آسم یک بیماری شایع تنفسی در کودکان است که با علائمی نظیر خسخس، تنگی نفس، احساس تنگی در قفسه سینه و سرفه مشخص میشود. کودکان مبتلا به آسم میتوانند با بهبود روشهای استنشاقی و شناسایی و پاسخ دادن به علائم، بیماری خود را بهتر مدیریت کنند. مدارس یک محیط بالقوه حمایت کننده را برای ارائه مداخلات به منظور بهبود مهارتهای خودمدیریتی در میان کودکان فراهم میکنند. اخلاق آموزشی با کسب مهارت و دانش همراه است و دسترسی به کودکان مبتلا به آسم را که بهطور مرتب مراقبتهای اولیه را دریافت نمیکنند، آسانتر میکند. با توجه به ماهیت چندجانبه/چندوجهی مداخلات خودمدیریتی، نیاز به درک ترکیبی از ویژگیهای مداخله که با ارائه موفقیتآمیز برنامههای خودمدیریتی آسم مرتبط است، وجود دارد.
این مرور دو هدف اولیه دارد.
• شناسایی ویژگیهای مداخلهای که با پیاده سازی/اجرای موفق مداخله همراه است.
• ارزیابی اثربخشی مداخلات مبتنی بر مدرسه که به منظور بهبود خودمدیریتی آسم در بین کودکان ارائه شد.
ما اولین هدف را با انجام تجزیهوتحلیل تطبیقی کیفی (QCA)، یک روش ترکیبی که بعدا به صورت کامل شرح داده شده، از روند ارزیابی مطالعات برای شناسایی ترکیبی از اجزای مداخله و فرآیندهایی که با پیاده سازی موفق مداخله همراه هستند، بررسی کردیم.
ما هدف دوم را با انجام متاآنالیز پیامدهای گزارش شده از طریق ارزیابی پیامد مطالعات دنبال کردیم. ما ارتباط بین چگونگی اجزای خوب مداخله و اثربخشی آن را با استفاده از مدلهای جداگانه، و همچنین با انجام تجزیهوتحلیل اضافی زیرگروهها، بررسی کردیم.
ما برای یافتن مطالعات تصادفیسازی شده به جستوجو در پایگاه ثبت کارآزماییهای گروه راههای هوایی در کاکرین (Cochrane Airways Trials Register) پرداختیم. ما MEDLINE؛ Embase؛ the Cumulative Index to Nursing and Allied Health Literature (CINAHL)؛ PsycINFO؛ پایگاه اطلاعاتی مرورهای ساختارمند در کاکرین (CDSR ؛Cochrane Database of Systematic Reviews)؛ Web of Knowledge؛ Database of Promoting Health Effectiveness Reviews (DoPHER)؛ پایگاه اطلاعاتی خلاصههای مرور اثرات (DARE ؛Database of Abstracts of Reviews of Effects)؛ the International Biography of Social Science (IBSS)؛ Bibliomap؛ پایگاه اطلاعاتی ارزیابی تکنولوژی سلامت (HTA ؛Health Technology Assessment)؛ Applied Social Sciences Index and Abstracts (ASSIA) و Sociological Abstracts (SocAbs) را جستوجو کردیم. ما جستوجوی اخیر را در 28 آگوست 2017 انجام دادیم.
شرکتکنندگان، کودکان در سنین مدرسه و مبتلا به آسم بودند که در مدرسه مداخله را دریافت کردند. مداخلاتی مناسب بودند که هدف آنها کمک به کودکان برای بهبود مدیریت آسم خود از طریق افزایش دانش، بالا بردن مهارتها یا تغییر رفتار بود. مطالعات مربوط به اولین هدف ما میتوانستند بر اساس یک طرح آزمایشی یا شبهآزمایشی بوده و از روشهای کیفی یا کمی برای گردآوری دادهها استفاده کنند. برای هدف دوم، ما کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شدهای (RCTs ؛randomised controlled trails) را انتخاب کردیم که در آن کودکان به صورت جداگانه یا به صورت خوشهای (به عنوان مثال کلاسها یا مدارس) به مداخلات خودمدیریتی یا بدون مداخله کنترل کننده اختصاص داده شدند.
ما از تجزیهوتحلیل تطبیقی کیفی (QCA) برای شناسایی ویژگیهای مداخلهای استفاده کردیم که منجر به اجرای موفق مداخلات خودمدیریتی آسم شد. ما موفقیت پیادهسازی را با بررسی گزارشهای فرسایش، دوز مداخله و پیروی از درمان، بدون در نظر گرفتن اثرات مداخلات اندازهگیری کردیم.
برای اندازهگیری تاثیرات مداخلات، ما دادههای به دست آمده را از مطالعات مناسب برای پیامدهای اولیه خود ترکیب کردیم: پذیرش در بیمارستان، ویزیت در بخش اورژانس (ED)، غیبت از مدرسه و تعداد روزهای فعالیت محدود به علت علائم آسم. پیامدهای ثانویه عبارت بود از ویزیت برنامهریزی نشده برای ارائهدهندگان مراقبتهای بهداشتی، علائم روزانه و شبانه، استفاده از درمانهای تسکین دهنده و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت اندازهگیری شده توسط پرسشنامه کیفیت زندگی آسم (AQLQ).
