جراحانی که عمل لاپاروتومی (laparotomy) انجام میدهند، گزینههای متعددی برای بستن شکاف جدار شکمی (abdominal closure) پیش رو دارند. مواد مورد استفاده و اندازه انواع بالقوه بخیهها بهطور گستردهای متفاوت هستند. به علاوه، جراحان میتوانند انتخاب نمایند که نسبت به بستن شکاف در لایههای آناتومیک (anatomic layers) یا تودهای (mass) (بهصورت یکجا (en masse)) اقدام کرده یا از هر یک از تکنیکهای بخیهزنی پیوسته یا منقطع (continuous or interrupted suturing technique)، که هریک دارای روشهای مختلفی هستند، استفاده کنند. چالشها درباره بهترین تکنیکهای بخیهزنی و متریال بخیه برای بستهشدن کامل شکاف ایجادشده در اثر زخم، بهطوری که خطر عوارض کوتاهمدت و بلندمدت را به حداقل برساند، همواره ادامه دارد.
اهداف مورد نظر از اجرای این مرور عبارت بودند از شناسایی بهترین تکنیکهای بخیهزنی و متریال بخیه در دسترس برای بستن فاشیا (fascia) ناشی از شکافهای لاپاروتومی، از طریق ارزیابی این مقایسهها: بخیههای قابل جذب در مقابل بخیههای غیر قابل جذب، بستن تودهای (mass closure) در مقابل بستن لایهای (layered closure)، تکنیکهای بستن پیوسته در مقابل تکنیکهای بستن منقطع، بخیههای مونوفیلامنت (monofilament) در مقابل بخیههای مولتیفیلامنت (multifilament)، و بخیههای با سرعت جذب پائین در مقابل بخیههای با سرعت جذب بالا. هدف ما تعیین بهترین ترکیب از تکنیکها و متریال بخیه نیست، بلکه مقایسه اجزای منفرد بستن شکاف جدار شکمی است.
ما در 8 فوریه 2017 در پایگاههای اطلاعاتی CENTRAL ،MEDLINE ،Embase، پایگاه ثبت کارآزماییها، و ایندکس استنادهای علمی (Science Citation Index) جستوجو کردیم. هیچگونه محدودیتی به لحاظ زبان یا تاریخ انتشار منابع وجود نداشت. ما فهرست منابع تمام مطالعات منتخب را با هدف شناسایی کارآزماییهایی که ممکن بود در جستوجوهای ما از قلم افتاده باشند، جستوجو کردیم.
ما کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشدهای (RCT) را که به مقایسه تکنیکهای بستن یا متریال بخیهزنی، یا هر دو، برای بستن فاشیا ناشی از شکافهای لاپاروتومی پرداخته بودند، وارد مرور کردیم. ما کارآزماییهایی را از مرور خارج کردیم که به مقایسه فقط انواع تکنیکهای بستن پوست، تکنیکهای بستن پریتونئال (peritoneal closures) یا استفاده از بخیههای نگهداریکننده (retention sutures) پرداخته بودند.
ما دادهها را خلاصه و خطر سوگیری هریک از کارآزماییها را ارزیابی کردیم. ما خلاصه خطر نسبی (RR) را برای پیامدهای ارزیابیشده در این مرور محاسبه کردیم، پیامدهایی که تمامی آنها دوتایی (dichotomous) بودند. ما بر مبنای ناهمگونی (heterogeneity) مشاهدهشده در میان مطالعات و تحلیلها، از مدلسازی اثرات تصادفی (random-effects modelling) استفاده کردیم. ما تحلیل زیرگروهی (subgroup analysis) از پیش برنامهریزیشده را برای هریک از پیامدها به استثنای چند مطالعه که مداخلات مقایسه شده در آنها در بیش از یک جزء متفاوت بودند، کامل کردیم، زیرا این تفاوتها تعیین متغیرهای تاثیرگذار را بر پیامد موردنظر، یا احتمال وجود یک اثر سینرژیک را غیر ممکن میساخت. ما تحلیل حساسیت (sensitivity analysis) را به استثنای چند کارآزمایی که دارای حداقل یک ویژگی (trait) مبنی بر وجود خطر سوگیری بالا بودند، کامل کردیم. ما کیفیت شواهد را با استفاده از گایدلاینهای درجهبندی توصیهها، ارزیابی، ارتقا و بررسی (GRADE) ارزیابی کردیم.
55 RCT شامل مجموعا 19174 شرکتکننده با معیارهای ورود به مرور سازگار بوده و وارد متاآنالیز شدند. مطالعات واردشده به مرور، به لحاظ نوع بخیههای مورد استفاده، روشهای بستن و جمعیت بیمار ناهمگون بودند. بسیاری از مطالعات واردشده، مقایسههای متعددی را گزارش کرده بودند.
