پیشینه
شواهد برگرفته از تحقیقات نشان میدهد که متخصصان بهداشت روان و افرادی که دارای بیماریهای شدید روانی مانند اسکیزوفرنی (schizophrenia) یا اختلال اسکیزوافکتیو (schizoaffective) هستند، مشکل میتوانند بهطور موثر با یکدیگر درباره علائم، درمانها و عوارض جانبی آنها ارتباط برقرار کنند تا به درک مشترک در مورد تشخیص، پیشآگهی و درمان برسند. استفاده موثر از مهارتهای ارتباطی در تعاملات سلامت روانی میتواند با افزایش رضایت بیمار و پایبندی به درمان و تبعیت دارویی همراه باشد.
اهداف
بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای ارتباطی برای متخصصان بهداشت روانی که با افراد مبتلا به بیماری روانی شدید کار میکنند.
روش های جستجو
ما ثبت کارآزماییهای گروه اسکیزوفرنی در کاکرین (آخرین جستوجو 17 فوریه، 2016) را جستوجو کردیم که با جستوجوهای سیستماتیک منابع اصلی (از جمله AMED BIOSIS ،CINAHL ،Embase ،MEDLINE ،PsycINFO ،PubMed، و ثبت کارآزماییهای بالینی) و بهروزرسانیهای ماهانه آنها، جستوجوهای دستی، متون قدیمی، و مجموعه مقالات کنفرانسها کامل شد. هیچ نوع محدودیتی از نظر زبان، تاریخ، نوع سند، یا وضعیت انتشار برای انتخاب رکوردها در ثبتها وجود ندارد.
معیارهای انتخاب
تمام کارآزماییهای بالینی تصادفیشده (RCT) مرتبط که بر آموزش مهارتهای ارتباطی (CST) برای متخصصان بهداشت روان که با افراد مبتلا به بیماریهای شدید روانی کار میکنند، در مقایسه با افرادی که بهطور استاندارد یا بدون آموزش کار میکنند، متمرکز شدهاند. ما تعدادی از پیامدهای اصلی (پایبندی بیمار به درمان و حضور در جلسات برنامهریزی شده و همچنین رضایت متخصصان بهداشت روان در برنامه آموزشی) و پیامدهای ثانویه (وضعیت کلی بیماران، استفاده از خدمات، وضعیت ذهنی، رضایت بیمار، عملکرد اجتماعی، کیفیت زندگی) را جستوجو کردیم. RCTهایی که در آنها واحد تصادفیسازی یک خوشه (به عنوان مثال مرکز مراقبتهای بهداشتی) بود نیز واجد شرایط ورود به مطالعه بودند. ما یک کارآزمایی را انتخاب کردیم که معیارهای ورود را به مطالعه داشت و دادههای قابل استفاده را گزارش داده بود.
گردآوری و تحلیل دادهها
ما بهطور جداگانه مطالعات را انتخاب کردیم، کیفیت آنها را ارزیابی و دادهها را استخراج کردیم. برای پیامدهای دوتایی، ما برنامهریزی کردیم که برآوردهای استاندارد خطرنسبی (RR) و 95% فاصله اطمینان (CI) آنها را با استفاده از یک مدل اثر ثابت ثابت محاسبه کنیم. برای پیامدهای پیوسته، ما میانگین تفاوت (MD) بین گروهها را تخمین زدیم یا هر جا که برای کارآزماییهای تصادفیشده خوشهای امکانپذیر بود میانگین تفاوت تعدیلشده (aMD) را بدست آوردیم. اگر ناهمگونی شناسایی شده، این موضوع را با استفاده از یک مدل اثرات تصادفی مورد بررسی قرار دادیم. ما از سیستم GRADE (نظام درجهبندی کیفیت شواهد و قدرت توصیهها) برای ایجاد یک جدول «خلاصهای از یافتهها» استفاده کردیم و برای یک مطالعه انتخاب شده، خطر سوگیری (Bias) را نیز ارزیابی نمودیم.
نتایج اصلی
ما 1 RCT خوشهای، که مجموعا 21 روانپزشک و 97 بیمار را به کار گرفته بود، انتخاب کردیم. روانپزشکان بهطور تصافی در 1 گروه برنامه آموزش در مهارتهای ارتباطی و 1 گروه بدون برنامه آموزشی خاص (NST) قرار گرفتند. کارآزمایی دادههای قابل استفاده را فقط برای یکی از پیامدهای از پیش عنوان شده مورد علاقه ما یعنی رضایت بیمار ارائه داد. کارآزمایی وضعیت کلی را گزارش نداد، اما وضعیت ذهنی را گزارش کرد و از آنجا که دادههای وضعیت کلی در دسترس نبود، ما این دادههای وضعیت ذهنی را در جدول خلاصهای از یافتهها ذکر کردیم. به دلیل میزان قابل توجه دادههای ناقص و از دست رفتن پیگیری، خطر سوگیری فرسایشی بالا بود.
رضایتمندی بیمار بهصورت رضایتمندی از درمان و «تجربه رابطه درمانی» در میان مدت (5 ماه) اندازهگیری شد. رضایت از درمان که با استفاده از پرسشنامه رضایت مشتری (CSQ-8) اندازهگیری شد، بین 2 گروه CST و NST یکسان بود (1 RCT؛ n = 66/97؛ aMD: 1.77؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.38 - تا 3.68؛ در گروه CST نسبت به شرکتکنندگان گروه NST رابطه درمانی را مثبتتر ارزیابی کردند (1 RCT؛ n = 63/97؛ aMD: 0.21؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.01 تا 0.41، شواهد با کیفیت پائین).
