نقص غضروف زانو اغلب ناتوانکننده است و زمینه را برای بروز استئوآرتریت مهیا میکند. ریزشکستگی Microfracture، حفر کردن drilling، موزاییکپلاستی mosaicplasty و پیوند آلوگرافت allograft transplantation چهار گزینه درمان جراحی هستند که به طور فزاینده در سراسر جهان انجام میشوند. ما تأثیرات نسبی این روشهای مختلف را مورد بررسی قرار دادیم.
بررسی تأثیرات نسبی (فواید و مضرات) مداخلات مختلف جراحی (Microfracture ،drilling، موزاییکپلاستی و پیوند آلوگرافت) برای درمان نقص غضروف جداشده از زانو در بزرگسالان.
ما این منابع را جستوجو کردیم: ثبت تخصصی گروه ترومای استخوان، مفصل و عضله در کاکرین (Cochrane Bone, Joint and Muscle Trauma Group Specialised Register)؛ CENTRAL؛ EMBASE؛ MEDLINE؛ SPORTDiscus؛ LILACS؛ کارآزماییهای ثبتشده و مقالات طرحشده در کنفرانسها تا تاریخ فوریه .2016
هر کارآزمایی تصادفی یا شبهتصادفی شده که در آن، مداخلات مبتنی بر جراحی (Microfracture ،drilling، موزاییکپلاستی و پیوند آلوگرافت) برای درمان نقص غضروف جداشده از زانو در بزرگسالان ارزیابی شده باشد.
حداقل دو نویسنده مطالعه مروری مستقلا به گزینش مطالعات، ارزیابی خطر سوگیری (Bias) و استخراج دادهها پرداختند. تأثیرات مداخله با استفاده از خطر نسبی (RR) برای دادههای دوتایی و میانگین تفاوت (MD) برای دادههای پیوسته، با 95% فاصله اطمینان (CI) بررسی شدند. هرجا که ممکن بود، دادهها با استفاده از مدل اثر ثابت (fixed-effect model) در هم ادغام شدند.
ما سه کارآزمایی تصادفیسازی و کنترلشده را در نظر گرفتیم که در آنها موزاییکپلاستی در برابر Microfracture برای درمان نقص غضروف جداشده در بزرگسالان مقایسه شده بود. دو کارآزمایی، تکمحور (single-centre) و دیگری سهمحور بود. این کارآزماییهای کوچک نتایج مربوط به کل 133 شرکتکننده را گزارش دادند که 79 نفر از شرکتکنندگان (%59) مرد بودند. متوسط سن شرکتکنندگان در این سه کارآزمایی بین 24.4 تا 32.3 سال بود. همه مطالعات به ضایعات غضروفی درجه 3 و 4 پرداخته بودند (مطابق با طبقهبندی انجمن بینالمللی ترمیم غضروف (ICRS)). ناحیه دارای نقص (The defect area)، مساحتی را بین یک تا شش سانتیمتر مربع شامل میشد و متوسط مساحت دارای نقص در کل این سه کارآزمایی برابر 2.8 سانتیمتر مربع بود. هیچ کارآزماییای با موضوع پیوند آلوگرافت یا drilling شناسایی نشد.
خطر عملکرد (risk of performance) در تمام کارآزماییها در حد بالا یا نامشخص ارزیابی شده بود و در آنها وجود سوگیری گزارش شد. ما کیفیت شواهد را برای تمام پیامدها در حد بسیار پائین ارزیابی کردیم. برای پیامدهای مجزا سطح کیفیت شواهد را به میزان مشخصشده و به دلایل زیر به این شرح تنزل دادیم: به اندازه یک یا دو سطح، به علت خطر سوگیری؛ به اندازه یک سطح، به علت انحراف که در آن، دادهها فقط از یک کارآزمایی تکمحور استخراج شده بودند؛ به اندازه یک یا دو سطح، به علت عدم دقت که از گستردگی فواصل اطمینان و کافی نبودن شمار عوارض ناشی میشد؛ و به اندازه یک سطح به دلیل وجود ناسازگاری که بازتابدهنده ناهمگونی بود. این امر به این معنا است که ما درباره برآوردها برای همه پیامدها تردید بسیاری داریم.
