کولیک نوزادی (infantile colic) معمولا به صورت گریه کامل و بیوقفه (full‐force crying) به مدت حداقل 3 ساعت در روز و حداقل 3 روز در هفته برای حداقل 3 هفته تعریف میشود. به نظر میرسد فراوانی این وضعیت بسته به موقعیت خاص گزارششده و تعاریف مورداستفاده، در 6 هفته اول زندگی (گستره شیوع 17% تا 25%)، بیشتر بوده و معمولا تا ماه سوم از زندگی برطرف میشود. اتیوپاتوژنز کولیک نوزادی غیرشفاف اما به احتمال زیاد چندعاملی است. اعتقاد بر آن است که تعدادی از اجزاء روانشناختی، رفتاری و بیولوژیکال (حساسیت شدید غذایی، آلرژی یا هر دو؛ میکروفلورای روده و دیسموتیلیتی) در بروز این اختلال دخیل هستند. نقش رژیم غذایی به عنوان یکی از اجزای کولیک نوزادی محل بحث باقی میماند.
ارزیابی اثرات اصلاح رژیم غذایی برای کاهش کولیک در نوزادان کمتر از 4 ماهه.
ما در جولای 2018 در CENTRAL؛ MEDLINE؛ Embase؛ 17 پایگاه اطلاعاتی دیگر و 2 پایگاه ثبت کارآزماییها جستوجو کردیم. ما همچنین در Google جستوجو کردیم، فهرست منابع را بررسی و به صورت دستی جستوجو کردیم و با نویسندگان مطالعات تماس گرفتیم.
کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشده (RCTs ؛randomised controlled trails) و شبه - RCT ها که به ارزیابی اثرات اصلاحات انجام شده روی رژیم غذایی، به تنهایی یا به صورت ترکیبی، برای نوزادان کمتر از 4 ماهه مبتلا به کولیک در مقابل مداخله دیگر یا دارونما (placebo) پرداخته بودند. ما از تعاریف خاص برای کولیک، سن شروع و روشهای انجام مداخله استفاده کردیم. ما «رژیم غذایی اصلاحشده» را به صورت هر نوع رژیم غذایی تغییریافته برای افزودن یا خارج کردن اجزاء خاصی از آن تعریف کردیم.
ما از روشهای استاندارد روششناسی موردانتظار کاکرین استفاده کردیم. پیامد اولیه ما طول مدت گریه بوده و پیامدهای ثانویه عبارت بودند از واکنش به مداخله، فراوانی اپیزودهای گریه، کیفیت زندگی والدین/ خانواده، طول مدت خواب نوزاد، رضایتمندی والدین و اثرات جانبی.
ما 15 RCT را شامل 1121 نوزاد 2 تا 16 هفتهای وارد مرور کردیم. تمامی مطالعات کوچک و دارای خطر بالایی از سوگیری از میان فاکتورهای چندگانه طراحی (برای مثال سوگیری انتخاب، ریزش) بودند. مطالعات طیف گستردهای را از مداخلات رژیم غذایی دربرگرفته، و گستره محدودشدهای برای اجرای متاآنالیز وجود نداشت. ما با استفاده از رویکرد درجهبندی توصیهها، ارزیابی، ارتقا و بررسی (GRADE)، کیفیت شواهد را در سطح بسیار پایین ارزیابی کردیم.
هیچ مطالعهای در مورد کیفیت والدین یا خانواده، مدتزمان خواب نوزاد در ۲۴ ساعت یا رضایت والدین گزارش ارائه نکردند.
رژیم غذایی مادر با آلرژنهای پایین در مقابل رژیم غذایی حاوی آلرژنهای بالقوه شناختهشده: 1 مطالعه (90 نوزاد) دریافته بود که 35/47 (74%) از نوزادان به رژیم غذایی مادر با آلرژنهای پایین، در مقایسه با 16/43 (37%) از نوزادان دریافتکننده رژیم غذایی حاوی آلرژنهای بالقوه شناختهشده پاسخ داده بودند (کاهش 25 درصدی در طول مدت گریه/بیقراری) (37% اختلاف؛ 95% فاصله اطمینان (CI)؛ 18 تا 56؛ P < 0.001).
رژیم غذایی با آلرژنهای پایین یا شیرخشک شیرسویا در مقابل رژیم غذایی استاندارد یا شیرخشک شیر گاو و دیسیکلومین هیدروکلراید (dicyclomine hydrochloride): یک مطالعه (120 نوزاد) دریافت که 10/15 (66.6%) از نوزادان تغذیهکننده از شیر مادر در مقایسه با 10/16 (62.5%) از نوزادان تحت رژیم غذایی با آلرژن کم، به دیسیکلومین هیدروکلراید و یک رژیم غذایی طبیعی پاسخ میدهند، در حالیکه 24/45 (53.3%) از نوزادان تغذیه شده با شیرخشک استاندارد که دیسیکلومین هیدروکلراید مصرف میکنند، در مقایسه با 29/44 (65.9%) از نوزادان تغذیه شده با شیرخشک شیر سویا بهبود پیدا میکنند. پاسخ به صورت کاهش در مدت زمان گریه کردن به کمتر از 1 ساعت در روز پس از 48 ساعت درمان، با حفظ بهبودی برای یک ماه تعریف شد.