نمرات حالت ذهنی در مقیاس سندرم مثبت و منفی (PANSS) بین گروههای درمان برای علائم عمومی (1 RCT؛ n = 59/97؛ aMD: 4.48؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 2.10 - تا 11.06؛ شواهد با کیفیت پائین)، علائم مثبت (1 RCT؛ n = 59/97؛ aMD: 0.23 - ؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 2.91 - تا 2.45؛ شواهد با کیفیت پائین) و علائم منفی (1 RCT؛ n = 59/97؛ aMD: 3.42؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.24 - تا 7.09؛ شواهد با کیفیت پائین) مشابه بود.
برای پایبندی به درمان، استفاده از خدمات و کیفیت زندگی هیچ دادهای در دسترس نیست.
از مجموع 97 شرکتکننده تصادفیشده، 66 شرکتکننده داده فراهم نمودند.
نتیجهگیریهای نویسندگان
شواهد موجود حاصل از یک کارآزمایی تصادفیسازی و کنترلشده خوشهای پایلوت است که برای نتیجهگیری قوی کافی نیست. دادههای با کیفیت خوب نسبتا کمی وجود داشت و کارآزمایی بسیار کوچک است تا تفاوتها را در بیشتر پیامدهای اندازهگیری شده نشان دهد. بهنظر میرسد افزودن یک برنامه CST تاثیر مثبت اندکی بر تجربیات بیماران از رابطه درمانی داشته باشد. در این زمینه، تحقیقات با کیفیت بالا مورد نیاز است.
خلاصه به زبان ساده
آموزش مهارتهای ارتباطی برای متخصصان بهداشت روان در زمینه ارتباط آنها با افرادی که مبتلا به بیماری روانی شدید هستند.
سوال مطالعه مروری
آیا آموزش مهارتهای ارتباطی برای متخصصان بهداشت روان برای بیماران مبتلا به بیماریهای شدید روانی مفید است؟
پیشینه
اختلال روانی شدید (مانند اسکیزوفرنی یا اختلال اسکیزوافکتیو) یک اختلال روانی، رفتاری یا عاطفی است که بهشدت فعالیتهای زندگی یک فرد را برای مدت طولانی (برای مثال از چند ماه تا چند سال) به شدت محدود یا مختل میکند.
افراد مبتلا به مشکلات روانی شدید روان همیشه از برنامههای درمان خود پیروی نمیکنند. ارتباط موثر بین متخصصین بهداشت و بیماران آنها بخش مهمی از حصول اطمینان از این است که اطلاعات حیاتی در مورد گزینههای درمان و حفظ ارتباط با خدمات، توسط بیمار درک و پیگیری شود. برای بیماران مبتلا به مشکلات روانپزشکی شدید و مراقبین آنها این تعامل میتواند چالشبرانگیز باشد.
پیامدهای منفی بسیاری برای بیماران دارای مشکلات روحی شدید روانی وجود دارد که دچار ارتباطات نامناسب با متخصصین بهداشتی میشوند که این پیامدها شامل بیگانگی، افزایش علائم و احتمال بستری شدن اجباری است. تصور میشود که وقتی مهارتهای ارتباطی موثر توسط متخصصین بهداشت روان مورد استفاده قرار میگیرد، بیمارانشان بیشتر راضی هستند و به برنامههای درمانی خود پایبند هستند. علاوه بر این، روابط حرفهای بیمار بخش مهمی از دادن اطمینان به بیماران برای کنترل بیماری خود در رژیمهای درمانی است. با این حال، شواهدی از کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشده (RCT) وجود ندارد که در این زمینه برای افراد مبتلا به بیماری روحی شدید به صورت دستورالعمل استفاده شود.
جستوجوها
ما برای یافتن RCTها با استفاده از ثبت کارآزماییهای گروه اسکیزوفرنی در کاکرین یک جستوجو انجام دادیم، آخرین تاریخ جستوجو در فوریه 2016 بود. فقط 5 مطالعه یافت شد و از میان آنها فقط 1 مطالعه معیارهای ورود را به مطالعه داشت. این مطالعه اثر آموزش مهارتهای ارتباطی را برای توانایی روانپزشکان برای شناسایی و شفاف نمودن سوءتفاهمها طی ارتباط با بیماران بر بیماران اندازهگیری کرد.
نتایج
ما علاقهمند به تأثیر آموزش مهارتهای ارتباطی بر پایبندی بیمار به درمان، رضایت، وضعیت ذهنی، استفاده از خدمات و کیفیت زندگی داشتیم. ما فقط میتوانستیم از دادههای گزارش شده برای رضایت بیمار از درمان، رابطه درمانی و وضعیت روانی (علایم روانپزشکی) استفاده کنیم. 5 ماه پس از درمان، بیماران تحت درمان توسط روانپزشکانی که آموزش ارتباطی داشتند، نسبت به بیماران درمان شده توسط روانپزشکان که آموزش نداشتند، افزایش اندکی در رضایت از رابطه درمانی داشتند. رضایت از درمان و وضعیت ذهنی بیمار در دو گروه درمان مشابه بود.
نتیجهگیری
این نتایج بر اساس شواهد با کیفیت پائین است و قطعی نیست؛ شواهد موجود حاصل از یک کارآزمایی کوچک پایلوت است که برای رسیدن به نتایج معنادار کافی نیست. انجام تحقیقات با کیفیت بسیار بالاتر در این زمینه مورد نیاز است.