ما به لحاظ پیامد اولیه مرور، مبنی بر نسبتی از شرکتکنندگان که در سال اول از دوره پیگیری یا بیشتر دچار فتق ناشی از شکاف جدار شکم (incisional hernia) شده بودند، هیچ شواهدی نیافتیم که نشان دهد جذب بخیه (بخیههای قابل جذب در مقابل بخیههای غیر قابل جذب؛ RR: 1.07؛ 95% فاصله اطمینان (CI) 0.86 تا 1.32؛ شواهد با کیفیت متوسط؛ یا بخیههای با سرعت جذب پائین در مقابل بخیههای با سرعت جذب بالا؛ RR: 0.81؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.63 تا 1.06؛ شواهد با کیفیت متوسط)، روش بستن (تودهای در مقابل لایهای؛ RR: 1.92؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.58 تا 6.35؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین) یا تکنیک بستن (پیوسته در مقابل منقطع؛ RR: 1.01؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.76 تا 1.35؛ شواهد با کیفیت متوسط) منجر به تفاوت در خطر بروز فتق ناشی از شکاف جدار شکم شده باشد. با وجود این، ما شواهدی یافتیم که نشان میدهد بخیههای مونوفیلامنت، خطر بروز فتق ناشی از شکاف جدار شکم را در مقایسه با بخیههای مولتیفیلامنت کاهش میدهد (RR: 0.76؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.59 تا 0.98؛ I2 = 30%؛ شواهد با کیفیت متوسط).
ما به لحاظ پیامدهای ثانویه، دریافتیم که هیچیک از مداخلات خطر عفونت ناشی از زخم را، بر مبنای هر یک از انواع جذب بخیه (بخیههای قابل جذب در مقابل بخیههای غیر قابل جذب؛ RR: 0.99؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.84 تا 1.17؛ شواهد با کیفیت متوسط؛ یا بخیههای با سرعت جذب پائین در مقابل بخیههای با سرعت جذب بالا؛ RR: 1.16؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.85 تا 1.57؛ شواهد با کیفیت متوسط)، روش بستن (تودهای در مقابل لایهای؛ RR: 0.93؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.67 تا 1.30؛ شواهد با کیفیت پائین) یا تکنیک بستن (پیوسته در مقابل منقطع؛ RR: 1.13؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.96 تا 1.34؛ شواهد با کیفیت متوسط) کاهش نمیدهند.
بهطور مشابه، هیچ یک از مداخلات خطر پارگی زخم (wound dehiscence) را بر مبنای هر یک از انواع جذب بخیه (بخیههای قابل جذب در مقابل بخیههای غیر قابل جذب؛ RR: 0.78؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.55 تا 1.10؛ شواهد با کیفیت متوسط؛ یا بخیههای با سرعت جذب پائین در مقابل بخیههای با سرعت جذب بالا؛ RR: 1.55؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.92 تا 2.61؛ شواهد با کیفیت متوسط)، روش بستن (تودهای در مقابل لایهای؛ RR: 0.69؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.31 تا 1.52؛ شواهد با کیفیت متوسط) یا تکنیک بستن (پیوسته در مقابل منقطع، RR: 1.21، CI 95%: 0.90 تا 1.64، شواهد با کیفیت متوسط) کاهش نمیدهند.
بخیههای قابل جذب در مقایسه با بخیههای غیر قابل جذب (RR: 0.49؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.26 تا 0.94؛ شواهد با کیفیت پائین)، خطر تشکیل مجرای فیستول یا سینوس (sinus or fistula tract formation) را کاهش میدهند. هیچیک از سایر مقایسهها تفاوتی نشان ندادند (بخیههای با سرعت جذب پائین در مقابل بخیههای با سرعت جذب بالا؛ RR: 0.88؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.05 تا 16.05؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین؛ تودهای در مقابل لایهای؛ RR: 0.49؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.15 تا 1.62؛ شواهد با کیفیت پائین؛ پیوسته در مقابل منقطع؛ RR: 1.51؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.64 تا 3.61؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین).
بر مبنای مجموعه شواهد با کیفیت متوسط، بخیههای مونوفیلامنت ممکن است خطر بروز فتق ناشی از شکاف جدار شکم را کاهش دهند. بخیههای قابل جذب در مقابل بخیههای غیر قابل جذب نیز ممکن است خطر تشکیل مجرای فیستول یا سینوس را کاهش دهند؛ اما این یافته بر مبنای شواهد با کیفیت پائین قرار دارد.
ما درباره طرح مطالعات یا گزارشدهی چند مورد از 55 کارآزمایی واردشده به مرور بهطور جدی نگران بودیم. بازوهای مقایسهکننده (comparator arms) در بسیاری از کارآزماییها در بیشتر از یک جزء (component) متفاوت بودند، بهطوری که این امر منتسب کردن تفاوتهای میان گروهها را به هر یک از اجزاء غیر ممکن میساخت. به علاوه، جمعیت بیمار مشمول در بسیاری از مطالعات، بسیار ناهمگون بودند. کارآزماییها هر دو مورد بیماران اورژانسی (emergency) و الکتیو (elective)، انواع مختلفی از پاتولوژی بیماری (disease pathology) (برای مثال جراحی کولون (colon surgery)، جراحی هپاتوبیلیاری (hepatobiliary surgery) و مشابههای آن) یا انواع مختلفی از شکافها (برای مثال مدلاین (midline)، پارامدیان (paramedian)، سابکوستال (subcostal)) را دربرمیگرفتند.
در نتیجه، اجرای کارآزماییهای بزرگتر با کیفیت بالا برای پاسخ به این چالش بالینی ضروری هستند. مطالعات آتی بهتر است نسبت به اجرای مناسب تکنیکهای تصادفیسازی و تخصیص، کورسازی ارزیابان زخم، و کافی بودن طول دوره پیگیری اطمینان حاصل کنند. اینکه فقط یک نوع مداخله در میان گروهها مقایسه شود، مهم است. به علاوه، وجود یک جمعیت همگون از بیماران، امکان ارزیابی دقیقتر مداخلات را فراهم میکند.