شواهدی با کیفیت بسیار پائین از یک کارآزمایی تکمحوری (57 شرکتکننده) در دست است که فقط شامل ورزشکاران میشود. در این کارآزمایی، استفاده از موزاییکپلاستی به نمرات بالاتر عملکرد مبتنی بر گزارش بیمار (احتمالا نمره ذهنی ارزیابی زانو IKDC 2000) در مقایسه با Microfracture (محدوده بین صفر تا 100؛ نمره بالاتر = عملکرد بهتر) در یک سال پیگیری (میانگین تفاوت (MD): 10.29 به نفع موزاییکپلاستی؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 7.87 تا 12.71) منجر شد. شواهد با کیفیت بسیار پائین حاصل از همان کارآزمایی نشان داد که این اثر در بلندمدت طی 10 سال پیگیری همچنان ادامه داشته است. با این حال، شواهدی با کیفیت بسیار پائین حاصل از دو کارآزمایی دیگر (72 شرکتکننده) نشان داد که در عملکرد بیمار که از طریق نمره لیشُلم (Lysholm) (محدوده بین صفر تا 100؛ نمره بیشتر = عملکرد بهتر) ارزیابی شده، بین دو گروه در پیگیری درازمدت تفاوت ناچیزی وجود دارد (MD: 1.10 - به نفع Microfracture؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 4.54 - تا 2.33). در یک کارآزمایی (25 شرکتکننده) شواهدی با کیفیت بسیار پائین نشان داد که بین دو گروه از لحاظ کیفیت زندگی یا درد در پیگیری درازمدت تفاوت معناداری وجود ندارد. نتایج تلفیقی در خصوص شکست درمان (عود اولیه نشانههای بیماری) در پیگیری بلندمدت (یعنی بین 6.3 تا 1.4 سال) در سه کارآزمایی (129 شرکتکننده) به نفع موزاییکپلاستی (10/64 در برابر 20/65؛ خطر نسبی (RR): 0.47؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.24 تا 0.90) گزارش شد. بر اساس خطر روشنگر (illustrative)، یعنی 379 شکست درمان در هر 1000 بیمار تحت درمان با Microfracture، شواهدی با کیفیت بسیار پائین در دست است، مبنی بر اینکه برای 201 بیمار کمتر ( 95% فاصله اطمینان (CI): 38 تا 288 کمتر) ممکن است روند درمان را پس از موزاییکپلاستی با شکست روبهرو کند. در هر سه کارآزمایی گزارشی از نمرات فعالیت ارائه شد، اما با توجه به ناهمگونی واضح آماری و بالینی، ما نتایج نمرات تگنر (Tegner) را در بلندمدت ادغام نکردیم. شواهدی با کیفیت بسیار پائین از یک مطالعه (57 شرکتکننده) در خصوص نمرات بالای تگنر (که نشاندهنده فعالیت بیشتر است) طی پیگیری میانمدت و بلندمدت در گروه موزاییکپلاستی در دست است؛ با این حال، تفاوت بین گروهها ممکن است از نظر بالینی مهم باشد. در دو کارآزمایی دیگر، شواهدی با کیفیت بسیار پائین در خصوص وجود تفاوت معنادار بین این دو گروه در نمرات مربوط به فعالیت به دست آمد.
با انجام کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشده ما به هیچ شاهدی درباره پیوند آلوگرافت یا drilling برنخوردیم. درخصوص مقایسه موزاییکپلاستی با Microfracture، برای نتیجهگیری در مورد اثرات نسبی این دو مداخله در درمان نقص غضروف جداشده از زانو در بزرگسالان، شواهد با کیفیت بسیار پائین به دست آمده ازRCTها کافی نبودند. توجه داشته باشید که شکست درمان، همراه با عود نشانهها در هر دو روش رخ داده است. به منظور تعریف بهترین گزینه جراحی برای درمان نقص غضروف جداشده به تحقیقات بیشتری نیاز است. به نظر ما انجام کارآزماییهای چندمحوری که در آنها روشهای ترمیمی (موزاییکپلاستی در برابر پیوند آلوگرافت) برای ضایعات بزرگ اوستئوکندرال osteochondral و روشهای reparative؛ (Microfracture در برابر drilling) برای ضایعات کوچک غضروفی مورد مقایسه قرار گرفته باشند، بیشترین ضرورت را دارد.