ما برای این مرور 55 مطالعه را انتخاب کردیم. 33 مطالعه با 14174 کودک اطلاعات مربوط به QCA را ارائه دادند، و 33 RCT با 12623 کودک تاثیرات مداخلات را اندازهگیری کردند. 11 مطالعه به QCA و تجزیهوتحلیل اثربخشی کمک کردند. اکثر مطالعات در آمریکای شمالی در بین جمعیت اجتماعی محروم انجام شدند. دانش آموزان دبیرستانی در میان مطالعاتی که به QCA کمک میکنند، بهتر از مطالعاتی هستند که به ارزیابیهای اثربخشی کمک میکنند، که بیشتر شامل دانشآموزان ابتدایی و دبیرستانی جوان است. تلاش تمام مداخلات بهبود آگاهی از آسم و عوامل آن بود و بر اهمیت بررسی منظم توسط پزشک تأکید داشتند، اگر چه تغییراتی در نحوه ارائه آنها وجود داشت.
نتایج QCA اهمیت مداخلهای را که به صورت تئوری به دست آمده، همراه با اهمیت فاکتورهایی مانند دخالت والدین، رضایت کودک و اجرای مداخله در خارج از زمان خود کودک به عنوان مجریان اجرای موفق برجسته کرد.
در مقایسه با عدم مداخله، مداخلات خودمدیریتی مبتنی بر مدرسه احتمالا میانگین بستری شدن را بهطور متوسط در حدود 0.16 پذیرش در هر کودک بالای 12 ماه کاهش میدهند (SMD: 0.19-؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.35- تا 0.04-؛ 1873 شرکتکننده؛ 6 مطالعه؛ شواهد با قطعیت متوسط). آنها ممکن است تعداد کودکانی را که با ED ویزیت میشوند طی 12 ماه از 7.5% به 5.4% کاهش میدهند (OR: 0.70؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.53 تا 0.92؛ 3883 شرکتکننده؛ 13 مطالعه؛ شواهد با قطعیت پایین) و احتمالا تعداد ویزیتهای برنامهریزی نشده را در بیمارستانها یا مراکز مراقبتهای اولیه طی 6 تا 9 ماه از 26% به 21% کاهش میدهند (OR: 0.74؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.60 تا 0.90؛ 3490 شرکتکننده؛ 5 مطالعه؛ شواهد با قطعیت متوسط).
مداخلات خودمدیریتی احتمالا تعداد روزهای با فعالیت محدود را طی یک دوره دو هفتهای به کمتر از نصف روز کاهش میدهد (MD: 0.38 روز؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.41- تا 0.18-؛ 1852 شرکتکننده؛ 3 مطالعه؛ شواهد با قطعیت متوسط). تأثیر مداخلات بر غیبت از مدرسه به دلیل تنوع بین نتایج مطالعات نامطمئن هستند (MD: کمتر از 0.4 روز در سال را با خودمدیریتی از دست دادند (95% فاصله اطمینان (CI): 1.25- تا 0.45؛ 4609 شرکتکننده؛ 10 مطالعه؛ شواهد با قطعیت پایین). شواهد برای نشان دادن اینکه آیا نیاز به داروهای تسکین دهنده توسط این مداخلات تحت تأثیر قرار میگیرند، کافی نیست (OR: 0.52؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.15 تا 1.81؛ 437 شرکتکننده؛ 2 مطالعه؛ شواهد با قطعیت بسیار پایین). مداخلات خودمدیریتی احتمالا کیفیت زندگی مرتبط با آسم را در کودکان به میزان اندکی بهبود میبخشد (MD: 0.36 واحد بالاتر از AQLQ کودکان (95% فاصله اطمینان (CI): 0.06 تا 0.64؛ 2587 شرکتکننده؛ 7 مطالعه؛ شواهد با قطعیت متوسط).
مداخلات خودمدیریتی مبتنی بر مدرسه برای آسم احتمالا پذیرش را در بیمارستان کاهش میدهد و ممکن است حضور ED را اندکی کاهش دهد، هر چند که تاثیر آن بر حضور در مدارس قابل اعتماد نیست. آنها همچنین ممکن است تعداد روزهایی را که کودکان علائم آسم را تجربه میکنند کاهش دهند و احتمالا منجر به بهبود اندکی در کیفیت زندگی مرتبط با آسم شوند. بسیاری از این مطالعات مداخله را میان کودکان جوانتر جمعیت اجتماعی محروم مورد آزمایش قرار دادند. مداخلاتی که چارچوب نظری داشتند، و والدین را درگیر کردند و در خارج از زمان آزاد کودکان اجرا شدند، با اجرای موفقی همراه بودند.