شیرخشک هیدرولیزشده در مقابل شیرخشک استاندارد: 1 مطالعه (43 نوزاد) گزارش کرد تعداد نوزادانی که به مداخله پاسخ دادند (گریه کردن به مدت کمتر از 3 ساعت در روز در حداقل 3 روز در هفته) در گروه whey هیدرولیزه شده معادل 8/23 و در گروه شیرخشک استاندارد معادل 5/20 بود (χ2 using yate's correction = 0.20؛ P = 0.65).
همان مطالعه (43 نوزاد) کاهش بیشتری را در مدت زمان گریه کردن پس از مداخله با شیرخشک هیدرولیزشده (104 دقیقه در روز؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 55 تا 155) نسبت به شیرخشک استاندارد (3 دقیقه در روز؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 63- تا 67)؛ تفاوت = 101 دقیقه در روز؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 25 تا 179؛ P = 0.02) گزارش کرد.
نویسندگان تائید کردند که عارضه جانبی وجود نداشت.
شیرخشک هیدرولیزشده یا رژیم غذایی مادر عاری از لبنیات یا سویا در مقابل رژیم غذایی/شیرخشک استاندارد و آموزش یا مشاوره والدین: یک مطالعه (21 نوزاد) دریافت که مدت زمان گریه در گروه شیرخشک هیدرولیزشده یا رژیم غذایی مادر عاری از لبنیات یا سویا تا 2.03 ساعت در روز (SD: 1.03) در مقابل 1.08 ساعت در روز (SD: 0.7) در گروه مقابل، 9 روز پس از مداخله، کاهش مییابد
شیرخشک نیمه هیدرولیزشده، با لاکتوز پایینتر، بر پایه پنیر (whey‐based)، حاوی الیگوساکارید در مقابل شیرخشک استاندارد با سایمتیکون (simethicone): یک مطالعه (267 نوزاد) دریافته بود که هر دو گروه با کاهش در اپیزودهای کولیک (پیامد ثانویه) بعد از 7 روز مواجه شده بودند (شیرخشک نیمه هیدورلیزشده: از 5.99 اپیزود (SD: 1.84) تا 2.47 اپیزود (SD: 1.94)؛ شیرخشک استاندارد: از 5.41 اپیزود (SD: 1.88) تا 3.72 اپیزود (SD: 1.98))؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.7- تا 1.8-؛ P < 0.001). بعد از 2 هفته اختلاف بین 2 گروه معنیدار بود (شیرخشک نیمه هیدورلیزشده: 1.76 اپیزود (SD: 1.60)؛ شیرخشک استاندارد: 3.32 اپیزود (SD: 2.06)؛ P < 0.001). نویسنده مطالعه تایید کرده بود که هیچگونه اثرات جانبی وجود نداشتند.
مکملیاری با آنزیم لاکتاز در مقابل دارونما: 3 مطالعه (138 نوزاد) این مقایسه را ارزیابی کرده بودند، اما هیچیک از آن ها دادههای قابل استفادهای را برای تحلیل برای هیچیک از پیامدها گزارش نکرده بودند. هیچگونه اثرات جانبی در هیچیک از مطالعات وجود نداشتند.
عصاره فونیکلوم ولگار (Foeniculum vulgare)، ماتریکاریا رکوتیتا (Matricariae recutita) و ملیسا آفیسینالیس (Melissa officinalis) در مقابل دارونما: یک مطالعه (93 نوزاد) دریافته بود که متوسط زمان گریه روزانه برای نوزادان دریافتکننده عصاره (76.9 دقیقه در روز؛ SD: 23.5)، نسبت به نوزادان دریافتکننده دارونما (169.9 دقیقه در روز؛ SD: 23.1)، در پایان مطالعه یک هفتهای، کمتر بود (95% فاصله اطمینان (CI): 102.89- تا 83.11-؛ P < 0.01). هیچگونه اثرات جانبی وجود نداشتند.
شیرخشک مبتنی بر پروتئین سویا در مقابل شیرخشک استانداد مبتنی بر پروتئین شیر گاو: 1 مطالعه (19 نوزاد) میانگین زمانی گریه را 12.7 ساعت در هفته (SD: 16.4) در گروه شیرخشک سویا در مقابل 17.3 ساعت در هفته (SD: 6.9) در گروه شیر استاندارد گاو گزارش کرده بود. و گزارش کرده بود که 5/10 (50%) از نوزادان گروه شیرخشک سویا در مقابل 0/9 (0%) از نوزادان گروه شیر استاندارد گاو واکنش نشان داده بودند.
شیرخشک پروتئین سویا با پلیساکارید در مقابل شیرخشک استاندارد پروتئین سویا: 1 مطالعه متقاطع (27 نوزاد) این مقایسه را ارزیابی کرده بود، اما هیچ داده مجزایی (disaggregated data) را برای تعداد پاسخگویان در هر یک از گروهها بعد از درمان ارائه نکرده بود.
در حال حاضر، شواهد اثربخشی اصلاحات رژیم غذایی برای درمان کولیک نوزادی محدود و پراکنده بوده و دارای خطر سوگیری قابلتوجهی است. اندک مطالعات در دسترس دارای اندازههای نمونه کوچک بوده و اغلب آنها دارای محدودیتهای جدی بودند. عدم کفایت مطالعات، استفاده از متاآنالیز را محدود میکرد. مزایای گزارششده درباره شیرخشکهای هیدرولیزشده ناسازگار بودند.
بر مبنای شواهد در دسترس، ما قادر به توصیه هیچ مداخلهای نیستیم. به انجام مطالعات آتی روی مداخلات مجرد، با استفاده از معیارهای پیامدی معنیدار به لحاظ بالینی و با طرح و قدرت مناسب نیاز است.