موجود است، که فقط جزئی از سیستمهای مانیتورینگ خودکار است. مشخص نیست که آیا چنین سیستمهایی میتوانند جایگزین بررسی منظم و دقیق وضعیت بیمار توسط کارکنان باتجربه مراقبتهای سلامت شوند.